مصایب امام علی‏ ، بر بالین فاطمه

زمانی که حضرت زهرا(س) مرگ خود را نزدیک دید، ام ایمن و اسماء بنت عمیس را نزد خویش خواند و کسی را در پی علی (ع) فرستاد و او را نیز احضار کرد. چون علی (ع) بر بالین او حاضر شد، فاطمه(س) به وی گفت:
ای پسر عمو، من مرگ خود را نزدیک می‏بینم، و احساس می‏کنم که ساعت به ساعت در پیوستن من به پدرم نزدیک‏تر می‏شوم. اینک می‏خواهم آنچه را که دل دارم به تو وصیت کنم. علی (ع) فرمود: ای دختر رسول خدا(ص) هر چه می‏خواهی وصیت کن. علی بالای سر زهرا نشست و هر کسی را که در خانه بود بیرون کرد، آن گاه زهرا عرض کرد: ای پسر عمو تو از آغاز زندگی از من دروغ و خیانتی ندیدی و هیچ گاه در این مدت که باهم بودیم با تو مخالفتی نکرده‏ام.
علی (ع) فرمود: پناه بر خدا، تو داناتر و نیکوکارتر و پرهیزگارتر و گرامی‏تر و خدا ترس‏تر از آنی که بخواهم تو را بدین خاطر توبیخ و سرزنش کنم. جدایی و فقدان تو بر من بسیار سنگین است، اما با این حال از آن راه فراری نیست، به خدا سوگند مصیبت رسول خدا (ص) را بر من تازه کردی، بدان که غم در گذشت و از دست دادن تو برای من بسیار سخت است. و از مصیبتی که چقدر دردناک و دردآور و گدازنده و اندوهبار است استرجاع می‏کنم. به خدا سوگند این مصیبتی است که تسلیتی برای آن نیست و کمبودی است که جایگزین ندارد.
هر چه می‏خواهی به من وصیت کن که مرا آن چنان خواهی یافت که بدان فرمانم داده‏ای و من خواست تو را بر خواست خویش ترجیح می‏دهم.
فاطمه (س) فرمود: ای پسر عموی رسول خدا (ص)، خداوند از سوی من بهترین پاداش را به تو بدهد، من به تو وصیت می‏کنم که پس از من با امامه دختر خواهرم ازداوج کنی که وی برای فرزندانم همچون خود من است. زیرا مردان ناچارند که زن بگیرند.
سپس فرمود: پسر عمو برایم تابوتی فراهم ساز. من دیدم که فرشتگان تصویر آن را برایم کشیده‏اند.
علی فرمود: آن را برایم توصیف کن که چگونه بود؟
زهرا شکل تابوت را برای علی بیان کرد، علی آن را برای زهرا ساخت، بنابر این نخستین تابوتی که در اسلام ساخته شد تابوت زهرا(س) بود که کسی پیش از آن چنین چیزی ندیده و نه ساخته بود. سپس فرمود به تو وصیت می‏کنم که هیچ کس از اینانی که به من ستم و حقم را پایمال کرده‏اند بر جنازه‏ام حاضر نشوند. زیرا اینان دشمن من و دشمن رسول خدا(ص) هستند. اجازه نده کسی از آنان و پیروانشان بر من نماز بخوانند، مرا در شب که دیده‏ها آرام گرفته و به خواب فرو رفته‏اند، به خاک بسپار، آن گاه آن حضرت چشم از جهان فرو بست. سلام خداوند بر او و پدر و شوهر و فرزندانش.
مردم مدینه یکپارچه ناله و فریاد سر دادند. زنان بنی هاشم در خانه فاطمه(س) گرد آمدند و همه با هم یک صدا شیون کردند. مدینه می‏خواست از این همه شیون و فریاد از جای کنده شود. زنان داغ دیده فریاد می‏زدند: ای بانوی ما! ای دختر رسول خدا(ص)، مردم گروه گروه به سوی علی (ع) روانه شدند. آن حضرت نشسته بود. حسن و حسین نیز رو به‏
رویش بودند و هر سه می‏گریستند. مردم همه از گریه آنان به گریه افتادند.(246)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، بدبخت‏ترین مردم‏

روزی حضرت امیرالمؤمنین (ع) بر منبر فرمود: ای گروه مردم! حق بر باطل غالب گردید و به زودی بر خواهد گشت و باطل بر حق غالب خواهد شد، پس فرمود: کجاست بدبخت‏ترین امت که ضربتی بر سر من زند و محاسنم را از آن رنگین کند.(325)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، اولین نوحه کنندگان علی

حضرت علی (ع) در همان شب آخر عمرش، از خانه به سوی مسجد حرکت کرد، مرغابی‏ها سر راه آن جناب فریاد می‏کردند، و مردم آنها را از او دور می‏نمودند، فرمود:
اترکوهن فانهن نوایح.
آنها را واگذارید زیرا آنها نوحه گرانند
و گاهی فرمود:
و الله لتخضبن هذه من هذه
سوگند به خدا این از این - و دست بر سر و محاسنش گذاشت - خضاب خواهد شد.(351)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، اولین روضه خوان علی

محمد بن یعقوب کلینی در کافی از حسن بن جهم روایت کرده که گفت: به حضرت رضا(ع) عرض کردم: امیرالمؤمنین (ع) قاتل خود را می‏شناخت، و شبی را که در آن کشته می‏شود، و جای قتل را می‏دانست و نیز گفتارش وقتی که صیحه مرغابیان را در خانه شنید: (اینان) صیحه زنانی‏اند که نوحه گرانی پشت سر دارند، و گفتار ام کلثوم: ای کاش امشب در خانه نماز می‏گذاشتی و دیگری را می‏فرمودی با مردم نماز بخواند (اینها دلیل این است که مطلب را نیکو می‏دانست)، و در آن شب بدون حربه بسیار داخل و خارج می‏شد، و می‏دانست که ابن ملجم او را با شمشیر خواهد کشت، و (با این اوصاف) جایز نبود خود را در معرض قتل در آورد؟ فرمود: آنچه گفتی همه بود ولی او در آن شب (از جانب خدا) مخیر شد (بین حیات و شهادت؛ و شهادت را اختیار کرد) تا تقدیرات الهی جاری شود.(430)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، اولین بیعت کننده با ابوبکر

علی (ع) فرمود: ای سلمان، آیا می‏دانی اول کسی که با ابوبکر بر منبر پیامبر (ص) بیعت کرد که بود؟ عرض کردم: نه، ولی او را در سقیفه بنی ساعد دیدم هنگامی که انصار محکوم شدند، و اولین کسانی که با او بیعت کردند مغیرة بین شعبه و سپس بشیر بن سعید و بعد ابوجراح و بعد عمر بن الخطاب و سپس سالم مولی ابی حذیفه و معاذبن جبل بودند.
فرمود: درباره اینان از تو سئوال نکردم، آیا دانستی هنگامی که ابوبکر از منبر بالا رفت اول کسی که با او بیعت کرد که بود؟
عرض کردم: نه، ولی پیرمرد سالخورده‏ای که بر عصایش تکیه کرده بود دیدم که بین دو چشمانش جای سجده‏ای بود که پینه آن بسیار بریده شده بود! او به عنوان اولین نفر از منبر بالا رفت و تعظیمی کرد و در حالی که می‏گریست، گفت: سپاس خدای را که مرا نمیراند تا تو را در این مکان دیدم! دستت را (برای بیعت) باز کن.
ابوبکر هم دستش را دراز کرد و با او بیعت کرد. سپس گفت: روزی است مثل روز آدم! و از منبر پایین آمد و از مسجد خارج شد.
علی (ع) فرمود: ای سلمان، می‏دانی او که بود؟
عرض کردم: نه ولی گفتارش مرا ناراحت کرد، گویی مرگ پیامبر (ص) را با شماتت و مسخره یاد می‏کرد.
فرمود: او ابلیس بود. خدا او را لعنت کند.(173)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، اهانت به ساحت قدس علی

بنی امیه به قدری نسبت به علی (ع) دشمنی و کینه داشتند، که در بالای منبرها، به ساحت قدس او، جسارت کرده و او را سب و لعن می‏کردند، و این بدعت از ناحیه معاویه شروع شد و تا زمان خلافت عمر بن عبدالعزیز (هشتمین خلیفه اموی) ادامه داشت (یعنی حدود بیش از شصت سال).
تا آن جا که می‏نویسند: در زمان خلافت عبدالملک (پنجمین خلیفه اموی) روزی یکی از علما، در مسجد دمشق، موعظه می‏کرد، ناگهان در وسط گفتارش، مقداری از فضایل علی (ع) را به زبان آورد.
عبدالملک گفت: عجبا هنوز مردم، علی (ع) فراموش نکرده‏اند، دستور داد، زبان شاعر در این مورد چه زیبا گفته:
اعلی المنابر تعلنون بسبّه - و بسیفه نصبت لکم اعوادها
بر فراز منبرها، آشکارا به علی (ع) ناسزا می‏گویند، با این که چوب‏های این منبر، یا شمشیر و مجاهدت علی (ع) نصب گردید و درست شد.(231)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، اندوه فاطمه بر علی

ام سلمه داخل منزل فاطمه (س) وارد شد و گفت: ای دختر رسول خدا، شب را چگونه به صبح آوردی؟
فرمود: شب را میان غم و اندوه به صبح آوردم به خاطر از دست دادن پیامبر و مظلومیت وصی، به خدا سوگند پرده حرمت او را دریدند، کسی که امامتش برخلاف شریعت الهی در تنزیل و سنت پیامبر (ص) در تأویل غصب گردید و به زور از او ربوده شد؛ آری این‏ها همه از روی کینه‏های جنگ بدر و انتقام خون‏های ریخته شده در احد به دست او بود (183) که دل‏های پرنفاق در خود نهفته بود.(184)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، اندوه علی در مرگ مالک اشتر

هشام بن محمد (مورخ مشهور) گوید: چون خبر شهادت محمد بن ابی بکر - رضی الله عنه - به امیرالمؤمنین (ع) رسید(341) نامه‏ای به مالک بن حارث اشتر - رحمه الله - که آن روزها در نصیبین اقامت داشت، نگاشت که: اما بعد همانا تو از کسانی هستی که من برای بر پایی دین از وی کمک می‏جویم، و به پشتیبانی وی تکبر و سرکشی گناهکاران را می‏شکنم، و به یاری او مرزهایی را که بیم هجوم دشمن از آنها می‏رود می‏بندم. و من پیش از این محمد بن ابی بکر - رحمه الله - را بر مصر گماردم، و تنی چند بر وی خروج کردند و چون جوان بود و جنگ ناآزموده کشته شده و به شهادت رسید - خدایش رحمت کناد بنابراین به زودی نزد من آی تا در امر مصر تدبیری بیندیشیم، و یکی از یارانت را که مورد اعتماد و خیر خواه هستند به جایگزینی بر کارهای خودت بگمار.
مالک - رضی الله عنه - شبیب بن عامر ازدی را به جای خود گمارد و به سوی امیرالمؤمنین (ع) روانه گشت تا بر آن حضرت وارد شد، امام (ع) خبر مصر را به وی باز گفت و از احوال اهالی آن جا با خبرش ساخت، و به او افزود: کسی جز تو برای آن جا شایسته خودت بسنده می‏کنم از خدا در کارهای مهم یاری جو، و درشتی را با نرمی به هم بیامیز، و به تا آن جا که نرمش کارساز است با نرمی رفتار کن، و هر گاه که جز درشتی چیزی سود نبخشد به سختی و درشتی دست بیاز. مالک اشتر - رضی الله عنه - خارج شد و بار و بنه را جمع کرده آماده حرکت به سوی مصر شد، و امیرالمؤمنین (ع) پیشاپیش او نامه‏ای بدین مضمون به اهل مصر نگاشت:
بسم الله الرحمن الرحیم - سلام بر شما، من به نزد شما خدایی را می‏ستایم که جز او معبودی نیست، و از او خواستارم که بر پیامبرش محمد و آل او درود فرستد. همانا من بنده‏ای از بندگان خدا را به سوی شما فرستادم که در روزهای ترسناک نمی‏خوابد، و و در اوقات هراس انگیز از دشمن روی بر نمی‏تابد، او از رزمنده‏ترین بندگان خدا، و دارای گرامی‏ترین حسب و شریف‏ترین آن در میان آنهاست بر نابکاران از سوزش آتش زیان بارتر است، و دورترین مردم از عار و ننگ است، و او همان مالک بن حارث اشتر است، وی بسان شمشیری است که دندانه تیزش و تیزی لبه‏اش به کندی نگراید، زود از میدان نگریزد، و به هنگام رزم با متانت و سنگین است، اندیشه‏ای عمیق و ریشه‏دار و صبر و تحملی نکو دارد، پس سخنش را بشنوید و امرش را فرمان برید، پس اگر امر به جنگ داد بجنگید، و چنان چه به اقامت فرمانتان داد بر جای بمانید، او جز به دستور من نه اقدامی کند و نه دست بردارد. همانا من شما را در بودن با اشتر به جهت خیر خواهی شما و قوت نفسی که بر دشمنتان پیدا می‏کنید بر خویشتن مقدم داشتم؛ خداوند شما را به هدایت نگهدارد، و بر لزوم تقوی پایدارتان بدارد، و ما و شما را به آن چه دوست دارد و می‏پسندد توفیق بخشد، و سلام بر شما و رحمت و برکات خداوند بر شما باد.
چون مالک اشتر آماده حرکت به سوی مصر شد، جاسوسان معاویه در عراق خبر حرکت مالک را به وی نوشتند، و این مطلب بر معاویه گران آمد چه چشم طمع به مصر دوخته بود، و خوب می‏دانست که اگر مالک در آن جا پا نهد مصر از چنگ وی بیرون خواهد رفت، و نیز مالک در نزد او از محمد بن ابی بکر پر صلابت‏تر می‏نمود، لذا به دهقانی مالیات پرداز که در قلزم سکونت داشت کس فرستاد که علی (ع) مالک اشتر را به طرف مصر گسیل داشته و اگر شر او را از سر ما برداری تا زنده هستی مالیات همان ناحیه را به تو خواهم بخشید، بنابراین هر چه می‏توانی در قتل او چاره‏ای بیندیش. سپس معاویه اهل شام را جمع کرد و به آنان گفت: همانا علی اشتر را به سوی مصر فرستاد: همگی گرد آیید تا از خدا بخواهیم شر او را از سر ما کوتاه کند، سپس دعا کرد و همگی با او دعا کردند.
اشتر به سوی مصر بیرون شد تا به قلزم رسید، آن دهقان به استقبال او آمد بر وی سلام کرده گفت: من مردی از اهل شام هستم و برای تو و یارانت از زکات زمینم حقی بر عهده من است، نزد من فرود آمد آی تا به خدمت تو و یارانت کمر بندم و چهارپایان خود را از علف‏های این جا بخوران و جزء مالیات من حساب کن.
اشتر در خانه وی فرود آمد و او به رفع نیازهای مالک و یارانش همت گماشت، و خوراکی را که با عسل مسموم آغشته بود به نزد مالک برد، و چون مالک از آن بخورد او را در جا کشت. خبر به معاویه رسید، وی مردم شام را جمع کرد و گفت: مژده باد شما را که خدای تعالی دعایتان را اجابت نمود، و شر مالک را از شما بازداشت و او را کشت، همگی با شنیدن این خبر مسرور و به هم مژده می‏دادند.
چون خبر شهادت اشتر به امیرالمؤمنین (ع) رسید آهی برکشید و بسیار افسوس خورد و فرمود: آفرین خدا بر مالک که هر چه داشت از او بود، او اگر از کوه بود البته بزرگ‏ترین ستون و صخره آن بود، و اگر از سنگ بود همانا سنگ سختی بود، مالکا! راستی که به خدا سوگند مرگ تو جهانی را ویران ساخت و مویه کنان بر چون تویی باید مویه سر دهند.
سپس فرمود: انا لله و انا الیه راجعون و الحمد لله رب العالمین: ما همه از خداییم و به سوی او باز خواهیم گشت، و سپاس ویژه پروردگار جهانیان است، خداوندا من این مصیبت بزرگ را به حساب تو می‏گذارم که مرگ او را از مصایب روزگار است، خداوند مالک را رحمت کند که او به عهد خود وفا کرد و پیمان خود را به انجام رساند و به دیدار خدایش شتافت، با این که ما با خود عزم کرده‏ایم که بر هر مصیبتی پس از مصیبت رحلت رسول خدا(ص) صبر پیشه سازیم که راستی آن بزرگ‏ترین مصیبت است.(342)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، اندوه علی در مرگ مادر

حضرت صادق (ع) فرمود: هنگامی که فاطمه بنت اسد مادر امیرالمؤمنین (ع) از دنیا رفت، علی (ع) (با حالتی که غم و اندوه کاملاً در رخسارش دیده می‏شد) خدمت پیغمبر (ص) آمد آن جناب فرمود: چه شده؟ عرض کرد: مادرم از دنیا رفت.
پیغمبر (ص) فرمود: مادر من از دنیا رفته، شروع به گریه کرد و همی پیوسته می‏گفت مادر جان! پیراهن و ردای خود را به علی (ع) داد، فرمود: با اینها او را کفن کنید وقتی فارغ شدید مرا نیز اطلاع دهید. جنازه را که به مدفن آوردند، پیغمبر (ص) بر او نمازی گذاشت که بر احدی قبل از او و بعد از او چنین نمازی نخواند. آنگاه در قبر فاطمه داخل شد و در آن جا خوابید، پس از دفن فرمود: فاطمه! جواب داد: لبیک یا رسول اللّه (ص).
پرسید: آن چه پروردگارت وعده داده بود درست یافتی؟
جواب داد: بلی، خدا شما را بهترین پاداش عنایت کند. پیغمبر (ص) در میان قبر فاطمه بنت اسد مناجاتی طولانی کرد.
همین که خارج شد، سؤال کردند: عملی که با جنازه فاطمه کردید از خوابیدن در قبر و کفن نمودن با لباس خود و نماز طولانی و راز و نیاز دراز با احدی این کار را نکردید؟(2)
فرمود: آری این که لباس خودم را کفنش قرار دادم، برای آن بود، که روزی کیفیت محشور شدن مردم را در قیامت برایش شرح می‏دادم. بسیار متأثر شده، گفت: آه! وای به من، به لباس خود کفنش کردم و در نماز از خدا خواستم که آنها کهنه نشود تا همان طور قیامت محشور گردد و داخل بهشت شود خداوند پذیرفت.
این که داخل قبرش شدم به واسطه آن بود که روزی به او گفتم، وقتی میت را در قبر می‏گذارند دو ملک (نکیر و منکر) از او سؤال خواهند نمود.
گفت: آه! به خدا پناه می‏برم از چنین روزی، در قبرش خوابیدم و پیوسته از خدا درخواست کردم تا دری از بهشت برای او باز شد و وارد باغستانی از باغ‏های بهشت گردید.(3)
ابوبصیر گفت: از حضرت صادق (ع) شیندم. می‏فرمود: وقتی رقیه دختر پیغمبر (ص) از دنیا رفت، حضرت رسول بر فراز قبر او ایستاده، و دست‏های خود را به طرف آسمان بلند نموده، شروع به اشک ریختن کرد. عرض کردند: یا رسول اللّه به سوی آسمان دست بلند نموده گریه کردید برای چه بود؟
فقال انّی سألت ربی ان یهب لی رقیة من ضغطة القبر از خدا درخواست کردم دخترم رقیه را از فشار قبر به من ببخشد.(4)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، اندوه علی

از سخنان علی (ع) بعد از رحلت پیامبر(ص) است: و اجعفراه و لا جعفر لی الیوم و احمزتاه و لا حمزة لی الیوم: آه! جعفر و حمزه کجایند؟ امروز دیگر جعفر و حمزه ندارم.
و نیز از گفتار آن حضرت در شورای خلافت بعد از رسول خدا (ص) است که خطاب به اهل شورا فرمود: شما را به خدا سوگند می‏دهم آیا در میان شما کسی وجود دارد که برادری مانند برادرم جعفر (ع) داشته باشد، که در بهشت به دو بال و پر آراسته شده و هر جا که بخواهد به پرواز در می‏آید.
در پاسخ گفتند: نه، ما چنین برادری نداریم.
فرمود: آیا در میان شما کسی هست که عمویی همانند عموی من حمزه (ع) شیر خدا و شیر رسول خدا و سید شهیدان داشته باشد؟.
آنها در پاسخ گفتند: خدا را گواه می‏گیرم که ما چنین عمویی نداریم.(94)
آری حضرت حمزه (ع) با ایثار و فداکاری‏های خود در فراز و نشیب‏های روند تکاملی اسلام، به خصوص در جنگ احد، به چنین مقام ارجمندی از مرتبه و درجه رسیده که علی (ع) دلاور مرد تاریخ، به وجود او، افتخار می‏کند. و همچنین افتخار به وجود سردار سلحشور حضرت جعفر طیّار (برادرش) می‏کند که در جنگ موته به شهادت رسید.(95)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، انده علی در شهادت یاران‏

محمد بن ابی بکر مادرش اسماء بنت عمیس بود و از یاران با وفای امیرالمؤمنین (ع) است و در جنگی صفین نیز به همراه امیرالمؤمنین (ع) و در رکاب آن حضرت دلاوری‏ها و فداکاری‏ها کرد، تا آنکه به دستور علی (ع) به مصر رفت، و در آنجا بود که در جنگی او را به قتل رساندند و چون خبر قتل او به امیرالمؤمنین (ع) رسید سخت افسرده شد، بدانسان که آثار افسردگی و اندوه در چهره آن حضرت دیده شد.
در روایت است که عبدالرحمن بن شبیب به امیرالمؤمنین عرض کرد: من کمتر مردمی را دیده‏ام که درباره چیزی خوشحال شوند به اندازه‏ای که مردم شام در وقتی که خبر مرگ محمد بن ابی بکر به آنها رسید خوشحال شدند؟ علی (ع) فرمود: بدان که اندوه ما نیز درباره او به اندازه خوشحالی آنها در این باره بلکه چند برابر بیشتر بود.
و نیز زید بن صوحان که در این جنگ شهید شد و چون به زمین افتاد، امیرالمؤمنین (ع) بر بالین او حاضر شده و در مدح او فرمود:
رحمک الله یازید، لقد کنت خفیف المؤنة عظیم المعونة(340)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، امید شهادت‏ شکایت از قریش‏

عبدالرحمان بن عوف مرا گفت: ای پسر ابوطالب! تو به این امر (خلافت) بسیار دل بسته‏ای؟ گفتم: دل بسته و شیفته آن نیستم بلکه میراث رسول خدا (ص) و حق را خواسته‏ام. ولای امت وی - در رتبه بعد از او - برای من است و شما حریص‏تر از من هستید که میان من و حقم حایل گشته‏اید و با زور و شمشیر آن را از من گرفته‏اید.
بار خدایا! من از قریش به درگاه تو شکایت می‏کنم، آنها قطع رحم کردند و روزگارم را تباه ساختند و حق مرا انکار کردند، و مرا حقیر شمردند و منزلت والای مرا کوچک دانستند و در مخالفت با من اجتماع و اتفاق کردند. حق مرا - که همانند لباس بر تن بود - به تاراج بردند و سپس گفتند: اگر خواهی با رنج و اندوه شکیبا باش و یا با حسرت و دریغ جان بسپار!
به خدا سوگند! آنها اگر می‏توانستند، نسبت خویشاوندی مرا هم انکار می‏کردند - چنان که پیوند سببی را قطع کردند - اما راهی بر این کار نیافتند.
حق من بر این امت همانند مردی است که از قومی بستانکار باشد (و او باید تا رسیدن زمان طلب خود صبر کند) پس اگر آن قوم به وظیفه عمل کرده و حق او را ادا کنند آن را با تشکر و سپاس می‏پذیرد و اگر در تسلیم حق او - تا موعود - تأخیر انداختند، باز آن را می‏گیرد بی آن که سپاس گزارد. آری مرد اگر رسیدن حقش به تأخیر افتد بر او عیبی نیست، بلکه عیب بر کسی است که حقی را به دست آورد که از آن او نباشد. نکوهش باید کسی شود که آنچه حق او نیست بگیرد. رسول خدا (ص) ضمن وصایای خود به من فرمود:
ای پسر ابوطالب! ولایت امت من با تو است. پس اگر بر زمامداری تو با عافیت و هم دلی تن دادند و ولایت را بر تو واگذاشتند، به تصدی و اداره آن قیام کن و اگر اختلاف کردند آنها را به حال خود واگذار، که خداوند سبحان برای تو نیز راهی برای رهایی از مشکلات فراهم خواهد ساخت.(88)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، آموزش ناسزا بر علی

حجاج بن یوسف ثقفی نماینده عبدالملک (پنجمین خلیفه اموی) در عراق، از ظالمان و خونخواران کم نظیر تاریخ است، و دشمنی او با علی(ع) و آل علی آن چنان بود که نام شیعه علی (ع) بودن کافی بود که حکم اعدامش را صادر کند.
هشام بن کلبی گوید: پدرم نقل کرد: طایفه بنی اود که تیره‏ای از بنی سعد) بودند، به فرزندان و همسران خود، سب و ناسزاگویی به ساحت قدس علی (ع) را می‏آموختند.
مردی از گروه عبداللّه بن ادریس بن هانی، نزد حجاج رفت، و در ضمن گفتگو، سخنی گفت که حجاج ناراحت شد و بر سر او فریاد کشید و با درشتی و تندی با وی سخن گفت.
آن مرد وحشت کرد، (و برای این که از مجازات حجاج در امان بماند شروع به چاپلوسی نمود به این ترتیب) گفت:
امیرمؤمنان! به من این نسبت داده شده (که مثلاً از دوستان علی (ع) هستم) هیچ کس، نه از قریش و نه از ثقیف به فضایل ما نمی‏رسد و مانند ما نیست.
حجاج - شما چه فضیلتی دارید؟
چاپلوس: 1- عثمان هیچ گاه در مجلس ما به بدی یاد نمی‏شود.
دیگر چه؟
چاپلوس: 2- در میان ما کسی که از فرمان امیر، خروج کند، نیست.
دیگر چه؟
چاپلوس: 3- در میان ما هیچ کس در جنگ‏های علی (ع) در سپاه او شرکت ننموده است، تنها یک نفر شرکت نمود، او نیز از چشم ما ساقط شده و ارزشی نزد ما ندارد.
دیگر چه؟
چاپلوس: 4- هیچ مردی از ما با دختر یا زنی ازدواج نکرده، مگر این که نخست پرسیده که آیا آن دختر یا زن، دوست علی (ع) هست و یا از علی (ع) ستایش می‏کند یا نه؟، اگر دوست علی (ع) باشد و یا او را ستایش کند، با او ازدواج نخواهد کرد.
دیگر چه؟
چاپلوس: 5- در میان ما اگر فرزندی به دنیا آمد و او پسر بود نام علی و حسن و حسین (ع) بر او نمی‏نهند و اگر دختر بود نام فاطمه (ع) را بر او نمی‏گذارند.
دیگر چه؟
چاپلوس: 6- زنی از ما هنگام ورود امام حسین (ع) به کربلا نذر کرد که اگر آن حضرت کشته شود، یک گاو و یا گوسفند، قربانی کند و وقتی او کشته شد، به نذرش وفا کرد.
دیگر چه؟
چاپلوس: 7- از میان ما کسی هست که وقتی به او گفته شد از علی (ع) بیزاری بجوی، جواب مثبت داد و حتی افزود از حسن و حسین نیز بیزاری می‏جویم.
دیگر چه؟
چاپلوس: 8- امیرمؤمنان عبدالملک به ما این افتخار را داد و گفت: انتم الشعار دون الدثار، انتم الانصار بعد الانصار: شما لباس زیرین من (از خواص من) هستید نه لباس رویین من، شما یاران بعد از یاران من می‏باشید.
- دیگر چه؟
چاپلوس: 9- در کوفه هیچ خاندانی، ملاحت و خوشرویی بنی اود را ندارد.
هشام گوید: پدرم گفت: خداوند این نعمت ملاحت را از آنها سلب کرد.(223)
به این ترتیب می‏بینیم گاهی انسانها برای حفظ جان خود، آن گونه پست و خود فروش می‏شوند که این چنین به چاپلوسی و خودباختگی می‏پردازند، و ضمناً در می‏یابیم که طاغوتیان تا چه حد بر ضد علی (ع) جوسازی می‏نمودند.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، امتحان از یاران، و عدم قبولی آنها

روای مذکر می‏گوید: وقتی که علی (ع) آن روز را به پایان رساند، سیصد و شصت مرد، با آن حضرت بیعت کردند که تا پای مرگ از او حمایت کنند، علی (ع) (خواست آنها را امتحان کند که آیا راست می‏گویند، به آنها) فرمود: بروید، فردا با سرهای تراشیده در محل احجار الزیت (یکی از محله‏های داخل مدینه) نزد من بیایید.
آنها رفتند، علی خودش سرش را تراشید و فردای آن روز فرا رسید، آن حضرت به آن محل رفت و در انتظار آن 360 مرد نشست، ولی تنها پنج نفر با سرهای تراشیده آمدند ، نخست ابوذر آمد، بعد مقداد سپس حذیفة بن یمان، و پس از او عمّار یاسر، آمدند و در آخر، سلمان آمد، امام علی (ع) دستهایش را به سوی آسمان بلند نمود و عرض کرد:
خدایا! این قوم، مرا تضعیف کردند، چنان که بنی اسرائیل، هارون (برادر موسی) را تضعیف نمودند، خدایا تو به آنچه که ما می‏پوشیم یا آشکار می‏کنیم آگاه هستی، و چیزی در زمین و آسمان بر تو پوشیده نیست، مرا مسلمان بمیران! و مرا به صالحان ملحق کن.
سپس فرمود: آگاه باشید، سوگند به کعبه و رساننده به خانه کعبه، (و طبق نسخه‏ای فرمود:) و قسم به مزدلفه (عرفات) و سوگند به شتران تند رونده که حاجیان را برای رمی جمره در منی حرکت می‏دهند) اگر عهد و وصیت پیامبر (ص) نبود، قطعاً مخالفان را در کانال هلاکت می‏افکندم، و رگبارهای صاعقه‏های مرگ را به سوی آنها می‏فرستادم، و آنها به زودی معنی سخنم را خواهند دریافت(168)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، اگر می‏دانستم که تو قاتل منی تو را نمی‏کشتم‏

علی (ع) پس از پیروزی بر خوارج به کوفه آمد و به مسجد رفت، پس از خواندن دو رکعت نماز بر فراز منبر رفت، به جانب فرزندش امام حسن (ع) نظری افکند و فرمود:
یا ابا محمد کم مضی من شهرنا هذا فقال ثلث عشرة یا امیرالمؤمنین ای ابا محمد چه قدر از این ماه گذشته است؟
جواب داد: 13 روز یا امیرالمؤمنین.
علی (ع) رو به جانب امام حسین (ع) کرد و فرمود: یا ابا عبدالله کم بقی من شهرنا هذا؟ فقال الحسین: سبع عشرة یا امیرالمؤمنین: ای ابا عبدالله چقدر از این ماه مانده است؟
امام حسین گفت: 17 روز باقی مانده است یا امیرالمؤمنین.
سپس حضرت مضرب بیده علی لحیته و هی یومئذ بیضاء فقال و الله لیخضبها بدمها اذا انبعث اشقیها سپس دست خود را به ریش خود که در آن روز سفید شده بود زد و فرمود: این ریش با خون سرم رنگین خواهد شد هنگامی که آن شقی بیاید. و این شعر را قرائت می‏فرمود:
ارید حیاته و یرید قتلی - عذیرک من خلیلک من مراد
در این مجلس ابن ملجم حاضر بود و این کلمات را می‏شنید و تا امیرالمؤمنین علی (ع) از منبر فرود آمد ابن ملجم برخاست و با عجله خود را نزد علی (ع) رسانید و عرض کرد: یا امیرالمؤمنین (ع) من حاضرم و دست چپ و راست من با من است دستور بده تا دست‏های مرا از تن من جدا کنند و اگر می‏خواهی دستور فرمایید سر از بدن من جدا کنند.
فقال علی و کیف اقتلک و لا ذنب لک و لو اعلم انّک قاتلی لم اقتلک و لکن هل کانت لک حاضنة یهودیّة فقالت لک یوماً من الایام یا شقیق عاقر ناقة ثمود.
علی (ع) فرمود: چگونه ترا بکشم در حالی که جرمی نداری و اگر چنان چه هم می‏دانستم که قاتل من هستی تو را نمی‏کشتم لکن بگو ببینم آیا از یهودان، زنی حاضنه نزد تو بود و روزی از روزها تو را (ای برادر کشنده شتر) خطاب نمود؟
در این جا ابن ملجم عرض کرد: آری چنین بود.
علی (ع) بعد از این، سخنی نگفت و بر مرکب خویش سوار شده به طرف منزل خود رفت(314)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0