مصایب امام علی ، تکبیر نماز علی بر زهرا
و در کتاب مصباح الانوار آمده: شخصی از امام صادق سئوال کرد، امیرمؤمنان علی (ع) در نماز بر فاطمه (س) چند تکبیر گفت؟
آن حضرت فرمود: علی (ع) یک تکبیر میگفت، جبرییل نیز یک تکبیر میگفت، و بعد فرشتگان مقرب الهی تکبیر میگفتند، تا این که امیرمؤمنان(ع) پنج تکبیر گفت.
شخص دیگری پرسید: در کجا بر او نماز خواند؟
امام صادق(ع) فرمود: در خانهاش نماز خواند، سپس جنازه را حرکت دادند و از خانه بیرون آوردند.(263)
ادامه ندارد
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394
نظرات
، 0
از خداوند تقاضا میکنم که برای نجات من از میان این گونه افراد، گشایش و فرجی سریع قرار دهد. به خدا اگر علاقه من به هنگام پیکار با دشمن در شهادت نبود و خود را برای مرگ در راه خدا آماده نساخته بودم، دوست میداشتم حتی یک روز با این مردم روبه رو نشوم و هرگز آنها را ملاقات نکنم!.(74) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
به گفته جرج جرداق امام (ع) در شب شهادت ساعتی زانوها را در بغل گرفت و لحظاتی به فکر فرو رفت. گذشته زندگی خود را از روزگاران دور به نظر آورد، به یاد آورد: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
ابن عباس گفت: با علی (ع) در زمان خروج او به سوی صفین (یعنی برای جنگ با معاویه)، پس زمانی که وارد زمین نینوا شد. آن زمین نزدیک شط فرات بود. با صدای بلند فرمود: ای پسر عباس آیا میشناسی این موضع را؟ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
جالب این که: امام حسن (ع) ظرف شیری نزدیک آورد و به پدر شیر داد، آن حضرت کمی از آن را خورد، و فرمود: بقیه آن را برای اسیرتان (ابن ملجم) ببرید، و به حسن (ع) فرمود: به آن حقی که برگردن تو دارم، در لباس و غذا، آن چه میپوشید و میخورید به ابن ملجم نیز بپوشانید و بخورانید.(389) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
شیخ صدوق (ره) میگوید: زمانی که علی (ع) جنازه زهرا(س) را درون خاک نهاد، توان آن را نداشت که خاک بر روی جنازه زهرا(س) بریزد از قبر خارج شد، کناری ایستاد و دو رکعت نماز گزارد، سپس سرش را به سوی آسما بلند کرد و فرمودند: خدایا به من صبری عطا کن تا بتوانم پیکر زهرا را تدفین کنم. سپس روی قبر را با خاک پوشاند پس از خاک سپاری بچهها خود را روی قبر زهرا(س) میانداختند و مادر، مادر میکردند. سلمان، مقداد و ابوذر، امام حسن و حسین را آرام نمودند و علی (ع) زینب را دلداری داد و به سوی خانه برد(277) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
چون مسلمانان از نماز فارغ شدند، به عادت اهل مکه عباس بن عبدالمطلب کسی را فرستاد تا عبیدة بن جراح مکیها و ضریح ساز آنها را حاضر کند و نیز به دنبال ابو طلحه زید بن سهل، حفار مدینه فرستاد تا بیاید و لحدی برای رسول خدا (ص) ترتیب دهد ابو طلحه حضور یافته و لحدی برای پیغمبر ترتیب داد و علی و عباس و فضل و اسامه به دفن پیغمبر پرداختند. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
هنگام تبعید ابوذر، عثمان دستور داد که اعلام کنند که هیچ کس حق ندارد با ابوذر سخن بگوید، و او را بدرقه کند، و به مروان حکم (پسر عمویش) گفت: مراقب باش که هیچ کس ابوذر را بدرقه نکند. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
فاطمه (س) به میان جمعیت آمد و بین آنها و علی (ع) قرار گرفت، و فرمود: سوگند به خدا نمیگذارم پسر عمویم را از روی ظلم به سوی مسجد بکشید، وای بر شما چقدر زود به خدا و رسولش خیانت نمودید، و به خانوادهاش ستم کردید، با این که رسول خدا (ص) پیروی از ما و دوستی با ما را به شما سفارش کرده بود و فرموده بود که در امور خاندان من تمسک کنید، و خداوند فرمود: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
پیامبر (ص) فرمود: ای مردم، آن گاه که من شهید شدم علی (ع) نسبت به شما از خودتان صاحب اختیارتر است. و آن گاه که علی (ع) به شهادت رسید پسرم حسن (ع) نسبت به مؤمنین از خودشان صاحب اختیارتر است. و آن گاه که علی (ع) به شهادت رسید پسرم حسن (ع) نسبت به مؤمنین از خودشان صاحب اختیارتر است. و آنگاه که پسرم حسن (ع) به شهادت رسید پسرم حسین (ع) نسبت به مؤمنین از خودشان صاحب اختیارتر است. و آن گاه که پسرم حسین (ع) به شهادت رسید پسرم علی بن الحسین نسبت به مؤمنین از خودشان صاحب اختیارتر است و با امر او آنان را اختیار نیست. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
هارون بن سعید گوید: از امیرالمؤمنین (ع) شنیدم که به عمر میفرمود: چه کسی جهالت را به تو آموخت، ای مغرور؟ سوگند به خدا، اگر در دین بصیر و یا به آنچه رسول خدا (ص) به تو دستور داده، بینا بودی، و یا در دین متبحر و عالم بودی، بر شتر گوش بریده (وناقص) سوار میشدی، و از نی فرش میساختی و دوست نداشتی که مردم برایت قیام و قعود کنند و به عترت پیامبر (ص) ستم و بدرفتاری، روا نمیداشتی، اما بدان که من در دنیا تو را کشته خواهم دید، و با زخم غلام ام معمر که بر او ستم میکنی، کشته میشوی و علی رغم خواست تو، توفیقی نصیب او گشته، وارد بهشت میشود. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
اینک به روایت سلیم بن قیس باز میگردیم: سپس علی (ع) وارد خانه خود شد، عمر به ابوبکر گفت: کسی را نزد علی (ع) بفرست تا بیاید و بیعت کند، زیرا کار خلافت بدون بیعت علی (ع) سامان نمییابد، اگر او با ما بیعت کند، به او امان خواهیم داد. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
چون روح مقدس حضرت امیرالمؤمنین (ع) از جسد مطهرش مفارقت نمود، از خانه حضرت صدای شیون بلند شد مانند روزی شد که رسول خدا (ص) از دنیا رفته بود. چون شب تاریک شد، آفاق آسمان متغیر شد، زمین لرزید، صداهای تسبیح و تقدیس از میان هوا به گوش مردم رسید، میدانستند که صداهای ملایکه است. صدای گریه و نوحه و مرثیه جنیان را میشنیدند. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
بیماری رسول خدا (ص) شدت یافت و آثار ارتحال ظاهر شد و علی (ع) در آن هنگام حضور داشت چون نزدیک شد روح مقدسش به آشیان جنان پرواز نماید به علی (ع) فرمود: یا علی سر مرا در میان دامان خود بگذار که امر خدا در رسیده چون جان من از کالبد بیرون خرامد، آن را به دست خود بگیر و به صورت بکش سپس مرا رو به قبله قرار داده و به کار غسل من بپرداز و به عنوان نخستین کس بر من نماز بگذار و تا مرا در میان قبر پنهان ننمودهای از من جدا مشو و در تمام امور خود از خدا کمک بخواه.(39) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
محمد بن عمر بن علی از پدرش از جدش (امیرالمؤمنین) علیه السلام روایت کرده که آن حضرت فرمود: چون آیه اذا جاء نصر الله و الفتح آن گاه که یاری خدا و فتح فرا رسد... بر پیامبر (ص) نازل شد به من فرمود: ای علی به تحقیق نصر خداوند و فتح فرا رسیده، پس هرگاه که دیدی مردم دسته دسته در دین خدا وارد میشوند (و به آیین خداوندی میگرایند) پس به حمد پروردگارت تسبیح کن و از او آموزش بخواه که خداوند پذیرنده توبه است. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 مصایب امام علی ، تقاضای نجات از دست مردم
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، تفکر علی در شب نوزدهم
روزگار کودکی و حیات خود را در خانه پیامبر(ص) که سایه او را بر سر داشت و دست پر مهر او را در بازوگیری از او.
روزگار قبول اسلام و رنجها و مرارتهای را که در دوران قبل از هجرت متحمل شده و شاید زجرها و شکنجههای یاران و مؤمنان اولیه بود.
شب هجرت و ساعات پر هراس شب را که به اتکای پروردگار در بستر رسول خدا (ص) خوابید تا او جان سالم به در برد و در خدمت رشد بشریت باشد.
دوران پس از هجرت تا زمان فوت رسول خدا(ص) که سراسر آن به جنگ و درگیری با جاهلان و مشرکان گذشت و در فاصله 10 سال 84 غزوه و یا کمتر را پشت سر گذارده بود.
دوران سقیفه و پایه گذاریها و صدمات و لطمات ناشی از آن غصب خلافتی که سبب شد او 25 سال از دوران عمر خود را به دور از اعمال قدرت اسلامی بگذراند.
یاران و دوستان و وفاداران که هر کدام یا در میدان به شهادت رسیدند و یا ترور شدند و یا با مرگ طبیعی رخ به نقاب خاک کشیدند.(346)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، تعزیت علی در کربلا
عرض کردم: نمیشناسم.
فرمود: اگر بشناسی این زمین را از این زمین عبور نمیکنی تا اینکه گریه کنی.
ابن عباس گفت: پس علی (ع) گریست، گریه طولانی، تا آنکه محاسن شریفش تر شد و دانههای اشک آن جناب بر سینه او ریخت و ما نیز گریه کردیم با آن حضرت و او میفرمود: آه آه چه میخواهند از من آل ابی سفیان که حزب شیطان و اولیای کفرند.
سپس آب طلبید برای نماز و وضو گرفت و بعد از نماز مختصری چشمانش به خواب رفت چون بیدار شد فرمود: ابن عباس برای تو چیزی را بگویم که الآن در خواب دیدهام.
فرمود: دیدم مردهایی از آسمان نازل شدند که با آنها علمهای سفید بود و در شمشیرهای سفید حمایل داشتند که میدرخشید و کشیدند اطراف این زمین خطی را، و گویا درختانی بود در این زمین که شاخههای آنها به زمین آمد و خونی تازه در این زمین پیدا شد مانند دریا و گویا حسین من که پاره تن من است غرق بود در آن دریای خون، استغاثه و طلب یاری میکرد و کسی به داد او نمیرسید.
و آن مردمان سفید که از آسمان آمدند ندا میکردند او را و میگفتند: ای آل رسول صبر کنید البته شما کشته میشوید به دست بدترین مردم و اینک بهشت به شما مشتاق است.
پس مرا تعزیت گفتند و گفتند: یا أباالحسن بشارت باد تو را خداوند چشم تو را روشن گرداند در روزی که مردم بلند میشوند برای حساب.
سپس فرمود: قسم به آن کسی که جانم به دست اوست خبر داد مرا صادق مصدق ابوالقاسم (ع) (یعنی حضرت محمد (ص)) به اینکه عبور میکنم به این زمین در وقت رفتن به سوی اهل طغیان و این که این زمین کرب و بلا است.
دفن میشود در این زمین حسین من و هفده نفر از اولاد من و فاطمه (ع) و این زمین در آسمانها معروف است به زمین کرب و بلای حسین هم چنان که ذکر میشود بقعه مکّه و مدینه و بیت المقدّس. (12)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، ترحم بر قاتل خود
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، تدفین زهرا
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، تدفین پیامبر
انصار از پشت دیوار حجره صدا زدند: یا علی تو را به خدا سوگند امروز راضی مشو حقی که ما به رسول خدا (ص) داریم نابود گردد. یکی از ما را هم اجازه بده تا در دفن پیغمبر (ص) شرکت نماید. علی (ع) فرمود: اوس بن خولی بیاید و در تدفین آن حضرت شرکت کند. اوس مردی فاضل و از مردم بنی عوف خزرج بوده و پیکار بدر را هم دریافته چون وارد شد، علی (ع) فرمود: وارد قبر شو چون داخل شد علی (ع) بدن مبارک را به دست وی داد و دستور داد چگونه بدن آن حضرت را روی خاک بگذارد، چون آن بدن پاک را در روی خاک قبر گذارد، حضرت امیر فرمود: خارج شو، آنگاه خود وارد قبر شده بند کفن پیغمبر را گشود و طرف راست صورت نازنینش را رو به قبله گذارده خشت بر روی بدنش چید و خاک بر روی آن ریخت.(50)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، تبعید ابوذر
ولی امیرالمؤمنین علی (ع) و حسن (ع) و حسین (ع) و عقیل برادر علی (ع) و عمار یاسر، به بدرقه ابوذر شتافتند.
امام حسن (ع) با ابوذر سخن میگفت، مروان فریاد زد: ای حسن (ع) خاموش باش! مگر فرمان خلیفه را نشنیدهای که کسی با ابوذر سخن نگوید، اگر نشنیدهای اینک بشنو.
امام علی (ع) به مروان حمله کرد، و تازیانهاش را بین دو گوش مرکب مروان زد و فرمود: دور شو، خدا تو را به آتش هلاکت افکند او نزد عثمان رفت و جریان را بازگو کرد(336)
ابوذر در برابر بدرقه کنندگان ایستاد تا با آنها وداع کند، هر یک از بدرقه کنندگان سخنی گفتند:
نخستین شخص، امام امیرمؤمنان بود که فرمود:
یا اباذر انّک غضبت لله فارج من غضبت له، ان القوم خافوک علی دنیاهم و خفتهم علی دینک...
ای ابوذر، تو برای خدا خشم کردی، پس به او امیدوار باش، مردم به خاطر دنیای خود از تو ترسیدند، و تو به خاطر دینت از آنها ترسیدی، پس آنچه را که آنها برایش در وحشتند (یعنی دنیا) به خودشان واگذار، و از آنچه ترس داری که آنها گرفتارش شوند (کیفر خدا) فرار کن، چقدر آنها محتاجند به آنچه از آن منعشان میکردی؟ و چقدر تو بی نیاز هستی از آنچه تو را منع میکردند، و به زودی در مییابی که پیروزی از آن کیست؟ اگر درهای آسمانها و زمین را روی بندهای ببندند، ولی آن بنده از خدا بترسد، خداوند راهی را برای او خواهد گشود...(337)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، تازیانه زدن زهرا
قل لا اسئکم علیه اجراً الا المودة فی القربی.
ای پیامبر! به مردم بگو از شما پاداش رسالت نمیخواهم جز این که با خویشان من دوستی نمایید(135)
روایت کننده میگوید: این گفتار فاطمه (س) باعث شد که بسیاری از مردم متفرق شدند، عمر با جمعی در آنجا ماندند، عمر به پسر عمویش قنفذ گفت: با تازیانه فاطمه (س) را بزن.
قنفذ با تازیانه به پشت و پهلوی حضرت زهرا (س) زد که آثار آن در بدن زهرا (س) پدیدار شد و همین ضربت قویترین اثر را در سقط جنین آن حضرت نمود، که پیامبر (ص) آن جنین را محسن نامیده بود، آن قوم، امیرمؤمنان علی (ع) را کشان کشان به سوی مسجد بردند، و در برابر ابوبکر قرار دادند، در همین هنگام فاطمه (س) سراسیمه به مسجد آمد، تا علی (ع) را از دست آنها بگیرد و نجات دهد، ولی نتوانست، از آنجا به سوی قبر پدرش رفت، و با سوز دل جانکاه گریه کرد و این اشعار را میخواند:
نفسی علی ز فراتها محبوسة - یا لیتها خرجت مع الزفرات
لا خیر بعدک فی الحیاة و انما - ابکی مخافة ان تطول حیاتی
پدر جان! جانم با آن همه اندوه و غصه در سینهام حبس شده است، ای کاش با همان اندوهها از بدنم خارج میشد.
پدر جان! بعد از تو هیچ خیر و نیکی در زندگی نیست، گریه میکنم از بیم آن که (مبادا) بعد از تو زیاد زنده بمانم.
سپس فرمود:
پدر جان! دریغ و آه از فراق تو، و ای فغان از جدایی حبیب تو ابوالحسن امیرمؤمنان؛ پدر دو سبط تو حسن و حسین (ع)، آن کس که تو او را در کودکی تربیت کردی، و وقتی که بزرگ شد، او را برادر خود خواندی، و او بزرگترین دوستان و محبوبترین اصحاب تو در حضورت بود، او که از همه در قبول اسلام پیشی گرفت، و به سوی تو هجرت کرد، ای پدر بزرگوار و ای بهترین خلایق!
فها هو یساق فی الاسر کما یقاد البعیر.
اکنون او را اسیر گونه میکشند، چنان که شتر را میکشند.
سپس ناله جانسوزی از دل داغدارش برکشید و گفت:
وا محمده! وا حبیباه! وا اباه! وا اباالقاسماه! وا احمداه، وا قلة ناصراه وا غوثاه، وا صول کربتاه، وا حزناه، وا مصیبتاه! وا سوء صباحاه
فریاد، یا محمد! فریاد ای دوست، ای پدر، ای ابولقاسم، ای احمد، آه و فغان از کمی یاور!، و مصیبت و اندوه بسیار، و آه از این روزگار تلخ .
فاطمه (س) بعد از این گفتار، صیحه زد و بیهوش به روی زمین افتاد مردم از گریه او گریستند و صدا به ناله بلند کردند، و مسجد پیامبر (ص) ماتم سرا گردید.
سپس علی (ع) را در پیش ابوبکر متوقف ساختند، و به او گفتند: دستت را دراز کرده و بیعت کن
حضرت علی (ع) فرمود: سوگند به خدا بیعت نمیکنم، زیرا بیعت من به گردن شما ثابت است (شما با من در غدیر خم بیعت کردید و باید بر آن وفادار بمانید.)(136)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، پیشگویی پیامبر از شهادت خود و امامان
سپس حضرت رو به علی کرد و فرمود: یا علی، به زودی او را میبینی، از من به او سلام برسان.
وقتی او به شهادت رسید، پسرش محمد نسبت به مؤمنین از خودشان صاحب اختیارتر است. و تو ای حسین (ع) او را درک میکنی، از من به او سلام برسان. سپس در نسل محمد مردانی یکی پس از دیگری خواهند بود که با امر آنان برای مردم اختیاری نیست.
حضرت این مطلب را سه مرتبه تکرار کرد فرمود: هیچ کدام از آنان نیست مگر آن که نسبت به مؤمنین از خودشان صاحب اختیارتر است و با امرشان آنان را اختیاری نیست.
همه آنان هدایت کننده و هدایت شدهاند و آنان نه نفر از فرزندان حسین (ع) هستند.
امیرالمؤمنین (ع) برخاست و در حالی که گریه میکرد عرض کرد: پدر و مادرم فدایت ای پیامبر خدا، آیا تو هم کشته میشوی؟
فرمود: آری، من با سم از دنیا میروم و شهید میشوم، و تو با شمشیر کشته میشوی و محاسنت از خون سرت رنگین میشود، و پسرم حسن (ع) با سم کشته میشود، و پسرم حسین (ع) با شمشیر کشته میشود، او را طغیانگر پسر، زنازاده پسر زنازاده، منافق پسر منافق میکشد.(309)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، پیش گویی امام علی درباره قائم
اگر از رسول خدا (ص) شنوایی داشتی، شمشیرت را برگردن نمیانداختی (و خلافت را غصب نمیکردی) و بر منبر خطبه نمیخواندی، گویا میبینم که تو را میخوانند و اجابت میکنی، و نامت میبرند و رخ درهم میکشی، و پس از قتل حرمتت میشکند و مصلوب میگردی (کنایه از ظهور امام مهدی(ع) است که بدن حکام جور را بیرون میآورد) و دوستی که تو را برگزیده و بر جایش تکیه زدهای، به همین بلا گرفتار میشود؟!
عمر گفت: چرا از ریشخند دیگری و کهانت، شرم نمیکنی؟
امام(ع) فرمود: سوگند به خدا آنچه گفتم، از پیامبر (ص) شنیدم و به آن علت داشتم که بر زبان آوردم؟
عمر گفت: چه موقع این کار صورت میگیرد؟
فرمود: آن گاه که لاشه شما، از کنار پیامبر خدا(ص) و از قبر، بیرون آید، جسدهایی که یک شبانه روز، نخوابیدهاند (و نمردهاند) تا در هنگام نبش قبرتان کسی در این باره شک نکند، (که قبری که نبش میشود، مربوط به شما دو نفر است) و اگر در میان سایرین، دفن میشدید، افرادی گرفتار تردید میشدند (و میگفتند: این جسدها مربوط به آن دو نفر نیست)
آن گاه بر شاخههای درختی خشک، مصلوب میگردید، و آن درخت، به برگ سبز میگردد و شاخههایش میروید، و به این وسیله، محبان و خشنود شوندگان به کارتان، مورد آزمایش قرار میگیرند تا پاک از ناپاک جدا شود گویا من شما را مینگرم که مردم از مصیبتی که به آن گرفتار شدهاید، (از خدا) عافیت میطلبند. پرسید: یا علی (ع) چه کسی این کارها را انجام میدهد؟
فرمود: دستهای که میان شمشیرها و غلاف آنها، جدایی افکنده و خداوند، برای یاری دینش، آنان را برگزیده، لذا در راه خدا از سرزنش، کسی نمیهراسند، گویا میبینم که شما دو تن، با بدنهاییتر و تازه، از گور بیرون کشیده و مصلوب میشوید، و این (تازگی بدن) وسیله فتنه دوستانتان میگردد، و سپس آتشی را که برای ابراهیم و یحیی و جرجیس و دانیال (ع) و هر پیامبر و صدیق و مؤمنی، افروخته گشت، میآورند پس از آن آتشی را که بر در خانه من افروختید، تا من و فاطمه و حسن و حسین و زینب و امکلثوم را بسوزانید، میآورند تا با آنها سوزانده شوید، و بادی سخت و کشنده میوزد و پس مانده شمشیرها بدنتان را، نابود و تباه میسازد و به دوزخ برده میشوید، آن گاه به صحرایی که جای نابودی شما بود، برده میشوید جایی که خدای عزوجل فرموده:
و لوتری اذ فزعوا فلا فوت و اخذوا من مکان قریب (189)
(و اگر تو سخنی حال مجرمان را مشاهده کنی هنگامی که ترسان و هراسانند و هیچ از عذاب آنها فوت نشود و از مکان نزدیکی دستگیر شوند.
که کنایه از تحت اقدام شماست، پرسید: یا علی (ع) آیا میان ما و پیامبر (ص) جدایی میافتد؟
فرمود: آری، پرسید: آیا خود شما این مطلب را شنیدی و درست است؟
راوی گفت: امام(ع) سوگند یاد کرد که این مطلب را از پیامبر (ص) شنیده است، عمر گریه کرد و گفت: از گفته شما به خدا پناه میبرم و آیا نشانهای دارد؟
فرمود: آری کشتار و مرگی عمومی و طاعونی شنیع، که از مردم یک سوم باقی میماند و منادی از آسمان، نام یکی از فرزندان مرا میخواند، و بلاها بسیار میشود، تا جایی که زندهها آرزوی مرگ میکنند و کسی که بمیرد، راحت شده و کسی که نزد خدا عملی درست دارد، نجات مییابد، سپس مردی از تبار من ظهور و زمین را، چنان که از ستم، پر شده، از عدل پر میکند. خداوند بقایای قوم موسی را برای یاری او میفرستد و اصحاب کهف برایش زنده میشوند و خدا او را با فرشتگان و جن و شیعیان مخلص تأیید مینماید و آسمان، باران و زمین نباتش را میدهد.
گفت: ای ابوالحسن میدانم که تو جز به حق سوگند نمیخوری، ولی به خدا قسم تو و فرزندانت، شیرینی خلافت را نخواهد چشید؟
فرمود: شما برای من و فرزندانم، جز دشمنی چیزی نمیافزایید؟
وقتی که مرگ عمر نزدیک شد، امام(ع) را خواست و گفت: یا علی (ع) اصحابم مرا متولی امورشان کردند، اگر مرا حلال کنی، بهتر است؟
فرمود: اگر من حلال کنم، نسبت به پیامبر (ص) و دخت او چه میکنی؟
سپس امام(ع) در حالی که میفرمود: و اسّروا النّدامة لمّا رأو العذاب(190) هنگام دیدن عذاب، ندامت را پوشیدند.
او را ترک گفت.(191)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، پیامهای ابوبکر به علی و پاسخهای آن حضرت
ابوبکر شخصی را نزد علی (ع) فرستاد و توسط او پیام داد که دعوت خلیفه رسول خدا (ص) را اجابت کن. قاصد ابوبکر نزد علی (ع) آمد و پیام او را ابلاغ کرد، علی (ع) به او فرمود: شگفتا! چقدر زود رسول خدا (ص) را تکذیب کردید، ابوبکر و اطرافیان او میدانند که خدا و رسول خدا (ص) غیر مرا خلیفه خود قرار ندادهاند.
قاصد، گفتار علی (ع) را به ابوبکر ابلاغ کرد.
ابوبکر گفت: این بار برو و به علی (ع) بگو: دعوت امیرمؤمنان (ابوبکر) را اجابت کن.
قاصد نزد علی (ع) آمد و پیام ابوبکر را ابلاغ کرد.
علی (ع) فرمود: شگفتا! هنوز چندان از عهد رسول خدا (ص) نگذشته که آنها فراموش نمایند. سوگند به خدا او (ابوبکر) میداند که این اسم برای احدی جز من، شایستگی ندارد، همانا رسول خدا (ص) به او امر کرد که به عنوان امیرمؤمنان بر من سلام کند، و او یکی از هفت نفر است که از طرف پیامبر به این کار مأمور شدند، او رفیقش (عمر) در میان هفت نفر از رسول خدا (ص) پرسیدند: آیا دستور از طرف خدا و رسولش است؟!
پیامبر (ص) فرمود: نعم حقاً من اللّه و رسوله انّه امیرالمؤمنین و سید المسلمین و صاحب لواء الغر المحجلین یقعده اللّه عزّوجلّ یوم القیامة علی الصراط فیدخل اولیائه الجنّة و اعدائه النّار. آری، از طرف خدا و رسولش حق است که علی (ع) امیرمؤمنان و سرور مسلمین و پرچمدار افراد درخشنده و نورانی میباشد، خداوند در روز قیامت، او را بر پل صراط مینشاند، و آن حضرت دوستان خود را به سوی بهشت، و دشمنانش را به سوی دوزخ روانه میکند.
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، پیامبر و فاطمه زهرا کنار بدن علی
محمد بن الحنفیه (ره) گفت که: چون برادرانم امام حسن و امام حسین (ع) مشغول غسل شدند، حضرت امام حسین (ع) آب میریخت و حضرت امام حسن (ع) غسل میداد، احتیاج نداشتند به کسی که جسد آن حضرت را بگرداند، هر طرف را که میشستند جسد مطهرش میگردید و طرف دیگر ظاهر میشد، بویی خوشتر از مشک و عنبر از جسد مبارکش میشنیدند.
چون از غسل فارغ شدند، حضرت امام حسن (ع) صدا زد که: ای خواهر بیاور حنوط جدم را، پس زینب (س) مبادرت نمود حنوط را آورد، چون حنوط را گشودند جمیع کوفه از بوی آن خوش بو شد. پس آن حضرت را در پنج جامه کفن کردند، چون بر تابوت گذشتند پیش تابوت را جبرییل و میکاییل برداشتند، و عقب آن را امام حسن و امام حسین (ع) برداشتند.(433)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، پیامبر در حال ارتحال
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، پیامبر به علی مژده شهادت میدهد
ای علی، خداوند جهاد را در فتنهای که پس از من رخ میدهد بر مؤمنین واجب نموده چنان که جهاد با مشرکین را در رکاب من بر آنان واجب ساخته بود.
عرض کردم: ای رسول خدا، آن فتنهای که خداوند جهاد درباره آن را بر ما واجب نموده کدام است؟
فرمود: فتنه گروهی که شهادت به لا اله الا الله و اینکه من رسول خدا هستم میدهند با این حال مخالف سنت من و طعنه زننده در دین من هستند.
عرض کردم: ای رسول خدا چرا باید با آنان بجنگیم، در حالی که شهادت به لا اله الا الله و رسالت الهی شما میدهند؟
فرمود: به جهت پدید آوردن مسایل بی سابقه و بدعت گزاری در دین، و جدا شدنشان از فرمان من، و حلال شمردن ریختن خون عترت من.
عرض کردم: ای رسول خدا، شما شهادت را به من مژده فرموده بودی، از خدا بخواه که در این باره برای من شتاب کند.
فرمود: آری، به تو مژده شهادت داده بودم، پس چگونه خواهی بود آن زمان که محاسنت از خون سرت رنگین شود؟ - و با دست اشاره به سر و ریش من نمود.
عرض کردم: ای رسول خدا، حال که چنین مژدهای به من دادی، (302) دیگر جای صبر نیست بلکه جای مژدگانی و سپاس است.
فرمود: آری، پس خود را برای جنگ و درگیری آماده ساز، که تو با امت من جنگ خواهی نمود.
عرض کردم: ای رسول خدا راه پیروزی (بر آنان) را به من بنما.
فرمود: چون گروهی را دیدی که از هدایت به سوی گمراهی رو کردهاند، پس با آنان به جنگ بر خیز (که پیروزی از آن توست)، زیرا که هدایت از جانب خدا، و گمراهی از سوی شیطان است.
ای علی، همانا هدایت، پیروی فرمان خداست نه پیروی از هوای نفس و دلخواه خود، و گویا با گروهی رو به رو هستی که قرآن را تأویل و توجیه نموده، و به شبهات (و مسایل قابل توجیه و چند پهلو) چنگ زده، و شراب را به نام آب انگور، و کم فروشی را با (ادای) زکات، (303) و رشوه را به نام هدیه و پیش کش حلال میشمرند.
عرض کردم: ای رسول خدا، این مردم چگونهاند؟ آیا مرتد و برگشتگان از دیناند یا اهل فتنه و آزمایش؟
فرمود: آنان اهل فتنهاند، متحیر و سرگردان در آن گردش میکنند تا عدل گریبانگیرشان شود.
عرض کردم: ای رسول خدا، عدل از جانب ما یا از سوی غیر ما؟
فرمود: بلکه از جانب ما، خداوند (دین را) به دست ما گشوده، و به دست ما پایان بخشد، و به واسطه ما خداوند میان دلها پس از شک آوری مهر و دوستی انداخت، و به واسطه ما نیز میان دلها پس از فتنه مهر و دوستی اندازد.
عرض کردم: سپاس خدا را بدان چه که از فضل خویش به ما ارزانی داشته است.(304)
ادامه ندارد
سلامـ .... ... ..
موضوعات وبلاگ
آمار وبلاگ
جستوجگر وبلاگ
(( طراح قالب آوازک ، وبلاگدهي راسخون ، نويسنده newsvaolds ))