زندگاني حضرت زهرا ، خبر شهادت فاطمه در معراج

امام صادق(علیه السلام) نقل کرده است که چون پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) را به معراج بردند، خداوند به او وحی کرد: من تو را در سه چیز امتحان کنم تا ببینم که صبر تو چگونه است؟
حضرت فرمود: تسلیم امر تو هستم و مرا حول و قوتی نیست مگر به تو. و پرسید آن سه چیز کدام است؟
حق تعالی ندا فرمود:... اما قتل و کشته شدن اهل بیت تو بعد از تو... اما دختر تو فاطمه، بر او ظلم نمایند و او را از حقش محروم کنند و او را بزنند، چندان که طفلی که در رحم دارد سقط شود و بدون اجازه وارد خانه او شوند و خواری خانه او را فرا گیرد و سرانجام از شدت درد همان ضربت به شهادت برسد(357).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، ملاقات زنان مدینه از فاطمه

بنا بر برخی از روایات و تواریخ، فاطمه زهرا(سلام الله علیها) بیش از نود روز پس از پدر نزیست. اگر چه برخی دیگر از تواریخ مدتی کمتر از این ذکر کرده‏اند. اما در همین مدت کوتاه نیز، وی همواره اندوهگین و ماتم زده و بیمار بود.
گروهی از زنان مهاجر و انصار به دیدارش آمدند تا از او عیادت کنند، آنان به او گفتند: سلام بر تو ای دختر رسول خدا! چگونه شب را به روز آوردی؟
پاسخ داد: به خدا سوگند، شب را در حالی به روز آورده‏ام که دنیای شما در نظرم ناخوشایند است و بر مردان شما خشمگینم. تا آنان را فرو بردم، آن قدر کال و نارس بودند که فوراً از دهانم بیرون افکندمشان. از وقتی به باطن آنها پی بردم، از ایشان بیزار و آزرده شدم. پس زشتی و پلیدی باد بر سست رأیان و یاوه گویان و بزدلان. چه بد است آنچه برای خودشان پیشاپیش فرستادند، که خداوند بر ایشان خشم خواهد گرفت و در عذاب او جاودانه خواهند زیست. ناگزیر زمام خلافت را به گردن ایشان افکندم و دشواریهای آن را به خودشان وانهادم. پس بریده باد بینی و گوش مردم ستمکار! آخر اینان برای چه خلافت را از ابوالحسن باز داشتند؟ به خدا سوگند، آنان جز به خاطر ترس از شمشیر و نیز جنگاوری وی و شجاعتهای او در راه خدا از او کینه به دل ندارند.
به خدا سوگند، اگر زمام مرکب خلافت را که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به دست او سپرده بود، در دست او می‏گذارند و از وی دفاع و پیروی می‏کردند، به خوبی آن را مهار می‏کرد، آن گاه به نرمی و راحتی، آنان را به راهشان می‏برد و هدایت می‏کرد، که او پایگاه استوار رسالت و اساس مستحکم نبوت، مهبط روح الامین و در کار دنیا و آخرت خبیر بود. هشدار، که این خسارتی آشکار بود. به خدا سوگند اگر خلافت بدو سپرده می‏شد، نه مرکب خسته و مجروح می‏شد نه راکب به ستوه می‏آمد، آنان را به درستی به سرچشمه گوارا و زلال رستگاری می‏رساند و برکات از آسمان و زمین برایشان فرو می‏بارید. به زودی خداوند بدان چه کرده‏اند آنان را خواهد گرفت.
بیایید و گوش فرا دهید! تا این روزگار شگفت را به شما بنمایانم، و اگر پس از این حادثه به شگفت آیند ایشان را چه سود؟ به کدام تکیه گاه پشت دادند یا به کدامین ریسمان دست آویختند؟ چه بد یاور و چه بد همنشینی و همراهی برگزیدند، و ستمگران چه بد عوضی برای خود گرفتند!
پرهای کوتاه را به جای شاهپرها گرفتند و اسب درمانده را به جای اسب رهوار برگزیدند، و دنباله رو را به جای امام پذیرفتند، افسوس بر قومی که خیال می‏کنند کار نیک انجام می‏دهند! بدانید اینان تبهکارانند. آیا کسی که به سوی حق رهنمود می‏شود، سزاوارتر است که پیروی شود، چه سان داوری می‏کنید؟
اینک روزگار آبستن است، پس بنگرید تا چه می‏زاید!. آن گاه قدح‏های بزرگ بیاورید و آنها را از خون تازه و زهر کشنده پر کنید. آن گاه است که بیهوده کاران به زیان می‏افتند و آیندگان که از پی ما می‏آیند بدان چه اینان کرده‏اند، آگاه خواهند شد. پس بر این عاقبت موحش هولناک دل خوش دارید و با خاطری آسوده بخوابید، مژده باد بر شما شمشیرهای بران و خودکامگی‏های ستمگران و آشوبهای همیشگی و فراگیر. پس کشت و محصول شما کم و اندک است.
افسوس بر آنان! دریغا که خبرها بر آنان پوشیده شد، آیا ما می‏دانیم شما را بدان پای بند کنیم، در صورتی که شما خود آنان را ناخوش می‏دارید(356)؟


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، وصیت به بخشیدن همه اموال

زیدبن علی بن الحسین(علیه السلام) می‏گوید: حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) وصیت کرد که تمام اموال نقدینه‏اش را بین بنی‏هاشم و بنی عبدالمطلب تقسیم کنند و حضرت علی بن ابی‏طالب(علیه السلام) این کار را کرد و طبق وصیت او عمل نمود(355).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، وصیت فاطمه به دخترش زینب

آن روز، چهار ساله گلستان عصمت و عفاف در کنار بستر مظلومه تاریخ، فاطمه زهرا(سلام الله علیها)، همراه اسماء بنت عمیس زانوی غم را بغل گرفته و خیره خیره بر چهره تکیده مادر نگاه می‏کرد.
مادر از او خواست که نزدیک بستر آید. سپس به او دو امانت گرانبها سپرد و فرمود: دخترم زینب! دو بقچه‏ای که به تو می‏سپارم، یکی از آنها متعلق به دختر ابوذر غفاری است و دیگری مال خودت، که در آن پیراهنی برای حسین است. اما بدان هرگاه که او، این پیراهن را از تو طلب نماید، وقت وصل و همراهی شما سر رسیده و حسین برای شهادت مهیا می‏گردد.
فاطمه (سلام الله علیها) رو به اسماء نمود و فرمود: من اندکی به خواب می‏روم. لحظاتی بعد سراغم بیا و مرا صدا نما. اگر جواب تو را ندادم، برو علی و اولادم را مطلع کن که زهرا از دنیا رخت سفر بربسته است.
سپس مشغول خواندن سوره یس گشت: یس، والقرآن الحکیم....
اسماء لحظاتی بعد زهرا(سلام الله علیها) را صدا می‏زند؛ اما چیزی نمی‏شنود و در می‏یابد که دختر پیغمبر از دنیا چشم فرو بسته است.
زینب بعد از سکوت مادر با حالت صیحه و گریه خود را بر بدن مطهر او می‏اندازد و صدا می‏زند و می‏گوید: مادر! سلام ما را به جدمان رسول خدا برسان. مادر! گویی ما امروز رسول خدا را از دست دادیم. مادر(354)!...


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، زینب در کنار بستر مادر

نابکاران و کوردلانی که می‏خواستند علی(علیه السلام) را به بیعت با خلیفه وادارند، آمده بودند تا او را به زور از خانه‏اش بیرون ببرند. علی بیرون نرفت، زهرا پیش آمد و با ضربات مغیره و قنفذ نقش زمین گشت و با بدنی مجروح در بستر بیماری قرار گرفت. و سرانجام زینب به سوگ مادر نشست(350).
زهرا(سلام الله علیها) چون در بستر مرگ قرار گرفت، به دختر پنج ساله‏اش وصیت کرد: هرگز از دو برادرت جدا مشو. پیوسته با آنان باش و از آنان نگهداری کن. برای آنها به جای من مادر باش(351).
زینب به چشم خود دید که چگونه پدرش جسم پاک مادر را غسل داده و چگونه اشک می‏ریزد، چه سان ناتوان شده و از خدا صبر و بردباری می‏طلبد؟!
هنگام دفن مادر، که به نظر می‏رسد در خانه انجام گرفت، با چشم تیزبین می‏دید که زهرا را زیر خاکها پنهان می‏کنند، و با یاد نمودن رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) از ستم امت و ستمگران ریاست طلب شکوه می‏کنند(352).
زینب با دیدن چنین مناظری رو به سوی قبر پیامبر کرد و گفت: با مرگ مادر جای خالی تو برای ما محقق شد، و دیگر دیدار ممکن نیست(353).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، وصایای فاطمه زهرا

امام صادق(علیه السلام) و او از پدرانش نقل کرده که فاطمه (سلام الله علیها) هنگام احتضار به امیر مؤمنان علی(علیه السلام) چنین وصیت کرد:
هنگامی که از دنیا رفتم، خودت مرا غسل بده و کفن کن و نماز بر جنازه‏ام بخوان و در قبر بگذار، و لحد مرا بچین و خاک بر قبرم بریز و سپس بالای سر، مقابل صورتم بنشین، و بسیار قرآن بخوان و دعا کن؛ زیرا آن هنگام، ساعتی است که میت به انس با زنده‏ها نیاز دارد، و من تو را به خدا می‏سپارم، و وصیت می‏کنم که با فرزندانم به نیکی رفتار کنی.
سپس دخترش ام کلثوم را به سینه‏اش چسبانید و به علی(علیه السلام) فرمود: وقتی این دختر به حد بلوغ رسید، اثاثیه خانه از آن او باشد و خداوند پشتیبان او شود(349).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، گریه فاطمه در زمان رحلت برای علی

از جعفر بن محمد، از پدران بزرگوارش(علیه السلام) روایت شده که فرمود:
هنگامی که زمان رحلت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) رسید، گریه‏اش گرفت. امیر مؤمنان علی(علیه السلام) از آن حضرت پرسش نمود: ای بانوی من! چرا گریه می‏کنی؟
فرمود: گریه من برای پیشامدهایی است که پس از وفات من خواهی دید.
علی(علیه السلام) فرمود: گریه نکن! به خدا سوگند این مطالب در راه خدا برایم کوچک است.
آن گاه حضرت زهرا(سلام الله علیها) به او وصیت کرد که ابوبکر و عمر را در تشییع جنازه‏اش خبر نکند. علی(علیه السلام) نیز این کار را انجام داد(348).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، کار در روز آخر

در روز آخر حیات، حضرت فاطمه (سلام الله علیها) گاه نشسته و گاه ایستاده به طرف محلی که در خانه برای شست و شو وجود داشت و در آن آب جمع شده بود، رفت و شروع به شستن لباسهای اطفال با دستهای لرزان خود کرد. آن گاه یک یک کودکان را فرا خوانده و شروع به شست و شوی سر آنان با آب و گل سر شور نمود؛ زیرا که چیزی جز گل سر شور نیافته بود.
علی(علیه السلام) در این هنگام به منزل وارد می‏شود که همسر عزیزش بستر بیماری را ترک کرده و به انجام اعمال خانه مشغول است. هنگامی که به وی نگاه کرد، در خویش رقت قلبی احساس نمود که وی با این حالت بیماری چگونه و چرا مشغول انجام کارهای مشکلی است که در موقع سلامت آنها را انجام می‏داد؟ پس تعجبی ندارد که از او علت بلند شدن از بستر و پرداختن به آن کارها را با وجود بیماری سؤال کند؟
ولی حضرت صدیقه(سلام الله علیها) با صراحت پاسخ داد: چون امروز آخرین روز عمر من است، خود برخاستم تا سر و لباس کودکانم را بشویم؛ زیرا که آنان به زودی یتیم گردیده و بدون مادر خواهند شد


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، دیدن پدر در خواب

حضرت صدیقه طاهره(سلام الله علیها) در روز آخر از حیاتش بر بستر ساده خود افتاده، و لاغری و ضعف فوق العاده‏ای او را از هر سو احاطه کرده و از آن بزرگوار جز اسکلتی و پوست و استخوانی باقی نمانده بود.
ساعتی از ساعات آن روز را خوابیده، و ظاهراً در آن لحظات، پدر خویش را به خواب دید، و شاید که آن بار اولین و آخرین باری بود که حضرت صدیقه طاهره(سلام الله علیها) پدر بزرگوار خویش را در خواب دید.
آری، ایشان پدر خویش را در قصری از در سفید دید، و وقتی که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) چشمش به حضرت فاطمه (سلام الله علیها) افتاد، فرمود: دختر عزیزم! به سوی من بیا، من مشتاق دیدن تو هستم.
حضرت فاطمه (سلام الله علیها) عرض کرد: به خدا قسم، من به دیدار شما مشتاق‏تر و آرزومندترم.
رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) به وی فرمود: تو امشب در نزد من خواهی بود(347).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، سفارشهای فاطمه به علی

هنگام وفات حضرت زهرا(سلام الله علیها) علی(علیه السلام) سر فاطمه (سلام الله علیها) را برداشته به سینه چسبانید و بدو فرمود: هر وصیتی داری بنما که من آن را انجام خواهم داد.
فاطمه (سلام الله علیها) عرض کرد: خدایت پاداش نیک دهد ای پسر عموی رسول خدا! نخستین وصیت من آن است که پس از من، امامه دختر خواهرم را به ازدواج خویش درآوری، چون او نسبت به فرزندان من همانند خودم مهربان است، و مردان نیز ناچارند همسری از زنان داشته باشند.
وصیت دیگر من آن است که احدی از این مردم که به من ستم کرده و حق مرا گرفتند، در تشییع جنازه من و دیگر مراسم آن حاضر شوند، زیرا اینان دشمن من و دشمن رسول خدا هستند؛ مبادا بگذاری یکی از آنها و یا پیروان آنها بر جنازه‏ای نماز بگذارند...
ای اباالحسن! مرا شب هنگام، در آن وقت که دیده‏ها همه خواب رفته‏اند، دفن کن(346).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، پیشنهاد عباس ، عموی پیامبر

شیخ طوسی روایت کرده است: هنگامی که بیماری فاطمه (سلام الله علیها) شدت یافت، عباس (عموی پیامبر) به عنوان عیادت، به خانه فاطمه (سلام الله علیها) آمد، به او گفته شد که حال فاطمه (سلام الله علیها) بسیار ناگوار است و هیچ کس را به خانه‏ای که در آن بستری است، راه نمی‏دهد.
عباس به خانه خود مراجعت کرد و برای امیرمؤمنان علی(علیه السلام) پیام فرستاد و به قاصد خود گفت: از قول من به علی(علیه السلام) بگو: ای برادرزاده، عمویت سلام می‏رساند و می‏گوید: سوگند به خدا از بیماری و دردمندی حبیبه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و نور چشم پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و نور چشم فاطمه (سلام الله علیها) آن چنان اندوهگین و غمزده شده‏ام که وجودم درهم شکسته شده است. گمان می‏برم که او نخستین کس از ما باشد که به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) ملحق می‏شود، و آن حضرت او را برای بهترین مقامات بهشت، برگزیده و به پیشگاه خدای بزرگ می‏برد. اگر می‏دانی که فاطمه (سلام الله علیها) ناچار از دنیا می‏رود، اجازه بده فردا جماعتی از مهاجران و انصار را جمع کنم، تا در تشییع جنازه و نماز او شرکت کنند و به پاداش آن نایل شوند که این کار برای عظمت اسلام، کار نیکی است.
حضرت علی(علیه السلام) به قاصد عباس، که به گفته راوی عمار یاسر بود، فرمود: سلام مرا به عمویم عباس برسان و بگو: خداوند محبت شما را از ما کم نکند، پیشنهاد تو را دریافتم و رأی شما نیکو است، ولی می‏دانی که آنها همواره به فاطمه (سلام الله علیها) ظلم کردند و او را از حقش باز داشتند و از میراث پدرش محروم نمودند و سفارش پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را در حق او رعایت نکردند و رعایت حق الهی را ننمودند و خداوند برای دوران کافی است و از ستمگران انتقام خواهد گرفت. و من ای عمو! از تو می‏خواهم که مرا ببخشی و مرا در ترک پیشنهاد تو معذور بداری، زیرا فاطمه (سلام الله علیها) وصیت کرده که امر را پنهان سازم(345).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، دستور ساختن نوع تابوت

در چند حدیث از طریق شیعه و اهل سنت آمده که اسماء می‏گوید:
فاطمه زهرا(سلام الله علیها) در هنگام وفات خود به من فرمود: مادر جان! من از این وضعی که درباره حمل جنازه زنها مرسوم است شرم می‏کنم و خوش ندارم که جنازه زنان را روی تخته‏ای می‏گذارند و پارچه‏ای روی آن می‏اندازند و پستی و بلندیهای بدن او برای بیننده آشکار است.
اسماء می‏گوید: بدو عرض کردم: من چیزی را که در حبشه دیده‏ام، هم اکنون ترتیب داده نزد شما می‏آورم و نشانت می‏دهم.
سپس چند عدد چوب‏تر و تختی آوردم و آن چوبها را خم کرده، دو طرف آن را بر کنار تخت بسته و چادری روی آن کشیدم. فاطمه (سلام الله علیها) که آن را دید خوشحال شد و تبسم کرد.
اسماء گوید: از روزی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا رفته بود، تا به آن روز، تبسم بر لبان دختر پیغمبر را ندیده بودم(341).
در روایتی دیگر است که فرمود: چه چیز خوب و نیکویی است، که بدان وسیله جنازه زن از مرد تشخیص داده نمی‏شود(342).
و در حدیثی است که فرمود: اصنعی لی مثله استرینی سترک الله من النار(343)؛ برای من نیز یک چنین چیزی را درست کن و مرا مستور کن، خدایت از آتش دوزخ مستور دارد(344).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، ملاقات عمر و ابوبکر از فاطمه

زهرا(سلام الله علیها) در حالی که خانه از صحابه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و بنی هاشم و زنان مهاجر و انصار پر است، به آن دو اجازه ورود می‏دهد. آن دو داخل می‏آیند مسرورند که از رسوایی نجات یافتند، غافل از این که در دام رسوایی بزرگ‏تری افتادند. زهرا(سلام الله علیها) ملحفی بر رو کشیده، روی خود را به دیوار کرده و حتی جواب سلامشان را هم نمی‏دهد. آنان می‏خواهند تفقدی کنند، اما زهرا (سلام الله علیها) می‏گوید تا جواب سؤالم را ندهید، کلامی نخواهم گفت.
می‏گویند: بپرس ای دختر رسول خدا!
اتاق را سکوت عمیقی فرا گرفته است و همه بی‏صبرانه در انتظار پایان کار.
زهرا(سلام الله علیها) می‏پرسید: آیا شما دو نفر شنیدید که پدرم رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) می‏فرمود: فاطمه پاره تن من است؛ هر کس او را بیازارد، مرا آزرده و هر که مرا اذیت کند، خدا را آزرده است.
آن دو گفتند: چه کسی است که نشنیده باشد؟ بله، ما هم به دفعات از پدرت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) این را شنیده‏ایم.
زهرا(سلام الله علیها) پس از این اقرار، دستهای خود را به آسمان برداشت و آن گاه بلند و قاطع، آن گونه که همه بشنوند، گفت: خدایا! شاهد باش که اینها مرا اذیت کردند و شکایتشان را به تو و رسولت خواهم نمود. نه! هرگز از شما راضی نخواهم شد، تا پدرم را ملاقات کنم، و از رفتار زشت شما برایش بگویم، تا بین ما قضاوت کند(338).
و باز افزود: من در هر نماز که بخوانم، شما را نفرین می‏کنم(339).
و این پایان مجلس بود و شروع رسوایی بزرگ‏تر.
آن دو عرق رسوایی بر پیشانی شان نشست. فکر این جا را نکرده بودند. سرافکنده و خجل از منزل آن حضرت بیرون رفتند، در حالی که هم چون مار گزیده به خود می‏پیچیدند.
صحابه و زنان نیز از خانه خارج شدند. در شهر ولوله افتاد. هر کس را می‏دیدی، از اقرار آن دو و نفرین زهرا(سلام الله علیها) سخن می‏گفت(340).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، ناتوانی فاطمه در اثر بیماری

حضرت علی (علیه السلام) پرستاری زهرا (سلام الله علیها) را به عهده گرفتند و اسماء بنت عمیس او را یاری و کمک می‏کرد. حتی رختخوابش را خادمه پهن می‏کرد و جمع می‏نمود، چنان که قبل از وفات به سلمی زن ابی رافع، که پرستاری حضرتش می‏کرده، فرمود: رختخواب مرا در وسط اتاق بگذار... و در عیادت ابوبکر و عمر، به زنانی که اطرافش نشسته بودند فرمود: صورت مرا برگردانید، یعنی نمی‏توانست خودش را به این طرف و آن طرف کند(337).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، شکوه بر سر قبر پیامبر

از حضرت زینب (سلام الله علیها) دخت گرامی علی (علیه السلام) روایت شده که فرمود:
چون ابوبکر بر آن شد که فاطمه (سلام الله علیها) را از فدک و عوالی ممنوع و محروم سازد (و کار از کار گذشت) و فاطمه (سلام الله علیها) از این که ابوبکر فدک را باز پس دهد، ناامید گشت، به سوی قبر پدرش رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رفت و خود را به روی قبر انداخت و از اعمالی که آن قوم در حق وی انجام داده بودند به آن حضرت شکوه نمود، و آن قدر گریست تا تربت قبر شریف با اشکهای حضرتش تر شد، و زاری و شیون سر داد، و در پایان آن همه شیون عرضه داشت:
همانا پس از تو خبرها و غوغایی به پا شد که اگر بودی این همه گرفتاری و دشواری رخ نمی‏داد. ما به مانند زمینی که از باران محروم بماند، تو را از دست داده‏ایم، و در قوم تو اختلال پدید آمده و شاهد باش که دست از ایمان شسته‏اند. جبرئیل پیوسته با آوردن آیات مونس ما بود. و تو از ما پنهان شدی و با رفتن تو تمام خیرات از ما پوشیده گشت. تو ماه درخشان و نور پرفروغی بودی که از تو کسب نور می‏شد، و از جانب خدای باعزت کتاب بر تو نازل می‏گشت. پس از پیامبر، مردانی با چهره‏های درهم و خشن با ما رو به رو شدند و به ما توهین و استخفاف نمودند، و تمام خیرات به تاراج رفته است. آن کس که به ما خانواده ستم روا داشته، به زودی خواهد دانست که روز قیامت به چه سرانجام شومی دچار خواهد شد. ما با مصایبی رو به رو شدیم که هیچ کس از مخلوقات، چه عرب و چه عجم، بدان گرفتار نیامده است. ما تا زنده‏ایم و تا چشمانمان باقی است در سوگ فقدان تو می‏گرییم و از دیدگانمان سرشک غم می‏باریم(336).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0