كار وتلاش وجهاد اقتصادی



لزوم تخصص در کار و حرفه

در آموزه های دینی به موضوع «تخصص» در کار و حرفه، بسیار توجه شده است. در قرآن کریم آن گاه که یوسف علیه السلام به عزیز مصر می گوید: «اجْعَلْنی عَلی خَزائِنِ اْلأَرْضِ؛ مرا بر خزائن این سرزمین بگمار» (یوسف: 55)، از تخصص و آگاهی کافی خویش سخن گفته و می گوید: «إِنّی حَفیظٌ عَلیمٌ؛ همانا من نگاهبانی (امین) و کاردانی آگاه به این کار هستم». (یوسف: 55)

مولوی نیز در مثنوی گفته است که حتی اگر پنبه دوز هستی، در کارت متخصص و خبره باش.

تخصص نداشتن در کار سبب می شود که هم آن کار، خوب صورت نپذیرد و هم مراجعه کننده در این میان ضرر کند. چه بسا اقدام ناآگاهانه در مواردی همچون پزشکی، به قیمت جان اشخاص تمام شود. نظامی می گوید:

می کوش به هر ورق که خوانی تا معنی آن تمام دانی
می باش طبیب عیسوی هُش اما نه طبیب آدمی کش

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خرابی حاصل از انجام دادن کار بدون تخصص و آگاهی را بیشتر از اصلاح آن می داند و می فرماید: «مَنْ عَمِلَ عَلی غَیْرِ عِلْمٍ کانَ ما یُفْسِدُ اَکْثَرَ مِمّا یُصْلِحُ؛ هر کس بدون علم و تخصص، کاری انجام دهد، بیش از آنکه آباد کند، خراب می کند».

در جایی دیگر فرموده است: «هر گاه می خواهی کاری انجام دهی، آن را از روی اطلاع و دانش انجام بده و از آن بپرهیز که کاری را نادانسته و بدون آگاهی انجام دهی».

از امام صادق علیه السلام نیز در این زمینه روایتی این گونه نقل شده است: «از نظر من، فرق نمی کند که کار را به خائن واگذار کنم، یا به انسانی ناشی و نامتخصص و فاقد مهارت».

خلاصه آنکه اهمیت «تخصص» در کار و حرفه تا آنجاست که در روایت اسلامی از آن به عنوان معیاری برای شخصیت انسان ها نام برده شده است. حضرت علی علیه السلام در این باره می فرماید: «النّاسُ اَبناءُ ما یُحسِنُونَ؛ مردمان فرزندان آن چیزند که آن را نیک و شایسته انجام دهند».

در شرح این حدیث شریف چنین آمده است:

یعنی همان گونه که انسان ها به پدران خویش نسبت دارند و با پدران و قدر و منزلت آنها شناخته می شوند، به همین گونه هم، اشخاص به کار و مهارت و تخصص خود نسبت داده می شوند و قدر و منزلت کسب می کنند.

همچنین یکی از نویسندگان در این باره می نویسد:

نظم و ترتیب و آرامش، زمانی در جامعه برقرار است که هر چیز و هر کس در جای واقعی خود قرار گیرد. در جامعه، هر کس صندلی مخصوص به خود دارد، و زمانی که همگی در صندلی های واقعی خود قرار بگیرند، جامعه بدون هیچ اشکالی فعالیت کرده و کارها درنهایت آرامش و سرعت پیش می روند؛ زیرا هر کسی مسئولیت واقعی خود را عهده دار است. بنابراین، بسیار مهم است که فرد در جایگاه اصلی خود باشد. اگر انتظار داریم که جامعه ما با سرعت پیشرفت کند و به ثبات برسد، همگی باید کارهای حقیقی خود را انجام دهیم. حرفه ای ها نباید کار خود را رها کنند و غیرحرفه ای ها جای گزین آنان شوند.



دوشنبه 22 فروردین 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

کار در حد توان

خداوند، انسان ها را در حد توان و ظرفیت آنان مکلف کرده است و می فرماید: «لا یُکَلِّفُ اللّه ُ نَفساً اِلا وُسعَها؛ خداوند، هر کسی را به اندازه توانایی او تکلیف نموده است». (بقره: 286)

بدون شک، این سخن زیبای پروردگار، افزون بر آنکه از دریای عدالتش سرچشمه می گیرد، در مصلحت و حکمت او نیز ریشه دارد؛ زیرا تکلیف نمودن فراتر از «توان»، افزون بر آنکه مانع از انجام درست و کامل آن عمل می شود، بیزاری نسبت به آن را نیز در پی دارد. در نتیجه، روح نشاط و سرزندگی را از انسان می گیرد و ناخودآگاه، آدمی را به سوی افسردگی می کشاند.

مناسب است که انسان ها، با الگوگیری از این اصل قرآنی، توان و ظرفیت خود را در کارهای مورد نظرشان محاسبه کنند تا در نتیجه از پی آمدهای ناگواری که گفته شد، محفوظ بمانند.

پذیرش کار متناسب با توان جسمی، فکری و مدیریتی، افزون بر اثر مثبت آن در سامان دهی امور اقتصادی، در تندرستی، نشاط روحی و نیز حفظ کرامت و شخصیت افراد نقش مهمی دارد. امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید: «سزاوار نیست مؤمن، خود را خوار نماید». به امام گفته شد: چگونه ممکن است خود را ذلیل سازد؟ فرمود: «به کارهایی دست زند که توان انجام آن را ندارد».

این مهم، به ویژه درباره زنان شاغل که به طور طبیعی وضعیت جسمی و روحی متفاوتی نسبت به مردان دارند، بیشتر قابل توجه است. علی علیه السلام با اشاره به این حقیقت می فرماید:

کاری را که خارج از توانایی زن است، به دستش مسپار که به حال او مناسب تر است و به او آسایش خاطر بیشتری می بخشد و زیبایی اش را پایدارتر می سازد؛ زیرا زن همچون گلی خوش بو است.



دوشنبه 22 فروردین 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

کار در خور ذوق و استعداد

تقریباً هفت قرن پیش، مولانای بلخی گفته بود:

هر کسی را بهر کاری ساختند میل آن را در دلش انداختند

در واقع مولانا، با این بیت به این نکته اشاره دارد که هر انسانی استعداد ویژه خود را دارد. این گونه نیست که در وجود انسان، استعداد همه کارها و حرفه ها قرار داده شده باشد، بلکه هر آدمی، به طور طبیعی و فطری، استعداد و ذوق یک یا چند کار محدود را دارد. دستگاه آفرینش، افراد را با ذوق و استعدادهای ویژه ای آفریده است. یکی از رمزهای پیروزی، آن است که انسان، به سراغ کار و رشته ای برود که بر اساس ذوق و سلیقه و استعداد او باشد.

اساساً پاره ای از شکست ها و ناکامی های آدمی، نتیجه انحراف از این اصل مسلم است که در بیشتر مواقع در پی کاری است که ذوق و استعداد آن را ندارد و از کاری که شایسته آن است، سر باز می زند. کار و حرفه ای که مطابق با استعداد شخص باشد، سبب می شود که انسان در آن کار به پیشرفت دلخواه خود برسد و شاهد شکوفایی کامل استعدادش باشد. افزون بر آن، رعایت چنین قانونی سبب می شود که آن دسته از استعدادهایی که می تواند منشأ بسیاری از هنرنمایی ها و برکات باشد، راکد نماند. از ادیسون پرسیدند چرا اغلب جوانان موفق نمی شوند؟ گفت:

برای اینکه راه خود را نمی شناسند و در جای دیگری گام برمی دارند. چنین افرادی دو نوع ضرر به جامعه می زنند: کاری را که شایستگی آن را دارند و اگر آن را تعقیب کنند، کامیاب می شوند، انجام نمی دهند؛ کاری را که بر عهده گرفته اند، به خوبی انجام نمی دهند و از عهده آن برنمی آیند.

امروزه در کشورهای توسعه یافته با آزمایش های ویژه، استعداد افراد را به دست می آورند و به آنها توصیه می کنند در رشته ای که استعداد آن را دارند وارد شوند.

درباره یک هنرمند نقاش چنین می گویند: «وی در محیط دبیرستان دانش آموز تنبلی بود، و هرگز درس نمی خواند. یک دبیر روان شناس او را خواست. او را پند داد و از عواقب این وضع آگاه کرد. هنگام سخن گفتن، متوجه شد که دانش آموز، در حالی که سخنان او را گوش می داد، با قطعه زغالی عکس مرغی را که روی شاخه های پربرگ نشسته است، روی زمین می کشد. دبیر هوشمند دریافت که این دانش آموز برای نقاشی آفریده شده است، نه برای حل معادلات جبری. این موضوع را با پدر او در میان گذاشت و گفت: فرزند شما ذوق سرشاری در هنر نقاشی دارد. اگر تغییر رشته دهد، شاید در این رشته سرآمد روزگار شود. گذشت زمان، درستی گفتار دبیر آزموده را اثبات کرد. چیزی نگذشت که وی نقاش چیره دستی شد».



دوشنبه 22 فروردین 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

کار عاشقانه و ارتباط آن با خلاقیت

 

گاهی کار، تنها برای ادای تکلیف و انجام وظیفه صورت می گیرد. گاهی نیز، در عشق ریشه دارد و عاشقانه انجام می شود. کار به انگیزه ادای وظیفه، گر چه بسیار ارزشمند است و به مراتب بهتر از بی کاری است، ولی در آثار و برکات، هرگز به پای کار «عاشقانه» نمی رسد.

در «کار عاشقانه» است که آدمی خستگی ناپذیر می شود، خلاق و نوآور به بار می آید و کارش را نیز به نیکوترین صورت انجام می دهد. این «کار عاشقانه» است که چون فراتر از مقیاس های کوچک مادی و محاسبه ای پولی صورت می گیرد، انواع برکت ها را به همراه خویش از آسمان نازل می کند. کار عاشقانه، مردم خواهی را نیز در پی دارد.

جبران خلیل جبران می گوید:

کار، همواره تهی است، مگر آنکه عشق را در سینه داشته باشید و چیست کار کردن عاشقانه؟ بافتن پارچه ای است از تار و پودِ دل، گویی دلدارت از آن پارچه، جامه ای خواهد دوخت. ساختن خانه ای است از ملات مهر، گویی دلدارت در آن خانه خواهد زیست. افشاندنِ بذر است از روی لطف، و درو کردن محصول است با شور و شوق، گویی دلدارت حاصل کار را خواهد خورد. کار عاشقانه، دمیدن پاره ای از روح خویش است در هر آنچه می سازی.

اگر نمی توانی عاشقانه کار کنی و اگر کار خود را به زهر بیزاری و نفرت می آلایی، پس بهتر آن است که دست از کار بداری و از کسانی که شادمانه و عاشقانه کار می کنند، صدقه بگیری؛ زیرا اگر نان را به آتش توجه و التفات نپزی، نانی تلخ خواهی پخت و گرسنه را نیم سیر رها خواهی کرد.

نویسنده ای دیگر در این باره می نویسد:

بسیار غم انگیز است که انسان ها، کار و حرفه را تنها وسیله ای برای پر کردن شکم خود بدانند و از این تأسف بارتر، وضع افرادی است که در عنفوان جوانی به جای اینکه سرشار از روحیه، نشاط و آرزو باشند، نسبت به کار و فعالیتشان احساس ملال و خستگی می کنند. اگر به کار و حرفه خود مباهات کنید و از انجام آن رضایت خاطر داشته باشید، در این صورت، حرفه شما سرچشمه شادی و لذت بی پایان خواهد بود. مردمی که تمام سعی و کوششان بر این است که وقتشان بیهوده تلف نشود و برای کار، حد و مرز نمی شناسند، قطعاً موفق ترند از کسانی که تنها در حد انجام وظیفه کار می کنند.



دوشنبه 22 فروردین 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

نقش کار و سلامت جسم

«کار»، یکی از عوامل مهم ایجاد و حفظ سلامت جسمانی انسان است و در نتیجه به صورت غیرمستقیم، ضامن پیش گیری از بسیاری از بیماری های روحی و اخلاقی خواهد بود. بنابراین، برای آنان که خواهان بدنی سالم هستند، کار و تحرک و فعالیت، در حکم نسخه ای شفابخش خواهد بود.

چنان که علی علیه السلام فرموده است:

مَنْ یَعْمَلْ یَزْدَدْ قُوَّةً، مَنْ یُقَصِّرْ فیِ الْعَمَلِ یَزْدَدْ فَتْرَةً.

هر کس کار کند، نیرویش افزون تر می شود و هر که در کار کردن کوتاهی نماید، سستی او افزایش می یابد.

گفتنی است با داشتن جسم سالم، زمینه برای روح و عقلی سالم نیز آماده می شود، همان گونه که در مقابل، جسم بیمار و ناسالم، می تواند بستری برای بسیاری از ناهنجاری های اخلاقی و روانی باشد.



دوشنبه 22 فروردین 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

ارزشمندی کار در آیینه حکایات

بر اثر آموزش های نوین و ایدئال اسلامی، کار در ردیف عبادت ها درآمده است. تا آنجا که فضیلت کسی که برای روزی خود تلاش می کند، برتر و بالاتر از عابد بی کار شناخته شده است و در مقابل، تنبلی و بی کاری مظهر نقص، پوچی و ابتذال معرفی شده است.

امام صادق علیه السلام ، به یکی از دوستانش به نام معاذ که کار نمی کرد، فرمود: «آیا از کار کردن و داد و ستد کناره گیری کرده ای یا نمی توانی کار کنی؟» گفت: از کارکردن ناتوان نیستم، ولی ثروت زیادی در اختیار دارم که تا پایان عمر، مرا از کار کردن بی نیاز می سازد. حضرت فرمود: «کار را ترک مکن؛ زیرا ترک کار، عقل را زایل می گرداند».

در روایتی نیز از امام صادق علیه السلام چنین نقل شده است:

به هر کس از دوستان خود که رسیدید، سلام برسانید و بگویید که: جعفر بن محمد به شما سلام می رساند و می گوید: بر شما باد رعایت تقوای الهی و انجام دادن هر کاری که می توان با آن به پاداش های خداوند رسید. به خدا سوگند که شما را جز به چیزی که به خود فرمان می دهیم، فرمان نمی دهیم. پس به کوشش و تلاش بپردازید. چون نماز صبح گزاردید و تمام شد، هر چه زودتر در پی روزی روانه شوید و خواستار روزی حلال باشید و بدانید که خدای بزرگ، روزی شما را می دهد و کمکتان می کند.

همچنین، در حدیثی دل نشین آمده است که امام صادق علیه السلام از شخصی پرسید: عمر بن مسلم چه می کند؟ گفت: فدایت شوم! به عبادت روی آورده و از کسب و کار دست کشیده است. فرمود: «وای بر او، آیا ندانسته است که آن کس که طلب روزی را ترک کند، دعایش مستجاب نخواهد شد». آن گاه آن حضرت ادامه داد: گروهی از یاران پیامبر هنگامی که این آیه نازل شد: «هر کس تقوای الهی را پیشه خود سازد، خداوند، راه رهایی (از تنگ دستی و گرفتاری) را جلوی پای او قرار می دهد، و از جایی که هیچ حساب نمی کند روزی او را می رساند.» (طلاق: 2 و 3) دکان ها را بستند و به عبادت مشغول شدند و گفتند: روزی ما تضمین شده است.

وقتی به پیامبر خبر رسید، آنان را نزد خود فرا خواند و فرمود: «چه چیز شما را به این کار برانگیخت؟ گفتند: یا رسول اللّه ! خداوند، عهده دار روزی ما شد و ما به عبادت روی آوردیم. در پاسخ شان فرمود: «هر کس چنین کند، دعایش مستجاب نخواهد شد. در پی کسب و کار باشید».



دوشنبه 22 فروردین 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

تشویق به کار در قرآن

قرآن مجید در سوره نجم می فرماید:

وَ أَنْ لَیْسَ لِْلإِنْسانِ إِلاّ ما سَعی وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُری. (النّجم: 39 و 40)

و نیست از برای انسان مگر کوشش و تلاشی که انجام داده است و قطعاً ثمره کوشش و تلاش خود را خواهد دید.

خداوند در بیش از دویست مورد، «عمل» انسان را ملاک شخصیت او آورده است و در هفت مورد ماده «صُنع» را که به معنی صورت دادن کار است بیان فرموده است. حاصل سخن اینکه خداوند، کار و کوشش را ملاک شخصیت آدمی بیان کرده است.

همچنین قرآن کریم در آیه های 79 و 80 سوره توبه، در مقام ستایش از کار و تلاش چنین می فرماید:

کسانی که مردم مؤمن را که در بذل صدقات گشاده دست هستند، نکوهش می کنند و کسانی که اشخاصی را که جز بازوانشان، یعنی جز کوشش و کارشان مالک نیستند، مسخره می کنند، خداوند آنها را مسخره می کند و به آنها عذاب دردناک خواهد چشاند. و تو (ای پیامبر) چه برای آنها طلب مغفرت کنی و چه نکنی و اگر هفتاد بار هم برای آنان طلب آمرزش کنی، من آنها را نخواهم بخشید؛ زیرا که آنها به خدا و رسولش کفر ورزیدند و خداوند فاسقان را هدایت نمی کند.

در این دو آیه یک نکته قابل دقت و در عین حال تکان دهنده هست. خداوند، آن دسته از انسان ها را که مردمان اهل کار و تلاش را مسخره می کنند، هم ردیف کافران قرار می دهد؛ آنها را فاسق معرفی می کند و از هدایت خویش بی بهره می دارد. این، خود سندی است محکم برای دریافتن میزان اهمیت کار و کوشش نزد خداوند.



دوشنبه 22 فروردین 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

كار، اشتغال و توليد از ديدگاه امام على عليه السلام (3)

اصول زيرساختى و راهبردى

.1 عدالت اجتماعى (زمينه‏ساز مشاركت مردم)؛

.2 تعليم و تربيت (تربيت نيروى انسانى ماهر)؛

.3 شكوفايى بخش‏هاى مهم اقتصادى (زراعت، صنعت و تجارت)؛

.4 اصل درآمد مردم به منزله درآمد خزانه دولت

.1 عدالت

بى‏شك عدالت اجتماعى برآيند حاكميت عدالت در نهادهاى مختلف جامعه از قبيل اقتصاد، تعليم و تربيت، قضاوت و قانون‏گذارى است. با تحقق عدالت در اين شئون و وجوه اساسى جامعه، عدالت اجتماعى شكل مى‏گيرد. از اين رو امام على ـ عليه‏السلام ـ عدالت را شرط ضرورى استوارى روابط مردم و حاكميت و آهنگ پيشرفت جامعه مى‏داند: پس خداى سبحان برخى از حق‏هاى خود را براى بعض مردمان واجب داشت و آن حق‏ها را برابر هم نهاد، و واجب شدن حقى را مقابل گزاردن حقى گذاشت وحقى بركسى واجب نبود، مگر حقى كه برابر آن است گزارده شود، و بزرگ‏ترين حق‏ها كه خدايش واجب كرده است، حق والى بر رعيت است و حق رعيت بر والى، كه خداى سبحان آن را واجب نمود، و حق هريك را به عهده ديگرى واگذار فرمود و آن‏را موجب برقرارى پيوند آنان كرد و ارجمندى دين ايشان. پس حال رعيت نيكو نگردد، جز آن‏گاه كه واليان نيكو رفتار باشند. پس چون رعيت حق والى را بگزارد، و والى حق رعيت را به جاى آرد، حق ميان آنان بزرگ‏مقدار بشود، و راه‏هاى دين پديدار و نشانه‏هاى عدالت برجا، و سنت چنان‏كه بايد اجرا، پس كار زمانه آراسته گردد و طمع در پايدارى دولت پيوسته و چشم آز دشمنان بسته، و اگر رعيت بر والى چيره شود و يا والى بر رعيت ستم كند، اختلاف كلمه پديدار گردد و نشانه‏هاى جور آشكار و تبهكارى در دين بسيار. (30) عدالت در اين نص، همان رعايت حقوق متقابلى است كه خداوند براى تنظيم روابط و تعيين حدود و مرزهاى حاكميت و ملت، وضع نموده است. فرض بر اين است كه با اجراى اين حقوق متقابل، طبيعى‏ترين رابطه ميان مسئولان نهاد حكومت و مردم، و در نتيجه زمينه مشاركت مردم در حوزه سياست، اقتصاد، فرهنگ، دفاع، امنيت، بهداشت، آموزش و ... فراهم مى‏گردد. زيرا مردم هرگز به دولت و دولتمردانى كه حقوق آنان را زير پا مى‏گذارند، اعتماد نخواهند كرد. و با از بين رفتن اعتماد عمومى، جامعه نسبت به اين نهاد بى‏اعتنا و گاه بيگانه مى‏گردد .

منطقى‏ترين فضاى عمومى جامعه اين است كه ملت نيازمندى‏هاى خود را به آسانى تمام به مسئولان گوشزد كنند، و دست‏اندركاران و كارگزاران هم بدون ابهام داده‏هاى آمارى و اطلاع‏رسانى را از متن جامعه دريافت نمايند، و درنتيجه زمينه‏سازى مشاركت و فراخوانى مردم براى رفع نيازها، توفيق مى‏يابد. نص و دستورالعمل زير را مى‏توان نمونه‏اى روشن از اين روابط شفاف و بى‏پيرايه دانست: گروهى از حوزه مأموريت تو نزد من آمدند و چنين اظهار كردند كه اگر نهر متروك و غيرقابل استفاده آنها لايروبى و حفارى شود، بلاد آنها آباد، بر اداى خراج توانمند و درآمد مسلمين از اين جهت افزوده مى‏شود و از من درخواست كردند براى تو نامه‏اى بنگارم، كه در انجام چنين كارى آنها را جمع كنى و نيروى آنها را در حفر و عمران نهر و تأمين هزينه آن به كارگيرى. اما دوست ندارم كسى را به كارى مجبور سازى كه از آن كراهت دارد و بدان بى‏ميل است. اگر نهر، آن‏چنان است كه آنها گفتند، من اجابت خواست آنها را به تو ارجاع مى‏دهم، هركس كه دوست دارد در اين عمران مشاركت كند، از او بخواه كه تلاش كند. در نتيجه، نهر از آن كسانى است كه كار كرده‏اند، نه افرادى كه نسبت به آن، رغبتى نشان ندادند، و اگر دست به عمران نهر زدند و وضعيت مالى آنها تقويت شد، از نظر من بهتر است تا اين‏كه در ضعف درآمد مالى باقى بمانند. (31) نكاتى كه از اين سخنان نغز و راهگشا مى‏توان دريافت، بدين قرارند:

.1 امام على ـ عليه‏السلام ـ تأكيد و اصرار دارند كه مشاركت مردم، با خواست و رضايت آنان باشد، نه به تحميل و اجبار.

.2 عمران و آبادانى، خواست امام على ـ عليه‏السلام ـ است. او به مسئول مربوط دستور مى‏دهد كه اگر چنين عمران و توليدى به‏دست مردم صورت گيرد، خواست و مطلوب او نيز انجام پذيرفته است.

.3 مسئولان وظيفه دارند چنين عمرانى را تسهيل و زمينه اشتغال مردم را فراهم نمايند.

.4 بعد از عمران و آبادانى، عدالت نيز مورد توجه قرار گيرد: آنان‏كه دست به كار اين عمران شده‏اند در آن سهم دارند، نه آنان‏كه هيچ‏گونه كار سازنده‏اى به عهده نگرفته‏اند .

.2 تعليم و تربيت (استصلاح مردم)

تعليم و تربيت يكى از وظايف مهمى است كه حاكميت عموما و امامت خصوصا به‏عهده دارد. همچنان‏كه اشاره شد امام على ـ عليه‏السلام ـ در منشور حكومتش (عهدنامه مالك اشتر) يكى از اهداف حاكميت خود را استصلاح مردم (تعليم و تربيت) مى‏داند و در مورد ديگر، يكى از حقوق مردم را تعليم و تربيت آنها بيان مى‏فرمايد:

شما را تعليم دهم تا نادان نمانيد، و آداب آموزم تا بدانيد. (32) سخن زير نيز بر همين واقعيت دلالت دارد: امام على ـ عليه‏السلام ـ آن‏گاه كه از جهاد فارغ مى‏گشت، به تعليم مردم و قضاوت ميان آنها مى‏پرداخت. (33) بديهى است كه رويكرد تعليم و تربيت در عصر امام على ـ عليه‏السلام ـ به آموزه‏هاى تربيتى، سياسى، اجتماعى و اخلاقى است و در آن عصر، مبارزه با جهل، كوته‏بينى، ظاهرنگرى، سطحى‏نگرى و ساده‏لوحى اجتماعى كه زمينه آسيب‏پذيرى جامعه را فراهم مى‏آورد، مسأله حياتى و سرنوشت‏ساز بوده است. واژه «استصلاح» نيز ناظر به همين ضلع از آموزش است.

اداره حكيمانه جامعه آن روز كه در آن سطح از روابط اجتماعى ـ اقتصادى بودند، همين نوع تعليم و تربيت را مى‏طلبيد؛ ولى در عصر حاضر، نهاد تعليم و تربيت بايد جهت «استصلاح» و پيشرفت فرهنگى مردم ـ افزون بر رشد فرهنگ عمومى و تقويت وفاق اجتماعى و محو آسيب‏هاى گوناگون اجتماعى ـ به آموزش و فرادهى مهارت و فن نيز بپردازد.

يكى از زير ساخت‏هاى مهم و سرنوشت‏ساز اشتغال و توليد، تربيت نيروى انسانى كارآفرين است. هر مقدار كه نظام تعليم و تربيت پيشرفته‏تر باشد، استعدادهاى مختلف افراد جامعه شكوفاتر، و درنهايت كارآفرينى و ايجاد شغل‏هاى كيفى و جديد بيش‏تر خواهد بود. به ديگر سخن، محرك اساسى توسعه جامع و همه جانبه در جامعه، توسعه نيروى انسانى آن جامعه است و بار سنگين اين توسعه بر دوش نظام تعليم و تربيت است كه در جاى مناسب خود مى‏بايد مورد بحث قرار گيرد. آنچه كه در اين‏جا مهم است و بايد بدان توجه شود، اين است كه در منشور حكومت امام على ـ عليه‏السلام ـ به اين اصل كه هر كارى را بايد به كسى دارد كه داراى تجربه لازم آن است، تصريح شده است. در واقع همان توان و مهارت كارى مورد توجه و توصيه آن حضرت بوده است: و عاملانى اين چنين را در ميان كسانى جو، كه تجربت دارند و حيا، از خاندان‏هايى پارسا كه در مسلمانى قدمى پيش‏تر دارند. (34) در واقع كارگزارانى مى‏توانند مسئوليت مديريت را به‏عهده گيرند كه هم تجربه كارى دارند وهم صداقت و درستكارى.

.3 شكوفايى بخش‏هاى مهم اقتصادى

الف. كشاورزى: بخش كشاورزى از نظر امام على ـ عليه‏السلام ـ جايگاه ويژه‏اى دارد؛ به‏گونه‏اى كه صلاح و نفع و خير مردم به وضعيت طبقه كشاورز وابسته است. بر همين اساس هماره مدارا كردن با دهقانان را توصيه مى‏فرمود و به فرماندهان نظامى نيز دستور مى‏داد كه از جانب آنان به كشاورز ظلم و ستم نشود. (35) بر همين اساس سياست مالى و جمع‏آورى «خراج» را به‏گونه‏اى تعيين مى‏فرمايد كه جانب عدالت و انصاف مراعات گردد: پس داد مردم را از خود بدهيد و در برآوردن حاجت‏هاى آنان شكيبايى ورزيد، كه شما رعيت را خزانه‏دارانيد و امت را وكيلان و امامان را سفيران. حاجت كسى را روا ناكرده مگذاريد، و او را از آنچه مطلوب او است بازمداريد. (36) بى‏شك بخش كشاورزى در آن زمان با در اختيار داشتن زمين و آب و نيروى حيوانى، به شكوفايى و بهره‏دهى دست مى‏يافت، ولى در عصر كنونى، برآوردن نياز و حاجت كشاورزان به اين نيست كه فقط سه عامل فوق را در اختيار داشته باشند، بلكه زنجيره نيازهاى متفاوت آنان بايد به‏طور منطقى برآورده شود تا اين‏كه زمينه شكوفايى كشاورزى فراهم گردد؛ زنجيره‏اى كه از كشت و داشت و برداشت شروع مى‏شود و تا تثبيت قيمت محصولات و بيمه كردن آنها و بازاريابى و صادرات به بازارهاى رقابتى جهان ادامه مى‏يابد. اين زنجيره اگر يك حلقه مفقوده داشته باشد ـ مثلا قيمت محصولات دچار نوسان چشمگير باشد ـ براى ناكامى سياست‏هاى اقتصادى اين بخش كافى است.

ب. صنعت و تجارت: جامعه از طبقات مختلفى تشكيل شده است كه عبارتند از: نظاميان، كشاورزان، قضات، كاتبان خاص و عام (هيئت وزرا و معاونان) كارمندان، بازرگانان، صاحبان صنعت و محرومان و ناتوانان. بى‏شك سرنوشت اين طبقات در عينيت جامعه و حيات اجتماعى به يكديگر وابسته است. منشأ اين وابستگى در عبارات زير به‏طور فشرده بيان شده است: و كار اين جمله (سپاهيان، كشاورزان، قضات، عاملان و نويسندگان) استوار نشود جز با بازرگانان و صنعتگران كه فراهم مى‏شوند و با سودى كه به‏دست مى‏آرند، بازارها را برپا مى‏دارند، و كار مردم را كفايت مى‏كنند، در آنچه كه ديگران مانند آن نتوانند. (37) اثر وجودى صنعتگران اين است كه كفايت مى‏كنند كار مردم را زيرا با كمك گرفتن از فكر و بازوى خود، مصنوعاتى از كالاهاى سرمايه‏اى و مصرفى مى‏سازند كه ديگران توان ساخت آن را ندارند و فلسفه وجودى بازرگانان اين است كه اين مصنوعات را به بازارهاى مصرف مى‏رسانند و درنتيجه چرخه توليد را به گردش در مى‏آورند. اگر مصنوعات صاحبان صنعت از رهگذر تجارت به بازارهاى مصرف روانه نگردد، ادامه توليد و رونق صنايع دچار مشكل مى‏شود و در نتيجه طبقاتى مانند كشاورزان، نظاميان، قضات و كارمندان به اين نوع كالاهاى ابزارى و مصرفى دست پيدا نمى‏كنند. بر همين اساس فرمود قوام و استوارى ديگر طبقات به دو طبقه بازرگان و صنعتگر است. به ديگر سخن، در هر دوره از تاريخ حيات اجتماعى انسان، طبقه كشاورز نيازمند به صنايع و ابزارآلات كشت؛ نظاميان و سپاهيان نيازمند ساز و برگ نظامى، قضات و ديگر كارگزاران دولت وابسته به درآمد ماليات (خراج)اند كه اگر صاحبان صنعت نيازهاى آنان را فراهم و توليد نكنند و بازرگانان آنها را به بازارهاى مصرف نرسانند، بى‏شك روابط اجتماعى دچار اختلال مى‏گردد. همچنان‏كه صاحبان صنعت و كشاورزان، براى برخوردارى از امنيت، وفاق، نظم اجتماعى، زمينه‏سازى قراردادها، و اجراى آنها به نظاميان، قضات و كارگزاران دولتى نيازمندند.

در فراز ديگرى نيز به همين اثر وجودى بازرگانان و صنعتگران تصريح، و با تأكيد فراوان مى‏فرمايند: ديگر اين‏كه نيكى به بازرگانان و صنعتگران را بر خود بپذير، و سفارش كردن به نيكويى درباره آنان را به عهده گير. چه كسى كه بر جاى بود و چه آن كه با مال خود از اين سو بدان سو رود و با دسترنج خود كسب كند كه آنان مايه منفعتند و پديدآورندگان وسيلت‏هاى موردنياز و آسايش و آورنده آن از جاهاى دوردست و دشوار، در بيابان و دريا و دشت و كوهسار، جايى كه مردم در آن‏جا گرد نيايند و در رفتن بدان‏جا دليرى ننمايند . اين بازرگانان مردمى آرامند و نمى‏ستيزند، و آشتى‏اند، و فتنه‏اى نمى‏انگيزند. (38)

.4 اصل درآمد مردم به منزله درآمد خزانه دولت

رابطه اقتصادى حاكميت با مردم را از دو منظر متفاوت مى‏توان بر رسيد: در يك نگاه دولت نسبت به اداى وظايفى مسئوليت دارد. تأمين امنيت، كالاهاى عمومى كه بخش خصوصى دست به كار توليد آنها نمى‏شود، و زمينه‏سازى فرايند توسعه و رشد، بر عهده دولت است و طبعا هزينه اين امور را بايد از محل ماليات‏ها تأمين كند. اين نگاه مى‏طلبد كه دولت درآمدهاى خود را با سياست‏هاى مختلف اعتبارى مالى افزايش دهد تا اين‏كه با قدرت هرچه بيش‏تر بتواند به وظايف خود عمل كند و درنتيجه درآمد دولت نسبت به درآمد مردم اولويت پيدا مى‏كند. نگاه ديگر اين است كه دولت يكى از وظايف مهم خود را افزايش درآمد مردم تلقى نمايد. باور مسئولان و مديران ميانى و پايين اين است كه اگر درآمد مردم هرچه بيشتر باشد، درآمد دولت نيز به همان نسبت افزايش مى‏يابد، هرقدر ملت فقيرتر باشد، به همان نسبت بخش عمومى دچار فقر خواهد بود. با اين نگاه سعى تمام دولتمردان و كارمندان بر اين خواهد بود كه زمينه كاهش فقر عمومى فراهم شود و در نتيجه مديران نه‏تنها موانع حركت توليد كالا و خدمت را برمى‏دارند، بلكه خود دست به كار شتاب بخشيدن به اين حركت مى‏شوند.

امام على ـ عليه‏السلام ـ بر اين سياست تأكيد ويژه دارد: و آنچه بدان بار آنان را سبك گردانى بر تو گران نيايد، چه آن اندوخته‏اى بود كه به تو بازش دهند، با آبادانى كه در شهرهايت كنند و آرايشى كه به ولايت‏ها دهند؛ نيز ستايش آنان را به خود كشانده‏اى و شادمانى كه عدالت را ميانشان گسترانده‏اى، حالى كه تكيه بر فزونى قوت آنان خواهى داشت بدانچه نزدشان اندوخته‏اى. از آسايشى كه برايشان اندوخته‏اى و اطمينانشان كه با عدالت خود به‏دست آورده و مدارايى كه كرده‏اى و بسا كه درآينده كارى پديد آيد كه چون آن را به عهده آنان گذارى با خاطر خوش بپذيرند. (39) با توجه به مفاد اين دستورالعمل اولا درآمد مردم از جهت اقتصادى ذخيره خزانه دولت به حساب مى‏آيد، ثانيا رابطه عدالت‏گونه مردم با دولت مستحكم‏تر مى‏گردد و اعتماد مردم برانگيخته مى‏شود. اين دستورالعمل و نگاه كه درآمد مردم و قدرت توليد آنها را درآمد خزانه دولت به حساب مى‏آورد، در روابط اقتصادى جامعه، ساختار متناسب را مى‏طلبد.

كتابنامه

.1 قرآن كريم.

.2 نهج‏البلاغه، محمد دشتى ـ كاظم محمدى، مؤسسة النشر الاسلامى.

.3 آناتومى جامعه، فرامرز رفيع‏پور، شركت سهامى انتشار، تهران / .1378

.4 اصول كافى، كلينى، محمدبن يعقوب، دارالكتب الاسلامى، تهران/ .1367

.5 الارشاد، شيخ مفيد.

.6 الحياة، محمدرضا الحكيمى، محمد الحكيمى، على الحكيمى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران / .1367

.7 بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، بيروت.

.8 جامعه‏شناسى نظم، مسعود چلپى، نشر نى، تهران/ 1375

.9 درآمدى بر جامعه‏شناسى، بروس كوئن، ترجمه محسن ثلاثى، فرهنگ معاصر، تهران/ .1370

.10 شرح نهج‏البلاغه، ابن ابى‏الحديد.

.11 مستدرك نهج‏البلاغة.

.12 مطالعات آماده‏سازى تدوين برنامه سوم توسعه اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى جمهورى اسلامى ايران، جلد سوم، نيروى انسانى بازاركار، اشتغال، ص‏32، سازمان برنامه و بودجه، تهران / .1379

.13 موسوعة الامام على‏بن ابى‏طالب.

.14 نهج‏السعادة، الجزء الرابع، ص‏15، الشيخ محمدباقر المحمودى، مؤسسة المضامين الفكرى، بيروت / 1968 ميلادى.

.15 وسائل الشيعه.

پى‏نوشتها:

1) نهج‏البلاغه، خطبه .143

2) نهج‏البلاغه، خطبه .91

3) نهج‏البلاغه، خطبه .91

4) نهج‏البلاغه، خطبه .211

5) تفصيل اين بحث در گفتار سوم خواهد آمد.

6) فرامرز رفيع‏پور، آناتومى جامعه، شركت سهامى انتشار، 1378، ص .181

«~ Internalized ( 7 ~»

8) آناتومى جامعه، ص‏219ـ . 220

«~ onientation ـ Value ( 9 ~»

10) بروس‏كوئن، درآمدى بر جامعه‏شناسى، ترجمه محسن ثلاثى، تهران، فرهنگ معاصر، ص 37؛ آناتومى جامعه، ص‏ .297

11) آناتومى جامعه، ص‏ .504

12) محمدرضا، محمد و على حكيمى، الحياة، ج 5، ص 323، به نقل از كشف الغمه، ج 1، ص 175ـ .176 بحارالانوار، ج 41، ص .33

13) كافى، ج‏5، ص‏ .74

14) همان، ص‏ .75

15) شرح نهج‏البلاغه، ج‏15، ص‏147؛ موسوعة على‏بن ابى‏طالب، ج‏4، ص‏ .170

16) موسوعة على‏بن ابيطالب، ج‏4، ص‏ .169

17) شيخ مفيد، الارشاد، ص‏ .158

18) كافى، ج‏5، ص‏ .86

19) هود، آيه .61

20) وسائل الشيعه، ج‏13، ص‏195؛ بحارالانوار، ج‏93، ص‏ .47

21) مسعود چلپى، جامعه‏شناسى نظم، ص‏265 ـ .266

22) موسوعة الامام على‏بن ابى‏طالب‏ج‏4، ص‏ .169

23) همان، ص‏ .170

24) كافى، ج‏5، ص‏ .72

25) از مقايسه بهره‏ورى نيروى كار در انتهاى دوره بيست ساله (1375ـ1355) با ابتداى آن، كاهشى در حدود 5/27 درصد را مى‏توان به‏دست آورديعنى بهره‏ورى نيروى كار در سال 1375 تنها 5/72 درصد بهره‏ورى نيروى كار در سال 1355 است. به عبارتى با فرض ثبات بهره‏ورى نيروى كار در طى اين دوره ارزش افزوده كل بخش‏ها در سال 1375 با 10566 هزار نفر شاغل استحصال مى‏شد؛ در حالى كه به علت كاهش بهره‏ورى نيروى كار، اين به عنوان ارزش افزوده توسط 14572 نفر شاغل به‏دست آمده است. به ديگر تعبير حدود 4006 هزار نفر از شاغلين در سال 1375 نسبت به سال 1355 دچار بيكارى پنهان بوده‏اند.

ر.ك: مطالعات آماده‏سازى تدوين برنامه سوم توسعه اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى جمهورى اسلامى ايران، جلد سوم، نيروى انسانى بازاركار، اشتغال، ص‏32، تهران، سازمان برنامه و بودجه، .1379

26) نهج‏البلاغه، حكمت .480

27) همان، حكمت .1122

28) مسعود چلپى، جامعه‏شناسى نظم، ص‏ .270

29) نهج‏البلاغه، نامه .53

30) نهج‏البلاغه، خطبه .216

31) مستدرك نهج‏البلاغة، ج‏5، ص‏ .359

32) نهج‏البلاغه، خطبه .34

33) الحياة، ج‏5، ص‏ .323

34) نهج‏البلاغه، نامه 53 (نامه به مالك اشتر).

35) البحار، ج‏103، ص‏172؛ موسوعة الامام على عليه السلام، ج‏4، ص‏ .172

36) نهج‏البلاغه، نامه .51

37) نهج‏البلاغه، نامه .53

38) نهج‏البلاغه، نامه .53

39) نهج‏البلاغه، نامه .53

 



دوشنبه 22 فروردین 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

كار، اشتغال و توليد از ديدگاه امام على عليه السلام (2)

هنجارآفرينى

براى تبديل يك پديده رفتارى به «هنجار» مى‏بايد بين آورنده هنجار و مخاطبان و اعضاى جامعه و پديده موردنظر، رابطه مثبت وجود داشته باشد. فردى كه هنجار را مى‏آورد، مى‏بايد اعضاى جامعه او را پذيرفته باشند و آنچه كه به عنوان هنجار در پيام خود دارد، مى‏بايد مورد نياز جامعه باشد تا اين‏كه از آن استقبال شود. با اين پيش فرض‏ها، اين پديده رفتارى به سرعت تبديل به هنجار مى‏گردد. (11) براين اساس اگر نسبت عملى و گفتارى امام على ـ عليه‏السلام ـ در مورد كار و تلاش مفيد و منظم به جامعه رسانده شود، بى‏شك جامعه به‏طور طبيعى آن‏را به‏عنوان «هنجار» و «ارزش» مى‏پذيرد. زيرا سيره هنجارآورى همانند او كه از نظر جامعه اسوه كامل در تمام ابعاد حيات فردى، اجتماعى، دنيوى و اخروى است، به‏سرعت الگو و مقياس رفتارى جامعه خواهد شد. به‏شرط اين‏كه سيره وى آن‏طور كه از متون اسلامى استفاده مى‏شود، شفاف و بى‏پيرايه به مخاطبان و اعضاى جامعه، هماهنگ با نياز زمان ابلاغ گردد. به ديگر تعبير، باور و شناخت اعضاى جامعه در هر زمان نسبت به گفتار و رفتار امام على ـ عليه‏السلام ـ در مورد اصل كار مفيد، انواع كار، بهره‏ورى كار، نظم كارى و ديگر چالش‏هاى فرهنگ كارى كه جامعه با آن دست به گريبان است، بهترين زمينه‏اى است كه اين گفتار و رفتار تبديل به هنجار و ارزش گردد؛ به‏شرط اين‏كه روح زمان در اين سنن كارساز دميده شود و حساسيت‏هاى زمانه در ابلاغ اين سنن مورد غفلت پيام‏رسانان قرار نگيرد. اكنون سنت رفتارى و آن‏گاه سنت گفتارى او را در وجوه مختلف كار برمى‏رسيم:

.1 سنت رفتارى امام على عليه السلام

شيوه عملى آن حضرت اشتغال به اصل كار مفيد بود؛ بدون اين كه شكل كار براى او مطرح باشد . اين‏كه برخى تصور مى‏كنند كه اگر انسان براى خود كار كند، با موقعيت اجتماعى او سازگار است و اگر براى دستمزد باشد، جايگاه اجتماعى او حفظ نشده است. فرهنگ كار مى‏طلبد كه موقعيت اجتماعى افراد، كار و تلاش را اين‏گونه طبقه‏بندى نكنند؛ بلكه در نگرش جامعه، موقعيت اجتماعى بايد نسبت به انواع كار حساسيت منفى نداشته باشد و هر كار مفيد و سازنده‏اى عزت و احترام اجتماعى را به دنبال داشته باشد و هيچ نوع كار سازنده‏اى با موقعيت و جايگاه اجتماعى افراد، ناسازگار تلقى نگردد. امام على ـ عليه‏السلام ـ بر طبق نص زير در بيرون مدينه اجير شد تا آب حمل كند: روزى در مدينه گرسنگى شديد بر من عارض شد. در اطراف مدينه به‏دنبال كار بودم. زنى را ديدم كه مقدارى كلوخ جمع كرده و مى‏خواهد آن‏را گل كند. با او قرار گذاشتم هر ظرف آب در ازاى يك دانه خرما. شانزده ظرف آب آوردم تا اين‏كه دستانم تاول زد. پس مقدارى آب نوشيدم و از زن در مقابل كار خرما خواستم؛ او هم شانزده دانه خرما به من داد. نزد پيامبر ـ صلى‏الله عليه وآله ـ آمدم و جريان را گفتم و با هم خرما خورديم». (12) در روز ديگر بيل بدست مى‏گيرد و زمين را آماده كشت مى‏نمايد. امام صادق ـ عليه‏السلام ـ فرمود: على‏بن ابى‏طالب ـ صلوات‏الله عليه با بيل زمين را آماده كشت مى‏كرد. (13) در روايت ديگر فرمود: امام على ـ عليه‏السلام ـ از خانه خارج مى‏شد، در حالى كه با خود بار هسته خرما حمل مى‏كرد. (14) بر همين اساس ابن ابى‏الحديد درباره آن حضرت چنين تصريح مى‏نمايد: او با دستان خود كار مى‏كرد. هماره زمين را كشت و آبيارى، و هسته خرما را غرس مى‏نمود و در عين حال بعد از آباد كردن، مزارع را وقف فقرا مى‏نمود. (15) بنابراين سنت عملى حضرت عليه السلام اشتغال به كار مفيد و سازنده بوده است. در نظر او مكانت و موقعيت ممتاز اجتماعى او هيچ‏گاه تنافى با اصل كار كردن و يا كار براى ديگران نداشت. مهم در رفتار و سيره عملى آن حضرت، كار مثبت و سازنده بود و از اين جهت مى‏تواند اسوه و الگوى كامل كار مفيد براى جامعه اسلامى باشد.

.2 سنت گفتارى امام على عليه السلام

رواياتى كه از امام على ـ عليه‏السلام ـ درباره كار و تلاش نقل شده است، از جهت هنجارى بودن و ارزشى بودن مفاد آنها، بهره‏ورى كار، نظم كارى، به چند دسته تقسيم مى‏شود:

الف. هنجار بودن كار و ناهنجار بودن تنبلى:

امام على عليه السلام مى‏فرمايد: مبغوض مى‏دارم كسى را كه نسبت به كار حيات مادى‏اش تنبل و بى‏اعتنا است؛ زيرا كسى كه نسبت به زندگى دنيايش چنين است، در مورد آخرتش تنبل‏تر و بى‏اعتناتر است. (16) و در روايت ديگر فرمود:

هرچند كار و تلاش همراه با زحمت و رنج است، بيكارى پيوسته منشأ فساد و تباهى است. (17) ب. ارزشى بودن كار: هر پديده اعم از رفتار و كالا كه براى رفع نياز انسان به كار مى‏آيد، ارزش پيدا مى‏كند. مثلا گرسنگى يك نياز است و ماده غذايى كه اين نياز اساسى را اشباع مى‏نمايد، ارزش و مطلوبيت ابزارى پيدا مى‏كند. كار و اشتغال نيز چون وسيله و طريق تأمين نيازهاى گوناگون مادى انسان است، ارزش ابزارى دارد؛ همچنان‏كه بيكارى به‏طور طبيعى منشأ فقر و تنگدستى و ناكام ماندن خواسته‏هاى انسان مى‏گردد و درنتيجه ارزش ابزارى منفى به خود مى‏گيرد.

امام على ـ عليه‏السلام ـ در اين باره مى‏فرمايد: آن‏گاه كه پديده‏ها با يكديگر جفت و جور شدند، تنبلى و ناتوانى نيز در كنار هم قرار گرفتند، فقر و تنگدستى را پديد آوردند . (18) در اين روايت فقر كه پديده‏اى منفى، و بيكارى عامل و منشأ آن است، ارزش ابزارى منفى پيدا مى‏كند. در مقابل كار و تلاش، ارزش ابزارى مثبت دارد. همچنان‏كه در روايت زير كارهاى مختلف، سبب و طريق معيشت تلقى شده است: ان معايش الخلق خمسة: الامارة والعمارة والتجارة والاجارة والصدقات واما وجه العمارة فقوله تعالى هو انشأكم من الارض واستعمركم فيها (19) فاعلمنا سبحانه انه قد امرهم بالعمارة ليكون ذالك سببا لمعايشهم لمايخرج من الارض من الحب والثمرات ومما جعله الله معايش للخلق. (20) اين روايت در وسيله بودن كارهاى مختلف جهت تأمين معيشت انسان صراحت دارد. در ديگر نظامهاى اجتماعى نيز عنصر كار ارزش ابزارى دارد و چون انسان در حيات طبيعى‏اش به دنبال تأمين نيازهاى معيشتى خود مى‏باشد و كار براى رفع اين نوع نيازها است و در نتيجه نقش ارزش ابزارى مى‏يابد، بر همين اساس در تئورى‏هاى علم اقتصاد در مورد نيروى كار در جانب عرضه، متغير اصلى را دستمزد به حساب مى‏آورند. از منظر اين تئورى‏ها انسان اقتصادى، انسان طبيعى است كه نگرش، منش و رفتار او تأمين نيازهاى طبيعى فردى ـ اجتماعى خود است. در واقع اين نيازهاى طبيعى است كه انگيزه‏هاى متفاوت را به عامل مؤثر در پيدايش پديده كار، تبديل مى‏كنند. انسان طبيعى بر پايه اين انگيزه‏ها، دست به كار و تلاش مى‏زند و بى‏شك تا آن‏جا كه اين انگيزه‏ها برد و كشش دارند، عامل كار (نيروى انسانى) تلاش مى‏نمايد . اين انگيزه‏ها به‏طور فشرده عبارتند از: انگيزه‏هاى بيرونى مانند نيازهاى اقتصادى، ميل به پيوستگى به ديگران، كسب عزت و احترام در جامعه، و انگيزه‏هاى درونى همچون تمايل به تحرك و فعاليت، تجربه و شناسايى موقعيت و خوديابى. (21) اين انگيزه‏هاى بيرونى و درونى هرچند از اين جهت كه عامل كار براساس انگيزه بيرونى وسيله هدف ديگرى قرار مى‏گيرد، و براساس انگيزه درونى، خود هدف مى‏شود نه وسيله، باهم تفاوت دارند، ولى در هر دو فرض كار در راستاى تأمين نيازهاى طبيعى انسان قرار مى‏گيرد. انسان طبيعى خواسته‏هاى طبيعى دارد كه كار و تلاش يا يكى از اين خواسته‏ها است (ارزش غايى طبيعى) يا وسيله‏اى است براى تأمين نيازهاى ديگر (ارزش طبيعى ابزارى). از روايتى هم كه كار را در زمينه عمارت و آبادانى يكى از عوامل و اسباب معيشت معرفى مى‏كند، مى‏توان ارزش طبيعى ابزارى كار را استفاده كرد. نكته اساسى كه بايد بدان توجه داشت، اين است كه انسان طبيعى، نيازهاى طبيعى دارد و عنصر كار را وسيله اين نيازهاى طبيعى قرار مى‏دهد . از اين جهت كار داراى ارزش ابزارى است؛ ولى اگر همين انگيزه‏هاى طبيعى را به‏گونه‏اى به حيات انسانى ـ نه طبيعى ـ ارتباط بدهيم، كار نيز ارزش غايى مى‏يابد.

براساس آموزه‏هاى دينى، اگر كسى به انگيزه دستمزد گرفتن و تأمين معيشت و رفاه خود و خانواده خود، كار و تلاش كند، يك درجه از تقوا را تحصيل كرده است و براساس اين انگيزه كار ارزش غايى پيدا مى‏كند، نه ارزش ابزارى؛ زيرا چنين كارى در واقع يك نوع انجام وظيفه دينى است. امام على ـ عليه‏السلام ـ در دو روايت زير، همين نوع ارزش را مى‏شناسانند : هيچ تلاش صبح هنگامى در راه خدا به فضيلت كار صبح هنگام، در جهت رفاه و آسايش فرزند و خانواده نمى‏رسد. (22) كسى كه از سر دلسوزى بر پدر يا فرزند يا همسر به دنبال امر دنيايش باشد، چهره او در قيامت همانند ماه شب چهارده است. (23) در واقع اين نوع روايات، در قوى‏ترين انگيزه انسان طبيعى براى كار و تلاش و تحصيل درآمد، خدشه نمى‏كنند؛ بلكه همين انگيزه طبيعى را جهت مى‏دهند. به اين صورت كه تلاش و تحصيل درآمد براى معيشت خود و خانواده را يكى از وظايف و مسئوليت‏هاى دينى او مى‏شمرند. با اين جهت جديد، ارتباط انگيزه طبيعى از حوزه حيات طبيعى قطع، و وابسته به حيات انسانى مى‏شود و در سايه همين جهت‏يابى انگيزه ماهيت كار و تلاش به‏علاوه ماهيت فيزيكى، حقوقى، اجتماعى، اقتصادى، جوهره ارزشى نيز پيدا مى‏كند. اگر اين جهت‏يابى انگيزه طبيعى كار نبود، ويژگى‏هاى فيزيكى، حقوقى، اجتماعى، اقتصادى را داشت، ولى ماهيت ارزشى نداشت؛ همچنان‏كه از روايت زير همين واقعيت را مى‏توان استفاده كرد: مردى به امام صادق ـ عليه‏السلام ـ گفت: دنبال دنيا هستم و رسيدن به آن را دوست دارم. امام پرسيد: براى چه رسيدن به دنيا را دوست دارى؟ جواب داد: براى اين‏كه نيازهاى خود و خانواده‏ام را برآورده و با آن به صله رحم، صدقه، حج و عمره بپردازم. امام فرمود: «اين طلب دنيا نيست، بلكه طلب آخرت است . (24) انسان طبيعى مى‏كوشد نيازهاى مادى‏اش را با درآمد حلال پاسخ گويد. اما همين انسان طبيعى مى‏تواند جهت ديگرى به انگيزه طبيعى خود بدهد: به اين صورت كه درآمد خود را در راه اداى وظايف و مسئوليت‏هاى مختلف دينى‏اش به كار اندازد. در اين صورت همان انگيزه با اين جهت‏يابى، جوهره فعاليت اقتصادى را تغيير مى‏دهد و واقعيت ارزشى بدان مى‏بخشد. بنابراين كار و تلاش مى‏تواند درجه‏اى از فضيلت را بيافريند و ارزشى غايى ـ ذاتى داشته باشد. اين شيوه، بخشى از رويكرد ارزشى كار است. به همين جهت تعبير مى‏شود كه درجه‏اى از تقوا و ارزش را مى‏تواند داشته باشد، بخش ديگر اين رويكرد را مى‏توان عميق‏تر مطرح نمود و در سايه آن مى‏بايد تلاش و كار على‏بن ابى‏طالب ـ عليه‏السلام ـ را به‏مثابه الگو و هنجار اجتماعى جامعه انسانى در هر زمانى تفسير كرد. اين رويكرد را كه در واقع يكى از چالشهاى اجتماعى جامعه ما است با نام تقواى اجتماعى كار برخواهيم رسيد.

بهره‏ورى كار

پديده بيكارى يكى از مشكلات جدى جوامع امروزى، و مهم‏تر از آن بيكارى پنهان است كه در واقع روى ديگر سكه كاهش بهره‏ورى كار به حساب مى‏آيد. جامعه ما نيز در كنار بيكارى حاد و فراگير، مشكل كاهش بهره‏ورى را نيز رنج دارد. (25) اين كاهش بهره‏ورى عوامل گوناگون دارد كه بايد در جاى مناسب خود بررسى علمى شود. آنچه در اين‏جا بايد بدان توجه شود، اين است كه امام على ـ عليه‏السلام ـ سفارش مى‏فرمايد كه هر كارى را بايد با علم و مهارت لازم پيش برد. كار با دانش و مهارت همانند گام برداشتن در طريق روشن است. (26) ارزش هر فردى به اندازه حسن و درستكارى او است. (27) طبيعى است كه با كاربردى كردن دو عنصر مهارت و درستكارى مى‏توان بهره‏ورى كار را افزايش و در نتيجه بيكارى پنهان جامعه را كاهش داد.

تقواى اجتماعى كار

در نظام‏هاى اجتماعى، انگيزه كار در قشرهاى متوسط، تحصيل درآمد است، و در قشر مرفه، كسب موقعيت اجتماعى؛ زيرا برخى مشاغل مى‏تواند موقعيت اجتماعى ويژه در پى داشته باشد . معمولا در نظام‏هاى اجتماعى قدرت‏سالار، هر شغلى كه به رأس هرم قدرت، بيش‏ترين ارتباط و تعامل را داشته باشد، موقعيت اجتماعى مهم‏ترى را فراهم مى‏سازد. بر همين اساس تنها انگيزه كار، هميشه تحصيل درآمد نيست، بلكه گاه كسب موقعيت اجتماعى است. (28) در اين گونه نظام‏ها ممكن است فردى توان لازم كارى يا امانت و درستكارى شغلى را نداشته باشد ولى مسئوليت آن كار را به‏عهده گيرد و اين پديده معمولى و متعارفى است كه نياز به بحث ندارد. در نظام‏هاى اجتماعى شايسته‏سالار، شايستگى شغلى و مهارت، عامل تعيين‏كننده است. كسى كه شغلى را عهده‏دار مى‏شود، توان همه‏جانبه آن كار را بايد داشته باشد؛ بدون اين توان، شايستگى معنا ندارد. اكنون مفهوم تقواى اجتماعى كار، معطوف به شايستگى كار به معناى غنى آن است. ممكن است از واژه «تقوا» و «شايستگى كارى» چنين فهميده شود كه مراد رعايت حدود شرعى و قانونى كار است؛ يعنى هركس تا آن‏جا كه براى او مقدور است، اين حدود را مورد توجه قرار دهد و در ميدان كار آنها را زيرپا نگذارد؛ ولى چنين تفسيرى نمى‏تواند حدود توان و قدرت كارى را هم پوشش دهد. مثلا اگر پزشكى حدود شرعى و قانونى كار خود را رعايت كند و دست به كار طبابت شود، هرچند توان متعارف اين شغل را نداشته باشد، بر اساس اين تعريف بايد بتوان گفت كه تقواى پزشكى را رعايت كرده است؛ اما اگر توان و مهارت كارى را در مفهوم تقواى كارى وارد كنيم، اين مفهوم در نهان خود دو عنصر را به يك نسبت شامل مى‏شود: يكى امانت دارى كه همان رعايت حدود شرعى و قانونى كار است، و ديگرى توان و مهارت كارى. تقواى كارى در روابط اجتماعى مى‏طلبد كه نسبت به آن كار هم درست‏كار و امين بود و هم توان‏مند و ماهر، و به طور طبيعى هر مقدار كه مهارت بيش‏ترى باشد، خدمت بيش‏ترى مى‏توان به‏جامعه ارائه داد و هر مقدار كه بتوان خدمت بيش‏تر و حساس‏ترى ارائه داد، فضيلت وتقواى بيش‏ترى را كسب كرده‏ايم.

در اين صورت موقعيت اجتماعى مهم‏ترى را در نظام شايسته‏سالار تحصيل كرده‏ايم. ولى اين موقعيت اجتماعى دقيقا در گرو كيفيت بهتر كار ـ هم از جهت مهارت و هم از جهت درستكارى ـ است. با اين رويكرد در درك مفهوم تقوا و جامعيت آن، بايد شيوه امام على ـ عليه‏السلام ـ را در مورد كار و تلاش تفسير كرد، و آن‏را الگو و هنجار كارى جامعه قرار داد؛ چه اين‏كه كار و تلاش آن حضرت، نمادى از مهارت و درستكارى و اخلاص است.

گفتار سوم: رويكرد اقتصادى به كار، اشتغال و توليد

نامه امام على ـ عليه‏السلام ـ به والى شايسته خود، مالك اشتر را مى‏توان منشور حكومت و تبيين ديدگاه‏هاى آن حضرت در مسائل گوناگون حياتى جامعه دانست. در ابتداى اين منشور، اهداف كلى آن و آن‏گاه راهكارهاى تحقق آنها را بيان فرموده‏اند.

اين اهداف عبارتند از: جباية خراجها، وجهاد عدوها، واستصلاح اهلها، وعمارة بلادها. (29) فرايند «عمارت بلاد» بدون «استصلاح مردم» و تربيت و تعليم افراد جامعه ممكن نيست؛ همچنان‏كه تربيت و تعليم در جامعه بدون تأمين امنيت (جهاد عدو) و تأمين مخارج اين اهداف (جباية خراج) امكان ندارد.

جا دارد ارتباط منطقى و واقعى و نظامدار بين هريك از اين اهداف را با يكديگر از يك طرف، و ارتباط آنها را با راهكارهاى آنها از طرف ديگر، مورد توجه قرار داد؛ زيرا در يك ساختار و چينش خاص، اين اهداف و راهكارها زمينه پيدايش و ظهور دارند؛ مثلا آبادانى شهرها، در هر مرحله تاريخى يك پديده اجتماعى است كه در سايه اشتغال تحقق مى‏يابد. اشتغال يعنى تأمين تقاضاى كار از طريق نيروى انسانى كه در جانب عرضه، جوياى كار است.

در صورتى كه توليد كالا و خدمت در سطح جامعه پويايى لازم را نداشته باشد، تقاضاى مؤثر براى عامل كار شكل نمى‏گيرد و درنتيجه جامعه با پديده بيكارى مواجه مى‏گردد. همچنين اگر توليدكننده، نيروى كار مورد نياز خود را نتواند تأمين كند، به‏طور طبيعى ـ تا آن‏جا كه توليد وابسته به نيروى كار است ـ مواجه با ركود مى‏گردد و درنتيجه نه اشتغال تحقق مى‏يابد، نه عمارت و آبادانى. بنابراين «عمارت بلاد» اشتغال را مى‏طلبد و اشتغال در سايه تعادل دو عنصر اساسى زير شكل مى‏گيرد: .1 توليد (تقاضاى كار)؛ .2 نيروى انسانى مناسب توليد (عرضه كار).

بى‏شك هم توليد و هم تأمين نيروى انسانى مناسب، دو پديده اجتماعى است كه مناسبات و شرايط اجتماعى هماهنگ را مى‏طلبد. چرخه توليد كالا و خدمت و تأمين نيروى انسانى ماهر و كارآزموده، نه در خلأ اجتماعى شكل مى‏گيرد و نه در سايه روابط ناهنجار اجتماعى. از اين رو مى‏كوشيم ساختار كلى و اصول و شرايط ضرورى اشتغال و توليد، به عنوان زيرساخت اجتماعى ـ اقتصادى «عمارت بلاد» از ديدگاه امام على ـ عليه‏السلام ـ به تصوير كشيده شود. طبيعى است كه با پيدايش اين اصول كلى و اساسى، مسير اشتغال ـ توليد، در جامعه هموار مى‏گردد.



دوشنبه 22 فروردین 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

كار، اشتغال و توليد از ديدگاه امام على عليه السلام

مقدمه

هر نظام اقتصادى كه يكى از وظايف مهم خود را ايجاد زمينه كار، اشتغال و افزايش توليد بداند، به‏طور طبيعى نخست شرايط مناسب بينشى، رفتارى، ارزشى و فرهنگى كار، اشتغال و توليد را فراهم مى‏كند. آن‏گاه مكانيزم‏هاى اقتصادى را هماهنگ و سازگار با عناصر فرهنگى به‏كار مى‏گيرد. بى‏شك كاستى باور و بينش در مورد كار مثبت و ضعف ارزشى تلاش و پشتكار در سطح جامعه، رفتارهاى متناسب با شكوفايى توليد و اشتغال را به‏شدت تحت‏تأثير قرار مى‏دهد و درنهايت مكانيزم عرضه و تقاضاى كار را بى‏كشش مى‏سازد. در چنين وضعيتى نه متغير دستمزد در جانب عرضه كارساز است و نه متغير سود و درآمد در جانب تقاضا مى‏تواند نقش چشمگيرى داشته باشد.

از اين رو ابتدا، جايگاه نيروى انسانى عامل كار را از جهت بينشى و فلسفى در تدبير جهان، و آن‏گاه بعد جامعه‏شناختى اين عامل و در نهايت اصول و شرايط اقتصادى كار، اشتغال و توليد را از ديدگاه امام على ـ عليه‏السلام ـ برمى‏رسيم.

گفتار اول: جايگاه فلسفى نيروى انسانى در رابطه با طبيعت

در تدبير تكوينى و اداره واقعى جهان ماده، انسان جايگاه فعال و اثرگذار خود را دارد . به طبيعت اين‏گونه نبايد نگاه كرد كه نسبت به‏نيازهاى انسان بيگانه است؛ همچنان‏كه نبايد انسان را به‏گونه‏اى نگريست كه گويى طبيعت در مقابل او مانند دژى تسخيرناپذير و مقاوم خلق شده است. هم طبيعت آن‏چنان خلق وتدبير شده است كه منافع ونيازهاى انسان را در دل خود جاى داده و هم انسان آن‏گونه است كه مى‏تواند برطبيعت سلطه متناسب خود را پيدا كند. امام على ـ عليه‏السلام ـ در فراز زير به همين قدرت انسان بر استخدام و تسخير طبيعت اشاره مى‏فرمايد: بدانيد زمينى كه شما را بر پشت خود مى‏برد، و آسمانى كه بر شما سايه مى‏گسترد، پروردگار شما را فرمان بردارند و بركت آن دو بر شما نه از راه دلسوزى است و نه به‏خاطر جستن نزديكى و نه به اميد خيرى است كه از شما دارند، بلكه به سود شما مأمور شدند و گردن نهادند، و براى مصلحت شما برپاشان داشتند، و ايستادند. (1) انسان بدين‏گونه آفريده نشده است كه بر قسمتى از طبيعت تسلط پيدا كند و قسمتى ديگر از قلمرو بهره‏بردارى‏هاى او خارج بماند. و اهل زمين را از نهانگاه زمين برآورد و آنان‏را با همه وسائل زندگى در روى زمين قرار داد. سپس خداوند سبحان سطوح بى‏آب و علف زمين را كه آب‏هاى چشمه‏سارها به بلندى‏هاى آن سطوح نمى‏رسيد و جويبارهاى رودخانه‏ها وسيله‏اى براى رسيدن به آن سطوح پيدا نمى‏كردند، رها نفرمود و ابر نمودار براى آن سطوح مرتفع كه مرده‏هاى آنها را احيا كند و گياهش را بروياند، خلق كرد. (2) اين تسخير بدان جهت انجام مى‏پذيرد كه انسان برخى از نيازهاى اساسى را مى‏بايد از دل اين طبيعت استخراج كند. در تدبير جهان، اين رمز و راز مورد توجه مدبر آن بوده است كه آن‏را عقيم و نازا نسبت به برخى از خواسته‏هاى طبيعى انسان وانگذارد. انسان روى زمين نيازمند آب و غذا است و طبيعت مادى نيز اين آب و غذاى مورد نياز را در نهان خود نهفته دارد. خداوند سبحان با اين [خلقت عظيم‏] توشه [مادى و معنوى‏] براى مردم و روزى براى جانوران عنايت فرمود ... او حضرت آدم را پس از توبه بر زمين فرود آورد تا با نسل خود زمين را آباد نمايد. (3) در اين نظام هستى زمين را با همه استعدادهاى بى‏شمارش مهد و گاهواره انسان و با همه گستردگى‏اش فراش و زيرپاى او قرار داد. پس آن‏را براى آفريدگان خويش همچون گاهواره كرد، و چون بستر برايشان بگسترد. (4) توجه به جايگاه فلسفى و بينشى انسان در رابطه با طبيعت، از آن رو در خور امعان نظر است كه اولا انسان در چرخه توليد عاملى اساسى است، و حتى در به‏دست آوردن تكنولوژى و به‏كارگيرى فن توليد مى‏بايد برنيروى انسانى به‏عنوان عامل سرنوشت‏ساز، توجه درخور جايگاه فلسفى و واقعى او شود؛ ثانيا اين طبيعت هرچند مقهور انسان و بهره‏رسان مى‏شود، همه داده‏هاى خود را بدون زحمت و رنج علمى حساب شده در اختيار انسان مى‏گذارد و انسان نيز بدون تلاش و آگاهى از راز و رمز گسترده و پيچيده طبيعت نمى‏تواند آن‏را مهد پيشرفت خود قرار دهد؛ ثالثا در وابستگى عينى طبقات جامعه به يكديگر و تأثيرگذارى هر طبقه بر سرنوشت ديگر طبقات، موقعيت ممتاز سه‏طبقه توليدكننده كالا و خدمت (صاحبان صنعت، كشاورزان و بازرگانان) آن‏گونه كه در كلام امام على ـ عليه‏السلام ـ انعكاس يافته، تبيين شود. (5)

گفتار دوم: ساحت جامعه‏شناختى كار، اشتغال و توليد

بررسى ابعاد گوناگون جامعه‏شناختى كار، اشتغال و توليد، مى‏طلبد كه مفاهيم هنجار، ارزش و فرهنگ به‏طور فشرده تبيين شود تا اين‏كه هريك از روايات، گفتمان‏ها و رفتارهاى امام على ـ عليه‏السلام ـ در جايگاه متناسب و منطقى خود مورد استشهاد و استدلال قرار گيرد و اگر دستورى به عنوان هنجار يا روايتى در بعد ارزشى كار يا رفتارى به‏عنوان تجلى فرهنگ كار به ما رسيده است، به‏طور صحيح و منطقى بدان‏ها استناد شود.

الف. هنجار

رفتارها در سطح جامعه بدون «شيوه» انجام نمى‏پذيرند. بنابراين هنجار يعنى مقياس و قاعده رفتار كه نه فقط افراد براى انجام كارها از آن پيروى مى‏كنند، بلكه در عين حال رفتار انسان‏ها نيز با آن سنجيده مى‏شود. (6) اين قواعد رفتارى براساس ميزان مقبوليت آنها نزد افراد جامعه، به‏طور طبيعى و متعارف و يا براساس دستور مافوق، به هنجارهاى درونى (7) و بيرونى (8) تقسيم پذيرند.

ب. ارزش

ارزش، عبارت است از يك نوع درجه‏بندى و امتيازبندى پديده‏ها ـ اعم از رفتار و اشيا از جهت خوبى و بدى، مثبت و منفى. اهميت ارزش از آن جهت است كه ارزيابى ما نسبت به اشيا و رفتارهاى خود و ديگران مبنا و ملاك قرار مى‏گيرد. از اين رو ارزش موجب مى‏شود كه جهت رفتارها مشخص شود و درنتيجه جهت‏گيرى ارزشى شكل گيرد. (9) نكته اساسى كه بايد بدان توجه داشت و در بحث ارزش كار مى‏توان از آن استفاده كرد، اين است كه نيازهاى انسان‏ها بدون وسيله و واسطه ارضا نمى‏شوند؛ مثلا براى تأمين نياز به همسر پول و براى تحصيل پول، كار و تلاش ضرورى است. از اين رو تأمين نياز به همسر، ارزشى است كه زنجيره تحصيل پول و كار در راستاى آن قرار مى‏گيرد. هم دسترسى به همسر ارزش مى‏شود و هم تحصيل پول از راه كار. بر همين اساس مى‏توان ارزش را به صورت زير تقسيم كرد:

.1 ارزش غايى

آنچه كه بالذات و به خودى خود براى انسان ارزشمند است، ارزش غايى ناميده مى‏شود.

.2 ارزش ابزارى

آنچه كه خود ارزش ندارد، بلكه وسيله‏اى است براى دستيابى به امر ديگرى، ارزش ابزارى دارد. در واقع چون در جهت رسيدن به مطلوب واقعى قرار گرفته است، ارزشمند شده است. اين تقسيم‏بندى از آن رو است كه همه رفتارهاى ارزشى، ارزش بالذات ندارند؛ همچنان‏كه همه آنها ارزش ابزارى تلقى نمى‏گردند.

ج. فرهنگ

مجموع ويژگى‏هاى رفتارى و عقيدتى اكتسابى اعضاى جامعه را مى‏توان فرهنگ آن جامعه دانست . (10) عنصر تعيين‏كننده در اين تعريف، «اكتساب» است كه از يك طرف فرهنگ را از پديده‏ها و رفتارهايى كه نتيجه وراثت و زيست‏شناختى است، متمايز مى‏سازد، و از طرف ديگر موجب مى‏شود كه همه بخش‏هاى زندگى انسان‏ها را شامل شود.

با توجه به اينكه ويژگى اساسى و قوام و ماهيت فرهنگ به عنصر اكتسابى بودن آن است، مى‏توان چنين نتيجه گرفت كه قواعد و نرم‏هاى اجتماعى كه براى تأمين نيازها و ارزش‏هاى جامعه‏اند، بخشى از فرهنگ آن جامعه را پديد مى‏آورند. رفتار كارى در جامعه قاعده و نرم دارد. اگر اين قاعده و نرم كار مفيد باشد، يا كار مفيد شيوه تأمين نيازهاى مختلف جسمى، روحى و اجتماعى در سطح جامعه تلقى شود، فرهنگ كار و تلاش به‏طور مثبت شكل گرفته است. در مقابل اگر از روش بيكارى يا كار غيرمفيد، يا كارهاى زيان‏آور، تأمين نياز شد، فرهنگ مناسب كار شكل نگرفته است. به ديگر سخن، قاعده و نظم كارى جامعه هرگاه براساس كار سازنده همراه با دقت و پشتكار انجام پذيرد ـ به‏گونه‏اى كه كار با مشخصات فوق جايگاه هنجارى داشته باشد و تخلف از آن ناهنجارى به حساب آيد ـ و يا اين‏كه كار با ويژگى‏هاى مثبت آن، تأمين‏كننده موقعيت، احترام و عزت نفس در سطح روابط اجتماعى تلقى شود، عنوان ارزش اجتماعى به خود مى‏گيرد، و در اين صورت كار مفيد همراه با دقت و ابتكار، وارد حوزه «فرهنگ» مى‏شود و طبعا فرهنگ مناسب كار و بهره‏ورى كار، شكل مى‏گيرد.

بنابراين در صورتى كه كار مفيد با بهره‏ورى بالا اولا در سطح وسيع در بين اكثر افراد جامعه گسترش يابد و در واقع به «هنجار» تبديل شود. ثانيا يك ارزش تلقى شود، كار مثبت و سازنده، هم «هنجار» مى‏شود و هم «ارزش» و به‏طور طبيعى فرهنگ مناسب و كارساز كار تحقق يافته و كاركرد مثبت خود را در زمينه تأمين نيازهاى اساسى جامعه از قبيل علم، تكنولوژى آموزش، بهداشت، معمارى، كشاورزى، امور دفاعى، ارتباطات، قضاوت، اقتصاد، ورزش و... ارائه مى‏دهد؛ زيرا «هنجار» و «ارزش» دو عنصر اساسى فرهنگ به حساب مى‏آيند. اما چگونه مى‏توان پديده رفتارى همانند كار مفيد و سازنده را در سطح جامعه تبديل به «هنجار» و «ارزش» نمود تا اين‏كه وارد قلمرو فرهنگ جامعه شود؟



دوشنبه 22 فروردین 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

دو ديدگاه نسبت به نظام اقتصادى

بر اساس يك ديدگاه، بهترين و كارآترين نظام اقتصادى در عالم خارج وجود دارد. وظيفه متفكران اقتصادى تنها درك و كشف آن و هماهنگ شدن با آن مى‏باشد و بايد از دخالت‏هاى ناروايى كه سبب اختلال كاركرد آن مى‏شود، پرهيز نمود. 

آدام اسميت، نفع شخصى مادى را تحت عنوان «تئورى دست نامرئى» مهم‏ترين عامل ايجاد، حفظ و هماهنگى چنين نظام اقتصادى مى‏شمارد و همچنين جستجوى نفع شخصى را عامل اساسى در رفع تمانع منافع فرد و اجتماع مى‏داند. بر اساس ديدگاه دوم كه توسط «اجتماعيون دولتى» ارائه شده است، نظام اقتصادى بر حسب ضرورت طبيعى و غريزى شكل نمى‏گيرد، بلكه سازمان‏هاى تاريخى وجود دارند كه با سازمان دادن به خود و وضع قوانين مناسب و اجراى مناسب آن، نقش مؤثرى در ايجاد نظام اقتصادى دارند. به عبارت ديگر دولت‏ها بايد قوانين مربوط به فعاليت‏هاى افراد و سازمان‏ها را وضع، اجرا و پاسدارى نمايند.

تفاوت اساسى اين دو ديدگاه آن است كه بر اساس ديدگاه اول، طراحى نظام اقتصادى مطابق با مبانى فلسفى، مكتبى، اهداف و حقوق اقتصادى بى‏معناست؛ زيرا نظام اقتصادى در عالم خارج موجود است، بنابراين نيازى به بررسى مقوله‏هاى فوق جهت طراحى نظام اقتصادى نمى‏باشد . پس وظيفه متفكران اقتصادى بر طبق اين ديدگاه تنها مطالعه آن به روش علمى جهت شناسايى دقيق‏تر آن و رفع موانع كاركرد طبيعى آن مى‏باشد. ولى بر اساس ديدگاه دوم، نظام اقتصادى مى‏تواند يك طرح جامع جهت دگرگون نمودن عالم واقع باشد. اين طرح جامع با استفاده از مبانى فلسفى، مكتبى، اهداف و حقوق اقتصادى خاصى امكان‏پذير مى‏باشد.

اين تفكيك در پژوهش‏هاى اسلامى از اهميت ويژه‏اى برخوردار است. در اين پژوهش، در پى نشان دادن تفاوت مبانى فلسفى نظام اقتصادى از ديدگاه على (عليه‏السلام) ـ كه با ديدگاه دوم هم‏خوانى دارد ـ با مبانى فلسفى نظام اقتصاد سرمايه‏دارى ـ كه با ديدگاه اول هماهنگ است ـ مى‏باشيم.



دوشنبه 22 فروردین 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

مبانى فلسفى نظام اقتصاد اسلامى‏از ديدگاه امام على (عليه‏السلام)

نظام

براى نظام تعاريف گوناگونى ارائه داده‏اند، اما تعريفى كه براى نظام اقتصادى بيشتر قابل استفاده باشد، عبارت است از:

نظام در تئورى عمومى نظام‏ها به مجموعه‏اى از اجزاى به هم وابسته گفته مى‏شود كه در راه نيل به هدف‏هاى معينى با هم، هماهنگى دارند. (3)

اين تعريف هر مجموعه‏اى را كه اجزايش از دو ويژگى هم‏آهنگى و هدف‏دار بودن برخوردار باشند، شامل مى‏شود. بر اين اساس، سه نوع نظام زير از هم قابل تفكيك مى‏باشد:

.1 نظام‏هاى تكوينى غيررفتارى؛ مانند نظام آفرينش و نظام موجود در دستگاه گوارش انسان .

.2 نظام‏هاى مصنوعى غيررفتارى؛ همانند نظام موجود در اتومبيل و هواپيما.

.3 نظام‏هاى رفتارى؛ اجزاى اين نظام‏ها رفتارهاى ارادى بشر است. چون اين رفتارها همواره بر اساس چهان‏بينى و ارزش‏هاى مورد قبول انسان شكل مى‏گيرد، بنابراين در تعريف نظام‏هاى رفتارى، عنصر ديگرى به نام مبانى فلسفى (جهان‏بينى) و مبانى مكتبى (ايدئولوژى) وارد مى‏شود. بر اين اساس، «نظام رفتارى، مجموعه‏اى از رفتارهاى ارادى انسان است كه بر اساس مبانى فلسفى و مكتبى معين، در جهت نيل به اهداف مشخص هم‏آهنگى كامل دارند.»

نظام اقتصادى

نظام اقتصادى نوعى نظام رفتارى است. اجزاى نظام اقتصادى رفتارهاى ارادى انسان‏ها در سه حوزه توليد، توزيع و مصرف مى‏باشد؛ رفتارهايى همانند پس‏انداز، سرمايه‏گذارى، توليد و توزيع در ارتباط با منافع اقتصادى و اموال و شركت‏كنندگان در نظام بر اساس الگوهاى رفتارى خاصى شكل مى‏گيرد.

بنابراين نظام اقتصادى را مى‏توان بدين نحو تعريف نمود: «نظام اقتصادى عبارت است از مجموعه‏اى از الگوهاى رفتارى كه شركت‏كنندگان در نظام را به يكديگر و به اموال و منابع براساس مبانى مشخص پيوند داده و در راستاى اهداف معينى به نحو هم‏آهنگ براى كسب بيشترين موفقيت اقتصادى سامان يافته است.» (4)

مبانى فلسفى نظام اقتصادى

منظور از آن، جهان‏بينى است كه حاكم بر رفتار اقتصادى است و رفتار اقتصادى مطابق با آن شكل مى‏گيرد و مشتمل بر قضايايى است كه با كلمه «هست» يا «نيست» بيان مى‏شود. موضوع آن خدا، انسان، جامعه و دنياى مادى و اخروى مى‏باشد.

مبانى مكتبى نظام اقتصادى

مبانى مكتبى به مجموعه‏اى از قضاياى كلى دستورى (بايدى) است كه داراى ويژگى‏هاى زير مى‏باشد:

.1 زيربناى نظام و حقوق اقتصادى است؛

.2 برگرفته از مبانى فلسفى نظام اقتصادى است؛

.3 در تعيين عناصر نظام اقتصادى و چگونگى ارتباط بين آنها مؤثر است؛

.4 زمينه‏ساز حركت به سمت اهداف مى‏باشد.

اهداف نظام اقتصادى

اين اهداف، مقاصدى است كه نظام اقتصادى براى رسيدن به آن طراحى شده است و برگرفته از مبانى فلسفى نظام اقتصادى مى‏باشد. به طور منطقى بايد اهداف نظام با اهداف شركت‏كنندگان در نظام هم‏آهنگ باشد؛ براى مثال اگر هدف نظام اقتصادى رسيدن به رفاه مادى است، بايد اهداف دولت و مردم نيز به نحوى باشد كه فعاليت هر يك از آنها را در مسير رفاه قرار دهد .

در پايان ذكر اين نكته لازم است كه هر چند اهداف و مبانى مكتبى نظام اقتصادى در اينجا مورد بحث ما نخواهد بود، اما به جهت نشان دادن اهميت بحث مورد نظر ما (مبانى فلسفى نظام اقتصادى) و ارتباط شديد آن با اهداف و مبانى مكتبى لازم بود اشاره‏اى كوتاه به آنها داشته باشيم.



دوشنبه 22 فروردین 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

مبانى فلسفى نظام اقتصاد اسلامى ‏از ديدگاه امام على (عليه‏السلام)

مقدمه

تفاوت هر نظام اقتصادى با ساير نظام‏هاى اقتصادى، برگشت به امورى از جمله مبانى فلسفى آن دارد. مبانى مكتبى، ارزش‏ها و اهداف، برخى ديگر از مؤلفه‏هاى تعيين‏كننده ميزان تمايز هر نظام اقتصادى از ساير نظام‏هاى اقتصادى است.

استقلال فكرى ما در ساحت اقتصادى، آن گاه حاصل مى‏شود كه نظام اقتصاد اسلامى بر اساس جهان‏بينى، ارزش‏ها و اهداف خاص آن، كشف و طراحى گردد. اگر هدف نهايى در فعاليت‏هاى اقتصادى ـ چه در حوزه توليد و چه در زمينه توزيع و مصرف ـ تنها پاسخ دادن به اميال شهوانى و مادى باشد، الگوهاى رفتارى در عرصه فعاليت‏هاى اقتصادى بسيار متفاوت از الگوهاى رفتارى‏اى خواهد شد كه هدف غايى كسب رضايت خداوند متعال باشد. حتى اگر جامعه در تلاش اقتصاديش هدف ميانى خود را بسط عدالت اجتماعى و اقتصادى قرار دهد، الگوهاى رفتارى اقتصاديش نيز متفاوت از جامعه‏اى خواهد بود كه آمال و آرمان‏هاى فعاليت‏هاى اقتصاديش فقط برآوردن اميال ماديش باشد.

نظام اقتصادى حاكم بر دنياى فعلى، بر اساس تفسير خاصى كه از خدا، جهان، انسان و جامعه دارد، بنيان‏هاى خود را مستحكم كرده است. بر اساس تفاسير ويژه از مقوله‏هاى فوق، در نهايت، انسان محورى را در همه فعاليت‏هاى اقتصاديش اصل قرار داده، نظام اقتصادى سرمايه‏دارى ليبرال را طراحى و در خارج پياده كرده است. در اين نظام، الگوهاى رفتارى در عرصه فعاليت‏هاى اقتصادى، برخاسته از حقوق اقتصادى ويژه‏اى، و حقوق اقتصادى به نوبه خود در بستر مبانى مكتبى نظام اقتصادى آن، شكل گرفته و مبانى مكتبى آن بر اساس ديدگاه خاصى كه نسبت به مقوله‏هاى خدا، جهان، انسان و جامعه ارائه مى‏دهد، سامان يافته است. به عنوان مثال در الگوى پس‏انداز و سرمايه‏گذارى يكى از عوامل تعيين‏كننده ميزان پس‏انداز و سرمايه‏گذارى، نرخ بهره است كه طبق ضوابط حقوق اقتصادى، لازم است افراد در فعاليت‏هاى اقتصادى خود آن را بر اساس توافق، رعايت كنند. اين ضابطه حقوقى به نوبه خود ريشه در اين امر دارد كه استفاده از ربا در فعاليت‏هاى اقتصادى بلامانع مى‏باشد.

يكى از ريشه‏هاى چنين ديدگاهى مى‏تواند چنين مبناى فلسفى درباره خداوند متعال باشد كه : «خداوند در هدايت بشر به هدايت تكوينى اكتفا كرده است و چيزى به نام هدايت تشريعى و شريعت در عرصه‏هاى مختلف اجتماعى ارائه نداده است.»

بنابراين اگر ديدگاههاى اسلام در مبانى فلسفى مربوط به نظام اقتصادى با مبانى فلسفى ساير نظام‏هاى اقتصادى متفاوت باشد، بايد بپذيريم كه مبانى مكتبى، حقوق اقتصادى، الگوهاى اقتصادى و در نتيجه نظام اقتصادى اسلام با نظام‏هاى اقتصادى ديگر متفاوت مى‏باشد. به همين خاطر است كه امام خمينى (ره) مى‏فرمايند:

اسلام داراى سيستم و نظام خاص اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى است كه براى تمام ابعاد و شئون زندگى فردى و اجتماعى قوانين خاصى دارد و جز آن را براى سعادت جامعه نمى‏پذيرد . (1)

مقدمه اين نوشتار را با ذكر چند مطلب به پايان مى‏بريم:

.1 در اين پژوهش به دنبال بررسى مبانى فلسفى نظام اقتصادى از ديدگاه على (علیه السلام) هستيم، اما به جهت نشان دادن اهميت و جايگاه بحث در نظريه‏هاى اقتصادى، ابتدا ناچاريم در هر بخشى به ادبيات و برخى نظريه‏هاى موجود از ديدگاه نظام اقتصادى مسلط بر دنياى كنونى ـ نظام سرمايه‏دارى ليبرال ـ اشاره مختصرى داشته باشيم، سپس ديدگاه على (عليه‏السلام) را تبيين و تفاوت آن دو ديدگاه را نشان دهيم.

.2 عمده منابع تحقيق به لحاظ ماهيت بحث ـ نهج‏البلاغه و غررالحكم خواهد بود. زيرا در اين نوشتار بايد با تكيه بر گفتار حضرت (عليه‏السلام) به تحقيق بپردازيم و غالب گفتار آن حضرت درباره موضوع مورد بحث نيز در اين دو منبع جمع‏آورى شده است.

.3 در برخى موارد از آيات و روايات ساير معصومين (عليه‏السلام) استفاده خواهيم كرد. اين امر به دو جهت لازم است: يكى به جهت نشان دادن ميزان نزديكى ديدگاههاى آن حضرت (عليه‏السلام) با آيات الهى و روايات ساير معصومين (عليه‏السلام)؛ جهت ديگر، گاهى ممكن است گفتار مهمى از حضرت (عليه‏السلام) به ما رسيده باشد، ولى استناد ضعيف باشد، لذا با استفاده از گفتار ساير معصومين (عليه‏السلام) ـ از باب كلامهم واحد ـ مى‏توان محتواى گفتار حضرت (عليه‏السلام) را تقويت نمود.

.4 روش تحقيق: مطالعه منابعى كه محتوى كلام على (عليه‏السلام) مى‏باشند، جمع‏آورى گفتار حضرت (عليه‏السلام)، تحليل و نتيجه‏گيرى با تكيه بر روش استقرا و قياس، مورد نظر مى‏باشد .

. 5 فرضيه تحقيق: بين مبانى فلسفى نظام اقتصادى از ديدگاه على (عليه‏السلام) و بين مبانى فلسفى نظام اقتصادى مسلط كنونى بر جهان، تفاوت‏هاى اساسى وجود دارد.

.6 در ترجمه كلمات اميرالمؤمنين (عليه‏السلام)، سعى ما بر آن است كه ترجمه ارائه شده حتى‏المقدور هماهنگ با ترجمه نهج‏البلاغه عبدالحميد آيتى باشد، در غير اين‏صورت مشخصات نهج‏البلاغه مورد كاملا بيان مى‏شود تا تفاوت مأخذ مشخص گردد.

.7 مطالب هر يك از عناوين اين مقاله از ديدگاه امام على (عليه‏السلام) چنان گسترده است كه هر كدام مقاله مستقلى را مى‏طلبد، لذا ناچاريم خيلى به شرح و بسط كلمات آن حضرت نپردازيم و از كلماتى كه گويايى لازم را در مطلب مورد استناد داشته باشد، استفاده كرده، يا به حداقل شرح گفتار آن حضرت (عليه‏السلام) اكتفا كنيم.

. 8 اين پژوهش در چند بخش زير به سامان مى‏رسد:

بخش اول، كلياتى پيرامون مفهوم نظام و نظام اقتصادى، مبانى فلسفى، اهداف نظام اقتصادى و ... مى‏باشد. در بخش دوم، خداشناسى؛ در بخش سوم، جهان‏شناسى؛ در بخش چهارم، انسان‏شناسى؛ و در بخش پنجم، جامعه‏شناسى از ديدگاه على (عليه‏السلام) مورد بحث قرار مى‏گيرد. سرانجام در خاتمه به جمع‏بندى و نتيجه‏گيرى مى‏پردازيم.

لازم به يادآورى است كه در پنج بخش فوق به مباحثى مى‏پردازيم كه نظام اقتصادى متأثر از آنها باشد.



دوشنبه 22 فروردین 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

اقتصاد واسراف

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم مى‏فرماید: نشانه مسرف چهار چیز است: 1- بالیدن به باطل 2- خوراک آنچه در خور او نیست.


 3- بى‏رغبتى به کار خیر 4- انکار هر که سودش نرساند. (تحف العقول ص 23) و امیرالمؤمنین على علیه السلام نیز تصریح مى‏کند: تدبیر با کفاف روزى، بهتر است از بسیار با اسراف. (تحف العقول ص 76) و فرهنگ مصرف در اسلام مبتنى بر رعایت اعتدال و دورى از اسراف است زیرا اسراف، انسان را از خط انصاف دور مى‏کند و زمینه‏هاى بى‏میلى به کار خیر و جانبدارى از ظالمان را فراهم مى‏آورد. از این رو در جامعه مصرف گرا که نمونه‏اى از جامعه اسراف زده است و مانور تجمل و مصرف در آن رواج دارد شاهد تبعیض‏ها و نابرابرى‏هایى هستیم که افراد برخوردار، بدون توجه به آسیب‏هایى که به طبقات دیگر وارد مى‏کنند منشأ و الگوى ترویج ظلم‏هایى هستند که دیگران را حریص به «منکر» مى‏نمایند و این موضوع نشان مى‏دهد که مصرف‏زدگى و اسراف علاوه بر تبعات اقتصادى، پیامدهاى منفى فرهنگى را نیز به همراه دارد. در جامعه مصرف گرا «خرید کالا» به عنوان یک ارزش تلقى مى‏شود و هر که خریدهاى بیشتر و متنوع ترى داشته باشد، الگو قرار گرفته و گرامى داشته مى‏شود و البته در جوامع پیشرفته مصرف‏زده، مصرف‏گرایى «یک فعالیت اصلى اجتماعى» به شمار مى‏آید. براى خرید و مصرف، وقت بسیار و انرژى و پول و نوآورى‏هاى فنى صرف مى‏شود و حتى از این‏که راهکارهاى پیشرفته‏ترى براى مصرف‏گرایى خلق شود، مطالعات بسیارى صورت مى‏گیرد زیرا در جامعه مصرف‏زده، خط تولید و توزیع مى‏بایست مبتنى بر مصرف بیشتر، فعالیت کند.
در جامعه مصرف‏گرا، هر که پول بیشترى دارد، افزون‏تر خرج مى‏کند و هر که ندارد بایستى در حسرت هزینه‏ها بماند و این مدل مصرف، نشانه آسیب‏ها و نابرابرى‏هاى اجتماعى نیز هست. البته در کشورمان تا کنون برنامه‏هاى مختلفى در جهت توسعه و رشد اقتصادى و اجتماعى ارائه شده که تأثیرات آن نیز تا کنون در حوزه گسست‏هاى اجتماعى نمایان شده و این موضوع، على‏رغم تأکیدات مکررى است که از سوى علماو دانشمندان این عرصه بیان شده است.
در بند ششم خط مشى‏هاى اساسى و رهنمودهاى مقام معظم رهبرى به دولت آقاى‏هاشمى رفسنجانى جهت تدوین برنامه دوم پنج ساله آمده است: «جهت دادن به کلیه فعالیت‏هاى اجرایى و تبلیغى به سمت رشد معنویت و فضیلت اخلاقى در جامعه، تعمیق و گسترش حساسیت‏ها و باور دینى، گسترش ارزشهاى انقلابى، حفظ کرامت انسانى، ایجاد نظم و قانون پذیرى و روحیه کار و تلاش و خوداتکایى و قناعت و جلوگیرى از اسراف و مصرف‏گرایى و پرداختن به زوائد.» و متأسفانه آنچه تاکنون طراحان برنامه‏هاى توسعه ارائه کرده اند، نتوانسته است خط مشى یادشده را تحقق بخشد و تأکید معظم له مبنى بر نامگذارى سال 1388 به عنوان سال اصلاح الگوى مصرف بیانگر این نکته مهم است که اعلام یک سرى خطوط تئوریک در برنامه‏هاى توسعه، صرفاً متضمن اجراى آن‏ها در راستاى تحقق عدالت به معناى جلوگیرى از ترویج مصرف زدگى نیست.
بدانیم پدیده چند شغلى کارمندان در ایران از رهگذار فرهنگ مصرف‏گرایى شکل گرفته است، زیرا اغلب حقوق بگیران، ناتوان از ادامه این مسابقه‏اند و براى باقى ماندن در این چرخه مى‏بایست کار و تلاش بیشترى را از خود به نمایش بگذارند.
ممکن است برخى از افراد و دست اندرکاران مدعى شوند که طى برنامه‏هاى توسعه و در دولت‏هاى قبلى طرح‏هایى را براى اصلاح الگوى مصرف ارائه داده‏اند، اما شواهد موجود و تأکید مقام معظم رهبرى در سال 88 گویاى فقدان تأثیر این طرح‏ها و به عبارت بهتر ناکافى بودن اقدامات انجام شده است. مطمئناً برنامه‏ها و طرح‏هایى مى‏بایست در این زمینه مورد عنایت قرار گیرد که بتواند همه طبقات جامعه اعم از برخوردار و فقیر را به یک الگوى واحد مصرف نزدیک کند تا نمونه عینى یک روش اجرایى براى استقرار عدالت پدید آید. از سوى دیگر استفاده از برنامه صحیح براى اجراى الگوى مصرف، نشانه اعتقاد به وجود ملاحظات اخلاقى در فرهنگ مصرف و اقتصاد است و الگوى واقعى، رشد اقتصادى صحیحى را در پى خواهد داشت، همچنان که این الگو مى‏تواند دو وجه اصلى بازار یعنى مصرف کننده و تولید کننده را با یک روش متحد منطبق نماید و هدف از تولید بیشتر را مصرف بیشتر قرار ندهد و مسلماً اجراى یک الگوى دقیق، نیازمند شجاعت و تدبیر خردمندانه‏اى است که کشورمان را در جهت کاهش وابستگى در منابع تعریف شده به کشورهاى دیگر قرار مى‏دهد و آنچه در این مسیر از همه بیشتر تأثیرگذار است، الگویى است که حضرت امام(ره) و


 پیروان راستین آن حضرت به عنوان «ساده زیستى» در زندگى خود پیاده کرده‏اند و در همین راستا مؤثرترین افراد براى اصلاح الگوى مصرف، مسؤولین نظام در هر رده‏اى هستند. همان طور که مقام معظم رهبرى نیز تأکید کرده‏اند باید مسؤولان کشور راه صرفه جویى و مقابله با اسراف را به مردم یاد بدهند. خود مسؤولان دولتى هم باید اسراف نکنند. اسراف مسؤولان دولتى از اسراف مردم عادى مضرتر است، زیرا که اسراف در بیت المال است.
    در اینجا بایستى سخنى از حضرت على علیه السلام را یادآور شویم که خطاب به کارگزاران خود مى‏فرمود: «نوک قلم‏هایتان را نازک کنید که مرکب بیت المال کمتر مصرف شود.» و در جاى دیگر: «هرگاه به اصلاح نفس خود راغب بودى، بر تو باد که اقتصاد و قناعت و پرهیزکارى را پیشه کنى.» چرا که قطعاً اسلام نه با اسراف  (خروج از خط اعتدال) موافق است و نه تبذیر (تضییع مال) را براى تدبیر زندگى مناسب مى‏داند. مطمئناً نامگذارى سال 88 به عنوان اصلاح الگوى مصرف، تدبیرى شجاعانه براى شکستن تابوى مصلحت‏ هایى  است که همواره مانع از پیشرفت کشورمان شده‏اند. از این رو نباید بیش از این، فرصت‏ها را از دست بدهیم و با تلاش مستمر و برنامه‏هاى مؤثر و عملى و آموزش‏هاى کارآمد و جلوگیرى از تولیدات غیراستاندارد و مصرفى مانع از تضییع سرمایه‏هاى گرانقدر کشورمان شویم.



دوشنبه 22 فروردین 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

تعداد کل صفحات : 6 ::      1   2   3   4   5   6  

سيره اقتصادى امام على (ع)

مقدمه

لغت‏شناسان براى واژه «سيره» معانى پرشمارى همچون روش ، راه ، سنت ، عادت ، خوى ، اخلاق ، رفتار ، مذهب و انتظام ، برشمرده‏اند . (1) معناى اصطلاحى اين واژه در واژه‏هاى مركبى مانند « سيره نبوى »، عبارت از «تاريخچه زندگانى» است. آن‏گاه كه اين واژه براى گونه‏اى ويژه از سيره ، مانند «سيره سياسى» ، استعمال شود ، تحليل نوع رفتار و روش نيز در معناى آن ملحوظ مى‏گردد . بر اين اساس معناى «سيره اقتصادى» در عنوان اين مقاله عبارت است از بررسى تحليلى ـ تاريخى رفتارهاى اقتصادى است . يكى از ويژگى‏هاى اين مفهوم اختصاص آن به پديده‏ها و رفتارهاى اقتصادى‏اى است كه در محدوده زندگى فرد اتفاق افتاده‏اند . از اين رو بررسى ، انديشه‏هاى اقتصادى فرد ، اساسا از شمول اين عنوان خارج خواهند بود . و بدين ترتيب ، موضوع بحث اين مقاله بررسى و تحليل پديده‏ها و رويدادهاى اقتصادى در زندگانىامام على عليه السلام مى‏باشد .

از آنجايى كه اين موضوع بر اساس تقسيمات متعارف علم اقتصاد ، از نوع مباحث اقتصاد خردى است . و رفتارهاى خرد اقتصادى به دو دسته اصلى: رفتار توليدكننده ، و رفتار مصرف كننده تقسيم مى‏گردند . مطالب اين مقاله نيز در دو بخش؛ سيره امام على عليه السلام در توليد و كسب درآمد ، و سيره امام على عليه السلام در مصرف و تخصيص درآمد تنظيم مى‏گردد .

تحليل رفتارهاى اقتصادى ، پايه و اساس علم اقتصاد نوين را تشكيل مى‏دهند . و به همين جهت بسيارى از اقتصاددانان ماهيت علم اقتصاد را مطالعه همين رفتارها دانسته‏اند . مثلا « آلفرد مارشال » ، در يك تعريف ، « مى‏گويد: « اقتصاد ، عبارت است از مطالعه بشر در زندگى شغلى و حرفه‏اى . » (2) و در تعريف ديگر مى‏گويد: علم اقتصاد ، بررسى كردارهاى انسان در جريان عادى زندگى اقتصادى يعنى كسب درآمد و تمتع از آن براى ترتيب دادن زندگى است » . (3) در تعاريف « لو دويگ وان ميزز » ، « رابينز » و « ساموئلسن » نيز بر نقش محورى رفتارها در ماهيت علم اقتصاد تأكيد شده است .

تحليل رفتارهاى اقتصادى از آن جهت براى اقتصاد دانان اهميت داد كه آنان را در دست‏يابى به تئوريهايى جهت تفسير و پيش بينى پديده‏هاى اقتصادى يارى مى‏دهد . يكى از دشواريهاى كه اقتصاد دانان همواره در تحليل رفتار افراد با آن مواجه بوده‏اند اختلاف برداشت‏ها درباره مهفوم « انسان اقتصادى » (4) است . اين مشكل از آنجا ناشى مى‏شود كه « انسان اقتصادى » يك مفهوم انتزاعى است . و طبعا در انتزاع چنين مفهومى ديدگاههاى ارزشى نقش انكار ناپذيرى دارند . و به همين جهت هر نوع مدلى كه از انسان اقتصادى طراحى مى‏شود ، در واقع نمونه تجسم يافته عقايد ، آرمانها و ارزشهاى فردو يا مكتبى است كه آن را ارائه نموده است .

امروزه ، اين واقعيت كه انسان اقتصادى مفروض در تحليلهاى علم اقتصاد جديد ، بيش از آنكه حاكى از واقعيت رفتار آدمى باشد ، بازتاب ايدئولوژى ليبراسيم است ، بيش از گذشته آشكار شده است . چنانكه « دايك » ـ اقتصاددان آمريكايى ـ مى‏گويد:

« در نظريه بازار ، بايدها زير پوشش اصطلاح معروف آن يعنى انسان اقتصادى عاقل پنهان مى‏شود؛ و مسئله واقعى در اين نظريه ، پذيرفتن قوانين است ، نه آنكه آيا تأييد تجربى دارند يا نه؟ و در هر حال ما بايد مؤيد قوانين باشيم » (5)

پروفسور فرگوسن نيز عليرغم اصرار زيادى كه بر ادعاى اثباتى بودن تحليل‏هاى اقتصادى نئوكلاسيك داشت ، پس از يك مشاجره طولانى به اين واقعيت اعتراف نمود و گفت:

« قبول نظريه اقتصادى كلاسيك جديد امرى است اعتقادى ، من شخصا چنين اعتقادى دارم » (6)

نظريه‏هاى اقتصاد جديد ، در تحليل رفتارها ، عموما مبتنى بر اين فرض است كه انسان عاقل اقتصادى تنها از انگيزه نفع شخصى تأثير مى‏پذيرد . و نفع شخصى هم ، براى مصرف كننده عبارت است از حداكثر ساختن رضايت خاطر حاصل از مصرف كالاها و خدمات ، و براى توليد كننده عبارت است از حداكثر ساختن سود حاصل از فروش توليدات (7) .

اكنون ، بيش از دو قرن ، از آغاز پيدايى و تكامل تدريجى اين نظريه‏ها مى‏گذرد ، اما با گذشت زمان نارسايى آنها هر روز بيشتر از پيش ظاهر مى‏گردد . مشكلات ديرينه بشر مانند فقر ، جهل ، ظلم ، تبعيض و نا امنى نه تنها بر طرف نشده بلكه به دليل اسراف و زياده خواهى و شاد خوارى جوامع سرمايه دارى ، محيط زيست انسان نيز به شدت به مخاطره افتاده است . با اين حال جامعه بشرى هنوز راه حل فائق آمدن بر اين مشكلات را پيدا نكرده است . و امروزه بشريت بيش از گذشته به دنبال تصورى از انسان مى‏گردد كه جامع آرمانها و كمالات مطلوب او بوده و بتواند ، اعمال و رفتار خود را بر اساس چنين الگوى نمونه‏اى تنظيم كند . ولى آيا مى‏توان به مفهومى از انسان و قاعده رفتارى او دست يافت كه رفاه مادى و تعالى معنوى و رشد و عدالت را در كنار هم تضمين كند؟ آيا چنين مفهومى تا كنون مصداق عينى هم داشته است؟ در صورت وجود ، رفتار اقتصادى او چگونه بوده است؟

اين مقاله با بررسى سيره اقتصادى امام انسانيت ، حضرت على بن ابى طالب عليه السلام به دنبال پاسخگويى به اين سؤال‏ها است . اگر بازدهى زياد با كمترين هزينه ، همراه با توزيع عادلانه و رعايت قوانين و مقررات ، را به عنوان معيارى براى موفقيت اقتصادى در نظر بگيريم . بدون ترديد امام على عليه السلام ، در رأس قله چنين موفقيتى قرار گرفته است . او فعاليت‏هاى اقتصادى خود را از نقطه صفر ، آغاز مى‏كند . ولى پس از مدتى با كد يمين و عرق جبين و عقل سليم به چنان سطحى از درآمد دست مى‏يابد كه مخارج صدها خانواده را كفايت مى‏كند . اكتساب چنين درآمدى فقط يك بال موفقيت اوست و معناى آن تنها در صورتى كامل مى‏شود كه در كنار ارائه عادلانه‏ترين و انسان دوستانه‏ترين توزيع درآمد توسط امام ، ملاحظه شود .

عظمت موفقيت اقتصادى امام على عليه السلام ، بيشتر ، از اين ناحيه است كه بر مبناى انسان شناختى كاملا متفاوتى از آنچه در دنياى امروز مطرح است ، به دست آمده است . در نگاه او انسان بنده خدا و جانشين او بر روى زمين است و سعادت حقيقى او نه در تمتع و كسب سود مادى بيشتر ، بلكه در جلب رضايت پروردگار است . قاعده اساسى در رفتار امام عليه السلام ، كسب رضايت خداوند است . براى او هر كارى كه رضايت خدا را در پى داشته باشد عاقلانه است ، هر چند كه سختى و مشقت بيشترى داشته باشد . چنانكه امام باقر عليه السلام ، درباره او مى‏فرمايد:

« هيچگاه ميان دو كار كه هر دو موجب رضايت پروردگارند ، قرار نگرفت ، مگر آنكه دشوارترين آن دو بر بدنش را انتخاب نمود » (8)

امام على عليه السلام با رفتار خود نشان مى‏دهد كه چگونه مى‏توان ، از راهى غير از دنياطلبى ، دنيا را آباد نمود . او به بشريت مى‏آموزد كه جامعه مطلوب و آرمانى او چگونه و از چه راهى ساخته مى‏شود . شيوه رفتارى او براى فرد مسلمان حائز اهميت بيشترى است . زيرا از ديدگاه فرد مسلمان ، على عليه السلام انسان كامل و مظهر عاليترين جلوه ارزشهاى اسلامى است . و چنانكه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود (9) ، راه او؛ همان صراط مستقيمى است كه خداوند براى سعادت انسان قرار داده است .

اين تحقيق موفقيت اقتصادى امام عليه السلام و شيوه رفتارى او را به منظور دست يابى به الگوى رفتار اقتصادى ايده آل اسلامى بررسى خواهد نمود . در اينجا با ذكر چند نكته كلى اين مقدمه را به پايان مى‏بريم .

. 1 هر چند كه اين تحقيق نهايت كوشش خود را براى استخراج نصوص تاريخى و روايى مربوطه به كار گرفت ، اما مع الأسف حافظه تاريخ رفتارهاى اقتصادى امام عليه السلام را به طور كامل ضبط نكرده است و اين محدوديت در مورد سالهاى انزواى سياسى امام عليه السلام بيشتر به چشم مى‏خورد اما اين وجود ، نصوص تاريخى موجود از غناى لازم براى استخراج الگوى رفتارى امام عليه السلام برخوردارند .

.2 شناخت حقيقت رفتارهاى اقتصادى امام عليه السلام نيازمند ، تحقيق ، تتبع و بضاعت علمى بيشترى است . به ويژه آنكه اين بعد از شخصيت آن امام بزرگ تا كنون به طور مستقل و جامع مورد مطالعه قرار نگرفته است . بنابراين آنچه در اين تحقيق مى‏آيد . تنها در حد پيش درآمدى براى ورود به اين بحث است .

.3 يكى از ايرادهايى كه معمولا در چنين مباحثى مطرح مى‏شود ، آرمانى و ايده‏آل بودن و در نتيجه غير قابل تعميم بودن شيوه رفتارى انسانهاى كامل است . در پاسخ به اين ايراد بايد گفت:

اولا: اتخاذ الگوهاى آرمانى براى تحليل و ارزيابى رفتارها يك ضرورت علمى است و غرض دانشمندان از اين كار به هيچ وجه عموميت داشتن اين الگوها نبوده ، بلكه صرفا اتخاذ يك چارچوب منطقى براى تجزيه و تحليل رفتارها و آثار و پيامدهاى آنها مورد نظر آنهاست . « ماكس وبر » و « فريتز مك لاپ » صراحتا از مفهوم انسان اقتصادى به عنوان نوع آرمانى ياد مى‏كنند . (10) آلفرد شولتز درباره اهميت اين نوع آرمانى گفته است:

« نوع ايده آل نه تنها به عنوان يك مفهوم بنيادين براى يك دانشمند اجتماعى و يك تاريخ دان به حساب مى‏آيد ، بلكه نوع ايده‏آل به عنوان يك مفهوم اساسى در انديشه معمول انسانى نسبت به تجربيات روز مره‏اش و در ارتباط با سايرين مطرح مى‏باشد . . . و لذا ساختار و مدلها و موضوعات در علوم اجتماعى ( بر اساس تجربه معمول ما به كمك اين مدلها و از عينيت اجتماعى به كمك اين مدلها مى‏باشد . . . نه تنها دانشمندان بلكه همه مردم با كمك انواع آرمانى مى‏انديشند و زندگى روزمره خود را مى‏گذرانند » (11)

نمونه عينى الگوهاى آرمانى در تحليل رفتارهاى اقتصادى ، الگوى رقابت كامل است كه فروض آن هيچگاه تحقق عينى نداشته‏اند . بنابراين اگر هم چنين ايرادى وجود داشته باشد ، منحصر به الگوى آرمانى انسانهاى كامل نيست .

ثانيا: نمونه ايده‏آل در هر مكتبى مطابق عقايد و ارزشهاى مورد قبول همان مكتب ساخته مى‏شودو بالطبع در مكتب اسلام كه رسالت اصلى آن تكامل همه جانبه همه انسانها است ، رفتار انسانهاى كامل مانند امام على عليه السلام ، براى اتخاذ چنين نمونه‏اى كاملا مناسب است . به ويژه آنكه آن حضرت در احاديث رسولخدا صلى الله عليه وآله با عناوينى چون؛ امام المسلمين ، سيد المسلمين ، يعسوب المؤمنين ، خير البشر و . . .معرفى گرديده است .

ثالثا : موارد غير قابل تعميم در رفتار امام عليه السلام ، يا صراحتا توسط خود ايشان بيان گرديده و يا با مقايسه آنها با انديشه و گفتار حضرت قابل شناسايى است . و اين جهت حتى الإمكان در تحقيق حاضر ملاحظه گرديده است .

.4 يكى از ملاحظاتى كه در استخراج الگوى ايده‏آل اسلامى از رفتار اقتصادى اميرالمؤمنين عليه السلام بايد در نظر گرفته شود ، امكان دخالت شرايط زمانى و موقعيت‏هاى اجتماعى در رفتارهاى ويژه آن حضرت است . به منظور رعايت اين ملاحظه ، اين تحقيق در موارد لزوم رفتار امام را با سنت پيامبر صلى الله عليه وآله و سائر ائمه معصومين عليه السلام و يا با سنت گفتارى خود ايشان مقايسه نموده است .

منابع درآمدى اميرالمؤمنين عليه السلام

بررسى راههاى كسب درآمد و تأمين هزينه‏هاى زندگى ، يكى ديگر از مباحث مهم اقتصاد خانوار است . بر اساس رهنمود پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وظيفه تأمين معاش بر عهده امام على عليه السلام قرار داشت . ايفاى اين مسئوليت در سالهاى آغازين تشكيل خانواده براى امام عليه السلام آسان نبود . به ويژه آنكه آن حضرت هيچ سرمايه درآمدزايى در اختيار نداشت و به دليل رسالت خطيرى كه در حكومت نو بنياد اسلامى به عهده داشت بيشتر ساعات كارى خود را صرف اين كار مى‏نمود . مهم‏ترين عاملى كه تحمل بار اين مسئوليت را تا حدودى بر امام عليه السلام هموار مى‏نمود ، ايثار و ساده زيستى اهل بيت آن حضرت بود . ما در آينده الگوى مخارج خانواده امام على عليه السلام را بررسى خواهيم نمود و در اينجا فقط به راههاى كسب درآمد آن حضرت اشاره خواهيم نمود . منابع درآمدى امام عليه السلام در اين دوره را به چند دسته مى‏توان تقسيم نمود .

 درآمد ناشى از هداياى مردمى

جمعيت مسلمانان در مدينه از دو گروه انصار و مهاجرين تشكيل مى‏گرديد . مهاجرين كسانى بودند كه با به جا گذاشتن تمامى اموال و املاك خود به همراه پيامبر صلى الله عليه وآله از مكه به مدينه هجرت كرده بودند ، لذا از نظر اقتصادى در نقطه صفر قرار داشتند . انصار گروهى از مردم مدينه بودند كه اسلام آورده و نسبتا از تمكن مالى خوبى برخوردار بودند . و ايشان را بدان جهت انصار مى‏گفتند كه با ارشاد رسولخدا صلى الله عليه وآله به يارى برادران مهاجر خود شتافتند و آنان را شريك مال خود قرار دادند . امام على عليه السلام در گروه مهاجران قرار داشت . وقتى كه رسول خدا صلى الله عليه وآله به منظور تقويت بنيه اقتصادى مهاجران و تحكيم روابط عاطفى و اجتماعى مسلمانان ، ميان هر يك از مهاجران با يكى از انصار عقد اخوت برقرار نمود . اخوت خويش را به على عليه السلام اختصاص داد . لذا بر خلاف ديگر مهاجران ، امام على عليه السلام هم پيمان اقتصادى خاصى از ميان انصار نداشت .

در سالهاى آغازين هجرت ، زندگى عموم مهاجرين از طريق كمك‏هاى مالى انصار اداره مى‏گرديد و به همين منظور رسولخدا صلى الله عليه وآله ميان آنها دو به دو عقد اخوت بسته بود . و اين وضعيت تا زمان گسترش فتوحات اسلامى و خودكفايى نسبى مهاجران ادامه داشت . در اين مقطع به دليل عقد اخوت على عليه السلام و پيامبر صلى الله عليه وآله ، زندگى آن دو بزرگوار به هم گره خورده بود و از اين رو يكى از راههاى تأمين معاش امام على عليه السلام ، هدايايى بود كه مردم مدينه به پيامبر صلى الله عليه وآله تقديم مى‏نمودند . چنانكه گاهى امام على عليه السلام ، نيز متقابلا آن حضرت را از درآمدهاى خود بهره‏مند مى‏ساخت . (19)

درآمد ناشى از فعاليتهاى اجتماعى

چنانكه گفتيم در زمان حيات رسول خدا صلى الله عليه وآله كار اصلى و عمده امام على عليه السلام مشاركت داوطلبانه در فعاليت‏هاى بخش عمومى به ويژه شركت در جهاد و انجام مأموريتهاى محوله از جانب پيامبر صلى الله عليه وآله بود . اين گونه فعاليت‏ها در اصل ، براى كسب درآمد نبود و تنها به حكم وظيفه و به قصد دفاع از اسلام و پيشبرد اهداف آن صورت مى‏گرفت . و به همين جهت هيچگاه براى اين اعمال مقاطعه‏اى ، كه حاكى از تعيين مزد باشد ، نقل شده است . اما با اين حال اين كارها گاهى درآمدهاى پيش بينى نشده‏اى را به دنبال داشت .

يكى از موارد عمده اين درآمدها ، غنايم جنگى بود . پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله معمولا غنايم جنگى را پس از كسر هزينه‏هاى جانبى و اخراج خمس ، بين مجاهدان فاتح تقسيم مى‏نمود . امام على عليه السلام در تمام غزوات عصر پيامبر صلى الله عليه وآله حضور داشت و تنها در جنگ تبوك بودكه جانشين پيامبر صلى الله عليه وآله در مدينه بود و نتوانست در جهاد شركت كند . (20) بنابراين از سال دوم هجرى به بعد يكى از منابع درآمدى امام على عليه السلام ، سهم ايشان از غنايم جنگى بوده است . مقدار درآمدى كه از اين ناحيه بدست مى‏آمد گر چه در مقايسه با غنايم هنگفت دهه 20 و 30 هجرى ناچيز بود اما با توجه به فقرشديد حاكم بر آن زمان بسيار تعيين كننده بوده است . وقتى كه رسولخدا صلى الله عليه وآله در غزوه بدر سپاه 313 نفرى اسلام را براى مقابله با مشركان قريش از مدينه به حركت در مى‏آورد . پس از ملاحظه وضعيت رقت بار ايشان براى بهبود وضعيت اقتصادى آنان چنين دعا فرمود:

بار خدايا! « ايشان پيادگانند ، حملشان كن ، پروردگارا ايشان برهنگانند بپوشانشان ، خدايا ايشان گرسنگانند ، سيرشان كن »

پس ، خداوند پيروزى را در روز بدر بر آنان نازل فرمود ، چنانكه هنگام بازگشت ، مردى از آنان نبود مگر آنكه با يك يا دو شتر باز مى‏گشت و همگى آنان از گرسنگى و برهنگى نجات يافتند » . (21)

در روايتى از امام على عليه السلام نيز نقل شده است كه در جنگ بدر يك شتر از بابت تقسيم غنائم ، نصيب من گرديد . (22)

در سالهاى بعد ، دامنه فتوحات اسلامى گسترش بيشترى يافت و تقسيم متوالى غنايم جنگى وضعيت زندگى امام على عليه السلام را بهبود بيشترى بخشيد .

از جمله فعاليت‏هاى اجتماعى امام عليه السلام مأموريت‏هاى ويژه‏اى بود كه از جانب رسول خدا صلى الله عليه وآله به ايشان محول مى‏گرديد و طبق معمول سيره آنحضرت ، كمك‏هاى مالى را در پى داشت . يكى از موارد عمده اين مأموريتها ، ارسال امام على عليه السلام به سرزمين يمن به منظور دعوت از مردم آنجا به اسلام (23) و سپس براى منصب قضاوت (24) است . در برخى روايات نيز به مأموريت آنحضرت براى جمع آورى خمس معدنى در يمن اشاره شده است . (25) برخى از ديگر مأموريتهاى مهم ايشان عبارتند از: مأموريت براى شكستن بتهاى طائف (26) مأموريت براى پرداخت خسارت به طائفه بنى جذيمه كه توسط خالد بن وليد ، قتل و غارت شده بودند (27) ، و مأموريت اعلان برائت از مشركان در موسم حج (28) .

 درآمد ناشى از خمس و في‏ء

در نظام مالى اسلام ، تكليف مالى زكات براى كمك اغنيا به فقرا پيش بينى شده است . اما به دليل حرمت زكات بر بنى هاشم ، امام على عليه السلام از گرفتن زكات محروم بود . قانونگذار اسلام براى نيازمندان بنى هاشم منابع ديگرى مانند خمس و في‏ء را به جاى زكات قرار داده است . خمس عبارت از يك حق مالى است كه بايد از موارد معينى مانند غنايم جنگى و معادن و . . . اخراج شود و فى‏ء عبارت است از اموالى كه بدون جنگ و لشكر كشى از كفار به غنيمت گرفته مى‏شود . بنا به حكم صريح قرآن كريم يكى از موارد مصرف خمس و في‏ء خويشاوندان پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله هستند (29) . بر همين اساس رسولخدا صلى الله عليه وآله پس از جمع آورى غنام ، ابتدا خمس را از آن اخراج مى‏نمودو سهمى از آن را به نزديكان خود از بنى هاشم وبنى عبدالمطلب مى‏داد (30) . چنانكه در غزوه بدر رسولخدا صلى الله عليه وآله ، يك شتر از بابت خمس به على عليه السلام داد . (31)

پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله غنايم بنى النضير را كه بدون جنگ به تصرف درآمده بود بين مهاجران اوليه و 2 تن از انصار تقسيم نمود و اين تقسيم شامل امام عليه السلام نيز گرديد . يكى از موارد عمده تقسيم في‏ء كه به گونه‏اى به امام عليه السلام نيز مربوط مى‏شود ، اعطاى زمين‏هاى فدك توسط رسولخدا صلى الله عليه وآله به فاطمه عليها السلام است . اين زمينها پس از جنگ خيبر ، بدون جنگ به تصرف پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله درآمد و از موارد في‏ء و ملك خاص آنحضرت به شمار مى‏آمد . چنانكه در روايات اهل سنت نيز نقل شده است:

وقتى كه آيه « وآت ذالقربى حقه » نازل گرديد ، رسولخدا صلى الله عليه وآله فاطمه را خواست و فدك را به او اعطا فرمود (32)

امام عليه السلام در نهج البلاغة با اشاره به اين موضع فرموده است:

« بلى: كانت فى ايدينا فدك من كل ما اظلته السماء ، فشحت عليها نفوس قوم ، و سخت عنها نفوس قوم آخرين ، و نعم الحكم الله » (33)

« آرى در دست ما از آنچه آسمان بر آن سايه افكنده است ، « فدكى » بود كه قومى بر آن بخل ورزيدند و قومى ديگر از سر آن گذشتند و بهترين داور خداوند است . »

افزون بر اين ، رسول خدا صلى الله عليه وآله چند مورد از اموال خاص خود را بر فاطمه عليها السلام وقف نمود . مرحوم كلينى اسامى اين موارد را كه 7 باغ در اطراف مدينه بوده‏اند به اين شرح ذكر نموده است .

« الدلال ، و العواف والحسنى و الصافيه و مالأم ابراهيم و الميثب و البرقة » (34)

 درآمد ناشى از اقطاع

در نظام مالى اسلام ثروتهاى طبيعى مانند زمين‏هاى موات و معادن ، تحت مالكيت دولت اسلامى است . يكى از شيوه‏هاى مديريت اين ثروتها در صدر اسلام اقطاع ( واگذارى به بخش خصوصى ) بوده است . رسول خدا صلى الله عليه وآله در موارد متعددى كه در كتب تاريخ و سيره به تفصيل ذكر شده است زمين‏ها و يا معادنى را به برخى از اصحاب خود اقطاع نموده‏اند . از جمله اين موارد ، اقطاع چند زمين به امام على عليه السلام است . امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد:

« پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله 4 قطعه زمين به امام على عليه السلام اقطاع فرمود؛ دو زمين به نام فقيرين (35) ، و بئرقيس و الشجرة » (36)

در برخى روايات نيز به اقطاع زمينى در منطقه « ينبع » توسط رسولخدا صلى الله عليه وآله به امام على عليه السلام اشاره شده است (37)

درآمد ناشى از كار

چنانكه گفتيم در زمان حيات رسولخدا صلى الله عليه وآله عمده فعاليتهاى امام على عليه السلام در عرصه فرهنگ و سياست بوده وانگيزه كسب درآمد در آنها نقشى نداشته است اما با اينحال گاهى نيز تنگناى معيشت آنحضرت را به عرصه كسب و كار اقتصادى كشانده است . ابونعيم اصفهانى مى‏گويد .

« كان على عليه السلام إذا لزمه فى العيش الضيق و الجهد أعرض عن الخلق فأقبل على الكسب و الكد » . (38)

« على عليه السلام هر گاه به سختى و تنگناى معيشت گرفتار مى‏شد از مردم دورى مى‏گزيد وبه كسب و تلاش مى‏پرداخت .

در اوايل هجرت كه سختى معيشت شدت بيشترى داشت و امام عليه السلام زمينى براى كار كردن روى آن نداشت ، به مقاطعه كارى مى‏پرداخت . مواردى از اينگونه فعاليت‏هاى ايشان در كتب سيره نقل شده است ابن شهر آشوب به چندين طريق از محمد بن كعب القرظى نقل مى‏كند .

« يك بار اميرالمؤمين عليه السلام آثار گرسنگى را در چهره رسول خدا صلى الله عليه وآله مشاهده نمود ، پوستى برداشت و ميان آن را گرد نمود و در گردنش داخل كردو وسطش را با ليف خرما بست و خود ايشان نيز به شدت گرسنه بود ، پس مردى را ديد كه به وسيله چرخ از چاه آب بيرون مى‏كشيد ، به او گفت: آيا مايلى كه براى هر دلو يك دانه خرما بدهى؟ گفت : آرى ، پس ، براى او آب بيرون كشيد به قدرى كه دستهايش پر از خرما شد ، سپس دلو را رها نموده و آن خرماها را نزد پيامبر صلى الله عليه وآله آورد » . (39)

امام عليه السلام خود در اين باره چنين مى‏فرمايند:

« يكبار در مدينه به گرسنگى شديدى مبتلا شدم ، براى جستجوى كار در عوالى مدينه از خانه خارج شدم ، زنى را ديدم كه كلوخهايى را جمع كرده است ، پنداشتم كه قصد خيساندن آنها را دارد . نزداو رفتم و با او هر دلو آب به يك خرما مقاطعه كردم ، سپس 16 دلو آب كشيدم ، تا جايى كه دستهايم تاول زد ، سپس كنار آب آمدم و كمى آب تناول نمودم ، و بعد نزد آن زن آمده و با اشاره دست طلب خرما نمودم ، پس او 16 خرما براى من شمارش كرد ، آنگاه پيش پيامبر صلى الله عليه وآله رفته و به او خبر دادم ، و او با من از آن خرما ميل فرمود »! (40)

در سالهاى بعد امام عليه السلام با بدست آوردن چند قطعه زمين در حواشى مدينه ، كار كشاورزى را آغاز نمود . در همين سالها بود امام عليه السلام به كنيه ابوتراب كه نشان دهنده شدت علاقه آن حضرت به كار كردن بر روى زمين است . اشتهار يافت . شيخ صدوق در علل الشرايع از ابن عمر نقل مى‏كند:

« من همراه پيامبر صلى الله عليه وآله بودم كه در نخلستانهاى مدينه دنبال على عليه السلام مى‏گشت ، در همين حال به بوستانى رسيد و به درون آن نگاه كرد و على عليه السلام را ديد در حالى كه در آن زمين كار مى‏كرد و گرد و خاك بر رويش نشسته بود ، پس فرمود: مردم را نمى‏توان سرزنش كرد كه تو را ابوتراب صدا مى‏كنند! » (41)



دوشنبه 22 فروردین 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)





عدالت
جهاد اقتصادی
عدالت اقتصادی
ريشه کني «ربا»
عدالت امام علی(ع)
نفی سرمایه سالاری
جهاد براي رشد اقتصادي
مبارزه با مفاسد اقتصادی
موانع تحقق جهاد اقتصادی
آموزه های اقتصادی اسلام
مفهوم­شناسی جهاد اقتصادی
جهاد اقتصادي با محوريت بازرگاني خارجي
آرایش جهادی اقتصاد كشور
اخلاق‌گرايي و بي‌توجهي به علم اقتصاد
دانلودکتاب مفید اقتصادی
مفهوم و الزامات جهاد اقتصادی

رضا کرمی

كل بازديدها : 573274
كل مطالب : 745

تعداد كل نظرات : 30

تاريخ ايجاد وبلاگ : چهارشنبه 10 فروردین 1390 

آخرين بروزرساني : شنبه 28 اردیبهشت 1392 

RSS 2.0 این صفحه را به اشتراک بگذارید