محور : قرآن و مسائل اقتصادي
ديدگاهها
مؤمنان چون ديگر مردمان , زندگى خود را از راه تجارت , صنعت , كشاورزى , دامدارى و خدمات ,تـاءمـيـن مى كنند. آنها در اين جهت همانند ساير مردم هستند, ولى در مواردى , از ديگران ممتاز مى شوند. امتيازات آنان را مى توان درسه محور: ديدگاه ,منابع تاءمين و هزينه تبيين كرد:
ديدگاه مؤمن بـرداشت از يك پديده و ابراز نظر درباره آن , از جهان بينى اشخاص سرچشمه مى گيرد. مؤمن از آن نـظر كه از جهان بينى توحيدى برخوردار است , به ثروت نيز از ديد مكتب اسلام مى نگرد و اين نگرش او از مجموع نظريات و اظهارات او روشن مى شود. ما در اينجا بطور اختصار به برخى از آنها اشاره مى كنيم .
...
ادامه مطلب
محور : قرآن و مسائل اقتصادي
مفهوم غناى نفس
قـرآن كريم به آزادى معنوى انسان ارج مى نهد و پيروان خود را توصيه مى كند كه سيادت و عزت نـفس خود را حفظ كنند, اسيرمال و ثروت نشوند, بنده غير خدا نگردند و به دنيا وابسته نباشند تا روح بلندشان از مسير تكامل باز نماند.
به مال (ضعف نفس ) بـرخـى با اين كه در ظاهر از ثروت اندوزى , دورى مى جويند, ولى به علت انـدك خـود وابسته مى شوند و با ازدست رفتن آن جزع و بى تابى مى كنند و ضعف درونى خود را آشـكـار مـى سـازنـد, امـا داشـتن ثروت بسيار و اشتغال به كسب مال و تجارت , مؤمنان را وابسته نمى كند. آنان همچنين از دست رفتن مال را نوعى امتحان الهى و از جانب خدا مى دانند: رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر اللّه )) (( مردانى كه هيچ تجارت و دادوستدى از ياد خدا بازشان نمى دارد.
...
ادامه مطلب
محور : قرآن و مسائل اقتصادي
چـنـان كـه براى كسب معاش , رهنمودهايى دارد, براى مصرف مال نيز دستورهايى صادر
كرده و خطوط كلى آن را روشن ساخته است . قرآن كريم نخست به يك اصل كلى اشاره مى كند و آن (حـلال ) و (طـيـب ) بـودن كـالاهـا و خـدمات مصرفى است .مصرف مال با اين دو شرط مجاز شناخته شده و مصرف آنچه حلال و پاك نباشد, ممنوع است : يـا ايـهـا الـنـاس كـلـوا مـما فى الا رض حلالا طيبا و لا تتبعوا خطوات الشيطان انه لكم عدو (( مبين )) اى مردم
كه دشمن آشكار شماست .
تحليل آيه (كـلـو)
ا) در ايـن آيـه , كـنايه از انواع تصرفات است . (حلال ) نيز به معناى آزادى در فعل و نداشتنبه معناى دلچسب و طبع پسند بودن هر چيزى است كه با طبع بشر (طيب ) ممنوعيت شرعى و موافق باشد و مزاج آدمى از آن متنفر نباشد. بنابراين , آيه مزبورچند پيام مهم دارد:
اول - هر چيزى كه حلال و طيب است , خوردن و ديگر تصرفات آن جايز است , مگر چيزهايى كه با دلـيـل خاصى استثنا شده باشد. اين قاعده عمومى به (اصل حليت عمومى ) يا (اباحه عام ) معروف است .
دوم - هنگام استفاده از مواهب الهى و تصرف در خوردنيها و..., نبايد از شيطان تبعيت كرد و دست به اسراف و تبذير زد.
سـوم - خـوددارى و امـتناع از مصرف چيزى كه دليلى شرعى بر منع آن وجود ندارد, حرام است , يـعـنـى نبايد پديده هايى را كه خداوند مصرف آنها را حلال كرده , برخود حرام نمود و از نعمتهاى خـداونـد مـحـروم شـد . زيـرا چـنـان كه تصرف در مواهب الهى , منوط به اذن خداست , خـوددارى از تـصرف در آنها نيز موقوف به دستور اوست و نمى توان چيزى را كه خدا حلال كرده , خودسرانه حرام ساخت .
يـا ايـهـا الـذيـن امـنـوا لا تـحـرمـوا طـيـبـات مـا احـل اللّه لـكـم و لاتـعتدوا ان اللّه لايحب (( المعتدين ))
اى كـسانى كه ايمان آورده ايدنكنيد و از حد, تجاوز نكنيد. خداوند, متجاوزان را دوست ندارد.
پـس از ايـن اصل كلى , راههاى مصرف ثروت را در دو بعد شخصى و اجتماعى , در آيات و روايات , جستجو مى كنيم :
الف - هزينه هاى شخصى
عـمده ترين مورد مصرف مال , برآوردن نيازهاى شخصى و اداره زندگى است . مهمترين نيازهاىعادى عبارتنداز:
1 - خـوراك : غـذا از حـياتى ترين نيازهاى انسان است . بخش اعظم عمر جامعه هاى بشرى , صرف تهيه غذا مى شود. از اين رو,در مصرف آن بايد به حد (كفاف ) و متوسط بسنده كرد و از زياده روى دورى گزيد, چنان كه در قرآن مجيد آمده است :
كلوا و اشربوا و لاتسرفوا )) (( بخوريد و بياشاميد و زياده روى نكنيدپيامبر اسلام (ص ) فرموده است :
اياكم و فضول المطعم فانه يسم القلب بالقسوة و يبطى ء بالجوارح عن الطاعة و يصم الهمم عن (( سماع الموعظة ))
از پرخورى بپرهيزيد كه دل را با قساوت مسموم مى كند و اعضاى بدن را در طاعت كند مى سازد و گوش را در شنيدن موعظه , سنگين مى كند.
حضرت على (ع ) مى فرمايد:
قلة الاكل من العفاف و كثرته من الاسراف )) (( كم خورى , نوعى (عفاف ) و پرخورى گونه اى از (اسراف ) است .
2 - پـوشاك : لباس از ديگر ضروريات زندگى است كه مطابق با نياز فطرى و عقلى انسان است و
خداوند مواد آن را در اختياربشر قرار داده و راه تهيه اش را نيز به وى آموخته است : يا بنى ادم قد انزلنا عليكم لباسا يوارى سوءاتكم و ريشا )) (( اى فرزندان آدم خـداونـد در اين آيه , بشر را به دو نوع پوشش هدايت مى كند: يكى پوشش واجب و ضرورى , يعنى جـامه اى كه نبودنش مايه رسوايى است و ديگر جامه غير ضرورى , يعنى پوششى كه نبودنش زشت
نـيـسـت , ولى بودنش مايه جمال و زيبايى است . درضمن , آيه دلالت دارد كه استفاده از نوع دوم لباس نيز مباح است .
قرآن مجيد, اعراض از زينت و خودآرايى را نكوهش كرده , مى فرمايد: قل من حرم زينة اللّه التى اخرج لعباده ... )) ((
بگو: چه كسى زينت خدا را كه براى بندگانش پديد آورده , حرام كرده است ؟ تهيه لباس بايد در حد اعتدال , بر مبناى مكتب اسلام و طرحهاى مقبول آن , مناسب با وضع مالى مسلمانان و مطابق باشخصيت آنان باشد.
(سـفـيـان ثورى ) روزى در مسجدالحرام قدم مى زد. امام صادق (ع ) را ديد كه لباسهاى زيبا و گرانبها پوشيده است . گفت : به خدا سوگند مى روم و از اين عمل او انتقاد مى كنم . سپس نـزديـك آمـد و گفت : اى پسر پيامبرهـيـچ يـك از پـدرانت از اين لباسها نمى پوشيدند. حضرت فرمود: پيامبر خدا(ص ) در روزگارى تـنـگ زنـدگـى مـى كرد و به مقتضاى فقر و تنگدستى اش رفتار مى نمود و پس از او روزگار به وسعت گراييد و سزاوارترين مردم دراستفاده از نعمتها, ابرار و نيكانند.
3 - مسكن : مسكن از نيازهاى اوليه آدميان موجودات زنده است , بگونه اى كه بدون خانه مناسب , تـداوم حـيـات مـمـكن نيست .ساخت , تعمير و نگهدارى خانه مسكونى , از جمله راههاى مشروع مـصـرف ثروت است و كوشش فراگير براى تهيه خانه مناسب , عبادت محسوب مى شود, به شرط اين كه خانه , خلاف شاءن و خارج از حد اعتدال و مستلزم غصب حقوق ديگران نباشد.
پيامبر اسلام - صلى اللّه عليه و آله - فرمود:
ان لكل بناء يبنى و بال على صاحبه يوم القيامة الا ما لابد منه )) (( هر خانه اى كه ساخته مى شود, در قيامت بارى است بر دوش صاحبش , مگر مقدار ضرورى آن .
4 - مـركـب : مـركـب , چـه در شـكل طبيعى و چه در شكل صنعتى , در هر زمان از وسائل لازم و ضـرورى مـحـسـوب مـى شـود.گرچه هزينه كردن مبلغى براى وسيله رفت و آمد يا حمل و نقل شخصى مباح است , ولى بايد دور از اسراف و با رعايت حال اشخاص باشد. امام صادق - عليه السلام - خطاب به (ابان بن تغلب ) فرمود:
آيـا مى پندارى خدا كسى را در مالى كه به او داده امين مى كند كه اسبى به ده هزار درهم بخرد با ايـنكه اسبى به ارزش بيست درهم براى او كافى است و ازطرف ديگر بفرمايد: اسراف نكنيد, چون خدا مسرفان را دوست نمى دارد(؟).
امام (ع ) با اين مثال عينى و عملى , معيارى در مصارف شخصى تعيين نمود و آن نبودن اسراف در كـيـفـيـت اسـت , كـسـى كه يك وسيله سوارى معمول و در حد متوسط برايش كافى است نبايد وسيله اى با كيفيت بالا تهيه كند, چراكه بالاتر از حد اعتدال اسراف و تخلف از الگوى مصرف است . همان گونه كه كمتر از حد اعتدال (اقتار) و ستم بر خويشتن است . يكى از اصحاب امام صادق (ع ) پرسيد (اقتار) و خسيس بودن چيست ؟ فرمود: (اقتار آن است كه انسان با قدرت بر تحصيل غذاى
گـوارا, بـه نـان ونمك بسنده كند. عرض كرد: پس اقتصاد و ميانه روى چه معنايى دارد؟ فرمود: اقتصاد و اعتدال آن است كه انسان همه رقم غذا از قبيل نان , گوشت , شير, سركه و روغن بخورد, ولى در هر وعده يك رقم ).
راهـهـاى صـرف مـال و مصارف صحيح و مشروع ثروت , به موارد ياد شده اختصاص ندارد. هزينه ازدواج , مـخارج خانواده ,هزينه تحصيل و مخارج مسافرتهاى علمى , زيارتى , سياحتى و..., از جمله آنهاست كه به جهت رعايت اختصار از توضيح آنهاصرف نظر مى شود.
ب - مصارف اجتماعى
از نظر اسلام , ثروتهاى شخصى نبايد فقط صرف هزينه زندگى فردى اشخاص گردد. هركس بايدبـخـشـى از دارايـى خـود را درراه خدا و براى پيشبرد اهداف دينى و آسايش مسلمانان و خدمات اجتماعى به كار گيرد. برخى از اين اهداف , عبارتند از:
1 - ساخت و تجهيز مراكز بهداشتى و درمانى .
2 - تدارك جبهه , تقويت بنيه دفاعى كشور و حمايت مالى از مجاهدان اسلام .
3 - كمك به هزينه ازدواج جوانان و سامان بخشيدن به زندگى نوبنياد آنان .
4 - تـقـويـت بـنيه علمى و تحقيقاتى كشور و برآوردن نيازهاى علمى جامعه از راه ساختن مراكز فرهنگى , چاپ و نشر آثاردانش پژوهان و... .
5 - حـفـظ و تـرمـيـم مساجد و بارگاه امامان معصوم (ع ) و علماى بزرگ دينى و امور مربوط به احياى نام و مرام آنان و مواردى ازاين دست .
منبع : كتاب ثروت از ديدگاه قرآن
محور : قرآن و مسائل اقتصادي
اينك زمين را به عنوان منبع پر بركت اقتصادى و نيز نقش انسان را در ارتباط با آن , مورد ارزيابى و تحليل قرآنى قرار مى دهيم .
...
ادامه مطلب
محور : قرآن و مسائل اقتصادي
عـوامـلـى هـمـچـون عـلـم , قدرت و ... به انسان تربيت نايافته تاءثير مى گذارد و او را به غرور وخـودخـواهـى و سـرانجام به طغيان وامى دارد. در اين ميان , ثروت بيشتر از عوامل ديگر, طغيان زاسـت . طغيان در اصل , به معنى موج زدن دريا و بالا آمدن آب رودخانه و گذشتن از حد و اندازه است . طغيان در مال عبارت است از به دست آوردن مال و صرف آن در راه حرام . طـغـيـانـگـرى ثروت گاهى از آن جهت است كه در انسان حالت استغنا ايجاد مى كند و انسان با احساس بى نيازى , پا از گليم خودفراتر مى نهد.
كلا ان الا نسان ليطغى ان رءاه استغنى )) (( چنين نيست (كه شما مى پنداريد) به يقين انسان طغيان مى كند, از اينكه ود را بى نياز ببيند. و گـاهـى از جهت توسعه و افزايش مال است , هرچند ممكن است احساس توانگرى هم در انسان پديد نياورد.
و لو بسط اللّه الرزق لعباده لبغوا فى الا رض )) (( و اگر خداوند روزى بندگانش را افزون كند, در زمين فساد مى كنند.
مـقـصـود ايـن است كه مردم در صورت توسعه رزق , پيوسته در فكر ارتقاى اندوخته هاى خويش مـى افتند و همه همتشان در ثروت اندوزى صرف مى شود و از حد اعتدال تجاوز مى كنند.
از اين رو (خداوند روزى را بر همگان به اندازه و بتدريج نازل مى كند).
حضرت على (ع ) فرمود:
... و ان افاد مالا اطغاه الغنى )) (( ... و اگر (انسان ) مالى بيابد, توانگرى او را به سركشى وا مى دارد.
حضرت امام صادق (ع ) مى فرمايد:
ان البطن اذا شبع طغى )) (( شكم هرگاه سير شود, سركش مى شود.
...
ادامه مطلب
محور : قرآن و مسائل اقتصادي
اسـلام در هـر بـرنـامـه اى طـرفدار تعديل و ميانه روى است و پيروان خود را از افراط و تفريط بازمى دارد, تندروى و كندروى درانجام امور مختلف را از نشانه هاى جهل مى داند. در اقتصاد و امور مالى نيز اين شيوه را به كار مى برد و امت اسلامى را به تعديل ثروت و ميانه روى در معيشت توصيه مـى كـند, هم در بعد كسب مال كه مردم را به مال حلال و درآمد مشروع و پرهيز ازراههاى حرام چون غصب و غش و ربا تشويق مى نمايد و حرص و آزمندى و طمع افراطى و حب مال را نكوهش مـى كـنـد و هـم در بـعـد مصرف و مخارج , حتى اسراف و خست در انفاق را هم مذموم و محكوم دانسته , به ميانه روى ترغيب مى كند:
و الذين اذا انفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواما )) (( و آنـان كـه چـون انـفـاق كنند, اسراف و سختگيرى نمى كنند, بلكه ميان اين دو, راه اعتدال را بر مى گزينند.
و نيز مى فرمايد:
و لا تجعل يدك مغلولة الى عنقك و لا تبسطها كل البسط فتقعد ملوما محسورا )) (( نـه دستت را به گردنت زنجير كن و نه آن را يكباره بگشاى كه مورد سرزنش قرارگيرى و از كار فرومانى .
حضرت على عليه السلام ميانه روى در معيشت را از امدادهاى غيبى و الطاف خاص الهى مى داند و مى فرمايد: هـرگـاه خـداونـد خـيـر و خوشبختى بنده اش را بخواهد, ميانه روى و حسن تدبير را به او الهام بخشيده , در دل او القا مى كند كه از سوء تدبير و اسراف دورى گزيند.
و نيز مى فرمايد:
الا قتصاد نصف المؤنة )) (( ميانه روى (در مصرف مال ), نيمى از مخارج (زندگى ) است .
...
ادامه مطلب
محور : قرآن و مسائل اقتصادي
نـعـمـتـهـاى خداوند در امور مادى و محسوس محدود نمى شود و نعمتهاى معنوى اش بيشتر وبى پايان است , با توجه به موضوع بحث , در اينجا از بيان نعمتهاى معنوى الهى خوددارى مى كنيم و تـنـهـا به برخى از پديده هايى مى پردازيم كه در بعد كشاورزى ,دامدارى , خانه سازى , زيستى و ... بـهـره دهـى دارند. و بخشى از زندگى ما را تاءمين مى كنند. بديهى است شمارش همه نعمتهاى مادى كه در قرآن آمده است , حتى به صورت فهرست در يك درس ممكن نيست .
نعمتهاى زيستى
قـرآن , پـيوسته پديده هاى طبيعى و عوامل زيستى را كه تاءمين كننده حيات بشر هستند, يادآورمى شود, از جمله :
1 - شب و روز, خورشيد, ماه و ستارگان :
و سخر لكم اليل والنهار و الشمس و القمر والنجوم )) (( (خداوند) شب , روز, خورشيد, ماه و ستارگان را براى شما تسخير كرد. در اين آيه , پنج پديده بزرگ از مواهب الهى معرفى شده است .
2 - زمين و كوه : الم نجعل الارض مهادا و الجبال اوتادا )) مؤمنون (23), آيه 27. آيا ما زمين را بستر و كوهها را ميخهاى آن قرار نداديم ؟
3 - دريا و كشتى : اللّه الذى سخر لكم البحر لتجرى الفلك فيه بامره )) نمل (27), آيه 60. (( خداست كه دريا را مسخر شما كرد تا در آن به فرمان او كشتيها روان باشند.
4 - آب : و انزلنا من المعصرات ماء ثجاجا )) مؤمنون (23), آيه 27. (( و ما از ابرهاى باران زاى , آبى فراوان نازل كرديم .
گـفـتـنى است كه در قرآن به آب آشاميدنى توجه خاصى شده است و اهميت آن در جهان امروز بـويـژه بـراى شهر نشينان بيش ازپيش روشن مى گردد. خداوند در سوره واقعه افكار عمومى را متوجه اين موضوع كرده و مى پرسد:
افرايتم الماء الذى تشربون ءانتم انزلتموه من المزن ام نحن المنزلون )) هود(11), آيه 61. (( آيا درباره آبى كه مى نوشيد, انديشيده ايد؟ آيا شما آن را از ابر نازل كرده ايد يا ما نازل مى كنيم ؟
5 - باد: بـاد, نـمـودى از رحـمـت مـطـلق و نعمت ارزشمند الهى است كه در تعديل هوا و انتقال ابرهاى (فشرده ) و (سنگين ) از بالاى اقيانوسها به سوى زمينهاى خشك و مرده , و همچنين در پيدايش و بارش باران نقش تعيين كننده اى دارد:
و هـو الـذى يـرسـل الـريـاح بـشـرا بـيـن يـدى رحـمته حتى اذا اقلت سحابا ثقالا سقناه لبلد (( ميت ... ))
او كسى است كه بادها را بشارت دهنده در پيشاپيش (باران ) رحمتش مى فرستد تا ابرهاى سنگين را منتقل سازند. ما آنها را به سوى زمينهاى مرده مى فرستيم . در قـرآن كـريـم , بـاد بـه عنوان پديده طيب , عامل محرك كشتى و سبب گسترش بذرگياهان مـعـرفـى شده است . تلقيح درختان و موج درياها به وسيله باد انجام مى گيرد و گرنه هيچ گاه گـيـاهـان بـه گـل نمى نشينند و آب درياها متعفن مى شود و كشتيهاى بادبان دار, ازحركت باز مى مانند. نحل (16), آيه 5.
كشاورزى و دامدارى
آفرينش حيوانات : منافع مهم و گوناگون حيوانات اهلى و حلال گوشت , از جمله منبع تغذيه وپوشاك بودن آنها, در كتاب خدايادآورى شده است : والانعام خلقها لكم فيها دف و منافع و منها تاكلون )) ((
و چهار پايان را برايتان بيافريد, درحالى كه در آنها براى شما (وسيله ) گرمى و سودهايى است و از آنها مى خوريد.
بـعـلاوه , بـرخـى از چـهـارپـايان در حمل و نقل كالا و جابه جايى نيروى انسانى بويژه در مناطق كـوهـسـتـانى و در موارد استثنايى همچنان نقش مؤثر دارند و زندگى ماشينى و پيدايش وسائل ارتـبـاطى سـريـع السير نتوانسته آنها را از صحنه زندگى خارج سازدو هم اكنون نيز از نعمتهاى ارزشمند محسوب مى شوند. قرآن اين نكته مهم را يادآور شده است :
و تحمل اثقالكم الى بلد لم تكونوا بالغيه الا بشق الا نفس )) (( و بارهايتان را به شهرهايى حمل مى كنند كه جز به رنج تن بدانها نمى رسيديد. درختان پر فايده : درخت , بويژه درخت ميوه دار يكى از نعمتهاى ارزشمند است .
يـنـبـت لـكـم بـه الزرع والزيتون و النخيل و الاعناب و من كل الثمرات ان فى ذلك لاية لقوم (( يتفكرون ))
(خداوند) با آن (باران ) برايتان كشتزار و زيتون و نخلها و انگورها و هر نوع ميوه مى روياند. در اين , نشانه اى است براى مردمى كه مى انديشند. ايـن آيـه , بـرخـى از ميوه ها را كه جنبه غذايى و دارويى دارد, نام مى برد, در آيات ديگرى , به ابعاد زيبايى و نشاط انگيزى باغها ودرختها نيز اشاره مى شود: ...وانزل لكم من السماء ماء فانبتنا به حدائق ذات بهجة ماكان لكم ان تنبتوا شجرها... )) (( و از آسمان برايتان آب فرستاد و بدان بوستانهايى خوش منظر روياينديم كه شما را توان رويانيدن
درخت آن نيست .
ضروريات زندگى
قرآن مجيد برخى از مواد اوليه زندگى بشر را نام مى برد تا از اين طريق حس كنجكاوى انسان رابيدار سازد و او را به قدرشناسى اين نعمتها و پى بردن به ارزش معنوى آنها برانگيزد, از جمله : آتـش : قرآن آتش را در رديف آب مى شمارد و آن را ز مواهب ارزشمند الهى مى داند و مى فرمايد: افراءيتم النار التى تورون ءانتم انشاءتم شجرتها ام نحن المنشئون )) هود(11), آيه 61. ((
آيا آتشى را كه مى افروزيد ديده ايد؟ آيا درختش را شما آفريده ايد يا ما آفريننده ايم ؟ اهميت آتش بحدى است كه فقدان آن , مرگ تدريجى بشر را در پى دارد. مسكن : خانه از ضرورى ترين نيازهاى جوامع بشرى است , هم خانه هاى ثابت كه در تاءمين آسايش روحـى و جـسـمـى ,سـازماندهى خانواده ها, جمعيتها و تشكيل مدنيت نقش عمده اى دارد و هم خـانـه هاى سيار و چادرها كه در مناطق عشايرى وايلات امر حياتى است و ضرورت آنها در جهان امـروز و در تـشكيل اردوگاههاى نظامى , اسكان فورى آوارگان جنگى و درحوادث غير مترقبه , چون سيل و زلزله و... بيش از پيش احساس مى شود. از اين دو نوع خانه در قرآن ياد شده است : واللّه جـعل لكم من بيوتكم سكنا وجعل لكم من جلود الانعام بيوتا تستخفونها يوم ظعنكم و يوم (( اقامتكم )) خـداونـد خـانـه هـايتان را جاى آرامشتان قرار داد و از پوست چهارپايان برايتان خانه ها (خيمه ها) ساخت كه هنگام سفر و روز اقامتتان , به آسانى آنها را جا به جاكنيد. پوشاك : انواع لباس كه ما را از سرما و گرما مصون مى دارد نيز از نعمتهاى الهى است : ... و جعل لكم سرابيل تقيكم الحر و سرابيل تقيكم باءسكم )) (( ... و جامه هايى برايتان قرار داد كه شما را از گرما (و سرما) حفظ مى كند. و لباسهايى كه در جنگ حافظ شماست .
تـصـريـح بـه زره و لـباس جنگى كه در جنگهاى دورانهاى گذشته به كار مى رفت و امروزه نيز شكلهاى تكامل يافته اش در حفاظت اشخاص به كار مى رود, قابل توجه است . وزن و پـيـمـانـه : عـلـم و آگاهى به مقدار اشياء و اندازه گيرى آنها در موارد گوناگون , امرى ضـرورى اسـت و بـدون اطـلاع از كم وكيف آنها تركيبات شيميايى , دارويى , غذايى , صنعتى و ... بطور صحيح انجام نمى گيرد و يا معاملات بدرستى صورت نمى پذيرد. از اين رو خداوند به منظور سـنـجش پديده ها به تناسب هر يك , وزن و پيمانه اى قرار داده است و بر اقامه عادلانه آن سفارش نموده و از هرگونه تصرفاتى كه تعادل آنها را به هم زند, نهى كرده است : ... و اقيموا الوزن بالقسط و لا تخسروا الميزان )) حجر(15), آيات 19 ـ 20. (( و وزن را بر اساس عدل برپا داريد و ميزان را كم نگذاريد. افراد بشر, هنگام معامله , برخى از كالاها را نخست با دست خود پيمانه مى كردند و جز آن وسيله اى نـداشتند. پس از آن ,وسائلى از چوب و فلز درست كردند. سپس ابزار آسانتر و دقيقترى براى وزن كـردن اشياء پديد آمد كه امروزه در شكلهاى مختلف ظاهر گشته است . همه اينها مشمول واژه (مـيـزان ) مى گردد كه با توجه به اهميت اقتصادى , صنعتى و اجتماعى آن ,يكى از نعمتهاى الهى محسوب مى شود.
يادآورى
هـدف قـرآن از شـمـارش اين نعمتها, نخست تعليم توحيد و بيان عظمت آفريدگار است , سپس تـقـويت عشق و علاقه انسانها به آفريننده اين نعمتها و تحريك حس شكرگزارى آنان و تسليم در برابر فرمانهاى الهى :
... كذلك يتم نعمته عليكم لعلكم تسلمون )) (( (خداوند) نعمتهاى خود را اين چنين بر شما تمام مى كند, باشد كه تسليم فرمان او شويد.
منبع : كتاب ثروت از ديدگاه قرآن
محور : قرآن و مسائل اقتصادي
از نـظـر قـرآن , سـرمايه دارى و تكاثر در ثروت يكى از عوامل مهم سقوط تمدنها و جامعه شمردهمـى شود. مترفان و ثروت اندوزان هم در دنيا و هم در آخرت دچار هلاكت و عذاب مى شوند و اين يـكى از سنتهاى ثابت الهى است كه از آغاز جهان آفرينش اجرا شده و مى شود و آيات قرآن بهترين گواه آن است :
و كم اهلكنا من قرية بطرت معيشتها فتلك مساكنهم لم تسكن من بعدهم الا قليلا و كنا نحن (( الوارثين ))
چـه بـسـا مـردم قريه اى را هلاك ساختيم كه از زندگى خويش دچار سرمستى شده بودند و اين خانه هاى آنهاست كه پس از آنها جز اندك زمانى كسى در آنهاساكن نشد و ما وارث آنها هستيم . اين آيه , هلاكت و عذاب دنيايى ثروتمندان عصيانگر را تبيين مى كند. پيامبر اكرم (ص )فرمود: فواللّه ما الفقر اخشى عليكم و لكنى اخشى عليكم ان تبسط لكم الدنيا كما بسطت على من كان (( قبلكم فتنافسوها كما تنافسوها وتهلككم كما اهلكتهم ))
سوگند به خدا من از پيامدهاى فقر برايتان نمى ترسم , ترس من تنها اين است كه دنيا به شما روى آورد, آن گونه كه بر مردمان پيش از شما روى آورد و بر آن ,مثل آنان پيشى بگيريد و چون آنها به هلاكت برسيد
در سوره انعام هلاكت ناگهانى مالداران مترف به عنوان مجازات و تنبيه آنها مطرح شده است : فلما نسوا ما ذكروا به فتحنا عليهم ابواب كل شى ء حتى اذا فرحوا بما اوتوا اخذناهم بغتة فاذاهم (( مبلسون ))
چون همه اندرزهايى را كه به آنها داده شده بود فراموش كردند, همه درها را به رويشان گشوديم تا از آنچه يافته بودند, شادمان گشتند. پس بناگاه فروگرفتيمشان و همگان نوميد شدند. ايـن آيـات هشدارى است به مخاطبان قرآن و نسل هاى آينده كه بدانند اين مجازات اختصاص به اقـوام امـتـهـاى گـذشته نداشته ,بلكه سنتى است فراگير كه در هر عصرى ثروتمندان مغرور و
الدينار والدرهم اهلكا من (( گـسـتـاخ را به چنگ خود گرفتار مى سازد حضرت على (ع )فرمود:كان قبلكم و هما مهلكاكم )) دينار و درهم , كسانى را كه پيش از شما مى زيستند, هلاك ساخت و شما را نيز به هلاكت مى رساند.
بـديـهـى است كه مقصود از درهم و دينار, مالى است كه از مدار شرعى خارج شود و هدف نهايى انـسـان قرار گيرد و افراد را ازدين و ايمان وادارد و گرنه درهم و دينار هر يك وسيله اى هستند كه خداوند آنها را براى مبادله تجارى مردم قرار داده است .
يادآور مى شويم كه خداوند, افزون بر عذاب دنيوى فسادانگيزان اقتصادى , آنها را به عذاب اخروى هم تهديد كرده ومى فرمايد:
كذلك العذاب و لعذاب الا خرة اكبر لو كانوا يعلمون )) (( اين چنين است عذاب (دنيا) و اگر بدانند بيقين عذاب آخرت بزرگتر است
منبع : كتاب ثروت از ديدگاه قرآن
محور : قرآن و مسائل اقتصادي
از مهمترين مشخصه هاى نظام اقتصادى اسلام , حرمت و ممنوعيت برخى از كسبهاست , كسبها وراههاى درآمدى كه در ايام جاهليت و پيش از اسلام رايج بوده و هنوز هم در نظامهاى غير الهى و مـكتبهاى اقتصادى جهان معاصر رواج فراوان دارد.مالكيت و كسب در اين نظامها بطور كلى آزاد است , حتى اگر به قيمت از دست رفتن حقوق ديگران باشدنـظامهاى اقتصادى موجود, به طرفداران خود اجازه مى دهد كه هركس قوى , نيرنگباز و فريبكار است و در چپاول اموال , مهارت دارد, ثروت جمع آورى كند و اعتبارات بانكى و بازرگانى خود را بالا ببرد, بى آنكه به اصول اخلاقى , معاد يا حتى حقوق ديگران بينديشد. بديهى است اين نوع برخوردها, مشكلاتى چون : تورم , تكاثر, برده دارى , استكبار اقتصادى و مفاسد اخـلاقـى و سـياسى رابه دنبال خواهد داشت . در چنين جامعه اى زندگى مشكل و توانفرسا شده , انسانيت منحط و ارزشهاى انسانى سركوب مى گردد. نـظـام غرب و شرق , ثروت اندوزى از راه قمار, ربا, احتكار, فساد, بزهكارى , بازار سياه و ... را مجاز مـى شـمارد, ولى در نظام اقتصادى اسلام , همه آنها ممنوع و نتايج زشت هريك از آنها تبيين شده است .
يا ايها الذين امنوا لا تاءكلوا اموالكم بينكم بالباطل الا ان تكون تجارة عن تراض منكم و لا تقتلوا (( انفسكم ان اللّه كان بكم رحيما ))
اى كـسـانـى كه ايمان آورده ايدروى رضا و رغبت باشد و همديگر را نكشيد, زيرا خداوند نسبت به شما مهربان است .
اين آيه در حقيقت , زيربناى قوانين اسلامى در مسائل مربوط به (معاملات و مبادلات ) مالى است و به همين دليل , فقهاى اسلام در تمام ابواب معاملات به آن استدلال مى كنند.
...
ادامه مطلب
محور : قرآن و مسائل اقتصادي
يكى از وسائل آزمون بشر و ارزشيابى افراد, مال و ثروت است . چگونگى كسب و مصرف مال , ميزانوابستگى و علاقه باطنى به آن , كيفيت نگهدارى , انفاق , عكس العمل بشر هنگام از بين رفتن آن و ... مـيـدانـهاى آزمايش انسان است . چه ساافرادى كه نسبت به عبادتهاى معمولى بسيار وفادار و نـسـبت به انجام آنها دقيق و مقيدند, اما هنگام كسب مال , حق و عدالت رافراموش مى كنند و در حـلال و حـرام بودن آن توجه كافى ندارند و يا در هنگام هزينه كردن آن برخلاف دستورات شرع ,
موضع مى گيرند. قرآن مجيد به آنها چنين هشدار مى دهد: و اعلموا انما اموالكم و اولادكم فتنة و ان اللّه عنده اجر عظيم )) (( بدانيد كه داراييها و فرزندان شما وسيله آزمايشند و پاداش بزرگ نزد خداست .
خـداونـد گاه سببى براى بنده اش ايجاد مى كند تا حقيقت او را ظاهر سازد, مانند فقر و غنا,اگر وى نـسـبـت بـه غنا شكر گزار گرديد يادر فقر, صبر پيشه كرد, مستحق ثواب است , ولى اگر با وجود ثروت , طغيان كرد و با پيدايش فقر كفر ورزيد, سزاوار نكوهش وعذاب مى گردد.
ادامه مطلب
محور: قرآن و مسائل اقتصادي
قـرآن مـجـيـد دو عـنصر را در توليد و كسب معاش , عامل اصلى مى داند: يكى طبيعت و ديگرىنـيروى انسانى - اعم از فكرى وفيزيكى - از طرف ديگر, خداوند منابع فراوانى را در بستر طبيعت قرار داده و بهره گيرى مردم از آنها را مجاز شمرده است .واژه ها و تعبيرات دقيقى كه در اين مورد بـه كـار رفته , گوياى اين واقعيت است و دقت در يكايك آنها مى تواند ما را بيش از پيش به ارزش كار و تلاش در جهت توسعه اقتصادى و گسترش ابعاد زندگى مادى واقف سازد, از جمله : , سعى , مشى (راه رفتن در روى زمين ) , عمران و آبادانى , عمل كسب زمـين , دريافت اجرت در برابر كار ,ابتغاء و انتشار(روزى جستن و پراكنده شدن در روى زمين ) و... .
ايـن تـعبيرات نشان مى دهد كه قرآن چه اندازه به مسائل اقتصادى و زندگى مادى مردم اهميت مـى دهـد و آنـها را به كوشش پيگير و كسب روزى ترغيب مى كند, حتى آن را همرديف جهاد قرار مى دهد و مى فرمايد:
... و آخرون يضربون فى الا رض يبتغون من فضل اللّه و آخرون يقاتلون فى سبيل اللّه ... )) (( ... و گـروهـى بـراى بـه دسـت آوردن روزى بـه سـفر مى روند و گروهى ديگر در راه خدا جهاد مى كنند ... .
پيامبر اسلام صلى اللّه عليه و آله نيز فرمود: (هـر كـس مـتـاعـى را بـه يكى از شهرهاى مسلمانان ببرد و زحمات خود را در اين راه براى خدا مـحـسـوب دارد, سـپس آن را به قيمت عادلانه بفروشد, چنين كسى در پيشگاه خداوند به منزله شهيد است . سپس اين آيه را به عنوان شاهد تلاوت كرد.) همچنين در سخن ديگر فرمود:
الكاد على عياله كالمجاهد فى سبيل اللّه )) (( هـركـس بـراى (رفـاه ) خـانواده اش رنج و زحمت بكشد, همانند كسى است كه در راه خدا جهاد مى كند.
....
ادامه مطلب
محور : در اقتصاد ممنوع
قرآن جمع مال و ثروت را با شرايط خاص , يك عمل نكوهيده نمى داند, آنچه را كه مذموم مى داند,ثـروت انـدوزى و مال پرستى و (هدف قرار گرفتن دنيا) است كه آن را ناشى از جهان بينى مادى مى داند:
و ويل للكافرين من عذاب شديد الذين يستحبون الحيوة الدنيا على الا خرة و يصدون عن سبيل (( اللّه ... ))
واى بـر كافران از عذابى سخت , آنان كه زندگى دنيا را بر آخرت ترجيح مى دهند و (ديگران را)از راه خدا باز مى دارند.
قـرآن بـه مـال و ثـروت , جـهـت اخـروى مـى دهـد, حب و دوستى بى حد ثروت را پرستش مال مـى دانـد و در مـقـاطع مختلف نسبت به پيامدها و بازتابهاى مختلف ثروت اندوزى هشدار مى دهد.
بازتاب ثروت اندوزى
آنـچه كه در اسلام , نكوهش شده , تكاثر مال و اندوختن ثروت است , يعنى جمع ثروت براى ثروت ,نـه ثـروت بـراى خوب زيستن . جمع مال اگر هدف قرار گيرد, انسان خود در خدمت ثروت قرار مـى گـيـرد و ماهيت انسانى اش را از دست مى دهد.ثروت اندوزى , مفاسد و آثار زيانبارى دارد, از جمله :
انحراف فكرى
بسنده كردن به زندگى دنيا و هدف قرار دادن آن , موجب انحراف فكرى مى گردد و انسان را درغـفلت و بى خبرى نگه مى داردو از مراحل و ابعاد معنوى دنيا بى نصيب مى سازد و جهان را در بعد مادى و ظاهرى آن , خلاصه مى كند.
قرآن كريم مى فرمايد: يعلمون ظاهرا من الحيوة الدنيا و هم عن الاخرة هم غافلون )) اصول كافى , ج 2, ص 135. ((
آنان به ظاهرى از زندگى دنيا آگاهند همانهايند كه از آخرت بى خبرند. زراندوزانى كه جمع مال را هدف و دنيا را مقصد نهايى خود مى دانند, جز به ظاهر دنيا نمى نگرند و زندگى را در سرگرميها ولذتهاى زود گذر و خواب و خوراك خلاصه مى كنند و برايش عمق
و فـرجـامـى قائل نيستند, حتى علومى كه كسب مى كنند,مادى بوده و براى كشف امور ظاهرى است و از ديگر منافع و خيرات دنيا و از حيات آخرت كه در بطن اين جهان نهفته است در غفلتند, مانند كودك يا شخص جاهلى كه از كتاب نفيس و علمى , جز كاغذ و خطوط ظاهرى , چيز ديگرى نمى فهمد.
چـنـين كسانى گر چه ممكن است گاهى عبادت كنند, ولى از عبادات خود لذت نمى برند و به بـاطـن آن دسـت نمى يابند, زيرامست ثروت زياد شده اند و عقل و هوش خود را از دست داده اند, چنان كه در حديثى از قول حضرت عيسى عليه السلام آمده است : (همان طور كه بيمار از شدت درد, به غذا مى نگرد و از آن لذت نمى برد, اهل دنيا نيز با رسيدن به
لذايذ دنيا, لذت و شيرينى عبادت را درك نمى كنند.) حضرت على عليه السلام مى فرمايد:
السكر اربع سكرات : سكر الشراب و سكر المال و سكر النوم و سكر الملك )) (( مستى بر چهار نوع است : مستى شراب , مستى مال , مستى خواب و مستى سلطنت .
مستى مال , ناشى از عشق و علاقه زياد به آن است , چرا كه حب مفرط, انسان را كور و كر مى كند و وى را از مـعـايـب و مفاسدمحبوبش بى خبر مى سازد. حضرت امام صادق (ع ) فرمود: امير مؤمنان (ع ) طى نامه اى به يكى از يارانش چنين سفارش كرد: فارفض الدنيا فان حب الدنيا يعمى و يصم ويبكم )) ((
دنيا را رها كن كه حب دنيا انسان را كور و كر و لال مى كند. عـاشـق دلباخته دنيا با چشم واقع بين نمى بيند و گوش و هوش و عقل و وجدانش تحت الشعاع حب مال و دنيا پرستى قرارمى گيرد. حضرت على (ع ) مى فرمايد:
اقـبـلـوا عـلـى حيفة قد افتضحوا باءكلها و اصطلحوا على جها, و من عشق شيئا اعشى بصره و (( امرض قلبه ))
(آن مـردم دنيا پرست ) به خوردن لاشه اى روى آوردند كه با خوردنش رسوا شدند و بر دوستى آن لاشه اتفاق كردند, و هر كس به چيزى عشق بورزد, بينايى اش را مختل و قلبش را بيمار مى كند.
فساد اخلاقى
ثـروت انـدوزى و مـال پـرسـتـى زمينه ساز غرور و فخر فروشى و بسيارى از گناهان ديگر است .بگونه اى كه شخص (متكاثر) وسرمايه دار, ديگران را تحقير مى كند و به فكر و انديشه آنان اهميتى نمى دهد.
قرآن به چنين كسانى وعده عذاب داده , مى فرمايد: ويل لكل همزة لمزة الذى جمع مالا و عدده )) ترجمه الميزان , ج 4, ص 500. ((
واى بر هر عيبجوى مسخره كننده اى در ايـن آيـه , ارتباط ميان جمع مال زياد و انحراف اخلاقى , بخوبى روشن است . حضرت على عليه السلام نيز مى فرمايد:
اعلموا ان كثرة المال مفسدة للدين و مقساة للقلوب )) (( بدانيد كه فراوانى ثروت , سبب تباهى دين و سختى دلهاست .
حضرت امام صادق (ع ) فرمود: خداوند به حضرت موسى عليه السلام فرمود: اى موسى
مـادر خـود مى گيرند, به دنيا تكيه مزن (و به آن تمايل نكن )و بدان كه سرآغاز فتنه و فساد, حب دنـياست و بر هر كس به جهت داشتن مال زياد غبطه مخور, زيرا ثروت زياد از آن جهت كه حقوق واجب به دنبال دارد,موجب گناه زياد مى گردد.
همان امام (ع ) اين معنا را با مثالى زيبا چنين ترسيم مى كند: فـسـاد و ضـرر مالى دوستى و دنيا طلبى نسبت به دين مسلمان كمتر از ضرر دوگرگ , به گله بى چوپانى نيست كه يكى از اول و ديگرى از آخر به آن حمله كند.
نگون بختى اخروى
برخى از پيامدهاى ناگوار ثروت اندوزى در آخرت معلوم مى شود, از جمله :
الف - سختى حساب : حضرت امام كاظم (ع ) از پيامبر اسلام نقل مى كند كه فرمود:
ماقرب عبد من سلطان الا تباعد من اللّه تعالى و لاكثر ماله الا اشتد حسابه ... )) (( بـنـده اى بـه پادشاه (ظالمى ) نزديك نمى شود, جز اينكه از خداوند دور مى گردد و مال شخصى فزونى نمى يابد, مگر اينكه حسابش در قيامت سخت مى شود.
ب - محروميت از بهشت : از حضرت عيسى عليه السلام نقل شده كه فرمود:
...ولدخول جمل فى سم الخياط ايسر من دخول غني فى الجنة )) (( داخل شدن طناب كشتى در سوراخ سوزن , آسانتر است از داخل شدن ثروتمند به بهشت .
ج - شدت عذاب : يحسب ان ماله اخلده كلا لينبذن فى الحطمة و ما ادريك ما الحطمة نار اللّه الموقدة التى تطلع ((
على الا فئدة )) ترجمه الميزان , ج 4, ص 500.
(كـسـى كـه پـيـوسـتـه به انباشتن ثروت مشغول است ) گمان مى كند كه اموالش او را جاودانه مـى سازد
چه مى دانى حطمه چيست ؟ آتش برافروخته الهى است , آتشى كه از دلها سر مى زند. اين آيه در مقام رد و پاسخ تهديد آميز نسبت به تفكر باطل ثروت اندوزانى است كه تصور مى كنند داشـتن مال انبوه , آنان را دراين جهان , جاودانه خواهد ساخت و از مرگ و هلاكت نجاتشان خواهد داد.
يادآورى
مـقصود از اين همه تاءكيد بر نكوهش مال و ديگر مظاهر دنيا اين نيست كه انسان بكلى كسب مال را تـرك گويد و دست ازفعاليتهاى اقتصادى و كار و كوشش بردارد, بلكه مقصود اين است كه به صـاحبان ثروت هشدار دهد كه ثروت اندوزى را هدف اصلى خود قرار ندهند و به زندگى كافى و سالم قناعت ورزند و از اموال خود در رسيدن به درجات حيات اخروى سودجويند.
منبع : كتاب ثروت از ديدگاه قرآن
محور : اقتصاد اسلامي
مسائل اقتصادى در تمام عصرها و در ميان همه نسلها مطرح بوده و مورد توجه اديان آسمانى قرارگرفته است . در مكتب اسلام نيز با نظر به جامعيت و خاتميت آن , اين موضوع در سطح گسترده و با مبانى قويترى عنوان شده است .
يك نگاه كلى به اقتصاد اسلامى نشان مى دهد كه اين مكتب , چه اندازه عميق و پوياست كه از هيچ امرى در اين مورد فروگذارنيست . اقتصاد اسلامى , از سلسله مسائل اقتصادى , ملاكهاى اخلاقى و قوانين الزامى , تركيب يافته و جامعترين وعادلانه ترين نظام اقتصادى را براى بشريت فراهم ساخته است .
پيوند اسلام با اقتصاد
اسلام با مسائل اقتصادى دو نوع رابطه دارد:
1 - پيوند مستقيم : همانند پيوندى كه با عقود و معاملات شرعى دارد, بدين بيان كه انواع تجارت و بـازرگـانـى را آزاد گـذاشـته ودر مورد قراردادها و عقدهايى چون شركت , اجاره , جعاله , رهن , مـسـاقـات , كـفارات , ديات و موقوفات احكام مستقلى جعل كرده است و همچنين در مورد منابع طـبـيـعى , احياى اراضى , حيازت , معادن , منابع آبى , گياهان , جنگلهاى طبيعى , مراتع ,ثروتهاى دريايى , زراعى و دامى بطور مستقيم و بدون واسطه نظر داده و مسائل مربوطه هر كدام را عنوان نموده است .
2 - پـيـونـد غـير مستقيم : پيوند غير مستقيم اسلام با اقتصاد از طريق اخلاق است . مكتب اسلام , مـردم را بـه امـانـت , عفت ,عدالت , احسان , و ايثار فرا مى خواند و از خيانت , رشوه خوارى , غصب و سـرقـت بـرحـذر مـى دارد. بى شك بخشى از قلمرو آن مفاهيم , ثروت است . توضيح اينكه : رواب طاقتصادى جوامع ناشى از دو مقوله توليد و توزيع است , يعنى از يك جهت ثروت بايد توليد شود و در تـولـيـد, روابطى چون استخدام , اشتراك در كار و سرمايه , كار و كارگر مطرح مى شود. از سوى
ديـگـر ثـروت تـولـيد شده بايد در ميان افراد توزيع شود. طبيعى است كه مسائلى چون : مالكيت , مملوكيت , نرخ گذارى , غش , احتكار,گرانفروشى , شيوه مصرف , ارزش اضافى , مسائل مربوط به پول و... مطرح مى شود.
در اين درس مجال آن نيست كه مسائل ياد شده را حتى به صورت گذرا مورد تحليل قرار دهيم , زيـرا دامنه آن بسيار گسترده است تا حدى كه دو سوم ابواب فقهى به مسائل اقتصادى اختصاص دارد.
هـدف مـا اين است كه تنها مسائلى را پيرامون مال و ثروت طرح كنيم كه با زندگى روزانه مردم رابطه تنگاتنگى دارد و آشنايى اآنها مى تواند در جهت گيرى و هدفمندى زندگى , كاربرد عملى داشته باشد.
تصويرى ازارزش مال
اسلام به مال و ثروت با نظر مثبت نگريسته , آن را يكى از اسباب مؤثر زندگى مى شمرد و مردم رانـسـبت به جمع , حفظ,صرف و انفاق آن تشويق و نسبت به رعايت حقوق الهى آن ترغيب و تاءكيد بسيار مى كند.
اسـلام بـر خـلاف تـصـور و بـرداشت توده مردم , داشتن مال و ثروت را تخطئه نمى كند. اگر در تـعـبيرات و واژه هايى كه در قرآن وروايات , در مورد مال به كار رفته , دقت كنيم , در مى يابيم كه اسلام تصوير روشن و گويايى از اين مقوله به دست داده است , ازجمله : واژه خير: قرآن در موارد زيادى از مال به (خير) تعبير مى كند, از جمله :
يـسئلونك ماذا ينفقون قل ما انفقتم من خير فللوالدين و الاقربين و اليتامى و المساكين و ابن (( السبيل ))
از تـو مـى پـرسند چه چيز انفاق كنند؟ بگو آنچه از خير و نيكى كه انفاق مى كنيد, بايد براى پدر و مادر و خويشاوندان و يتيمان و مسكينان و درماندگان در راه باشد. تـعـبـيـر (خير) از مال , بيانگر اين است كه ثروت از ديدگاه قرآن , خير و خوبى است و بايد از اين وسيله در امور خير استفاده كرد.
مال اللّه : خداوند, اندوخته هاى مادى مردم را (مال اللّه ) مى خواند, و آن را از آن خود مى داند: ...و اتوهم من مال اللّه الذى اتيكم ... )) مجموعه ورام , ص 148. (( ... و به آنها - بردگان - از مال خدا كه به شما داده است , بدهيد.
رزق الهى : همين طور از آن به رزق الهى تعبير مى كند و مى فرمايد: و ما ذا عليهم لو امنوا باللّه و اليوم الاخر و انفقوا ممارزقهم اللّه )) (( چـه ضـررى بـرايشان دارد اگر به خدا و روز قيامت ايمان آورند و از آنچه خدا به آنها روزى داده
است , انفاق كنند؟ فضل خدادادى : گاهى نيز مال و ثروت مردم را از فضل خود مى داند و مالداران را از بخل ورزيدن
نهى مى كند: الذين يبخلون و ياءمرون الناس بالبخل و يكتمون مااتهم اللّه من فضله ... )) ((
مـتـكبران كسان هستند كه بخل مى ورزند و مردم را به بخل وا مى دارند و مالى را كه خداوند از
فضل خود به آنهاداده است , پنهان مى كنند.
اگـر مـال , مـذمـوم و تـنـفـرآميز بود, خداوند هرگز آن را به خويش نسبت نمى داد و رزق خود نمى خواند و به عنوان فضل و عطا وبخشش الهى معرفى نمى كرد و با اين اوصاف آن را نمى ستود. بـهـاى بـهـشـت : قـرآن , مال را با جان آدمى همرديف ساخته و بهاى هر دو را بهشت قرار داده و فرموده است :
ان اللّه اشترى من المؤمنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة ... )) نوح , آيه 12. (( خداوند, جانها و مالهاى مؤمنان را از آنان خريد تا بهشت از آن آنان باشد. در ايـن آيـه , خـداونـد بهشتش را به مال و ثروتى مى فروشد كه در راه او انفاق شده باشد, همانند
تاجرى كه كالاى خود را در مقابل مال يا پولى مى فروشد كه صلاحش در آن است . وسيله امداد الهى : قرآن نيروى مادى و قدرت مالى را از امدادهاى الهى معرفى مى كند: ...و يمددكم با موال و بنين )) يس (36), آيه 71. ((
و - خداوند - شما را به اموال و فرزندان تقويت مى كند.
(امداد) يعنى كمك رساندن , و آن چيزى است كه كمك گيرنده براى رفع نياز خود از آن , قدرت مـى گـيرد. مال و فرزند,نزديكترين و قويترين بازويى است كه جامعه بشرى براى نيازهاى حياتى خود از آنها كمك مى گيرد.
ارزش عبادى مال
مـال و ثروت در انجام برخى از عبادات نقش زيادى دارد, بگونه اى كه بدون آن , بعضى از فضيلتهااز دست مى رود و برخى ازفريضه ها به انجام نمى رسد, از جمله : جـهاد: قرآن جهاد مالى را همانند جهاد بدنى مى شمرد و كسانى كه بخشى از هزينه هاى جنگى و نيازهاى مالى جبهه حق راتاءمين مى كنند, همرديف سلاح بردوشان خط مقدم مى داند:
فضل اللّه المجاهدين باموالهم و انفسهم على القاعدين درجة )) عبس (80), آيات 27 ـ 30. (( خـداونـد كـسانى را كه با مال و جان خود جهاد نمودند بر قاعدان (ترك كنندگان جهاد) برترى مهمى بخشيده است .
حج : واجب شدن حج , مشروط به داشتن استطاعت مالى است : وللّه على الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا )) (( براى خدا بر مردم است كه آهنگ خانه (او) كنند, آنان كه توانايى رفتن به سوى آن را دارند.
كسى كه توان مالى ندارد, اين عمل عبادى , بسادگى برايش امكان پذير نيست . قـرض الـحـسـنـه : اعطاى وام و قرض الحسنه , در رديف صدقه آمده و بطور مستقيم مورد امر و تاءكيد قرار گرفته است :
لاخير فى كثير من نجويهم الامن امر بصدقة او معروف )) (( در بسيارى از سخنان درگوشى (و جلسات محرمانه ) آنان , خير و سودى نيست , مگر كسى كه (به اين وسيله ) امر به كمك به ديگران يا كار نيك بكند.
امام صادق (ع ) مى فرمايد: ان المعروف القرض و انما حرم الربا ليتقارض الناس )) ((
مقصود از معروف (در اين آيه ) قرض دادن به يكديگر است و خداوند ربا را حرام كرده است تا مردم به يكديگر قرض بدهند.
دادن وام بـه نـيـازمـندان و برخوردارى از ثواب و پاداش اخروى آن , با داشتن مال و ثروت ممكن است , كسى كه از مال و دارايى بى بهره است , بطور طبيعى از آثار اخروى قرض الحسنه نيز محروم مى ماند.
(باقيات صالحات ) انـفاق و صدقات : قرآن , صدقات واجب و مستحب , سرى و آشكار, موقوفات و را مـورد تاءكيد قرار داده و عبوراز عقبه ها و گردنه هاى قيامت را در آزاد كردن بردگان و اطعام يتيمان و رسيدگى به وضع مستمندان ممكن مى داند:
فـلا اقـتحم العقبة و ما ادريك ماالعقبة فك رقبة او اطعام فى يوم ذى مسغبة يتيما ذامقربة او (( مسكينا ذا متربة )) وسائل الشيعه , ج 12, ص 25.
پـس او در آن گـذرگاه سخت قدم ننهاد. و تو چه دانى كه گذرگاه سخت چيست ؟ آزاد كردن بـنـده اى يا طعام دادن در روز قحطى ( بويژه به ) يتيمى كه خويشاونديا مسكينى كه خاك نشين باشد.
افـزون بـر آنـهـا كفارات و ديات و همچنين هبه و هديه كه در راستاى استحكام مبانى عاطفى و اخلاقى جامعه مقرر شده است ,جز در سايه امكانات مالى عملى نمى شود. همچنين تاءسيس مراكز آمـوزشـى , پرورشى , بهداشتى و درمانى . با وجود اين همه آثار خيرى كه مال حلال دارد, نمى توان ارزش آن را منكر شد.
نقش مال در قوام جامعه
بـى شـك , اقتصاد مايه زندگى است , روابط اجتماعى بشر به مال بستگى دارد و بدون آن , جامعهسامان نمى يابد, قرآن , مال راقوام زندگى مى داند و به پيروان خود توصيه مى كند كه آن را ضايع نسازند و در راههاى فاسد به كار نگيرند و به دست سفيهان نسپارند: و لا تـؤتـوا الـسفهاء اموالكم التى جعل اللّه لكم قياما و ارزقوهم فيها و اكسوهم و قولوا لهم قولا ((
معروفا )) و امـوال خود را كه خداوند قوام زندگى شما قرار داده است , به دست سفيهان مدهيد و از آن به
آنان روزى دهيد و لباس بر اندامشان بپوشانيد و با آنها سخن شايسته بگوييد. از آيـه استفاده مى شود هر چند مال متعلق به شخص سفيه است و لى وقتى به رشد كامل نرسيده باشد حق جامعه نسبت به ثروت ايجاب مى كند كه مال را مستقيما به دست او ندهند, زيرا خداوند مـال را بـراى حفظ قوام جامعه داده است . سهمى كه جامعه نسبت به اموال به طور مطلق دارد تا
حدى است كه هر گاه در تصرفات مالكيت خصوصى نسبت به حفظ و بهره ورى ورشد اقتصادى آن , تـاءمـين كافى وجود نداشته باشد و نتوان تدبير و سياست معقول در هزينه آن را تضمين كرد, وظـيـفـه مسؤولان ايجاب مى كند كه نگذارند حق تصرف آن , در اختيار افراد سفيه قرار گيرد تا مبادا بر اثر مصارف بى مورد حقى از فرد وجامعه تضيع گردد. و نيز بر آنهاست كه افراد غير رشيد
را از نـظـر خوراك و پوشاك و نيازهاى ديگر در مضيقه نگذارند ومصارفش را از همان مال تاءمين كـنـنـد. سـيـاق آيـه و جـمـلـه (وارزقـوهم فيها) حامل اين پيام است , زيرا تعبير (فيها) به جاى (مـنـهـا)اشـاره به اين مفهوم است كه به كار گرفتن اموال آنها بايد زندگى آنها در درجه اول از درآمد سرمايه خودشان تاءمين شود نه ازاصل سرمايه تا پس از مدتى تهيدست گردند و چون ديگر
مـستمندان از اموال ديگران ارتزاق كنند. به دليل اينكه اموال افرادعلاوه بر رابطه اى كه با مالكان خصوصى و حقيقى دارد به جامعه نيز مربوط است , يعنى جامعه در برابر اموال حكم شخصيت واحد حقوقى را دارد و حق عموم مقدم بر حق خصوصى است و هيچ كس مجازنيست در اموال شخصى خود هرگونه تصرف نامعقول و زيانبارى را بكند تا چه رسد به تصرف خسران آور در اموال عمومى . اين مفهوم عميق از مال و ثروت از آنجا به دست مى آيد كه كلمه (اموال ) در آيه به (كم ) اضافه شده
است . ...التى جعل (( قابل دقت اينكه قرآن در اين آيه اموال شخصى را عامل قوام زندگى دانسته است :
يعنى قوام امورجتماعى شما به اين اموال بستگى دارد و شما وابسته به آن هستيد, )) اللّه لكم قياماچـه اموال خصوصى و چه اموال عمومى . بنابر آنچه گفتيم در بينش قرآن , اقتصاد در حكم ستون فـقرات جامعه است و نقش مهم مال را در حركتهاى مكتبى اجتماعى , سياسى ,فرهنگى و تربيتى جـامـعه نبايد ناديده گرفت , هر چند اقتصاد براى حيات فرد يا جامعه هدف نهايى و مقصد اصلى نيست . امام صادق (ع ) مى فرمايد:
احتفظ بمالك فانه قوام دينك )) (( مالت را بخوبى نگهدار كه آن قوام و پايه دين توست .
منبع : كتاب ثروت از ديدگاه قرآن
محور : انفاق ، خمس و زكات = جهاد اقتصادي
زكات به دو نوع (زكات مال ) و (زكات فطره ) تقسيم مى شود.
الف- زكات مال
پرداخت اين نوع زكات در بعضى از روايات ، از جمله شرايط قبولى نماز شمرده شده است . از رسول خدا(ص ) در خطبه حجة الوداع نقل شده است :
((اَيُّهَا النّاسُ اَدُّوا زَكاةَ اَمْو الِكُمْ، اَلا ! فَمَنْ لَمْ يُزَكِّ فَلا صَلاةَ لَهُ...))
اى مردم زكات اموال خود را بپردازيد. هان ! هركه زكات ندهد نمازش پذيرفته نيست .
امام رضا(ع ) نيز فرمود:
((مَنْ صَلّى وَ لَمْ يُزَكِّ لَمْ تُقْبَلْ مِنْهُ صَلاتُهُ))
كسى كه نماز بخواند، ولى زكات نپردازد، نمازش قبول نمى شود.
موارد وجوب زكات مال عبارت است از:
1- غلاّت چهارگانه (گندم ، جو، خرما و كشمش ).
2- حيوانات سه گانه (شتر، گاو و گوسفند).
3- نَقْدَيْن (طلا و نقره ).
زكات غلاّت
1- شرايط زكات غلاّت :
الف- رسيدن به حدّ نصاب (207 / 847 كيلوگرم ).
ب- تملّك ؛ مثل اينكه خود انسان ، كشاورز يا كارنده درخت باشد، يا اينكه زراعت قبل از انعقاد دانه و درخت قبل از ميوه دادن به واسطه خريدن به او منتقل شود.
2- زمان وجوب زكات غلاّت :
الف- زكات گندم و جو وقتى واجب مى شود كه به آنها گندم و جو گفته شود.
ب- زكات كشمش بنابر احتياط وقتى واجب مى شود كه (غوره ) است .
ج- وجوب زكات خرما موقعى است كه به قدرى خشك شود كه به آن (تمر) گفته شود.
3- زمان پرداخت زكات غلاّت :
الف- گندم و جو موقع خرمن شدن و جدا كردن كاه آنها.
ب- خرما و كشمش وقتى كه خشك شده باشند.
بر اين اساس ، كسى كه از طرف حاكم شرع ، ماءمور جمع آورى زكات است ، موقع خرمن كه گندم و جو را از كاه جدا مى كنند و بعد از خشك شدن خرما و انگور مى تواند زكات را مطالبه كند و اگر مالك خوددارى كرد و چيزى كه زكات آن واجب شده ، از بين رفت بايد عوض آن را بدهد.
4- مقدار زكات غلاّت در ديمى 110 محصول و در آبى 120 آن است .
يك نكته : احتياط واجب آن است كه قبل از اخراج زكات غلات ، نصاب شرط باشد. بنابراين وقتى به حد نصاب رسيد در صورت اجتماع ساير شرايط زكات به آن تعلق مى گيرد، ليكن مخارج و هزينه ها را از مجموع آن كسر كند، سپس 110 يا 120 باقى را بپردازد.
زكات دام
شرايط زكات دامهاى سه گانه :
1- رسيدن به حدّ نصاب
2- گذشتن يك سال
3- بيكار بودن حيوان در تمام سال
4- چريدن از علف بيابان در تمام سال
اينك توضيح شرايط ياد شده :
شرط اوّل ؛ رسيدن به حد نصاب : نصاب دام هاى سه گانه به قرار زير است :
الف- نصاب شتر: شتر داراى دوازده نصاب است :
1- 5 نفر شتر، زكات آن 1 راءس گوسفند.
2- 10 نفر شتر، زكات آن 2 راءس گوسفند.
3- 15 نفر شتر، زكات آن 3 راءس گوسفند.
4- 20 نفر شتر، زكات آن 4 راءس گوسفند.
5- 25 نفر شتر، زكات آن 5 راءس گوسفند.
6- 26 نفر شتر، زكات آن 1 نفر شتر كه داخل سال دوم شده باشد.
7- 36 نفر شتر، زكات آن 1 نفر شتر كه داخل سال سوّم شده باشد.
8- 46 نفر شتر، زكات آن 1 نفر شتر كه داخل سال چهارم شده باشد.
9- 61 نفر شتر، زكات آن 1 نفر شتر كه داخل سال پنجم شده باشد.
10- 76 نفر شتر، زكات آن 2 نفر شتر كه داخل سال سوّم شده باشد.
11- 91 نفر شتر، زكات آن 2 نفر شتر كه داخل سال چهارم شده باشد.
12- 121 نفر شتر و بالاتر از آن ، در زكات آن يا بايد چهل تا چهل تا حساب كرد و براى هر چهل تا يك شتر داد كه داخل سال سوّم شده باشد، يا پنجاه تا پنجاه تا و براى هر پنجاه تا يك شتر كه داخل سال چهارم شده باشد و يا با چهل و پنجاه حساب كند.
ب- نصاب گاو: براى گاو دو نصاب است :
1- 30 راءس گاو، زكات آن 1 راءس گوساله كه داخل سال دوّم شده باشد.
2- 40 راءس گاو، زكات آن 1 راءس گوساله ماده كه داخل سال سوّم شده باشد.
ج- نصاب گوسفند: گوسفند نيز داراى پنج نصاب است :
1- 40 راءس گوسفند، زكات آن 1 راءس گوسفند .
2- 121 راءس گوسفند، زكات آن 2 راءس گوسفند.
3- 201 راءس گوسفند، زكات آن 3 راءس گوسفند.
4- 301 راءس گوسفند، زكات آن بنابر احتياط واجب 4 راءس گوسفند.
5- 421 راءس گوسفند و بالاتر از آن ، بايد آن ها را 100 تا 100 تا حساب كند و براى هر صد تاى آن يك گوسفند بدهد.
شرط دوم ؛ گذشتن يك سال : بعد از آنكه انسان دوازده ماه مالك گاو، گوسفند و شتر بوده ، بايد زكات آن را بدهد، و از اوّل ماه دوازدهم نمى تواند طورى در آن تصرف كند كه از بين برود و اگر تصرّف كند ضامن است و چنانچه در ماه دوازدهم بدون اختيار او بعضى از شرطهاى زكات از بين برود، زكات بر او واجب نيست .
شرط سوم ؛ بيكار بودن دام در تمام سال : حيوان [بايد] در تمام سال بيكار باشد؛ يعنى براى سوار شدن ، شخم زدن و بار بردن از آن استفاده نشود و اگر در تمام سال يكى دو روز كار كرده باشد، زكات آن واجب است .
شرط چهارم ؛ چريدن از علف بيابان در تمام سال : [حيوان بايد] در تمام سال از علف بيابان بچرد، پس اگر تمام سال يا مقدارى از آن را از علف چيده شده ، يا از زراعتى كه ملك مالك يا كس ديگر است بچرد، زكات ندارد. ولى اگر در تمام سال يك يا دو روز از علف مالك بخورد بنابر احتياط زكات آن واجب مى باشد.
يك نكته : اگر انسان براى دام خود چراگاهى را كه كسى نكاشته ، بخرد يا اجاره كند يا براى چراندن در آن باج بدهد، بايد زكات آن دام را بدهد.
زكات طلا و نقره
شرايط زكات طلا و نقره عبارت است از: رسيدن به حدّ نصاب ، مسكوك بودن ، رواج معامله با آن و مالكيت آن به مدّت يك سال .
طلا دو نصاب دارد: نصاب اول آن بيست مثقال شرعى (معادل پانزده مثقال معمولى ) و نصاب دوم آن ، چهار مثقال شرعى (معادل سه مثقال معمولى ) است .
نقره نيز دو نصاب دارد. نصاب اول آن 105 مثقال معمولى و نصاب دوم آن 21مثقال است .
مقدار زكات طلا و نقره 140 وزن آن است . بنابراين ، وقتى طلا به نصاب اول رسيد140 آن زكات داده مى شود و وقتى هم كه سه مثقال به پانزده مثقال افزوده شود، بايد زكات 18 مثقال را از قرار 140 بدهد و اگر كمتر از سه مثقال اضافه شود فقط زكات 15 مثقال آن را بدهد و زيادى آن زكات ندارد و همچنين است هر چه بالاتر رود؛ يعنى اگر سه مثقال اضافه شود، بايد زكات تمام آنها را بدهد و اگر كمتر اضافه شود، مقدارى كه اضافه شده زكات ندارد.
نقره نيز وقتى به نصاب اول رسيد 140 آن زكات داده مى شود و اگر 21 مثقال به 105 مثقال اضافه شود بايد زكات تمام 126 مثقال را بدهد و چنانچه كمتر از 21 مثقال افزوده شود، فقط بايد زكات 105 مثقال آن را بدهد و زيادى آن زكات ندارد و همچنين است هر چه بالا برود.
مصارف زكات
اسلام ، مصرف زكات را در هشت مورد مجاز شمرده است :
1- فقير
2- مسكين
3- حقوق ماءمورينى كه در جمع آورى ، نگهدارى ، حسابرسى ، ارسال و تقسيم زكات ، كار مى كنند.
4- پرداخت به كفار براى متمايل ساختن آنان به اسلام يا حمايت از مسلمانان .
5- آزاد كردن بردگان
6- تاءمين بدهكارى كسى كه نمى تواند بدهى خود را بدهد.
7- هزينه در سبيل الله ؛ هر كارى كه مانند ساختن مسجد، پل ، اصلاح راه ها و... داراى منفعت عمومى دينى است .
8- ابن السبيل ؛ مسافر در راه مانده كه هزينه ادامه سفر ندارد.
يك نكته : آيا فردى كه زكات بر او واجب شد خود مى تواند آن را به مصارف هشتگانه بالا برساند يا مصرف آن در يكى از آنها بايد با اجازه مجتهد يا ولى فقيه باشد؟
جواب افضل بلكه احوط آن است كه در زمان غيبت ، زكات را به [ولىّ] فقيه بدهند، به ويژه وقتى كه آن را مطالبه كند؛ زيرا او به موارد مصرف زكات آشناتر است ؛ اگر چه دادن زكات به [ولىّ] فقيه واجب نيست ، مگر وقتى كه حكم كند كه به خاطر مصلحت اسلام و مسلمانان به او بپردازند كه در اين صورت ، پيروى از او واجب است هر چند مقلّد او نباشد.
احكام زكات
1- انسان بايد زكات را به قصد قربت (براى انجام فرمان خداوند عالم ) بدهد و در نيّت معيّن كند كه آنچه را مى دهد زكات مال است يا زكات فطره . ولى اگر مثلاً زكات گندم و جو بر او واجب باشد، لازم نيست معين كند چيزى را كه مى دهد زكات گندم است يا زكات جو.
2- اگر زكات را از مال خود كنار بگذارد، مى تواند در بقيه آن تصرّف كند و اگر از مال ديگرش كنار بگذارد، مى تواند در تمام مال تصرف نمايد.
3- مستحب است در دادن زكات ، خويشان خود را بر ديگران ، اهل علم و كمال را بر غير آنان و كسانى را كه اهل سؤ ال نيستند بر اهل سؤ ال مقدّم بدارد.
4- بهتر است زكات را آشكارا و صدقه مستحبى را مخفى بدهند.
5- كسى كه مشغول تحصيل علم است و اگر تحصيل نكند مى تواند براى معاش خود كسب كند، چنانچه تحصيل آن علم ، واجب يا مستحب باشد مى شود به او زكات داد و اگر تحصيل آن علم ، واجب يا مستحب نباشد، زكات دادن به او اشكال دارد.
ب :زكات فطره
براى فطره سه معنى ذكر شده است : 1 خلقت ، كه دراين صورت به معناى زكات بدن است ؛ چرا كه او را از مرگ حفظمى كند يا از آلودگى پاك مى سازد. 2 دين ، كه در اين صورتبه معناى زكات دين و اسلام است . 3 افطار، كه به مناسبت اداى آندر روز عيد فطر، زكات فطره ناميده شده است . عروة الوثقى ، ص444، وجدانى ، قم
دادن زكات فطره ، از شرايط قبولى روزه شمرده شده است .
پرداخت اين نوع زكات هر سال يك مرتبه و در روز عيد فطر است و بر كسانى كه فقير نباشند؛ يعنى خرج سال خود يا امكان تاءمين آن را داشته باشند، واجب است .
مقدار زكات فطره براى خود انسان و كسانى كه از قبيل همسر و فرزند نان خور او هستند هر نفر يك صاع كه تقريباً سه كيلو است ، مى باشد. جنس آن نيز از گندم ، جو، خرما، كشمش ، برنج ، ذرّت و مانند اينهاست و چنانچه قيمت يكى از اينها را بدهد كافى است .
اگر زكات فطره را به يكى از هشت مصرفى كه براى زكات مال گفته شد برساند، كافى است ، ولى احتياط مستحب آن است كه آن را فقط به فقراى شيعه بدهد.
انسان بايد زكات فطره را به قصد قربت بدهد و موقعى كه آن را مى دهد، نيت دادن فطره نمايد.
منبع : كتاب احكام اقتصادي 1