کسی که کار منظم را اصلاح کند، هر آینه خراب می‏نماید آن را

آورده‏اند که پیره زالی، مرغی داشت که هر روزه تخمی می‏گذاشت.
روزی با خود تصور نمود که اگر در آب و دانه و پرورش و لانه او کوشش مضاعف نماید، آن مرغ هم تخم را مضاعف کند؛ لهذا زیاده از معمول به او خورانید و فوق مرسوم او را پرورانید، ماکیان آن قدر فربه و سمین شد که از گذراندن تخم باز ماند.
نتیجه‏
وقتی که عملی مرتب و منظم است ما نباید به آن دست بزنیم، مبادا آن نظم اول بر هم خورده، قادر بر ترتیب نظم ثانی نشویم.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394 

نظرات ، 0

کسی که کار خود به غیر گذارد خیر نبیند

کسی که کار خود به غیر گذارد خیر نبیند
گویند تیهوئی در مزرعه گندم، جوجگان خرد داشت و از درویدن آن خوفناک بود که مبادا دروگران اطفالش را دستگیر نمایند، لهذا به آن جوجگان وصیت نمود که در غیاب من هر چه از مالک مزرعه بشنوید آشکار سازید که از غفلت کار به فساد نینجامد. شب اول به مادر خبر دادند که دهقان آمد و سفارش به پسران خود نمود که رفقا را خبر دهید که محصول ما رسیده است، فردا بیایند و آن را درو کنند که تاخیر جایز نیست. مادر دانا گفت: باکی نیست و با کمال اطمینان با بچگان عزیز شب را بسر بردند. صبح از خانه برای تحصیل رزق بیرون رفت. شب دوم باز خبر دادند که دهقان آمد تا نزدیک چاشت انتظار داشت، بعد از یاس بر آشفت و با پسران خود گفت که رفقای بی وفا نیامدند، اقربا و اقوام اعمام و بنی اعمام را اطلاع دهید که فردا بیایند و حاصل را حصاد نمایند و نهایت تاکید را نمود که مبادا تاخیر کنند. باز مادر گفت: آسوده باشید و حرکت نکنید که اقوام هم اقدامی ننمایند و آرام بیارمید و صبح قدم از خانه بیرون نهاد و بال و پری بگشاد. شب سوم آمد، گفتند: ای مادر! مالک مزرعه آمد تا ظهر چشم به راه اقوام ماند و متغیرانه این شعر خواند.

گر بخارد پشت من انگشت من - خم شود از بار منت پشت من ‏

ای فرزند دلبند! باید خود در کار خود بکوشیم و چشم از کمک دیگران بپوشیم؛ داس‏ها تیز کن که فردا خود این کار را انجام خواهم داد. وقتی که مادر این خبر بشنید فی الحال با کمال استعجال، اطفال را شبانه از آن محل انتقال داد، زیرا که یقین داشت که شخص در امور خود تعلل و اهمال نخواهند نمود.
نتیجه‏
باید امورات خود مراقبت نماییم و در عهده شخص دیگر نگذاریم و الا آن کار انجام نگیرد و اتمام نپذیرد و هر گاه خود از عهده به تنهایی برنیاییم باید به مدد دیگران تحت نظارت خود آن عمل را به اتمام رسانیم.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394 

نظرات ، 0

کسی که ترحم نمی‏کند او را ترحم نمی‏نمایند

اسبی سبکبار، با الاغی گرانبار همراه و هم قطار، سفر می‏کردند.
رفیق ضعیف با آن شفیق شریف شکایت سنگینی بار و سختی کار می‏نمود که بارم گران و کارم به جان است، امدادی کنید و التفاتی بفرمایید، اندکی از رنج من کم و بر زحمت خود بیفزایید ان الله لا یضیع اجر المحسنین: به راستی خدا اجر نیکوکار آن را ضایع نمی‏کند.
آن خود خواه کوتاه نظر التفاتی نکرد و ترحمی ننمود بلکه به تعرض سرباری افزود؛ قدمی چند نرفته بودند که آن بیچاره از بارکشی و خار خوری آسود، یعنی جان بداد و بارش را بر زمین بنهاد؛ ناچار با این را برداشتند و بر دوش آن بگذاشتند، بلکه پوست آن را کندند و بر پشت این افکندند و آن اسب نازنین بار خر مسکین را در تمام سفر دراز کشید و به جزای عمل خود رسید.
نتیجه‏
باید پیوسته در نظر داشته باشیم که نامهربانی کوچک و بی رحمی اندک، گناه عظیم و خطای بزرگ است؛ لهذا از این مسئله خطیر نباید صرف نظر کنیم و به جمیع مخلوقات باید به چشم ترحم و انصاف ملاحظه کنیم تا به خیر دنیا و آخرت فایز گردیم.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394 

نظرات ، 0

کسی که بکند چاهی برای برادر خود در او می‏افتد

آورده‏اند که صیادی در جنگل به قصد شکار به هر طرف می‏دوید و هر درخت و شاخی را به دقت می‏دید، ناگاه چشمش به یک قمری افتاد تیر در چله کمان نهاد، هنوز تیر از کمان نجسته بود که پایش از زخم ماری خسته شد، صید و صیاد هر دو به یکبار بر خاک غلطیدند. الظلم یرجع الی الظالم.
نتیجه‏
شخص شریر همواره گرفتار شرارت و موذی در اذیت است و مستحق آن است و به امتحان رسیده که ظالمی که به همسایه خود ستم نماید عاقبت الامر آن راجع به خود او می‏شود. پس ما نباید به ظلم احدی بلکه حیوانی راضی شویم که گفته‏اند:

میازار موری که دانه کش است - که جان دارد و جان شیرین خوش است ‏


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394 

نظرات ، 0

کسی که برادر دارد در روز سختی یاور بسیار دارد

کسی که برادر دارد در روز سختی یاور بسیار دارد
خرسی دغل به حرس عسل، خانه زنبوران را خراب می‏نمود و هر زنبوری از دفع او به تنهایی عاجز بود. بالاخره مشورت کردند و به اتفاق و اتحاد، یکباره بر سر او هجوم آوردند و آن حیوان حریص و خرس خسیس را مقهور و از محل خودشان دور کردند.
نتیجه‏
باید با جمیع دوستان خود، به رحمت و شفقت، سلوک نماییم تا در روز سختی، یاور و معین ما باشند؛ نه آن که چنان سلوک نموده باشیم که منتظر روز انتقام بوده باشند.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394 

نظرات ، 0

کسی غیب نمی‏داند به جز خدا

رمالی در بازار رمل می‏انداخت و خفایای امور مردم را ظاهر می‏ساخت؛ در آن اثنا طفلی شتابان آمد که‏ای بی خبر! بشتاب که خانه ات به باد فنا رفت؛ و هر چه داشتی دزد ببرد. فی الحین آن بیچاره به عجله و اضطراب می‏دوید که معلوم نمایید آن طفل به قصد تکلم نموده یا به کذب، از روی هزل بوده یا به جد. شخصی در راه از او سؤال نمود: شما که برای خود نمی‏دانید حال چیست و دزد کیست، راست است یا راست نیست، چگونه برای حل معما و ابراز خفایا می‏نمایی؟
نتیجه‏
به فال گیر و رمال و طالع بین و کف خوان و شانه بین و جام زن و پیسوز گردان و منجم اعتماد مکن، به جز خدا هیچ کس غیب نمی‏داند، اگر چه این ایام مشاعر چنان ترقی نموده است که هیچ لازم به نصیحت نیست. امام رضا علیه السلام می‏فرماید: العقل دلیل المؤمن.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394 

نظرات ، 0

کسب و رنج، مال و گنجی است که فانی نمی‏شود

گفته‏اند که پیر دهقانی دانا چند پسر قابل توانا داشت؛ هنگام مرگ می‏خواست به نوع وصیت، گنج نصیحت به ایشان ارزانی دارد؛ گفت: ای نور چشمان عزیز من! گنجی شایان و مالی فراوان در فلان بستان مدفون و مکنون است، بعد از وفات من در آن جست و جو کنید و کند و کوب نمایید که البته خواهید یافت؛ بعد از فوت پدر، به طمع گنج و زر، زمین را هر قدر بیشتر شکافتند کمتر یافتند و در همان سال به واسطه خوبی کندن و شیار، ربع محصول بستان را به چند برابر دیدند و سر وصیت پدر را فهمیدند که فرموده است:

مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد ‏

نتیجه‏
ما باید بدانیم فقر در کاهلی است و غنا در رنج و زحمت؛ پس در تمام عمر باید ملتفت وقت باشیم که بیهوده نگذرد و این مطلب خیلی مهم است؛ چقدر عمر دراز است اگر بیهوده صرف نکنیم و چقدر کوتاه است اگر از او غفلت نماییم! ممکن است که بواسطه تحمل زحمت، در هر سال تکمیل صنعتی و تحصیل عملی بکنیم که شخص تنبل در یک عمر نمی‏کند. حیات و زندگی کاهل جاهل، در عالم بی فایده است بلکه مضر، چون نان نوع می‏خورد ولی خدمت به نوع نمی‏کند.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394 

نظرات ، 0

کافی است برای ظالم عذری‏

گویند روزی گربه‏ای عابد، خروس موذن را گریبان گرفت که تو عاصی و مقصری؛ چون که عبادتی و طاعتی از تو نمی‏بینم. خروس جواب داد که من به نوع بشر خدمت می‏کنم، یعنی هر صبحگاه و سحرگاه ایشان را بیدار می‏نمایم که به نماز و طاعت برای خدا و کسب و صنعت به جهت خود مشغول گردند. گربه گفت: به همین سبب با تو مخالفت دارم که بیچارگان را از شکر خواب صبحدم محروم می‏سازی و با وجود این طبل تقدس می‏نوازی.

عبادت بجز خدمت خلق نیست - به تسبیح و سجاده و دلق نیست ‏

بیت‏

پس با دهان خویش گلویش فشار داد - دانی که آن فشار برای چه کار داد ‏

نتیجه‏
بعضی اشخاص هستند که مال مردم را با هزار حیله و دلیل شرعی به جهت خود مباح می‏کنند و اگر به جهت ایشان دلیل حقی گفته شود رد می‏نمایند؛ پس ما باید ملتفت باشیم که فریب آن‏ها را نخوریم.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394 

نظرات ، 0

کاسب را خداوند دوست می‏دارد

آورده‏اند که مور غیور و مگس بوالهوس، در تعیین مقام خود مناظره و مشاجره داشتند. مگس در مفاخرت خود می‏گفت: آوازه من مشهور عالم است و گوشزد بنی آدم، در بهترین منازل می‏نشینم و خوشترین ماکل می‏گزینم، در معابد و مساجد ملی، سر صف و پیش قدمم و در عمارات و قصور دولتی، مصدر و مقدم؛ پا بر سر ملوک می‏زنم، دست بر رخ مهوشان می‏کشم، بی زحمت می‏خورم و با راحت می‏آشامم، عالمم به کام است، جهانم بر مرام، شما کجا می‏توانید با من برابری کنید یا خیال همسری؟ که پایمال ستورانید و دست کش کوران، مور سلیمان همت، جواب مردانه به آن اشعث طبیعت داد که آری آن چه فرمودید راست است و بی کم و کاست، اما من زحمت می‏برم و ذلت نمی‏کشم؛ جایی نمی‏روم تا مرا نخوانند و در خانه خود می‏نشینم تا مرا نرانند.
آورده دیگران را نبرم و آماده دیگران را نخورم؛ آبرو را صرف نان و شکم نسازم و طبل بینوایی در گوش‏ها ننوازم. شما کجا می‏روید که شما را نگریزانند و کجا می‏نشینید که بر نخیزانند؛ طفیل خوان خوانین بودن و رهین منت سلاطین شدن، کار مردان نیست. علاوه بر آن، عیاشی و خوشگذرانی تابستانی شما، زحمت و عسرت بلکه مرگ زمستانی را از عقب دارد و تلاش ایام بهار، معاش زمان خزان را فراهم آورد. بطالت و کسالت تابستان ملازم فلاکت و هلاک زمستان است و راحت و رفاهیت ربیع مرادف زجر و زحمت خزان. من در زمستان سرد خانه گرم دارم و بالش نرم، نان آماده دارم و جان آزاده و آن وقت شما را زاد و برگ نیست و چاره جز مرگ نه!
نتیجه‏
مردم بر دو قسمند و مسمی بر دو اسم: جماعتی با غیرت و همت و هنرور که نان به کدیمین و عرق جبین به دست آرند و منت از فغفور چین نبرند؛ جمعی دیگر عیاش و تنبل و تن پرور که تن به کار ندهند و زیر بار نروند و به جای زحمت کار ذلت بسیار بر خود روا دارند! ما باید بدانیم که قسم اول در دنیا و آخرت و در دین و دولت عزیزند و شریف و قسم ثانی در انظار خوارند و نزد دوست و دشمن و مسلم و برهمن خفیف، لهذا باید هر روز ملاحظه کنیم که اقلا هشت ساعت را با کمال جد و جهد در کار مشغول باشیم و بی کاری را بدترین خصال رجال شماریم و بدین واسطه روز به روز به مدارج عزت ترقی جوییم و این را نیز بدانیم که بزرگترین سبب تنزل و ترقی هر ملت از این مسئله مهمه است.
خواهشمندم که این دو شعر را خاطر نشان فرموده فراموش ننمایید.

گفتن ز من از تو کار بستن - بی کار نمی‏توان نشستن ‏

آن دو شعر این است که شیخ نظامی علیه الرحمه می‏گوید:

ای بسا کور دل که از تعلیم - گشت اقضی القضاه هفت اقلیم ‏
ای بسا تیز هوش کاهل کوش - که شد از تنبلی سفال فروش ‏

همین را هر روز اقلا دو بار بخوانید تا از خاطر شریفتان محو نشود.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394 

نظرات ، 0

کار به آرامی و مداومت بهتر است از شتاب و اقامت‏

گویند خرگوشی تیز دو، لاک پشتی آهسته رو را دید با کمال تانی پایی بر می‏دارد و با نهایت آرامی به زمین می‏گذارد. بر او خندید که‏ای کاهل کمکار، قدم زودتر بردار تا نانی به دست آری و نانت را از کف نگذاری! لاک پشت متغیر شده گفت: ای عجول تیز دو با این خمول کندرو، آیا می‏توانی به گرو بندی مغلوب نشوی؟ خلاصه خرگوش و لاک پشت با یکدیگر نشستند و عهد بستند که تا چهار میل با یکدیگر بروند و به همراهی یکدیگر بدوند، هر کدام که به وقت معین از مقام مقرر بگذرد، گرو را برده انعام مقرر راببرد، روباه، عادل ثالث بین الاثنین و حکم فی مابین شد و آن دو حریف به مسابقه شروع نموده، خرگوش یک میدان اسب از جلو تاخت و آن را به عقب انداخت، به اطمینان و خاطر جمعی که داشت چشم را بر هم گذاشت که اگر من اندکی بخوابم و او از من بگذرد بشتابم و او را به یک نفس دریابم و لاک پشت با تامل و تانی آمده به او رسید و از او گذشته به منزل رسید و آن هنوز در خواب غفلت بود که این یک انعام معهود را تصرف نمود.
نتیجه‏
به امتحان معلوم شده که اطفال عجول متلون المزاج، هیچ وقت ترقی ننموده و به سر حد کمال نرسیده‏اند و اشخاص متین مستقیم الرای به تانی و ثبات قدم کارهای بزرگ را از پیش برده‏اند؛ لهذا ما باید در هر کاری که شروع نمودیم تا آن را به کمال نرسانیم دست به کار دیگر نزنیم و همچنین به تعویق و تاخیر و تعطیل، کار را مشکل نسازیم.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394 

نظرات ، 0

قتلگاه شخص میان دو چانه اوست‏

در زمان قدیم معمول بوده که میمون به جهت بازی همراه خود به سفر می‏برده‏اند. گویند روزی به واسطه طوفان شدید، میمونی از کشتی در دریا افتاد، در نهایت قلق و اضطراب می‏خواست خود را از گرداب ممات به ساحل نجات کشاند و ممکن نمی‏شد. نهنگ با فرهنگی که همواره غریقان را خلاصی می‏داد به گمان آن که انسان است او را گرفته به طرف ساحل برد؛ از او پرسید آیا شما از مردم این مملکت هستید؟
جواب داد: بلی از خانواده‏های اصیل قدیم این شهر می‏باشم! نهنگ گفت: آیا سلطان این محل را می‏شناسید؟ جواب داد: بلی او از رعایای ما بود! نهنگ در غضب آمده آن لاف زن دروغگو را به دریا غرق کرد.
نتیجه‏
دروغ بدترین صفات و شوم‏ترین اخلاق است، همیشه دروغگو خوار و در نظرها بی مقدار است، بلکه بعضی اوقات شخص را به مهلکه می‏اندازد و گفته‏اند هر که بالاتر از مقام خود می‏نشیند او را پایین‏تر از مقام او می‏نشانند و بر عکس را بر عکس.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394 

نظرات ، 0

فاسد می‏شود چیزی که می‏خواهی آن را به عجله تمام کنی‏

گویند شخصی غازی داشت که هر روزه تخمی می‏گذاشت و او آن را می‏فروخت و کم کم سرمایه می‏اندوخت. روزی با خود تصور نمود که این فایده تدریجی الوصول را بهتر آن که انی الحصول نماید؛ یعنی غاز را مقتول و ما فی‏الغاز را موصول کند! غاز را کشت و شکمش را شکافت و تمام اندرونش را کاوید چیزی نیافت؛ البته پشیمان شد و البته پشیمانی سودی نداشت.
نتیجه‏
تعجیل در بعضی امور جایز نیست و همچنین تاخیر نیز در تمام مهمات روا نباشد، لیکن عقل حکم عادل است، اگر شهوت و غضب او را از اعتدال خارج نکند. از این سبب ما باید در امورات خود با شخص دانایی مشورت نماییم که عقل او بی غرضانه امورات ما را می‏تواند ملاحظه کند.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394 

نظرات ، 0

علم و حکمت، می‏تواند آنچه را که قدرت و فوت نتواند

کلاغی زیرک از تشنگی نزدیک به هلاکت بود و در طلب آب به هر طرف جست و جو می‏نمود. سبویی را به نظر آورد که آبش تا میان، و دست قدرت از دهن وصلش کوتاه بود. چنگ در دامن تدبیر زده از سنگ ریزه‏های اطراف بر می‏چید و در سبد می‏ریخت تا آب بر لب سبد رسید. و به این تدبیر صواب سیراب شد.
نتیجه‏
قوت و قدرت، بی عقل و علم فایده‏ای نبخشد، بلکه در بعضی موارد، ضرر کلی نتیجه دهد. قدرت تنها، مخصوص به حیوان و عقل، خاصه انسان است که بواسطه آن بر دیگران غلبه دارد و مخترع بدایع و صنایع شده است. هر جا که قوت و قدرت از کار باز می‏ماند، علم و عقل در کار می‏آید.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394 

نظرات ، 0

عزیز می‏کنی هر که را می‏خواهی، و ذلیل می‏نمایی هر که را اراده کنی‏

دو سگ را حکایت کنند که به خدمت یک صاحب اشتغال داشتند؛ یکی تازی و شکاری بود و دیگری برای بازی و خانه داری. هر چه آن یک به شکار و زحمت تحصل می‏کرد، این یک آسوده و راحت به تحلیل می‏برد؛ یعنی دخل آن، خرج این می‏شد. روزی تازی به مقام شکایت بر آمد که: ای برادر! به عدالت و انصاف راست نیاید که من به آفت و مخافت بیاورم و تو به رفاهیت و امنیت بخوری. سگ تازی جوابی به او بداد که الحق به آب طلا باید نوشت، که‏ای مصاحب مهربان! آن را از صاحب مختار ما باید پرسید که از من آن می‏خواهد که می‏کنم و از تو همان می‏طلبد که می‏نمایی، هر دو خادم یک درگاهیم و چاکر یک بارگاه یفعل ما یشاء و یحکم ما یرید.
نتیجه‏
خداوند به حکمت بالغه، مراتب را ما بین عباد تقسیم نموده و هر کسی را به جهت کاری آفریده و تکلیفی معین فرموده تا نظام سلسله امور عالم مرتب و منظم باشد؛ مثلا تازی را از بهر شکار و خانگی را برای پاسبانی خلق نموده، که اگر این حفظ خانه نکند، آن فرصت شکار ندارد و تمام خلق عالم به یکدیگر خدمت می‏نمایند و شخص کاهل به نوع ظلم می‏کند که رزق ایشان را می‏خورد و خدمت تقدیم نمی‏کند.
افسانه سرایان ستمکارترند که به علاوه به قصص کاذبه فطرت سلیمه نوع خود را ضایع می‏کند.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394 

نظرات ، 0

عزیز شد آن که قناعت کرد، ذلیل شد آن که طمع نمود

گویند موشی دهاتی با موشی شهرستانی الفتی داشتند، حقیقی و مودتی خالص و واقعی! روزی آن یار صحرایی، دوست خود را به مهمانی دعوت نمود و به جهت تشریفات مقدم گرامیش، انواع اطمعه لذیذ از نخود و گشنیز و کشک و مویز، به قدر مقدور فراهم آورد؛ احترامات فائقه و تدارکات لایقه او در نظر بلند و خاطر ارجمند دوست شهری ناپسند آمد. خلاصه بعد از نهار و قدری گشت و گذار، به زبانی نرم و سخنانی گرم، گفت: ای یار دیرین! آیا از این منزل تنگ و تاریک، دلتنگ نمی‏شوی که به جهت قوت لایموت باید دانه از دهان مور ضعیف بگیری و چینه از پیش مرغ نحیف بربایی؟ برخیز و بیا به خانه ما و ملاحظه وضع زندگانی ما بنما؛ اگر خاطر پسند افتاد همان جا منزل گیر و این چند روز دنیا را به عیش بگذران. خلاصه بالوفاق و الاتفاق به طرف شهر حرکت و طی مسافت می‏نمودند تا بعد از اندکی رنج و تعب در اول شب وارد محل معهود و سرای موعود گردیدند.
سرایی دید آراسته و پیراسته به همان قسم که دل می‏خواسته؛ عمارت آن همه عالی، فروش آن همه قالی، شمع‏های افروخته محفل را روشن نموده و اسباب‏های اندوخته مجلس را گلشن ساخته، صحن حیاطش رفته و آب پاشیده و آجرهای دیوارش سابیده و تراشیده، درهایش براق و شیشه هایش شفاف؛ الحق یک نگاهش به صد خانه خودش می‏ارزد.
روحش به نشاط آمد و دلش در وجد و انبساط، در حالت بهت بود و عالم تحیر، که رفیق شهری بانگی زد که ظاهرش را دیدی باطنش را تماشا کن! پس او سوراخ به سوراخ، به مخزن و کاخ و دیوار به دیوار به آشپزخانه و انبار برد؛ و الحق در نظر کوتاه همت شکم پرست، بهشت برین بود و مقام علیین! با خود یک دل و یک جهت شد که در اینجا معتکف و مقیم شود؛ خلاصه هنگام شام شد و وقت طعام، لب بر لب کاسه نرسیده صدای پای خادم آمد؛ دست از سفره کشیدند و به سوراخ خزیدند. خادم گذشت و آن‏ها پیش آمدند، هنوز بسم الله به یکدیگر نگفته بودند که از ورود سگ آشفته شدند، بار دیگر به لانه دویدند، پس از دقیقه‏ای قدم پیش گذاشتند و لقمه‏ای برداشتند که گربه عابد از وضو فارغ شده، تسبیح گویان به طرف سجاده خرامان شد که موش شهری و دهاتی از صدای ذکر او هراسان شده دعای قنوت را به فریاد بلند خواندند که یا خفی الالطاف نجنا برحمتک ممانحذر و نخاف. هر دو دست از جان شسته وداع نان کردند؛ از آن جا محروم و مایوس در کنج خانه مخفی شدند. بعد از ساعتی از شدت جوع به آشپزخانه رجوع نمودند که از ته مانده ظروف سد رمقی نمایند؛ با هزار خوف و هراس در مطبخ رفتند و چند لقمه تناول نمودند، لکن کنیز مطبخی کف گیر را به طرف آنها انداخت و دم موش شهری را مقطوع ساخت، با دم کنده به انبار رفته دو طفل عزیز را در دام بلاگرفتار دید، شروع به ناله و زاری نمود، موش دهاتی بعد از تعزیت و تسلیت او، معذرت خواست که یک روز بلکه یک ساعت خانه خود را به یک عمر در چنین خانه برابر نکنم.

به دریا در منافع بیشمارست - اگر خواهی سلامت بر کنار است ‏

با کمال عجله و شتاب به جانب خانه خود شتافت و هیچ وقت آرزوی عیش نکرد.
نتیجه‏
قدر راحت خود را باید بدانیم و به عزت و نعمت دیگران حسد نبریم زیرا که مخاطرت و بلیات ایشان را مطلع نیستیم، شاید ایشان به راحت ما غبطه می‏خورند. هر گاه شخص به قدر کفایت زندگانی خود دارد نباید خود را پست‏تر از اشخاصی شمارد که زیاده از کفایت خود دارند، چون که در استغنا برابرند و برادر و در راحت نیکوترند و خوشتر.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394 

نظرات ، 0