ريشه ايرانيها را بخشکانيد!
جمعه 15 آبان 1388 12:59 PM
ريشه ايرانيها را بخشکانيد! به مناسبت سوم آبان 1366 سالروز اعلام سياست خشکانيدن ملت
ايران از سوي آمريکا حسن طاهري
8 سال دفاع مقدس
ريشه ايرانيها را بخشکانيد! به مناسبت سوم آبان 1366 سالروز اعلام سياست خشکانيدن ملت
ايران از سوي آمريکا حسن طاهري
دستنوشتهاي
از شهيد علي ميرمجربيان شهيد علي ميرمجربيان،
همراه با يار هميشگياش، محمد وجداني، امر مهم آموزش را در سپاه بنيان گذاشت. به
جرئت ميتوان گفت كه اين دو بزرگوار، بالاترين و ارزندهترين خدمات را صرف پيشبرد
اهداف جنگ كردند، اما متأسفانه با وجود گذشت اين ساليان، هنوز در گمنامي محض به سر
ميبرند. آنها در نهايت، جان خود را در راه تحقيق و پژوهش گذاشتند، و در روز
يازدهم آبان 61، در صحنه عمليات، و در اثر اصابت گلولة راكت هليكوپتر، در حالي كه مشغول يادداشتبرداري از
نقاط ضعف و قوت نيروها بودهاند، به لقاي يار ميشتابند.
قصة جنگ يك چيز ديگر است سيدعلي حسيني خامنهاي اشاره:
ميخواستيم به مناسبت هفته كتاب و كتابخواني تكليف خود را نسبت به اين مهم ادا
كنيم، رفتيم سراغ كسي كه عمري با كتاب سروكار داشته و حتي خوابشان هم با كتاب
بوده است. اين
مطالب كه با سير خاصي مرتب شده، از سخنرانيهاي گوناگون ايشان است كه به مناسبتها
و در جمعهاي مختلف ايراد فرمودهاند... مطالب
به نقل از كتابوكتابخواني از ديدگاه مقام معظم رهبري است. □ ـ
برگزاري هفته كتاب در كشور عزيز ما و اعلام آن بهوسيله وزارت فرهنگ و ارشاد
اسلامي، براي اينجانب مژده و مايه اميدواري است. امروز هر اقدامي كه به گسترش سطح
آگاهي عمومي بينجامد و نيروي تفكر و قدرت درك معارف را در مردم با استعداد تقويت
كند، حسنة بزرگ است. كتاب دروازهاي به سوي جهان گستردة دانش و معرفت است و كتاب
خوب، يكي از بهترين ابزارهاي كمال بشري است...
سيده زهرا برقعي يك
نگاه ساده كه توي تقويم مياندازي، ميبيني كه روزها، نامهاي مختلفي دارند: روز
مادر، روز پدر، روز جوان، روز جهاني كودك. روز جهاني دختران، روز خبرنگار، روز...
. ولي منظور من از اين نوشتار، ليست كردن نام روزها نيست. منظورم يكي از آن همه است
كه لابهلاي جدولبندي تقويمها گم شده و هر سال، كمابيش بيسر و صدا عبور ميكند
و نيم نگاهي حتي به ما كه كنارجاده گذر عمر نشستهايم، نمياندازد: هشت آبان ـ روز
نوجوان! ... ميخواهم كمي عميقتر نگاه كنيم؛ روز مادر، روز تولد حضرت زهرا(س)
است. روز پدر، روز تولد حضرت علي(ع). روز جوان، روز تولد حضرت علياكبر(ع). روز
دختران، روز تولد حضرت معصومه(س)، و روز نوجوان...؟! دنبال «روز تولد» نگرد. روز
نوجوان، «روز شهادت» نوجواني است كه از خاندان اهلبيت(ع) نبود، اما نامش در كنار
نام نوجوانان كربلا جاودانه شد؛ محمد حسين فهميده. بله؛ حقيقت به همين سادگي است.
محمد حسين كار بزرگي كرد و مگر نه اينكه شهادت آرزوي عاشقان و اول ره رستگاري
آنهاست، پس روز نوجوان، روز تولد محمد حسين هم هست. □ ارديبهشت
1346 مصادف با سوم محرم، شهر قم، لابهلاي صداي سنج عزا و سينهزني عاشقان
اباعبدالله، صداي گريه نوزادي را هم شنيد كه قرار بود گوش فلك را كر كند. محمد
حسين فهميده، فرزند محمد تقي، توي كوچههاي شهر قم، آرام آرام قد كشيد، بازي كرد و
به مدرسه رفت. به خاطر شغل پدرش مجبور بودند به كرج نقل مكان كنند. در بحبوحة
انقلاب بود و پسرك ده ساله، نوار سخنراني امام خميني(ره) را مخفيانه گوش ميداده و
اعلاميه پخش ميكرد و البته شريك جرم هم داشت؛ برادرش داوود كه سه سال بعد از خودش
شهيد شد! □
از شلمچه تا درياي مانش رضا بابايي جنگ
را در فرهنگنامههاي عمومي، اينگونه تعريف كردهاند: «مقابله و برخورد نظامي ميان
گروهها و اقوام.»1 سپس براي آن انواعي را شمردهاندكه بيشوكم همة آنها را شنيده
و يا ديدهايم؛ مثلا: جهاني، تنبهتن، رواني، اقتصادي، نظامي، زرگري، خانگي،
حيدري_نعمتي، اتمي، شيميايي، فرسايشي، داخلي، فرقهاي و دهها نوع ديگر كه همگي يا
اكثر آنها عاري از حقيقتاند و به همين دليل ره افسانه زدهاند: جنگ
هفتاد و دو ملت، همه را عذر بنه چون
نديدند حقيقت، ره افسانه زدند
در نبرد علمي قصة قطعنامه تكرار نخواهد شد حسن ابراهيمزاده چند
هفته پيش در مصاحبه با يكي از سرداران دفاع مقدس، از غمانگيزترين و دردناكترين
خاطرهاش در هشت سال دفاع مقدس پرسيديم. او نيز چون ديگر ياران امام از روز پذيرش
قطعنامه ياد كرد؛ قعطنامهاي كه امام راحل با وجود همة بسيجيان آمادة شهادت، بنا
بر مصلحت اسلام و ايران در آن مقطع زماني، آن را پذيرفت و پذيرش آن را به نوشيدن
جام زهر تشبيه كرد. امام راحل پس چند روز از گذشت پذيرش قطعنامه، در پيامي مهم و
تاريخساز به همة خمينيسيرتان و جواناني كه با مجاهدتها و رشادتهاي خود، نظام
اسلامي را تأسيس و تثبيت كرده بودند و بر بلنداي تاريخ موجوديت تمدن اسلامي را
فرياد زده بودند، خط مشي آيندة آنان را كه همانا آيندة نظام و تمدن اسلامي بود
تبيين كردند. امام
شهيدان به مناسبت شهادت حجاج بيتالله الحرام و پذيرش قطعنامه مطالبي را فرمودند
كه در حقيقت شقشقيه مولاي متقيان علي(ع) را در اذهان همة ولايتمداران تداعي ميكرد.
ايشان در فرازي از سخنان خود، پس از درخواست از ذات اقدس الهي براي بازگزاردن دفتر
و كتاب شهادت به روي مشتاقان وصال دوست با چهرة خونين، خطاب به ياران شهادت طلب
خود كه زانوي غم را در سينه گرفته بودند فرمودند: «آري
ديروز روز امتحان الهي بود كه گذشت و فردا امتحان ديگري است كه پيش ميآيد و همة
ما نيز روز محاسبة بزرگتري در پيش داريم.»(1)
رؤياي صادقهاي كه تعبير شد مهدي طوقاني شوق
لقاي محبوب و جهد اداي تكليف براي رضاي حق، دو معناست كه از آن حالي تولد كند كه
عشقش خوانند و ثمرهاش در بطن حادثهها، شهادت است و خدمت به شهدا، مثل تفحص. و
عاشقان دل از دنيا برون برند، پيش از آنكه بدنهايشان را از آن خارج كنند، و شهدا
چنيناند و تفحصيان نيز. كه فرموده حضرت مولا(ع) است در نهجالبلاغه(خطبه 194):
«دلهايتان را از دنيا خارج كنيد پيش از آنكه بدنهايتان را از آن بيرون برند.» و
اينگونه بود كه آقا مجيد، دل به دنيا نداشت. قبري هم كه پشت خاكريز مقر كنده بود،
براي شبهايي بود كه نميتوانست توي رملها بيل بزند و بهخاطر بالا رفتن از
نردباني بود كه سرانجامش، انس با خدا و شهداست. اثرات
وضعي معركهها مثل قتلگاه، تپه دو قلو و كانال گردان كميل، فكه و... هم به شكلگرفتن
و تكميل اين انس، سرعت بخشيده بود و اينگونه بود كه گوشهايش، چيزهايي ميشنيد كه
هر گوشي نميشنود و چشمهايش چيزهايي را ميديد كه هر چشمي نميبيند، هر وقت ميتوانست
تنها ميرفت، تنهاي تنها.
پيامي
براي ما در
طلاييه مشغول كار بوديم. در دژ امام محمد باقر(ع) پيكر مطهر شهيدي كشف شد كه سر به
پيكر نداشت و پيكرش دو نيم شده بود. داخل دستان شهيد كه به حالت مشت بود، مقداري
جيرههاي شب عمليات (پسته و فندق) وجود داشت. براي پيدا كردن هويت شهيد، داخل جيبهاي
لباس را تخليه كرديم. تعدادي كارت و يك قرآن كوچك و يك خودكار بود. يكي از كارتها
نظرمان را جلب كرد كه روي آن با خطي بسيار زيبا و زرد رنگ نوشته بود: «و خداوند
ندا ميدهد كه شهدا به بهشت درآيند». از پيكر شهيد عكس گرفتم. از كارت هم يك عكس
گرفتم، دوربين را كنار گذاشتم و خواستم يك بار ديگر كارت را ببينم كه در كمال تعجب
ديدم جمله روي كارت محو شده است. از آقاي عليجاني پرسيدم: كارتي كه آن جمله روي آن
نوشته شده بود، كجاست؟ گفت: همان كارتي است كه دست خودته. پيش خودم گفتم حتماً نور
خورشيد و يا باد باعث شده جمله پاك شود و از آن گذشتم. بعد
از مدتي آقاي عليجاني به مرخصي رفته و جريان را براي يكي از علما تعريف كرده بود.
ايشان گفته بودند كه برويد عكس را چاپ كنيد، اگر چاپ شد، جريان خاصي نبوده، اما
اگر چاپ نشد براي ماها پيام داشته است. از
اصفهان به من زنگ زد و من به اهواز رفتم و عكسها را چاپ كرديم. تمام عكسها چاپ
شد، به جز يك عكس كه مربوط به كارت بود. بسيار شفاف. اما عكسي كه از كارت گرفته
بوديم، قسمت كارت، حالت نور خورده و مات بود. آن روز تحقق يكي از آيههاي قرآن به صورت اين پيام به ما
گوشزد شده بود.