مشاهیر ایران و جهان

راسخون راسخون راسخون
انجمن ها انجمن ها انجمن ها
گالری تصاویر گالری تصاویر گالری تصاویر
وبلاگ وبلاگ وبلاگ
چندرسانه ای چندرسانه ای چندرسانه ای

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع :

سیده زهرا حسینی به سال ۱۳۴۲ در عراق به دنیا آمد. پدر و مادرش پیش از ولادت او در عراق زندگی می‌کردند و از اقوام کرد ایرانی بودند. زهرا فرزند دوم از شش فرزند خانواده بود. در همان کودکی(۱۳۴۷)همراه خانواده به ایران آمد و در خرمشهر ساکن شدند. پدرش پس از مدت‌ها سرگردانی به عنوان رفتگر به استخدام شهرداری درآمد. زهرا پس از گذراندن کلاس پنجم ترک تحصیل کرد. به دلیل مذهبی بودن خانواده و بالاخص پدرش، وی با اعتقاداتی مذهبی بزرگ شد. وی به همراه برادرش علی در فعالیت‌های دوران انقلاب و پس از آن شرکت داشت. وی در آغاز جنگ ایران و عراق دختری هفده ساله بود. به دلیل قرار گرفتن در متن جنگ به طرق مختلف از جمله همکاری در کفن و دفن شهدا، امدادگری، زخم‌بندی، حمل مجروحان، تعمیر و آماده‌سازی اسلحه، پخت و پز و توزیع امکانات فعالیت داشت. خواهر کوچکش در فعالیت‌ها همراه وی بود. پدر و برادر بزرگش در جنگ به شهادت رسیدند و برادر کوچکترش مجروح شد. خود وی هم در این جریان با اصابت ترکش به دست و نخاعش، مجروح شد.وی نمادی از شجاعت و ایثار زنان ایرانی در جنگ تحمیلی است. کتاب سرگذشت و خاطرات وی با نام دا تا کنون به چاپهای متعدد رسیده است. وی دارای چهار فرزند به نام‌های عبدالله,هدی,فاطمه و میناست.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

شهید محمد رضا قربانزاده : فرمانده گردان 411لشگر41ثارالله(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) در سال 1344، در شهرستان« زرند»در استان «کرمان» متولد شد. دوران کودکی را در محیطی پاک و سالم گذراند و سپس به تحصیل علم و دانش پرداخت. همزمان با تحصیل به کارهای فرهنگی می پرداخت و در مدرسه از بهترین شاگردان محسوب می شد. حتی با همکاری چند تن از دوستانش، انجمن اسلامی مدرسه را راه اند ازی نمود و فعالیتهای تبلیغی خود را از این طریق به مرحله اجرا گذاشت. تحصیلات خود را تا سال سوم راهنمایی ادامه داد و به علت مشکلات مالی ترک تحصیل نمود. قبل از انقلاب یکی از طرفداران سرسخت امام بود و توسط ساواک دستگیر و روانه زندان گردید. بعد از پیروزی انقلاب، فعالیتهای زیادی انجام داد که از جمله این فعالیتها میتوان به شرکت در راهپیمایی ها و شرکت در نماز جمعه و جماعت اشاره نمود. بیشتر اوغات فراغت خود را به خواندن قرآن سپری می کرد. از همان ابتدا فردی متواضع و مهربان بود و همیشه در صدد بود تا بتواند به دیگران خدمت نماید. با آغاز جنگ تحمیلی وی که به عنوان پاسدار مشغول خدمت به میهنش بود عاشقانه به جبهه جنگ را بر ماندن در شهر ترجیح داد و همواره با دیگر همرزمانش به سوی نبرد با دشمن پلید شتافت. حدود 6 سال در حال مبارزه و پیکار بود. وی در آنجا نیز فعالیتهای خود را دنبال کرد و به عنوان فرمانده گردان 411 مشغول خدمت بود تا سرانجام در تاریخ 21/10/65 در منطقه عملیاتی شلمچه در حین عملیات کربلای 5، شربت شیرین شهادت را نوشید. در عملیات کربلای 4 وی اولین نفری بود که به خط مقدم جبهه رفت و حاضرنبودند افراد دیگر زودتر از وی وارد میدان شوند. به طور کلی همیشه اولین نفر وارد میدان می شد و آخرین نفر بر می گشت. هیچ زمان به زیردستان خود دستور نمی داد بلکه به طور غیر مستقیم به طرف مقابل می فهماند که این کار را انجام بده.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

قائم مقام فرمانده محورعملیاتی لشگر 41ثارالله(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) «حمید عرب نژاد »در سال 1332 در روستای «حمیدیه» از توابع شهر «زرند »در استان«کرمان »به دنیا آمد .در کودکی پدر ومادرش را از دست داد اما سایه برادران متدین خودرا بربالای سر داشت .حمید با تنهایی و مشقت زیاد تحصیلات ابتدایی ومتوسطه خود را به پایان رساند .در دوران سربازی از نزدیک دیکتا توری حکومت پهلوی را با پوست و گوشت خود احساس می کرد .این آگاهی راه تازه ای پیش پای حمید گذاشت وآن مبارزه با ظلم و ستم آن روز بود .تلاش حمید در آن روزها به یاد ماندنی است . وقتی دیواره های دیکتا توری فرو ریخت حمید لباس سبز پاسداری ازانقلاب را به تن کرد وبه مقابله با اشرار و ضد انقلاب پرداخت . حوادث کردستان او را به مهاباد کشاند و به همراه مردان دلیری که برای کوتاه کردن دست بیگانه ها به آن خطه آمده بودند، به پیکار مشغول شد . حمید عرب نژاد در عملیات بیت المقدس پیش از آن که نسیم اروند چهره مردانه اش را نوازش دهد و چشمانش بادیدن مسجد جامع روشن شود به آرام وقرار خود رسید .از حمید فرزندی به نام «ملیحه »به یادگار مانده است.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

شهید سید حمید میر افضلی : فرمانده محور اطلاعات قرارگاه کربلا(ستاد کل نیروهای مسلح) زندگی نامه ی شهید به روایت مادر ش: سر حمیدم که آبستن بودم ،یک شب خواب دیدم که دست کردم تو جیبم و دیدم یک سکه ای تو دستم هست که روش اسم پنج تن نوشته شده .در جیبم را محکم گرفتم تا این که از خواب پریدم .صبح بلند شدم و گفتم :این بچه ام هم پسر است .به نیت پنج تن حتما که پسر هم شد .اسمش را گذاشتیم غلام رضا و تو خانه صداش می کردیم حمید. حمید از بچه گی پرجنب و جوش بود .سر نترسی داشت .رضا دو سال از او بزرگتر بود همبازی حمید فقط او بود با هم شمشیر بازی می کردند .کشتی می گرفتند و هر دو مواظب بودند دست از پا خطا نکنند .حمید معلم شد.او با خواهر برادراش خوب بود. همه دوستش داشتند. از وقتی رضا شهید شد ،حمید دیگر دل به چیزی ندا. مشوقش را از دست داده بود .رفت تو تظاهرات و راهپیمایی و جنگ و این چیزها .رفت یک دوره چریکی دید و رفت جنگ. لباس هاش را می آورد که بشوییم و جاهایی که پاره است بدوزیم .می گفتم :این دیگه پاره شده باید یک لباس دیگر بخری .می گفت: نه اسرا ف می شه هنوز می شود ازاین استفاده کنم . یک جا بند نمی شد این آخر ها دیگر به خوردو خوراک ولباس خود هم نمی رسید. و قتی می دانست کسی احتیاج دارد می رفت هرچی داشت به آنها کمک می کرد چند بار بهش گفتم: ازدواج کن. گفت: اگر جنگ تمام شد ومن زنده ماندم چشم !!با اسرار زیاد من راضی شد که ازدواج کند .گفتم حالا کی را می خواهی؟ گفت: فرقی نمی کنه. فقط می خواهم خانواده اش خوب و با ایمان باشند وشرایط من راکه در حال رفت وآمدبه جبهه هستم رادرک کند.من حرفی ندارم .شل شدم سکوت کردم از آن به بعد حرفی از دامادی نزدم . بعضی وقتها دوستانش را می آورد خانه و به آنها آموزش نظامی می داد . بچه ام وقتی می رفت ،نمی گذاشتم گریه ام راببیند .قرآن می خواندم و می سپردمش دست خدا.می دانستم ایستاده سینه تیر تا شهید بشود. خبر آوردند حمید شهید شده. دلم شکست. آوردنش در خانه تامن ببینمش. رفتم با لا سرش گفتم :ننه علیک سلام به آرزوی خودت رسیدی .گفتم: خوش به سعادتت! مردم که برای شهدا شون مراسم می گرفتند ماهم میرفتیم مراسم .همه مادرای شهدا می آمدند می گفتند حمید شهید آنها هم بوده .بعد فهمیدم چون می رفته به آنها می رسیده خودشان را مادر او می دانستند. حمید موقع رفتن رضا خیلی شکست. دلش می خواست زودتر برود. خیلی گریه می کرد .گفتم چرا گریه می کنی ؟گفت مگه برادرم کشته نشده؟ نباید گریه کنم ؟ گفتم :کشته نشده ،شهید شده .اگر اشتباه می کرد کشته حساب می شد .چون راست و صداقت گفته ،شهید شده .دست از گریه برداشت .گفتم حالا دیگر نوبت شماست .همه باید بروید شهید شوید .اسلام دارد از دستمان می رود .می بایست آن قدر بروید و بیایید تا شهید شوید .من وقتی این حرفهارا زدم ،جراتش بیشتر شد .دست از گریه برداشت.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

محمدرود باری (مشایخی) فرمانده واحد مهندسی رزمی لشگر 41ثارالله (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) «محمد رود باری» (مشایخی )سال 1333 در روستای «تم گاوان »از توابع «جیرفت» به دنیا آمد .زندگی خانواده کشاورز او با فقر گره خورده بود زیرا حاصل کشت و درو به انبار خان می رفت و چیزی در سفره آنان نمی ماند .محمد روزهای کودکی و مدرسه را به سختی گذراند . وقتی برای ادامه تحصیل به جیرفت آمد خانواده از تامین او در ماند و محمد که تفاوت زیادی میان خود و همکلاسی هایش می دید .برای همیشه از درس و مدرسه خداحافظی کرد و تن به کار سپرد. هنوز به خود نیامده بود که نام امام خمینی در گوش جانش نشست. این نام متبرک، زندگی محمد را روشن تر کرد .جاده هایی که با چرخ کامیون او انس داشتند می دانستند که او در این سفرهای طولانی با مجموعه ای از اعلامیه های امام به دنبال زیباترین مقصد است . روزهای پر غوغای انقلاب درحال سپری بود و محمد، هسته مقاومت را در جیرفت با جوانان متدین این شهر تشکیل داده بود و آن را هدایت می کرد به همین خاطر مبارزات مردم این خطه علیه آخرین بقایای سلسله پادشاهی در ایران ،نظم وقدرت چشم گیری به خود گرفته بود . پیروزی انقلاب آغاز دیگری است برای تلاش این جوان متدین و دور اندیش .اما جنگ مسیر دیگری در برابر او قرار می دهد . مهندسی لشکر 41 ثارالله از تجربه ها و دلسوزی های او سود می برد و در حساس ترین لحظات جنگ تدبیر و شجاعت او به پیروزی رزمندگان ما جلوه ای دیگر می بخشد .عملیات کربلای پنج ،آخرین جاده ای است که محمد رود باری را به زیباترین مقصد می رساند .مقصد شهادت .

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

احمد امینی فرمانده گردان410خاتم الانبیاء(ص) لشگر41ثارالله (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) «احمد امینی» در اولین روز شهریور ماه سال 1342 در روستای «محمد آباد سفلی» در دوازده کیلومتری «رفسنجان» به دنیا آمد .پدرش کشاورز بود .او تحصیلات ابتدایی را در روستای «لاهیجان »به پایان رساند و سپس به همراه برادر دو قلو یش محمود به «رفسنجان» آمد .تحصیل او همزمان با اوج گیری انقلاب شد .مردی آمد زنجیر ها را گسست .احمد نیز دل به او داد .اول بار همزمان با عملیات فتح المبین به جبهه رفت و مجروح بر گشت .از آن پس ،عملیاتی نبود که حاج احمد نشانی از آن در بدن نداشته باشد .کم کم آوازه شجاعتش در لشکر پیچید و همزمان با مرحله دوم عملیات والفجر چهار به فرماندهی یکی از گردان های لشکر 41 ثارالله انتخاب شد . عملیات والفجر هشت نقطه اوج این مرد بزرگ بود .گردان 410 خاتم الا نبیا ء(ص)به فرماندهی او از اروند رود وحشی گذشت و پا به خاک دشمن گذاشت .گردان غواص موج اول حمله به شمار می رفت .حاج احمد امینی ،اولین شهید این گردان بود که قطرهای خون پاکش ساحل خیس اروند را زینت داد .

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

فرمانده گردان 414حسین ابن علی (ع)لشگر41ثارالله (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) «علی بینا» اسفند ماه سال 1341 در« پشتکوه ساری» ، واقع در منطقه عشایر نشین« جبال بارز »درشهرستان«جیرفت »به دنیا آمد . پدرش همزمان با تولد علی دست از کوچ نشینی بر داشت و در لوت سازرن ماندگار شد تا به زراعت بپردازد . در زمانه ای که شاه بی کفایت ودست نشانده با انقلاب سفید !ادعای بر انداختن نظام ارباب و رعیتی را داشت ،خانواده بینا ازدست پس ماندهای خوانین منطقه آرام و قرار نداشتند و حاصل دسترنجشان به تارج رفت . پیروزی انقلاب اسلامی مرحم دل زخم خوردگانی چون بینا بود . علی بینا عهد کرد برای انقلاب جانفشانی کند . او سال سوم اقتصاد اجتماعی را می خواند که آتش جنگ خرمشهر و هویزه و سوسنگرد را سوزاند .پس روانه کار و زار شد .در خیبر جنگید .در بدر به فرماندهی گردان حسین بن علی (علیه السلام) از لشکر 41ثارالله رسید .در فاو و مهران حماسه آفرید .و سر انجام کنا نهر جاسم در عملیات کربلای پنج در29/10/65 به شهادت رسید . اومانند هزاران شهید ،چون ستاره ای گمنام در آسمان دوران دفاع مقدس می درخشد . از علی بینا دو فرزند به نام« زینب »و «حسینعلی» به یادگار مانده است .

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

قائم مقام رئیس ستاد لشگر41 ثارالله(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) « احمدسلیمانی» دریکی ازروزهای بهاری سال 1336 در روستای «قنات ملک »ازتوابع شهرستان« بافت »به دنیاآمد. اوتحصیلات ابتدایی را در زادگاهش سپری کرد ودرنوجوانی برای کاروادامه ی تحصیل روانه ی کرمان شد. در کرمان وارد جلسات مذهبی شد وباروحانیان مبارز شهر آشنا گشت به طوری که در بهار سال 57 اویکی از بر گزار کننده گان این جلسات درکرمان بود. با آغاز جنگ احمد نیز سلاح برداشت وبرای دفاع از انقلاب عازم جبهه شد. درعملیات بیت المقدس مجروح شد اما بعد از بهبودی نسبی باز به جبهه ی نبرد باز گشت. احمد سلیمانی با عنوان های معاون اطلاعات و عملیات وجانشین ستاد لشگر 41 ثار الله ودرعملیات مختلف شرکت کرد وزمینه ساز پیروزیهای بزرگی شد. او با اینکه در یکی از رشته های مهندسی دانشگاه اصفهان پذیرفته شده بود اما نبرد علیه دشمن بعثی را بر مهندس شدن تر جیح داد ودرجبهه ماند .درمهر 1363 در ارتفاعات میمک روح احمد سلیمانی آرام گرفت. نام او ودیگر یارانش بر روی بلند ترین قله این ارتفاعات تا ابد خواهد درخشید .از سردار شهید سرتیپ احمد سلیمانی یادگاری به نام (زینب)مانده است.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

شهید علی حاجبی : فرمانده واحد مخابرات وسرپرست واحد یگان دریایی لشگر 41ثارالله (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) در سال 1341 در خانه ای محقر و مذهبی در رو ستای رودخانه دیده به جهان گشود. در همان ایام نوجوانی سبقت را از همه ربوده بود و نسبت به همه هم سن و سالانش امتیازاتی بسیار عظیم داشت از نظر روحی قوی و شجاع و مقاوم در برابر مشکلات و در عین حال صبور و بردبار بود. دوران تحصیلاتی بس دشوار پشت سر می گذراند. در دوران راهنمائی بود که بر اثر فقر مادی مجبور بود برای ادامه تحصیل تابستانها را به کار مشغول شود تا مخارجی هرچند ناچیز برای خود ذخیره کند تا بتواند ادامه تحصیل بدهد. او در این دوران از جهاتی می توان گفت شاگردی ممتاز، با هوش کلاس شناخته می شد. در سال 1357 در اوج گیری انقلاب اسلامی در تمام تظاهرات مردم مسلمان ایران برای برکناری رژیم طاغوت شرکت فعال داشت. در این ایام سر از پا نمی شناخت و کلاً عاشق انقلاب شده بود. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی باز هم احساس آرامش در خود نمی دید تا اینکه تصمیم می گیرد ترک تحصیل کند و در سال 1359 به عضویت سپاه پاسداران در آمد از اول شروع جنگ تجاوزگرانه رژیم مزدور بعث عراق به فرمان امامش وارد جنگ و مبارزه در راه خدا شد و از زمانی که هنوز سپاه در جنگ شکل نگرفته بود. در جنگهای نامنظم شرکت فعال داشت. مدت 5 سال بود به طور مداوم در جبهه حق علیه باطل مشغول خدمت به اسلام بود و دلیرانه در تمام عملیاتها در خط مقدم جبهه پیروزمندانه انجام وظیفه می نمود. از خصوصیات اخلاقی ایشان یکی این بود که در تصمیم گیری قاطع و در راه هدف مقدسی که داشت مقاوم و سرسخت بودند و همیشه از روی شناخت و تحقیق کار را انجام می دادند بحق میتوانیم بگوئیم حاج علی پیرو مولایش امیر المومنین علی(ع) بود با همه گفتگو می کرد و با همه نشست و برخواست داشت و هیچ وقت خود را برتر از دیگران نمیدید. ساده می پوشید، ساده می زیست و غذایش نیز خیلی ساده و مختصر بود و در حقیقت علی بازوی پرتوان لشکر غیور ثارا... بود. در این مدت همه مسئولین لطف و عنایت خاصی نسبت به حاج علی داشتند هیچ وقت حب دنیا و مادیات نتوانست او را جلب کند و علی از تمام این مسائل مبرا و پاک بود. یادمان هست در جلساتی که برای حل و تصمیم گیری در امور جنگ تشکیل می شد چنان شیوا سخن می گفت و طرح می داد که برادران را به شگفت وا می د اشت و علی یار گمنام امام بود. همه همرزمانش می گویند حاج علی در تمام مأموریتهای محوله موفق بود و همه از او رضایت کامل داشتند و به همین سبب بود که چندین مسئولیت به این شهید بزرگوار داده بودند. چند سال مسئولیت مخابرات لشکر را به عهده داشتند و همچنین مسئولیت یگان دریائی و به دنبال آن مسئولیت قائم مقام لشکر را به عهده داشت. به حق علی خوب انجام وظیفه کرد. و علی بزرگ و دلیر در عملیات پیروزمندانه کربلای یک در منطقه مهران با اینکه مرحله اول زخمی شده بود مجدداً روانه پیکار می شود و این بار خود می دانست که شهادت نصیبش می شود و پیوسته به سوی خدا پرواز می کند.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شهیدان

شهید على كمیلى‌فر در پگاه هفتم صفر در طلیعه بامداد 1340 سالروز تولد امام سجاد (ع) دیده به جهان گشود و از همان كودكى فقر و محرومیت و تنگدستى به فضاى زندگیش سایه انداخته بود. اما در خانواده‌اى كه عشق به اهل بیت و پیوند با قرآن و اسلام در تار و پودش راه یافته بود، شیر محبت ولایت نوشید. از همان اوان كودكى حدود 5 یا 6 ساله بود كه همراه با پدر و دیگر برادران در امور معیشت یاور خانواده شد. نه ساله بود كه روح تشنه و جستجوگرش به مسجد راه یافت. دوران تحصیلات خود را همراه با كار در كوره آجرپزى به پایان رساند و در رشته برق در هنرستان شهید بهشتى شركت كرد. با شروع انقلاب اسلامى همراه با دوستان و عاشقان امام در تظاهرات و راه‌پیمایى‌ها شركت جست. پس از پیروزى انقلاب در مقابل تندبادهاى مهاجم و خطرات و آفات ضد انقلاب قرار گرفت و در جهادسازندگى مشغول به كار شد. با شروع جنگ تحمیلى به سپاه پیوست و جهت گذراندن دوره آموزشى سپاه به اهواز اعزام گشت و به جبهه اعزام شد. او در تمامى عملیات‌هاى لشكر 7 ولیعصر فعالانه و عاشقانه شركت داشت و بعد از مدتى پس از تشكیل واحد اطلاعات و عملیات داوطلبانه به این واحد پیوست. شهید كمیلى‌فر در مدتى كه در لشكر 7 بود در مسوولیت‌هاى مختلفى از جمله مسئول اطلاعات عملیات لشكر 7، مسوول محور عملیاتى در عملیات والفجر 8 و در عملیات والفجر 1 به عنوان معاون محور عملیاتى ایفاى نقش نمود. ایشان در عملیات والفجر 8 به رغم شیمیایى شدن در كربلاى پنج و زخمى شدن از ناحیه سینه با بمباران هواپیماهاى دشمن از صحنه نبرد خارج نمى‌شد. وى پیوسته با وضو بود و ساعت‌هاى طولانى و نمازهاى پرسوز و گداز به ویژه نماز شب را فراموش نمى‌كرد. سرانجام لحظه خوش وصل فرا رسید. مرغ بى‌تاب آسمان وصال سر بر دیوار قفس كوبید و به شوق دیدار باغستان حضرت محبوب پر و بال گشود و در سال 1367 همزمان با میلاد حسین بن على (ع) و روز پاسدار در هنگام طلوع فجر اذان صبح بر روى تپه "رش" در غرب، در حال سركشى به نیروها و بررسى وضعیت منطقه بود كه بر اثر اصابت توپ از پاتك عراقى‌هاى دژخیم كنار همسنگر پاكبازش "سیدرضا پورموسوى" به زمین خورد و با لبخند بر لب سرخ و تن پاره پاره به سوى دوست پرواز آغاز كرد. جسد مطهرش یك شبانه‌روز بعد پس از شكست پاتك دشمن شناسای وبه عقب منتقل شد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شهیدان

در آبان ‌ماه سال 1345 یكى از خانه‌هاى شهرستان ملایر همدان با تولد نوزادى به نام احمدرضا حال و هوایى دیگر گرفت.احمدرضا در كانون پر مهر خانواده پرورش یافت تا اینكه خانواده‌اش بنا به موقعیت شغلى پدر كه از درجه‌داران ارتش بود، به اهواز مهاجرت كرد و احمدرضا دوران دبستان و مقطع راهنمایى خود را در یكى از مدارس اهواز با موفقیت پشت سر نهاد. پس از پیروزى انقلاب اسلامى و شروع جنگ احمدرضا به همراه خانواده دوباره به ملایر بازگشت. و به عنوان شاگردى ممتاز تحصیل خود را ادامه داد. او در حین تحصیل از اجتماع خویش غافل نبود و ضمن مطالعه و تأمل در مسایل و رویدادهاى جارى كشور، آگاهانه در مسیر پرخروش و پویاى انقلاب قرار گرفت. سرانجام احمدرضا در سال 1361 به علت علاقه وافر به امام خمینى (س) تحصیل را رها كرد و عازم میدان نبرد شد.پشتكار و جدیت و پویایى ذهن احمدرضا سبب شد كه او علاوه بر حضور و تهذیب در دانشگاه جبهه، با كسب رتبه نخست كل كشور در كنكور سراسرى به تحصیل در رشته پزشكى دانشگاه علوم پزشكى شهید بهشتى مشغول شود. انس دایمى احمدرضا با قرآن و احادیث و ادعیه و اهتمام به حفظ آیات قرآن از دیگر فعالیت‌ها و علایقه او بود.سرانجام احمدرضا احدى در شب دوازدهم اسفندماه 1365 طى شركت در عملیات كربلاى پنج، پاداش مجاهدت‌ها و هجرت‌هایش را گرفت و به فیض عظیم شهادت نایل آمد.پیكر پاك احمدرضا پس از 15 روز كه بر خاك‌هاى شلمچه و در زیر تابش آفتاب ماند، بر دوش همرزمانش در آرامگاه عاشوراى ملایر به خاك سپرده شد. دست‌نوشته‌هاى شهید از آثار ماندگار دفاع مقدس مى‌باشد كه تحت عنوان کتاب "حرمان حور"دراختیار علاقمندان قرارگرفته است.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شهیدان

على اسكندرى در تاریخ 1344/11/13 در تهران متولد شد و در 8 سالگى به همراه خانواده به اصفهان مهاجرت كرد. در زمان شكل‌گیریى انقلاب اسلامى همراه مردم غیور در راه‌پیمایى‌ها شركت نمود و در یكى از همین راه‌پیمایى‌ها توسط مأموران رژیم پهلوى تعقیب و مورد ضرب و شتم شدید قرار گرفت. دریچه‌هاى نور به سوى ایران گشوده و انقلاب پیروز و على وارد هنرستان شد. اسكندرى در تابستان سال 1359 از ادامه تحصیل انصراف داد و دانش‌آموز مدرسه عشق گردید. وى در عملیات‌هاى بسیارى شركت كرد; از جمله فتح, بستان، فتح‌المبین، ... و به عنوان فرمانده گردان یا گروهان به خدمت پرداخت. در عملیات كربلاى یك ,پس از نشان دادن شهامت‌هاى بسیار از ناحیه پا مجروح و پاشنه پایش قطع شد. و از خود, على اسكندرى بار دیگر قدم به میدان رزم نهاد و سرانجام با مسوولیت فرمانده گردان موسى بن‌جعفر (علیه السلام) از لشكر 17 على‌بن‌ابیطالب (علیه السلام) در مرحله دوم عملیات كربلاى پنج, شاهد بزم عشق الهى شد و به آسمان پیوست.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شهیدان

امیر نظرى مصادف با عید غدیر سال 1343 در مشهد متولد شد. سومین فرزند خانواده بود كه در شهر امام على ‌بن ‌موسى‌الرضا (ع) به جمع عاشقان حضرتش پیوست. پدر و مادرش نام او را به یمن آن روز مبارك "امیر" نهادند. امیر در كانون پر مهر خانواده و با تعلیمات پدر و مادرى با تقوا همراه با آواى مداحان اهل بیت (ع) پرورش یافت.او كه همراه پدر مشتاقانه به مساجد و مجالس سوگوارى سالار شهیدان مى‌رفت، در همان زمان مؤذن مسجد گشت.روزى كه نگاه‌هاى كنجكاو و زیرك امیر به جستجو، در میان كتابخانه و كتب انبوه پدر مشغول بود، براى نخستین بار چهره مهربان امام خمینى (س) را دید كه در لابه‌لاى برگ‌هاى كتابى پنهان شده بود. به این گونه امیر نیز به خیل عاشقان روح‌الله پیوست و توسط اعلامیه‌هاى منتشر شده در منزل آیت الله شیرازى با افكار والاى امام آشنا شد. با اوج‌گیرى انقلاب اسلامى امیر همگام با مردم مبارز خشم و نفرت خود را نسبت به نظام جبار پهلوى ابراز نمود و یك مرتبه نیز در مقابل منزل آیت الله شیرازى با مأموران رژیم درگیر شد. او در حادثه حمله ددمنشانه عمال رژیم به بیمارستان امام رضا (ع) دلسوزانه به یارى بیماران رفت. وى پس از پیروزى انقلاب به انجمن اسلامى دبیرستان پیوست اما با شروع فعالیت‌هاى ضد انقلاب و زخم‌خوردگان، به عضویت حزب جمهورى درآمد و با برپایى نمایشگاه عكس و كتاب به افشاى ماهیت این عناصر خودفروخته پرداخت. مدتى بعد به عنوان یك عضو فعال بسیج در پایگاه مسجد "سجادیه" مشهد به اقدامات فرهنگى و جذب جوانان همت گمارد. در سال سوم دبیرستان كه، مصادف با آغاز جنگ تحمیلى بود، به یارى برادران دلاور در جبهه‌هاى جنوب شتافت. در سال 1360 به عضویت گروه تخریب درآمد و پس از آن مسوول گروه آموزش نیروها جهت ایجاد معبر شد مدتى بعد دوره تخصصى انفجارات را سپرى كرد. نظرى در طول سال‌هایى كه در جبهه بود، چندین مرتبه مجروح گشت. او در حالى‌كه قائم مقام تخریب تیپ 21 امام رضا (ع) بود، با گذراندن دوره ویژه غواصى به گردان "یاسین" ملحق شد. امیر نظرى براى عبور از یك تونل استراتژیك به عنوان نخستین خط شكن به همراه یك گروه وارد عمل شدن اما با اصابت گلوله به سرش، در شبى از شب‌هاى اسفندماه 1365 در شلمچه مجروح شد. پیكر خسته‌اش را به بیمارستان منتقل كردند. اما او عاشقانه شربت شهادت را نوشید.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شهیدان

در بیست و هشتمین روز از فروردین ماه سال 1332 در یك خانواده اردبیلى یسرى قدم به دنیا گذاشت كه "داور" نام گرفت. او دوران كودكى‌اش را در كانون پر مهر و سرشار از محبت خانواده در تهران گذراند و پس از مدتى به زادگاهش برگشته و تحصیلاتش را در آنجا به پایان رساند. زمانى كه مشغول به تحصیل در دوره دبیرستان بود، براى تأمین هزینه تحصیلش مشغول به كار در قنادى شد. سپس ا اتمام دوران تحصیل براى خدمت سربازى‌اش سیستان و بلوچستان را انتخاب كرد و در آنجا جهت آموزش هاى مذهبى و مباحث سیاسى بین مردم، جلسات شبانه برقرار مى‌كرد. شهید یسرى در سال‌هاى بعد دوره كارآموزى متالوژى ذوب آهن اصفهان را مى‌گذراند و بلافاصله شجاعانه وارد صحنه مبارزه شد و مخالفت خود را با مفاسد رژیم آشكارا اعلام كرد و پرده از این مفاسد برداشت. وى در سال 53 مسوول گروه نظامى مؤتلفه اسلامى گشت. و پس از مدتى به علت شركت در حادثه انفجار یكى از مراكز فساد اصفهان توسط ساواك دستگیر شد. و به زندان افتاد; اما در آنجا نیز شرایط را مساعد دید تا به مبارزات خود بر ضد رژیم ادامه داده و فعالیت‌هاى انقلابى خود را در آنجا نیز گسترش دهد. در آنجا مسوول گروه برنامه‌ریزى برادران انقلابى و مسلمان گردید. داور كه از مركز آموزش متولوژى اخراج شده بود, در بهمن 1357 به فرماندهى گروه ضربت كمیته انقلاب اسلامى منصوب شد و چندین مرتبه به همراه دكتر مصطفى چمران به یارى برادران مسلمان خود در لبنان و فلسطین رفت. هنگامی كه به میهن بازگشت ,به عضویت شوراى فرماندهى پادگان "مسعودآباد" درآمد. وى با شركت در چندین عملیات در مبارزه با رژیم عراق از چند ناحیه مجروح شد. یسرى در سال 1362 پس از بروز توانایى‌هایش، مسوول نفرماندهى سپاه پاسداران اردبیل را به او سپردند و پس از مدتى عضو دفتر نمایندگى ولى فقیه در ستاد مركزى سپاه و مسئول دفتر پیگیرى فرمایشات حضرت امام (س) شد. پدرش خوب به یاد دارد آخرین نماز جمعه از دى ماه سال 65 را كه به همراه داور در نماز شركت كردند و او از پدر خواست براى او دعا كند تا به جمع شهیدان بپیوندد. در همان روز باز به جبهه بازگشت.چند روزى بیشتر نگذشت كه دعاى پدر در حق پسر مستجاب شد و داور در بیست و هفتم دى ماه 1365 در عملیات كربلای5 در منطقه شلمچه در عملیات تخلیه شهدا از خط مقدم به پشت جبهه با اصابت تركشى به جمجمه‌اش به جمع اصحاب مولایش حسین (ع) پیوست و شهد شهادت نوشید.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شهیدان

زمستان رو به پایان بود و روستاى "رحمت‌آباد" یزد انتظار بهارى سبز را مى‌كشید كه این بار سبزى پرچم عزاى حسین (ع) شور و حال عاشورایى به روستا بخشیده و عزاداران كربلایى را سیاه‌پوش كرده بود. اواخر سال یعنى بیست و هشتم اسفندماه كه مصادف شده بود با پنجم ماه محرم آن سال، حسن به دنیا آمد و از همان كودكى عشق به حسین (ع) در جانش ریخته شد.6ساله بود كه همراه با سایر دوستانش جهت قدم گذاشتن در سنگر علم و تحصیل راهى مكتب شد و در مدت شش ماه قرائت قرآن را فرا گرفت با پایان دوره دبستان براى براى تحصیل در دوره متوسطه به شهر یزد رفت و در آنجا در كنار تلاش در زمینه كسب علم و تحصیل اوقات بیكارى را هم به كار در كارگاه كوره‌پزى پرداخت. نهضت ضدرژیم طاغوت كه با تلاش‌هاى مردم مبارز و انقلابى ایران شكل گرفت. او نیز با یاران خمینى (س) همراه شد.حضور در جلسات سخنرانى آیة الله صدوقى و پخش اعلامیه‌هاى حضرت امام (س) از جمله فعالیت‌هاى او بود. پرچم اسلام كه بار دیگر سایه‌اش را بر روى كشور انداخت. به علت حساسیت شرایط همراه برادران بسیجى به نگهبانى شبانه روى آورد و پس از مدتى لباس سبز پاسدارى را بر تن كرد و به عضویت این نهاد نوپا درآمد. در آغاز حفاظت از بیت امام (س) را بر عهده گرفت در بیست و سوم دى ماه سال 1360 ازدواج كرد و پس از گذشت ده روز از مراسم عروسى، چون كشور و دینش را در خطر مى‌دید، براى مقابله با دشمن در مناطق مرزى كشور شتافت و وارد صحنه نبرد شد. وى چندى بعد معاونت بسیج یزد را پذیرفت. در مدت فعالیتش در بسیج، بروز توانایى‌هایش باعث شد تا فرماندهى سپاه بافق را به او بسپارند. را حسن زمان‌هاى بیكارى اش را صرف كشیدن نقاشى، نوشتن داستان، مطالعه كتاب و ورزش فوتبال مى‌كرد. وى بعد از حمله نظامى آمریكا به دشت طبس همراه منتظر قائم به آنجا رفت، ولى زمانى كه به یزد بازمى‌گشت دیگر تنها بود:منتظر قائم روحش پرواز كرده و پیكرش همراه دشتى بود كه او را به شهر بازگرداند. حاجى در آزمون سراسرى دانشگاه امام حسین (ع) پذیرفته شد، اما در اولین ماه تحصیل حضور در سنگرهاى دفاع را واجب‌تر از تحصیل دید و بار دیگر عازم جبهه‌هاى نبرد حق علیه باطل شد. سرانجام بامسوول ستاد تیپ الغدیر 18در غروب روز پنجشنبه زمستان سال 1365 بر اثر اصابت گلوله توپ به شهادت رسید.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

شهید ناصر فولادی: بخشدار جبال بارز در شهرستان جیرفت ،استان کرمان ناصر گل سفید رنگ انقلاب بود. او در خانواده ای شکفتن گرفت که پدر ومادر هر دو پای بند به مسایل مذهبی بوده و تمام هم و غمشان این بود که فرزندانی صالح تحویل اجتماع دهند و باغ و بستان اسلام را سبز تر از وجود جوانه های خود کنند .پدر او آقای ماشا الله فولادی مردی متدین نجیب و خیر خواه بود مادر مومن و پاک دامن او خانم حسینی هر روز سوره محمد را در فضای خانه می پیچاند تا با قراعت آن دلبندش مقتدی گردد و سوره یوسف را به سیب می خواند و آن را میل می کرد تا او زیبا گردد .در ارتباط با خاطرات دوران محل و طفولیت مادر بزگوار شهید چنین نقل می کند : روزی در حیاط منزل ،کنار حوض نسشته بودم ،نا گاه پرنده ای روی سرم نشست و تصویرش در آب نقش بست. بعد از لحظاتی پرنده پرواز کرد شوهرم که پرنده را دید ه بود گفت:پرنده سبز رنگ زیبایی بود و این پرنده حتما با جنینی که در شکم داری ارتباط دارد . پس از تولد علاقه خاصی به ناصر داشتم وحتی همه بچه های همسال خود رانیز می گرفت و نزد من می آورد که به آنها نیز شیر بدهم .از دوران طفولیت در مساجد جهت اقامه نماز یا عزا داری سالار شهیدان با من وپدرش همراه بود .جهت آشنایی با قرآن او را به مکتب خانه می بردیم که در همان ایام کودکی ناصر جزء آخر قرآن را به ذهن سپرد. معلم قرآن نقل می کرد: غذای مختصری که ناصر به همراه می آورد هیچ گاه به تنهایی نمی خورد بلکه آنرابادوستانوبچه هایی که غذا نداشتند تقسیم می کرد .روحیه ی ایثار گری او از همان کودکی برهمگان عیان بود . نمازش را ازپنج سالگی شروع کرد زمانی که هنوز به مدرسه نمی رفت . اما به طور صحیح نماز می خواند .خلق و خوی ناصر در بین فرزندانم زبان زد بود. اگر گاهی اوقات بحث پیش می آمد ،ناصر گذشت داشت و می گفت ،با این که می توانم مثلا خواهر کوچکترم را کتک بزنم اما این کار را نمی کنم ....در دوران کودکی ناصر بیشترین کمک را در خانه و خارج از خانه را به عهده می گرفت .در مقطع ابتدایی نیز به خاطر صداقت و امانت داری ،مدیر مدرسه فروشگاه را به او وا گذار می کرد .حس نوع دوستی او ،باعث می شد که او به خاطر فقر یکی از دانش آموزان همکلاسی خود ،چند کیلو( کلمپه) را از مدرسه تا خانه حمل کند تا با فروش آن بتواند خرج مد رسه او را تامین کند . ناصر فو لادی کلاس پنجم انتدایی را با رتبه اول سپری و رفتار پسندیده او در آن روز ها باعث شد که به پدر او ،به خاطر تر بیت چنین فرزندی تبریک بگویند . کم کم دوره ی راهنمایی هم ارز راه رسید .با توجه به فضای مذ هبی مدرسه علوی که ناصر در آن ثبت نام شده بود .او با مسایل مذ هبی و سیاسی تا حدودی آشنایی پیدا کرد و بارها این جمله را به خانواده متذکر می شد و می گفت :اگر شما آن سالی که امام را تبعید کردند ،حرکت نموده و برعلیه نظام ستم شاهی شورش کرده بودید ،سر نوشت ما به اینجا ختم نمی شد. در سال 1356 ناصر تبدیل به درخت تنومندی شده بود که در جهت شاداب ساختن باغ انقلاب و اسلام می بالید .او پس از اخذ مد رک دیپلم و معدل عالی با شرکت در آزمون سراسری در رشته مهندسی متالوژی دانشگاه صنعتی شریف پذیرفته شد و جهت ادامه تحصیل به تهران عزیمت کرد .در این رابطه برادر بزرگش آقای مهدی فولادی چنین نقل می کند :من در مقابل دانشگاه تهران ،خیابان فروردین اطاقی برای ناصر اجاره کردم ،او به اتفاق دوستانش در آنجا ساکن شدند .ناصر گاهی پنج شنبه ها و جمعه ها به منزل ما می آمد. ما در مورد مسائل انقلاب با هم بحث و گفتگو می کردیم او در راهپیمایی های تهران شرکت داشت و روز های آخر که مزدوران شاه حملات مسلحانه داشتند ،ناصر به اتفاق دوستانش مواد آتش زا و کوکتل مولوتف می ساختند و در چنین اوضاع و احوالی بود که دانشگاه به تعطیلی کشانده شد و ناصر برای ادامه فعالیتهایش راهی کرمان شد .او برای مبارزه بارژیم ستمشاهی در 30 کیلومتری شهر کرمان روستای سعدی را جهت ساخت مواد آتش زا و کوکتل مولوتف بر گزید و به خاطر این که پاسگاه ژاندارمری باغین آنها را نبیند ،تا باغین به اتفاق دوستش پیاده می آمدند. این سردارملی واسوه شجاعت وایثار ،پس مجاهدتهای فراوان در جای جای میهن اسلامی ایران ،در عملیات غرور آفرین وپیروز مند فتح خرمشهر شربت شیرین شهادت را نوشید وآسمانی شد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

قائم مقام فرماندهی تیپ امام حسین(ع)لشگر41ثارالله (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) «یونس زنگی آبادی» سال 1340خورشیدی در خانواده ای مستضعف و متدین در روستای« زنگی آباد»در «کرمان »به دنیا آمد .پدرش «ملاحسین» مردی مومن و عاشق اهل بیت بود .وقتی در سن هفتاد و پنج سالگی از دنیا رفت یونس دوازده سال بیشتر نداشت .پس از پدر ؛مادر خانواده با سختی و مشقت برای تامین معاش زندگی همت کرد . از این پس ؛یونس نوجوان برای کمک به هزینه زندگی در کنار درس خواندن ؛به کارگری روی آورد .با شروع زمزمه های انقلاب در حالی که دانش آموز دبیرستانی بود در تظاهرات و حرکت های انقلابی نقش جدی داشت. باپیروزی انقلاب اسلامی به کردستان رفت و در سال1360 لباس سبز پاسداری را رسمابه تن کرد . تدبیر ؛شجاعت و جسارت او درعملیات مختلف باعث شد تا او رافرماندهی بنامیم که تمام زندگی اش در جبهه های جنگ خلاصه می شد .خاک شلمچه و عملیات کربلای پنج باشکوه ترین فراز زندگی سردار شهید حاج یونس زنگی آبادی بود .حماسه شور انگیز حاج یونس در این عملیات ؛نام زیبای او را برای همیشه در کنار نام مردان بزرگ این سرزمین جاودانه کرد .از یونس دو فرزند به نام های مصطفی و فاطمه به یادگار مانده است .

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

فرمانده گردان 419لشگر41ثارالله (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) «محمود پایدار »در سال 1343 در روستای «سر طاقین »در بخش«جبال بارز »در شهرستان« جیرفت »به دنیا آمد . دو ساله بود که از نعمت مادر محروم شد .او و برادر بزرگش ، محمد در پناه دستان پر نوازش مادر بزرگ قرار گرفتند . هنوز دوره ابتدایی را در روستای دستکوچ به پایان نبرده بود که به جیرفت آمدند . محمود کار و درس را در کنار هم قرار داد تا چرخ زندگی مشقت بار را به چرخاند .او در سالهای تحصیل شاگرد نمونه بود و در کارهایی که به او سپرده می شد لحظه ای کوتاهی نمی کرد . ضور روحانیون تبعید شده از سوی حکومت پهلوی به شهرستان جیرفت ،اولین قدمهای مبارزه را به محمود آموخت . اوپانزده سال بیشتر نداشت که به خاطر فعالیتهای سیاسی اش دستگیر شد و لی این بازداشت ها نمی توانست مانع مبارزه این جوان روستایی و فقر چشیده باشد . وقتی شکوفه های انقلاب روی شاخه های کهنسال ایران جوانه زد ،میدان تلاش و جانفشانی برای پیشبرد این هدیه الهی باز تر شدمحمود در هر مکانی که نیاز بود باشد ،بود و این بودنها از او مردی ساخت تا بحرانها و حادثه های بزرگی مثل جنگ تمام قد بایستد و از انقلابش که انقلاب پا برهنه ها بود دفاع کند . یک سال از جنگ گذشته بود که محمود به عنوان رزمنده ای ساده پای به میدان نبرد گذاشت . کسی نمی دانسن این بسیجی هوشیار بعد از دو سال فرماندهی گردانی نیرو مند می شود که نفس دشمن را می گیرد . محمود پایدار بعد از سه سال نبرد بی امان و رهبری گردانی که به دلاوری و معنویت شهره بود در اسفند ماه 1363 در عملیات خیبر به شهادت رسید .او از جوان ترین فرماندهان دوران دفاع هشت ساله ما بود .

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

شهید عباس عرب نژاد : فرمانده واحد مخابرات لشگر41ثارالله(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) وصیت نامه ...ای اهل ایمان در پیشبرد کار خود صبر و پیشه کنید و به ذکر خدا و نماز توسل نمایید که خدا یاور صابران است و آن کسیکه در راه خدا کشته شد، مرده نپندارید بلکه او زنده ابدی است ولیکن شما این حقیقت را در نخواهید یافت. با سلام به روح پاک شهدای جهان اسلام که سالارشان امام حسین (ع) و دیگر پویندگان راهش. پس از چهارده قرن شهیدان گرانقدر همچون شهید مظلوم بهشتی و دیگر یارانش که کربلای مجدد در ایران، به وجود آوردند. سلام به رهبر عالیقدرمان که با خنثی کردن توطئه های ابر قدرتان، بینیشان را به خاک مالید. سلام و درود به شما ملت عزیز و شهید پرور ایران که با وحدت از هم ناگسستنی خود منافین دیو صفت زمان را از صحنه جهاد درونیشان بیرون و رسوا کردید. ملت عزیز امروزه به راستی در میهن اسلامی مان همه جا جبهه است و هر لحظه برخوردی جدی بین تباهی و روشنایی وجود دارد. آنان که میل شهادت می کنند و عزیزترین و گرانبها ترین دارائی یعنی جان خود را صادقانه و عاشقانه در راه تعالی اسلام فدا می کنند. این عشق را در سر دارند که راهگشای نسلهای آینده هستند و باور دارند، کسانی که در رأس امور مملکت قرار دارند از خود آنها هستند و برای آنها کار می کنند و در واقع برای مستضعفین می جنگند. نسلهای آینده با عظمت درک فلسفه شهادت همیشه آماده باشند که راه نفوذی دشمن را از هر سو که باشد چه غرب و شرق محو نمایند. حال که ما چنین راهی را در پیش داریم چقدر کم سعادت است کسی که در بستر جان دهد و از این فیض عظیم محروم بماند و من از شما ملت عاجزانه می خواهم که در راه وحدت و یکپارچه شدن تا آنجا که در توان دارید کوشش کنید تا بتوانید توطئه های مخالفین اسلام را همچون گذشته در نطفه خنثی کنید و همچنین از هر زمان، خود تقاضا دارم برای پاسداری از خون شهیدان که مسئولیت بسیار سنگینی است راه آنها را ادامه دهید. سپاه اگر به ماند با خانواده های مستضعف برنامه و جلساتی گسترده داشته باشد و با سرکشی به این خانواده ها درد دلها و مشکلات آنها را ارزیابی کنند و به مقامات مسئول راهنمایی لازم را مبذول دارند و فقط به خانواده شهدا اکتفا نکنند، چون این افراد هم به مرو زمان به خانواده های شهدا می پیوندند در صورتی که بسیاری از مشکلات را قبل از خانواده شهید شدن داشته اند. امیدوارم خداوند شما را در این مسئولیت که به گردنتان است یاری نماید. من به مادرم که از جانم او را بیشتر دوست دارم سلام می رسانم و به حلالیت او محتاجم. امیدوارم که مرا ببخشد. من خیلی دلم می خواست که برایش کارهای بیشتری انجام دهم و هر وقت او را می دیدم واقعاً خوشحال می شدم و همچنین به پدر مهربانم سلام میرسانم... عباس عرب نژاد

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

فرمانده واحد ادوات(ضد زره)لشگر 41 ثارالله(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) شهید« احمد شول» در سال 1336 هجری شمسی در خانواده ای فقیر و عشایری که اسلام در رگ و پوستشان عجین شده بود در روستای« امیرآباد شول»در شهرستان « سیرجان »پای به عرصه وجود گذاشت. زندگی را در فقر آغاز نمود، فقری که مانع از آن می شد که بتواند تحصیلاتش را به پایان برساند و در اوج علاقه مندی به ناچار با اتمام تحصیلات ابتدائی مدرسه را ترک گفت تا بتواند در امرار معاش خانواده پدر را یاری کند. احمد از همان کودکی و در هنگامی که به تازگی خواندن و نوشتن را یاد گرفته بود نام حسین(علیه السلام) را بخوبی یادگرفت ، هنوز کودکی تازه سواد بود که در مجالس روضه خوانی در حد توانش نوحه سید الشهداء را سر می داد و با صدای نازکش دل عاشقان می لرزاند و به یاد عاشورا می انداخت. بعد از چند سال تلاش و کار بی وقفه و توان فرسا پای به سرباز خانه گذاشت و این همزمان با شروع مبارزات امت اسلامی بر علیه کفر طاغوتی بود. وی مرتباً مرخصی می گرفت و یا فرار می کرد تا بتواند در شهر خود در سرنگونی رژیم پوشالی سهمی داشته باشد، احمد از جمله فعالترین افراد انقلابی روستای خود به شمار می رفت. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، آرزویی که او سالها انتظار آنرا می کشید برآورده شد و طلیعه حکومت مستضعفین نمایان گشت. وی به دنبال خدمت در راه انقلاب بود، بهترین راه را درآمدن به لباس پاسداری دانست و همزمان با تأسیس سپاه وارد این ارگان مقدس شد و خالصانه خدمت را شروع نمود. احمد در سپاه همواره از سختیها استقبال می نمود و هر وقت که کار سخت و پر مخاطره ای در پیش بود داوطلبانه از دیگران سبقت می گرفت. مأموریتهای فراوان او به نقاط محروم از قبیل جیرفت، سیستان و بلوچستان و شرکت در نبردهای کردستان و در شهرهای سنندج و مهاباد خالی از این موضوع است. همزمان با شروع جنگ تحمیلی ابرقدرتها علیه ایران اسلامی مشتاقانه به سوی جبهه شتافت و زندگی جنگی، در محیط جنگ را بر زندگی در پشت جبهه ترجیح داد. او جبهه برایش سیاحت و گردش بود که پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود. "هر امتی را سیاحتی است و سیاحت امت من جهاد در راه خدا است." شرکت او در عملیات فتح المبین، بیت المقدس، خیبر، بدر، والفجر8 و کربلای 1 حاکی از علاقه وافرش به جبهه و جنگ و تعهدش نسبت به خون شهدا بود. او در جبهه ابتدا مسئولیت را با فرماندهی گروهان شروع نمود و تا فرماندهی گردان به پیش رفت و هنگام شهادت فرمانده گردان 416 لشکر 41 ثارالله بود. شول نه تنها یک فرمانده بلکه مداح اهل بیت نیز بود و وقتی شروع به نوحه و مرثیه خوانی می کرد ناله و گریه بلند می شد، احمد گرمی محفل عزاداران حسین(علیه السلام) بود و مداح سید الشهداء او یک عمر با عشق حسین (علیه السلام) زندگی کرد و سرانجام در عملیات کربلای یک به یاد حسین(علیه السلام) و با لب تشنه به سوی مولایش شتافت و این در حالی بود که فقط 48 ساعت از خانواده اش جدا شده بود. هنگام خداحافظی حالت عجیبی داشت، اشک شوق از چشمانش جاری و بی تابی عجیبی در او مشاهده می شد. آری او زود رفت و بقول فرمانده اش سردار قاسم سلیمانی: او فاتح قلاویزان و قهرمان مهران و مرد جبهه های پیکار و حماسه از فتح المبین تا کربلای یک بود.از شهید احمد شول 2 فرزند به نامهای حسین 5 ساله و علی اکبر 2 ساله بیاد مانده است .

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

شهید حسن مصطفوی : فرمانده گردان 410 خاتم الانبیاء لشگر41ثارالله (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) در تاریخ 8/9/1341 در «تهران» متولد شد. دوران طفولیت را در تهران و در خانه ای ساده سپری کرد . بعد از آن 2 سال همراه با خانواده در شهرهای« اصفهان»،« شیراز» بود وسرانجام به «کرمان »آمد.او در این شهرتا دوران تحصیل متوسطه حضور داشت. بعد از اخذ دیپلم از هنرستان «دارین» همراه داوطلبان بسیجی به جبهه اعزام شد و تا زمان شهادت در جبهه بود. اودوران خدمت سربازی را نیز به صورت تمام وقت در جبهه حضور داشت.هنوز مدت زیادی از حضور ش در جبهه نگذشته بود که به فرماندهی گردان رسیداودر این سمت به دفاع از ایران بزرگ پرداخت تا به آرزوی دیرین خود رسید.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : گنجینه دانشمندان (جلد ششم)

عالم دینى، محقق، استاد. تولد: 1299، قریه فریمان (مشهد). شهادت: 12 اردیبهشت 1358، تهران. آیت‏الله مرتضى مطهرى در سن سیزده سالگى به حوزه‏ى علمیه‏ى مشهد رفت. اولین استاد وى در آنجا مهدى شهیدى رضوى مدرس فلسفه الهى بود. پس از چهار سال تحصیل در آن حوزه، به حوزه‏ى علمیه‏ى قم رفت. وى تا سال‏هاى 1322 و 1323 به آموختن ادبیات، منطق، سطوح متوسط و عالى، فقه و اصول پرداخت، سطوح نهایى فرائد و مكاسب و كفایه از اساتیدى چون آیت‏الله محقق داماد و امام خمینى (ره) فراگرفت. دوازه سال در درس اخلاق امام شركت كرد، منظومه حاجى ملا هادى سبزوارى و اسفار ملا صدراى شیرازى و تفسیر را در محضر امام خمینى و مهدى آشتیانى و علامه طباطبایى خواند. خارج فقه و اصول را نزد آیت‏الله بروجردى و آیت‏الله سید على یثربى كاشانى و امام خمینى (ره) و آیت‏الله سید محمدتقى خوانسارى و آیت‏الله سید حسن صدر فراگرفت. مرتضى مطهرى بعد از پانزده سال تحصیل در حوزه‏ى علمیه‏ى قم عازم تهران شد و پس از مدتى تدریس خصوصى به تدریس در دانشكده‏ى الهیات و معارف اسلامى و نیز مدرسه‏ى علمیه‏ى مروى و حوزه‏ى علمیه‏ى قم پرداخت. ابتدا به تدریس ادبیات و در اواخر به تدریس شرح منظومه، منطق (شرح مطالع) كلام (شرح تجرید) و گاهى به تدریس مكاسب و كافیه مشغول بود. در پانزده خرداد 1342 آیت‏الله مطهرى به دلیل سخنرانى ضد شاه و سازماندهى نهضت در تهران، توسط ساواك بازداشت و حدود دو ماه در زندان شهربانى به سر برد. بنیانگذارى حسینیه‏ى ارشاد و فعالیت در این مؤسسه، سخنرانى در انجمن‏هاى اسلامى پزشكان و مهندسان و نیز سخنرانى در مساجد مختلف و همچنین اداره‏ى مسجدالجواد براى مدتى حدود سه سال، مهم‏ترین فعالیت‏هاى استاد را پس از ورود ایشان به تهران را تشكیل مى‏دهد. پس از اوج‏گیرى نهضت اسلامى ایران، آیت‏الله مطهرى در سال 1357 براى دیدار با امام خمینى (ره) عازم پاریس شد. در این دیدار نخستین هسته‏ى شوراى انقلاب اسلامى شكل گرفت. سرانجام دو ماه و نیم پس از پیروزى انقلاب اسلامى، آیت‏الله مطهرى در حالى كه ریاست شوراى انقلاى اسلامى را به عهده داشت توسط گروه فرقان به شهادت رسید. از آیت‏الله مطهرى آثارى به یادگار مانده است كه از آن جمله‏اند: مقدمه و شرح بر اصول و روش رئالیسم (پنج جلد)؛ خدمات متقابل اسلام و ایران؛ عدل الهى؛ نظام حقوق زن در اسلام؛ علل گرایش به مادیگرى؛ مسئله حجاب؛ نهضت‏هاى اسلامى در صد ساله اخیر؛ مقدمه‏اى بر جهان بینى اسلامى (شش جلد شامل انسان و ایمان؛ وحى و نبوت؛ انسان در قرآن؛ جامعه و تاریخ؛ انسان و سرنوشت؛ زندگى جاوید یا حیات اخروى)؛ پیرامون انقلاب اسلامى؛ سیرى در نهج‏البلاغه؛ آشنایى با علوم اسلامى (چهاد جلد شامل اصول فقه و فقه؛ كلام و عرفان؛ منطق و فلسفه؛ حكمت عملى)؛ شرح منظومه‏ى حاج ملا هادى سبزوارى (این كتاب در اولین دوره‏ى كتاب سال به عنوان كتاب برگزیده‏ى رشته‏ى فلسفه و حكمت انتخاب شد)؛ جاذبه و دافعه حضرت على (ع)؛ شرح مبسوط منظومه (این كتاب در نهمین دوره كتاب سال به عنوان كتاب برگزیده‏ى رشته‏ى فلسفه اسلامى انتخاب شد)؛ نقدى بر ماركسیسم؛ جهان بینى توحیدى؛ اسلام و مقتضیات زمان (دو جلد)؛ امامت و رهبرى؛ جهاد؛ داستان راستان سیرى در سیره نبوى؛ ختم نبوت؛ پیامبر امى؛ ولاءها و ولایت ها؛ جاذبه و دافعه على (ع)؛ عرفان حافظ؛ آشنایى با قرآن (پنج جلد)؛ تعلیم و تربیت در اسلام؛ فلسفه اخلاق؛ ده گفتار؛ بیست گفتار؛ گفتارهاى معنوى؛ پیرامون جمهورى اسلامى؛ اخلاق جنسى؛ پاسخ‏هاى استاد؛ امدادهاى غیبى در زندگى بشر؛ حق و باطل (به ضمیمه: احیاى تفكر اسلامى)؛ تكامل اجتماعى انسان؛ مسأله ربا به ضمیمه بیمه، سیرى در سیره ائمه اطهار علیهم السلام، مسئله شناخت؛ انسان كامل؛ نظرى به نظام اقتصادى اسلام؛ فلسفه تاریخ (1)؛ فطرت؛ خاتمیت؛ توحید؛ نبوت؛ معاد؛ حكمت‏ها و اندرزها؛ طرح هاى رسالت پیرامون خدمت و زمامدارى. آیت‏الله مطهرى در تاریخ 12 اردیبهشت 1358 در تهران به شهادت رسید و پیكر وى در حرم حضرت معصومه (ص) نزدیك آرامگاه آیت‏الله عبدالكریم حائرى یزدى به خاك سپرده شد. 1- حجةالاسلام و استاد عالیمقام جناب حاج شیخ مرتضى مطهرى فریمانى از دانشمندان و افاضل مدرسین و گویندگان و نویسندگان معاصر تهرانست. وى در حدود 1338 قمرى در فریمان متولد شده و دروس ابتدائى را در آنجا خوانده انگاه به مشهد آمده و مقدمات و ادبیات و قسمتى از سطوح وسطى را در مشهد فراگرفته و در سال 1356 ق مهاجر به قم نموده و سطوح نهائى فرائد و مكاسب و كفایه را از اساتید و مدرسین حوزه علمیه قم مانند مرحوم آیت‏اللَّه محقق داماد و آیت‏اللَّه العظمى موسوى و دیگران آموخته و منظومه و اسفار و تفسیر را از محضر آیت‏اللَّه العظمى موسوى و مرحوم آمیرزا مهدى آشتیانى و علامه طباطبائى استفاده نموده و دروس خارج فقه و اصول را از محضر مرحوم آیت‏اللَّه العظمى بروجردى و مرحوم آیت‏اللَّه العظمى آقاى آمیرزا سید على یثربى كاشانى و آیت‏اللَّه موسوى مذكور مدظله و مرحوم آیت‏اللَّه خونسارى و آیت‏اللَّه صدر بهره‏مند شده و به مدارج عالیه علم ارتقا یافته و پس از فوت مرحوم آیت‏اللَّه بروجردى به تهران منتقل و به تدریس و تألیف كتب مفیده و تبلیغ دین و نشر معارف تا حال حاضر اشتغال دارد. داراى بیانى رسا و منطقى شیوا و قلمى زیبا مى‏باشد. از آثار مطبوع و ارزنده ایشان كتب زیر مى‏باشد. 1- اصول فلسفه و روش رئالیسم (مقدمه و توضیح و پاورقى) 2- انسان و سرنوشت 3- خدمات متقابل اسلام و ایران 4- خورشید دین هرگز غروب نمى‏كند. 5- داستان راستان 6- عدل الهى 7- علل گرایش به مادى‏گرى 8- مسئله حجاب 9- نظام حقوق زن در اسلام 10- سیرى در نهج‏البلاغه و تألیفات ارزنده دیگر كه هنوز به طبع نرسیده است. (ح 1298- شهادت 1358 ش)، عالم دینى، فقیه اصولى، فیلسوف، متكلم، واعظ، نویسنده و استاد دانشگاه. در فریمان خراسان در یك خانواده‏ى اصیل و روحانى به دنیا آمد. پدرش كه مردى باایمان و باتقوا بود در تربیت وى نهایت كوشش را نمود و ویژگى‏هاى عقیدتى خود را به فرزندش سپرد. در دوازده سالگى به مشهد عزیمت نمود و به تحصیل مقدمات علوم اسلامى و قسمتى از سطوح پرداخت. در 1316 ش در هجده سالگى براى تكمیل تحصیلات به قم رفت و حدود پانزده سال در آنجا ماند و سطوح نهایى را از آیت‏اللَّه محقق داماد و امام خمینى و منظومه و اسفار و تفسیر را از فیلسوف بزرگ آقا میرزا مهدى آشتیانى و علامه طباطبائى و امام خمینى و خارج فقه و اصول را زا محضر آیت‏اللَّه بروجردى و آیت‏اللَّه یثربى كاشانى و آیت‏اللَّه حجت و آیت‏اللَّه خوانسارى و آیت‏اللَّه صدر فراگرفت. در 1320 ش در محضر آقاى حاج میرزا على شیرازى با نهج‏البلاغه آشنا شد. از 1325 ش با كتب ماتریالیستها آشنا شد و از آنجا كه به فلسفه علاقه‏مند بود مطالعه كتب مادیین را پى‏گیر و بر این عقیده راسخ شد كه فلسفه مادى فلسفه كسى است كه فلسفه نمى‏داند. در 1329 ش در حوزه‏ى درس خصوصى علامه طباطبائى كه براى بررسى فلسفه مادى تشكیل شده بود، زمینه‏ى تألیف كتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» فراهم شد. او در سالهاى آخر اقامت در قم و نیز سالهاى اول مهاجرت به تهران به تحقیق بیشتر درباره‏ى این موضوع پرداخت و تا پایان عمر مبارزه با اندیشه‏هاى انحرافى را ادامه داد. از 1331 ش به موازات تدریس و تألیف، در تهران، سخنرانى‏هاى تحقیقى خویش را در دانشگاه‏ها، انجمن‏هاى اسلامى و مجالس خصوصى آغاز نمود. در 1334 ش تدریس در دانشكده الهیات و معارف اسلامى را شروع كرد و بیست و دو سال تدریس و تحقیق را در آنجا ادامه داد. استاد مطهرى متخصص فلسفه مشاء بود. او به كتب ابن‏سینا احاطه كامل داشت و متن «شفاء» و «نجات» و «اشارات» را در دوره‏ى دكترا تدریس مى كرد. وى علاوه بر كتب شیخ، «شرح منظومه» سبزوارى و «شواهد الربوبیة» ملا صدرا را نیز تدریس مى‏نمود. در خرداد 1342 ش به همراه عده‏اى از علما و روحانیون مدتى به زندان افتاد و تا پیروزى انقلاب اسلامى از اركان فكرى نهضت به حساب مى‏آمد. استاد مطهرى كمتر از سه ماه پس از پیروزى انقلاب به دست گروه فرقان به شهادت رسید. از آثارش: «آشنایى با علوم اسلامى»؛ «آشنایى با قرآن»؛ «اسلام و مقتضیات زمان»؛ شرح و توضیح «اصول فلسفه و روش رئالیسم»؛ «امدادهاى غیبى در زندگى بشر»؛ «انسان و سرنوشت»؛ «جاذبه و دافعه على (ع)»؛ «حماسه‏ى حسینى»؛ «خدمات متقابل اسلام و ایران»؛ «خورشید دین هرگز غروب نمى‏كند»؛ «داستان راستان»؛ «درسهاى اسفار»؛ «ربا، بانك، بیمه»؛ «سیرى در سیره نبوى (ص)»؛ «سیره ائمه اطهار (ع)»؛ «سیرى در امیرالمؤمنین»؛ شرح مبسوط «منظومه‏ى» سبزوارى؛ «عدل الهى»؛ «علل گرایش به مادیگرى»؛ «مقدمه‏اى بر جهان‏بینى اسلامى»؛ «نظام حقوق زن در اسلام».[1] علامه محقق و استاد بزرگوار حاج شیخ مرتضى ابن حجةالاسلام حاج شیخ حسین مطهرى فریمانى یكى از ستارگان درخشان حوزه علمیه قم و شاگردان برجسته آیت‏اللَّه العظمى امام خمینى و آیت‏اللَّه استاد علامه طباطبائى مى‏باشند. وى در ماه جمادى الثانى 1338 ق برابر با 1299 هجرى شمسى در خراسان دیده به جهان گشود. این مجاهد بزرگ در سال 1356 هجرى قمرى برابر با 1316 ه شمسى از حوزه علمیه خراسان وارد حوزه علمى قم گردید و پانزده سال در دانشگاه بزرگ قم رحل اقامت افكند و از اساتید این حوزه مانند مرحوم آیت‏اللَّه بروجردى و آیت‏اللَّه حجت و آیت‏اللَّه داماد و علامه طباطبائى و بالاخص امام خمینى و دیگران بهره‏هاى كافى برد سپس در سال 1371 برابر با 1331 شمسى قم را به عزم تهران ترك گفت و در طول اقامت خود در تهران آنى از خدمات علمى و قلمى و تبلیغى غفلت نورزید علاوه بر تدریس در دانشكده الهیات و مدرسه علمیه مروى در منزل شخصى خود براى گروهى از دلباختگان فلسفه و تفسیر تدریس مى‏كرد جلسات پر ارج دیگرى نیز مانند جلسه انجمن اسلامى مهندسان و انجمن اسلامى پزشگان را اداره مى‏كرد. موج حادثه شهادت مرحوم مطهرى. مرحوم حجةالاسلام مطهرى كه بیش از چهل سال با ایشان آشنائى داشتم و در بسیارى از مباحث فقهى و اصولى و استفاده از محاضر آیات عظام مرحوم بروجردى و یثربى كاشانى و آیت‏اللَّه حجت و دیگر آیات چون نایب‏الامام آیت‏اللَّه العظمى خمینى با معظم‏له شركت داشته و تا حدودى از نزدیك ایشانرا مى‏شناختم دانشمندى محقق و فیلسوفى مدقق و حكیمى فرزانه و استادى آگاه و روشن بین و نویسنده‏اى مبارز و گوینده‏اى مجاهد بود از خود آثارى گرانقدر گذاشت كه قسمتى از آنرا در ضمن ترجمه‏اش یاد نمودم. حادثه شهادت و فاجعه ناگهانى شهید شدنش در ساعت ده و نیم بعد از ظهر دهم اردیبهشت برابر شب پنجم جمادى‏الثانى 99 چنان موجى در سراسر ایران بى‏نظیر بوده و میلیونها نفر از مسلمین جهان و حتى اقلیتهاى مذهبى چون مسیحیان و كلیمیان و زردتشتیان در سوك و ماتم او نشسته و صدها هزار نفر د رتشیع جنازه او از دانشگاه تهران تا صحن مطهر حضرت معصومه (ع) قم و آرامگاه او شركت و فریاد مطهرى مطهرى شهید انقلاب است به آسمان رسانیدند. مرحوم مطهرى شهید رئیس شوراء انقلاب و دومین قربانى بزرگ و ذبح عظیم بعد از رأى جمهورى اسلامى است. مرحوم مطهرى سالها از مدرسین حوزه علمیه قم بوده و پس از فوت مرحوم آیت‏اللَّه العظمى بروجردى كه به تهران منتقل نیز تا آخر عمرش در دانشكده الهیات و دانشگاه به تدریس علوم و فنون مختلفه اسلامى اشتغال داشته و شهادتش ضایعه جبران ناپذیرى در جهان علم و معارف الهى ایجاد و رخنه‏اى به وجود آورد كه به این زودى تدارك نشود. آرى مرگ این فیلسوف اسلامى شرق اثر عمیق درحوزه‏هاى علمى و سیاسى رهبران دینى و آیات عظام و اساتید والامقام و بالاخص مرحع عالیقدر و قائد عظیم‏الشأن آیت‏اللَّه العظمى نایب‏الامام آقاى خمینى مدظله گذارد و تمام مراجع بزرگ تقلید و زعماء حوزه‏هاى علمى تأثرات قلبى و درون خود را در این شرایط سخت از شهادت و فقدان جانكاه مرحوم مطهرى در ضمن ایراد بیانیه‏اى اعلام كه عموم مردم از طریق رادیو و تلویزیون استماع نمودند. در میان آن اعلامیه و بیانیه‏ها از همه جالب‏تر و عمیق‏تر بیانات رهبر عالیقدر انقلاب نایب‏الامام است كه داراى ویژگى‏هاى خاصى براى عموم مردم مبارز و رزمندگان و پاسداران انقلاب و نیز معرفى مقامات علمى و اجتماعى و سیاسى و معنوى مرحوم مطهرى شهید است از زبان خالى از اغراق و مبالغه امام مدظله و گرچه تمام اقشار مردم از دور و نزدیك به وسیله فرستنده‏هاى روز شنیده‏اند اما چون شنیده‏ها فراموش شدنى است لازم دیدم كه متن آن را در اینجا ثبت كنم كه روشنگر آیندگان باشد كه نهضت و انقلاب اسلامى چه قربانیهاى ارجمندى داده و چه خونهاى گرانقدر براى برقرارى جمهورى آن اهداء گردیده است. متن بیانات امام در ضایعه شهادت مطهرى. بسم اللَّه الرحمن الرحیم. انا لله و انا الیه راجعون. این جانب به اسلام و اولیاء عظیم‏الشان آن و به ملت اسلام و خصوصا ملت مبارز ایران ضایعه اسف‏انگیز شهید بزرگوار و متفكر و فیلسوف و فقیه عالیمقام آقاى حاج شیخ مرتضى مطهرى قدس‏سره را تسلیت و تبریك عرض مى‏كنم. تسلیت در شهادت شخصى كه عمر شریف و ارزنده خود را در راه اهداف مقدس اسلام صرف كرد و با كجرویها و انحرافات مبارزه سرسختانه كرد. تسلیت در شهادت مردى كه در اسلام شناسى و فنون مختلفه اسلام و قرآن كریم كم نظیر بود. من فرزند بسیار عزیزى را از دست دادم و در سوك او نشستم كه از شخصیتهائى بود كه حاصل عمرم محسوب مى‏شد. در اسلام عزیز به شهادت این فرزند برومند و عالم جاودان ثلمه‏اى وارد شد كه هیچ چیز جایگزین آن نیست. و تبریك در داشتن این شخصیتهاى فداكار كه در زندگى و پس از آن با جلوه خود نورافشانى كرده و مى‏كنند من تربیت چنین فرزندانى كه با شعاع فروزان خود مردگان را حیات مى‏بخشند و به ظلمت‏ها نور مى‏افشانند به اسلام بزرگ و مربى انسانها و امت اسلامى تبریك مى‏گویم. من اگر چه فرزند عزیزى را كه پاره تنم بود از دست دادم لكن مفتخرم كه چنین فرزندان فداكارى در اسلام وجود داشت و دارد. مطهرى كه د رطهارت روح و قدرت ایمان و قدرت بیان كم‏نظیر بود رفت و به ملاء اعلاء پیوست لكن بدخواهان بدانند كه با رفتن او شخصیت اسلامى و علمى و فلسفیش نمى‏رود ترورها نمى‏تواند شخصیت انسانى مردان اسلام را ترور كنند آنان نمى‏دانند كه به خواست خداى توانا ملت ما با رفتن اشخاص بزرگ در مبارزه علیه فساد و استبداد و استعمار مصمم‏تر مى‏شوند ملت ما راه خود را یافته و در قطع ریشه‏هاى گندیده رژیم سابق و طرفداران منحوس آن از پاى نمى‏نشیند. اسلام عزیز با فداكارى و فدائى دادن عزیزان رشد نموده برنامه اسلام از عصر وحى تاكنون بر شهادت توام با شهامت بوده قتال در راه خدا و راه مستضعفین در رأى برنامه‏هاى اسلام است. (و ما لكم لا تقاتلون فى سبیل اللَّه و المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان) اینان كه شكست و مرگ خود را لمس نموده و با این رفتار غیر انسانى مى‏خواهند انتقام بگیرند یا به خیال خام خود مجاهدین در اسلام را بترسانند آنها گمان نكردند كه از هر موى شهیدى از ما و از قطره خونى كه به زمین مى‏ریزد انسان‏هاى مصمم و مبارزى به وجود مى‏آید. شما مگر تمام افراد ملت شجاع را ترور كنید و الا ترور فرد هرچه بزرگ باشد براى اعاده چپاول‏گرى سودى ندارد. ملتى كه با اعتماد به خداى بزرگ و براى احیاى اسلام به پا خاسته با این تلاشهاى مذبوحانه عقب‏گرد نمى‏كنند. ما براى فداكارى حاضر و براى شهادت در راه خدا مها هستیم. اینجانب روز پنجشنبه سیزدهم اردیبهشت 58 را براى بزرگداشت شخصیتى فداكار و مجاهد در راه اسلام و ملت عزاى عمومى اعلام میكنم و خودم در مدرسه فیضیه روز پنجشنبه، و جمعه به سوك مى‏نشینم. از خداوند متعال براى آن فرزند عزیز اسلام رحمت و غفران و براى اسلام عزیز عظمت و عزت مسئلت مى‏نمایم. سلام بر شهداى راه حق و آزادى. روح‏اللَّه الموسوى الخمینى. شهادت مطهرى. این بزرگوار سرانجام آفتاب عمر پر بركتش كه قریب 60 سال در خدمت اسلام و علم بود در شب چهارشنبه دوازدهم اردیبهشت (58) برابر پنجم جمادى الثانى 1399 غروب كرد اتفاقا در همان ماهى كه دیده به جهان گشوده بود دیده از جهان فروبست.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : گلزار مشاهیر

عالم دینى. تولد: 1293، دهخوارقان (آذرشهر)، از توابع تبریز. شهادت: 20 شهریور 1360، تبریز. آیت‏الله سید اسدالله مدنى، فرزند آقا میرعلى، در سن شانزده سالگى پدر خود را از دست داد و چون پیش از این مادرش را نیز از دست داده بود به ناچار سرپرستى سه كودك و نامادرى‏اش را عهده‏دار شد. چندى بعد وارد حوزه‏ى علمیه‏ى قم شد و پس از گذراندن دوره سطح نزد آیت‏الله سید شهاب‏الدین مرعشى نجفى و آیت‏الله سید محمد رضا گلپایگانى، حدود چهار سال به تحصیل درس فلسفه در محضر امام خمینى (ره) پرداخت و همچنین در جلسات درس آیت‏الله سید محمد حجت كوه‏كمره‏اى و آیت‏الله سید محمدتقى خوانسارى شركت كرد. استادان دیگر او آیت‏الله حكیم و آیت‏الله سید ابوالحسن اصفهانى و آیت‏الله سید عبدالهادى شیرازى بودند. مبارزات سیاسى خود را نیز از همان دوران طلبگى علیه رژیم پهلوى آغاز كرد و به علت مخالفت با كاپیتولاسیون از قم به ممسنى نورآباد تبعید شد و پس از تبعید در سال 1363 ق. به زیارت خانه خدا رفت و پس از اتمام حج بى‏درنگ به نجف عزیمت و تحصیل و درس خود را در آنجا شروع كرد و در درسهاى آیت‏الله خویى شركت نمود و روزانه چندین جلسه درس از كفایة، رسائل، مكاسب و لمعه را براى طلاب تدریس مى‏نمود. در نجف در فعالیت‏هاى عمرانى و مذهبى و نیز در راهپیمایى‏هاى و سایر مسائل ایران پیش قدم بود. در بیست و یكم بهمن 1375 كه تعدادى از تانك‏هاى دشمن از كرمانشاه به تهران عازم بودند، وى به اتفاق سى هزار جمعیت با دست خالى كفن‏پوش به مقابله با آن‏ها پرداختند و با دادان تعداى شهید و مجروح موفق مى‏شوند تانك‏ها را از حركت بازداشته و سربازان را كه تعدادشان 500 نفر بود خلع سلاح نمایند و تمام آنها را در منزل خود تغییر لباس داده و پذیرایى مى‏كند و به آنها مى‏گوید كه: بروید به امید خدا هر موقع انقلاب پیروز شد خودتان را معرفى كنید.» بعد از پیروزى انقلاب اسلامى و پس از رحلت آخوند ملا معصومى، آیت‏الله مدنى دوباره بعد از اقامت كوتاهى در قم راهى همدان شد. در انتخابات مجلس خبرگان شركت نمود و از سوى مردم همدان به مجلس راه یافت و در تدوین قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران نقش داشت. وى همچنین امامت جمعه و نمایندگى امام خمینى (ره) را در همدان طبق حكم بیست و یكم مهر 1358 ایشان به عهده داشت. بعد از شهادت آیت‏الله محمدعلى قاضى طباطبایى به حكم رهبرى، امام جماعت شهر تبریز شد. نقش آیت‏الله مدنى در اداره‏ى امور استان آذربایجان و جریان حزب خلق مسلمان كه توانسته بود قدرتى در تبریز براى خود دست و پا كند، مهم بود. وى با همیارى مردم آنها را از صحنه‏ى سیاست منطقه بیرون كرد. به همین سبب چندین بار به وى سوء قصد شد. از جمله خدمات ایشان مى‏توان به این موارد اشاره نمود: احداث مهدیه، صندوق قرض‏الحسنه و درمانگاه در مهدیه همدان، بناى حسینیه و احداث حمام و مسجد و مدرسه و كتابخانه و قرض‏الحسنه‏اى در دره مراد بیك، راه اندازى صندوق قرض‏الحسنه در قصر شیرین، اداره‏ى حوزه‏ى علمیه‏ى كمالیه‏ى خرم‏آباد، احداث هجده دستگاه خانه در یكى از روستاهاى بوئین زهرا، ساختن مسجد بزرگى در نورآباد ممسنى. او در جبهه‏هاى دفاع مقدس هم حضور داشت (همچنین در جریان شكست حصر سوسنگرد). آیت‏الله مدنى روز بیستم شهریور 1360 بعد از نماز جمعه تبریز به شهادت رسید و پیكرش را در جوار حرم معصومه (س) به خاك سپردند. حاج سید اسداللَّه مدنى دهخوار قانى (آذر شهرى) از علماء مبرز معاصر است در شهر خرم‏آباد. وى در سال 1331 قمرى در آذرشهر متولد شده و پس از رشد و خواندن مقدمات و سطوح اولى در محل خود به اتفاق برادر رضاعى خود جناب مستطاب حجةالاسلام والمسلمین آقاى حاج میرزا باقر حكمت‏نیا در سال 1356 قمرى مهاجرت به قم نموده و سطوح وسطى و نهائى را از مدرسین بزرگ چون آیت‏اللَّه العظمى مرعشى نجفى و آیت‏اللَّه العظمى گلپایگانى و بعضى دیگر به پایان رسانیده و به درس خارج مرحوم آیت‏اللَّه العظمى آقاى آسید محمد حجة كوه‏كمرى و آیت‏اللَّه العظمى حاج سید محمدتقى خوانسارى طاب ثراهما حاضر شده و استفاده كامل نموده و خود به تدریس سطوح و اخلاق پرداخته آنگاه مهاجرت به نجف نموده و از محضر آیات بزرگ حوزه نجف بالاخص زعیم اعظم و مرجع عالیقدر جهان تشیع حضرت آیت‏اللَّه العظمى خوئى مدظله فقها و اصولا استفاده نموده و خود در آن سامان به تدریس فقه و اصول و غیره پرداخته و در فصل تابستان به همدان آمده و مورد توجه مخصوص مردم باایمان همدان و بالخصوص دانشمندان آن شهرستان قرار گرفته تا در سال 1392 قمرى كه مردم عالم دوست شهرستان خرم‏آباد مركز فرماندارى منطقه لرستان براى سرپرست حوزه علمیه آنجا و مرجعیت مردم آن ناحیه تقاضا و به اصرار آنجناب را به خرم‏آباد برده و تاكنون از وجود ذیجودش استفاده و استفاضه مى‏نمایند.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شهیدان

در روز هفتم مرداد ماه سال 1344 فرزندى به نام حسین در خانواده دهستانى در شهر كویرى یزد در خانواده‌اى مهربان و صمیمى دیده به جهان گشود.عشق و علاقه این كودك به اهل‌بیت (ع) و مكتب آسمانى وحى و نبوت از همان سنین خردسالى با تمام وجودش عجین شده بود، امیدوار كرد. در دوران انقلاب اسلامى با وجود اینكه دوازده سال بیشتر نداشت، نقش فعالى در مبارزات ایفا نمود و او نیز مانند هر فرد مسلمان دیگرى به ظلم ستیزى و حق‌خواهى در كنار سایر مبارزان روح‌الله (س) قرار گرفت. پس از استقرار نظام جمهورى اسلامى به رهبرى امام خمینى (س) در ایران و با آغاز حمله غافلگیر كننده رژیم عراق، از آنجایى كه مرز و بوم كشور و دینش را در خطر مى‌دید، با تلاش و پى‌گیرى فراوان خود را به جبهه‌هاى نبرد رسانده. از همان بدو ورود، با تلاش و خدمات مخلصانه‌اى كه از خود نشان داده، به جمع واحد اطلاعات- عملیات لشكر 8 نجف پیوست. لیاقت و شایستگى‌اش با عث گردید تا در حساس‌ترین و سخت‌ترین مأموریت ها از وجود او بهره گیرند. با تشكیل تیپ 18 الغدیر، حسین در عملیات‌هاى بسیارى در بخش اطلاعات عملیات نقش مهمى را ایفاء نمود. مسوولیت اكثر عملیات هاى بزرگ و پراكنده تیپ را برعهده گرفت.در این میان عملیات‌هاى بسیار مهمى صورت گرفت كه یكى از آنها كربلاى پنج بود و قائم مقامى اطلاعات و عملیات تیپ الغدیر بر عهده دهستانى قرار داده شد... لاكن سرآخر در سپیده دم بیست و پنجمین روز از نخستین ماه زمستان در سال 65 جام نوشین شهادت را سر كشید و به دیار باقى شتافت.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شهیدان

جواد عابدى در سال 1340 ه.ش. در شهر مقدس قم به دنیا آمد. پس از گذشت 7 بهار از عمرش، وارد مدرسه شد و پله‌پله مراحل تحصیل را با موفقیت گذراند. او تحصیلات دبیرستانى را طى مى‌كرد كه با نهضت امام خمینى (س) آشنا شد. جواد كه تشنه حقیقت بود، با شركت در راه‌پیمایى ها و پخش اعلامیه، نهضت را یارى رساند.وى پس از پیروزى انقلاب اسلامى، به تحصیل ادامه داد و در سال 1359موفق به اخذ مدرك دیپلم در رشته اقتصاد شد. جواد سپس به عضویت سپاه درآمد و با حضور دائمى خود در جنگ، به نداى امام (س) لبیك گفت. عابدى در عملیات‌هاى مختلف از جمله رمضان، والفجرچهار، خیبر، عاشورا و بدر، با مسوولیت‌هاى فرمانده محور، فرمانده گردان و فرمانده تیپ حضور داشت و بارها به سختى مجروح شد. در سال 1364 دوره عالى فرماندهى پیاده را در پادگان خاتم‌الانبیا (صلى‌الله‌علیه‌وآله) تهران گذراند.سرانجام فرمانده تیپ 1 لشكر 17على‌بن‌ابیطالب (علیه‌السلام) در تاریخ 1365/12/7 در منطقه شلمچه و در عملیات تكمیلى كربلاى پنج بر اثر اصابت تركش و قطع دست، به شهادت رسید.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شهیدان

روستاى چهارده لاهیجان در 30 شهریور1341 شاهد ولادت فرزندى كودكى از تبار زهراى اطهر (سلام الله علیها) بود. سید محمد دوران كودكى را در زادگاهش گذراند و پس از گرفتن دیپلم به تهران رفت و در رشته تاریخ، در دانشگاه شهید بهشتى، به ادامه تحصیل پرداخت. سید محمد در روزهاى اوج‌گیرى انقلاب اسلامى، مردانه به مبارزه علیه رژیم مستبد شاه روى آورد; به همین دلیل، یك بار توسط مأموران ساواك دستگیر شد و مورد شكنجه و آزار آنان قرار گرفت. اسحاقى بعد از پیروزى انقلاب اسلامى، به عضویت سپاه پاسداران رشت درآمد تا بتواند از دستاوردهاى انقلاب محافظت كند. او مسوولیت بسیج سپاه را پذیرفت. چندى بعد، به دفتر سیاسى سپاه تهران منتقل و مشغول كار شد. سید محمد با آغاز جنگ تحمیلى، به جبهه‌هاى حق علیه باطل شتافت تا با دشمن بعثى بجنگد و خاك. او كه قلم بسیار زیبایى داشت و تا آن موقع هر از گاهى با نام مستعار در روزنامه‌هاى اطلاعات و كیهان در باب تاریخ و سیاست مقالات علمی چاپ مى‌كرد، با حضور در عملیات‌هاى كربلاى سه و چهار توانست گزارشى مفید و خواندنى در خصوص این عملیات بنویسد. سید محمد اسحاقى، این روایتگر عرصه‌هاى جانبازى و ایثارگرى شهدا، سرانجام در عملیات كربلاى پنج در تاریخ 1359/10/29 مزد سال‌ها رشادت و جانبازى را دریافت كرد و در24 سالگى بر اثر بمباران هوایى در خاك پاك شلمچه به خون خویش غلتید و مشتاقانه آرزوى مادرش را تحقق بخشید كه دوست داشت فرزندش در جرگه شاهدان روز محشر باشد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شهیدان

خانواده ایمانى با تولد فرزندشان در اسفند ماه 1334، یك ماه زودتر از موعد، عطر و بوى بهار را با مشام جان احساس كردند؛ او را "جاوید" نام نهادند و در تربیتش كوشیدند. آنها جاوید را همراه خود به جلسات قرآن و مجالس ذكر اهل بیت (علیه السلام) مى‌بردند. با فرارسیدن هفتمین پاییز زندگى‌اش، به مدرسه رفت و با سعى فراوان، شاگرد ممتاز كلاس شد. جاوید علاوه بر تحصیل در مقطع دبیرستان، براى تأمین معاش خانواده، به كار در كارگاه‌هاى مختلف مى پرداخت و اگر اوقات فراغتى برایش باقى مى‌ماند كوهنوردى را برمى‌گزید تا روح و جانش را با دیدن طراوت و سبزى درختان و صلابت و عظمت كوه‌هاى سر به فلك كشیده، جلایى دیگر دهد. او در زمانى كه مبارزات مردمى علیه رژیم شاه اوج گرفته بود، خود را در صفوف مبارزان وارد كرد و به مبارزه پرداخت. با پیروزى انقلاب اسلامى، او به عضویت كمیته انقلاب اسلامى درآمد. در سال 1362 جاوید در واحد اجرایى و ستاد بازسازى جهاد سازندگى استان مشغول به كار شد. بعد از مدتى، عازم جبهه هاى حق علیه باطل شد و پس از آموزش رانندگى در منطقه مهران، به عنوان راننده به منطقه عملیاتى میمك رفت. ایمانى از آغاز عملیات والفجر هشت، هنگام انجام مأموریتى مهم، از ناحیه سر مورد اصابت تركش قرار گرفت؛ اما از پاى ننشست و پس از درمان، به منطقه فاو بازگشت. جراحت‌ها و زخم‌هایش سبب نشد كه او در كار كوتاهى كند و همچون گذشته، در این عملیات، مردانه درخشید. چندى بعد، هنگام احداث خاكریز ام القصر، در حالى كه مسوولیت اكیپ را به عهده داشت، از ناحیه فك و صورت مجروح شد و چندین مرتبه مورد عمل جراحى قرار گرفت. در مدتى كه در تهران مشغول مداوا و درمان بود، به همراه برادران واحد تعاون، به عیادت جانبازان و خانواده هاى شهدا مى‌رفت، تا با ذكر خاطرات و دلدارى، آنان را خشنود كند. دلاور پشتیبانى و مهندسى رزمى جنگ، از این كه در عملیات‌هاى كربلاى دو، چهار شركت كرد، در تاریخ 1365/10/11 در سن 32 سالگى، در جزیره مجنون، بر اثر اصابت تركش خمپاره به سرش، به شهادت رسید و با پیكرى بى سر، میهمان سفره سالار شهیدان، اباعبدا...الحسین (علیه السلام) گشت.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شهیدان

یادگار اسكندرى در تیرماه 1342، شش ماه پس از وفات پدر بزرگوارش در روستاى محروم از بخش هلایجان از توابع شهرستان ایذه دیده به جهان گشود. بعد از اتمام دوره ابتدایى به شهرستان ایذه مهاجرت كرد و به ادامه تحصیل مشغول شد، ولى همزمان با اوج‌گیرى انقلاب نقش مهمى در تظاهرات و راهپیمائیها داشت و با پیروزى انقلاب در كلاس اول دبیرستان همراه با تحصیل به انجام فعالیتهاى وسیعى در انجمن اسلامى دبیرستان و همچنین جلسات قرآن مسجد جامع ایذه پرداخت. بعد از تشكیل سپاه پاسداران با این نهاد همكارى نزدیك داشت، ولى یكى از تشكیل دهندگان ستاد نماز جمعه بود و فعالیتهاى زیادى را در ارتباط با برقرارى نماز جمعه و دعاى توسل انجام داد. او در سال 61-60 موفق به اخذ دیپلم در رشته اقتصاد و علوم اجتماعى گردید با آغاز جنگ تحمیلى جهت آموزش نظامى به عضویت بسیج در آمد و به جبهه‌هاى حق علیه باطل شتافت در ابتدا بعنوان معاونت فرماندهى گروهان محرم در عملیات محرم شركت نمود. سپس به عضویت رسمى سپاه پاسداران در آمد و به عنوان نیروى گزینش در سپاه شروع به فعالیت نمود. بعد از آنكه توانست نیروهاى موثرى براى جنگ و جهاد سازندگى آماده كند جهت آموزش فرماندهى گردان انتخاب شد و پس از آموزش در عملیات خیبر حماسه آفرید و پیروزیهاى چشمگیرى را به دست آورد. وى در این عملیات مجروح شد و با همان بدن مجروح شجاعانه در آبهاى "هور الهویزه" مقاومت كرد تا اینكه همرزمانش او را پیدا كردند و به بیمارستان منتقل نمودند. هنوز بهبود نیافته بود كه به جبهه برگشت و در سال 63 به سرعت شایستگى خود را در عملیات برون‌مرزى به نمایش گذاشت. با شكل‌گیرى تیپ 9 بدر در سمت واحد طرح عملیات این تیپ به فعالیت پرداخت و در عملیات بدر و قدس به عنوان مسئول محور در این تیپ انجام وظیفه كرد. وى در عملیات والفجر 8 شركت نمود و در آزادسازى بندر استراتژیك فاو نقش بسزایى داشت. بعد از مدتى تیپ 9 بدر به لشگر 9 بدر تغییر نام یافت و ایشان نیز به فعالیت در این لشگر ادامه داد. وى در عملیات كربلاى 5 شركت نمود و در آزاد سازى صالحیه نقش مهمى ایفا كرد و سرانجام آن سردار رشید در مورخه 65/11/1 بعد از سالها رزم بى‌امان با كفار بعثى، با عشق و ایمانى راسخ به آرزوى دیرینه خود كه لقاء معشوق و پیوستن به همسنگران شهیدش بود رسید و شربت گواراى شهادت را سر كشید.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شهیدان

در كهكشان خیالم سرى به محرم سال 1340 مى زنم. هنگامى كه زمین و آسمان در سوگ وارثان آدم گریان بودند، تولد پسرى رقم خورد كه به احترام اباعبدالله الحسین نامش را اكبر گذاشتند. در سال 1353 شهر و دیارش را به مقصد شیراز ترك كرد و سال 1356به منزل و ماواى خود برگشت. اكبر چون دیگر هم‌میهنانش با شروع انقلاب خودش را وقف خدمت به اسلام و مردم كرد در سال 1358 به عضویت سپاه درآمد و در مسوولیت‌هاى مختلف از جمله مسوولیت تحقیقات نظامى قرارگاه كربلا، مسوول آموزش تیپ 72 و مسوول تخریب تیپ قرارگاه خاتم‌الانبیا (ص) انجام وظیفه نمود. وى در عملیات ثامن‌الائمه (ع) زخمى شد؛ به طورى كه امید به زنده بودنش نبود و زمزمه كلام روحانیش آیه‌اى از قرآن بود كه "ان تنصر الله ینصركم و یثبت اقدامكم" . سرانجام در عملیات كربلاى پنج شلمچه در سال 1365 شربت شهادت نوشد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شهیدان

در طلوع فجر 6 آبان سال 1341 به دنیا آمد. كودكى را با تحصیل و انس با قرآن و جلسات مذهبى در كنار خانواده گذرانده و در كنار تحصیل براى خود درآمدى از كار در كارگاه نجارى داشت كه روح استقلال و اتكا به خداوند را در او پرورش مى‌داد. او در دوران دبیرستان با اوج‌گیرى قیام اسلام در صف مبارزین قرار گرفت و فعالیت‌هاى انقلابى او باعث شد كه تحت تعقیب قرار بگیرد. با پیروزى انقلاب به كردستان اعزام شد و دوشادوش دیگر پاسداران به مبارزه با اشرار ضد انقلاب پرداخت. وى با آغاز جنگ تحمیلى به جبهه‌ها رفت و در عملیات‌هاى مختلف از شكست حصر آبادان تا كربلاى چهار كه حماسه‌هاى بى‌نظیرى در گردان كربلا آفرید . او در طول مبارزات شجاعانه اش 8 بار مجروح شد و سرانجام در عملیات كربلاى چهار در دى ماه سال 1365 در حالى كه با تمام وجود سعى در جمع آورى نیروها و كاهش تلفات داشت، مورد اصابت تیر دشمن قرار گرفت و پیكر مطهرش در آن سوى آب‌ها باقى ماند، ولى نام و یادش همیشه سبز و جاوید است.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شهیدان

به سال 1333 در بهبهان، در خانواده‌اى كه به پاكدامنى و التزام به اصول و به مبانى اسلام اشتهار داشت به دنیا آمد. روح و روان اسماعیل در این كانون گرم كه ارزشهاى اسلامى در آن به خوبى مشهود بود پرورش یافت و زمینه‌اى براى شخصیت والاى آینده او شد. این خانواده با توجه به مشكلاتى كه داشتند، مجبور شدند به آغاجارى مهاجرت و با پایبندى به اصول انسانى و اسلامى، در آن شهر زندگى كنند، شهرى كه بنا به موقعیت خاص و منابع زیرزمینى خود، نه تنها مورد طمع غرب (بویژه آمریكا) بود، بلكه جغرافیایى غارت ارزشهاى فرهنگى و سنتهاى اجتماعى آن نیز در برنامه‌هاى استكبار جهانى قرار اما خانواده اسماعیل نه تنها خود از این تهاجم، سرافراز بیرون آمدند، بلكه داشت. در اجراى فریضه امر به معروف و نهى از منكر نیز تلاش مى‌كردند. در نتیجه اسماعیل تمام ارزشهاى وجودى خود را كه از كودكى به آنها پایبند بود از خانواده خود نیز فرا گرفت. او كه از هوش و ذكاوت سرشارى برخوردار بود، مورد توجه خانواده قرار گرفت و پس از ورود به دبستان و پشت‌سر گذاشتن این مرحله و اتمام دبیرستان، در سال 1349 در كنكور هنرستان شركت ملى نفت (كه تنها شاگردان ممتاز و نمونه را مى‌پذیرفت) شركت كرده و پس از قبولى به ادامه تحصیل در آن هنرستان پرداخت. دانش‌آموزان متعهد، از این هنرستان - كه در آن زمان یكى از مراكز فعال و مهم منطقه به شمار مى‌آمد - براى مبارزه با رژیم استفاده مى‌كردند. اسماعیل در همین هنرستان با برادر محسن رضایى - كه از دیر باز آشناى وادى مبارزه بود - آشنا شد و به همراه ایشان و دیگر همرزمانش مبارزه پیگیرى را علیه رژیم و مفاسد اجتماعى آن آغاز كردند. اسماعیل در سال دوم هنرستان، كه با برپایى جشنهاى 2500 ساله شاهنشاهى مصادف بود، در اعتصاب هماهنگ همرزمانش شركت فعالى داشت و در همان سال به هدف منفجر كردن مجسمه رضاخان ملعون، كه در خیابان 24 مترى اهواز نصب شده بود، به اقدامى شجاعانه دست زد و قصد خود را عملى نمود، اما متاسفانه چاشنى مواد منفجره عمل نكرد. مبارزات و تلاشهاى اسماعیل، منحصر به مسائل سیاسى و نظامى نبود، بلكه به علت هوش سرشار و علاقه‌مندى‌اش به مسائل فرهنگى در فرصتهاى مناسب از طریق دایر كردن كلاسهاى مختلف با جوانان این منطقه ارتباط فكرى و روحى پیدا كرد. در سال 1353 دو بار (همراه برادر محسن رضایى و جمعى از یاران) به زندان افتاد و هر بار پس از چند ماه كه همراه شكنجه بدنى و عذاب روحى بود، از زندان آزاد شد. پس از آزادى از زندان از هنرستان نیز اخراج شد. اما در همان سال در رشته آبیارى دانشكده كشاورزى دانشگاه اهواز قبول شد و پس از دو سال تحصیل در این رشته، دوباره در كنكور شركت كرد و به دانشگاه علوم تربیتى دانشگاه تهران - كه از لحاظ فضاى مذهبى، سیاسى و علمى براى او مناسبتر از دیگر مراكز علمى و آموزشى بود - وارد شد. در این دو محیط دانشگاهى (اهواز و تهران) نیز به مبارزات عقیدتى، سیاسى و نظامى خود ادامه داد. با اوج‌گیرى نهضت خروشان و توفنده مردم مسلمان ایران به رهبرى حضرت امام خمینى (ره) ، همچنان به مبارزه ادامه داد و در اعتصابات كارگران شركت نفت نقش موثر و ارزنده‌اى را عهده‌دار بود و در ترور دو تن از افسران شهربانى بهبهان به طور غیر مستقیم شركت داشت. شهید دقایقى علاقه وافر به ادامه تحصیل داشت، اما با توجه به ضرورتى كه در عرصه انقلاب و دفاع احساس مى‌كرد دانشگاه و تحصیل را ترك كرد و در سال 1358 با یك نسخه از اساسنامه جهاد سازندگى (كه دانشجویان انجمن اسلامى دانشگاهها آن را تنظیم كرده بودند) به آغاجارى رفت و به اتفاق عده‌اى از دوستان جهاد سازندگى را راه‌اندازى كرد. هنوز چند ماه از فعالیت و تلاش همه جانبه او در این ارگان نگذشته بود كه طى حكمى (در اوایل مرداد ماه 1358) مسئول تشكیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامى در منطقه آغاجارى شد. با دقت و دلسوزى تمام به عضوگیرى نیروهاى انقلابى پرداخت و در زمان تصدى فرماندهى سپاه، نمونه و الگویى شد از یك فرمانده متقى و مدبر و كاردان. یك سال از فرماندهى‌اش در این منطقه مى‌گذشت كه به دلیل لیاقت و شایستگى زیاد، براى تشكیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامى خوزستان به كمك برادر شمخانى و سایرین شتافت و با عهده‌دار شدن مسئولیت دفتر هماهنگى استان، شروع به تشكیل و راه‌اندازى سپاه در شهرستانهاى این استان نمود. به دنبال شروع تهاجم سراسرى و ناجوانمرانه عدراق به عنوان نماینده سپاه دراتاق جنگ لشگر 92 زرهى اهواز حضور یافت و در شرایطى كه با كارشكنیهاى بنى‌صدر خائن مواجه در سازماندهى نیروها و تجهیز آنها تلاش گسترده‌اى را آغاز كرد. او به لحاظ بود احساس مسئولیت ویژه‌اى كه داشت در برخى مواقع در مناطق عملیاتى حاضر مى‌شد و به سر و سامان دادن نیروها مى‌پرداخت. در جریان محاصره شهر سوسنگرد توسط عراقیها، با مشكلات زیادى از محاصره خارج شد. بعدها به همراه شهید علم‌الهدى در شكستن محاصره سوسنگرد دلیرانه جنگید. در عملیات فتح‌المبین نیز در قرارگاه لشكر فجر با سردار شهید بقایى (كه در آن زمان فرماندهى قرارگاه فجر را به عهده داشت) همكارى مى‌كرد. بعد از عملیات بیت‌المقدس، از آنجا كه جنگ حالت فرسایشى به خود گرفت و تحرك جبهه‌ها كم شده بود منافقین و ضد انقلاب در راستاى اهداف استكبار جهانى، دست به ترور شخصیتها و افراد موثر نظام و حزب‌اللهى‌ها مى‌زدند تا نظام را از داخل تضعیف كرده و عقبه جنگ را مختل نمایند. ایشان در تاریخ 61/4/1 به سپاه منطقه یك مامور گردید و مسئولیت مهم یگان حفاظت شخصیتها را در قم و استان مركزى به عهده گرفت و با تدبیر و درایت خاص خود و بكارگیرى برادران پاسدار مخلص و جان بركف، به گونه‌اى عمل كرد كه در دوران تصدى فرماندهى ایشان در این مسئولیت به لطف خدا هیچگونه ترور و سوءقصدى از جانب منافقین و ضد انقلاب در حوزه ماموریتى او پیش نیامد. پس از بازگشت مجدد به جبهه، مسئول راه‌اندازى دوره عالى مالك اشتر (ویژه آموزش فرماندهان گردان) گردید. این اقدام ضرورى در جهت آشنایى هر چه بیشتر برادران عزیزى كه در جنگ تجارب زیادى را كسب كرده و استعداد فرماندهى را داشتند، توسط شهید دقایقى صورت مى‌گرفت. در زمان اجراى طرح مالك اشتر عملیات خیبر در منطقه عملیاتى جزایر مجنون انجام شد و شهید دقایقى نیز با حضور در این نبرد فراموش نشدنى، فرماندهى یكى از گردانهاى خط مقدم را به عهده داشت. بعد از عملیات خیبر به پشت جبهه بازگشت و دوره یاد شده را در تابستان 1363 به پایان رسانید. در مطالعه و بالا بردن آگاهى و معلومات خود جدیت خاصى داشت و تا آخر عمر پر بركتش از تحصیل دانش باز نماند. انس با قرآن از شاخصترین خصوصیات او بود. حتى در اوج مشكلات و گرفتاریها از تلاوت قرآن غافل نمى‌شد. از همسر محترم ایشان نقل شده كه او سالى سه بار قرآن را ختم مى‌كرد. تواضع و فروتنى او به نقل از همرزمانش چنان مشهود بود كه مثل یك بسیجى و یك رزمنده عادى در چادرها زندگى مى‌كرد. در كارها با آنان كمك مى‌كرد و در بر خوردهایش خیلى‌ها نمى‌كردند كه او فرمانده یگان باشد. در اولین برخورد با او صفت تواضع تصور زودتر از صفات دیگر جلوه‌گر مى‌شد. رزمندگان اسلام او را الگوى واقعى یك انسان مجاهد و وارسته مى‌دانستند. با همه مسئولیتهاى سنگین و دشوارى كه بر عهده داشت، هیچ‌گاه در چهره‌اش آثارى از خستگى یا كسالت ظاهر نبود. لبخند مداوم او در مقابله با سختیها براى همه نیروها درس بود و صبر و حوصله و سعه صدر از صفات بارز وى بود. خلوص و سكوت و وقارش در فرماندهى تحسین‌برانگیز بود. این شهید بزرگوار در عملیات عاشورا و قدس 4 همچنین كربلاى 2، 4 و 5 در سمت فرماندهى تیپ خالصانه انجام وظیفه نمود و یگان او جزو یگانهاى موثرى بود كه در موفقیت رزمندگان اسلام نقش چشمگیرى داشت. بالاخره هنگامى كه در عملیات كربلاى 5 براى انجام ماموریت شناسایى، با یك دستگاه سیكلت عازم محور بود در مسیر راه مورد اصابت بمباران هواپیماهاى رژیم موتور متجاوز عراق قرار گرفته و به لقاى حق مى‌شتافت و در اوج اخلاص و ایثار، با نوشیدن شربت شهادت روح تشنه خود را سیراب مى‌كرد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شهیدان

سردار شهید موسى اسكندرى در سال 1337 در استان خوزستان چشم به جهان گشود. در كودكى با مسجد و اماكن مذهبى آشنا شد و صداى كودكانه‌اش فضاى مسجد را سرشار از عطر تكبیر نمود. در سالهاى سیاه و ظلمانى حكومت طاغوت، مسجد حجازى اهواز، شاهد تلاشهاى بى‌وقفه شهید در راستاى نهضت امام خمینى (ره) بود. وى پس از مدتى به علت پخش اعلامیه و نوارهاى مذهبى توسط رژیم پهلوى دستگیر و شكنجه شد. با فرمان امام مبنى بر فرار سربازان به همراه شهید بهلول به قم رفت و وارد كمیته استقبال از امام گشت. وى همزمان با تحصیل در رشته ادبیات دانشگاه اهواز، طرح شوراى مساجد را پى‌ریزى نمود. موسى به منظور تامین نیرو، لشكر قدس "نوجوان" را تشكیل داد. مسئولیت آموزش تیپ امام حسن (ع) و سپاه منطقه 8، مسئول فرهنگى بنیاد شهید استان و رئیس ستاد لشگر 7 ولیعصر به عهده ایشان بود. سرانجام موسى اسكندرى در دیماه سال 1365 در جزیره سهیل به آرزوى دیرینه خویش یعنى لقاء دوست دست یافت. (سال مفقودی و شهادتشان 1365عملیات کربلای چهار )پیكر تابناك و نورانیش پس از 10 سال در میان اهل زمین و آسمان در سال 1375 به خاك سپرده شد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شهیدان

سال 1341 شهر دزفول میزبان قدوم نوزادى از سلاله سادات شد. او را جمشید نامیدند. این كودك كه سجایاى بسیارى را از اجداد طاهرش به ارث برده بود، سال‌ها بعد از سربازان نهضت حسینى خمینى كبیر شد. وى از همان دوران كودكى با شركت در جلسات مذهبى با فرهنگ غنى اسلام آشنا گشت و حضور او در جلسات قرائت قرآن همپاى با پدر موجب تكمیل اندوخته‌هاى اعتقادى و مذهبى‌اش شد. با ورود به دوره نوجوانى قدرت روحى او در جلوه‌هایى از مدیریت آشكار گشت. 14 یا 15 ساله بود كه همراه برادران شهید سید "عنایت‌الله علم‌الهدى" و شهید "احمد لیاقتى‌راد" اداره امور حسینیه شهید علم‌الهدى (اسم جدید حسینیه) و مسجد امام حسین (ع) را عهده‌دار گردید. پس از سعى رژیم پهلوى در جهت تعطیلى مجالس مذهبى جلسات قرائت قرآن را به منزل منتقل كرده و در همان ایام یكى از كتب اعتقادى كه به واسطه روشنگرى و شورآفرینى از سوى رژیم ممنوع شده بود و تنها یك نسخه از آن در دزفول موجود بود، به همت او و دو تن از دوستانش در عرض سه روز دست نویس و در شهر منتشر شد. او در كنار آموزش‌هاى فرهنگى و عقیدتى توجه خاصى نیز به آموزش رزمى داشت و پس از پیروزى انقلاب به عنوان مسوول روابط عمومى كمیته انقلاب اسلامى در دزفول به فعالیت خود ادامه داد. پس از تجاوز رژیم بعث عراق به مرزهاى میهن اسلامى او كه هرگز از پاى نشسته بود عازم میادین نبرد شد. ابتدا فرماندهى یكى از گردان‌هاى تیپ 7 ولیعصر (عج) به وى واگذار شد و با بروز توانمندى‌هایش طولى نكشید كه به سمت فرماندهى گردان ارتقا یافت. سرانجام آن سید شجاع و فرمانده دلاور گردان بلال، آن حماسه‌ساز عملیات‌هاى بیت المقدس والفجر و خیبر پس از سال‌ها نبرد در میادین جبهه و جنگ، كربلاى چهار، و در غروب خونرنگ روز دهم دى ماه سال 1365 مزد تمام خدماتش را از خداى متعال گرفت و با بدنى خونین و رویى نورانى به دیدار جدش نائل آمد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شهیدان

سردار رشید اسلام شهید حاج حسین خرازى به سال 1336 در یكى از محله‌هاى مستضعف‌نشین شهر شهیدپرور اصفهان بنام كوى كلم در خانواده‌اى آگاه، متقى و باایمان متولد شد. از همان آغاز كودكى باهوش و مودب بود. در دوران كودكى به دلیل مداومت پدر بر حضور در نماز جماعت و مراسم دینى، او نیز به این مجالس راه پیدا كرد. از آنجا كه والدین او براى تربیت فرزندان اهتمام زیادى داشتند، او را به دبستانى فرستادند كه معلمانش افرادى متعهد، پایبند و مراقب امور دینى و اخلاقى بچه‌ها بودند. علاوه بر آن اكثر اوقات، پس از خاتمه تكالیف مدرسه به همراه پدر به مسجد محله - معروف به مسجد سید - مى‌رفت و به خاطر صداى صاف و پرطنینى كه داشت، اذان‌گو و مكبر مسجد شد. حسین در زمان فراگیرى دانش كلاسیك، لحظه‌اى از آموزش مسائل دینى غافل نبود. به تدریج نسبت به امور سیاسى آشنایى بیشترى پیدا كرد و در شرایط فساد و خفقان دوران طاغوت گرایش زیادى به مطالعه جزوه‌ها و كتب اسلامى و انقلابى نشان داد. در سال 1355 پس از اخذ دیپلم طبیعى به سربازى اعزام شد. در مشهد ضمن گذراندن دوران سربازى، فعالانه به تحصیل علوم قرآنى در مجامع مذهبى مبادرت ورزید. طولى نكشید كه او را به همراه عده‌اى دیگر به اجبار به عملیات سركوبگرانه ظفار (عمان) فرستادند. حسین از این كار فوق‌العاده ناراحت بود و با آگاهى و شعور بالاى خود نماز را در آن سفر تمام مى‌خواند. وقتى دوستانش علت را سئوال كردند در جواب گفت: این سفر، سفر معصیت است و باید نماز را كامل خواند. در سال 1357 به دنبال صدور فرمان حضرت امام خمینى مبنى بر فرار سربازان از پادگانها و سربازخانه‌ها، او و برادرش هر دو از خدمت سربازى فرار كردند و به خیل عظیم امت اسلامى پیوستند. آنها در این مدت، دائما در تكاپوى كار انقلاب و تشكل انقلابیون محل بودند. شهید حاج حسین خرازى از همان آغاز پیروزى انقلاب اسلامى درگیر فعالیت در كمیته انقلاب اسلامى، مبارزه با ضد انقلاب داخلى و جنگهاى كردستان بود و لحظه‌اى آرام نداشت. به خاطر روحیه نظامى و استعدادى كه در این زمینه داشت، مسئولیتهایى را در اصفهان پذیرفت و با شروع فعالیت ضد انقلابیون در گنبد، ماموریتى به آن خطه داشت. دشمن كه هر روز در فكر ایجاد توطئه علیه انقلاب اسلامى بود، غائله كردستان را آفرید و شهید حاج حسین خرازى در اوج درگیریها، زمانى كه به كردستان رفت، بعد از رشادتهایى كه در زمینه آزاد كردن شهر سنندج (همراه با شهید على رضاییان فرمانده قرارگاه تاكتیكى حمزه) از خود نشان داد در سمت فرماندهى گردان ضربت كه قویترین گردان آن زمان محسوب مى‌شد وارد عمل گردید و در آزادسازى شهرهاى دیگر از قبیل دیواندره، سقز، بانه، مریوان و سردشت، نقش موثرى را ایفا نمود و با تدابیر نظامى، بیشترین ضربات را به ضد انقلاب وارد آورد. شهید خرازى با شروع جنگ تحمیلى بنا به تقاضاى همرزمان خود پس از یكسال خدمت صادقانه در كردستان راهى خطه جنوب شد و به سمت فرمانده اولین خط دفاعى كه در برابر عراقیها در جاده آبادان - اهواز در منطقه دارخوین تشكیل شده بود - و بعدا در میان رزمنگان اسلام به خط شیر معروف شد - منصوب گشت. خطى كه نه ماه در برابر مزدوران عراقى دفاع جانانه‌اى را انجام داد و دلاورانى قدرتمند را تربیت كرد. در عملیات شكست حصر آبادان، فرماندهى جبهه دارخوین را به عهده داشت و دو پل حفار و مارد را - كه عراقیها با نصب آن دو پل بر روى رود كارون آبادان را محاصره كرده بودند - به تصرف درآوردند. شهید خرازى در آزادسازى بستان بهترین مانور عملیاتى را با دور زدن دشمن از چزابه و تپه‌هاى رملى و محاصره كردن آنها در شمال منطقه بستان انجام داد. پس از عملیات پیروزمند طریق‌القدس بود كه تیپ امام حسین (ع) رسمیت یافت. در عملیات فتح‌المبین دشمن را در جاده عین‌خوش با همان تدبیر فرماندهى‌اش حدود 15 كیلومتر دور زد و آنها را غافلگیر نمود. یگان او در عملیات بیت‌المقدس جزو اولین لشگرهایى بودند كه از رود كارون عبور كردند و به جاده اهواز خرمشهر رسیدند و در آزادسازى خرمشهر نیز سهم بسزایى داشت. از آن پس در عملیاتهاى مختلف همچون رمضان، والفجر 4 و خیبر در سمت فرماندهى لشكر امام حسین (ع) به همراه رزمندگان دلاور آن لشكر، رشادتهاى بسیارى از خود نشان داد. در عملیات خیبر كه توام با صدمات و مشقات زیادى بود دشمن، منطقه را با انواع و اقسام جنگ‌افزارها و بمب‌هاى شیمیایى مورد حمله قرار داده بود، اما شهید خرازى هرگز حاضر به عقب‌نشینى و ترك موضع خود نشد، تا اینكه در این عملیات یك دست او در اثر اصابت تركش قطع گردید و پیكر زخم خورده او به عقب فرستاده شد. از بیمارستان یزد - همانجایى كه بسترى بود - به منزل تلفن كرد و به پدرش گفت: "من مجروح شده‌ام و دستم خراشى جزیى برداشته، لازم نیست شما زحمت بكشید و به یزد بیایید، چون مسئله چندان مهمى نیست. همین روزها كه مرخص شدم خودم به دیدارتان مى‌آیم." در عملیات كربلاى 5 در جلسه‌اى با حضور فرماندهان گردانها و یگانها از آنان بیعت گرفت كه تا پاى جان ایستادگى كنند و گفت: "هر كس عاشق شهادت نیست از همین حالا در عملیات شركت نكند، زیرا كه این یكى از آن عملیات‌هاى عاشقانه است و از حسابهاى عادى خارج است." لشگر او توانست با عبور از خاكریزهاى هلالى كه در پشت نهر جاسم از كنار اروندرود تا جنوب كانال ماهى ادامه داشت شكست سختى به عراقیها وارد آورند. او با آنكه یك دست بیشتر نداشت، ولى با جنب و جوش و تلاش فوق‌العاده‌اش هیچ‌گاه احساس كمبود نمى‌كرد و براى تامین و تدارك نیروهاى رزمنده در خط مقدم جبهه تلاش فراوانى مى‌نمود. در بسیار از عملیاتها حاج حسین مجروح شد، اما براى جلوگیرى از تضعیف روحیه همرزمانش حاضر نمى‌شد به پشت جبهه انتقال یابد. این سردار بزرگ در روز هشتم اسفند 1365 در جوار قرب الهى ماوا گزید. رهبر معظم انقلاب و فرمانده كل قوا در مورد ایشان مى‌فرمایند: او (حسین خرازى) سردار رشید اسلام و پرچمدار جهاد و شهادت بود كه با ذخیره‌اى از ایمان و تقوا و جهاد وتلاش شبانه‌روزى براى خدا و نبرد بى‌امان با دشمنان اسلام، در آسمان شهادت پرواز كرد و بر آستان رحمت الهى فرود آمد و به لقاءالله پیوست.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شهیدان

على‌محمد اربابى به سال 1343 در بیدگل كاشان متولد شد و به واسطه فقر مادى، از طفولیت به كارهاى سخت بدنى مشغول بود و در كنار كار، به صورت شبانه به تحصیل پرداخت. با شروع جنگ تحمیلى به جبهه شتافت و مدتى بین جبهه و كاشان در تردد بود. او هر چه در جبهه مى‌آموخت در كاشان به دیگران یاد مى‌داد و مدتى نیز مسئولیت پذیرش سپاه كاشان را عهده‌دار بود. وى از عملیات بدر به عنوان مسئول واحد آموزش نظامى لشكر 8 مشغول انجام وظیفه شد پس از آن به مسئولیت واحد بسیج لشكر منصوب گشت. وى چندین مرتبه در طول جنگ مجروح شد و هر بار مصمم‌تر از همیشه به جبهه بازمى‌گشت. در عملیات كربلاى 4 با مسئولیت ریاست ستاد لشكر شركت نمود و از عهده مسئولیت اداره امور لشكر به خوبى برآمد. شهید اربابى در عملیات كربلاى چهار به جهت نظارت دقیق بر عملیات، انتقال نیرو و امكانات، مسئولیت اسكله را پذیرفت و در نیمه شب 65/10/5 بر روى اسكله به شهادت رسید.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

شهید ابراهیم هندو زاده کرمانی : فرمانده واحد اطلاعات وعملیات لشگر41ثارالله(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) وصیت نامه هوالقادر- هوالعزیز- هوالمتعال من عبدا... تاکنون به خاکم و یا بر خاک می نویسم برای خاک زیرا که همه از خاکیم و همه به خاکیم و آنچه که می ماند در این جهان خاک است . هدف مشخص است، الان وقت آن رسیده که تصمیم بگیریم و کوتاهترین و دقیقترین راه را انتخاب کنیم و یا راهی پر پیچ و تاب و با فراز و نشیب زیاد که انتهای آن تاریک و در آن چیزی مشخص نیست و معلوم نیست، آیا به هدف اصلی برسند. رفتن با اتکاء به خود میسر نیست باید در این راه متکی به خدا شد و قدم پیش گذاشت و با ناملایمات و سختیها ساخت، از خداوند یاری نموده و با مغفرت و آمرزش به درگاهش دل و جان خود را از آنچه که تا به حال بین خالق و مخلوق جدائی افکنده شده، از درگاهش عذر خواهی نموده و صورت بر آستان با عظمتش سائیده که بنده ی ناسپاسی بودیم. شرمساری در مقابل ذات پاکش برایم بس است که در قبال آن همه نعماتش چه کرده ام، چه شکری به جای آورده ام، نزد خدا پوزش می خواهم که الله جل جلاله زهی سعادت است که او عذر پذیرد و با رحمانیتش مرا نوازش کند، به امید رحمتش بارها پیمان شکسته و بعد از آنکه سر از گریبان تنهایی و بی کسی در آورده، دوباره از مبداء هستی و وجود پناه خواسته که هیچوقت دست ردی بر سینه ام نزده و دوباره بهتر از پیش پذیرفته است. دیگر بیش از این خجالت می کشم دستم به گناه آلوده شود و از درگاهش طلب یاری می نمایم که در این امر مرا یاری نماید که دیگر گرد هوسهای نفسانی و شیطانی نگردم و حس می کنم جرقه ای در دلم زده باشد، بسیار مشتاق دیدارش هستم ولی از خودش یاری می جویم، اگر که پذیرفت که هیچ و دیگر آرزویی بالاتر از آن سراغ ندارم و بهتر از این کسی را نصیبی نیست. فقدان از دست دادن فرزندی برای خانواده و یا دوستی از دوستانم ممکن است مشکل باشد ولی برادرانم بکوشید تا رضای او را جلب کنید. تمام امور را برای او خالص کنید و رضایت رب العالمین را در نظر بگیرید که انا لله و انا الیه راجعون هنگام بازگشت باید آنطور باشیم که خودمان خندان و شاد و خدایمان از ما راضی باشد. اگر در بین شما نیستم دوست دارم که به اذن خدا باشم(به شرط یاری امام و انقلاب) از همگی طلب مغفرت و آمرزش می نمایم، از همگی تمنا دارم از حقوقشان به من بگذرند و حق بر گردن من نباشد تا سبکبارتر به سوی خدا بشتابم، خداوند در عوض با همگی شما تلافی بنماید، گذشت را در طول زندگی پیشه کنید که راه و رسم مولایمان امام علی(علیه السلام) و رسم سید و سالار شهیدان امام حسین(علیه السلام) است. گذشت داشته باشید که امید است خداوند از همه ما بگذرد. حال شما می مانید و وظیفه ای که به دوش شماست و آن گوش دادن به کلام امام است(اگرچه خودم از عهده آن به خوبی بر نیامده ام) و آن راه سعادت است و او بود که بیدارمان کرد. او بود که هست و نیست را به ما آموخت و حق و باطل را شناختیم، زهی به انصافی است که خدای ناکرده در مقابلش بی تفاوت باشیم که رضایت او رضایت رسول خداست و اگر خدای نکرده کفران نعمت شود ضربه ای جبران ناپذیر است. با همه شما اقوام، خویشان و همگی شما دوستان و آشنایانم می گویم که در قبال امام عزیز دردی است بی درمان که فقط درمانش رفتن به راه اوست و گوش کردن به حرف او و اجرای حکم و فرمان او. بارالها: ظهور حضرت ولی عصر امام زمان(عج) را نزدیک بگردان تا دنیا را پر از عدل و داد بفرماید. بارالها: عمر امام عزیز را به درازای آفتاب بگردان و عمر با برکتش را تا ظهور حضرت ولی عصر(عج) طولانی بگردان، دشمنان قرآن و اسلام و این انقلاب اگر قابل هدایتند هدایت و اگر نیستند خوار و ذلیل و نابودشان بگردان به امید پیروزی اسلام و مسلمین در سراسر جهان و اقامه نماز در مسجدالاقصی به امامت روح خدا خمینی و به احتزاز درآمدن پرچم سرخ لا اله الا الله و محمد رسول الله بر گنبد اولین قبله مسلمین که خداوند در حقش فرموده: سبحان الذی اسری بعبده لیلاً من المسجد الحرام المسجد الاقصی و همچنین به امید روشن شدن چشم معلولین و مجروحین انقلاب و جنگ، خانواده محترم شهداء به ضریح خاموش ابا عبدا الله الحسین و به امید سعادت و رفتن به راه حق و حقیقت تمامی مسلمین و بندگان خداوند حق تعالی. 29/4/63 – اهواز شهرک نورد ابراهیم هندوزاده کرمانی

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

شهید محمد حسین یوسف الهی : قائم مقام فرمانده واحداطلاعات وعملیات لشگر 41ثارالله (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) در سال 1340 هجری شمسی در شهر «کرمان» متولد شد، پدرش فرهنگی بود و در آموزش و پرورش خدمت می کرد. محیط خانواده کاملا فرهنگی بود و همه فرزندان از همان کودکی با حضور در مساجد و جلسات مذهبی با اسلام و قرآن آشنا می شدند . علاقه زیاد و ارتباط عمیق محمد حسین با نهج البلاغه نیز ریشه در همین دوران دارد. در روزهای انقلاب محمد حسین دبیرستانی بود و حضوری فعال داشت و یکی از عاملان حرکتهای دانش آموزان در شهر کرمان بود. آغاز جنگ عراق علیه ایران در لشکر 41 ثارالله واحد اطلاعات و عملیات به فعالیت خود ادامه داد و بعدها به عنوان جانشین فرمانده این واحد انتخاب شد. در طول جنگ پنج مرتبه به سختی مجروح شد و بالاخره آخرین بار در عملیات والفجر هشت به دلیل مصدومیت حاصل از بمبهای شیمیایی در بیست و هفتم بهمن ماه سال 1364 در بیمارستان لبافی نژاد تهران به وجه الله نظر کرد. زندگی سراسر معنوی او برای همه کسانی که اهل حق و حقیقت اند درسی ابدی و انسان ساز است.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

فرمانده واحد ادوات(ضد زره)لشگر41ثارالله(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) «مهدی زندی نیا» در یکی از روزهای سرد بهمن ماه 1337 در شهر کویری «سیر جان» چشم به جهان گشود تا نقشی از خود در تاریخ کشورش برجای گذارد و سپس همان چشمها را در تاریخ نوزدهم دی ماه 1365 به روی دنیای فانی ببندد .او به خاطر شغل پدرش کار های فنی را به مرور زمان فرا گرفت تا بعد ها در جبهه های نبرد از این استعداد بهره ببرد و دست به ابتکارات مهم فنی بزند .او پس از گذراندن دو ره متوسط به کرمان آمد تا در رشته راه و ساختمان تحصیل کند . ولی با شروع جنگ تحمیلی به همراه گروه مکانیک جهاد سازندگی سیر جان راهی مناطق جنگی شد .او در عملیات مختلفی از جمله بدر ،خیبر ،والفجی 4 ،والفجر 5 ،والفجر 8 کربلای 5 شرکت داشت و چندین بار مجروح شد .نقش کلیدی فرماندهی شهید زندی نیا در تصرف بندر فاو به خاطر آتش دقیق تیپ ادوات لشکر 41 ثار الله انکار نا پذیر و ستودنی است . مهدی در سال 1365 به عنوان پاسدار نمو نه انتخاب و به ملاقات خنه خدا رفت تا زمینه را برای عرو جش به بهشت برین مهیا سازد .

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

شهید محمد رضا مرادی : فرمانده واحد اطلاعات وعملیات لشگر 41ثارالله(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) تقویم هشتم بهمن ماه 1341 را نشان می داد، گویی می خواست نوید تولد تازه ای را بدهد. نوزادی که در سیاهی دل شب متولد شد تا وجودش همچون شمع روشنی بخش شبهای تار محرومین گردد .نام این نوزاد را «محمدرضا »گذاشتند. از همان دوران طفولیت همیشه با سختی روبرو بود و گذشت زمان او را آبدیده تر می کرد بطوریکه در چهار ماهگی در بستر بیماری سختی افتاد و ظرف یک روز بیش از شصت آمپول به وی تزریق گردید ولی از آنجا که مشیت الهی بر این بود که می بایست او زنده بماند تا رسالت عظیم بر دوش کشد. پدر خانواده با دستمزد ناچیزی که داشت با رنج فراوان زندگی را اداره می کرد تا اینکه به سن پنج سالگی رسید. از آنجا که هوش و استعداد وافر نامبرده بر همگان مشهود بود در همان سن پنج سالگی پا به دبستان گذاشت و کلاس اول و دوم را در دبستان ادب و سالهای سوم، چهارم و پنجم را در دبستان پرورشگاه صنعتی سپری کرد. از همان زمان علاوه بر تحصیل روزانه هر روز اذان صبح از خواب بلند شده و به پدر ش که در اداره بهداشت کار می کرد کمک می داد و از همان اوان کودکی با مشکلات زندگی آشنا بود. پس از اتمام کلاس پنچم دبستان دوران راهنمایی را در مدرسه راهنمایی شهاب گذراند و سپس در هنرستان اقبال به تحصیل خود ادامه داد که این برهه از زندگی وی مثل زمان کودکی و نوجوانیش توام با سختی فراوان بود. تعطیلات تابستان را به کارهای مختلف می پرداخت و اوقات خود را به فراگیری فنون گوناگون می گذراند. در این دوران هم درس می خواند و هم کار می کرد. سالهای دوم و سوم تحصیل هنرستان مصادف با شروع انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی بود. وی در حالی که درس میخواند با سایر اقشار مردم در جریان کامل انقلاب و راهپیمائیها و تضاهرات بود و در همه جریانات شرکت فعال داشت و از پا نمی نشست و در همین زمان بود که بیش از پیش چهره این جوان فعال و پر شور نمایان گردید و مشخص شد در سر عشق دیگری می پروراند. با جدیت تمام و پشتکار فراوان جریانات انقلاب را دنبال می کرد و از هیچ گونه کوششی در این راه دریغ ننمود. پس از پیروزی انقلاب که همزمان با سال آخر تحصیل وی در هنرستان بود به فعالیتهای چشمگیری پرداخت و در انجمن اسلامی به طور فعال و مستمر کار می کرد تا اینکه در سال 1359 موفق به اخذ دیپلم شد. پس از آن به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی رفته و به عضویت سپاه در می آید. آخرین روزهای اتمام دوره آموزش نظامی وی مصادف با شروع جنگ تحمیلی بود که از طرف سپاه برای آموزش چتربازی به شیراز اعزام گردید بعد از اتمام دوره اول آموزش به کرمان بازگشت ولی از آنجا که محمدرضا علاقه فراوانی به جبهه و جهاد داشت در زمستان 1359 به مهاباد اعزام گردید. زمستان بسیار سردی را در آنجا گذراند و به خدمت در کردستان پرداخت. دراین مرحله از زندگی بود که با دوستان جدیدی آشنا شد که همگی در گروهی به نام عمار جمع شده بودند. مدت پنج ماهی را در مهاباد بود و شاهد به شهادت رسیدن تعدادی از دوستانش بود که در روحیه پر شور محمدرضا تأثیر بسیار گذاشت و با صبر و شکیبائی فراوان با شهادت دوستانش برخورد کرده و از اینکه خودش شهید نشده بود اظهار تأسف میکرد و از همان ابتدا مشتاق لقای خدایش بود. در همین زمان مجدداً برای تکمیل دوره چتر بازی از مهاباد به شیراز می رود و بعد گذراندن دوره به کرمان مراجعه می نماید و در کرمان شروع به فعالیت می نماید. این دوره از زندگی محمدرضا توام با اندوه و تأثر شدید او از به شهادت رسیدن تعداد دیگری از دوستانش بود. در اینجا بود که تصمیم رفتن مجدد به جبهه می گیرد و سرانجام در اسفند ماه سال 1360 به طرف جبهه حرکت کرد و او از پایه گزاران واحد شناسایی در عملیات فتح المبین بود. محمدرضا علاقه شدیدی به کار شناسایی داشت علاوه بر کار طاقت فرسای شبانه ، روزها هم به دیده بانی و گشت و شناسایی می پرداخت و دائماً در تکاپو و تلاش بود و دارای شهامتی وصف ناپذیر بود تا جائی که در همان عملیات فتح المبین زمانی که یک هواپیمای دشمن سقوط می کند و خلبان هواپیما موفق می شود در نزدیکی دشمن فرود آید، محمدرضا با تعقیب خلبان توانست او را دستگیر نماید. بعد از عملیات فتح المبین خود را برای عملیات بیت المقدس آماده کرد. باز هم به کار شناسایی ادامه داد و از هیچگونه ایثار و گذشتی در این راه دریغ نکرد. شب و روز به طور مداوم به کارش ادامه داد و بارها نزدیک بود به دام دشمن بافتد ولی دست از هدفش بر نداشته و بیش از پیش در کارش مصمم تر و قویتر می شد. آخرین شبی که برای شناسایی دشمن رفته بود با کمین وسیعی از نیروهای دشمن برخورد کرد ولی باهوشیاری موفق به فرار می شود. از آنجا که می بایست منطقه برای انجام عملیات شناسایی شود صبح روز بعد تصمیم خود را برای رفتن به طرف دشمن می گیرد و در روشنایی روز به طرف نیروهای دشمن حرکت می کند و بالاخره موفق می شود با هوشیاری، دقت و از خود گذشتگی بی نظیر کار خود را به انجام برساند. همان روز در جبهه زخمی می شود و به کرمان اعزام می گردد. پس از بهبودی دوباره به طرف جبهه عزیمت می کند، این بار محمدرضا به عنوان مسئول نیروهای شناسایی به فعالیت خود ادامه می دهد، باز هم مثل گذشته تمام نیرویش را بکار گرفت تا بتواند بازدهی بیشتری داشته باشد. فعالیتهای او در این زمان بر همگان بخصوص آن تعداد برادرانی که با وی بودند کاملاً مشهود و قابل انکار است. در عملیات رمضان زحمات زیادی کشید مخصوصاً در سازماندهی افراد شناسائی، در حین عملیات تمام سعی خود را بکار برد. بعد از اتمام عملیات رمضان زحمات فراوانی را در منطقه کوشک" و پاسگاه ید" کشید. سه ماه تابستان گرم خوزستان را تحمل کرد ولی از آنجا که در آتش عشق به لقای خدایش می سوخت اصلاً احساس ناراحتی نمی کرد. تقدیر از زحمات فراوان او در این عملیات از عهده کسی ساخته نیست فقط می توان گفت که تمام توانش را در طبق اخلاص گذاشت و تقدیم راه امام و انقلاب اسلامی کرد. در آبان 1361 به طرف جبهه های نفت شهر حرکت کرد و بیش از یک ماه به عنوان مسئول شناسایی یکی از مناطق عملیاتی انجام وظیفه نمود. در این مدت شبانه روز به کار شناسایی مشغول بود، اکثر روزها بیش از 20 کیلومتر در کوهستانها راهپیمائی می کرد و همیشه در حرکت بود. مدتی را که در جبهه نفت شهر بسر می برد مصادف با تاسوعا و عاشورا بود شبها در اوقات فراغت به عزاداری برای سرورش امام حسین(ع) می پرداخت. زمزمه زیارت عاشورای او هنوز در گوش دوستان طنین انداز است، محمدرضا بعداً به طرف منطقه عملیاتی شرهانی حرکت کرده و حدود یک ماه هم در منطقه شرهانی به عنوان معاون اطلاعات و عملیات تیپ ثارا... از هیچگونه کوششی فروگذار نکرد. شبهای مهتابی ابوغریب شاهد نماز شب خواندنها و مناجات و راز و نیاز شبانه او با خدایش بود. بعد از این دوره از مأموریتش وی به عنوان مسئول اطلاعات و عملیات یکی از تیپهای لشکر ثارا... گمارده شد. کلیه برادرانی که در این مدت به نحوی با وی سر و کار داشته اند به اتفاق از خلوص و پاکی و صداقت او دم میزنند. برای نیروهایش جلسات دعا و قرآن دائر کرد و آنها را برای خواندن نماز و دعا ترغیب می کرد. یک شب قبل از عملیات خودش برای بچه ها دعای توسل خواند، خاطره آن دعا هنوز در اذهان بچه ها می باشد. در کارهایش همیشه به خدا توکل می کرد. بعد از اتمام عملیات والفجر مقدماتی به طرف منطقه والفجر یک رفته در آنجا به عنوان معاون اطلاعات عملیات لشکر ثارا... شبانه روز به فعالیت خود ادامه داد. زحمات فراوان او در والفجر یک بر تمام همرزمانش روشن بود. بعد از اتمام عملیات والفجر یک محمدرضا به کرمان بازگشت با توجه به مسئله قاچاق و با اصرار برادران ستاد مبارزه با قاچاق مواد مخدر و علاقه او جهت مبارزه با این سوداگران مرگ آمریکائی تصمیم به عضویت در ستاد مبارزه با قاچاق گرفت و به عنوان مسئول طرح و عملیات ستاد مبارزه با قاچاق مواد مخدر استان و با حفظ سمت عضو دفتر انتظامی استانداری، مدت دو ماه در این سنگر به مبارزه پرداخت و شب و روزی نداشت و بطور مستمر در کوه و دشت مشغول طرح عملیات جهت مبارزه با سوداگران مرگ بود. در این مدت به دلیل علاقه فنی که داشت در آزمون اداره مخابرات شرکت و قبول شد و مدت پانزده روز در این اداره مشغول فعالیت شد. از آنجائی که او عشق و علاقه به جهاد و جبهه داشت و پیرو درخواستهای مکرر فرماندهی لشکر ثارا... در تاریخ چهارم آبان ماه 1362 مجدداً عازم جبهه شد و حدود 2 ماه در منطقه سومار به عنوان مسئول اطلاعات و عملیات لشکر ثارا... بسر برد و بعد از آن به منطقه عملیاتی خیبر رفت. در طول این مدت دائماً در تلاش بود و لحظه ای از پا نمی نشست. آری از خصوصیات بارز اخلاقی شهید محمدرضا مرادی می توان ایمان، شجاعت، عزت نفس، صبر در برابر نا ملایمات، عشق به شهادت و نیز حب و بغض برای خدا را نام برد. وی انسانی مذهبی و خود ساخته بود انسانی که از رفاه طلبی بیزار بود و همانند ابوذر صحابی بزرگ پیامبر(ص) با صراحت لحجه و بی هیچ سازشکاری نهی از منکر و امر به معروف مینمود به نحوی که این خصوصیت اخلاقی وی در میان دوستان و اقوامش معروف بود. وی با کوله باری از رنجها و محنت ها در عمر کوتاهش توشه ای گران بها برای آخرت برگزید. رضا مخلص بود، رضا رنج می برد و غصه میخورد، چهره رضا نمایانگر سختیها بود، سختیهایی که در عمر کوتاهش کشیده بود و همیشه صحبتهایش از سختیها بود، بسیار فعال بود. حال بعد از اینهمه تلاش و رنج و زحمت موقع پاداش رسیده است، صبح روز 8/12/62 فرا رسید گویی خورشید دیرتر از روزهای قبل بیرون میآید شاید، نمی خواست شاهد جنایتی هولناک باشد و شاید هم از روی این عزیزان شرم کرده بود که آنروز طلوع کند. در حالیکه محمدرضا مانند سایر همرزمانش خود را برای کار روزانه آماده می کرد ناگاه صدای غرش هواپیماهای دشمن به گوش رسید و این جنایت رنگ دیگری داشت، بچه ها یکباره متوجه بمباران شیمیایی دشمن شدند اما او مردانه ایستاد و یک یک بچه ها را سوار کرده و از منطقه خارج کرد و خودش هم آخرین نفری بود که منطقه را ترک گفت، فردای آنروز وی به تهران اعزام شد اما معالجات موثر واقع نشد و سرانجام در تاریخ 27/12/62 به درجه رفیع شهادت نائل آمد و کرمان عزادار گشت. دوستانش غمگین و صدا و سیمای جمهوری اسلامی مرکز کرمان خبر تشیع پیکر پاکش را پخش و جرائد خبر به شهادت رسیدن این عزیز را منتشر نمودند و بی شک رضا تا آخرین لحظات عمر در تاریخ جامعه ما مطرح خواهد بود و حضور خواهد داشت، روحش شاد، راهش پر رهرو و یادش همیشه در دلها زنده باد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

فرمانده گردان419لشگر41ثارالله(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) «مهدی طیاری» در اولین روزهای بهار سال 1338 در روستای« طوهان» در شهرستان« جیرفت» به دنیا آمد . خانواده اش تهیدست اما متدین بود .او دوران نا آرام کودکی را در این روستا گذرانید ريالدبستان را در عنبر آباد طی کرد و دبیرستان را به هنرستان جیرفت آمد در روزهای هترستان ،شکل گیری شخصیت مذهبی و سیاسی مهدی کامل شد و همین آغاز مبارزه جدی با ظلم و فقری بود که همواره در کنار آن زندگی کرده بود .او نو جوان بود که در جغرافیای دور افتاده به رساله امام دست یافته بود و سرا پای وجودش از محبت به صاحب این رساله می سوحت .مهدی نشان شده ساواک بود و به همین خاطر از آزار و اذیت آنان در امان نبود در زمستان سال 1357 که کنگره کاخ های سلطنتی پهلوی ،یکی پس از دیگری فرو ریخت آغز زندگی تازه ای برای این جوان پر شور و متدین بود . وقتی جنگ از سوی دشمنان این انقلاب آسمانی شروع شد ،پای مهدی به خاک جبهه ها باز شد .او ماند و جنگید و مجروح شد اما از پا نیفتاد . عملیات بیت المقدس هفت که او فر مانده گردان دلاور چهار صد و نوزده بود ،گلوله خوپاره ای نقطه سرخ رنگی بر پایین زندگی زمینی این فرزند راستین خمینی گذاشت .او از امید های لشکر 41 ثار الله بود .از مهدی طیاری فرزندی به نام« زهرا» به یادگار مانده است .

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

شهید عبدالمهدی مغفوری : قائم مقام رئیس ستاد لشگر41ثارالله(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) خاطرات یدالله شاه عابدینی: در یک سفر یک روزه که سرمان به مجلس ختمی گرم شد و تا ساعت چهار بعد از ظهر طول کشید، حاجی یک باره به خود آمد و برافروخته گفت :نماز اول وقت را از دست دادیم و با ناراحتی به نماز مشغول شد. قرار بود مسئولین بسیج کشور در سمیناری در تهران شرکت کنند. معمولا در چنین مواقعی با وسیله های سواری می روند اما ایشان گفت: همه با اتوبوس می رویم .تا سوار شدیم حاج مهدی گفت :برادران از همان جلو هر کس حدیثی بلد است بگوید. بعد در خواست مداحی کرد. چنان حال و هوایی داشت که فکر می کردی در مسجد نشسته. ساعت یک شب بودکه رسیدیم قم. برادر ها گفتند اینجا بمانیم و فردا حرکت کنیم .حاج آقا قبول کرد .بخاری ماشین را روشن کردیم و پتو ها را برداشتیم تا استراحت کنیم .من در صندلی جلو بودم .یک لحظه متوجه تکان ماشین شدم .نگاه کردم دیدم حاج آقا غفوری در آن هوای سرد از اتوبوس بیرون رفت. با چشم تعقیبش کردم .رفت در دور ترین محل برای اقامه نماز شب . خوابم برد و قبل از اذان بود که با صدای ایشان از خواب بیدار شدم. از خودم شرم کردم . در سمینار تهران بحث و گفتگو شد که امام فرموده اند باید به جبهه بروید . از سمینار که برگشتیم حاج آقا اصرار داشت:که ما باید تکلیف خو درا انجام دهیم. می گفت :وقتی امام می فرمایند :راه قدس از کربلامی گذرد ،باید همین شود .ایشان از زمانی که به بسیج آمدند هیچوقت ندیدم نماز بی جماعت برگزار شود .هر جا که وقت نماز می رسید ،می ایستار و اذان می داد . حقیر که مدتی را در محضر شهید عبدالمهدی مغفوری در قسمت تبلیغات و انتشارات سپاه پاسداران زرند وزیر نظر این شهید بزرگوار افتخار خدمتگذاری داشتم . در نیمه دوم سال 63 بنا به درخواست مسئول وقت بنیاد شهید حاج آقا شجاعی به بنیاد شهید زرند منتقل و در قسمت فرهنگی آن بنیاد مشغول خدمت شدم. در فروردین ماه سال 64 بعد از مراسم تشیع جنازه یکی از شهدای بزرگوار(شهید محمود محمدی) به بنیاد شهید آمدم و در همین حین شهید مغفوری نیز به همراه یکی از برادران سپاه به بنیاد آمدند و به من گفت: آقای ابراهیمی من هم می خواهم همراه شهید به بهشت زهرا(س) بیایم. شما توی آمبولانس جا دارید من گفتم: البته و خیلی هم خوشحال می شوم که با شما باشم و بعد آمبولانس خواست حرکت کند من به اتفاق شهید مغفوری و یکی از بستگان شهید در قسمت عقب آمبولانس جنب تابوت شهید کنار هم نشستیم و آمبولانس به طرف بهشت زهرای زرند حرکت کرد. در طول مسیر راه من متوجه شدم که شهید مغفوری در حالیکه محزون است سرش را به تابوت نزدیک می کند و دور می کند و با خود نیز زمزمه می کند. زهرا سلطان زاده همسر شهید: یادم هست یک شب نزدیک ساعت دو بعد از نیمه شب آمد . گفتم: شام می خوری ؟گفت: آنقدر خسته ام که نمی توانم چیزی بخورم ،اگر هم بخوابم برای نماز بیدار نمی شوم. گفتم: نا راحت نباش هر ساعتی که بخواهید بیدارتان می کنم. گفت: من یک ساعت می خوابم .بی آنکه بیدارش کنم از جا بلند شد .وقتی دید مشغول کار های منزل هستم، تبسمی کرد وگفت که به فکر کارهای دنیا نباش .خلاصه رفت و ضو گرفت و تا نزدیک اذان صبح که من از خواب بیدار شدم دعا می کرد و اشک می ریخت . گاهی اوقات می گفتم: فلانی فلان چیز را گفته یا این کار راکرده .می گفت :این قدر جوش دنیا را نزن .اگر کار های واجبت ترک شد ناراحت باش .حرف و کار دنیا همیشه هست .شهید مغفوری به ما توصیه می کرد که خوب نگاه کنیم و ببینیم چه اعمالی جز واجبات و مستحبات موجب رضای خداست که هر چه موجب رضای خدا باشد برای خلق هم خوب است. وقتی خبر اسارت برادرم را به ما دادند، ایشان گفت: رضای خدا در این بوده و نباید از خود ضعف نشان دهیم ،امروز دشمن ممکن است دست به هر کاری بزند ما باید با ایمان و مقا ومت توطئه او را خنثی کنیم . برای همه احترام قائل می شد مخصوصا برای پدر ومادرش.هر وقت به خانه پدری او می رفتیم دست پدر و مادرش را می بوسید و از موقع ورود به خانه تا داخل منزل به خودش اجازه نمی داد که جلوتر از پدر و مادرش حرکت کند .خدا می داند او چقدر آگاه و محترم بود . من تا آنجا که یاد دارم هیچ وقت ندیدم ایشان کنار سفره ای که پدر ومادرش نشسته اند دستش را زود تر ازآنها به سر سفره برده باشد. شبهایی که در منزل پدری حاج مهدی میهمان بودیم ،بنا بر شرایط شغلی، پدرش دیر تر به خانه آمد .اما حاج مهدی رامی دیدم که همین طور با لباس بیرون نشسته بود . می گفتم چرا نمی خوابی ؟می گفت :می تر سم پدرم بیاید و در حالت دراز کش خواب باشم .صبر می کرد وقتی پدر می آمد و چراغ را خاموش می کرد ،ایشان هم می رفت می خوابید . صبح هم قبل از همه بیدار می شد وبه نماز می ایستاد . در رعایت احوال بزرگان به خصوص پدر ومادر بسیار حساس بود .وقتی از ماموریت می آمد ،در حالی که بسیار خسته بود به احترام پدر و مادر نمی خوابید. خمیره وجود این بزرگوار از تلاش و کوشش بود .حتی در دوران تحصیلش از بر جسته ترین دانش آموزان محسوب می شد . خواهر شهید: یادم است می خواستم در یکی از مراکز معتبر علمی و مذهبی ثبت نام کنم .این بزگوار قبل از رفتنم گفت :ممکن است افرادی با داشتن دید گاههای مختلف سیاسی بخواهند افکاری را به ذهن شما تحمیل کنند .مواظب باش که بی تفکر جذب افکار و دید گاههای مختلف نشوی .هر چه شنیدی در باره آن فکر کن و توسلت را با ائمه قطع نکن.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

ذبیح الله دریجانی : قائم مقام رئیس ستاد لشگر 41ثارالله(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) در سال 1340 در خانواده ای مذهبی در روستای «دریجان» دیده به جهان گشود. پدرش گویی می دانست او کشته راه خدا می گردد لذا نام و را ذبیح ا... (کشته خدا) نهاد. شهید بزرگوار دوران طفولیت را در آغوش گرم والدینش سپری نمود و پس از آن دوران ابتدائی را در همان روستای زادگاهش به پایان رساند. اضافه بر استعداد خدادادی او که همیشه در بین همکلاسیهایش ممتاز و نمونه بود، جو کاملاً مذهبی خانواده او را چنان بار آورده بود که ذوق سرشار و بی حد شهید به مسائل مذهبی و اخلاقیش از تمام هم سن و سالهایش را شاخص کرده بود. ذبیح ا... پس از طی دوران ابتدائی جهت ادامه تحصیل وارد شهرستان بم می شود. دوران راهنمائی و متوسطه را با موفقیت کامل به پایان رسانید و همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی موفق به اخذ دیپلم از هنرستان صنعتی بم گردید. وی در محیط مدرسه و تحصیل همگام با اوج گرفتن تضاهرات و راهپیمائیهای ملت مسلمان ایران بر علیه رژیم طاغوت و ستمشاهی نقش حساسی را در ارشاد و آگاهی مردم علی الخصوص محیط تحصیلش داشت که بارها از سوی ساواک مورد تهدید قرار گرفت و هرگز این تهدیدات او را از راهش و هدفش نتوانست باز دارد. این سردار تشنه خدمت به اسلام و انقلاب بود و شعارش حراست و حفاظت از خط ولایت و دستاوردهای انقلاب بود. وارد سپاه می شود و با برادر شهیدش جعفر دریجانی در یک سنگر مشغول خدمت می گردند. این دو شهید بزرگوار نه تنها به منزله عضوی برای سپاه بلکه، پایگاهی برای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بم بودند. اخلاق، رفتار و اعمال این دو برادر برای تمامی برادران پاسدار الگو و راهنما بود. شهید ذبیح ا... در سپاه معمولاً سخت ترین و مشکل ترین مأموریتها را انتخاب می نمود و جلودار بود. از طرف سپاه قبل از شروع جنگ تحمیلی به اغلب نقاط کشور اعزام و انجام وظیفه نمود. ملت محروم خطه سیستان و بلوچستان و حتی سرزمین تفدیده آن منطقه گواه زحمات و تلاش شبانه روزی این شهید می باشد. بعد از اتمام مأموریتش از سیستان و بلوچستان در سال 1361 با دختر عمویش که یکی از طلبه های حوزه علمیه فاطمیه بم بود ازدواج نمود. با آن همه مشکلات خانوادگی که شهید داشت نه تنها ازدواج مانع از فعالیتهایش نشد بلکه این زوج جوان با الگو گرفتن از زندگی مولای متقیان علی ابن ابیطالب (ع) و همسرش فاطمه زهرا(س) با علاقه و عشق فراوان و با شور و هیجان بی حد هر یک در وظیفه خود رسالت خود را انجام میدادند. شهید بزرگوار بعد از شروع جنگ تحمیلی مدتی در ستاد منطقه در واحد عقیدتی با زحمات شبانه روزی و آموزش عقیدتی برادران مجدداً به سپاه بم بر میگردد. وی با سمت معاون پرسنلی لشکر 41 ثارا... به خدمت خود در جبهه های جنگ ادامه میدهد. بعد از ماهها جنگ و نبرد و شرکت در عملیاتهای متعدد با اصرار زیاد فرماندهانش به معاونت ستاد لشکر پیروز 41 ثارا... مصوب می گردد. وی علاقه فراوانی به بسیجی ها داشت و رشادت و جانبازی این سردار و فرمانده دلیر را تک تک برادران بسیجی به یاد دارند. شهید در عملیات پیروزمند والفجر 8 شدیداً در اثر مواد شیمیایی مجروح میگردد و جراحات عمیقی بر می دارد و یادمان نخواهد رفت آنهمه دردی را که تا به صبح تحمل می نمود و خیلی هم خوشحال بود. هنوز صحت کامل نیافته بود که با اصرار فراوان به محل کارش یعنی جبهه برگشت و گوئی محیط خارج از جبهه برای او قفس و زندان بود. اکسیر وحی چنان او را در مقابل عظمت پروردگار نرم و روان کرده بود که هنگامی به رکوع روان می شد چه بسا حریر نرم و لطیفی بود و چون به سجود می نشست از گرمی کلام پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) گرم می شد که حرارت عبادتش دیگران را هم گرم می نمود. اما ذبیح ا... چون حریر نرم و چون گل لطیف روی دیگری داشت و آن هم از معدن جوشان و تحرک بخش و مکتب فضیلت ساز قرآن است که هنگام رویارویی با دشمن خدا و اسلام همچون سرب مذاب دشمن را می سوزانید و همچون آتشفشان فوران شده، خروشان بود. از قول دوستانش در عملیات کربلای 5 که می گویند: ایشان در عملیات پیروز کربلای 5 نیز مجروح می گردد که باز هم حاضر به عقب آمدن از صحنه نبرد نگردید. همدوش با رزمندگان می جنگید و عملیات را هدایت می نمود تا اینکه در مورخه 30/10/65 با آگاهی کامل و چشمی باز از زندگی- شهادت- نبرد و هجرت به آرزوی دیرینه اش که همان شهادت در راه خد ا بود نائل آمد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

شهید دادالله برزخ : فرمانده گردان410 خاتم الانبیاءلشگر41ثارالله (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) وصیتنامه بسم الله الرحمن الرحیم ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون وعدا علیه حقا فی التوراه و الانجیل و القران و من اوفی بعهده من الله فاستبشرو وببیعکم الذی بایعتم به و ذالک هوالفوز العظیم. سوره توبه آیه 110 همانا خداوند می خرد از مومنین اموال و جانهای ایشان را به بهای بهشت کسانی که قتال می کنند در راه خدا پس می کشند و یا کشته می شوند و عده ای است حق که خداوند در تورات، انجیل و قرآن فرموده و آیا با وفاتر از خدا در عهد و پیمان کسی هست؟ پس مژده ده کسانی را که این چنین معامله ای می کنند و این است پیروزی و فوز عظیم. این جانب وصیتم را به همه آنهایی که خود را مسلمان می دانند و معتقد به مبانی مکتب اسلام و پیروی از دستورات حیات بخش قرآن کریم و رسول خدا و ائمه معصومین می باشند این است که اگر می خواهند شهیدان خونین کفن انقلاب اسلامی ایران از آنها راضی باشند و بالاتر از همه پروردگار جهان آفرین، خدایی که همه چیز و همه هستی در ید قدرت او و در محضر او هستند از آنها راضی باشد قرآن خدا را تنها نگذارند و همواره در یاد گرفتن و یاد دادن به دیگران کوشش کنند. مساجد، خانه های خدا را خالی نگذارند که این دو چیز است که فردای قیامت از ما گله می کنند. تا جان در بدن دارید از جمهوری اسلامی که ثمره خون پاک هزاران شهید راه خداست محافظت کنید، امام عزیزمان که امید همه مستضعفان و مظلومین جهان است را تنها نگذارید و از علمای اعلام و روحانیت مبارز و متعهد به قرآن جدا نشوید زیرا اگر از روحانیت مبارز و متعهد به قرآن جدا شوید روز مرگ ما فرا می رسد. گرچه این بنده حقیر خیلی کوچکتر از آن هستم که به دیگران تذکر بدهم اما باید ما از زندگی گذشتگان و پدران خود درس بگیریم زیرا اگر پدران ما در زمان شاهانه گذشته از حریم اسلام دفاع کرده و در مقابل زور گویان و ستمگران ایستاده بودند ما با این خرابیها و مشکلات روبرو نبودیم. این گرفتاریها و مشکلاتی که امروزه جهان اسلام با آن روبروست بی تفاوت بودن مسلمانان به مکتب اسلام است. چرا باید یک عده قلیل صهیونیست جهانخوار و ستمگر که بیش از 3 میلیون نفر نیستند بر یک میلیارد مسلمان در جهان حکومت کنند؟ جهانخواران باید بدانند که ملتهای مسلمان بیدار شده اند و از برکت انقلاب کبیر اسلامی در ایران و رهبری های پیامبر گونه امام خمینی همه مستضعفین به پا خواسته اند و دیری نمی پاید که حکومت عدل اسلامی به رهبری منجی عالم بشریت حضرت مهدی(عج) در سراسر جهان بر پا شود و این امید و آرزوی همه شهیدان ما و آرزوی دیرین رزمندگان اسلام و ملتهای تحت ستم در سراسر جهان است. و در پایان درود می فرستم بر سرور و سالار شهیدان اسلام حضرت حسین بن علی(ع) و همه شهیدان پیرو راه او و رهبر بزرگ انقلاب اسلامی ایران امام خمینی و همه کسانی که در هر جا با هر پست و مقامی که هستند برای دفاع از حریم مکتب مقدس اسلام و ناموس مسلمین در همه احوال با کفار و منافقین در جنگ و ستیزند. از همه شما التماس دعا و طلب مغفرت و آمرزش از درگاه الهی برای همه مسلمین خواستارم. اگر خداوند کریم روی عنایتی به من کرد و شهید شدم، از برادرانم حسین قنبری یا محمد علی ایران نژاد یا برادر شهیدی تقاضا دارم بر سر قبرم درباره همین آیاتی که نوشتم برای مردم سخن بگوید و برای آمرزشمان دعا کنند شاید خداوند غفور و مهربان به لطف و کرم خویش از ما درگذرد. مقداری پولی که از سپاه وام گرفته ام آجر بگیرید و تا اندازه ای که لازم دارد اتاقی بسازید که اگر بچه ها دلشان خواست بروند بنشینند. مادرم که در طول زندگی پر رنج خویش برایم رنج و زحمت فراوان کشیده اید از شما طلب بخشش و حلالیت دارم. از همه خواهران و برادرانم امید حلال کردنم را دارم مخصوصاً از برادرم اسدا... که زحمت فراوانی برایم کشیده است. از همسرم می خواهم که اگر بدی از من دیده حلال کند و هیچگاه در زندگی از یاد خدا غافل نشود. اگر دخترم زینب زنده ماند در تربیت او کوشش فراوان نماید و اولین کاری که به او یاد می دهید آموختن قرآن باشد. از پدر و مادر همسرم می خواهم مرا حلال کنن و آخرین عرضی که با شما دارم این است که ای عزیزان همه بدانید به خدایی که جان همه شما در دست اوست قیامت حقیقت دارد و آنجاست که خداوند به ذره ذره اعمال ما رسیدگی می کند و همه چیز از ما سوال خواهد شد. دنیا را کنار بگذارید و برای آخرت توشه برچینید. التماس دعا و مغفرت داد الله برزخ 24/1/61

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

شهید محمد شیخ بیگ : قائم مقام فرمانده واحد تدارکات لشگر 41ثارالله(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) در سال 1335 در« جوپار» کرمان متولد شد. او دوره ابتدائی را در جوپار و دوره راهنمایی را در کرمان به اتمام رسانید. در سال اول نظری در مهرماه 1354 به علت اقدام بر علیه رژیم منفور پهلوی و نشر پیامهای مذهبی و پخش اعلامیه و نوارهای امام امت و همچنین آتش زدن دو مشروب فروشی و در مرحله آخر که وی با اسلحه بود، دستگیر و به زندان رفت و بعد از یکسال محاکمه ، به اعدام محکوم شد .حکم مجازات او بعداً با یک درجه تخفیف به زندان ابد تقلیل پیدا می کند . تا روز 22 بهمن 1357 که تمام زندانیان سیاسی به دست توانای مردم مسلمان آزاد شدند، درست 40 ماه کامل در زندان حکومت شاهنشاهی به سر برده و در این مدت که در زندان به سر می برد شکنجه های فراوان دیده و آثا ر شکنجه بر بدن او مشاهده می شد . بعد از آزادی از زندان وپیروزی انقلاب اسلامی ، با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عضویت سپاه درآمد و می توان او را از بانیان تشکیل سپاه در کرمان نامید. پس از آن در مأموریتهای مختلف واحد تحقیقات تعاون دادستانی و واحد تدارکات سپاه پاسداران که دلسوزانه و با کوشش فراوان به کار مشغول و مأموریتهای محوله را با صداقت و دقت خاص مخصوص به خود انجام می داد. از بدو شروع جنگ در کردستان جزو اولین داوطلبانی بود که به مهاباد اعزام شد و در مدت 4 ماه با اشرار از خدا بی خبر و مخالف با اسلام و قرآن پیکار شبانه روزی داشت. در مهرماه سال 1359 از مهاباد به کرمان مراجعت و چون جنگ تحمیلی عراق علیه ایران شروع شده بود بعد از مدت کوتاهی به جبهه های نبرد حق علیه باطل اعزام شد. از آن تاریخ تا زمان شهادت 4/10/1365 به طور دائم و پیوسته در مأموریت جبهه بود و فقط در ایام مرخصی به دیدار خانواده اش به کرمان می آمد . در تمام حمله ها شرکت فعال داشت.ا و در میدان رزم آرام و قرار نداشت. پیوسته در جبهه ودر تلاش و پیگیر مستمر بود. زیرا او عاشق جبهه و جهاد در راه خداوند بود و خود را پیرو ولایت فقیه دانسته و حیات بعد از انقلاب خود را مرهون الطاف الهی می دانست. ا و عقیده داشت که با ید از عمرخود در راه خداوند همت شایان نمود. پاسداری بسیار فروتن، خوش برخورد دوست داشتنی، جدی و فعال بود و تنها هدفش خدمت به انقلاب اسلامی ایران و اجرای دستورات رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت آیت ا... العظمی خمینی(ره) بود . چگونه خدمت کردن برایش مفهومی نداشت. در زندگی فردی بسیار باتقوی و قانع بود و بر این محور زندگی می کرد. او از غیبت، بی حجابی، دورویی و پست و مقام و کارهای غیر مذهبی بسیار متنفر بود و همگان را به تقوی و اجرای دستورات خداوند سفارش می کرد. در مدت زمانی که در واحد تعاونی سپاه کار می کرد شبانه روزش را صرف رسیدگی به خانواده های معظم شهدا نموده و پیوسته به خانواده ها رسیدگی و از بچه های شهداء دلجویی می نمود. مجروحی پیدا نمی شد که او با خبر شود و به دیدارش نرود و از او دلجویی نکند به طوریکه او را خادم شهدا و سردار جبهه ها می نامیدند. ثمره زندگی او سه فرزند، دو پسر و یک دختر می باشد که آرزو داشت آنها را چون زینب و حسین وار تربیت و بزرگ کند و این آروز نیز در وصیتنامه او به خوبی آشکار است.ا و سرانجام در روز چهارم آذر ماه 1365 در عملیات کربلای 4 و در منطقه شلمچه به آرزوی همیشگی اش که دیدار خدا بود رسید و در مصاف با دشمن بعثی جانش را هدیه به اسلام کرد و به دیدار دوست شتافت.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

فرمانده گردان 410خاتم الانبیاءلشگر 41ثارالله(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) شهید «علی یار شول» در سال 1337 در خانواده ای عشایری در استان «کرمان» دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدائی را در روستای زادگاه خود گذراند. به دلیل عدم امکانات آموزشی در روستا و دسترسی نداشتن به شهر از ادامه تحصیل محروم ماند و به کمک پدر برای امرار معاش خانواده به تلاش پرداخت. در سال 55 به خدمت سربازی رفت و از آنجا که خدمت او مصادف با انقلاب بود در تهیه و پخش عکس و اعلامیه های امام کوشش کرد. سرانجام به دستور امام خمینی از پادگان فرار کرد و فعالیت خود را با شهید« احمد شول »بیشتر کرد. پس از پیروزی انقلاب و بعد از تشکیل سپاه پاسداران به عضویت این نهاد درآمد. پس از 7 سال خدمت صادقانه، جهاد و مبارزه در راه اسلام با شرکت در عملیات کربلای5 شربت شهادت را نوشید و به مولای عاشقان امام حسین(ع) پیوست. بدن مطهرش بعد از گذشت 9 سال از تاریخ شهادت، توسط گروه تجسس به دست آمد و در گلزار شهدای «سیرجان» به خاک سپرده شد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : گلزار مشاهیر

عالم ربانى. تولد: 1289(1331 ق.)، تبریز. شهادت: 10 آبان 1358، تبریز. آیت‏الله محمدعلى قاضى طباطبایى، فرزند سید باقر از علماى آذربایجان، تحصیلات مقدماتى علوم دینى در مدرسه‏ى طالبیه تبریز و نیز پدر و عمویش اسدالله قاضى طباطبایى گذراند. ایشان در سال 1347 ق. مقارن با قیام مردم تبریز به سبب شركت در مبارزات به دستور رضاشاه به همراه پدرش از تبریز اخراج گردید، مدت دو ماه در تهران سكنى گزید و پس از آن محل تبعید آنها به مشهد تعویض گردید و پس از یك سال اقامت در مشهد به آذربایجان مراجمعت نمود و به بحث و خدمات دینى دیگر مشغول شد. وى در سال 1359 ق. براى تكمیل درس خود به قم رفت و از محضر اساتید حوزه‏ى علمیه‏ى قم استفاده برد از جمله فلسفه و خارج علل اصول را از امام خمینى (ره) فراگرفت. پس از آن تكمیل متون فقه و اصول و علم و علم درایه و رجال را نزد آیت‏الله سید محمدرضا گلپایگانى و آیت‏الله سید محمد حجت كوه‏كمره‏اى فراگرفت. در همین زمان مدتى نزد آیت‏الله سید حسن صدر به تحصیل پرداخت. آیت‏الله محمدعلى قاضى طباطبایى با تكمیل سطوح در قم، در سال 1327 عازم حوزه‏ى علمیه‏ى نجف گردید. پس از سه سال تحصیل نزد آیت‏الله حكیم، آیت‏الله عبدالحسین رشتى، علامه محمد حسین كاشف الغطاء آیت‏الله میرزا باقر زنجانى و آیت‏الله حسن بجنوردى به ایران بازگشت به تبریز رفت. در تبریز، در كنار فعالیت تحقیق و تألیف و امامت دو مسجد، به فعالیت سیاسى به ویژه در فاصله 1331 تا 1341 در تبریز به فعالیت علیه رژیم پرداخت. فعالیت‏هاى سیاسى وى همزمان با قیام مردم در سال 1342 ابعاد دیگرى یافت. در سیزدهم آبان همان سال به عنوان رهبر نهضت مذهبى در آذربایجان دستگیر و ابتدا به پادگان زرهى تهران فرستاده شد و سپس در زندان قزل قلعه‏ى تهران به مدت دو ماه و نیم زندانى گردید. پس از آن به سلطنت‏آباد تهران منتقل شد. پس از چند روز با ضمانت برادرش آزاد شد كه آزاى وى با قید ممنوع‏الملاقات توأم بود و مأموران ساواك در اجراى این امر نظارت داشتند. پس از چهار ماه به قم مى روند تا امام خمینى (ره) را در این هنگام آزاد شده بود ملاقات كند. وى پس از دیدار با امام خمینى به مشهد رفت و از آنجا كه هنوز در تبعید بود بى‏اجازه رژیم تهران را ترك گفت و به تبریز رفت در تبریز مورد استقبال مردم قرار گرفت و به همین سبب همان شب در منزلش دستگیر و به سلطنت‏آباد تهران منتقل شد. بعد از مدتى با وساطت آیت‏الله سید محمدهادى میلانى آزاد شد. سپس به تبریز مراجعت كرد اما این آزادى وى مدت زیادى طول نكشید زیرا پس از چند روز اقامت در تبریز دستگیر شد و به تهران منتقل گردید. در تهران به سبب كسالت مدت شش ماه در بیمارستان مهر بسترى و در عین حال تحت مراقبت شبانه‏روزى ساواك بود. پس از مرخصى از بیمارستان در یازدهم آذر 1343 پس از یك سال تبعید و دستگیرى‏هاى مكرر به عراق تبعید شد. مدت تبعید در نجف فرصتى پیش آورد تا بیشتر به تحصیل بپردازد و همچنین در این مدت با امام خمینى كه مدتى قبل از ایشان به عراق تبعید گردیده بود ارتباط نزدیك داشته باشد. آیت‏الله قاضى طباطبایى پس از یك سال و نیم اقامت اجبارى در عراق به ایران و تبریز مراجعت نمود اما مبارزه خود را علیه نظام پهلوى به ویژه در مساجد مقبره و شعبان تبریز ادامه داد تا اینكه در روز عید فطر سال 1347، یعنى سى‏ام آذر، به جرم مخالفت با رژیم و اظهار مطلبى علیه رژیم اشغالگر قدس دستگیر و به بافت كرمان به مدت شش ماه تبعید گردید. پس از پایان مدت تبعید از مراجعت آیت‏الله قاضى جلوگیرى و مجددا در تیر 1348 به زنجان تبعید شد. اما وى بدون توجه به دستور تبعید به سوى تبریز رفت كه در روز یازدهم تیز به بوستان‏آباد در شصت كیلومترى تبریز رسیده بود كه رژیم خبردار شد و ایشان را به زنجان بازگرداند. محل استقرار ایشان در زنجان منزل امام جمعه‏ى وقت بود. ایشان همچنان در زنجان تحت نظارت ساواك قرار داشت. مدت تبعید ایشان در زنجان فقط چهار ماه طول كشید و با وساطت علماى بزرگ از تبعید آزاد و در تاریخ بیست و نه آبان 1348 به تهران و سپس در تاریخ ششم آذر 1348 به تبریز مراجعت كرد. در تبریز در كنار تدریس و تألیف همچنان به مبارزه ادامه داد و در عین حال دائما تحت نظر ساواك قرار داشت. در این سال‏ها منزل وى یكى از محل‏هاى توزیع بیانیه‏ها، نوارها و رساله‏هاى امام بود. در سال 1356 در تظاهراتى در بیست و نه بهمن به مناسبت چهلم شهداى نوزده دى قم برگزار شد كه در آن رهبرى آیت‏الله قاضى و نفوذ وى در میان راهپیمایان آشكار بود. ایشان در مدت یك سال پیش از انقلاب فعالیت‏هاى مستمرى علیه رژیم پهلوى داشت. با پیروزى انقلاب اسلامى، از سوى رهبر انقلاب به امامت جمعه تبریز منصوب و به عنوان نماینده حضرت امام (ره) در تبریز انتخاب شد. عنوان‏هاى برخى از نوشته‏هاى ایشان به این شرح است: الاجتهاد و التقلید (عربى و خطى)؛ الفوائد (فقهى و تاریخى)؛ خاندان عبدالوهاب (فارسى، خطى)؛ كتاب فى علم الكلام (عربى، خطى)؛ فصل الخطاب فى تحقیق اهل الكتاب (عربى خطى) ؛ السعاده فى الاهتمام على الزیارة (عربى، خطى)؛ اجوبة الشبهات الواهیه (فارسى، خطى)، رسالة فى اثبات وجود الامام (ع) فى كل زمان (عربى، خطى)؛ سفرنامه بافت (فارسى، خطى)المباحث الاصولیه (عربى، خطى)؛ حاشیه بر رسائل و مكاسب شیخ مرتضى انصارى و كفایة الاصول محمدكاظم بن حسین آخوند خراسانى؛ تقریرات اصول آیت‏الله سید محمد حجت كوه‏كمره‏اى؛ تاریخ قضاء در اسلام؛ صدقات امیرالمؤمنین و صدیقه طاهر علیهماالسلام؛ حدیقة الصالحین؛ رساله در دلالت آیه تطهیر بر اهل‏بیت (علیهم‏السلام)، رساله در اوقات نماز؛ رساله در نماز جمعه، رساله در مباهله، رسالة فى مسألة التربت؛ تعلیقات بر كتاب فردوس اعلى تألیف شیخ كاشف الغطاء (عربى و مطبوع)؛ تحقیق درباره روز اربعین حضرت سیدالشهداء (ع) (فارسى و مطبوع)؛ تعلیقات بر كتاب انوار نعمانیة تألیف آیت‏الله جزایرى (عربى و مطبوع)؛ مقدمه مفصل، تعلیقات و مؤخره بر تفسیر جوامع الجامع (عربى و مطبوع)؛ تعلیقات بر كتاب اسلام صراط المستقیم (فارسى و مطبوع)؛ آثار تاریخى آیت‏الله طباطبایى حكیم قدس سره (فارسى ومطبوع) تعلیقات بر كتاب كنزالعرفان (عربى و خطى)، مقدمه بر كتاب صحائف الابرار كاشف الغطاء (ره)، مقدمه بر تنقیح الاصول مرحوم متوفى، مقدمه بر كتاب مرآت الصلوة، پیشگفتار بر علم امام علامه طباطبایى؛ مقدمه بر كتاب معجزه و شرایط آن تألیف محمد آصفى؛ مقدمه بر كتاب جنة الماوى اثر كاشف الغطاء؛ اللوامع الالهیة فى المباحث الكلامیة اثر علامه حلى؛ مقدمه، تصحیح و تعلیق بر انیس الموحدین اثر علامه حاج مهدى نراقى؛ تحقیق در ارث زن در دارایى شوهر (تنظیم از بیانات ایشان) به كوشش محمد آصفى؛ علم الامام (ع) به زبان عربى (ترجمه به فارسى از محمد آصفى)؛ مقدمه بر العقائد الوثنیه فى الدیانة النصرانیه اثر محمد طاهر التنیر، چاپ بیروت (این كتاب در سال 1391 ق. در تهران افست گردید)؛ ترجمه مسائل قندهاریة (اثر شیخ محمد حسین كاشف‏الغطاء)؛ مقالات متعدد و كثیر در مجلات عربى در صیدا (لبنان). اجازه روایت ایشان را افراد زیر امضا نموده‏اند: آیت‏الله مرتضى چهرگانى؛ پدر ایشان، آیت‏الله محمدباقر طباطبایى؛ بانو علویه هاشمیه؛ آیت‏الله سید محمد حجت كوه‏كمره‏اى؛ آیت‏الله سید صدرالدین صدر موسوى؛ علامه محمدحسین كاشف الغطاء آیت‏الله سید محسن طباطبایى حكیم؛ آیت‏الله سید محمد جواد طباطبایى تبریزى؛ آیت‏الله سید محمد هادى میلانى؛ امام خمینى (ره)؛ علامه آیت‏الله حسن بجنوردى آیت‏الله العظمى گلپایگانى؛ آیت‏الله العظمى مرعشى نجفى؛ آیت‏الله محمد حسینى شاهرودى؛ آیت‏الله عبدالنبى عراقى؛ علامه سید محمدحسین طباطبایى تبریزى؛ آیت‏الله شیخ آقا بزرگ تهرانى. آیت‏الله قاضى طباطبایى در دهم آبان 1358 توسط گروه فرقان ترور شد و به شهادت رسید و در مسجد مقبره به خاك سپرده شد. سید محمد على قاضى طباطبائى ابن العلامه العلام حاج میرزا باقر آقاى قاضى بن السید الجلیل و الفقیه النبیل آیه الله حاج میرزا محمد على بن العلامه الكبرى آقا سید میرزا محسن آقاى قاضى طباطبائى كه ابا عن جد از علماء و اساتید بزرگ تا بحضرت امام حسن مجتبى علیه‏السلام بوده و شرح سلسله نسب ایشان در كتاب خاندان (عبدالوهاب) مشروحا بیان شده است. وى در سال 1333 قمرى در تبریز متولد و در مهد علم و شرف نمو یافته و پس از رشد و تربیت در حجر مرحوم والد ماجد خود و استفاده خصوصى از ایشان و عم گرامش مرحوم آیه الله حاج میرزا اسدالله قاضى طباطبائى متوفى 1348 قمرى وارد مدرسه طالبیه تبریز شده و مقدمات و ادبیات و سطوح اولیه و وسطى را با سطوح عالى نزد مرحوم والد مكرم خوانده و در سال 1357 در موقع انقلاب و شورش اهالى تبریز به اتفاق والدش تبعید به تهران و پس از چند ماه توقف در تهران و رى مراجعت به تبریز نموده تا سال 1359 كه براى تكمیل مبانى علمى به حوزه قم مشرف شده و از محضر اساتید بزرگ حوزه چون آیه الله گلپایگانى بقیه متون فقه و اصول را خوانده و معقول را از محضر آیات دیگر فراگرفته و پس از آن از محضر مرحوم آیه الله حجت فقها و اصولا و هم درایه و رجال و غیر این‏ها را استفاده نموده و هم از محضر آیه الله صدر و پس از ورود آیه الله بروجردى پنج سالى هم از دروس آن جناب بهره‏مند شده تا سال 1369 قمرى كه مشرف به نجف گردیده و در آنجا از محضر آیه الله حكیم و آیه الله حاج شیخ محمد حسین كاشف الغطاء استفاده‏هاى متنوع از فقه و اصول و حكمت و غیره نموده تا اواخر سال 1372 كه روى بعضى از دسایس دشمنان دین مراجعت به تبریز و به انجام وظائف و خدمات و مجاهدات و مبارزات با بیدادگران و اقامه جماعت و غیر آن پرداخته است. آن جناب از غالب مراجع عظام و مشایخ كرام عصر حاضر از اساتید و غیر هم داراى اجازات جامع روایتى و غیره مى‏باشد كه براى اختصار از درج آن خوددارى مى‏نمایم. تألیفات و آثار قلمى ایشان از مطبوع و غیره بقرار ذیل است: 1- رساله فارسى در ترجمه آخوند ملا عبدالرزاق لاهیجى صاحب گوهر مراد 2- تقریرات اصول آیت الله حجت. 3- تقریرات فقه آن مرحوم. 4- تاریخ قضاء در اسلام بفارسى 5- كتاب صدقات امیرالمؤمنین و صدیقه طاهره علیهماالسلام بفارسى 6- حدیقه الصالحین كه در ج 6 كتاب الذریعه الى تصانیف الشیعه ص 378 ذكر شد 7- تقریرات دروس اساتید نجف 8- المقالات مجلدیست مشتمل بر مقالات عربى كه تدریجا در مجله (الفرمان) مطبعه صید المنان منتشر شده. 9- خاندان عبدالوهاب تراجم انساب خود آن جناب. 10- رساله در شرح و تحقیق درباره حدیث شریف (من صام یوما فى سبیل الله تعالى كان كعمل سنه یصومها) 11- الاجازات كه مشتمل بر اجازه علماء و فوائد بسیاریست 12- ترجمه مسائل قندهاریه از تصانیف آیه الله كاشف الغطام مد ظله رحمه الله. 13- كتابى درباره تحقیق از هر كتاب كه عبادت از كدام طوائف‏اند و راجع بنجاست اهل كتاب و راجع بانبیاء از نظر اسلام. 14- تعلیقات بر انوار نعمانیه طبع تبریز در 4 جلد. 15- تعلیقات و اضافات بر كتاب انیس الموحدین علامه نراقى كه بطبع رسیده است 16- كتابى درباره تعیین اربعین حضرت سیدالشهداء علیه‏السلام 17- رساله بسیار لطیفى عربى در اثبات وجود امام علیه‏السلام در هر زمان. 18 سفرنامه بافت. 19- الفوائد در مطالب علمى و فوائد فقهى و تفسیرى و رجالى و غیره در جلد بزرگى. (1333- شهادت 1399 ق)، فقیه، عالم امامى و شاعر. نسب وى به حضرت امام حسن (ع) مى‏رسد. در تبریز به دنیا آمد. از محضر پدرش، میرزا باقر، و عمویش، حاج میرزا اسدالله قاضى طباطبایى، استفاده نمود. در مدرسه‏ى طالبیه‏ى تبریز مقدمات و ادبیات و سطوح اولیه و وسطى یا سطوح عالى را نزد پدرش خواند. در 1357 ق به هنگام انقلاب و شورش اهالى تبریز به همراه پدرش به تهران تبعید شد و پس از چند ماه توقف در تهران و رى مجددا به تبریز بازگشت. در 1359 ق براى تكمیل مبانى. علمى به حوزه‏ى قم رفت و در محضر استاتیدى چون آیت‏الله گلپایگانى فقه و اصول را خواند و معقول را از محضر آیات دیگر فراگرفت. پس از آن از محضر آیت‏الله حجت در فقه و اصول و درایه و رجال و از محضر آیت‏الله صدر و همچنین به مدت پنج سال از محضر آیت‏الله بروجردى استفاده نمود. در 1369 ق به نجف رفت و از محضر آیت‏الله حكیم و آیت‏الله حاج شیخ عبدالحسین رشتى و آیت‏الله آقا میرزا باقر زنجانى و آیت‏الله بجنوردى و آیت‏الله حاج شیخ محمد حسین كاشف الغطاء در فقه و اصول و حكمت و غیره استفاده نمود، و از اساتیدش صاحب اجازه بود. در 1372 ق به تبریز بازگشت، و به وظایف دینى و اقامه جماعت مشغول شد. از آثار وى: «تقریرات اصول» آیت‏الله حجت؛ «تقریرات فقه» آیت‏الله حجت؛ «تاریخ قضاء در اسلام»، به فارسى؛ «حدیقه الصالحین»؛ «المقالات»، مجلدى مشتمل بر مقالات عربى؛ ترجمه‏ى «مسائل قندهاریه» آیت‏الله كاشف الغطاء؛ «الفوائد»، مشتمل بر «مطالب علمى و فوائد فقهى و تفسیرى و رجالى؛ تعلیقات و اضافات بر كتاب «انیس الموحدین» علامه نراقى؛ «تحقیق درباره‏ى روز اربعین حضرت سیدالشهداء (ع)»، كه در تألیف آن از بیش از چهارصد و پنجاه عنوان كتاب استفاده شده است.[1]

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : گلزار مشاهیر

عالم اسلامى. تولد: 1287(1327 ق.)، یزد. شهادت: 11 تیر 1361، یزد. آیت‏الله محمد صدوقى، از احفاد شیخ صدوق صاحب من لا یحضره الفقیه، در كودكى پدر و مادر خود را از دست داد و تحت سرپرستى آیت‏الله حاج شیخ محمد كرمانشاهى (پسر عموى وى) قرار گرفت. تحصیلات مقدماتى و قسمتى از سطوح را نز اساتید آن شهر فراگرفت و در سال 1348 ق. به اصفهان رفت و در آنجا مدتى به تحصیل مشغول شد. سرماى تاریخى 1348 ق. اصفهان باعث شد از اصفهان به یزد رود و مجددا در ذى‏الحجه سال 1349 ق. براى پایان تحصیل با خانواده‏ى خود به قم حركت نمود. اساتید سطوح عالیه وى عبارت بودند از آیت‏الله عبدالكریم حائرى یزدى، آیت‏الله سید محمدتقى خوانسارى، آیت‏الله سید حسن صدر، آیت‏الله سید محمد حجت كوه‏كمره‏اى. وى پس از اتمام دروس سطح و مقارن با شروع مدارج عالیه و نیل به درجه اجتهاد، شروع به تدریس اصول فقه و سایر دروس پرداخت. همچنین سرپرستى حوزه را از حیث امور مالى حوزه و رتق و فتق امور متفرقه طلاب را به عهده داشت. آیت‏الله صدوقى در دورانى كه فدائیان اسلام مبارزه خود را آغاز كردند، از آنها حمایت نمود و حتى سید مجتبى نواب‏صفوى و سید عبدالحسین واحدى را در منزل خود پناه داد. در سال 1371 ق. بعد از پایان تحصیل جهت دیدار خانواده خود به یزد عزیمت نمود و همان جا ساكن شد. از جمله خدمات آیت‏الله صدوقى ایجاد مراكز فرهنگى و خیریه‏اى مانند مسجد حظیره، كتابخانه سریزدى مدرسه عبدالرحیم خان، مدرسه صدوقى در مشهد و مؤسسات خیریه در قم و اماكن دیگر است. مجموعه اطلاعیه‏ها، پیام‏ها و سخنرانى‏هاى ایشان توسط مركز مدارك فرهنگى انقلاب اسلامى وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى تحت عنوان مجموعه اطلاعیه‏هاى سومین شهید محراب حضرت آیت‏الله صدوقى از قبل از انقلاب اسلامى تا زمان شهادت در سال 1362 به چاپ رسدیده است. آیت‏الله صدوقى، در یازدهم تیر 1361 (برابر با دهم رمضان 1402 ق.) پس از اداى نماز جمعه در یزد و در میان مردم به دست منافقین شهید شد. آقاى حاج شیخ محمد صدوقى بن العالم الجلیل میرزا ابوطالب بن العلامه میرزا محمدرضا مجتهد كرمانشاهى اول عالم و دانشمند معاصر یزد مى‏باشد. پدران این عالم بزرگوار كه از احفاد صدوق‏الطائفه جناب ابى‏جعفر محمد بن على بن حسین بن بابویه قمى معروف به شیخ صدوق صاحب من لایحضره الفقیه و صدها كتاب دیگر همگى از دانشمندان مبرز و علماء زبردست شیعه بوده‏اند. جد دوم ایشان مرحوم آیت‏اللَّه آخوند ملا محمدمهدى فرزند آخوند ملا محمد كرمانشاهى در زمان فتحعلیشاه قاجار از كرمانشاه مهاجرت به یزد نموده و خاندان صدوقى یزد را تشكیل داده است. تاریخ ورود ایشان به یزد در دست نیست ولى سال فوت به موجب لوح قبرى كه در مزار بزرگ یزد معروف به (جوى هرهر) است از این قرار است. هذا مغرب شمس الهدایه و الكمال و مغیب بدر الحكمه و الافضال قطب فلك العرفان و نقطه دائره المعرفه و الایقان مجمع الخصوصیات العلیه و منبع الافاضات السنیه جامع مراتب الحكمه و الاجتهاد و حاوى مسالك الهدایه و الرشاد افضل الفضلاء السابقین و اعلم العلماء اللاحقین فى بیضه الاسلام والدین و محكم احكام رب العالمین الذى كان فى مقام التحقیق نطوق كیف و هو من نجل الصدوق عمده المحققین و زبده المدققین الواصل الى جوار رحمه‏اللَّه الملك الغنى مولانا ملا محمدمهدى الكرمانشاهى اعلى‏اللَّه مقامه فى شهر جمادى‏الثانیه من شهور 1236: و در سفرنامه مرحوم آیت‏اللَّه آقا محمدعلى بن آیت‏اللَّه على الاطلاق آقا محمدباقر وحید بهبهانى این جمله قید شده است كه در یزد وارد بر آقاى آخوند ملا محمدمهدى كرمانشاهى شده و شرح مفصلى در خصوص یزد و اخلاق اهالى آن نگاشته است. خلاصه مترجم معظم ما در هشتم صفر سال 1326 قمرى در یزد متولد و تحصیلات مقدماتى و قسمتى از سطوح را در نزد اساتید آن شهرستان تلمذ نموده و در سال 1348 به اصفهان عزیمت و چندى در آنجا در خدمت استادان آن سامان درس خوانده و سرماى تاریخى زمستان و طاقت فرساى سال 48 كه در اسفهان و سایر شهرستانهاى ایران حكمفرما شده ایشان را مجبور كرد كه از اصفهان به یزد مراجعت و مجددا در ذى‏الحجة 1349 ق براى پایان تحصیل با عائله خود به قم حركت نموده و اساتید سطوح عالیه را درك و از محضر و درس مرحوم آیت‏اللَّه حایرى و آیت‏اللَّه خونسارى و آیت‏اللَّه صدر و آیت‏اللَّه حجت قدس‏اللَّه اسرارهم استفاده نموده و هم سطوح عالیه را تدریس تا در سال 1371 ق براى دیدن ارحام به یزد عزیمت نموده و با استقبال كم‏نظیرى وارد یزد و پس از چند روزى تصادفا پدر همسر ایشان مرحوم حجةالاسلام آقا میرزا محمد كرمانشاهى كه از علماء و ائمه جماعت یزد بودند وفات و به درخواست و اصرار مردم یزد عزم رحیلش بدل به اقامت گردیده و تا حال تحریر مرجع بزرگ و مطلق امور دینى مردم یزد و حومه آن مى‏باشند. نگارنده گوید: آیت‏اللَّه صدوقى از دانشمندان كم‏نظیر معاصر ما در فضل و اخلاق و علم و عمل و تقوى و دیانت و پاكدامنى و اصالت خانوادگى و داراى محامد آداب و محاسن اخلاق و صفات حمیده و فضائل نفسانى مى‏باشند و اكنون سرپرستى حوزه علمیه یزد را به عهده دارند و به عموم محصلین مدارس یزد ماهیانه و شهریه مى‏پردازند. آثار و باقیات الصالحات بسیارى در یزد و نقاط دیگر دارند كه به آنها اشاره مى‏شود. 1- مسجد حظیره كه با طرز جالب و زیبائى تعمیر نموده و اكنون در آن در ظهر و شب اقامه جماعت مى‏نمایند. 2- كتابخانه سریزدى مدرسه عبدالرحیم‏خان 3- تجدید بناء و تعمیر و توسعه مدرسه مزبور كه در شرف ویرانى بود. 4- مدرسه صدوقى در مشهد مقدس رضوى 5- موسسات خیرى در شهرستان قم و اماكن دیگر. داراى فرزند برومند فاضلى به نام ثقةالاسلام و زبده الفضلاء الكرام آقاى آقا شیخ محمدرضا صدوقى مى‏باشد كه از جمله محصلین مهذب حوزه علمیه قم و در روحیات و فضائل اجتماعى نسخه ثانى آن پدر بزرگوارند. و نیز دامادهاى دانشمند چندى دارند كه در میان آنان حضرت مستطاب حجةالاسلام و عمادالاعلام آقاى حاج شیخ محمود جعفرى تبریزى مشهور همگان و در میان اصحاب و خواص یاران آیت‏اللَّه العظمى شریعتمدارى در فضل و تقوا و پاكدامنى مشارالیه بالبنان مى‏باشند. نگارنده گوید: جناب آقاى جعفرى كه بیش از سى سالست ایشان را مى‏شناسم و در زمان حیات و ریاست مرحوم آیت‏اللَّه العظمى حجت ره از خواص اصحاب و ملازمین آن مرحوم بودند و به درس فقه و اصول ایشان شركت داشتند از همان تاریخ موصوف به تقوا و متانت بودند و هیچ مكروهى از ایشان ندیده و نشنیده‏ام و پس از فوت مرحوم آیت‏اللَّه حجت بنابر خواسته آیت‏اللَّه شریعتمدارى متصدى بعضى از كارهاى معظم‏له گردیده و تاكنون موفق و مورد توجه و علاقه عموم محصلین و زعماء و مراجع حوزه علمیه و بالاخص زعیم روشن و مرجع بزرگوارى چون آیت‏اللَّه العظمى شریعتمدارى مدظله العالى مى‏باشند. (1361 -1287 ش)، عالم دینى و فقیه. گویند اجدادش از فرزندزادگان شیخ صدوق، محمد بن على بن حسین بن بابویه قمى بوده‏اند. در یزد به دنیا آمد و تحصیلات مقدماتى و قسمتى از سطوح را در مدرسه عبدالرحیم‏خان نزد اساتید زمان تلمذ نمود. در 1348 ق به اصفهان رفت و چندى در خدمت استادان آن شهر درس خواند. زمستان همان سال از اصفهان به یزد مراجعت كرد و در 1349 ق براى تكمیل تحصیلات با خانواده‏ى خود به قم رفت و اساتید سطوح عالیه را درك و از محضر درس آیت‏الله حائرى و آیت‏الله خوانسارى و آیت‏الله صدر و آیت‏الله حجت استفاده نمود و همچنین سطوح عالى را تدریس كرد. ساله مقسم شهریه آیت‏الله صدر و آیت‏الله بروجردى بود. از 1371 ق در یزد اقامت گزید و مرجع امور دینى مردم گشت. وى پس از ایراد خطبه‏هاى نماز جمعه یزد بر اثر انفجار نارنجك به شهادت رسید. از آثار وى: تعمیر مسجد حظیره، احداث كتابخانه‏ى مدرسه‏ى عبدالرحیم‏خان؛ تجدید بناء و تعمیر و توسعه مدرسه‏ى عبدالرحیم خان، احداث مدرسه‏ى صدوقى در مشهد مقدس رضوى؛ ایجاد موسسات خیریه در شهرستان قم و اماكن دیگر. از آثار علمى‏اش: «حدیث كساء»؛ «قصد السبیل»، در امر بین الامرین.[1]

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : گلزار مشاهیر

محقق. تولد: 1315، گرمه بجنورد. شهادت: 7 تیر، 1360 تهران. حجت‏الاسلام قاسم صادقى، فرزند اسفندیار، تا مقطع خارج فقه و اصول به تحصیل حوزوى پرداخت. وى همچنین دكتراى الهیات داشت و استادیار دانشكده‏ى الهیات دانشگاه مشهد بود. وى در دبیرستان‏ها نیز تدریس مى‏كرد. در اولین دوره‏ى مجلس شوراى اسلامى، نماینده‏ى مردم مشهد مى‏شود. از آثار اوست: مسلمان و مادى؛ سفر سیر تكاملى انسان: توحید؛ معاد؛ روح؛ معجزه؛ تكامل (1374)؛ از وى مقالاتى نیز به چاپ رسیده است. حجت‏الاسلام صادقى در بمب‏گذارى هفتم تیرماه 1360 در دفتر حزب جمهورى اسلامى به شهادت رسید. پیكر وى در مشهد به خاك سپرده شد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شهیدان

... باز سخن از كنعانى دیگر است كه در یوسفان جمال، در خویشتن گم شد تا عزیز درگاه دوست باشد. شهید جاویدالاثر مهرداد عابدین‌زاده دل گم كرده‌اى از تبار شقایق بود كه در راه دفاع از نوامیس اسلام و قرآن جان شیرین خود را در طبق اخلاص نهاد و عاشقانه به خیل شهیدان هشت سال دفاع مقدس پیوست. آبادان قهرمان در سال 1341 با آفتاب گرم و عالمسوز خود میلاد كودكى را جشن گرفت كه فرزند شور و حماسه بود. مهرداد فرزند آفتاب بود، روح آرام و ملكوتى او از كودكى در زلال اذان و نماز تطهیر یافت و با شور و حالى كودكانه پا به حیطه علم و فضل و دانش گذاشت و پس ازگذراندن دوران مختلف تحصیل و اخذ مدرك دیپلم از دبیرستان رازى آبادان، دانشگاه فردوسى مشهد و رشته مهندسى برق (قدرت) را جهت ادامه تحصیل در مقطع عالى برگزید. مهرداد كه در دوران پرشكوه انقلاب از هیچ كوششى در جهت اهداف متعالى بنیان‌گذار جمهورى اسلامى دریغ نداشت. بعد از پیروزى انقلاب نیز در جوار تحصیل، كمیته انقلاب اسلامى را جهت انجام فعالیت‌هاى سیاسى و فرهنگى خود برگزید. مدتى بعد رسما به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامى درآمد و لباس سبز سپاه را كه از دست سبز پوشان مكتب ولایت به ارث برده بود، بر تن پوشید و عاشقانه پا به عرصه‌هاى خون و حماسه گذاشت، تا باز در جبهه‌اى دیگر به دفاع از ارزش‌هاى اسلامى و ملى خود بپردازد. منطقه عملیاتى شلمچه در كربلاى چهار و پنج ، فاو و جزیره مجنون عرصه رشادت‌ها و جان‌بازیهاى اوست. سردار شهید مهرداد عابدین‌زاده در مدت طولانى حضور در جبهه مسوولیت‌هاى مهمى را عهده‌دار گردید. مدتى مسوولیت واحد اطلاعات و عملیات را به عهده داشت و مدتى نیز با عنوان فرمانده گردان به انجام وظیفه پرداخت. بیست و ششم بهمن ماه 1365 یادمان پرواز اوست و شلمچه وعده‌گاه دیدار او با دوست. سردار شهید مهرداد عابدین‌زاده پس ازعمرى تلاش و مبارزه سرانجام در عمیات كربلاى پنج در حالى كه مسوولیت محور را به عهده داشت، خاك شلمچه را از خون خود رنگین ساخت و عاشقانه در ملكوت اشك و آتش به پرواز درآمد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شهیدان

هاشم اعتمادى در اسفندماه سال 1342 هـ.ش در روستاى "سنگر" زاده شد. زمانى كه متولد شد، نامش را فرشاد گذاشتند؛ ولى بعدها اسمش را به "هاشم" تغییر دادند. هاشم پسرى زیرك و باهوش بود و تا پایان دوره ابتدایى، با عنوان شاگرد ممتاز، از پدرش كه رییس فرهنگ منطقه بود، جایزه مى‌گرفت. بعد از اتمام دوره ابتدایى، براى ادامه تحصیل، همراه خانواده خود به روستاى "حرایجان" در شیراز رفتند. هاشم سال تحصیلى راهنمایى خود را در سال 53 - 52 در آن‌جا شروع كرد. دوران دبیرستان هاشم، همزمان با اوج‌گیرى انقلاب اسلامى بوده، كه وى در این زمان، اعلامیه‌ها و شعارها و همچنین سخنرانى‌هاى امام را در سطح شهر و حتى در دبیرستانش تكثیر مى‌كرد و پا به پاى مردم و همراه پدر و برادرش در تظاهرات مردمى شركت مى‌كرد. او به همراه پدر و برادرش، نقش مهمى در تسخیر ساختمان شهربانى شیراز و همچنین پادگان كازرون داشتند. هاشم در زمان پیروزى انقلاب اسلامى، به زادگاه خود بازمى‌گردد و در آن‌جا فرماندهى و نظارت كمیته مبارزه با اشرار منطقه را به عهده می‌گیرد. با شروع غائله كردستان، به جبهه حق علیه باطل شتافت و با توجه به استعدادى كه از خود نشان داد، بعد از مدتى، فرماندهى قسمت اطلاعات واحد عملیات سرى و مسؤولیت یكى از محورهاى عملیاتى غرب را به عهده گرفت. در روز 1362/4/29 نیروهاى وى با توجه به نقشه قبلى كه از طرف او طراحى شده بود، به سوى منطقه عملیاتى حاج عمران پیش رفته و هاشم هم دوش به دوش و پا به پاى نیروهاى تحت امرش، دره‌ها و ارتفاعاتى را كه آنها را از نیروهاى عراقى جدا می‌كرد، پشت‌سر گذاشتند و توانستند تا حدودى آن‌جا را در اختیار خود بگیرند. فرماندهان عراقى، از این حركت غیر قابل پیش‌بینى، دچار حیرت شده بودند، كه طى آن هاشم از ناحیه پاى راست مجروح گردید و سرانجام با دلاورى و شجاعت نیروها، از جمله هاشم، بعد از 14 روز، ارتفاعات حاج عمران به تصرف آنان درآمد و بعد از پیروزى در این عملیات، هاشم و برادرش چند روزى به مرخصى، نزد خانواده‌شان آمدند. در این مرخصى هاشم با دخترى مومن و پاكدل ازدواج كرد و مدتى از ازدواجش نگذشته بود كه وى دوباره به جبهه بازگشت و با توجه به لیاقتى كه از خود نشان داد، فرماندهى تیپ امام حسن (علیه السلام) را با توجه به سن كمش، از سوى قرارگاه كربلا به وى واگذار كردند. در پاییز سال 1365 دوباره وى را به‌عنوان فرمانده تیپ براى شركت در جلسه شوراى فرماندهى لشكر انتخاب كردند. در این عملیات (كربلاى چهار) هم كه با رمز "محمد رسول‌الله (صلى الله علیه و آله) " شروع شده بود، با موفقیت به پایان رسید. وى بعد از اتمام این عملیات براى دیدار خانواده‌اش رفت 2 روز به مرخصى و زمانى كه بازگشت، مقدمات عملیات كربلاى پنج در حال آماده شدن بود. این عملیات كه در ساعت 1 بامداد 1365/10/19 با رمز یا زهرا (علیه السلام) شروع شد، كلیه یگان‌ها توانستند پس از چند روز، شلمچه و شرق بصره، منطقه‌اى به وسعت 150 كیلومتر را تصرف كند هاشم كه همچنان فرماندهى تیپ امام حسن (علیه السلام) را به عهده داشت، به صلاحدید شوراى فرماندهى، شخصا مسؤولیت محور عملیاتى را پذیرفته بود. و دوش به دوش همرزمان، تا خط مقدم پیش رفته بود. در این عملیات (كربلاى پنج) هاشم زمانى كه مشغول توضیح عملیات و فتح جاده آسفالته بود، ناگهان یك موشك آر.پى.جى به تانكى در نزدیكى‌اش اصابت كرد و از ناحیه دست مجروح شد. سرانجام در بامداد روز چهارم عملیات بود كه وى در حین شناسایى، بر اثر انفجار گلوله به شهادت رسید و به آرزوى دیرینه‌اش رسید.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شهیدان

شهر قهرمان و شهید پرور شیراز در گل‌افشان اردیبهشت 1341، میزبان كودكى از سلاله سرخ شقایق بود. خانواده ایزدى پس از سال‌ها انتظار، آغوش خود را بر این مسافر كوچك سال گشود و او نیز با اولین گریه كودكانه خود، لبخند شوق را بر لبان پدر و مادرى نشاند كه دست‌هاشان بوى سبز عطوفت داشت و دلهایشان زلال پاك آیینه بود. محمدرضا در چنین حال و هوایى، چشم بر آبى آسمانى گشود و در سایه‌سار حمایت و نوازش این دو بزرگوار، روزهاى كودكى را پشت‌سر گذاشت. دبستان "وكیلى" شیراز در سال 1347، الفباى سادگى و معرفت را به او آموخت و او كه دلى مشتاق فراگیرى داشت، با پشت‌سر گذاشتن دوران تحصیل و پس از سال‌ها تلاش و كوشش، موفق به اخذ مدرك دیپلم شد. فعالیت‌هاى سیاسى وى كه سال‌ها پیش از انقلاب، از مدرسه راهنمایى "برهان" شیراز آغاز شده بود، در سال 56 و 57 با جدیت بیشتر ادامه یافت و شهید ایزدى در این میان، بارها مورد آزار و شكنجه نیروهاى خود فروخته ساواك قرار گرفت. وى اندك زمانى قبل از پیروزى انقلاب اسلامى، در شهربانى شیراز، مورد اصابت گلوله‌هاى خود فروختگان رژیم قرار گرفت و از ناحیه پا به شدت مجروح شد. سردار شهید محمدرضا ایزدى بعد از طلوع فجر انقلاب، به عضویت سپاه پاسداران شیراز درآمد و با گذراندن آموزش‌هاى لازم، خود را آماده دفاع از اسلام و انقلاب و میهن اسلامى كرد. وى همزمان با آغاز جنگ تحمیلى، جزو گروه‌هاى اعزامى به منطقه جنوب، راهى سوسنگرد شد و با پذیرفتن مسؤولیت‌هاى مختلف، در چندین عملیات شركت كرد. این شهید بزرگوار، چندین سال متمادى با عنوان مسؤول آموزش‌هاى نظامى، خدمات ارزنده‌اى را براى آماده سازى و سازماندهى نیروهاى بسیجى انجام داد كه تلاش‌هاى صادقانه و مخلصانه او، هنوز بعد از سال‌ها زبانزد همرزمان دلسوخته او است. سردار شهید ایزدى با عنوان مسؤول محور، در حماسه جاویدان كربلاى چهار شركت كرد و بعد از روزها تلاش مداوم، با تقدیم خون سرخ خویش، این مسؤولیت مهم را بر دوش همرزمان خود گذاشت. شقایقزار شلمچه در 1365/12/3 بعد از انفجار گلوله توپ دشمن، از قطره قطره خون وى رنگین شد و این سردار شهید، آن گونه كه آرزو كرده بود، با تنى بى‌سر، به دیدار دوست شتافت. پیكر مطهر او چند روز بعد، در هلهله آتش و اسپند، بر دست‌هاى مردم قدرشناس شیراز، تشییع و در گلستان دارالرحمه این شهر به خاك سپرده شد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شهیدان

در زمستان خونین 1365 شهر صبور جهرم، روزهاى تلخى را در هجران مردان حماسه‌آفرین كربلاى چهار و پنج پشت‌ سر گذاشت و گلزار شهداى فردوس این شهر، پیكر خونین چند تن از سرداران رشید تیپ همیشه پیروز المهدى (عج) را تنگ در آغوش گرفت. در سحرگاه نهم بهمن ماه 1365 ستارگان مغموم شلمچه در حالى با آسمان مردانى چون خلیل مطهرنیا وعبدالرضا مصلى‌نژاد و عبدالخالق رضایى بدرود گفت كه رزمندگان حماسه كربلاى پنج آن سوى "هورالهویزه" دشمن زبون را فرسنگ‌ها از خاك میهن دور رانده و پرچم سه رنگ افتخار را بر بلندترین سرزمین‌هاى ایران اسلامى به اهتزاز درآوردند. سردار شهید عبدالخالق رضایى در سال 1341 چشم بر آبى آسمان گشود و در دامان پر عطوفت پدر و مادرى مهربان و دلسوخته پرورش یافت. وى از اولین سال‌هاى زندگى فقر و محرومیت را تلخ تجربه كرد و از همان ابتدا جهت امرار معاش و تامین هزینه خانواده همدوش پدر به كارهاى مختلفى اشتغال ورزید. تحصیلات وى كه از ششمین سال زندگى از دبستان‌هاى جهرم آغاز شده بود، در مدرسه راهنمایى فردوسى و هنرستان آیت‌الله حق‌شناس ادامه یافت و شهید رضایى با دریافت مدرك دیپلم مكانیك به طور موقت از تحصیل فراغت یافت. وى در ایام شكوهمند انقلاب اسلامى و در جریان مبارزات توفنده امت اسلامى علیه رژیم ستم‌شاهى در بسیارى از فعالیت‌هاى انقلابى شركت كرد و در این مسیر با تحمل جراحت باتوم‌هاى خودفروختگان رژیم تا آستانه شهادت پیش رفت، اما وجود مبارك او گویى شامل احوال كسانى بود كه قرآن با وصف "و منهم من ینتظر" انتظارى سرخ را به ایشان نوید داده است. سردار شهید رضایى پس از پیروزى انقلاب به عضویت جهاد سازندگى جهرم درآمد اما پس از مدت كوتاهى به تشریف سبز سپاه ملبس و در واحد بهدارى مشغول به كار گردید. وى بر حسب علاقه، به مطالعه دروس حوزوى روى آورد و همزمان، واحد عقیدتى سپاه را جهت انجام وظیفه برگزید. این پاسدار جان بركف و این روحانى مبارز پس از اتمام دوره مقدماتى طلبگى عازم شهر مذهبى قم گردید و قریب به پنج سال در دانشكده تربیت مربى سپاه به فراگیرى علوم دینى پرداخت. وى در ایام تحصیل به دفعات به سوى جبهه حق علیه باطل شتافته و با پذیرفتن مسوولیت‌هاى مختلف در عملیات‌هاى متعددى از جمله والفجر هشت و كربلاى چهار و پنج شركت كرد. وى قبل از دانشگاه نیز به مدت یك سال در جبهه‌هاى غرب به مبارزه با منافقین و دمكرات ضد انقلاب پرداخته بود. سردار شهید عبدالخالق رضایى سرانجام در عملیات كربلاى پنج در حالى‌ كه معاونت گردان كوثر از تیپ المهدى (عج) را به عهده داشت به همراه جمعى دیگر از همرزمان شقایق پیشه‌اش دیدار حق را لبیك گفته و به جمع "من‌ المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه" پیوست.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شهیدان

مهدى در سال 1334 چشم به جهان گشود. سه ماه بود كه مادرش را از دست داد. پدرش كه مبتلا به سرطان بود نیز چندى بعد درگذشت و سرپرستى مهدى بر عهده عمویش سپرده شد. سال 1350 با عمویش به شیراز مهاجرت كرده و در مدرسه حاج قوام ثبت‌نام كرد. وضع اقتصادى آنان نسبتا خوب بود ولى چون او روح جستجوگرى داشت با خواست خود شبها درس مى‌خواند و روزها كار مى‌كرد. در زمستان سال 56 دیپلمش را گرفت و ناگزیر به خدمت سربازى رفت چندى بعد به دستور امام از پادگان نظامى فرار كرده و به صف مبارزین پیوست و تا لحظه پیروزى دست از تلاش خالصانه‌اش برنداشت. بعد از پیروزى انقلاب اسلامى با دخترخاله‌اش ازدواج كرد و ثمره این ازدواج 4 فرزند بود. 3 الى 4 ماه بعد از ازدواجش به سپاه پاسداران رفت. و با شروع قضایاى كردستان داوطلبانه راهى كردستان شد. در سومین روز تجاوز عراق، به جبهه رفت. رفته رفته، درخشش خیره كننده و كارآیى نظامى او در جبهه‌ها زبانزد همه شد و دوستانش شیفته اخلاق، زهد و انسانیت او شدند. چندین بار در عملیاتهاى مختلف مجروح شد اما هیچ وقت اظهار ناراحتى نكرد. پاییز سال 65 در مرخصى كوتاهى به دیدن خانواده‌اش رفت و چند روز بعد به شهادت رسید.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شهیدان

در سال 1340 نوزادى از سلاله پاك نبوى دیده به جهان گشود. پدر نامش را محسن نهاد و او را به خدا سپرد. سید محسن تحت تربیت پدر و مادر مؤمن و متعهدش قرار گرفت. دستان كوچكش را در دستان نجیب پدر قرار داد و همراه او راهى مسجد شد و در سن هفت سالگى جهت آموختن علوم جدید به مدرسه رفت و سپس به براى آموختن علوم دینى به حوزه علمیه رفت، او ابتدا تحصیلات علوم دینى را از مدرسه حقانى آغاز نمود و پس از گذراندن دوره مقدمات و سطح خود را به درس خارج رسانید. پس از پیروزى انقلاب اسلامى سید محسن براى مقابله با توطئه‌هاى ضد انقلاب به كردستان، تركمن ‌صحرا و خرمشهر رفت و به مبارزه با آنان پرداخت و مدتى بعد به جبهه رفت و با سنگرنشینان وادى ایثار درآمیخت. سید محسن با تبیین مسایل سیاسى بر شناخت رزمندگان اسلام مى‌افزود، وى مدتى بعد با اصرار زیاد مسوولان، مسوولیت واحد عقیدتى سیاسى لشكر على‌ بن ‌ابی‌طالب را پذیرفت و در عملیات بیت‌المقدس و والفجرهشت حماسه آفرید و سرانجام در تاریخ 1365/2/10در حالى ‌كه براى دیدار با رزمندگان اسلام راهى خط مقدم نبرد مى‌شد، در جزیره مجنون به شهادت رسید. استغاثه سبزش به بانوى دو عالم، لذت لقاء را برایش آسان ساخت و سربى داغ بر پهلویش نشست. بعد از شهادت او حضرت آیت ‌الله صانعى در پیام تسلیتى، فرمودند: "من شهید بزرگوار محسن روحانى را از دوران اشتغال به تحصیل و خواندن سطح و سطح عالى و درس خارج مى‌شناختم و او را واجد كمالات انساى و فاقد هواهاى نفسانى

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شهیدان

اردیبهشت سال 1333 با ماه مبارك رمضان همزمان شده بود. هجدهم اردیبهشت خانواده ناظریان نوگلى نوشكفته را از صاحب آن ماه عزیز هدیه گرفتند و به بركت آن ماه نام او را رمضان گذاشتند.در همان دوران كودكى از نعمت مادر محروم شد و چیزى نگذشت كه در سن ده‌سالگى پدرش نیز او را تنها گذاشت. هنوز در غم از دست دادن آن دو عزادار بود كه برادرش هم از دنیا رفت اما رمضان بر الطاف خداوند امیدوار بود و مى‌دانست كه پروردگار بهترین محافظ است. او به منزل دایى‌اش رفت و با آنها زندگى را ادامه داد. تحصیلات خود را در منزل دایى‌اش تا كلاس ششم ابتدایى ادامه داد؛ سپس براى تأمین هزینه‌هاى زندگى مشغول به كار شد. در اوایل دوران نوجوانى، رمضان با مبارزین ضدرژیم طاغوت همراه شد با شناخت آگاهانه‌اى كه نسبت به امام (س) كسب كرده بود، ایشان را به عنوان مرجع تقلید خود برگزید و به پیروى حضرت در صحنه‌هاى مبارزات علیه حاضر شد. ناظریان پس از پیروزى انقلاب براى حفظ دستاوردهاى انقلاب و ادامه راه شهیدان وارد نهاد مقدس سپاه شد و به جمع پاسداران اسلام پیوست. در سال 1360 با كلام آسمانى امام (س) كه خطبه عقد او و همسرش را جارى كرد، زندگى‌اش را متبرك ساخت. امام (س) خطاب به او و همسرش فرمود: "بروید با هم سازش كنید و خوشبخت شوید." اولین سمت او در سپاه مسوولیت یك گروه نه نفره از گروهان 3 گردان هفت سپاه بود و پس از گذشت مدت زمانى كوتاه به علت بروز شایستگى‌ها و توانایى‌هایش مسوولان، فرماندهى گردان حضرت على اصغر (ع) از لشكر ده سید الشهدا (ع) را در عملیات والفجر هشت به او سپردند و او نیز با جان و دل پذیرفت. سرانجام فرمانده دلاور لشگر 10 سید الشهدا در اولین روز از اسفندماه سال 64 جزیره فاو را براى شروع سفر ابدى‌اش انتخاب كرد و بال‌هاى پروازش را براى رها شدن از قفس تنگ این دنیا گشود و به سوى دوست پر كشید. براى همیشه در منطقه عملیاتى والفجر هشت باقى ماند براى همیشه عطر وجودش، میهن اسلامى را معطر كند. 1- نام مستعار شهید بهروز بوده است.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

شهید ذبیح الله قریه میرزایی : فرمانده گردان 414حسین ابن علی(ع)لشگر41ثارالله(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) وصیتنامه بسم الله الرحمن الرحیم الذین آمنو و هاجرو و جاهدو فی سبیل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجه عندالله و اولئک هم الفائزون. کسانی که ایمان آوردند و از وطن هجرت کرده اند و در راه خدا با مالها و جانهایشان جهاد کرده اند آنان را در نزد خدا مقام بلندی است و آنها از رستگارانند. پدر و مادرم هم اکنون که این سعادت نصیب من و نیز چنین افتخاری نصیب شما والدینم شده که فرزند شما در صحنه های نبرد حق علیه باطل شرکت کند، من به حکم قرآن بایستی با کفار و مشرکین به مبارزه برخواسته و آنها را از پای در آورد. و همچنین جواب به ندای(هل من ناصر حسین بن علی(ع)) که در روز عاشورا سر داد و هنوز او سرور شهیدان حامی اسلام است و منتظر جواب از هر نسل و عصری می باشد. اسلام محتاج مردان با ایمان ، سلحشور، خون و قیام در تمام ادوار تاریخ می باشد. از این رو بر خود واجب شرعی دیدم که با همرزمانم و برادران پاسدار جان برکفم در صحنه تاریخ ساز نبرد حق علیه باطل شرکت کنم و می دانم که انتخاب چنین راهی لازمه اش جان فشانی و خون دادن است و من خود می دانم که نهال نوجوان انقلاب اسلامی احتیاج به آبیاری خون دارد و خون خود را به اسلام عزیز در راه خدا اهداء کردم. (انا للله و انا الیه راجعون ) من متعلق به شما نیستم و شما حق گریه و زاری برای من ندارید که ما همه از خدائیم و به سوی او بازگشت می کنیم و چه بازگشتی بهتر از اینکه با مجاهدت در راه خدا و احیای دین او به سوی او باشد. به سوی او را من از طریق قرآن برگزیدم. هرچه گویم کم گفته ام که در بسیاری از آیات قرآن همه ما دعوت به جهاد و مبارزه شده ایم. و تو ای برادر و خواهر که منتظری هرچه زودتر ما بر گروه کافران پیروز شویم، می خواهم که از بعد از من راه خدا را پیش گیرید و همیشه این دعا را در نمازهای یومیه برای تمام رزمندگان بخوانید: (ربنا افرغ علینا صبراً و ثبت اقدامنا وانصرنا علی القوم الکافرین) (خدایا بر صبر ما بیفزا و گامهایمان را استوار گردان و ما را بر گروه کافران پیروز بگردان) والسلام ذبیح الله قریه میرزایی تاریخ 5/11/59 (مرا ببخشید نتوانستم بیشتر بنویسم)

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

شهید علی ماهانی : فرمانده واحد مخابرات لشگر 41ثارالله (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) این برخاسته از کویر، دلش به گستردگی کویر و روحش به التهاب روزهای گرم سرزمین زادگاهش بود. سال 1336 در شهرستان «کرمان» دیده معصوم به جهان گشود. عصمت کودکی با صداقت و پاکی در او دنیایی خاص و پر از وجد و شوق به وجود آورده بود. در خانواده ای مذهبی و زحمتکش به دنیا آمد. اولین درس را از پدر و خانه و زادگاه خود آموخت. رنج و فقر همراه تلاش پیگیر پدر در کارگری، با اعتقاد و ایمان خانواده، در او تأثیر ژرف گذارد. او به تنهایی و متکی به خویش، از دل کویر چشمه ای به سوی دریای زلال معارف گشود. دوران ابتدایی را در شهرستان« کرمان» گذراند و در همین دوران پی به جنایتهای رژیم ضد اسلامی شاه برد و ظلمی که از ناحیه این رژیم سفاک و حامیان جهانخوار او بر مردم مسلمان ایران می رفت، او که سایه شوم ابرقدرتهای جهانخوار را بر آسمان کشورش و بر ملت ایران می دید تصمیم گرفت بر علیه ظلم و تزویر به مبارزه برخیزد، در نتیجه فعالیتهای سیاسی خود را علیه رژیم اغاز کرد. وی با سن کم اما روحی بزرگ و سرشار از ایمان و عشق به اسلام با انشاء هایی که می نوشت اشاراتی هرچند مختصر به این جنایات می نمود که بارها مورد توبیخ از طرف اولیاء مدرسه قرار گرفته بود. پس از تحصیلات دبستان وارد دبیرستان شد. در این دوران دامنه فعالیتهای خود را گسترش داد و با بی پروائی بیشتری به کار خود ادامه میداد. در سال 1355 در رشته برق موفق به اخذ دیپلم گردید و یکسال بعد به خدمت سربازی رهسپار شد. با توجه به تنفری که از رژیم داشت اقدام او برای خدمت باعث تعجب بود و در رابطه با این قضیه هدف خود را بیان نمود که باید در رژیم نفوذ کرده و طاغوتیان را از درون مورد حمله قرار دهیم. وقتی که انقلاب از گوشه و کنار، فریاد خودش را از حنجره آزادی خواهان مسلمان به بام جامعه شهر طنین افکند به یاوری قد برافراشت. بی پروا در تظاهرات و راهپیمائیها شرکت جست و رنج فراوانی کشید. در اواسط سال 1357، در پادگان شهر«کازرون» توسط مأمورین ضد اطلاعات ارتش دستگیر و سپس به اتفاق 3 نفر از همراهانش زندانی شدند. وی در بازجوئی که توسط بازپرس انجام گرفت که به چه دلیل اعلامیه پخش می کردی چنین اظهار نمود: به دستور امام خمینی و برای براندازی رژِم شاهنشاهی. در همین بهبوحه بود که انقلاب شکوهمند اسلامی به پبروزی رسید. از زبان شهید نقل شده است که: در سلول انفرادی مشغول نماز و عبادت بودم که صدای همهمه ای از بیرون به گوشم رسید، عده ای از مردم داخل آمدند و در سلول باز شد و زمانی که بیرون آمدیم به توصیه افسری که قبلاً به ما اعلامیه می داد و افسر ضد اطلاعات بود که در رژیم نفوذ کرده بود مانع از دزدیدن پرونده ها شدیم. در میان پرونده ها پرونده خود و سه نفر از دوستانم را مشاهده نمودیم که محکوم به اعدام شده بودیم اما به علت مسائل موجود در پادگان این کار را به تعویق انداخته بودند. پس از دوران انقلاب و اتمام دوران خدمت علی آقا با چند تن از دوستانش از جمله اکبر علوی، حمید ایرانمنش و منصور صومعه اقدام به تشکیل گروه مقاومت کرده و مسجد هاشمی را به عنوان پایگاه عملیاتی خود برگزیدند. جوانان پرشور و حزب الهی هم به تبلیغات و ادامه نهضت تا پیروزی کامل پرداختند تا زمانیکه غائله کردستان پیش آمد. به دنبال درگیری در کردستان با عده ای از برادران از جمله: اکبر علوی و محمود اخلاقی به کردستان اعزام شدند و در آنجا بودند که صدام بعثی جنگ گسترده ای را آغاز کرد. در روز عاشورا به بالای تپه های سومار به مزدوران عراقی حمله ور شدند که منجر به عقب راندن بعثیون شدند و در همین عملیات بود که محمود اخلاقی به درجه رفیع شهادت نائل آمد و علی نیز از ناحیه فک پائین مورد اصابت گلوله ای از نزدیک قرار گرفت. ایشان مدتی در بیمارستان شهید مصطفی خمینی بستری بود و پس از بهبودی مجدداً به جبهه شتافت و در جبهه های مختلف از جمله سوسنگرد، بستان و آبادان مشغول نبرد بود تا اینکه برای مرتبه دوم در حمله شکست حصر آبادان از ناحیه دست چپ و پای راست به شدت مجروح گردید که جراحات منجر به قطع عصب دست چپ وی شد و تا آخر عمر نقص عضو گردید که علی رقم این مشکل عازم جبهه شد و در لشکر ثارا... در قست مخابرات انجام وظیفه می کرد. دل مشتاقش در انتظار دیدن دیدار دوست و رهایی از تن خاکی می طپید. مرغ جانش آرزوی آشیانه ای در ملکوت قرب داشت، تا سرانجام این پیشگام حمله ها در روز هشتم مردادماه سال 62 در عملیات والفجر 3 همراه با برادر کوچکش جان عاشق را به عاشقان ا... سپرد و در انوار الهی آرمید.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

شهید علیرضا حسنی : فرمانده محور عملیاتی لشگر41ثارالله (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) آثار باقی مانده از شهید انسان امانتی است که خداوند به مهرشان می سپارد و روزی هم آنرا از وی پس می گیرد. مرگ غیر قابل اجتناب است و از آن گریزی نیست . قبل از اینکه سپاه مرگ به بند زمانی حیات کسی یورش آورد او را در خانه ضعف و ذلت اسیر خویش سازد. چه زیبایی که وی با سلاح ایمان و شجاعت به سوی لشکر مرگ بتازد و با بهترین آن که مرگ سرخ است دست پنجه در هم افکنده و با ایثار خویش، درجه رفیع شهادت را تسخیر و از این راه به سربلندی تمام به صحرای ابدیت وارد شود.حرکتش را به سوی قله ادامه دهد و خلاصه، کنار گذاشتن منیت در وجودش، به لقاءا... برسد. درخواست من از خدا این است که لیاقت انتخاب مرگ سرخ را که نوید دهنده حیات جاودان است را به من عطا فرماید تا با تقدیم خونم و جانم امرش را(جاهد فی سبیل الله باموالهم و ...) اجرا و رضایش را جلب لقاء اش برسیم. در جایی این یادداشت را می نویسم که هیچ امیدی به بازگشت ندارم و از خدا می خواهم تا ما را نصرت و پیروزی نداده به خانه هایمان باز نگرد اند و در این لحظات هیچ خواهشی و درخواستی از کسی ندارم و اگر شایسته گی شهادت داشتم بازماندگانم را در مرگم به صبر و پایداری دعوت می کنم و انتظارم این است که ادامه دهنده ی راهی باشندکه خواست خداست و خوشنودی خدا در آن است .

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

فرمانده واحد بهداری لشگر41ثارالله (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) « رضا اتحادی» در سال 1341 در یکی از روستاهای شهرستان «بم» متولد گردید. در سن 8 سالگی وارد دبستان شدو دوران تحصیل ابتدایی را با موفقیت به اتمام رساند. در طول این دوران استعداد فراوانش در یادگیری مطالب درسی، معلمانش را شگفت زده نمود و هوش سرشارش در مدرسه زبانزد همگان بود. در دوره راهنمائی و دبیرستان نیز همواره از شاگردان ممتاز مدرسه بود و در تیمهای ورزشی دبیرستان نیز موفقیتهای زیادی را کسب کرده بود. در سال 1360 به راهنمایی یکی از دوستانش وارد سپاه گردید و پس از گذرانیدن دوره ای از بهداری، از همان ابتدا به« تهران» اعزام شد و در مأموریت 45 روزه به مناطق جنگی دارخوین کرخه و ذرفول رفت. بعد از بازگشت به زادگاهش دوباره به عنوان داوطلب به جبهه اعزام گردید. در جبهه های کرخه نور، دارخوین و رقابیه و همچنین عملیات فتح المبین و رمضان، والفجر مقدماتی، والفجر1، 3و 4، خیبر و بدر و بسیاری از عملیاتهای دیگر شرکت داشت. وی بعداز شرکت در عملیات والفجر 3 و در سال 1362 در کنکور سراسری و در رشته مهندسی عمران پذیرفته شد. در همین سالها بود که یکی از دوستان وفادارش یعنی شهید باقری را از دست داد که فقدان این عزیز تأثیر عمیقی بر روحیه او گذاشت. بعد از شرکت در عملیات خیبر شهید اتحادی به شهرستان« بم» بازگشت و از مهرماه سال 1363 برا ی تحصیل به دانشگاه فردوسی مشهد رفت. او یک ترم را با موفقیت در این دانشگاه به پایان رساند و دوباره عازم منطقه عملیاتی بدر شد. شهید رضا اتحادی در عملیات نفوذی زیادی شرکت داشتند.سرانجام شهید اتحادی در عملایت کربلای 5 و در تاریخ 26/10/65 به شهادت رسید.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

شهید محمد رضا کاظمی زاده : فرمانده محور لشگر 41ثارالله(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) در سال 1342 در شهر کرمان متولد شد. دوران تحصیلات راتا مقطع دبیرستان در این شهر گذراند.تحصیلات اودر دبیرستان همزمان بود با اوج گیری انقلاب اسلامی .محمدرضابه صورت فعال وتاثیر گذار وارد مبارزه با حکومت شاه خائن شد.ازروزی که به انقلابیون پیوست تا 22بهمن 1357که بر اثرمجاهدات مردم ایران انقلاب اسلامی به پیروزی لحظه ای در مبارزه با طاغوت تردید نکرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز هرجانیاز به جانفشانی وایثارگری بود تا انقلاب ازتوطئه هابه سلامت عبورکند،اوحاضربود. دیپلمش رابعداز پیروزی انقلاب گرفت. جنگ که شروع شدطاقت ماندن در شهر رانداشت.تحمل حضوربیگانگان در خاک پاک ومقدس ایران بزرگ برایش غیرقابل تحمل بود. ابتدا به عنوان یک بسیجی ساده به جبهه رفت وتفنگ به دست گرفت تا از تمامیت ارضی کشور در مقابل کفتارهای مهاجم پاسداری کند. چندبارمجروح شد وتنها یکبار مجروحیت که اورا تا مرز شهادت پیش برد، میتوانست عذری باشد برای ترک جنگ ومشغول شدن به زندگی ؛اما اودرمکتب حسین(ع)آموخته بودکه شهادت از عسل شیرین تر است. اوکه حضوردرجبهه را به عنوان یک بسیجی ساده شروع کرده بود،طولی نکشید که یکی از فرماندهان موفق وتاثیرگذارلشگر41ثارالله شد. فرمانده گردان خط شکن ، فرماندهی گردان عملیاتی و یک عنصر ورزیده اطلاعاتی و عملیاتی سمتهایی بود که درطول مدت حضوردرجبهه در کارنامه ی الهی اش ثبت کرد. عملیات مافوق تصورکارشناسان نظامی دنیا یعنی والفجر8میعادگاهی شدتا اورابه ملاقات خدا برساند.این اتفاق مبارک در تاریخ 5/12/1364 به وقوع پیوست.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

شهید محمد مهدی کازرونی سعدی : فرمانده واحد طرح عملیات لشگر41ثارالله(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) در سال 1339 در روستای «سعدی» شهرستان« کرمان» به دنیا آمد. از دوران کودکی شور دینی و علاقه اش به یادگیری قرآن و احکام در میان خانواده و خویشاوندان مشهود بود. روزهای انقلاب با دوران نوجوانی مهدی همراه بود. وقتی درخت انقلاب به بار پیروزی نشست، مهدی هنوز از مرز بیست عبور نکرده بود که تدبیرهای او به عنوان یکی از فرماندهان سپاه کرمان بسیاری از توطئه های منافقین و اشرار منطقه کویری راهی کرد. در بیست و یک سالگی از فرماندهان سپاه کردستان بود. لیاقت او در فرماندهی باعث شد تا در شهرهایی که پای مهدی به آنجا می رسد صلح و آرامش برقرار شود. وقتی صدای تانکهای تجاوز در گوش خاک ایران پیچید فصل تازه ای از زندگی مهدی آغاز شد. عملیات والفجر 4 نقطه رهایی مهدی از بند این دنیا بود او وقتی به خاک افتاد انگار بیش از هزار مرد بود.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

فرمانده گردان 411لشگر41ثارالله(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) « محمد نعمتی» در سال 1338 دیده به جهان گشود و در سن شش سالگی درس خواندن را فرا گرفت و دور آن مدرسه را در« رفسنجان» گذراند و با هشیاری کامل که داشت در سن هجده سالگی دیپلم گرفت و در سن نوزده سالگی به خدمت سربازی رفت و به مدت دو سال در «اصفهان» خدمت کرد و در سال 1357 با دختری مومن و با ایمانی ازدواج کرد. چند روز از ازدواجشان نمی گذشت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در رفسنجان تشکیل شد واو به عضویت سپاه در آمد و در آن مکان مقدس مشغول خدمت به اسلام عزیز شد . هیچگاه بیکار نمی نشست و همیشه دوست داشت کار کند .چندین بار عازم جبهه ها شد. سه ماه در مهاباد با ضد انقلاب جنایتکار جنگید و چهار ماه در آبادان و مدت هفت ماه در جبهه بستان ، گیلان غرب سردشت، باختران و پاسگاه زید عراق با صدامیان جنگید.ا و به مدت پنج ماه در جزیره مجنون فرمانده یکی از گردانهای لشگر41 ثارالله را به عهده داشت وسرانجام نیز در همین جبهه به شهادت رسید.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

شهید حمید ایرانمنش : فرمانده گردان 408امام حسین(ع)لشگر 41ثارالله(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) سال 1334 خورشیدی در «کرمان» در خانواده ای متدین و خانه ای محقر پا به عرصه وجود گذاشت. علی رغم مشکلات فراوان تحصیل خود را با موفقیت به پایان رساند. در سالی که توام بود با تحصیل تجربه های زیادی را جمع می کرد. در سال 1355 به خدمت سربازی رفت اما نتوانست زورگویی و ستم مأمورین شاهنشاهی را تحمل کند و شبانه محل خدمت خود را ترک کرد. در سال 55 مادرش را از دست داد چندی بعد پدر نیز از دنیا رفت و او به تنهایی عهده دار مخارج خانه شد. در سال 59 به علت وضع کردستان به همراه همرزم خود شهید عربنژاد برای سرکوبی ضد انقلابیون به مهاباد عزیمت کرد و بعد به جبهه ها شتافت. همسر شهید می گوید: به او حمید چریک می گفتند. اخلاقش خوب و مهربان و صمیمی بود، به بزرگترها احترام می گذاشت، از نظر اخلاقی بی اندازه خوب بود. حدود سه سال با هم زندگی کردیم. قبل از جنگ مأموریت غیر جنگی می رفت به مهاباد و کردستان. او چهار ماه در تهران دوره چریکی دید. جنگ شروع شد روز اول جنگ به جبهه رفتند وقتی و دو ماه می ماند و بعد به مرخصی می آمدند. مرخصی زیاد طول نمی کشید سراسر چهار روز بیشتر نبود و توی این سه چهار روز عجله داشت که به جبهه برگردد از او سوال کردم؟ حتماً داوم توی جبهه هستی و میگفت توی جبهه به من نیاز دارند باید حتماً بروم. از او می پرسیدم در جبهه چه مسئولتی داری نمی گفتند. می گفت: کاری انجام نمی دهم رزمنده ها که به خط مقدم می روند مواظب وسایلشان هستم کاری آنجا ندارم باید بروم. شهید ایرانمنش بارها در جبهه از ناحیه پا و کمر مجروح شد و گواه صادق این مجاهدتها مدال فتح است که از طرف آیت ا... خامنه ای به دخترش عطا گردید. سرانجام در تاریخ 2/2/61 به خیل شهیدان پیوست. ایشان در جبهه فرمانده گردان عملیاتی بودند. باید بیشتر وقت در جبهه باشد. دو د فعه به شدت مجروح شدند و در عملیات بیت المقدس و عملیات فتح المبین تمام بدنشان پر از ترکش بود و می بایست عمل کند. مسافرت کوتاهی به شیراز داشتند وقتی برگشتن یکی از همرزمانش گفتند شما دیگر به جبهه نروید شهید گفت نه من می روم او گفت وضعتان خوب نیست آمدند خانه و گفت بعد از عمل می روم رفت بیرون و آمد گفت نه من باید بروم جبهه ساکشان را مرتب کردند و رفتند 15 روز بعد خبر شهادتشان را آوردند.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

شهید مجید زینلی : قائم مقام فرمانده گردان418لشگر41ثارالله(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) زندگینامه شهید به روایت خودش: من مجید زینلی فتح آبادی فرزند اکبر دارای شناسنامه به شماره 19 در چهارم آذر ماه 1339 در روستایی به نام فتح آباد یکی از روستاهای شرق رفسنجان در خانواده نسبتاً متوسطی به دنیا آمدم. تحصیلات ابتدائیم در همت آباد در منزل یکی از اربابان که ارباب پدر و پدر بزرگ و عمویم بود زندگی می کردیم بالاخره تا سال پنجم که دوران ابتدائی جدید شاه در آنجا بودم و هر سال در کلاس شاگرد ممتاز بودم سال اول راهنمایی به یک مدرسه ملی راهنمایی(راه نو) رفتم چون شهریه ثبت نام را پسر ارباب داد وگرنه خانواده من آنقدر پول اضافه نداشت که بتواند چهارصد تومان برای شهریه من بپردازد بالاخره آن سال را من در آنجا به پایان رساندم و سال دوم را به راهنمایی غزالی رفتم و در آنجا با چند تا از همسایه ها اینطور بگویم هم روستائیان همراه بودم تا اینکه آن سال و سال سوم را هم در آن مدرسه به پایان رساندم البته ناگفته نماند که من سال اول و دوم راهنمایی را سالی با یک تجدیدی قبول شدم اما سال سوم بیشتر فکر کردم و با خود گفتم که اگر بخواهم دنبال کارهای دیگر بروم از درس عقب مانده و باعث می شوم که علاوه بر آن که یک سال از زندگیم عقب می بیفتد بلکه یک خرج اضافی به گردن پدر کارگرم بیفتد. پدر من آن مو قع آشپز بود و با ماهی هزار تومان و با هفت سر عائله می ساخت و خدا برکت می داد. بالاخره من سال سوم راهنمایی رادر خرداد قبول شدم و همان سال با پدر و برادر کوچکترم به مشهد رفتیم خوب سال اول نظری را به دبیرستان دکتر علی شریعتی که آن مو قع دکتر اقبال نام داشت رفتم و به تحصیلات دبیرستانی مشغول شدم. سال اول با نمراتی عالی شاگرد ممتاز کلاس و سال دوم را شاگرد دوم شدم. در سال سوم با یکی از بچه ها که متولد یزد ولی بزرگ شده رفسنجان بود، آشنا شدم و او با صحبت و حرفهایی که می زد من فهمیدم که این یک راهی را به من نشان می دهد راهش راه خوبی است. کم کم عکس از آیت ا... شهید صدوقی رحمت ا... علیه را برایم آورد و کتابهایی به من معرفی کرد. از جمله کتابهای شهید مطهری و شریعتی خلاصه آن سال را به پایان رسانده و سال چهارم که سال 58-57 بود را شروع کردیم. دیگر برای ما عادی شده بود که انقلاب خواهد شد و آن را از رادیو می شنیدیم که می گفتن اخلال گران در دانشگاه فلان کردند به آتش کشیدند و تا اینکه ما هم توانستیم با ترس و وحشت عکس امام و آیت ا... شهید صدوقی را بین بچه ها پخش کنیم. خوب یادم است که وقتی می خواستیم عکس به یکی از بچه ها بدهیم کتابش را به به بهانه ای از او گرفتیم و بعد عکس را در بین آن گذاشته به او برگرداندیم و به او می گفتیم اول کتاب را نگاه کن بعد اگر خواستی به کسی بده. خلاصه تا اینکه کم کم نهال انقلاب علنی گذاشته شد و توانستیم بچه ها را روشن کنیم و تا اینکه یک روز که به نام روز معلم بود معلمان نیامدند مدرسه و ما هم همان را بهانه قرار داده و بچه ها را از کلاسها بیرون کشیدیم و با آنها صحبت کردیم که باید رفت در داخل خیابانها و شعار داد که درود بر معلم مبارز و درود بر خمینی که مردم هم روشن شوند. در رفسنجان هنوز کسی راهپیمائی نکرده بود برای اولین بار از افرادی که در آن دبیرستان تحصیل می کردند حدود یکصد نفر از آنها با ما همرایی کرده و شروع کردیم به راهپیمایی. شعارهایمان این بود که درود بر معلم مبارز درود بر خمینی برادر مسلمان بیدار شو و... و بالاخره حدود چهار و یا پنج کیلومتری که کلاً دو تا از خیابانها را پیمودیم ناگهان صدای آژیر ماشین پلیس بلند شد و از عقب با سرعت خیلی زیاد آمد من چونکه صف جلو بودم وقتی که متوجه شدم پریدم توی پیاده رو، بچه ها همه متفرق شدند و پا به فرار گذاشتن من خودم را انداختم توی یک مغازه و بدنم مثل بید می لرزید چون ندیده بودم وقتی که افراد شهربانی از توی ماشین پیاده شدند افتادند عقب بچه ها چند تا را با قنداق تفنگ زدند و دست و پایشان شکست و خوب یادم هست که یکی از افراد شهربانی که قدش کوتاه بود کلتش را کشید و چند تا تیر به طرف بچه ها خالی کرد که خوشبختانه به هیچ کدام نخورد خلاصه آن روز رفتیم و هیچ یک از آنها از این برنامه ناراحت نبودند و حتی بیشتر دلشان می خواست به خیابان بریزند تا اینکه یک روز شنیدیم روحانیون رفسنجان به طرف مسجدی که در خیابان فردوسی است رفته اند تا درب آن را باز کنند آخه افراد شهربانی درب مسجدها را اگر یادتان باشد قفل کرده بودند، ما هم رفتیم. آن روز خیلی شلوغ بود با باتون می زدند و تیر هوایی زده می شد خلاصه دیگر راهپیمائیهای ترسناک و کم کم بدون ترس و زیاد شد تا اینکه 12 بهمن امام امت از پاریس به ایران آمدند و ایران را دو باره ساختند و انقلاب هم در 22 بهمن همان سال یعنی سال 57 پیروز شد و جمهوری اسلامی جای رژیم کثیف پهلوی را گرفت خوب برویم سر مطلب اصلی در حدود پنج ماه از سال را راهپیمایی و تظاهرات کارمان شده بود و اصلاً به فکر اینکه مدرسه ای هست و ما محصلیم نبودیم تا اینکه بعد از پنج ماه دوباره اعلام شد مدرسه ها باز شدند و ما دوباره همان آش و همان کاسه با یک تفاوت که قبلاً در رژیم شاهنشاهی و حالا در رژیم دلخواه مسلمانان جهان جمهوری اسلامی از همه بهتر به رهبری امام خمینی بودیم. خلاصه 2 ماه یا بیشتر به پایان سال تحصیلی مانده بود و ما هم امتحان نهایی داشتیم و نمی دانستیم چکار کنیم درسهایمان عقب مانده و حواسها فقط به انقلاب جمع شده بود چکار کنیم نمی دانستیم بالاخره شروع کردیم به درس خواندن و خلاصه انقلابی درس خواندیم یعنی خیلی سریع و قاطع و من در خرداد همان سال با اولین معدل در آن مدرسه قبول شدم و یک ماهی با خانواده ام به مشهد رفتم بعد از آنکه برگشتیم امتحان کنکور شروع شد ولی نمره کافی نیاوردم چون پیشامدی شد که می خواستم سر جلسه امتحان نروم و دلسرد رفتم و حدود 3200 نمره آوردم که کافی نبود خلاصه بعد از چند ماهی بیکاری و علافی یعنی در پانزدهم آذر ماه به خدمت سربازی اعزام شدم. بگذارید از خدمت برایتان بگویم، بخصوص چند ماه اول که در رفسنجان تنها بودم و تنهایی هم که می دانی چقدر سخته، خلاصه به هر کلک بود دو ماه آموزشی را در کرمان سپری کردم و بقیه خدمتم به توپخانه اصفهان افتاد، رفتم اصفهان و حدود پنجاه روز نیامدم مرخصی بعد از پنجاه روز که آمدم به مرخصی یک برنامه ناراحت کننده ای برایم رخ داد حدود 10 روز بعد از اینکه از مرخصی برگشته بودم ما را به مأموریت خوزستان فرستادن هر چند که هنوز از جنگ خبری نبود ولی پیش بینیهایی که کرده بودند ما را فرستادند سد کارون برای محافظت چون ما ضد هوایی بودیم، خلاصه بعد از سه ماه من توانستم چند روزی بیایم مرخصی و دوباره برگردم همانجا دردسرتان ندم مأموریت پشت هم از کارون به سوسنگرد و از آنجا به کارون و خلاصه 18 ماه خدمت و شش ماه احتیاط 18 ماهش را در مأموریت بودم تا اینکه در تاریخ بیستم آذر ماه سال 1360 توانستم پایان خدمت و کارت احتیاط را بگیرم. ناگفته نماند که در سوسنگرد یک مرتبه مرگ از جلوی چشمم گذشت ولی به طرفم نیامد. شب بود تاریخش یادم نیست فقط یادم است که بهمن ماه بود و باران زیاد می آمد. حدود ساعت 5 بعد از نصف شب بود که یکی از توپهای 155م م از روی سنگرم رد شد و حدود یک تن خاک ریخت روی من ولی من سالم از آن آوار بیرون آمدم هرکس که می آمد و می دید می گفت معجزه شده که زنده بیرون آمدی خاطرات زیاد است که اگر بخواهم بگویم روزها وقت لازم است. بعد از پایان خدمت سربازیش به عنوان یک بسیجی در جبهه های حق علیه باطل حضور پیدا کرد و با مزدوران بعثی به نبرد پرداخت چون نامبرده با نیتی پاک و خالصانه انجام وظیفه می نمود به فرماندهی یکی از گروهانهای لشکر 41 ثارا... منصوب گردید و بعد از چند سال جنگ و نبرد ،معاون فرماندهی گردان 418 لشکر 41 ثارا... به او محول گردید. شهید حاج مجید چندین بار در عملیاتهای مختلف مجروح گردید ولی دست از جنگ بر نداشت چون تنها آرزویی که از خداوند تبارک و تعالی داشت شهادت بود تا اینکه در تاریخ 3/5/1367 مصادف با عید قربان شربت شهادت را نوشیده و به لقاء ا... پیوست.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

شهید احمد عبداللهی : ( قائم مقام فرمانده گردان 408 امام حسین (ع)لشکر 41 ثار الله (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درمحله فقیر نشین کرمان ودر خانواده ای مذهبی به دنیا آمد. از همان کودکی طوری تربیت شده بود که علاقه شدیدی به اسلام و قرآن داشت.در آن زمان که دانش آموز بودند برق هم نداشتند که در زیر نور آن تکالیف خود را انجام دهد.شور و علاقه ایشان به درس طوری بود که از نور کم چراغ دستی استفاده می کرد و با نمرات بسیار عالی دوران تحصیلی را پشت سر گذاشت و با امکانات بسیار کم و با بهترین معدل فوق دیپلم ریاضی را گرفت . بعد از اتمام دوره تحصیل به سربازی رفت و طی دوران سربازی نیزدست از مبارزات خود بر علیه حکومت شاه برنداشت . اعلامیه های امام را مخفیانه به خانه می آورد و برای اهل منزل می خواند.با شروع انقلاب همپای دیگر مردم در تمام راهپیمایی ها شرکت می کرد و در حادثه آتش سوزی مسجد جامع کرمان شدیدا مجروح شدند. با شروع جنگ در جبهه های نبرد حق علیه باطل حضور داشت و همزمان ادامه تحصیل می دادند در رشته مهندسی عمران در دانشگاه قبول شدند. اودر جبهه در عملیات متعددی شرکت کرد و در عملیات کربلای 4 و 5 معاونت یکی از گردانهای خط شکن غواص را به عهده داشت و در عملیات کربلای 5 بود که به آرزوی دیرینه خود رسیدوشهید شد. خوش اخلاق بود.نماز شب ایشان ترک نمی شد و از دروغ و غیبت پرهیز می کرد و خدمت به محرومان را پنهانی انجام می داد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

شهید تراب شیرازی : فرمانده گردان 408امام حسین(ع)لشگر41ثارالله(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) سال 1327 در روستاهای «موکرد»دراطراف «جیرفت» و در خانواده ای کشاورز و اسیردر چنگال ظلم و ستم نظام منحط محمد رضا پهلوی به دنیا آمد. دوران کودکی را با محنت آغاز نمود و به دلیل تنگ دستی خانواده پس از پایان دوره ابتدائی ترک تحصیل نمود و در تأمین معاش خانواده به یاری پدر شتافت و پس از چندی برای رهایی از ظلم و ستم خان و ارباب به خرمشهر مهاجرت نمود و در آنجا به کارگری پرداخت ولی از آنجا که تنها بر طرف کردن نیازهای مادی او را اغما نمی ساخت همراه با کار به تحصیل علوم اسلامی در حوزه علمیه خرمشهر مشغول شد. پس از مدتی به حوزه قم رفت تا با حضور در مکان و مأمن روحانیت هرچه بیشتر به تغذیه روح اسلامی خود بپردازد. ولی باز بنابر دلائلی ناچار به ترک حوزه شد و به جیرفت رفت. ولی روح اسلام و ایمان خداییش ساخته و آماده، همراهش بود و همین روح قیام بود که با شروع طوفان انقلاب وی را پیشاپیش در جریان سیل خروشان مردم مسلمان ایران قرارداد و وی را به خدمت اسلام و انقلاب در آورد. در سال 1356 کانال ارتباطی بود میان جوانان مسلمان با شخصیتهایی چون آیت ا... شیرازی، رهبر معظم انقلاب اسلامی و مبارزان دیگر که در آن سال به صورت تبعید در جیرفت بسر می بردند. پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران به خدمت کمیته انقلاب درآمد و سپس با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به این نهاد انقلابی پیوست تا (بنا به گفته خودش) دینش را به اسلام ادا کند. در تمام مدتی که در سپاه بود با مأموریتهای موفقیت آمیزی در مناطق مهاباد و یا منطقه های تحت نفوذ اشرار در جیرفت ثابت نمود که هدفش جز الله نیست و شهادت در راه خدا را جز سعادت و افتخار برای خود نمی داند. با شروع جنگ تحمیلی صدام علیه ایران مشتاقانه به جبهه های نبرد شتافت و در سوسنگرد به دفاع از سنگرهای اسلام پرداخت. شهید تراب شیرازی سرانجام در تاریخ 18/11/1359 در همین جبهه به درجه رفیع شهادت رسید و به لقاء ا... شتافت و از او جز خاطری گرامی و جاوید برای همسر و دو فرزندش باقی نماند و بدینگونه حماسه ایثار و فداکاری دیگری در اوراق خونرنگ تاریخ اسلامی میهنمان ثبت شد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

شهید علی اکبر محمدحسینی : فرمانده گردان حضرت ابوالفضل (ع) لشگر41ثارالله(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) ۲۲مهرماه سال 1337شمسی در خانه ای کوچک ومحقر و گلی واقع در چهارراه طالقانی فعلی در کرمان به دنیا آمد. پدرش برای گذران زندگی خانواده بزرگ ده نفری خود شبانه روز کارمی کرد با وجود این نمی توانست هزینه مخارج فرزندانش راتامین کند ، علی اکبر در محرومیت وفقر وتنگدستی وبا درد این طبقه از مردم کشورش بزرگ و آشنا شد. دوران ابتدایی را در دبستان امیرکبیر کرمان به پایان رساند . سپس به دلیل از کارافتادگی پدرترک تحصیل کردو راهی بازارکارشد تا درتامین مخارج خانواده نقشی داشته باشد. علی اکبر با شرکت در جلسات مذهبی و نماز جماعت براطلاعات دینی ومذهبی اش افزود وبا مطالعه کتاب و حضور در مجالس سخنرانی دانش سیاسی اش را افزایش داد بطوریکه در۱۷سالگی درک عمیقی ازجریانات سیاسی اجتماعی به دست آورد.پنج سال بعد از ترک تحصیل با ثبت نام در مدرسه راهنمایی شبانه صفاری کرمان دوره تحصیل راهنمایی را آغاز کرد و در مدرسه راهنمایی شبانه مهر تحصیلات راهنمایی را به پایان رساند. سال ۱۳۵۵ تحول عظیمی در افکار علی اکبر به وقوع پیوست وی که با گوش سپردن به نوارهای ضبط شده سخنان ومطالعه اعلامیه های حضرت امام خمینی (ره) با آن بزرگوار آشنا شد و با تکثیر نوارها واعلامیه ها وپخش وتوزیع آنها تحت تعقیب ساواک قرار گرفت. با علنی شدن مبارزات مردم ایران علیه رژیم شاهنشاهی علی اکبر از عناصر اصلی سازمان مبارزات و اعتصابات در کرمان بود . در حوادث ۲۴ مهر مسجد جامع کرمان و ۲۴ آذر مسجد امام (ره) حضور فعال داشت. با پیروزی انقلاب اسلامی وارد کمیته انقلاب اسلامی شد وکمی بعد به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست . در آخرین روزهای سال ۱۳۵۸ همراه با عده ای دیگر عازم کامیاران شد و بعد از یک دوره نبرد با ضد انقلاب از همانجا به سومار رفت و در عملیات ظهر روز عاشورای سال ۱۳۵۹ (۲۷/۸/۵۹) شرکت کرد. پس از آن به جبهه های جنوب عزیمت کرد ، فرماندهی نیروهای کرمانی را به عهده گرفت ودر عملیات های ثامن الائمه (ع) وطریق القدس فرماندهی گردان حضرت ابوالفضل (ع) را به عهده داشت وسرانجام در تاریخ ۱۲/۹/۶۰ درچهارمین روز عملیات پیروزمند طریق القدس (فتح بستان) از ناحیه پا مجروح شد ولی درحالیکه می توانست جان خودش را نجات دهد برای حفظ روحیه نیروهای تحت امرش در منطقه نبرد ماند وسرانجام زیر پل سابله مظلومانه به شهادت رسید .

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : گلزار مشاهیر

عالم، خطیب. تولد: 1290 (عاشوارى 1322 ق.) شیراز. شهادت: 20 آذر 1360، شیراز. آیت‏الله سید عبدالحسین دستغیب شیرازى تحصیلات مقدماتى خود را در شیراز به پایان برد و تحصیلات عالى و خارج را نزد اساتید آن زمان در نجف اشرف مانند آیت‏الله سید ابوالحسن اصفهانى و آیت‏الله شیخ محمدكاظم اصفهانى و نیز آیت‏الله میرزا آقا اصفهانى گذراند. پس از گرفتن گواهى‏هاى متعدد اجتهاد از مراجع نجف اشرف به شیراز مراجعت نمود و به فعالیت در امور دینى و اجتماعى پرداخت. آیت‏الله دستغیب مسجد جامع عتیق شیراز را كه مخروبه شده بود با همكارى مردم تجدید بنا كرد و آنگاه اسباب تجدید حیات حوزه‏ى علمیه‏ى شیراز را مهیا نمود. سابقه مبارزاتى آیت‏الله دستغیب به زمان حاكمیت رضاشاه برمى‏گردد. همچنین ایشان در قیام خونین و تاریخى پانزده مرداد 1342، در انسجام مردم و حوزه‏ى علمیه‏ى شیراز نقش به سزایى بر عهده داشت. ایشان در مسیر این مبارزات چندین بار دستگیر و محبوس یا تبعید شد. پس از پیروزى انقلاب اسلامى، آیت‏الله دستغیب به عنوان نماینده‏ى اول استان فارس، به عضویت مجلس خبرگان درآمد و در تدوین قانون اساسى نقش مؤثرى داشت. آنگاه به درخواست مردم فارس طى حكمى از سوى حضرت امام خمینى (ره)، به عنوان امام جمعه شیراز منصوب شد. وى همچنین ریاست حوزه علمیه‏ى فارس و نمایندگى امام خمینى (ره) را در آن استان به عهده داشت. آیت‏الله دستغیب خطیب و نویسنده‏اى توانا بود. شیوه بیان او بسیار روان و بى‏تكلف بود. در همه آثار آیت‏الله دستغیب آیات و روایات بسیار دیده مى‏شود. فهرست آثار ایشان به این شرح است: قلب سلیم (متمم گناهان كبیره، 1351)؛ حقایقى از قرآن (در تفسیر سوره شریفه قمر، 1354)؛ معراج؛ ماه خدا؛ صدیقه كبرى؛ داستان‏هاى شگفت؛ هشتاد و دو پرسش (1337)؛ گناهان گبیره (دو جلد، 1360)؛ تفسیر سوره شریفه نجم؛ سید الشهداء (ع)؛ معاد؛ قلب قرآن؛ صلوة الخاشعین؛ گناهان كبیره (دو جلد 1360)؛ استعاذه؛ شرح حاشیه بر رسائل شیخ مرتضى مخطوط؛ ازدواج اسلامى و تعداد زیادى از كتب تفسیر و در علوم اسلامى. و آثارى كه برخى از آنها چاپ نشده، از جمله شرح و حاشیه بر كفایه و رسائل و مكاسب و تفسیر سوره‏هاى متعددى از قرآن مجید. آیت‏الله دستغیب در بیستم آذر 1360 بر اثر توطئه منافقین در شیراز به شهادت رسید. حاج سید عبدالحسین بن آیت‏اللَّه حاج سید محمدتقى مجتهد بن آیت‏اللَّه العظمى هدایةاللَّه دستغیب شیرازى از دانشمندان و آیات بنام معاصر شیراز است. وى در حدود سال 1328 قمرى متولد شده و پس از پرورش صحیح و خواندن ادبیات و سطوح به نجف اشرف مهاجرت نموده و در آنجا از محضر آیات عظام چون مرحوم آیت‏اللَّه حاج شیخ كاظم شیرازى و آیت‏اللَّه اصفهانى و آیت‏اللَّه العظمى حاج سیدمیرزا آقا اصطهباناتى استفاده كامل نموده و با دریافت اجازات عدیده اجتهاد و غیره به شیراز مراجعت و در مسجد جامع (عتیق) به اقامه جماعت و تبلیغ دین و تنویر افكار پرداخته و خدمات شایان ارزنده‏اى نموده است. نگارنده گوید آیت‏اللَّه دستغیب از علماء با معنویت و خدمتگذار عصر حاضر است زهد و تقواى معظم له زبانزد خاص و عام و مورد علاقه همگانند از آثار و خدمات اجتماعى ایشان ساختمان و تعمیر اساسى مسجد جامع شیراز كه از بناهاى عمرو لیث صفار و بیش از هزار سال از تاریخ بنیاد آن مى‏گذرد و به واسطه مرور و دهور سال رو به ویرانى گذارده و مسكن مار و مور و حشرات گردیده كه معظم له اقدام به تعمیر آن نموده و به طور اساسى آن را مرمت نموده كه گویا تازه بنا شده است. 1- كتاب قلب سلیم كه كتاب قطور و بزرگى است در رشته اخلاق و بسیار نفیس و ارزنده مى‏باشد و در قم بطبع رسیده است. 2- حقایقى از قرآن 3- معراج 4- ماه خدا 5- صدیقه كبرا علیهاالسلام 6- كتاب داستانهاى شگفت 7- هشتاد و دو پرسش 8- گناهان كبیره (مطبوع) 9- سوره نجم 10- سیدالشهداء 11- معاد 12- صلوة الخاشعین مطبوع 13- شرح و حاشیه بر كفایةالاصول 14- حاشیه بر رسائل شیخ مخطوط مى‏باشد. نگارنده گوید: آیت‏اللَّه دستغیب از روحانیون فعال و همواره وجودشان موجب ترویج احكام بوده و علاوه بر تدریس فقه و اصول بحث تفسیرش سالهاست كه ادامه داشته و گروه كثیرى هر شب از فرمایشاتشان بهره‏مند مى‏گردند. (ح 1328 ق- شهادت 1360 ش)، عالم دینى و مجتهد. در شیراز نشو و نما یافت و پس از فراگیرى ادبیات و سطوح به نجف رفت و از محضر آیات عظام حاج شیخ كاظم شیرازى و آقا سید ابوالحسن اصفهانى و حاح سید میرزا آقا اصطهباناتى استفاده كامل برد و به دریافت اجازات اجتهاد نایل شد. سپس به شیراز بازگشت و مسجد جامع عتیق را كه از بناهاى عمرو لیث صفارى است مرمت كامل كرد و در آنجا به اقامت جماعت و تبلیغ دین و خدمات مذهبى پرداخت. از آثار وى: «قلب سلیم»؛ «حقایقى از قرآن»؛ «هشتاد و دو پرسش»؛ «گناهان كبیره»؛ «معاد».[1]

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : گلزار مشاهیر

فقیه. تولد: 1318، دزفول. شهادت: 7 تیر 1360، تهران. حجت‏الاسلام سید محمدكاظم دانش، فرزند سید محمود، تا مقطع خارج فقه و اصول به تحصیل حوزوى پرداخت. پیش از انقلاب اسلامى، به معلمى اشتغال داشت و عضو هیئت تحریریه‏ى «مكتب اسلام» بود. بعد از پیروزى انقلاب اسلامى، امام جمعه و مسئول كمیته انقلاب اسلامى شوش شد. در اولین دوره‏ى مجلس شوراى اسلامى، نماینده‏ى مردم شوش و اندیمشك بود. از آثار اوست: سیماى فداكاران (در دو جلد)، قورباغه‏ها و غازهاى مهاجر. مقالاتى از وى نیز در «مكتب اسلام» به چاپ رسیده است. حجت‏الاسلام دانش در بمب‏گذارى هفتم تیرماه 1360 در دفتر حزب جمهورى اسلامى به شهادت رسید و پیكرش دربهشت زهرا به خاك سپرده شد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : گلزار مشاهیر

فقیه. تولد: 1312، سلطان نصیر نایین. شهادت: 7 تیر 1360، تهران. شمس‏الدین حسینى نایینى، فرزند سید رضا، تا مقطع سطح به تحصیل حوزوى پرداخت. وى همچنین موفق شد كه دكتراى خود را در رشته‏ى الهیات اخذ كند. پیش از انقلاب اسلامى تدریس مى‏كرد. بعد از انقلاب اسلامى كارشناس مسائل دینى در امور تربیتى و سازمان تحقیقات و برنامه‏ریزى آموزشى بود. در اولین دوره مجلس شوراى اسلامى، نماینده‏ى مردم نایین مى‏شود. تألیفات وى عبارتند از مقایسه نیایش شیعه با سایر ادیان؛ جهاد در اسلام. از وى مقالات تربیتى در مجلات به چاپ رسیده است. شمس‏الدین حسینى نایینى در بمب‏گذارى هفتم تیرماه 1360 در دفتر حزب جمهورى اسلامى به شهادت رسید. پیكر وى در بهشت زهرا به خاك سپرده شده.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شهیدان

محمدرضا در سال 1343 در خانه‌اى محقر اما با صفا، از نور الهى و ایمان، در شهر دارالعباده یزد دیده به جهان گشود. در كودكى آواى دلنشین قرآن با وجودش عجین شد، و او را پرورش تا این كه زمان تحصیل علم فرا رسید. به مدد انس با قرآن آموزه‌هاى اجتماعى و مبارزاتى را فرار گرفت. همگام با تحصیل، در جلسات مذهبى و انقلابى شركت كرد. در دوران دبیرستان با حضور در راه‌پیمایى‌ها و تظاهرات، به پخش اعلامیه‌هاى حضرت امام (س) و آیت الله صدوقى همت گماشت. وى پس از پیروزى انقلاب اسلامى با كمك جمعى از یاران، پایگاه مقاومت بسیج محله را پایه‌گذارى كرده، خود به صف خداجویان بسیجى پیوست. در تاریخ 1359/4/20 به كردستان رفت، كه آن روزها مركز اغتشاشات و تمركز ضدانقلابیون شده بود. پس از چند ماه مبارزه شبانه‌روزى، دوباره به زادگاهش بازگشت، در آذرماه همان سال، همزمان با عاشوراى حسینى، به جبهه‌هاى گیلان‌غرب اعزام شد و با شركت در عملیات مطلع‌الفجر، از ناحیه پشت و سینه مجروح گردید. وى پس از مداوا، دل دریایى‌اش هنوز با دریادلان بود و باز راهى دیار نور شد و به عنوان فرمانده گروهان به هدایت نیروهاى سپاه اسلام پرداخت. در این زمان باز هم از تلاش و تحصیل علم بازنایستاد و در امتحان ورودى دانشگاه در رشته مهندسى صنایع دانشگاه صنعتى شریف پذیرفته شد. اما دل بى‌تابش قرار ماندن نداشت و تكلیف الهى موجب شد تحصیل را رها كرده و به جبهه، جایى كه فقط در آن جا احساس راحتى مى‌كرد، بازگردد. محمدرضا با شركت در عملیات‌هاى متعدد، از ناحیه پا و دو دست مجروح شد و در این مدت، بار دیگر به سنگر علم شتافت و به دانشگاه رفت. یك‌سال به تحصیل پرداخت. حال و هواى جبهه و جاذبه‌هاى معنوى آن، باعث شد كه براى چندین بار در صف شاگردان مدرسه عشق قرار گیرد و به عنوان فرمانده گردان امام على (علیه السلام) در جبهه خدمت كند. محمدرضا جهاد اصغر را وابسته به جهاد اكبر مى‌دانست و نسبت به مسائل دینى و تهذیب فكرى و روحى خود، توجه شایانى داشت و در راه پر فراز و نشیب عشق، ثابت‌قدم بود و رهروى نبود كه گهى تند و گهى خسته رود. آهسته در میدان‌هاى جنگ به پیش مى‌رفت و در سنگر مبارزه با دشمن بیرونى، به جنگ مداوم با نیروهاى اهریمنى داخل مى‌پرداخت. محمدرضا در آخرین مأموریتش در عملیات والفجر هشت و تصرف جزیره ام‌الرصاص، به همراه معاونش، برات وصال را به دست آورد و این گونه بود كه عابدى عاشق، به مقام "ارجعى الى ربك" رسید.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شهیدان

در فروردین ماه سال 1337 نوزادى در شهرستان قم چشم به آسمان زیباى زندگى گشود و پدر و مادر نام او را محمدجواد نهادند و او در سایه پر مهر خانواده، پرورش یافت. در 5 سالگى پاى به مکتب نهاد و قلبش با نغمه‌هاى آسمانى قرآن آشنا شد و در سن 7 سالگى به مدرسه رفت. محمدجواد دستان کوچکش را به پدر مى‌سپرد و همراه او در مجالس اسلامى و نماز جماعت‌ها شرکت می‌کرد. او از همان سنین، چهره ملکوتى علما از جمله امام خمینى (ره) را زیارت کرد و الفت قلبى با آنان پیدا کرد. فقر مالى جواد را وادار کرد که پس از اتمام تحصیلات ابتدایى، وارد محیط کار شود و دوره راهنمایى را در کلاس‌هاى شبانه به پایان برساند. چندى بعد، جواد با اصرار دوستان در بخش درجه‌دارى ارتش استخدام شد؛ اما جو ناسالم آن‌جا مجال ماندن را از او گرفت؛ لذا پس از کسب تجربه نظامى و گذشت 20 ماه، استعفا داد و دوباره در بازار، به کار پرداخت. اطلاعات و بینش سیاسى و دینى او، دل‌آذر را بر آن داشت تا جزو کارآمدترین و مبارزترین جوانان قم در مبارزه علیه طاغوت شود و بارها مأموران در صدد تعقیب و دستگیرى او برآمدند. پس از آن‌که حضرت امام (س) کرد مراجعت به ایران باز گردد، به عضویت کمیته استقبال از امام (ره) درآمد و سپس به عنوان یکى از اعضاى گروه محافظ، از ماشین امام حفاظت مى‌کرد. وى پس از پیروزى انقلاب اسلامى، به عضویت کمیته انقلاب اسلامى درآمد و در دستگیرى عوامل طاغوت و قاچاقچیان مواد مخدر، تلاش زیادى کرد. دل‌آذر در آذرماه سال 1358 به لبنان سفر کرد. پس از بازگشت، لباس سبز سپاه را بر تن کرد و بعد از گذراندن دوره آموزش کوتاه مدت، عازم جبهه‌هاى جنگ شد. محمدجواد سال‌هاى حضور خود در جبهه را با مسؤولیت‌هاى گوناگون از جمله فرماندهى "محور" و "عملیات" طى کرد و در عملیات‌هاى گوناگون از جمله :"بدر، محرم و والفجر چهار" چندین بار مجروح شد. فرمانده عملیات لشکر 17 على‌بن‌ابیطالب (علیه السلام) 1364/12/13چنان شجاع و بى‌باک مى‌نمود که دل‌آذر شجاع لشگر لقب گرفت و سرانجام در عملیات والفجر هشت جرعه‌نوش بارگاه حضرت حق شد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شهیدان

سال 1341 در دشت آزادگان (سوسنگرد) به دنیا آمد. تولدش موجى از سرور و شادمانى در خانواده به وجود آورد. او در دامان پدر و مادرى مومن و متدین رشد و نمو كرد. او دوران شیرین كودكى و نوجوانى‌اش را در زادگاهش گذراند. نوجوانى فوق‌العاده منضبط و مهربان و به شدت دوستدار مومنین و اهل تقوا بود. او ظلم و ستم رژیم شاهى را لمس و به انواع مختلف، انزجار خود را از رژیم ابراز می‌كرد. تا این‌كه با پیروزى انقلاب اسلامى، طعم شیرین ایام‌الله دهه فجر را چشید. كاظم شاهد حمله خونین و ناجوانمردانه ارتش عراق به خاك كشورمان بود. او دید ارتشى كه مدعى دفاع از خلق عرب است، چه سان ظالمانه و بى‌رحمانه و در اوج قساوت، كودك، نوجوان، پیر و جوان را به خاك و خون می‌كشد. او شاهد بود كه چگونه سوسنگرد، بستان، هویزه، خرمشهر، آبادان در زیر شلاق‌هاى دشمن گلگون شدند این تجارب و ناملایمات، از او انسانى صبور و با تجربه ساخت. او با تمام توان، به دفاع از ارزش‌هاى انقلاب اسلامى و پیروى از خط سرخ ولایت فقیه پرداخت. در آن مقطع، به جمع مدافعان انقلاب پیوست و به دفاع خود در جبهه‌هاى جنوب تداوم بخشید، و سرانجام آن جوان رعنا و فرمانده گردان آموزشى تیپ 62 خیبر در منطقه عملیاتى والفجر هشت در غروب 1366/2/18 به آرزوى دیرین خود رسید و شهد شهادت را چشید؛ همان كه تمام فكر و ذكرش بود.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

شهید علی شفیعی : فرمانده محورعملیاتی لشگر41ثارالله(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) 18 آبان1345 در شهر کرمان و در خانواده ای فقیر پا به عرصه هستی گذاشت . دوران ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت پشت سر گذراند .در این زمان پدر را به خاطر ابتلا به بیماری سرطان از دست داد و در کنار مادر رنجدیده خود به زندگی فقرانه اش ادامه داد.در سال 1356 که یازده سال داشت ، در فعالیتهای انقلابی علیه رژیم ستمگر شاه شرکت داشت.پخش اعلامیه ، نوار و کتابهای امام در بین مردم وتلاش در جهت آگاه سازی آنها از ظلم وستم شاه بخشی از کارهای ماندگار این سردار ملی است. . در سال 1357 به دلیل اینکه تمام وقتش درگیر مبارزه بود، ترک تحصیل کرد.بعد از پیروزی انقلاب فعالیتهای خود را با ورود به بسیج گسترش داد . با شروع جنگ تحمیلی ، همراه با هدایای مردمی که به جبهه فرستاده می شد پا به جبهه گذاشت و جزء رزمندگان اسلام در جبهه حضور شد .حضور اودر جبهه ادامه داشت تا اینکه در سال 1362 وارد سپاه شد .او علاوه بر حضور در عرصه جنگ ، در فعالیتهای سیاسی – مذهبی از جمله شرکت در گروه امر به معروف و نهی از منکر هم شرکت داشت .با آن که سن کمی داشت اما حضور در جنگ ؛بروز خصلتهای بارزی چون مدیریت ، تدبیر ، مخلص و عاشق بودن ، شجاعت و روحیه دادن به بچه های رزمنده ، نفوذ کلام و جذابیت و بسیاری از خصلتهای دیگر او شد وتوانست خیلی زود جزء فرماندهان فعال جبهه جنگ شود .در عملیات بدر ، والفجر 8 ، کربلای چهار شرکتی فعال و نقش آفرین داشت .علی سرانجام در عملیات کربلای چهاردر 5 دی ماه سال 1365 پس از وارد کردن تلفات زیاد به دشمن به شهادت رسید. علی در آن موقع 20 سال سن داشت و تازه چهار ماه از ازدواجش می گذشت .در محور عملیاتی جزیره ام الرصاص بر اثر برخورد ترکش خمپاره سرش مسافر آسمان شد .

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

شهید علی محمدی پور : فرمانده گردان امام حسین (ع)لشگر41ثارالله(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) در خرداد ماه ۱۳۳۸ در روستای " دقوق آباد " بخش نوق شهرستان رفسنجان به دنیا آمد .علی بچۀ خوش قدمی بود . نگاه کردن به صورتش شگون داشت . صبح که از خواب بیدار می شدیم اگر توی صورتش نگاه می کردیم ، آن روز ، برای ما روز خوبی می شد ، روزی که در آن کارها روبراه می شد و مشکلات انگار خود به خود حل می شدند .از وقتی که علی به دنیا آمد روزگار ما شروع کرد به بهتر شدن . تنگناها کم کم از بین می رفتند و دیگر فقر مثل گذشته به ما فشار نمی آورد .به خاطر دوری راه و مشکلات دیگر مجبور شد مدتی ترک تحصیل کند .بعدها به همراه دوستش برای ادامه تحصیل به یزد رفت . با تشدید حرکت مردم در سالهای 55 و 56 به صفت مبارزان پیوست . شهرهای استا ن خوزستا ن و کرمان خاطرات زیادی از فعالیتهای سیاسی و مسلحانه علی در سالهای انقلاب دارند .علی بعد از انقلاب عازم کردستان وسپس جبهه های جنگ در جنوب شد و از آن زمان تا آخر عمر پر برکتش ، همواره در جبهه بود .در سال 63 هنگام عملیا ت بدر ، فرمانده گروهان بود ، سپس جانشین فرمانده گردان شد و تا عملیات والفجر 8 در این مسئو لیت باقی ماند .عملیات کربلای 5که شد،خدا اورا طلبیدوپیش خودش برد.آن موقع علی یکی از زبده ترین فرمانده گردانهای لشگر41 ثارالله بود.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

شهید عباس شیرازی : فرمانده واحد تبلیغات در جبهه جنوب (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) سال 1323 هجری شمسی در یک خانواده کشاورز در یکی از روستاهای اطرف رفسنجان به نام کشکوئیه به دنیا آمد. او دوران کودکی را تحت تربیت پدر بزرگوارش و مادر گرامیش سپری کرد و با شوق سرشار خویش تا کلاس چهار م در کشکوئیه و تا کلاس هفتم را در شهرستان رفسنجان پشت سر گذاشت . سال 1336 ه.ش جهت تحصیل علوم و معارف اسلامی به شهر قم عزیمت نمود و به علت هوش و استعداد فوق العاده ای که داشت به سرعت (سطح) را تا سال 1343ه.ش به پایان برد.بعد از آن در محضر علماء بزرگواری چون امام خمینی (ره)و دیگر مراجع تقلید به کسب علوم دینی پرداخت.از نوجوانی پیرو راستین خط ولایت و امامت به شمار می رفت. پس از قیام خونین سال 1342 به رهبری حضرت امام خمینی فعالانه در صحنه مبارزه علیه خاندان پهلوی و استکبار جهانی شرکت داشت و با سخنرانی های پر شورش مردم را با ا هداف انقلاب آشنا می نمود .همگام با تبلیغ رساله الهی در موسسه (در راه حق) به عنوان یکی از اعضای فعال با قلم خویش باب تازه ای را در سیاست ضد شاهی خود برپا نمود. ایشان برای گسترش یگانگی مردم و وحدت هدف اسلامی، غالباً مناطق محروم را برای انجام فعالیتهای تبلیغی و اساسی بر می گزید.در زمان پهلوی بارها ایشان را از سخنرانی کردن ممنوع کردند اما ایشان در توجه ای به این مسائل نکرده و جسارت بیشتری به سخنرانی پرداختند، در نهایت ایشان دستگیر و زندانی شدند. بعد از 40 روز که از زندان آزاد شدند لحظه ای آرام نگرفتند و همانند کوهی مقاوم پشت سر رهبر کبیر انقلاب به مبارزه ادامه دادند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، از سوی حضرت امام خمینی به امامت جمعه(تنکابن) و سپس (خمین) انتخاب گردید و مدتی بعد به قم بازگشت و با یاری جمعی از روحانیون دبیرخانه ائمه جمعه را تأسیس نموده و بعد از مدتی به سمت دادستان کل انقلاب منصوب شدند .در سال 1359 به عنوان قاضی انتخاب گردید و بر اثر فعالیتهای بی نظیر آن شهید به بازرسی دادگاههای انقلاب سراسر کشور معرفی گردید .روح جستجوگراوماندن درپشت جبهه را برنمی تابید. مسئولیتهایی که داشت را کنارگذاشت وبه جبهه رفت .اودر جبهه ماند تا سرانجام در ظهر جمعه 17 ماه مبارک رمضان سال 1364 بر اثر حادثه رانندگی به شهادت رسیدوپیکرمطهرش در حرم حضرت معصومه(س)در شهرمقدس قم به خاک سپرده شد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

شهید رضا دهقانپور : مسئول جهاد سازندگی(سابق)بخش عنبرآباد دراستان کرمان روستا زاده ای متدین بود . در سال 1331 در خانواده ای مذهبی در عنبر آباد جیرفت به دنیا آمد. دوران کودکی را در زادگاهش سپری نمود و پا به عرصه تعلیم و تربیت گذاشت. تحصیلات خود را تا پنجم ابتدائی سپری نمود و به علت مشکلات مادی ترک تحصیل کرد. از کودکی اهل نماز و مسجد بود. بیشتر اوقات خود را با خواندن قرآن می گذراند. قبل از انقلاب به علت فعالیتهای سیاسی ومذهبی، چند مرتبه از طرف ساواک دستگیر و راهی زندان شد. بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی به عنوان یک سرباز مشغول خدمت به انقلاب شد. با شرکت فعال خود در مبارزات، پخش اعلامیه های حضرت امام(ره) توانست کارهای مهم وماندگاری درنهضت امام خمینی انجام دهد. پس ازپیروزی انقلاب تلاش زیادی درتثبیت آن انجام داد. با فرمان امام خمینی وتشکیل نهاد جهاد سازندگی ،وارد این نهاد شد و مسئولیت جهاد سازندگی عنبر آباد را پذیرفت. او جهادگری سختکوش و پرتلاش بود که توانست از دستاوردهای انقلاب پاسداری نماید. با آغاز جنگ تحمیلی از طریق جهاد سازندگی به جبهه عزیمت نمود . وی پس از مدتها تلاش بی وقفه با دشمن بعثی، سرانجام در تاریخ 23/12/1362، در منطقه عملیاتی جزایرمجنون، در عملیات خیبر، به فیض عظمای شهادت نایل گردید.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

شهید حسین آتش افروز : فرمانده واحد اطلاعات لشگر41ثارالله (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) حسین در بخش کوهبنان شهرستان زرند در استان کرمان پا به عرصه گیتی گذاشت. تحصیلات خود را در سطح دیپلم در رشته اقتصاد در شهر کرمان به پایان رساند. وقتی مبارزات مردم ایران بر علیه حکومت دیکتاتوری شاه آغاز شد او از پیشگامان مبارزه بود. باپیروزی انقلاب اسلامی، به عضویت کمیته های دفاع و حفاظت از انقلاب درآمد و با ازجان گذشتگی در راه تثبیت انقلاب اسلامی زحمات بی دریغی متحمل شد.شکل گیری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به فرمان معمار کبیر انقلاب موقعیت مناسبی بود تا حسین با پیوستن به آن قابلیتهای بی شمارش را ارائه دهد. جنگ تحمیلی که شروع شد او بی هیچ تردیدی به خیل رزمندگان دفاع از میهن و انقلاب ملحق شد و در جبهه حضوری مستمر وتاثیر گذار داشت تا عملیات والفجر 8 در منطقه فاو که مورد حمله شیمیایی دشمن قرار گرفت و به درجه رفیع شهادت نائل آمد. آرامگاه این سردار ملی در گلزار شهدای شهرستان کرمان قرار دارد. از این شهید عزیز دو فرزند به نامهای محمد سلیم و سلمه به یادگار مانده است.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

شهید علیرضا اختراعی : فرمانده گردان حضرت ابوالفضل(ع)لشگر41ثارالله(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) آثارباقی مانده از شهید بسمه تعالی به نام الله پاسدار خون شهیدان و با سلام بر مهدی موعود (عج) و نایب بر حقش خمینی بت شکن و با سلام و درود به خانواده شهدا و با سلام بر معلولین و مجروحین با سلام و درود بر اسیران در بند بغداد. خدمت پدر و مادر و عمه عزیزم سلام عرض می کنم امیدوارم که حالتان خوب باشد و هیچ گونه ناراحتی نداشته باشید. باری اگر جویای احوال فرزند خود علیرضا را خواسته باشید بحمدالله خوب هستم و هیچ گونه ناراحتی ندارم و همیشه دعاگوی همگی هستم. نامه محبت آمیز شما در تاریخ 19/7/62 به دستم رسید، از دیدن و خواندن نامه خیلی خوشحال شدم و الان که برای شما نامه می نویسم یک روز بعد از رسیدن نامه شما است یعنی روز چهارشنبه 20/7/62 شما در نامه خود نوشته بودید که اکبر زمانی تلفن زده و گفته که من و محمد به کردستان رفتیم و به خاطر همین موضوع جواب نامه ها را ندادید اکبر زمانی اشتباه کرده است شهر باختران هم جزء کردستان حساب می شود چون باختران همان کرمانشاه سابق است. نامه هایتان را به آدرس باختران بفرستید و در اینجا جای من و محمد خوب است و هیچ ناراحت ما نباشید. من و محمد در یک جا هستیم و حال محمد هم خوب است و سلام می رساند و اگر به خانواده محمد گفتید که اینها به کردستان رفتند بروید و موضوع را برایشان شرح دهید و اگر هم نگفتید که هیچی نگویید چون محمد نامه هایی که می دهد تاکنون جواب آنان را دریافت نکرده است و به خانواده محمد بگویید که نامه به همین آدرس بدهند و در نامه نوشته بودید که اگر حمله شد بعد از حمله تلفن بزن اولاً اگر حمله ای باشد ما چون تدارکات هستیم در حمله شرکت نداریم دوم بگویم که لشکر ما به این زودیها قصد حمله ندارد، یک حمله است در قسمت مریوان که کاری به ما ندارد و اگر خدا بخواهد بعد از حمله ای که در مریوان انجام می شود آن وقت بعد از او حمله دیگری از یک قسمت دیگر می شود که لشکر ما در آن شرکت دارد و هنوز وقت آن مشخص نیست و امیدوارم که این جنگ هر چه زودتر به نفع مسلمین تمام شود. خاله ها و شوهر خاله ها را سلام و دعا برسانید حمید آقا و خانمشان را سلام برسانید و همین طور سید احمد و خانمش را، عمو جان با خانواده را سلام و دعا برسانید، خاله جان نیره را هم سلام و دعا برسانید. جواب نامه ای را که در تاریخ 14/7/62 فرستادم بفرستید و همین طور جواب این نامه را. دیگر عرضی ندارم جز سلامتی و طول عمر شما . والسلام . «امام و رزمندگان را دعا کنید» راستی به محمد محمدی بگوئید جواب نامه هایی را که برایش فرستادم چرا نمی دهد اگر وقت کرد جواب آنها را برایم بفرستد. بسمه تعالی با نام الله پاسدار خون شهیدان و با سلام بر مهدی موعود(عج) و با سلام و درود بر نایب بر حقش خمینی بت شکن و با سلام بر معلولین و مجروحین و با سلام و درود بر خانواده های شهدا و با سلام بر اسیران در بند بغداد. خدمت پدر و مادر و عمه عزیزم سلام عرض می کنم امیدوارم که حالتان خوب باشد و هیچ گونه ناراحتی نداشته باشید اگر جویای حال فرزند خود علیرضا باشید بحمدالله نعمت سلامتی برقرار است و هیچ گونه ناراحتی ندارم و دعاگوی همگی هستم نامه محبت آمیز شما که در تاریخ 27/7/62 به دستم رسید از دیدن و خواندن آن خوشحال شدم و سه روز بعد از رسیدن نامه جواب آن را برایتان نوشتم یعنی در تاریخ 30/7/62. امروز شنبه 30/7/62 سه روز بعد از حمله موفقیت آمیز والفجر 4 است که این نامه را برایتان می نویسم نامه ای را که گفته بودید سفارشی کردیم و فرستادیم تاکنون به دستم نرسیده و یک نامه محمد نوشت که یک عکس از من را داخل پاکت کرد و فرستاد هر موقع که نامه محمد به خانواده اش رسید عکس را بگیرید. خوب حالا بگویم برایتان از حمله ای که شد این حمله خیلی جالب و بی نظیر بود بچه ها با کمترین تلفات قسمت زیادی از خاک عراق را گرفتند و امیدوارم که همیشه پیروزی با کمترین تلفات از آن ما باشد، انشاءالله. همین طوری که قبلاً گفتم هیچ ناراحت و نگران حال من نباشید جای من خیلی خوب است و هنوز مقر ما در باختران است و عکس را داخل پاکت برایتان می فرستم من یک تعداد عکس اینجا دارم که می ترسم برایتان بفرستم، چون ممکن است پاکت به کرمان نرسد. انشاءالله موقعی که آمدم آنها را با خودم می آورم. شوهر خاله ها و خاله های عزیز را سلام و دعا برسانید و همین طور بچه هایشان حمید آقا و خانمش را سلام و دعا برسانید، سید احمد و خانمش را سلام و دعا برسانید عمو جان و خانواده گرامیشان را سلام و دعا برسانید زن آقا دایی و خاله جان نیره و بچه هایشان را سلام و دعای فراوان برسانید امیدوارم که حالشان خوب باشد و همیشه شاد و خندان باشند دیگر مزاحم وقتتان نمی شوم. فاطمه و فرانک و محمدرضا را از قول من دیده بوسی کنید. والسلام. التماس دعا داریم . امام و رزمندگان را دعا کنید

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

شهید الیاس حامدی : قائم مقا م فرمانده گردان صاحب الزمان(عج) لشكر 25 كربلا (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) دربهار 1340 در روستاي « استخر سر » از توابع بخش« پل سفيد»درشهرستان« سوادكوه»و در يك خانواده مذهبي و مستضعف چشم به جهان گشود . تا دوم راهنمايي به تحصيلات ادامه داد ، اما به علت فقر مادي ناچار به ترك تحصيل شد و به عنوان كارگر در شركت راه سازي به فعاليت پرداخت . دردوره مبارزه با حكومت طاغوت ، رفتار و كردارش تجسم عيني يك مسلمان وارسته ، چهره اش جلوه گاه نور ايمان و دلش سرشار از عشق به امام و اسلام بود . پس از پيروزي انقلاب شكوهمند به صف پاسداران انقلاب اسلامي پيوست . اولين ماموريت او مبارزه با قاچاقچیان مواد مخدروسوداگران مرگ وخوانين منطقه سيستان و بلوچستان بود . با شروع جنگ كردستان به مقابله با مزدوران داخلي آمريكا در مريوان پرداخت . درسال 62 به اهواز رفت و به عنوان جانشين گردان صاحب الزمان انجام وظيفه نمود . پس از آن به مدت سه ماه سر پرستي بسيج كارگري سپاه سوادكوه را به عهده گرفت ، اما روح بي قرار او پشت جبهه بودن را برنمي تابيد . دوباره ، براي مبارزه با تاريكي ها با كاروان نور به جبهه ها شتافت تا سر انجام در سال 64 در منطقه فاو به آرزوي ديرينه اش رسيد . پيكر مطهرش در ميان خاك هاي فاو سال ها ناپديد بود تا اين كه بعد از 12 سال به آغوش گرم خانواده برگشت . جز پلاك و استخوان و راهي ناتمام چيزي از او باقي نمانده بود .

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

شهید پرویز ایمانی : فرماندهي واحد تخريب لشگر 25 كربلا(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) در شهريور 1345 در يك خانواده مذهبي در شهر« زيراب» درشهرستان« سوادكوه» ديده به جهان گشود . خانواده اش با توجه به پايين بودن سطح در آمد ، او را طوري در دامان خود پرورش دادند تا آينده اي روشن را برايش رقم بزنند . در حال گذراندن دوران دبيرستان بود كه طنين تجاوز عراق به حكومت نو پاي ايران به صدا درآمد . «كميل» در راستاي دفاع از ارزش هاي اسلام و خون پاك شهيدان پاي به جهاد و مبارزه با نيروهاي بعثي عراق نهاد و از خود ايثار و رشادت هاي قابل تحسيني به يادگار گذاشت . او در طول جنگ مسووليت هاي مختلفي را پذيرفت كه مي توان به مربي تخريب لشكر 25 كربلا و فرماندهي گروهان و گردان تخريب اشاره كرد . در عمليات والفجر ده در منطقه حلبچه دچار مجروحيت شيميايي گرديد و در عمليات تاكتيكي ضربتي بيت المقدس هفت در منطقه عملياتي شلمچه از كمر به پايين قطع نخاع شد . سر انجام در تاريخ 19/4/1367یعنی 24 ساعت قبل از قبول قطعنامه 598 از سوي ايران در منطقه شلمچه به صف شهيدان پيوست .

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

شهید حبیب الله افتخاریان : فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی«مریوان» درسال 1334 در شهرستان« بهشهر» متولد شد. در سن سه سالگي از محبت پدرمحروم گشت و سرپرستي او و خانواده اش را عمويش بر عهده گرفت. به دليل شرايط مادي خانواده تحصيل در كلاسهاي شبانه و كار و تلاش روزانه را انتخاب كرد. پس از فراقت از تحصيل به خدمت سربازي رفت بعد از آن در اداره برق اصفهان مشغول كار شد و در عين حال به مبارزات سياسي خود عليه رژيم پرداخت و به علت فشار عوامل شاه به كشور آلمان و بعد فرانسه مهاجرت كرد . دوره نظامي را در كشور سوريه و لبنان گذراند ومدتي در فرانسه به محافظت از امام پرداخت.با پيروزي انقلاب اسلامی حفاظت و انتقال خانواده حضرت امام را از تركيه به ايران به عهده گرفت و به ايران آمد . در ابتداي ورود به تشكيل سپاه و شكل دهي سازمان اين نهاد مقدس پرداخت و در تشكيل سپاه اصفهان نقش ارزنده اي داشت. پس از آن به مازندران عزيمت نمود و با تشكيل پايگاههاي سپاه به مبارزه عليه شورش گنبد و بندر تركمن پرداخت و فرماندهي سپاه آن منطقه را بر عهده گرفت .با بازگشت آرامش به مناطق شمالی کشور او ویارانش به فکر بازسازی وآبادانی کشور افتادند اما این آرامش دیری نپایید . دشمنان مردم ایران این بار کردستان را برای اهداف شوم خود انتخاب کرده بودندتا با ایجاد شورش وغارت مردم آن دیار را به انقلاب اسلامی بد بین کنند. افتخاریان که به ابوعمار معروف بود به کردستان رفت تا به عنوان فرمانده سپاه مريوان و بانه جلوی اقدامات خرابکارانه ضد انقلاب ایستادگی کند. با حضور او وفرزندان ایران بزرگ از سراسر کشور عرصه بر مزدوران دشمنان مردم ایران تنگ شد وآنها چاره ای جز فرار از ایران نداشتند. هنوز کردستان ،سیستان وبلوچستان،خوزستان ومازندران در گیر جنگهای داخلی مردم با عوامل بیگانه و ضد انقلاب بودند که صدام حسین به نمایندگی از 36 کشور زورگو وقلدر به ایران حمله کرد تا انقلاب نوپای اسلامی را در ایران نابود سازد .آنها می خواستند با این کاردیگر کسی در دنیا جسارت زندگی آزاد وبا کرامت را نداشته باشد؛آنگونه که مردم ایران انتخاب کرده بودند. جنگ شروع شده بودواو بی هیچ تردیدی عازم جبهه شد. از اولین روزهای شروع جنگ در شهریور ماه 1359 تا 19/12/1363که در جبهه حضور داشت از هیچ کوششی در جهت اقتدار واعتلای اسلام ناب محمدی وایران بزرگ دریغ نورزید. مدتي فرماندهي تيپ 25 كربلاکه بعد به لشگر ارتقاء یافت را بر عهده داشت. این فرمانده سرافراز هنگاميكه بر سكوي عشق مي نگريست مناجات عارفانه سر مي داد گويي بلبلي بر شاخسار خشك نشسته و نغمه سبز سر مي دهد تا باغش را يابد و همچون بهار با طراوت نغمه خواني كند و در اين سير از هيچ تلاشي چشم نپوشيد . او مسووليتهاي حساسی را در مناطق عملياتي بر عهده گرفت ،مسئولیتهایی مانند: فرماندهي تيپ 25 كربلا در محورهاي عملياتي جنوب فرمانده سپاه پاسداران بانه در كردستان فرمانده سپاه پاسداران مريوان در كردستان . این سردار وقهرمان ملی درتاريخ 16/12/63 در جبهه مريوان به شهادت رسیدوبا شهادت خود ایران را از داشتن یکی از بزرگترین سرداران ملی خود محروم کرد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

فرمانده گردان رزمي سپاه پاسداران انقلاب اسلامی« سوسنگرد» سردار شهيد «حسين بهرامي» متولد روستاي «ولشكلا»در شهرستان« ساري» است. او در ساري گمنام است امّا بچه هاي پيشروي مشهد و مدافعين جنوبي، رزمندگان اهوازي حسين را از مازندراني ها بيشتر مي شناسند. شنيده شد كه سوسنگرد را شهر« حسين» مي دانند. در سال 1355 جهت تحصيل در رشته ي رياضي به دانشگاه فردوسي مشهد وارد شد. پس از سه سال تحصيل در تاريخ 30/3/59 به عضويت سپاه پاسداران مشهد نايل مي گردد .حسين در روزهاي آغازين جنگ چند روزي به همراه دوستان مشهدي اش وارد گروه حفاظت از بيت امام خميني (ره) مي شود. حسين از مورخ 7/7/59 جهت اعزام به جبهه به سپاه اهواز اعزام مي گردد. در خونين شهر تا آخر مي ايستد. كارآمدي حسين موجب مي شود او را به سمت فرماندهي گردان رزمي در طرح آزادسازي سوسنگرد منصوب نمايند. طرح حفر كانال در نقاطي از سوسنگرد جهت محاصره ي دشمن توسط ايشان نيز معروف است. حسين اهل وعظ و خطابه و تحليل هم بود و هر وقت فرصت اقتضا مي كرد ، بمثابه يك مُبلغ وارد عمل مي شد. امّا حسين در جنگيدن چالاك تر بود. آنجا كه پاي عمل به ميان مي آيد مي گويند او آنقدر در عمليات امام مهدي (عج) در سوسنگرد به دشمن نزديك بود كه در لابلاي تانك ها به شهادت رسيد. در اين عمليات فرماندهي او و سردار عزيز جعفري زبانزد است. سيماي حسين در شب آخر آنقدر نوراني بود كه دوستان همگي از او طلب شفاعت مي كردند و از او قول مي گرفتند تا سلام آنها را به دوستان شهيد برساند! برادر حاج صادق آهنگران مي گويد: بچه هاي مسجد جزايري اهواز عشق عجيبي به حسين داشتند. آن روزها؛ حسين «علم الهدي» و «حسين بهرامي» ضمن اين كه روحي واحد در دو كالبد بودند شمع محفل دوستان رزم به شمار مي آمدند. حاج صادق آهنگران مي گويد: علم الهدي؛ كشته و مرده ي حسين ولشكلايي بود؛ حسين بهرامي كه شهيد شد، بچه هاي مسجد پارچه اي بر محراب مسجد نصب كردند كه اين جمله نوشته شده بود؛ «حسين»! شهيد غريب نام آشنا! حاج صادق آهنگران مي گويد: جسد حسين چهل روز در محراب مسجد ماند و پس از آن به سمت «ولشكلا» تشييع شد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

شهید خلیل شمشیر بند : فرمانده گروهان یکم از گردان مالك اشتر لشگر 25 كربلا(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) در تاريخ 19/4/58 به عضويت رسمي سپاه درآمد. در« مهدي‌آباد»یکی از محلات « ساري »زندگي مي‌كرد. از تاريخ 2/1/58 تا 2/2/58 در شورشهای گنبد به دست مناقين اسير شد و در اسارت منافقين قرار داشت. پس از يك ماه اسارت، از دست گروهك ضدخلق آزاد شد و به آغوش خانواده بازگشت . اوپس از آزادی از اسارت در دفع منافقين و اشرار تلاش مضاعفی به خرج داد. از 25/11/57 تا تاريخ 15/4/58 در كميته انقلاب اسلامي (سابق) خدمت مي‌كرد. از تاريخ 14/4/60 تا 9/12/62 نيز با مسئوليت گشت جنگل و به عنوان فرمانده پايگاه جنگلی سپاه ساري انجام وظيفه كرد. پس از اینکه دشمنان مردم ایران در آغازین روزهای طلوع خورشید انقلاب اسلامی در چهار استان کردستان،مازندران،سیستان وخوزستان جنگ داخلی راه انداختند؛«خلیل»راهی کردستان شد تا از میراث گرانبهای دوستان شهیدش دفاع کند. با شروع جنگ تحمیلی بی درنگ به جبهه رفت ونزدیک به 3سال در آنجا ماند .در این مدت یکبار ودر جزیره ی مجنون مجروح شدو سرانجام در تاریخ21/12/64 در عملیات والفجر 8به شهادت رسید تا مزد تمام مجاهدات وتلاشهایش را از خدای یگانه بگیرد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

شهید ذات الله صابریان : فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان «جویبار» در سال 1329در محله ی «سید زین العابدین »در شهرستان« جویبار» به دنیا آمد. خانواده و دوستان او را علي اصغر صدا مي زدند. تحصیلاتش را تا پایان مقطع متوسطه درقائم شهر ادامه داد واز هنرستان«شریف واقفی »این شهر دیپلم راه وساختمان گرفت. با شروع مبارزات مردم ایران بر علیه حکومت ظالمانه ی پهلوی او به صف مبارزان پیوست وتا فرار دیکتاتور به مبارزه ی بی امان ادامه داد.انقلاب اسلامی که پیروز شد وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد وپس از مدتی به فرماندهی سپاه در شهرستان جویبار منصوب شد. شهید »صابریان»در این سمت خدمات شایانی انجام داد وبا سازماندهی واعزام نیروهای بی شمار بسیجی نقش سازنده ای در پیشبرد امور جنگ داشت. او رسیدگی وضعیت رفاهی ومالی رزمنگان را از وظایف ذاتی خود می دانست ودر این راه بیشتر از حقوق ودارایی خودش هزینه می کرد. فرمانده سپاه جویبار بود اما بعد از اتمام ماموریت وکار روزانه مسافت سپاه تا منزلش را با خودروهای عمومی و یا پیاده طی می کرد تا از بیت المال در امور شخصی استفاده نکرده باشد. حضور تمام وقت در ماموریت وکار شبانه روزی اورا از تحصیل باز نداشت وپس از قبولی در دانشگاه به کسب علم پرداخت. یک سال از تحصيلش در رشته مهندسي عمران در دانشگاه آزاد قائم مي گذشت كه شهيد شد. علاوه بر دانشگاه آموزش عمومي را به مدت 2 ماه در سپاه قائم شهر گذراندو مدت 3 ماه در پادگان امام حسين(ع) تهران دوره ي فرماندهي و تخصص كار با توپ 106 را فرا گرفت. سرانجام در تاریخ21/11/1364 در عملیات والفجر8 در بندر «فاو»در جنوب عراق به شهادت رسید.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

شهید ذبیح الله عالی کرد کلایی : فرمانده گردان مسلم بن عقیل لشکر 25 کربلا(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) سال 1332 متولد شد.قبل از انقلاب كشاورزي مي كرد.بعد از انقلاب مدت 2 سال دریکی از هنرستانهای « بابل» ومدت كمي هم در كميته ي انقلاب اسلامی(سابق)در« قائم شهر» مشغول خدمت بود. در تاريخ 26/7/1360 به عضويت رسمي سپاه درآمد و در سپاه« ساري »مشغول به خدمت شد.به خاطر بضاعت خوب مالي كه داشت در يك درخواست كتبي از سپاه محل كارش خواست تا حقوق او را به اندازه ي 2000 تومان (درسال 61 )از اصل حقوقش کسر وصرف کمک به جبهه نمایند.این درحالی که در آن دوران حقوق پاسداران از ماهی 3000تومان تجاوز نمی کرد. در کنار تحصيل به ورزش کشتی محلی علاقه بسيار داشت. دارای روحية پهلوانی و منش مردانگی بود. مدتی بعد از اخذ ديپلم با “سميه واگذاری” که برادرانش از پهلوانان کشتی بودند و با ذبيح اللّه دوستی و رفت و آمد خانوادگی داشتند در سال 1355 ازدواج کرد. اولين فرزند آنها “زينب” در سال 1356 متولد شد و او از داشتن فرزند دختر بسيار خوشحال بود. از همان دوران جوانی، فردی پر شور و طرفدار محرومان بود و با همه با تواضع و احترام رفتار می کرد. از آزار مردم پرهيز داشت و از افراد بی قيد و بند و لاابالی متنفر بود. سعی می کرد سختيها و مشکلات را متحمل شود و مشکلات ديگران را حل کند. به خاطر همين روحيه بود که با آغاز مبارزات مردم ايرن عليه رژيم طاغوت فعالانه در مبارزات، راهپيماييها و پخش اعلاميه های حضرت امام (ره) شرکت کرد. پس از پيروزی انقلاب اسلامی در کنار شرکت در مجالس مذهبی در انجمن اسلامی محل فعاليت داشت و با هزينة خود برای محل مسجدی بنا نهاد. دومين دختر او صفيه در سال 1358 و اولين فرزند پسر او عليرضا در سال 1359 متولد شد. از آغاز تجاوز عراق به ايران در آخرين روز شهريور 1359 هنوز يک ماه نگذشته بود که عالی با عضويت در بسيج نيروهای مردمی برای آموزش نظامی به پادگان امام حسين (ع) تهران رفت و پس از پانزده روز آموزش به جبهه های سرپل ذهاب و غرب کشور اعزام شد. او برای دومين بار در 5 فروردين 1360 از طرف بسيج قائمشهر به جبهه اعزام و در پاوه مشغول فعاليت شد. در تاريخ ششم مرداد ماه بر اثر اصبت ترکش خمپاره از ناحيه شکم به شدت مجروح شد و روده های وی بر اثر عمل جراحی کوتاه گرديد.11 پس از بهبود نسبی از اين جراحت در تاريخ 26 مهر 1360 به عضويت رسمی سپاه پاسداران ساری با تشکيل يک گروه ضربت در عملياتهای مختلف درون شهری عليه منافقين فعاليت داشت. برای بار سوم در 10 اسفند 1360 به جبهه جنگ تحميلی عازم شد و به عنوان جانشين گردان در منطقه عملياتی مريوان تا 15 ارديبهشت 1361 انجام وظيفه می کرد. در جبهه به انجام مراسم مذهبی بيشترين توجه را داشت و به همين خاطر اولين اقدامش در منطقه در بنا کردن مکانی برای نماز خانه بود. همواره در بر پا کردن نماز جماعت، دعای توسل و کميل پيشقدم می شد. در جبهه هيچ ترسی به خود راه نمی داد و شجاعانه در خطوط مقدم جبهه فعاليت می کرد. ديگران را به صبر و استقامت و رعايت اصول نظامی در ميدان نبرد سفارش می کرد و رعايت نکردن اصول نظامی را به هيچ وجه برنمی تافت. سعی وافر داشت که رفتار حضرت علی (ع) را بر خورد با زيردستان و رزمندگان الگو خود قرار دهد. به همين علت زمانی که سر يک بسيجی به خاطر عدم رعايت اصول نظامی داد کشيد بعد از چند لحظه به شدت گريه کرد و هنگامی که علت گريه سوال شد، گفت: «من با اين عمل دستور حضرت علی (ع) را اجرا نکردم.» پس از اتمام دوره آموزش به ساری بازگشت و در 15 آبان 1361 به عنوان مسئول دسته گروهان جنگلی سپاه پاسداران منطقه 3 ساری منصوب و شروع به کار کرد. اما اشتياق حضور در جبهه های جنگ سبب شد که کار در پشت جبهه را رها کند و برای چهارمين بار در تاريخ 16 آبان 1361 عازم جبهه شود. اين بار به عنوان فرمانده گردان مسلم عقيل (ع) لشکر 25 کربلا منصوب شد. او نسبت به جا ماندن پيکرهای شهدا در منطقه عملياتی حساسيت زيادی داشت و چنانچه جنازه ای در خط مقدم می ماند از هيچ تلاشی برای باز گرداندن آن دريغ نمی کرد. در عمليات محرم پيکر مطهر چند تن از شهدا در خطوط عملياتی باقی ماند. او هر شب برای تخليه آن ها به خط مقدم می رفت تا اينکه عراقی ها با کم شدن تعداد پيکرهای شهدا به موضوع پی بردند و آن ناحيه را تحت مراقبت بيشتری قرار دادند. در يکی از شبها که عالی به خطوط تماس با دشمن رفته بود با شليک گلوله فراوان سربازان دشمن مواجه شد و از ناحيه دست مورد اصابت گلوله قرار گرفت و مجروح شد. در سال 1362 صاحب دو پسر دو قلو به نامهای “روح اللّه” و “محمد باقر” شد. در اين زمان در حالی که همسر و فرزنداشن به حضور و حمايت او به شدت نياز داشتند بار دیگر به مناطق عملياتی رفت تا در عمليات پيش بينی شده حضور داشته باشد. در اواخر سال 1362 در عمليات والفجر 6 در منطقه عملياتی دهلران گردان مسلم بن عقيل (ع) تحت فرماندهی عالی پيشقراول عمليات بود. آن ها از خطوط مقدم عبور کردند تا اينکه در پاسگاه چيلات در خاک عراق به محاصره نيروهای دشمن در آمدند و عالی پس از نبرد دليرانه در تاريخ 3 اسفند 1362 به همراه گروهی از نيروهايش به شهادت رسيد. به علت شرايط سخت عمليات و عقب نشينی سريع نيروهای خودی جنازه او در داخل خاک عراق باقی ماند. سرانجام در سال 1372 پيکر شهيد ذبيح اللّه عالی توسط گروه های تفحص در منطقه عملياتی چيلات کشف و پس از تشييع در گلزار شهدای کردکلا به خاک سپرده شد. از شهيد ذبيح اللّه عالی به هنگام شهادت پنج فرزند به نامهای زينب ، صفيه ، عليرضا، روح اللّه و محمد باقر به يادگار ماند.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

شهید سبحان مدانلو : قائم مقام فرمانده گردان رسوالله (ص)لشگر 25 كربلا(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) درروستاي «مشك آباد» یکی از روستاهای شهرستان«جويبار»ودرتاریخ 13 /4/ 1336 پا به کره ی خاکی گذاشت تادرتاریخ 9/4/1362 ازآن به عنوان پلی برای رسیدن به دارالقرارش در بهشت جاویدان استفاده کند. تاسال 1362 دردبير ستانهای شهرستان ساری مشغول تدریس بود. از هر فرصتی برای حضور درجبهه استفاده می کرد .تابستا نها که سنگر تدریس وعلم آموزی در مدارس تعطیل بود او ازاین فرصت استفاده می کرد وخود را به جبهه ها می رساند. روح آسمانی اش طاقت ماندن در شهر را نداشت و با استعفا از آموزش وپرورش به عضویت سپاه در آمد وبه جبهه رفت. در جبهه رشادتهای زیادی از خود نشان داد و به سمت معاون فرمانده گردان رسول الله (ص)در لشگر25 کربلا رسید. او تا 28/6/1362در جبهه حضور داشت ودر این تاریخ به شهادت رسید.تنها فرزندش «سبحان»شش روز بعد از تولد او به دنیا آمد. در بخشي از وصيت نامه شهيدآمده است: استغفار و دعا را از ياد نبريد كه بهترين درمان ها براي تسكين درد است و هميشه به ياد خدا باشيد. آرامگاه این شهید عزیز در امامزاده حمزه ي روستاي مشك آباد جويبارقرار داراد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

شهید شعبان فکوری : فرمانده گردان مسلم ابن عقیل لشگر25 کربلا(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) درسال 1325 درجویبار متولد شد. معلم بوداما این شغل هیچگاه او را ازفعالیتهای اجتماعی باز نداشت. در هر جای ایران اتفاقی مثل زلزله ،سیل یا بلایای طبیعی دیگری رخ می داد او از اولین افرادی بود که برای کمک به هموطنانش آماده بود. هنوز سه ماه مانده بود به آغاز جنگ که او به جبهه رفت. داوطلبانه روانه سقز شد تا مقابله عقیدتی با نيروهاي ضدانقلاب داشته باشد که با بهره گیری از فضای اول انقلاب قصد داشتند افکار پلید وشیطانی را در میان جوانان ترویج دهند.از روزی که درسال 1359 وارد« سقز» شدتا 13/4/1365 که در عملیات کربلای یک در«مهران» به شهادت رسید ،در تمام عملیات و نبردهاي سخت در جبهه هاي مختلف جنوب و غرب به صورت داوطلبانه و در لباس بسيجی شركت داشت و مسئوليت هاي مختلف از فرمانده گروهان تا فرماندهي محور و گردان را به عهده گرفت. سخنراني هاي او ميان گروههاي مختلف مردمي «مازندران» و شهرهاي مختلف« ايران» وبه ويژه رزمندگان مشهور بود. سرانجام او پس از سالها مجاهدت وجانفشانی در راه اعتلای اسلام ناب محمدی وایران اسلامی در 13/4/1365 در عملیات کربلای یک که منجر به آزاد سازی« مهران» شد،به شهادت رسید. آرامگاه او در گلزار شهدای «جوان محله»در شهرستان« جویبار»قرار دارد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : گلزار مشاهیر

فقیه. تولد: 1307، اصفهان. شهادت: 7 تیر 1360، تهران. آیت‏الله سید محمدحسین بهشتى در محله‏ى لومبان اصفهان چشم به جهان گشود. پدربزرگ وى، آیت‏الله میر محمدصادق مدرس خاتون‏آبادى، از مراجع عصر خود بود. آیت‏الله بهشتى تحصیلات خود را تا سال دوم دبیرستان در اصفهان گذراند و سپس در سال 1325 به قم رفت. حدود شش ماه در قم بقیه سطح مكاسب و كفایه را تكمیل نمود و از اوایل سال 1326 به درس خارج فقه و اصول در محضر آیت‏الله محقق داماد وارد شد. از اساتید دیگر وى آیات عظام بروجردى، خوانسارى، كوه‏كمره‏اى و امام خمینى (ره) بودند. براى پیگیرى تحصیلات دانشگاهى، در سال 1327 با گرفتن دیپلم وارد دانشگاه معقول و منقول شد و تا سطح دكترى ادامه تحصیل داد. در فسلفه نیز پنج سال مستمر (1335 -1330) در درس علامه‏ى طباطبائى حضور یافت و علاوه بر بحث‏هاى اصول فسلفه و روش رئالیسم، اسفار و شفا را نیز فراگرفت. در همان سالها به سبب آشنایى با زبان انگلیسى به عنوان دبیر به تعلیم این زبان در دبیرستان‏ها پرداخت. در سال‏هاى 1329 و 1330 وارد عرصه‏ى فعالیت‏هاى سیاسى شد. تأسیس مدرسه‏ى منتظریه‏ى با همت آیت‏الله قدوسى و با نظارت ایشان از فعالیت‏هاى دیگرى بود كه از سال 1339 آغاز شد. از سال 1341 نیز در جریان‏هاى سیاسى حضور داشت. از جمله اقدامات وى همكارى در ایجاد «كانون دانش‏آموزان قم» بود كه بعدها آیت‏الله دكتر محمد مفتح مسئولیت آن را پذیرفت. در زمستان سال 1342 او را مجبور كردند كه از قم خارج شده و به تهران برود. با ورود به تهران با جمعیت‏هاى مؤتلفه‏ى اسلامى رابطه سازمان یافته‏اى داشت. در همین جمعیت‏ها بود كه به پیشنهاد شوراى مركزى، امام خمینى (ره) یك گروه چهار نفرى را به عنوان شوراى سیاسى و فقهى تعیین نمود كه یكى از آنها آیت‏الله بهشتى بود. بعدها برنامه تغییر كتاب‏هاى تعلمیات دینى مدارس در رأس فعالیت‏هاى آنها قرار گرفت. با دستگیرى اغلب رهبران سیاسى نظامى جمعیت‏هاى مؤتلفه، آیت‏الله بهشتى در اوایل سال 1344 براى راهنمایى مسلمانان آلمان، از ایران به آن كشور رفت و در هامبورگ مستقر شد. در آنجا زبان آلمانى را یاد گرفت. اما فعالیت وى فقط منحصر به آلمان نبود و كشورهاى آلمانى زبان (به ویژه اتریش) را نیز در برگرفت. آیت‏الله در این مدت در تشكیل اتحادیه‏ى انجمن‏هاى اسلامى دانشجویان در اروپا و نشریه «اسلام مكتب مبارز» همكارى كرد و از ایشان در این دوره، سخنرانیها و جزوات چندى به زبان‏هاى فارسى، انگلیسى، عربى و آلمانى باقى مانده است. یك دوره تفسیر قرآن از آغاز تا سوره نساء نیز حاصل همین ایام است. در سال 1349 به ایران بازگشت و با همكارى آیت‏الله مهدوى كنى، آیت‏الله موسوى اردبیلى و آیت‏الله محمد مفتح به تشكیل جامعه روحانیت مبارز نمود. در سال 1355 هسته‏هایى براى امور تشكیلاتى به وجود آمد و در سال 1356 روحانیت مبارز شكل گرفت. در كنار فعالیت‏هاى دیگرش، از همان سال بازگشت به ایران (1349) كار تحقیقاتى و علمى را آغاز كرد كه تا سالهاى انقلاب با همكارى آیت‏الله موسوى اردبیلى و دكتر محمد مفتح ادامه یافت و اهمیت این كار تحقیقاتى به حدى بود كه حتى در سال 1353 در برگه یادداشت كارهاى جارى، پنجاه درصد از وقت خویش را فقط به آن اختصاص داده‏اند و بقیه را به بیش از پانزده كار فرهنگى، تحقیقى و اجرائى دیگر. در سالهاى 1355 تا 1357 نیز، جلسه‏اى در روزهاى دوشنبه در منزل ایشان برقرار بود كه در آن با حضور چند تن از محققان و فارغ‏التحصیلان رشته‏ى اقتصاد، كتاب كاپیتال (سرمایه) كارل ماركس مورد بررسى قرار گرفت. با عزیمت امام خمینى (ره) به پاریس، آیت‏الله دكتر بهشتى به حضور ایشان رفت و هسته‏ى شوراى انقلاب تشكیل شد كه وى یكى از اعضاى آن بود. علاوه بر مقاله‏ها و سخنرانى‏ها، تألیفات وى به شرح زیر است: بانكدارى و قوانین مالى اسلام؛ عادت (ترجمه از انگلیسى)؛ قانون علیت در جامعه ما؛ نقش ایمان در زندگى انسان؛ كدام مسلك ؟؛ صداى اسلام در اروپا (به پنج زبان)؛ روحانیت در اسلام و در قرآن؛ یك قشر جدید در جامعه ما؛ حكومت در اسلام (حكومت از نظر اسلام) (1367)؛ نماز چیست؟ (1366)؛ اسلام و مكتب‏هاى معاصر؛ مباحث شناخت در اسلام (1369)؛ شناخت از دیدگاه قرآن؛ امر به معروف و نهى از منكر، آزادى از دیدگاه اسلام؛ مالكیت از نظر اسلام؛ تكامل از نظر اسلام؛ تخریب در اندیشه اسلامى؛ حقیقت و عرفان؛ اسلام دین واقع‏بین؛ قضاى اسلامى؛ اقتصاد اسلامى (فارسى و عربى، 1362)؛ توحید در قرآن؛ حج در قرآن (1365)؛ نقش قیامتى انقلاب اسلامى (مجموعه مقالات؛ با همكارى محمدجواد باهنر). از آثار دیگر ایشان كه چاپ نشده‏اند: ترجمه كامل تاریخ قرآن نولد؛ ترجمه بخشى از كتاب دانش منطق اثر هگل؛ تحقیق گسترده‏اى پیرامون وحى؛ تفسیر قرآن (نوار). ضمنا تعداد معدودى نوار از جلسات درس دكتر بهشتى با عنوان (فلسفه‏ى هگل) كه از سال 1355 براى طلاب آغاز كرد و نیز یادداشتهاى آن به جا مانده است. آیت‏الله دكتر بهشتى در بمب‏گذارى هفتم تیرماه 1360 در دفتر حزب جمهورى اسلامى به شهادت رسید. پیكرش در بهشت زهرا به خاك سپرده شد. استاد دكتر سید محمد حسینى بهشتى اصفهانى از افاضل دانشمندان و اكابر مدرسین و اساتید معاصر و مستخرجین با كمال حوزه علمیه قم است آقاى دكتر بهشتى در حدود 1345 قمرى در شهر اصفهان به دنیا آمده و پس از خواندن اولیات و قسمتى از سطوح را از مدرسین بزرگ حوزه فراگرفته و آنگاه به دروس خارج فقه واصول آیات عظام مرحوم آیت‏اللَّه بروجردى و آیت‏اللَّه محقق داماد و آیت‏اللَّه العظمى نایب‏الامام خمینى و آیت‏اللَّه العظمى آقاى شریعتمدارى حاضر و از دراسات آنان استفاده كامل نموده و معقول را هم از محضر علامه آیت‏اللَّه طباطبائى آموخته و در رشته‏هاى مختلف علمى عقلى و نقلى یكى از ستارگان درخشنده حوزه علمیه گردیده و چند سالى از طرف مراجع بزرگ براى ارشاد و وظائف روحى و دینى به آلمان مهاجرت و در آنجا رهبرى- مسلمین شیعى را نموده و خدمات چشمگیرى انجام داده تا در این چند ساله اخیر كه مراجعت به ایران و در تهران به تدریس و خدمات دینى پرداخته و هم براى تدریس و سخنرانى در دارالتبلیغ اسلامى قم به دعوت موسس بزرگوار آن حضرت آیت‏العظمى آقاى شریعتمدارى به قم آمده و ایفاء وظیفه نموده است. معظم‏له نیز از مجاهدین به نام و مبارزین عیه امپریالیسم و رژیم منفور طاغوتى است كه با تمام سخنرانیهایش مظالم و جرائم دولت را بیان و از اعمال ضد خلقى و مردمى و توحیدى آنان انتقاد نموده است. استاد بهشتى در انقلاب ایران و پیروزى آن سهم ویژه‏اى دارند و هم اكنون یكى از علماء دولت موقت جمهورى اسلام و از نزدیكان و همكاران جناب آقاى مهندس مهدى بازرگان نخست‏وزیر مى‏باشد سخنرانیها و اعلامیه‏هاى ایشان جالب و مجموع آن خود كتابى خواهد بود. آثار و تالیفات عدیده علمى دارند كه بعضى از آن مطبوع و برخى هم مخطوط مانده است از تالیفات مطبوع ایشان كتب زیر است. 1- خدا از دیدگاه قرآن كه در 27 شهریور 1352 برابر 25 شعبان 1393 ق به طبع رسیده است. 2- نماز چیست. 3- شناخت اسلام كه به اتفاق دو نفر از افاضل آقاى على آقاى گلزار غفورى- محمدجواد باهنر نوشته‏اند كتابهاى دیگرى كه متاسفانه نام آنها را یاد ندارم.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : گلزار مشاهیر

متفكر. تولد: 1312، كرمان. شهادت: 8 شهریور 1360، تهران. حجت‏الاسلام محمدجواد باهنر تحصیلات خود را از پنج سالگى در مكتبخانه آغاز كرد. در سال 1322 براى ادامه تحصیل به مدرسه معصومیه رفت و شروع به تحصیل علوم دینى نمود. در سال 1332 به قم عزیمت كرد و سطوح عالى علوم اسلامى را در محضر آیت‏الله سید حسین بروجردى و امام خمینى (ره) و علامه طباطبائى ادامه داد. یك سال بعد در سال 1333 دیپلم نظام قدیم را به صورت متفرقه امتحان داد. در سال 1336 مجله و سالنامه و فصلنامه «مكتب تشیع» را تأسیس كرد. در تهران به تحصیلات دانشگاهى پرداخت و موفق به اخذ لیسانس الهیات شد و پس از آن فوق لیسانس امور تربیتى شد. سپس در رشته الهیات به تحصیل پرداخت و در این رشته نیز موفق شد و به اخذ مدرك دكترى نائل آمد. حجت‏الاسلام محمدجواد باهنر در مدت اقامت خود در كرمان با روزنامه «هدایت افكار» همكارى داشت و در شماره‏ى نوزده سال دوم به تاریخ شنبه ششم شهریور 1332 (برابر با هیجدهم ذیحجه 1372 ق.) روزنامه‏ى مذكور مقاله‏اى با امضاى (م.ج.باهنر) زیر عنوان «اجتماع عظیم و پرشكوه ملت مسلمان تشكیلات سالیانه و جهانى اسلام» به چاپ رسیده است. حجت‏الاسلام محمدجواد باهنر در سال 1337 به سبب اعتراض به رسمیت شناختن اسرائیل توسط شاه در آبادان دستگیر شد. حجت‏الاسلام باهنر از سال 1342 به استخدام وزارت آموزش و پرورش درآمد و به تدریس پرداخت. ضمنا در دفتر تحقیقات و برنامه‏ریزى همكارى نزدیك داشت و برنامه‏هاى دروس دینى تحت نظر ایشان انجام مى‏گرفت. در این زمینه نیز جهت دروس دینى مسئولیت تألیف كتب درسى را به عهده گرفت و حدود سى جلد كتاب و جزوه به رشته تحریر درآورد و تألیف نمود. ایشان در تأسیس دفتر نشر فرهنگ اسلامى، كانون توحید و مدرسه رفاه نقش مؤثرى داشت. در اسفند 1342 پس از ایراد سخنرانى‏هایى در مسجد هدایت و مسجد الجواد و حسینیه‏ى ارشاد به مناسبت سالگرد حادثه‏ى فیضیه‏ى قم، دستگیر و چهار ماه زندانى شد. در سال 1350 ممنوع‏المنبر شد. از این زمان به بعد تا انقلاب اسلامى، وى چندین بار دستگیر شد. وى در سال 1357 به فرمان امام خمینى (ره) مأمور تنظیم اعتصابات با همكارى دكتر عزت‏الله سحابى و مهندس على‏اكبر معین‏فر شد و همراه با آیت‏الله دكتر بهشتى، آیت‏الله خامنه‏اى، آیت‏الله سید عبدالكریم موسوى و حجت‏الاسلام هاشمى رفسنجانى حزب جمهورى اسلامى را بنیاد نهاد و در همان سال به فرمان امام خمینى (ره) به عضویت شوارى انقلاب اسلامى درآمد. سپس به نمایندگى مردم كرمان در مجلس خبرگان انتخاب شد. پس از آن نماینده شوراى انقلاب در وزارت آموزش و پروش گردید. همچنین عضو شوراى تنظیم مدارس بود و مدتى هم مسئولیت نهضت سوادآموزى را به عهده داشت، آنگاه از طرف مردم تهران به اولین مجلس شوراى اسلامى راه یافت. اما از آنجا كه در كابینه‏ى رجایى مسئولیت وزارت آموزش و پرورش را به عهده گرفت، از نمایندگى مجلس شوراى اسلامى استعفا داد. پس از فاجعه بمب گزارى در دفتر حزب جمهورى اسلامى در سال 1360 به دبیر كلى حزب انتخاب شد. در چهاردهم مرداد همان سال به نخست وزیرى رسید و بعدازظهر هشتم شهریور 1360 بر اثر انفجار بمب در دفتر نخست وزیرى به شهادت رسید. از آثار ایشان است: یادگار یك سفر (مجموعه سخنرانى)؛ بایدها و نبایدهاى انقلاب، نقش قیامتى انقلاب اسلامى؛ چهار گفتار از دو شهید (با گفتارهایى از آیت‏الله دكتر بهشتى)؛ فروغ اندیشه (مجموعه سخنرانى و مصاحبه‏ها)؛ انقلاب فرهنگى (سخنرانى)؛ اندیشه‏هاى شهید باهنر (سخنرانى)؛ سخنى درباره خداشناسى؛ مقالات از دوران خفقان؛ تعلیم قرآن مجید (با مشاركت آیت‏الله سید رضا برقعى) ؛ اصول دین و احكام براى خانواده (با مشاركت آیت‏الله برقعى) جهان بینى اسلامى (با مشاركت آیت‏الله برقعى) دین و دانش (با مشاركت آیت‏الله برقعى)؛ شناخت اسلامى (با مشاركت آیت‏الله دكتر بهشتى)؛ معارف اسلامى (با مشاركت آیت‏الله دكتر بهشتى)؛ اسلام مذهب رسمى ما (با مشاركت آیت‏الله برقعى)؛ گفتارهاى تربیتى (با مشاركت آیت‏الله برقعى)؛ انسان و خودسازى (با مشاركت آیت‏الله برقعى)؛ موضع ما در ولایت و رهبرى (با مشاركت آیت‏الله برقعى)؛ خداشناسى (با مشاركت آیت‏الله برقعى و على گلزاده‏ى غفورى).

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

شهید علیرضا رودسری ابراهیمی : فرمانده گردان امام حسين(ع) لشگر 25 كربلا(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) در تاریخ 21/10/1337در شهر«تنکابن) به دنیا آمد. به عليرضا ابراهيمي مشهور بود. به خاطر تنگدستي خانواده، ترك تحصيل كرد. 7 سال در كارگاه تعمير بخاري و 9 سال در کاگاه تعمیر لباس‌شويي و 2 سال در شغل صيادي كار كرد. البته پيش از ورود به سپاه، در گهرباران ساري 45 روز از تاريخ 5/11/الي 21/12/59 آموزش نظامي عمومي را گذراند. در تاريخ 22/10/58 برابر تشخيص اداره وظيفه عمومي ژاندارمري كل كشور از انجام خدمت سربازي معاف شد. در تاريخ 28/1/1359 پس از گذراندن 20 روز دوره آموزشي در سپاه «ساري» به استخدام سپاه درآمد و در «تنكابن» مشغول به خدمت شد.سومين شهيد خانواده بود. در درگيري‌هاي «سياهكل »و «هشت پرطوالش» براي سركوبي منافقين حضور مستقيم داشت. اولین بار در تاریخ 10/2/1360 به جبهه اعزام شد و58ماه و21روز در جبهه های غرب وجنوب کشور جانفشانی کرد ودر این راه بارها مجروح شد. عملیات کربلای 5 وکربلای شلمچه آخرین شاهد تلاشهای این قهرمان ملی بود. اودر این عملیات به شهادت رسید. آرامگاه اودر گلزار شهداي« تنكابن» قرار دارد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14

ولادت و معرفت به معبود
ناهید فاتحی کرجو در چهارمین روز از تیر ماه سال 1344 در شهر سنندج در میان خانواده ای مذهبی و اهل تسنن به دنیا آمد. پدرش محمد از پرسنل ژاندارمری بود و مادرش سیده زینب، زنی شیعه، زحمتکش و خانه دار بود که فرزندانش را با عشق به اهل بیت (ع) بزرگ  می کرد.
ناهید کودکی مهربان، مسئولیت پذیر و شجاع بود که در دامان عفیف مادر، با رشد جسم، روح معنوی خود را پرورش می­داد. آن قدر در محراب عبادت با خدا لذت می­برد که به پدرش گفته بود: «اگر از چیزی ناراحت و دلتنگ باشم وگریه کنم، چشمانم سرخ می شود و سرم درد می گیرد. اما وقتی با خدا راز و نیاز کرده و گریه     می­کنم، نه خسته ام، نه سردرد و ناراحتی جسمی احساس می کنم، بلکه تازه سبک تر و آرام تر می­شوم».
نوجوانی از جنس ایمان و شهامت
با شروع حرکت های انقلابی مردم ایران، ناهید هم به سیل خروشان انقلابیون پیوست و با شرکت در راهپیمایی ها و تظاهرات ضد طاغوت در جرگه دختران مبارز کردستان قرارگرفت.
روزی با دوستانش به قصد شرکت در تظاهرات علیه رژیم به خیابان های اصلی شهر رفت. لحظاتی از شروع این خیزش مردمی نگذشته بود که مأموران شاه به مردم حمله کردند. آنها ناهید را هم شناسایی کرده بودند و قصد دستگیری او را داشتند که با کمک مردم از چنگال آن دژخیمان فرار کرد. برادرش می گوید؛ «آن شب ناهید از درد نمی توانست درست روی پایش بایستد. بر اثر ضربات ناشی از باتوم، پشتش کبود رنگ شده بود». 
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و شروع درگیری های ضد انقلاب در مناطق کردستان، همکاری اش را با نیروهای ارتش و بسیج و سپاه آغازکرد. شروع این همکاری، خشم ضد انقلاب به خصوص گروهک کومله را که زخم خورده فعالیت های انقلابی این نوجوان و سایر دوستانش بود، برانگیخت.
 

 


 
راهی به سوی آسمانی شدن
ناهید علاوه بر همکاری با بسیج وسپاه بیشتر وقتش را به خواندن کتاب های مذهبی و قرآن و انجام فعالیت های اجتماعی می گذراند.
اوایل زمستان سال 1360 به شدت بیمار شد و به درمانگاهی در میدان مرکزی شهر سنندج مراجعه کرد. اما از ساعت مراجعتش خیلی گذشته بود و خانواده نگران شده بودند. خواهرش به دنبالش می رود و بعد از ساعت ها پرس و جو پیدایش نمی کند. خبری از ناهید نبود! انگار که اصلاً به درمانگاه نرفته بود! آن وقت ها پدر ناهید در جبهه خرمشهر بود و مادر نگران و دست تنها، به تنهایی همه جا دنبال او می گشت. تا اینکه بالاخره از چند نفر که ناهید را می شناختند و او را آن روز دیده بودند شنید که: چهار نفر، ناهید را دوره کرده، به زور سوار مینی بوس کردند و بردند! 
بعد از ربوده شدن ناهید، خانواده او مرتب مورد تهدید قرار می گرفتند. افراد ناشناس به خانه آنها نامه می فرستادند که: اگر باز هم با سپاه و پیشمرگان انقلاب همکاری کنید، بقیه بچه هایتان را هم می­کشیم
 زخم ستاره
چند وقتی از ربوده شدن ناهید گذشته بود که خبر گرداندن دختری در روستاهای کردستان با دستانی بسته و سری تراشیده به جرم اینکه «این جاسوس خمینی است!» همه جا پخش شد. یک روستایی گفته بود: آنها سر دختری را تراشیده بودند و او را در روستا می گرداندند . گفته بودند آزادت نمی کنیم مگر اینکه به خمینی توهین کنی!.
او ناهید بود که با شهامت و ایستادگی قابل تحسین از مقتدای انقلابی خود حمایت کرده و زیر بار حرف زور آنها نرفته بود. مردم روستا در آن شرایط سخت که جرأت حرف زدن نداشتند، به وضعیت شکنجه وحشیانه این دختر اعتراض کرده بودند. اما هیچ گوش شنوا و مرد عملی پیدا نشده بودکه ناهید، دختر جوان و انقلابی را از چنگال ستم آنها رهایی بخشد.
از روز ربوده شدن او یازده ماه می گذشت که پیکر بی جان و مجروح و کبود او را با سری شکسته و تراشیده در سنگلاخ های اطراف روستای هشمیز پیدا کردند. روایت دیگر حاکیست که اشرار برای وادار کردن ناهید به توهین نسبت به حضرت امام(ره) اورا زنده بگور کرده بودند.
وقتی جنازه را به شهر سنندج انتقال دادند مادرش بسیار بی تابی می کرد و چندین بار از هوش رفت. پیکر آغشته به خون ناهید اگر چه دیگر صدایی برای فریاد زدن و جانی برای فدا کردن در راه انقلاب نداشت اما کتابی مصور از ددمنشی ضد انقلاب بود. زنان سنندجی با دیدن آثار شکنجه بر بدن ناهید و سر شکسته و تراشیده اش، به ماهیت اصلی ضد انقلاب، بیش از بیش پی برده و با ایمان و بصیرتی بیشتر به مبارزه با آنان پرداختند.
تهران، سفر آخر
شرایط حاد منطقه در آن سال و خفقان حاکم گروهک­ها بر مردم، فشار زایدالوصفی که به خانواده شهید رفته بود مادر شهید را بر آن داشت به تهران هجرت کند و پیکر شهید ناهید کرجو، شهید مظلوم سنندجی را در قطعه شهدای انقلاب بهشت زهرای تهران دفن نماید. 
چند سال بعد، مادر از اندوه فراق ناهید، بیمار شد و از دنیا رفت. برادر ناهید می گوید: مادرم در تهران ماند و با بچه های کوچک و وضعیت بد اقتصادی مجبور به کار شد. دوران سختی را گذراندیم اما مادر دلخوش بود که نزدیک ناهید است. دلش خوش بود که دیگر لازم نیست کوه به کوه، دشت به دشت و آبادی به آبادی دنبال ناهید بگردد.
و اینک ...
اینک نوجوانان و دختران ایران اسلامی باید بدانند که وقتی ناهید فاتحی کرجو به شهادت رسید بیش از هفده سال نداشت اما اکنون بعد از گذشت سی سال از شهادتش، نامش به برکت متعالی بودن هدف و ارزش هایش زنده و شیوه زندگی­اش الگویی برای زنان مجاهد است.
 اگر در صدر اسلام سمیه زیر شکنجه جاهلان عرب حاضر به نفی وحدانیت خدا نشد و در دفاع از اعتقادات راسخ خود شهادت را برگزید، امروز زنان موحد، الگویی نزدیکتر را پیش رو دارند. دختر نوجوان شجاعی که تحمل شکنجه­های طاقت فرسا را بر توهین به امام خود ترجیح داد و در مسیر ایستادگی و در دفاع از آرمان­ها و اصول متعالی اسلامی، شهادت را برگزید، و او کسی نیست جز سمیه ی کردستان شهیده ناهید فاتحی کرجو.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 9 تیر 1395  - 6:38 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع :

حاج احمد سوداگر در سال 1339 در یک خانواده مذهبی در شهر دار‌المومنین دزفول به دنیا آمد. از دوران کودکی در مساجد و هیأت مذهبی حضور داشت. دوران راهنمایی را در مدرسه سعدی گذراند، دوران دبیرستان او مصادف با شروع انقلاب مقدس اسلامی بود. او بهمراه مردم شریف ایران در مبارزان انقلابی برعلیه رژیم ستم شاهی بویژه در به تعطیل کشاندن دبیرستان و راه‌اندازی تظاهرات بر علیه رژیم و همچنین ساخت سه راهی برای مقابله با مزدوران مسلح رژیم مشارکت فعالت داشت. با پیروزی انقلاب اسلامی به سپاه پیوست. از چند ماه قبل از شروع جنگ به همراه دوستانش در قالب تیم‌های گشتی شناسایی تحرکات و اقدامات دشمن بعثی صهیونیستی برای شروع تجاوز به میهن اسلامی را از نزدیک رصد می‌نمود. مرحوم سوداگر جزء اولین گروهی بود که قبل از شروع جنگ از سوی سپاه دوره زرهی را در لشکر 92 خوزستان طی نمود. با شروع جنگ به همراه نیروهای ارتش جهت مقابله با تجاوز دشمن به منطقه دشت آزادگان عزیمت نمود. سپس در منطقه کرخه حضور یافت و با تفنگ 106 به همراه دیگر همرزمانش مانع عبور لشکر دشمن از پل کرخه برای تصرف دزفول گردید که در این مأموریت تعداد قابل توجهی از تانک‌های متجاوزین را شخصا به آتش کشید. برادر احمد سوداگر از همان ابتدا در جنگ، کار اطلاعاتی را انتخاب کرد تا اینکه در سال 1359 در منطقه کرخه زخمی و قسمتی از پای چپ وی قطع گردید. فداکاری‌ها و ایثارگری‌های او در منطقه رقابیه در قالب گروه گشتی- شناسایی و اجرای کمین بر علیه دشمن همواره در خاطرات همرزمانش به یادگار مانده است. در جبهه صالح مشطط کرخه بر روی مین رفت و پای چپش را در راه اهداف مقدس خود از دست داد. بعد از دوران نقاهت در عملیات فتح‌المبین حضور یافت و به عنوان مسئول اطلاعات لشکر قدس مشغول به خدمت گردید. او در ادامه عملیات‌های پیروزمند بیت‌المقدس و رمضان نقش مؤثری در مأموریت‌های تیپ 7 ولیعصر (عج) داشت تا اینکه به مسئولیت اطلاعات قرارگاه لشکری قدس منصوب گردید. در سال 1362 دوره فرماندهی و ستاد را در ارتش طی نمود. هوش و ذکاوت برجسته و قدرت تحلیل فوق‌العاده و منطقی او نسبت به مسائل نظامی باعث گردید به معاونت اطلاعات قرارگاه کربلا منصوب گردد. در اکثر عملیات‌های رزمندگان اسلام بر علیه دشمن بعثی به عنوان یک شخصیت مؤثر در تحلیل نبرد و طراحی آن مشارکت داشت و همواره تحرکات دشمن را تحلیل و حرکت‌های بعدی آن را پیش‌بینی می‌نمود. در عملیات ظفرمند والفجر 8 مسئولیت خطیر اطلاعات این عملیات را در منطقه خرمشهر بعهده داشت. رشادت‌های بی‌نظیر وی در عملیات فتح فاو سبب گردید تا در ابتدای سال 1365 در تشکیل قرارگاه عملیاتی قدس مشارکت داشته و مسئول اطلاعات این قرارگاه شد. حضور سردار سوداگر در جبهه‌ها همراه با پدر و برادرانش بود تا در عملیات کربلای 5 یکی از برادرانش به درجه رفیع شهادت نائل آمد. مرحوم احمد سوداگر تا پایان دوران دفاع مقدس در این مسئولیت خطیر و حساس در جبهه‌ها فعال بود و تا یک سال بعد از جنگ نیز برای تثبیت موقعیت پدافندی جبهه‌ها و دفاع در مقابل تجاوزات احتمالی دشمن در مسئولیت جانشین فرماندهی قرارگاه عملیاتی قدس در جبهه حضور داشت. بعد از دوران دفاع مقدس این دلاور خطه‌های نبرد در مسئولیت‌های جانشینی فرماندهی لشکر 7 ولیعصر (عج) و نیز فرماندهی لشکرهای 8 نجف اشرف، 25 کربلا و 27 محمد رسول‌الله (ص) و معاونت اطلاعات نیروی زمینی سپاه اشتغال داشت. مرحوم سوداگر از استعداد و هوش فوق‌العاده‌ای به خصوص در کارهای اطلاعاتی و آموزشی برخوردار بود و در این راستا پیش‌بینی‌ها و آینده‌نگری‌های ژگرفی داشت. او تأکید عجیبی داشت که فرماندهان و رزمندگان دفاع مقدس باید جهت تدوین علوم و معارف دفاع مقدس برای نسل‌های آتی همت گمارند و خود از پیشتازان این حرکت مقدس و بزرگ در عرصه ملی بود. وی برای آشنایی نسل‌های جدید و آینده با علوم و معارف دفاع مقدس در سال 1385 اقدام به تأسیس پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس نمود و با پیگیری‌های مجدانه خود موفق شد علاوه بر نهادینه کردن مسائل دفاع مقدس به عنوان یک مبحث علمی و پژوهشی در دانشگاه‌های کشور، دو واحد درس آشنایی با دفاع مقدس را برای دوره‌های کارشناسی دانشگاه‌های دولتی و آزاد اسلامی را به تصویب برساند که طی 3 سال اخیر بیش از 200 هزار نفر از دانشجویان این دروس را گذرانده‌اند. افکار بلند و دوراندیش وی به شدت پیگیر راه‌اندازی رشته‌های مهندسی، ‌هنر، ادبیات، جغرافیا و علوم پزشکی دفاع مقدس در رشته‌های تخصصی مراکز آموزش عالی کشور بود که در این مهم توفیقاتی را بدست آورد و انشاء‌اله با تلاش دوشتانش و مسئولین امر به ثمر بنشیند. مرحوم حاج احمد سوداگر فردی خستگی‌ناپذیر بود و با داشتن محدودیت‌های جسمی از جمله تنی پر ترکش و پای قطع شده هرگز از فعالیت باز نمی‌ایستاد. دفاع از انقلاب و نظام و تلاش جهت تحقق اهداف آن جزء خصوصیات برجسته وی بوده و دفاع از حریم ولایت در گوشت و خون او عجین شده بود. صراحت لهجه ایشان در بیان حقایق، بی‌تکلفی و ساده زیستن وی زبانزد دوستان و یارانش بود. پیگیری و حساسیت فوق‌العاده او در انجام احسن کارهای واگذاری به او از ویژگی‌های بارزش بود. رزمنده هشت سال دفاع مقدس و خادم رزمندگان در قرارگاه خاتمالانبیاء و لشکر 27 محمد رسول الله (ص) و رئیس پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس، سردار سرتیپ پاسدار حاج احمد سوداگر پس از سال‌ها مجاهدت و مبارزات پس از تحمل شکیبانه جراحات دوران دفاع مقدس در بیست و ششمین سالگرد این عملیات، در روز 21 بهمن 1390بر اثر جراحات فراوان ناشی از جنگ و عوارض شیمیایی به یاران و همرزمان شهیدش پیوست. کتاب جاده‌های سربی اثر ماندگار این شهید است که شامل خاطرات وی از دوران دفاع مقدس است.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 9 تیر 1395  - 6:38 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع :

شهید مرتضی بصیری در بهمن ماه 1342 در خانواده ای مذهبی و متدین در شهرستان خوی دیده به جهان گشود . والدین این شهید بزرگوار ، دیندار ، تحصیل کرده ، آگاه به مسائل سیاسی و معتمد محل بودند که همین امر باعث تعالی اخلاقی ، دینی و معرفتی این شهید سر افراز گردید .شهید بصیری از همان اوایل کودکی ، ضمن تحصیل ، مسائل مذهبی و اعتقادی را در الویت امور زندگی خود قرار داده و اکثر اوقات خود را در مسجد محل و هیئت های مذهبی منجمله هیئت قائم حسینی ( مسجد حاج میرزا یحیی ) حاضر و با عشق و علاقه خاصی ارادت خود را به اهل بیت عصنت و طهارت و سید و سالار شهیدان ابراز می نمود نوجوانی شهید بزرگوار مصادف با آغاز انقلاب بزرگ اسلامی ملت ایران بود که حضور یکپارچه مرحوم در بطن مسائل انقلاب ، از تظاهرات خیابانی ، درگیری با ضد انقلابیون ، پاسداریهای شبهای قبل و بعد از پیروزی نشان از بلوغ فکری و سیاسی ایشان داشت . حضور فعال آن شهید در کنار هم قطاران و همرزمان در پایگاه شهید صمصامی (مسجد حاج میرزا یحیی ) و با شروع جنگ تحمیلی به عنوان یک بسیجی جان بر کف و رزکنده و مخلص در جبهه ها و شرکت در عملیات مختلف و ایثار و از خود گذشتگی های آن فقید سعید نشانگر عشق و علاقه وافر او به رهبر ، انقلاب و نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران بود .حضور مداوم او در جبهه های جنگ و سنگر تحصیل و پایگاه بسیج تا اواسط سال 1365 به طول کشید و از همان سال به نیروی هوایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران پیوست و پس از طی وفقیت آمیز دوره های آموزشی لازم در داخل و خارج از کشور اعم از آلمان و فرانسه و اکراین و .... به عنوان مهندس پرواز مشغول به انجام وظیفه گردید و در همین راستا تلاش مستمر و خستگی ناپذیر ، او را به درجه ای رسانید که به عنوان استاد پرواز ادامه خدمت داد . در کنار خدمت مقدس پاسداری به دلیل علاقه روز افزون او به تعلیم و تربیت نونهالان و جوانان غیور ایران اسلامی در آموزش و پرورش استان تهران به عنوان مربی پرورشی و تربیتی به تربیت نوجوانان همت گماشت . در رابطه با خصوصیات اخلاقی آن شهید بزرگوار موارد ذیل به صورت خلاصه قابل ذکر می باشد : سکوت توأم با تدبر و تفکر از بارزترین صفات اخلاقی ایشان محسوب میشد . با وجود کسب رتبه های برتر علمی تخصصی و هنری که همگان را به حیرت وا میداشت همواره مهر سکوت بر لب زده بود و از طرح و ابراز موفقیت های بیشماری که نائل آمده بود حدالامکان خود داری مینمود . تلاش و پیگیریهای مجدانه در خصوص تمام امور محوله توأم با تلاش و اخلاص از دیگر صفات بارز اخلاقی آن شهید بزرگوار بود و در همین راستا به مدارج عالی هنری در زمینه های نقاشی ،طرحی و سیاه قلم . تذهیب دست یافت و بارها به طرق مختلف توسط مسئولین مورد تقدیر قرار گرفت و قابل تأمل اینکه همواره این تجارب و اندوخته ها را در خدمت انقلاب اسلامی ، جنگ تحمیلی و آموزش نو نهالان قرار داده بود . عشق و علاقه بی حد به تربیت نوباوگان و نوجوانان ذره ذره وجود او را فرا گرفته بود و از دغدغه های قلبی ایشان تربیت نسل بعدی انقلاب ، حفظ آثار ارزشمند نظام اسلامی و جنگ تحمیلی و انتقال این ارزشها به نسلهای آتی بود و همین امر سبب شد ایشان در مبحث علوم تربیتی از نزدیک وارد شده و سالهای متمادی در کنار امور نظامی و تخصصی با شور و شوق وصف ناپذیر به تربیت نسل جوان همت گماشت و بیش از یک دهه با آموزش و پرورش استان تهران همکاری نموده و افتخارات تربیتی فوق العاده ای برای سالهای آتی و نسل جوان به ودیعه گذارد .نوآوری ، خلاقیت و قابلیت ابداع از دیگر خصیصه های آن شهید چه در امور تخصصی و چه در امور زندگی و چه در سایر امور بود. طبیعت زندگی آنست که افراد خلاق همواره از افراد گمنام زبده برگزیده میشوند . مقبولیت عام و عمومی ، بارزترین صفت شهید بصیری بود . بطور کل سجایای اخلاقی عامه پسند آن شهید نزد بزرگ و کوچک از مقبولیت لازم برخوردار بوده ، چه در زمان حیات و چه پس از شهادت . حضور یکپارچه و عموم مردم حتی دانش آموزان و دانشجویان پرواز چندین سال قبل وی در شهرهای اصفهان و کاشان و ... در مراسم های یادبود آن مرحوم شاهد بر این ادعاست . حضور شهید سر افراز در پایگاه شهید صمصامی در اوایل انقلاب و شروع جنگ تحمیلی منجر به ایجاد روابط عاطفی شدید با سایر شهدای بزرگوار این پایگاه گردیده بود . گذشته از خلقیات و سکنات عامه پسند ، این روابط وابستگی شدید ایشان را به نظام و انقلاب مستحکمتر می نمود . این شهید والا مقام خود را مدیون به خون شهدای انقلاب میدانست و از این رو در اولین فرصت ممکن خود را به غافله جان بر کفان رسانیده و با آنان در تمام مراحل کاری و معنوی همراه گردید و این همرهی از سال 1365 تا لحظه شهادت ادامه داشت . داشتن سعه صدر ویژگی خاص برگزیدگان باریتعالی می باشد . همگان اذعان داشتند که آن شهید از متانت ، وقار و صبوری خاص در تمام امور برخوردار بود . با گفتار و کردار و رفتار صادقانه و توأم با اخلاص همگان را به خود جلب مینمود با حوصله و صبوری هر چه تمام تر و با نشاط و شادابی با کودکان به گفتگو می نشست و آنان را در مسائل مختلف راهنمایی می کرد و با بزرگان نیز در قالب مسائل اجرایی و عملی همگام و شاید پیشگام می شد .علاقه ایشان به کار تخصصی شان زبانزد تمامی همکاران و دوستان ایشان بود . هرگز شکوه ، گلایه و شکایتی از ایشان در خصوص وظایف محوله و سختی کار بر زبانشان جاری نشد . هر چند کار ایشان در واحد مهندسی پرواز منحصر به زمان و مکان خاصی نبود لیکن ایشان به صورت تمام وقت ، خود را وقف خدمت به نظام اسلامی ایران نموده بودند و همیشه وظیفه و کار را به دلیل اهمیت موضوع به خانواده ترجیح میدادند .تلاش می نمودند در حق انتخاب اختیار داشته باشند . در تمام مراحل زندگی اعم از تحصیل ، تخصص ها و مهاجرتها و تمام وظایف محوله با شناخت و اختیار کامل قبول مسئولیت می نمودند و همین امر منجر به انجام بهینه و مطلوب وظایف می گردید . بدیهی است عشق و علاقه در کنار انتخاب شایسته ، موفقیت های چشمگیر را برای ایشان به ارمغان آورد که هرگز فراموش نمی شود . سر انجام در ۱۹ دیماه۱۳۸۴ و در آستانه روز عرفه و در حالی که با فرمانده نیروی زمینی سپاه و جمعی از بهترین دوستان قدیمی خود عازم منطقه شمال‌غرب بودند، در سرزمین مهدی باکری در منطقه‌ای که پیش از بیست و دو سال از عمر خود را وقف خدمت در آنجا نموده بود، در اثر سانحه سقوط هواپیما به فیض شهادت رسید.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 9 تیر 1395  - 6:38 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14

احمد الهامی نژاد احمد در روز دهم اردیبهشت‌ماه سال ۱۳۴۱ در یکی از روستاهای سبزوار به دنیا آمد. او آموختن علم را در ۷ سالگی آغاز کرد و بعد از اخذ مدرک سیکل به منظور ادامه تحصیل به سبزوار مهاجرت نمود و در هنرستان فنی در رشته اتومکانیک مشغول به تحصیل گردید. او در جریان مبارزات امام (ره) در جمع دلاوران مبارز ایران قرار گرفت و در نیمه شب ۲۲ بهمن‌ماه با یک اسلحه کلاشینکف که از نظامیان به غنیمت گرفته بودند، به منزل برگشتند و از فردای همان روز طرز کار با اسلحه را یاد گرفتند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با بازگشایی مراکز آموزشی به سبزوار برگشت و تحصیل علم را آغاز کرد. در خردادماه سال ۱۳۶۰ مدرک دیپلم در رشته اتومکانیک را دریافت نمود و در مهرماه همان سال جهت انجام خدمت نظام‌وظیفه به سپاه‌پاسداران پیوست. دوره‌ی عمومی سپاه را از تاریخ دوزادهم اسفندماه ۱۳۶۰ تا سیزدهم خردادماه سال ۱۳۶۱ در جبهه گذرانید. در این زمان در آزمون پذیرش دانشجوی خلبانی پذیرفته شد و به تهران انتقال یافت. وی در تاریخ ۳۰/۱۰/۱۳۶۱ برای دومین مرتبه به جبهه رفت. در این علیات سه نفر از یگان هوایی به شهادت رسیدند و این موضوع باعث شد که سپاه‌پاسداران از فرستادن دانشجویان خلبانی به عنوان سرباز نیروی داوطلب به جبهه خودداری کند. بعد از اتمام دوره آموزش خلبانی برای ادامه کار در تاریخ پانزدهم اردیبهشت‌ماه سال ۱۳۶۶ برای مدت نامعلوم به اصفهان منتقل شد. الهامی‌نژاد در نهم دی‌ماه سال ۱۳۶۷ به همراه تعداد دیگری از خلبانان و مهندسین فنی هواپیما جهت طی دوره آموزشی هواپیمای توکانو -هواپیمای نیمه‌جنگی- به مدت ۴۵ روز به برزیل سفر کرد و موفق به اخذ گواهینامه مربوطه شد. وی در پانزدهم فروردین‌ماه سال ۱۳۷۰ به مدت یک سال به سمت مسئول دفتر استاندارد و ارزشیابی پایگاه هوایی سپاه منصوب شد. در اواخر تابستان سال ۱۳۷۲ با خانواده به تهران بازگشت و در پادگان ولی‌عصر (عج) در سمت معاونت آموزش مشغول به خدمت گردید و پاسدار نمونه معرفی شد. در هفتم اسفندماه سال ۱۳۷۵ طبق حکمی از سوی سرلشکر رضایی به مدت ۳ سال مسؤلیت مدیریت هواپیمایی – معاونت عملیات نیروی هوایی سپاه- را پذیرفت. در بیستم مردادماه سال ۱۳۷۷ از سوی فرمانده نیروی هوایی سپاه، سردار قالیباف، به سمت مدیر واحد اطلاعات و عملیات به مدت ۳ سال منصوب گردید. او از تاریخ ۳۱/۴/۱۳۷۹ دوره داخلی دانشکده‌ی فرماندهی و ستاد را در گرایش هوایی در مقطع کارشناسی ارشد، با معدل کل ۱۸/۲۵ به پایان رساند. الهامی‌نژاد در تاریخ ۲۷/۱۰/۱۳۷۹ از سوی فرمانده کل سپاه سرلشکر صفوی برای مدت ۳ سال مسئولیت مدیریت آموزش‌های خلبانی معاونت آموزش نیروی هوایی سپاه را برعهده گرفت و در تاریخ ۲۲/۹/۱۳۸۴ به موجب حکمی از سوی رهبر معظم انقلاب به درجه سرتیپ دومی منصوب شد و در نهایت در تاریخ ۱۹/۱۰/۱۳۸۴ مصادف با روز عرفه در آسمان ارومیه غرب کشور در سانحه‌ی سقوط هواپیمای حامل فرماندهان نیروی زمینی سپاه به علت ضرب دیدگی از ناحیه جمجمه و نسوج مغز در سن ۴۳ سالگی به شهادت رسید. از او ۳ فرزند به یادگار ماند.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 9 تیر 1395  - 6:38 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14

در هشتمین روز اردیبهشت ماه ۱۳۴۱ در شهر چادگان و در خانواده‌ای مذهبی پا به عرصه‌ی وجود گذاشت و دوران کودکی و نوجوانی را در همان شهر سپری کرد. در اواخر ۱۳۵۵ و در حالی که چهارده سال بیشتر نداشت با جریانات سیاسی آن زمان آشنا شد. در سن چهارده‌سالگی در اثر مطالعه کتاب حکومت اسلامی حضرت امام(ره) وارد جریانات سیاسی کشور شد بطوریکه در سال هزار و سیصد و پنجاه و هفت با تهیه، تکثیر و توزیع اعلامیه‌ها، نوارها و کتب امام خمینی(ره) در منطقه فریدن اصفهان تأثیر بسزایی در جهت ارتقاء سطح فکر مردم منطقه گذاشت. به دلیل فعالیتهای انقلابی گسترده او در منطقه وی بارها و بارها توسط مزدوران رژیم شاه مورد تهدید و ضرب و شتم قرار گرفت و چندین بار از جمله در محرم سال هزار و سیصد و پنجاه و هفت منزل پدری ایشان به بهانه به اصطلاح «دفاع از قانون اساسی» مورد حمله قرار گرفت. پس از طلوع خورشید فروزان انقلاب اسلامی به عضویت کمیته‌ی انقلاب اسلامی درآمد و مدت کوتاهی مسئولیت اطلاعات و عملیات این ارگان را در اصفهان به عهده گرفت. با تشکیل جهاد سازندگی به آن نهاد پیوست و سرانجام پس از استقرار سپاه پاسداران در منطقه فریدن در سال هزار و سیصد و پنجاه و هشت از اولین افرادی بود که به عضویت این نهاد مقدس درآمد. شهید نبی‌الله شاهمرادی واحد اطلاعات سپاه فریدن را با توجه به تجربیات خویش راه‌اندازی نمود. ایشان طی این دوره از فعالیت خود خدمات مهمی را به انجام رسانید که از مهمترین آنها می‌توان به شناسایی و مبارزه با عوامل مروج جریان انحرافی بهائیت، مبارزه با تحرکات گروهکهای ضدانقلاب به ویژه گروههای چپ و کمونیستی، شناسایی و دستگیری تعداد قابل توجهی از عوامل و مرتبطین کودتای نوژه و جمع‌آوری تعداد زیادی سلاح و مهمات غیر قانونی در منطقه اشاره نمود. همزمان با شروع جنگ تحمیلی علی‌رغم مسوولیت وی در سپاه فریدن، به عنوان فرمانده تعدادی افراد داوطلب و در معیت شصت نفر دیگر از همرزمانش عازم جبهه شوش شد. این شهید بزرگوار موفق شد اطلاعات دقیقی از وضعیت دشمن را به رده‌های بالا منتقل نماید و در نتیجه حساسیت و اهمیت این محور از جبهه جنگ را برای مسوولین محرز کند و نهایتاً با برنامه‌ریزی‌های انجام شده جلوی نفوذ عوامل و تیم‌های جاسوسی و خرابکاری عراق از این محور مسدود ‌شد. شهید شاهمرادی در سال هزار و سیصد و شصت و دو به دنبال اوج‌گیری فعالیت گروهک‌های ملحد ضد‌انقلاب در استان‌های کردستان و آذربایجان غربی، عازم منطقه شمال‌غرب شده و در راستای ایجاد امنیت و شناسائی و دفع توطئه‌های دشمنان خارجی اقدام به سرکوبی عوامل مسلح ضد انقلاب که اقدام به شرارت و ناامنی می‌نمودند کرد. از جمله مهمترین اقدامات شهید شاهمرادی در این دوره طراحی دهها عملیات اساسی و مؤثر علیه گروهکهای ضدانقلاب بود که در مجموع باعث افت شدید توان نظامی و تشکیلاتی آنها گردید. شهید شاهمرادی در تیرماه سال هزار وسیصد و شصت و چهار ازدواج نمود که حاصل این ازدواج سه فرزند صالح می‌باشد. پانزده روز بعد از ازدواج به همراه همسر خود به منطقه شمال غرب باز گشت. این شهید بزرگوار در تمام فعالیت‌های خود در منطقه شمال غرب و به تأسی از فرامین حضرت امام(قدس‌سره) و الگو قراردادن رفتار سردارشهید محمد بروجردی، همواره وبا ظرافت خاصی صف مردم محروم و ستمدیده کُرد را از صف ضدانقلاب جدا می‌نمود و رفتار بسیار محبت‌آمیزی با مردم منطقه داشت بطوریکه تعدادی از اشرار فریب‌خورده ضدانقلاب از طریق این رفتار اسلامی و محبت‌آمیز سلاح را برزمین گذاشته و تسلیم نیروهای جمهوری اسلامی ایران شدند. تیزبینی خاص، اشراف عمیق بر اهداف دشمن و تسلط کافی بر منطقه، مدیریت محبت‌آمیز و رفتار صمیمی او با همکاران و نیروهای تحت امرش گره‌های زیادی را گشود و موفقیتهای متعددی را نصیب کشور و منطقه شمال غرب نمود. دوران دفاع مقدس که به پایان رسید او هنوز شوق خدمت در دورنش فروکش نکرده بو و این چنین شد که در ابتدای سال هزار و سیصد و شصت و نه به عنوان معاون اطلاعات قرارگاه حمزه سید‌الشهداء(ع) فصل جدیدی از زندگی خود را آغاز نمود. او طی یازده سال اقدامات بسیار مؤثری در جهت منسجم نمودن و هدفمند کردن فعالیتهای جاری در منطقه انجام داد که نقش مؤثری در جهت تأمین امنیت کامل و اقتدار نظام جمهوری اسلامی در منطقه ‌شد. از جمله نکات بارز این مقطع معرفی سردار کاظمی به عنوان فرمانده قرارگاه حمزه‌سید‌الشهداء(ع) بود که از این زمان دور جدیدی از فعالیتهای شهید حنیف آغاز شده و ایشان در رکاب این فرمانده شجاع به فعالیت ادامه داد. این دو شهید بزرگوار با همکاری یکدیگر موفق ‌شدند بالاترین سطح اقتدار را برای جمهوری اسلامی ایران در منطقه بوجود آورند بطوریکه با فکر تیزهوشانه و تدابیر سردار حنیف و در پرتو فرماندهی مقتدرانه سردار کاظمی، صحنه جنگ با ضد انقلاب که تا پیش از این در مناطق داخلی و مرزی کشورمان بود به آن سوی مرز(عمق خاک عراق) منتقل ‌گردید و همین موضوع باعث زمین‌گیر شدن گروهکهای ضدانقلاب شد چرا که از این زمان به بعد ضد انقلاب مجبور بود توان خود را جهت دفاع از نیروها ومقرهای خود در خاک عراق بکارگیری نماید و به این ترتیب توان عملیاتی و نظامی آنان کاملاً از بین رفت. با این تدابیر وضعیت نیروهای خودی از حالت تدافعی و پایگاهی به حالت تهاجمی و آفندی تبدیل شد و به این ترتیب ابتکار عمل در صحنه کاملاً در دست جهموری اسلامی و سپاه پاسداران قرار گرفت. شهید نبی‌الله شاهمرادی در ۱۳۷۴ و به دنبال فعالیتها و خدمات ارزنده‌اش در منطقه شمال غرب به درجه سرتیپ دومی مفتخر گردید و در ۱۳۸۰ با توجه به تثبیت امنیت در منطقه، ایشان به عنوان جانشین ستاد فرماندهی نصر و مسوول اطلاعات و عملیات و فرمانده قرارگاه نصر شمال غرب منصوب شد و دوران جدیدی در خدمت به مردم ستمدیده عراق برای او بوجود آمد. در این دوره سردار شاهمرادی تلاش زیادی جهت برقراری وحدت و هماهنگی بین گروههای معارض رژیم بعث داشت که نتیجه آن اتحاد گروههای شیعه و کرد در مبارزه علیه رژیم دیکتاتور صدام بود. نکته قابل توجه در فعالیت سردار شاهمرادی طی این دوره نگاه واقع بینانه به مسائل عراق و نیز برخورد صادقانه با گروههای عراقی بود که همین مسئله روابط محبت‌آمیز خاصی را بین سران این گروهها با سردار شاهمرادی بوجود آورده بود. هم از این رو است که سران گروههای معارض عراقی به هنگام شنیدن خبر شهادت این عزیز بسیار اندوهگین شده و از جمله آقای جلال طالبانی رئیس جمهور عراق و رهبر اتحادیه میهنی کردستان عراق، مسعود بارزانی رهبر حزب دمکرات و عبدالعزیز حکیم رئیس مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق اقدام به ارسال پیام‌های تسلیت کم‌نظیری می‌نمایند. به دنبال انتصاب سردار احمد کاظمی به عنوان فرمانده نیروی زمینی سپاه و با توجه به آشنایی کامل ایشان با توانایی‌ها و تجربیات سردار شاهمرادی در منطقه شمالغرب، از ایشان دعوت به همکاری نموده و در مهرماه سال هزار و سیصد و هشتاد و چهار وی را به عنوان معاون اطلاعاتی خود برمی‌گزیند. شاهمرادی که علاقه بسیار زیادی به سرداراحمد کاظمی داشت و از طرفی تجربه بسیار موفق و شیرینی از همکاری با ایشان در منطقه شمال غرب کشور را چشیده بود، با تکیه بر تجارب ارزشمند ۲۶ گذشته خود و تحت فرماندهی مقتدرانه احمد کاظمی شروع به فعالیت و خدمت در عرصه جدید می‌نماید. سر انجام در ۱۹ دیماه۱۳۸۴ و در آستانه روز عرفه و در حالی که با فرمانده نیروی زمینی سپاه و جمعی از بهترین دوستان قدیمی خود عازم منطقه شمال‌غرب بودند، در سرزمین مهدی باکری در منطقه‌ای که پیش از بیست و دو سال از عمر خود را وقف خدمت در آنجا نموده بود، در اثر سانحه سقوط هواپیما به فیض شهادت رسید. خانواده، همکاران، دوستان و مریدان این شهید عزیز با سینه‌ای مالامال از اندوه و غم و گلویی پر از بغض، از اقصی نقاط کشور گرد هم آمده و در زیر بارش برف، پیکر او و دیگر دوستانش را تشییع نموده و جلوه‌های کم‌نظیری از وفاداری، عشق و محبت خود را به این شهید ابراز نمودند. پیکر این شهید عزیز در کنار دو تن از شهدای دیگر این سانحه، فرمانده و دوست دیرینه‌اش شهید احمد کاظمی و شهید یزدانی و در جوار شهدای والا مقامی همچون شهید حسین خرازی مصطفی ردانی‌پور، در گلزار شهدای اصفهان به خاک سپرده شد

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 9 تیر 1395  - 6:38 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14

غلامرضا یزدانی تاریخ تولد:18/10/1340.تاریخ شهادت:19/10/1384محل تولد :اصفهان /نجف آباد.طول مدت حیات :44محل شهادت :اسمان ارومیه(پرواز ارومیه تهران بهشت) مزار شهید:بهشت زهرااصفهان غلام‌رضا یزدانی در روز هجدهم دی ماه سال 1340 در شهرستان نجف آباد متولد شد. او در دبستان نهم آبان آموختن را آغاز نمود. دوره‌ی راهنمایی را در مدرسه امیرکبیر گذراند و به علت علاقه به دروس فنی در رشته راه و ساختمان در هنرستان آیت الله طالقانی ادامه تحصیل داد. دوران پایانی دبیرستان او مصادف بود با مسائل انقلاب و غلام‌رضا در این مسیر همراه مردم شد. او اعلامیه‌ها را از قم به نجف آباد می‌برد و بین مردم پخش می‌کرد. در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی دوره چریکی را به همراه شهید حجت الاسلام منتظری، احمد کاظمی، غلام‌رضا صالحی در سوریه گذراند و پس از بازگشت به ایران در خرداد ماه سال 1359 موفق به اخذ مدرک دیپلم شد. با آغاز جنگ در کسوت بسیجی به جبهه رفت و تا پایان جنگ 108 ماه مردانه جنگید. او در آغازین روزهای جنگ در مغازه برادر مشغول به کار بود، اما حمایت از خاک ایران و اسلام را بر هر کاری مقدم دانست و رهسپار جنگ شد. چندی بعد در روز هجدهم دی ماه لبا سبز سپاه پاسداران را بر تن کرد. وی در غرب (مریوان- سنندج) با شهیدان نورانی و ناهیدی آشنا گشت و استفاده از ابزار آلات جنگ را فراگرفت. سپس توپخانه تیپ 27 محمد رسول الله (ص) را راه اندازی کرد تا در عملیات فتح‌المبین حماسه‌ای بی‌نظیر بیافریند. در عملیات رمضان مسئولیت فرماندهی توپخانه قرارگاه نصر را پذیرفت و در عملیات مسلم بن عقیل فرماندهی توپخانه قرارگاه ظفر را برعهده گرفت. سپس در عملیات والفجر مقدماتی، والفجر 1 فرماندهی توپخانه قرارگاه حمزه سیدالشهدا (علیه السلام) را به او سپردند. آنگاه گروه توپخانه‌ی 40 رسالت را تأسیس کرد و این گروه به قوی‌ترین گروه توپخانه سپاه تبدیل شد. او توانست خدمات زیادی را در طول سالهای دفاع مقدس ارائه کند به خصوص در عملیات بدر، نصر 4، فتح، والفجرها، کربلای 5 و ... سال 1366 همزمان معاونت عملیاتی توپخانه سپاه و فرماندهی توپخانه قرارگاه نجف اشرف را برعهده گرفت و توانست با آتش مؤثر خد عرصه را بر دشمن تنگ و زمینه را برای نفوذ نیروهای پیاده فراهم کند. از جمله: کریلای 10، نصر 4، بیت المقدس 2 و 4 و سرانجام مرصاد. بعد از اتمام جنگ نیز 15 روز در جبهه ماند. غلام‌رضا در سال 1362 همراه و همسفر خود را یافت و صاحب 3 فرزند شد. بعد از اتمام جنگ وارد دانشکده توپخانه سپاه پاسداران شد و دوره عالی توپخانه را با موفقیت گذراند. سال 1368 مدرک کارشناسی جغرافیای سیاسی از دانشگاه امام حسین (ع) و در سال 1376 کارشناسی ارشد را در رشته مدیریت امور دفاعی دریافت نمود. بعد از آن مسئولیت دانشکده علوم و فنون توپخانه سپاه به او واگذار گردید و ضمن آن به تدریس مشغول شد. نیروی هوایی سپاه پاسداران هم از خدمات او بی‌بهره نماند. به طوری که در سال 1377 به نیروی هوایی انتقال یافت و مدتی جانشین فرمانده یگان موشکی نیروی هوایی شد و چندی بعد بعنوان فرمانده پدافند هوایی نیروی هوایی برگزیده گشت. سوم خرداد ماه سال 1369 مدال درجه 1 فتح را از دستان با برکت مقام معظم رهبری دریافت کرد و از سوی سردار کاظمی 4 مرتبه تشویق شد و به عنوان سردار نمونه معرفی گشت. سال 1382 به نیروی زمینی برگشت و به فرماندهی توپخانه و موشک‌های نیروی زمینی سپاه منصوب شد و علاوه بر وظایف شغلی‌اش به کار جمع‌آوری یادنامه شهدای دوران دفاع مقدس روی آورد. سه کتاب سرداران آتش و درس‌های زیردرخت بلوط و جبهه‌ای به عرض 6 متر از جمله فعالیت‌های فرهنگی او بود. وی در تاریخ نوزدهم دی ماه سال 1384 در حالی‌که برای سازماندهی یک واحد توپخانه به اتفاق سردار کاظمی فرمانده نیروی زمینی سپاه و تنی چند از فرماندهان قصد سفر به ارومیه داشت، براثر سانحه هوایی در سن 44 سالگی به بیکران شهادت بال گشود. او در تاریخ 18/10 به دنیا آمد و در 18/10/1359 وارد سپاه شد و در 18/10/1382 به فرماندهی توپخانه نیروی زمینی منصوب گشت و در تاریخ 19/10/1384 هدیه تولدش که شهادت بود را از مولایش دریافت نمود

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 9 تیر 1395  - 6:38 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع :

شهید صفدر رشادی در سال 1340 در شهر ساوه در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود. دوران کودکی تا جوانی خود را همراه با تعمیق باورهای دینی گذراند و از تحصیل علم و دانش نیز غافل نگردید. در بهمن 1357 به رهبری امام راحل(ره) در کنار مردم به مبارزه با طاغوت پرداخت. پس از پیروزی انقلاب در سال 58 به عضویت سپاه درآمد تا بتواند در کنار همرزمان خود به دفاع از اسلام و انقلاب بپردازد. شهید رشادی ماه ها در جبهه های حق علیه باطل، به پیکار با دشمنان و دفاع از دین، انقلاب و میهن پرداخت و همواره سعی داشت تا در مناطق عملیاتی حضور فعال داشته باشد. از ویژگی های اخلاقی وی تعهد، پشتکار، جدیت، و ساده زیستی در زندگی فردی و اجتماعی بود؛ این روحیه سبب شد تا در مسئولیت های مختلف از جمله : جانشین قرارگاه صاعقه، رئیس ستاد تیپ موشکی، معاونت هماهنگ کننده موشکی و معاونت طرح و برنامه و بودجه نهسا انجام وظیفه نماید و برای ادامه راه همرزمان شهیدش مسئولیت معاونت طرح و برنامه و بودجه و مالی نیروی زمینی سپاه را به عهده گیرد. اما سرانجام در سانحه هوایی هنگام انجام مأموریت به لقاءالله پیوست و در جوار شهیدان آرام گرفت.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 9 تیر 1395  - 6:38 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع :

شهید سعید سلیمانی فرزند علی در سال 1338 در تهران به دنیا آمد و تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم ادامه داد. پس از حضور در دوران غرور آفرین مبارزه با رژیم پهلوی در کنارامت شهید پرور ایران، در بهار سال 59 وارد سپاه گردید. او که خدمت در سپاه را انجام وظیفه می دانست با شروع چنگ تحمیلی، عاشقانه در کنار همرزمان دلاور خود به جبهه های غرب و جنوب شتافت و مدت نود ماه در مناطق مختلف عملیاتی به مبارزه علیه بعثیان کافر پرداخت. او علی رغم مسئولیت های مهم خود در مناطق جنگی چون: مسئول طرح و عملیات ، اطلاعات و عملیات، معاون دوم لشکر و جانشین لشکر محمد رسول الله (ص) و نیز مسئول معاونت عملیات قرارگاه ثارالله (ع) با شجاعت و شهامت وصف ناپذیر و جدیت و پشتکار و تعهد و دلسوزی و سوابق درخشان کاری، بارها و بارها در خط مقدم جبهه حضور یافت که از این بابت او هم نصیبی گرانقدر از جانبازی یافت و گواهی نامه ای ارزنده برای ارائه در عالم اعلی کسب نمود که چنین کالایی خریدار ملکوتی می طلبد. وی در آخرین سمت خود به عنوان معاون عملیات نیروی زمینی سپاه عازم مأمویت بود که با سانحه سقوط هواپیما به دیار باقی شتافت و مرغ جانش در کنار همرزمان شهیدش آشیان گرفت.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 9 تیر 1395  - 6:38 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع :

سعيد مهتدي جعفري سال 1337 سعيد در شهر پيشواي ورامين به دنيا آمد. دوران ابتدايي را در مدرسه شيخ جنيد پيشوا سپري كرد. پدرش معاون مدرسه بود اما سعيد بدون تكيه به پدرش با تلاش، به آموختن علم پرداخت. وي بعد از اتمام دوره ابتدايي به دبيرستان شريعتي (پهلوي) رفت و وارد مركز تربيت معلم شد. پس از اخذ مدرك كارداني در مدارس روستاهاي ابردژ (قلعه بلند) ورامين، توچال، پاكدشت و طارند پيشوا به تدريس پرداخت. در زمان حكومت محمدرضا پهلوي به خيل كثير يارام امام پيوست و سازماندهي پخش اعلاميه‌هاي امام را در زادگاهش پذيرفت. پس از پيروزي انقلاب به عضويت جهادسازندگي درآمد و در جمع‌آوري محصولات و كاشت آن به كشاورزان كمك كرد. ضمن آن كه كار تدريس را رها نكرد با آغاز غائله كردستان، به اين منطقه رفت و در روانسرا و جوانرود مشغول فعاليت شد و فرماندهي منطقه تازآباد، فرماندهي عمليات سپاه جوانرود و فرماندهي عمليات سپاه بوكان را به مدت 2 سال پذيرفت. سردار مهتدي آنگاه به جمع دلاوران لشكر 27 محمد رسول‌الله (ص) پيوست و مسئوليت‌هاي مختلفي چون فرماندهي گردان كميل، فرماندهي محور، فرماندهي عمليات لشكر، مسئول اطلاعات لشگر و جانشيني فرمانده لشگر را بر عهده داشت و مدتي بعد فرماندهي لشگر 27 محمد رسول الله (ص) را پذيرفت. سعيد تحصيلاتش را در دانشگاه تربيت معلم تهران تا اخذ مدرك كارشناسي در رشته شيمي ادامه داد؛ سپس مدرك كارشناسي ارشد در رشته مديريت دفاعي را دريافت كرد. وي از سال 1357 وارد راهي شد كه در سال 1384 با شهادتش به پايان رسيد و شروع راه آسماني آخرت را رقم زد. 100 ماه در جبهه بودن و 65% جانبازي، روح و جانش را چنان صيقل داد كه در كشاكش دنيا انساني آسماني باشد. يك پاي او از پاي ديگرش حدود 10 سانتي‌متر كوتاه‌تر بود. يكي از پاهايش را 13 بار عمل كردند. دستگاه گوارشش نيز در جنگ به علت اصابت تركش مشكل داشت. 7 عمل مهم نيز انجام داد تا اين‌كه از دردهايش كاسته شود و بالاخره بعد از 3 سال كمي بهبود يافت. پرواز اروميه براي حاج سعيد مهتدي پرواز به عرش الهي بود؛ او در تاريخ 19/10/1384 در سن 47 سالگي به سوي همرزم عزيزش سردار ابراهيم همت بال گشود تا در بي‌كران عشق الهي آرام گيرد.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 9 تیر 1395  - 6:38 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع :

تاريخ تولد:10/3/1337.تاریخ شهادت:19/10/1384محل تولد :قم /قم.طول مدت حیات :47محل شهادت :اسمان اروميه(پرواز تهران اروميه بهشت)مزار شهید:_ عباس در روز دهم خردادماه سال 1337 در شهر قم ديده به جهان گشود. دوره ابتدايي را در مدرسه مصطفي خميني و دوره‌ي متوسطه‌ را تا اخذ مدرک ديپلم تجربي ادامه داد. از همان ابتدا داراي هوش و حافظه‌ي قوي بود و بعد از دريافت مدرک در سال 1359 لباس سبز سپاه‌پاسداران را بر تن کرد. همزمان با آموزش‌هاي مقدماتي، به فراگيري زبان خارجه پرداخت. در فروردين‌ماه سال 1360 در جرگه خلبانان سپاه قرار گرفت و ضمن آموزش پرواز به عنوان خلبان در جنگ شرکت نمود و وظيفه‌ي ترابري و جابه‌جايي مسئولين و فرماندهان جنگ را پذيرفت. عباس در فروردين‌ماه سال 1361 با بانويي پارسا ازدواج کرد و صاحب 3 فرزند شد. سال 1364 با هواپيماي فالکن پرواز کرد. در سال 1365 دو روز بعد از تولد دخترش زهرا، عازم منطقه جنوب شد اما از پرواز جا ماند و آن هواپيما در طول مسير مورد اصابت موشک قرار گرفت و همه سرنشينان آن شهيد شدند و چون نام عباس در ليست مسافران بود، نام او را در ليست شهيد ذکر کردند اما دقايقي بعد خود را به پايگاه تهران معرفي کرد. سال 1366 دوره دافوس و چتربازي را با موفقيت و کسب نمره عالي به اتمام رساند. سال 1367 به عنوان فرمانده دانشکده پرواز انتخاب شد. در سال 1368 فرمانده پايگاه بدر گرديد که بعد از شش ماه در پايگاه تصادف کرد و براي عمل جراحي به تهران منتقل گشت. عمل جراحي کمر را در سال 1369 در بيمارستان بقيه‌الله تهران انجام داد. دو ماه در بيمارستان ماند و 6 ماه در منزل استراحت کرد. سال 1369 با هواپيماي فوکر پرواز کرد و همزمان در شرکت هواپيمايي آسمان با هواپيماي مسافربري بوئينگ 727 پرواز نمود. سال 74-1373به درخواست سردار قاليباف به سپاه برگشت و به سمت معاونت ايمني نيروي هوايي سپاه منصوب گرديد. سال 1374 کار بر روي هواپيماي آنتونف را آغاز نمود و به عنوان استاد خلبان به تدريس پرواز آنتوف پرداخت. کروندي همچنين توانست با بزرگ‌ترين هواپيماي جهان، هواپيماي 6 موتور، در کشور اوکراين پرواز کند. وي بيش از دو هزار ساعت پرواز با هواپيماي فالکن و هفت هزار ساعت پرواز با هواپيما‌هاي مختلف را در کارنامه خود ثبت کرد که اين يک رکورد کشوري شناخته شد. عباس در سال 1379 فرماندهي پايگاه قدر نيروي هوايي سپاه را پذيرفت. او فردي متعهّد، دلسوز، خوشرو و متواضع بود. سرانجام سردار سرتيپ خلبان کروندي در روز نوزدهم دي‌ماه سال 1384 به همراه احمد کاظمي و ديگر فرماندهان عازم اروميه شد و به علت نقص فني، در سن 47 سالگي به اوج بال گشود و آخرين پرواز خود را با هواپيماي فالکن انجام داد که به بي‌نهايت رسيد.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 9 تیر 1395  - 6:38 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع :

کوروش سید ابوطالب امام در سال 1333 در تهران متولد شد. وی کار عکاسی را از ده سالگی در کنار پدر آغاز کرد. خود درباره چگونه عکاس شدنش می‌گوید: «عکاسی دلمشغولی‌ام از زمان کودکی بوده است. آن موقعی که باید با بچه‌ها در کوچه فوتبال بازی می‌کردم یا دوچرخه سواری به دلیل منع از بازی در کوچه با دوربین ساده‌ای که پدرم در اختیارم گذاشته بود مشغول می‌شدم.» پس از گذراندن دوران متوسطه در مدرسه عالی ساختمان مشغول به ادامه تحصیل در رشته معماری داخلی شد. بعد نقاشی را شروع کرد و سپس گرافیست شد اما چون دلمشغولی اصلی‌اش عکاسی بود تقریبا فعالیت‌های دیگر را کنار گذاشت. اوج فعالیت‌های عکاسی ابوطالب امام به دوران آغاز جنگ ایران وعراق باز می‌گردد. اوکه به دلیل اصلیت خرمشهری خود دلبستگی خاصی به این منطقه داشت به مناطق جنگی جنوب کشور سفر کرد و تا پایان جنگ به عکاسی پرداخت. در سال 62 به طور اتفاقی سردبیر هفته نامه سروش آقای فروزان تعدادی از کارهای او را دید و از او خواست تا عکس‌هایش را در صفحه‌ای تحت عنوان (هنر و جنگ) به چاپ رساند. از آن زمان بود که همکاری وی با هفته نامه سروش آغاز شد. این اولین باری بود که عکس‌های جنگ در اندازه بزرگ و با چاپی نسبتا خوب در مطبوعات منتشر می‌شد. ابوطالب امام درباره عکاسی جنگ می‌گفت: «عکاسی جنگ را باید به دو مقطع زمانی دوران جنگ و پس از جنگ تقسیم کنیم که عکاسی زمان جنگ الزاما محدود به خط مقدم جبهه و درگیری‌های نظامی نمی‌شود بلکه دادن تصاویری زنده و واقعی از شهرهای مرزی که به طور مستقیم جنگ را لمس می‌کردند و مردمی که زیر حملات هوایی در جنوب و غرب کشور و به واقع در کنار جنگ به زندگی مشغول بودند بخش قابل توجهی از عکاسی زمان جنگ را شامل می‌شود.» وی از سال 62 همکاری خود با سازمان تبلیغات را آغاز کرد و همچنین با نشریات گوناگون نیز همکاری داشت. وی در به مدت سه سال در میانه جنگ به عنوان طراح نمایشگاه‌های صنعتی بنیاد مستضعفان به لبنان رفت و در اوقات آزاد و فراغت شروع به عکاسی از این کشور کرد که حاصل این سفر نمایشگاهی انفرادی در موزه هنرهای معاصر تهران با عنوان (نگاهی به لبنان) بود. در سال 1378 اقدام به جمع آوری 250 عکس مربوط به دوران ویرانی محله‌های مختلف سراسر ایران در دوران جنگ کرد. سپس اقدام به عکاسی از همان نقاط و مکان‌ها در زمان جدید کرد و مجموعه عکس‌های مقایسه‌ای را تهیه کرد که در دو جلد کتاب تحت عنوان «رویشی در سپیده» به کوشش دفتر مناطق بازسازی شده جنگ تحمیلی به چاپ رسید. از همین زمان بیماری تنگ شدن مجاری نخاعی وی رو به شدت گذاشت و سبب شد که از عصا برای راه رفتن استفاده کند. وی در طول دوران فعالیت حرفه‌ای خود نمایشگاه‌های انفرادی زیادی بر پا کرد که نمایشگاه «تهران-جنگ-زندگی» در فرهنگسرای بهمن، یادگارهای خرمشهر در خانه عکاسان ایران و سیاه مقش‌ها در نگارخانه بامداد بهمن 85 از آن جمله‌اند. با پیشرفت بیماری وی ناگزیر به استفاده از ویلچیر شد که تا حدود زیادی بر روی فعالیت‌های عکاسی او تاثیر گذاشت اما همچنان به فعالیت‌های مختلف از جمله ساختن فیلم‌های کوتاه و کلیپ‌های تصویری پرداخت. کوروش ابوطالب عکس‌های نمایشگاه یادگارهای خرمشهر را با رویکرد تاثیر مفاهیم جنگ در نسل و جهان امروز در منزل شخصی خود و با بر پایی آتلیه‌ای کوچک تهیه کرد. او آخرین نمایشگاه عکس‌های فتو کلاژ خود را که شامل عکس‌های زنده یادژازه طباطبایی بود در سال 87 به یاد او در نگارخانه سیحون تهران برپا کرد. گسترش بیماری سبب شد که یک سال پایانی عمر خود را به طور کامل و بی هیچ گونه تحرکی بر روی تخت بیمارستانی منزلش سپری کند که در این زمان نیز شور و امید به زندگی او را از حرکت باز نیاستاند و با کمک همسر خود به عکاسی از تعدادی از دوستان خود با پس زمینه سقف اتاق خود که تنها محل نگاهش بود پرداخت. وی ظهر روز 19 اسفند 1388 پس از تحمل ماه‌ها بیماری طاقت فرسا در بیمارستان شرکت نفت تهران دار فانی را وداع گفت. روحش شاد و یادش گرامی

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 9 تیر 1395  - 6:38 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع :

محمد صادق اسلامي نام پدر : محمدباقر تاریخ تولد : سه‌شنبه ، 2 فروردين ، 1311 محل تولد : تهران سن هنگام شهادت: 49 تحصیلات : مقدمات حوزه ،‌دانشجوي رشته انسان‌شناسي تخصص : زبان و ادبيات عرب و انگليسي ، احكام و معارف اسلامي سوابق مبارزاتي : ارتباط با فدائيان اسلام ، همكاري در تأسيس گروه شيعيان، همكاري با گروه‌هاي مبارز، برپايي اعتراضات مردمي، حركت در مسير نهضت عاشورايي امام خميني (ره)، عضو مؤسس هيئت‌هاي مؤتلفه اسلامي، دستگيري وتحمل شكنجه و زندان‌هاي مخوف رژيم پهلوي كارهاي تشكيلاتي: عضو شوراي مركزي هيئت‌هاي مؤتلفه اسلامي، راه‌اندازي گروه مخفي حمايت از زندانيان سياسي در دوران طاغوت، تقويت فعاليت‌هاي مذهبي و سياسي مساجد و هيئت‌هاي مذهبي، همكاري در شركت سهامي فيلم در خدمت دين، ‌تأسيس بنياد رفاه و تعاون اسلامي، ‌عضويت در شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي مسئوليت‌ها: عضو كميته استقبال از حضرت امام(ره) ، همكاري با كميته انقلاب اسلامي،‌ مسئول نظارت بر اندوخته اسكناس، سرپرست وزارت بازرگاني، معاون پارلماني و هماهنگي وزارت بازرگاني در كابينه شهيد رجائي تولد تا جواني محمدصادق اسلامي دوم فروردين سال 1311 ه.ش در خانواده‌اي مذهبي در يكي از محلات قديمي شهر تهران متولد شد. پدرش شيخ محمدباقر فرزند شيخ نصرالله از روحانيان با تقوا و پرهيزگاري بود كه تحصيلات حوزوي خود را از حوزه علميه گيلان آغاز كرد و در قزوين ادامه داد. سپس مدتي به تهران مهاجرت كرد و در حوزه علميه مروي اقامت گزيد.دوباره به قم بازگشت و از آن‌جا به تهران مراجعت نمود. در همين ايام بود كه با سيده خديجه مطيع‌ها معروف به خانم سادات ازدواج كرد و به زادگاه خود منطقه شلمان (بين رودسر و لنگرود) بازگشت. محمدصادق در دامان چنين پدر و مادري رشد و نمو يافت و با چشمه‌هاي زلال اخلاق و سيره اهل‌بيت عصمت و طهارت (س) آشنا شد. تحصيلات ابتدايي را در تهران و لنگرود سپري كرد. پس از بازگشت به تهران، تحصيلات دوره متوسطه را به صورت شبانه و متفرقه از سرگرفت. محمدصادق اسلامي در اين مدت هم چنين به همراه دوستان خود شهيد سيداسدالله لاجوردي و آقايان خاموشي و مقصودي، در كلاس‌ درس مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمين شاهچراغي (ره) حاضر ‌شد و احكام و علوم حوزوي را فراگرفت. وي در جواني با شهيد صادق اماني آشنا و در جامعه تعليمات اسلامي در گذرقلي واقع در خيابان خيام به فعاليت ديني پرداخت. او از همان دوران تحصيل در مقطع ابتدايي به كار نيز مشغول بود. ابتدا در محله يافت‌‌آباد تهران به همراه يكي از برادرانش به كارگري روي‌ آورد، ‌پس از مدتي در بازار زرگرها در يك حجره طلافروشي مشغول به كار شد و سپس در سال 1329 ه.ش به استخدام شركت تلفن درآمد و رفته رفته با لياقت و كارآمدي كه از خود نشان داد به عنوان سرپرست بخش منصوب شد. با دولتي شدن شركت تلفن، شهيد اسلامي از آيت‌الله ‌العظمي بروجردي (ره) براي ادامه همكاري استفتاء نمود و با دريافت پاسخ از ايشان با اينكه براي معيشت خويش و خانواده‌اش به حقوق آن نياز داشت، از ادامه همكاري صرف‌نظر كرد. اوايل سال 1336 ه.ش در خيابان سيروس (شهيد مصطفي خميني)، يك مغازه خريد و به توليد پلاك روي آورد. وي پس از آن با فروش مغازه، يك دستگاه خودرو تاكسي خريداري نمود. سپس در سال‌هاي 1336 تا 1340 در شركت آب تهران مشغول به كار شد. با روي كارآمدن منصور روحاني(عضو فراماسون و بهايي) به عنوان مدير عامل شركت، از وي به دليل دزدي و تضييع حقوق كارگران به دادگستري شكايت نمود. پيگيري اين پرونده، ‌موجب اخراج وي و برخي كارمندان شركت آب شد و بر اساس حكم بيدادگاه پهلوي،او براي هميشه از اشتغال در اماكن دولتي ممنوع گرديد. در حكم ممنوعيت اشتغال به كار شهيد اسلامي كه مديركل وقت سازمان آب تهران آن را صادر كرده، چنين آمده است: « آقاي محمدصادق اسلامي، كارمند اداره شبكه توزيع، عطف به گزارش شماره 85/7823 مورخ 1/6/40 اداره شبكه توزيع و رسيدگي كه به عمل آمده است چون علاوه بر اهمال و قصور در انجام وظايف محوله در ساعات اداري اقدام به تحريكاتي نموده‌ايد كه مغاير با مصلحت سازمان آب تهران مي‌باشد، بنابراين به موجب اين ابلاغ به خدمت شما در سازمان تهران خاتمه داده مي‌شود. مقتضي است جهت تصفيه حساب به اداره حسابداري مراجعه نمائيد.» پس از آن به بازار آمد و با تحصيلداري در مغازه برادران اماني كه در تجارت حبوبات اشتغال داشتند، ‌به تأمين معيشت پرداخت. او در سال 1346 ه.ش در يك مغازه آهن فروشي مشغول به كار شد و سپس مدير فروش شركت توليد لوله‌هاي چدني پارس متال گرديد و بعد از آن به عنوان مدير عامل شركت ظروف لعاب قائم و سپس به عنوان مدير يك شركت مرغداري به كار مشغول شد. شهيد اسلامي به زبان‌هاي عربي و انگليسي تسلط و آشنايي داشت و در سال 1347 ه.ش دوره مديريت فروش را در سازمان مديريت صنعتي گذراند. اشتغال به كار و مبارزه ، مجال تحصيلات دانشگاهي را به شهيد محمدصادق اسلامي نداد. پس از پيروزي انقلاب اسلامي با شركت در آزمون سراسري دانشگاه در رشته انسان‌شناسي دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران پذيرفته شد. شهيد اسلامي در سال 1336 به واسطه آشنايي با شهيد حاج صادق اماني،‌با خواهرزاده ايشان، ‌خانم زهرا بادامچيان، ‌خواهر دكتر اسدالله بادامچيان ازدواج نمود. شهيد اسلامي و مبارزه عليه طاغوت فعاليت‌هاي سياسي شهيد محمدصادق اسلامي به آشنايي او با شهيد نواب صفوي و شركت در جلسات و برنامه‌هاي عمومي فدائيان اسلام باز مي‌گردد. اين آشنايي موجب پرورش روحيه مبارزه و ظلم ستيزي در وجود شهيد اسلامي شد. او هم چنين در كلاس‌هاي درس جامعه تعليمات اسلامي حضور جدي داشت و همين امر موجب آشنايي او با شهيدان اماني ،‌لاجوردي ،‌رجائي و برخي چهره‌هاي ديگر گرديد و در سال 1330 به همراه شهيد حاج صادق اماني، گروه شيعيان را تشكيل داد. اين افراد براي ايجاد فرهنگ عمومي اسلام در كشور و امر به معروف و نهي از منكر(سياسي و غيرسياسي) در پوشش فراگيري زبان عربي و علوم اسلامي و بحث و گفتگوي آزاد ديني گردهم جمع شده بودند و با توجه به فضاي فرهنگي آن روز جامعه تصميم به ايجاد تشكلي منسجم گرفتند. بر اين اساس از مرحوم آيت‌الله سيدمحمدتقي خوانساري (ره) كسب تكليف نمودند و ايشان در پاسخ گفت: « چون امر به معروف واجب است ،‌مقدمات آن نيز كه ايجاد تشكيلات است واجب است». او در مدت همكاري با گروه شيعيان، ‌يك بار از سوي جلادان رژيم دستگير و شكنجه شد. شهيد اسلامي پس از آن، به فعاليت‌هاي فرهنگي و سياسي خود، شدت بيشتري بخشيد و موفق شد با همكاري برخي دوستانش جوانان بيشتري را جذب اين فعاليت‌ها نمايد. از آنجا كه با مشكل مكان روبرو شده بودند به اتفاق شهيد حاج صادق اماني تصميم به احياي مسجد شيخ علي در بازار‌ آهنگرهاي تهران گرفته و آنجا را از حالت متروكه خارج كردند. از اين به بعد فعاليت‌هاي شهيد اسلامي و دوستانش، با نام هيئت مسجد شيخ علي شناخته مي‌شد. وي همچنين در دوران اشتغال در شركت آب، با برخي چهره‌هاي ملي آن روزگار نيز آشنا شد و همين امر موجب ارتباط او با گروه تازه تأسيس نهضت آزادي شد. اين همكاري بعدها پس از تشكيل هيئت‌هاي مؤتلفه اسلامي نيز ادامه داشت و شهيد اسلامي قبل از پيروزي انقلاب اسلامي رابط بين نهضت آزادي و هيئت‌هاي مؤتلفه اسلامي بود. با تصويب لايحه انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي در مهرماه سال1341ه.ش،‌ حضرت امام خميني(ره) به مخالفت با آن برخاستند. در اين ماجرا ، شهيد اسلامي به همراه ديگر همرزمانش تلاش گسترده‌اي كردند و با پخش اعلاميه‌ها و بيانيه‌ها، پرده از ماهيت رژيم سرسپرده پهلوي برداشتند كه از آن جمله مي‌توان به برگزاري مراسم روز پنجشنبه هفتم آذر سال 1341 ه.ش در مسجد حاج عزيزالله بازار تهران،‌ حركت به سوي قم و اجتماع در بيت حضرت امام خميني (ره) و ترتيب برگزاري نخستين راهپيمايي از مسجد اعظم قم به طرف منزل امام خميني (ره) در 8 آذر همان سال اشاره كرد. شهيد اسلامي هم چنين در سال 1341 ه.ش پس از طرح موضوع رفراندوم لوايح ششگانه ( انقلاب سفيد) ، با تبعيت از مرجعيت و روحانيت، با همكاري دوستانش دست به تعطيلي بازار تهران و راه‌اندازي تظاهرات زد كه نتيجه آن درگيري با مأموران جلاد شاه شد. وي تا قبل از واقعه خونين 15 خرداد سال 1342 فعاليت‌ سياسي و مبارزاتي خود را به همراه دوستان خويش به ويژه شهيد حاج صادق اماني در قالب هيئت مسجد شيخ علي انجام مي‌داد. اما اوايل سال 1342 شهيد اسلامي و ديگر مبارزان اسلامي مركب از هيئت‌هاي مؤيد، بازار، دروازه و اصفهاني‌ها، در پاسخ به نداي استنصار حضرت امام خميني(ره) هيئت‌هاي مؤتلفه اسلامي را بنا نهادند و در قالب كانوني منسجم با حركت در خط فقاهت و مرجعيت، مبارزه بي‌امان با رژيم پهلوي را در سرلوحه برنامه‌هاي خود قرار دادند. حدود يك ماه پس از اعدام انقلابي حسنعلي منصور توسط شاخه نظامي هيئت‌هاي مؤتلفه اسلامي،شهيد اسلامي نيز پس از شهيدان حاج صادق اماني، محمد بخارايي، مرتضي نيك‌نژاد و رضا صفار هرندي دستگير و در 15/12/43 در زندان قزل قلعه و عشرت آباد زنداني شد. او ابتدا چهار ماه در زندان انفرادي تحت سخت‌ترين شكنجه‌ها قرار گرفت سپس در تيرماه سال 44 به زندان قصر منتقل گرديد و در تاريخ 5/12/1345 پس از تحمل حدود دو سال آزار و شكنجه از زندان آزاد شد. اداره كل سوم ساواك طي نامه‌اي به ساواك تهران چنين اعلام مي‌كند: « نامبرده بالا (محمدصادق اسلامي)، از اعضاي سازمان مركزي و فعالين سر سخت هيئت مؤتلفه اسلامي بوده كه به همين اتهام دستگير و به دو سال حبس تأديبي محكوم گرديده است. اينك طبق اعلام شهرباني كل كشور مدت محكوميت مشارٌاليه در تاريخ 5/12/45 خاتمه و از زندان آزاد گرديده است. با ايفاد يك قطعه عكس وي خواهشمند است ، دستور فرمايند به منابع مربوطه آموزش داده شود كه اعمال و رفتار و تماس‌هاي مشارٌاليه را تحت نظر قرار داده و به محض مشاهده فعاليت‌هاي مضره و مشكوكي ، مراتب را به موقع به اين اداره كل اعلام دارند». او طي مدتي كه در زندان قصر به سر مي‌برد با مرحوم آيت‌الله طالقاني بيش از پيش آشنا و همين امر زمينه‌ساز همكاري با ايشان در سال‌هاي آتي شد. شهيد اسلامي پس از آزادي از زندان ارتباط خود با آيت‌الله طالقاني را تقويت نمود و فعاليت‌هاي مبارزاتي مختلفي با همكاري برخي همفكران مسلمان خود، پايه‌گذاري كرد كه از آن جمله مي‌توان به موارد زير اشاره كرد: 1- انجمن مخفي حمايت از زندانيان سياسي 2- تقويت فعاليت‌هاي ضد رژيم در پايگاه‌هاي مساجد و هيئت‌هاي مذهبي 3- تأسيس شركت سهامي فيلم در خدمت دين، با همفكري شهيد رجائي و دوستان ديگر( اين شركت با هدف مقابله با فرهنگ منحط غربي و تهيه فيلم‌هاي اخلاقي و آموزنده براي جوانان و خانواده‌ها بود). 4- تأسيس بنياد رفاه و تعاون اسلامي با هدايت شهيد آيت‌الله دكتر بهشتي و همكاري همرزمانش در هيئت‌هاي مؤتلفه اسلامي(به منظور كمك به تأمين و بهبود وضع زندگي مادي و معنوي نيازمندان). او هم چنين در جلسات مذهبي _ سياسي مختلفي مانند جلسات هفتگي كه به مديريت شهيد بهشتي برگزار مي‌شد، شركت مي‌كرد. او قبل از تغيير ايدئولوژي در سازمان مجاهدين خلق، با آنان ارتباط داشت،‌ اما پس از تغيير رويه از سوي اين گروه و اتخاذ عقايد ماركسيستي، ‌به مخالفت آنان برخاست، تا جايي كه چند بار از سوي آنان تهديد به قتل ‌شد. شهيد اسلامي در برابر اين تهديدها مي‌گفت: « اين‌ها[ اعضاي فريب خورده سازمان مجاهدين خلق ] چه قدر ناشي‌اند كه ما را به شهادت كه آرزوي بزرگ‌مان است تهديد مي‌كنند». شهيد اسلامي نخستين كسي بود كه قبل از شهادت حاج آقا مصطفي خميني؛ در تابستان سال 1356 ه .ش ، در صحن حضرت عبدالعظيم حسني (ع) در شهر ري ، طي يك سخنراني آتشين از رهبر انقلاب اسلامي ايران به عنوان " امام خميني" ياد كرد. وي طي سال 55 و 56 به همراه شهيد حجت‌الاسلام والمسلمين سيدعلي اندرزگو،‌يك گروه ضربت عليه شاه را تشكيل داد كه به دليل شهادت سيدعلي اندرزگو در شب نوزدهم ماه مبارك رمضان سال 1357ه.ش، اين برنامه انقلابي آنان ناتمام و شهيد اسلامي سحر روز 31/6/57 ه.ش به همراه فرزندان و برخي بستگانش دستگير شد. قرار بازداشت شهيد اسلامي پس از حدود دو ماه در تاريخ 15/8/57 به قرار التزام عدم خروج از حوزه قضايي تهران تبديل و از زندان آزاد شد. اين ايام مصادف بود با روزهاي پرفراز و نشيب انقلاب اسلامي كه شهيد اسلامي نقش بي‌بديلي در توزيع اعلاميه‌ها و سخنراني‌هاي حضرت امام (ره) و برگزاري مجالس بزرگداشت شهدا و راهپيمايي‌ها داشت. وي در سال‌هاي 56 و 57 عضو شوراي مخفي مديريت تحركات انقلاب اسلامي بود. شهيد اسلامي همچنين مسئول كار انتظامات 65 هزار نفره كميته استقبال از حضرت امام خميني(ره) بود و جلسات به كلي سرّي 9 سرگروه اين انتظامات در منزل او تشكيل مي‌گرديد. وي در 22 بهمن سال 1357 كه حكومت الله جايگزين حكومت شيطان و طاغوت شد نقش مهمي ايفا كرد و در اقامتگاه حضرت امام راحل، يكي از مسئولان انتظامات بود. شهيد اسلامي پس از پيروزي انقلاب اسلامي پس از پيروزي انقلاب اسلامي به رهبري حضرت امام خميني(قدس‌سره الشريف)، شهيد اسلامي خود را آماده خدمت به نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران نمود. با تشكيل حزب جمهوري اسلامي به عضويت شوراي مركزي حزب درآمد و ابتدا مسئوليت واحد استان‌ها و پس از آن شاخه اصناف اين تشكل انقلابي را برعهده گرفت. با حكم آيت‌الله مهدوي كني (حفظه‌الله)تا دي‌ماه سال 1358 ه.ش در كميته انقلاب اسلامي مشغول حراست از دستاوردهاي انقلاب اسلامي بود. سپس با حكم شوراي انقلاب، ‌مسئول نظارت بر اندوخته اسكناس در كشور شد. در زمان نخست وزيري شهيد رجائي، ‌از سوي وي به عنوان وزير بازرگاني معرفي شد اما بني‌صدر با مخالفت خود، مانع از تحقق اين امر شد و شهيد اسلامي ابتدا سرپرستي و سپس معاونت پارلماني و هماهنگي اين وزارت‌خانه را براي خدمت به انقلاب پذيرفت. او تا لحظه شهادت در اين مسئوليت خدمت مي‌كرد و در شامگاه هفتم تير سال 1360 به دست منافقين كوردل در قتلگاه سرچشمه تهران به شهادت رسيد.« وَ ما نَقَموُا مِنْهُم اِلّا اَنْ يُؤمِنوُا بِالله العزيز الحميد» و با آن مؤمنان هيچ عداوتي جز آن كه آن‌ها به خداوند عزتمند و ستوده خصال ايمان آورده بودند نداشتند. او شهادت را براي تثبيت پايه‌هاي انقلاب ضروري مي‌دانست و دو روز قبل از شهادتش خطاب به دوستان خود چنين گفت : «انقلاب ما در شرايطي به سر مي‌برد كه نياز شديد به شهيدان و خون‌هاي پاك آن‌ها دارد. بگذار ما ناقابل‌ها برويم و فداي اسلام شويم تا آن‌ها كه در تداوم نهضت مؤثرترند باقي بمانند و اين بارگران را به سر منزل مقصود رسانند». از شهيد محمدصادق اسلامي پنج فرزند به نام‌هاي عليرضا (1340)، جواد(1342 )، فاطمه ( 1344)، صديقه (1350)، و زينب (1359) به يادگار مانده است. ساده زيستي ويژگي‌ بارز شهيد شهيد محمدصادق اسلامي، خود را از مردم مي‌دانست و هيچ‌گاه براي خود مقام و منزلتي را قائل نمي‌شد. او از اسراف و زياده‌روي در امور پرهيز مي‌كرد و از تجملات دوري مي‌‌جست. خانم زهرا بادامچيان همسر فداكار شهيد در اين خصوص مي‌گويد: « ايشان اصلاً تشريفاتي نبود، يك ذرّه به فكر پست و مقام نبود، ‌هرگز نماز شب را ترك نكرد و آن چنان نماز مي‌خواند كه گويي در اين دنيا نيست و من هميشه به اين حالت او رشك مي‌بردم . مردي بود كه [همه] فاميل و دوستان، دوستش داشتند و مورد احترام همه بود. او يك پدر نمونه بود . با اين كه مشغله زيادي داشت اما در رابطه با خانواده بسيار علاقه‌مند بود و براي ما وقت مي‌گذاشت». شهيد اسلامي هرگز از موضع تكبر و غرور با كسي برخورد نكرد و بسيار ساده و بي‌آلايش بود. فرزند شهيد اسلامي در اين باره مي‌گويد: « ... تا قبل از سرپرستي وزارت بازرگاني ، از دوچرخه براي رفتن به جلسات و كار استفاده مي‌ كرد و از پرخوري و اسراف پرهيز مي‌نمود.... پس از انقلاب به دستور شهيد رجائي[ به همراه برخي ديگر] براي موضوعي به خارج از كشور مي‌روند ، در آن‌جا هوا خيلي سرد بوده و [ پدرم] فقط با يك كت و شلوار رفته بود. دوستانش به وي اصرار مي‌كنند كه پالتويي را در آن‌جا خريداري كند اما شهيد اسلامي در پاسخ مي‌گويد: « آيا من به عنوان مسئول بازرگاني از پول بيت‌المال براي خودم امكانات تهيه كنم؟». فرزند شهيد هم چنين در خاطره ديگري از پدرش نقل مي‌كند:‌« هنگامي كه از طرف شهيد بهشتي به منظور بررسي وضع آذربايجان و نيز شناسايي [نامزدهاي اصلح]‌ براي انتخابات مجلس به تبريز سفر كرده بود،‌يك بار با والده رفتيم تا با او ملاقات كنيم ،‌ديديم در يك اطاق محقر و كوچكي در يك مسافرخانه با چند كتاب به سر مي‌برد». آري، شهيد اسلامي هرگز به خود اجازه نداد تا هوي و هوس دنيوي در وجود او رخنه كند و در سراسر زندگاني خود سعي كرد ضمن ساده‌زيستي، با مردم و به ويژه افراد مستضعف و ديندار هم‌نشين باشد. ويژگي‌هاي اخلاقي و شخصيتي شهيد - تقوي - دين محوري - دوستدار فاميل - ساده و بي‌آلايش - گشاده‌رو - سعه‌ي صدر - انتقادپذيري - حق‌طلبي - خضوع وخشوع

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 9 تیر 1395  - 6:38 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع :

خليل طهماسبي در سال 1302 در تهران به دنيا آمد و در خانواده‌اي با ايمان و مذهبي پرورش يافت. وي در سال 1327 هجري شمسي با نواب صفوي در منزل آيت الله تكامل آشنا شد و مفتون انديشه‌هاي او گرديد. وي در تاريخ 1329/2/16 به دستور رهبر فداييان اسلام رزم‌آرا نخست وزير وقت را به قتل رساند و راه را براي ملي شدن صنعت نفت هموار ساخت. وي به همين علت مدت 20 ماه در زندان دادگستري بازداشت بود تا اينكه در سال 1331 با تغيير شرايط زمان و به منظور عوام فريبي مجلس شوراي ملي با تصويب ماده واحده‌اي او را به عنوان قهرمان ملي معرفي و عفو كرد. طهماسبي پس از آزادي از زندان با خواهر حجت الاسلام شيخ محمدرضا نيكنام ازدواج نمود و فرزندي به نام مهدي را به يادگار گذاشت. سرانجام خليل طهماسبي پس از اعدام نافرجام حسين علاء نخست وزير وقت در سحرگاه 27/10/1334 به حكم بيدادگاه رژيم شاهنشاهي به شهادت رسيد. طهماسبي در بازداشتگاه پس از اعدام انقلابي رزم‌آرا خليل طهماسبي در تاريخ 16/2/1329 رزم‌آرا نخست وزير وقت را در مسجد شاه به هلاکت رساند و با فرياد الله اكبر سرافرازي اسلام و قرآن را به همه مردم اعلام نمود. چند لحظه بعد مأموران رژيم او را به كلانتري 18 انتقال دادند و خليل در آنجا خود را فدايي اسلام, نابود كننده دشمنان اسلام و ايران و عبد الله موحد رستگار معرفي كرد. استاد طهماسبي(1)در اتاق سرهنگ بهرامي (رييس آگاهي) سرش را بر روي دسته مبل قرار داد و از گفتن هر گونه اطلاعاتي خودداري نمود. زمانيكه سرتيپ دفتري (رييس شهرباني) ايشان را ديد, اظهار داشت او بسيار شبيه سيد حسين امامي است. بدين ترتيب طهماسبي تا زمانيكه مطمئن نشده بود که رزم‌آرا كشته شده, سخني نگفت. خليل در همه جا مردم را به مبارزه عليه ظلم ستمشاهي دعوت مي‌كرد. يك روز كه در مسجد شاه جمعي از مردم در گوشه‌اي نشسته بودند, استاد به طرف آنها رفت و آنان را به شركت در انتخابات براي تعيين وكلاي صالح متدين فرا خواند. ناگهان يكي از افراد برخاست و گفت: «آقا, شما لباس گرم به تن كرده و با شكم سير صحبت مي‌كنيد و از بدبختي, سرمازدگي و گرسنگي ما خبر نداريد.» چهرة طهماسبي سرخ شد. پالتويش را درآورد و به او گفت: «من نيز همانند شما و اغلب مردم اين مملكت كارگر هستم و از رنج بازو و قدرت دستم امرار معاش مي‌كنم ولي اگر اين پالتو و هر چيز ديگري بخواهد بهانه به دست شما بدهد و مرا از انجام وظيفه باز دارد, به دور مي‌افكنم. من جامه‌اي را كه مانع حق گويي شود, نمي‌پوشم.» سپس پالتوي خود را به آن جوان داد و با مهرباني به او گفت: «بدان كه تربيت شدگان آموزشگاه اسلام, سر و جان در راه هدف مي‌بازند.»

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 9 تیر 1395  - 6:38 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع :

شهيد صادق اماني يکي از چهار دلاوري بود که دست به اقدام اعدام انقلابي حسنعلي منصور نخست وزير رژيم ستمشاهي به علت تصويب لايحه کاپيتولاسيون زد و محکوم به اعدام شد. شهيد محمد صادق اماني همداني در سال 1311 در تهران متولد شد. وي كه از كسبه بازار تهران بود. بنابر بر نقل حاج مهدي عراقي؛ «خودش يك مجتهد بود و قريب 6 هزار حديث از حفظ بود و مربي اخلاق بود، درس اخلاق داشت، بچه هاي زيادي از شاگردانش بودند كه روزهاي جمعه بخصوص به آنها درس اخلاق مي داد.» شهيد صادق اماني در گروه شيعيان فعاليت داشت و پس از آن با نظر حضرت امام(ره) به همراه جمعي از ياران اقدام به تاسيس موتلفه اسلامي كرد و پس از مدتي رهبري شاخه نظامي موتلفه را عهده دار شد و طراح عمليات بدر در اجراي حكم الهي درباره حسنعلي منصور بود. وي پس از واقعه كشته شدن منصور، تحت تعقيب قرار گرفت و پس از ده روز يعني روز يازدهم بهمن ماه 1343 در منزل ابوالقاسم رضوي فرد دستگير و به دنبال حكم دادگاه نظامي شاه به همراه همسنگران خود بخارايي، نيك نژاد، صفار هرندي در 1344/3/26به درجه رفيع شهادت نائل گرديد. وي نقش اساسي در رهبري موتلفه بر عهده داشت و در تربيت شاگرداني كوشيد كه از جمله ايشان شهيدان اندرزگو، بخارايي، نيك نژاد و صفار هرندي را مي توان نام برد.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 9 تیر 1395  - 6:38 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع :

شهيد سيداسدالله لاجوردي در سال 1314 در يكي از محلات جنوب شهر تهران و در خانواده‌اي متدين به دنيا آمد. حوادث شهريور سال 1320 و سپس حركت اسلامي آيت‌الله كاشاني در رهبري نهضت ملي شدن صنعت نفت و اقدامات نواب صفوي و فداييان اسلام در شكل‌گيري شخصيت سياسي اسدالله لاجوردي كه در آن روزها،‌دوران كودكي و نوجواني را سپري مي‌كرد، نقش بسزايي داشت. آشنايي شهيد لاجوردي با شهيد صادق اماني، باعث جذب وي به گروه شيعيان شد كه تشكلي سياسي و ديني به شمار مي‌رفت و در آن، اصل بر فرهنگ خودسازي و ديگرسازي بود. هنگامي كه كودتاي 28 مرداد باعث ايجاد يأس و نااميدي نسبت به مسايل سياسي در بين مردم شد،‌اين يأس تا حدودي بر اعضاي گروه شيعيان نيز تأثير گذاشت؛ لذا در فاصله‌ي ميان 28 مرداد 1332 تا سال 1341 و آغاز نهضت امام خميني (ره)، لاجوردي و ساير اعضاي گروه به خودسازي پرداختند. اين امر از آموختن مباني اسلامي و دروس حوزوي شروع شد و تا به سطح عالي رسيد. حضور علامه‌ي شهيد مرتضي مطهري، در تهران،‌و ارائه‌ي ديدگاه‌هاي اصيل اسلامي بر شناخت عميق لاجوردي از اسلام افزود. با آغاز نهضت امام، شهيد لاجوردي در خدمت اين حركت اسلامي قرار گرفت و تا پايان عمر آن را ادامه داد. وي از آن دسته افرادي بود كه در اين مسير هرگز دچار انحراف و التقاط نگشت و تبليغات گروه‌هاي مختلف سياسي او را به خود جلب نكرد. او اصول و معيارهاي اصيل اسلام فقاهتي و ولايتي را درك كرده بود و در اين مسير حركت مي‌كرد. تشكيل هيآت‌هاي مؤتلفه‌ي اسلامي با هدايت امام (ره) باعث شد تا اقدامات ضد رژيم لاجوردي و هم فكرانش در مسير واحدي قرار بگيرد. تا سال 1343، مؤتلفه‌ي اسلامي با برپايي تظاهرات گسترده در تهران و ساير شهرستان‌ها، صدور اعلاميه و اطلاعيه‌ها به مناسبت مختلف و برپايي مراسم بزرگداشت براي شهداي 15 خرداد و فيضيه، به فعاليت‌هاي خود عليه رژيم پهلوي ادامه داد. با تبعيد امام (ره) در 13 آبان 1343 و اقدامات حسنعلي منصور براي تصويب لايحه‌ي سنگين كاپيتولاسيون، مؤتلفه‌ي اسلامي، گروه جهاد مسلح خود را بسيج كرد تا با اجراي حكم الهي در مورد منصور، ضمن حذف اين چهره‌ي خائن و عامل تبعيد امام، به ساير مهره‌هاي رژيم نيز گوشزد كند كه اگر بر ضد اسلام حركت كنند، به سرنوشت بدي دچار خواهند شد. اعدام انقلابي منصور سبب دستگيري گسترده‌ي اعضاي مؤتلفه شد. در اين ميان لاجوردي نيز پس از دستگيري زير شكنجه‌هاي فراوان قرار گرفت،‌ اما اعترافي نكرد و آزاد شد. بار ديگر در اسفند سال 1343 دستگير شد. اين بار نيز به رغم تحمل 57 روز انفرادي در قزل قلعه و 67 روز در زندان عشرت‌آباد، بدون آن كه اعترافي كند،‌به زندن عمومي قصر منتقل شد و سرانجام نيز در دادگاه نظامي به دو سال حبس محكوم گرديد. پس از آزادي و تا سال 1349، در ارتباط مستقيم با شهيد مطهري، به همكاري با گروه‌هاي مخفي اسلامي مسلح و سياسي پرداخت. در اين سال و در جريان مسابقه‌ي فوتبال بين دو تيم ايران و رژيم اشغالگر اسراييل،‌ به دليل جرم ايجاد انفجار در مقابل شركت هواپيمايي اسراييل و حضور گسترده و مؤثر در تظاهرات مردمي دستگير شد. لاجوردي اين بار به شدت زير شكنجه قرار گرفت، ‌به طوري كه كمرش شكست، ‌زانوهايش صدمه خورد،‌ مهر‌ه‌هاي گردنش دچار مشكل شد و بينايي چشمانش كاهش يافت. او اين صدمات را تا پايان عمر به عنوان يادگاري از دوران ستم‌شاهي به همراه داشت. شهيد لاجوردي در اين زمان به چهار سال زندان محكوم شد. نكته‌ي مهم درباره‌ي اين بخش از زندگي ايشان، مقاومت بسيار زيادي است كه در برابر آزار و اذيت مأموران رژيم نشان مي‌داد و اين استقامت به حدي بود كه همه‌ي زندانيان او را به عنوان "مرد پولادين" مي‌شناختند. حكم محكوميت لاجوردي در تاريخ 30/1/1353 خاتمه يافت. اما از اين زمان زير نظر مستقيم مأموران ساواك قرار گرفت. يك سال بعد مجددا دستگير شد و به استناد دلايلي چون «كشف كتب مضره از منزل او» و «گزارش ساواك»، هم چنين «دو فقره محكوميت قبلي» به 18 سال زندان محكوم گرديد (2/9/1354) لاجوردي اين بار در زندان با افرادي رو به رو بود كه با ظاهر اسلامي، تفكرات ماركسيستي را مبناي كار خود قرار داده و زمزمه‌ي تغيير ايدئولوژي سازمان مجاهدين خلق را مطرح مي‌كردند. رفتار ماركسيست‌ها او نيز با شناخت كه نسبت به اسلام داشت،‌شروع به افشاگري درباره‌ي جريانات داخل زندان و تفكرات استقاطي منافقين نمود. محكوميت هجده‌ ساله‌ي لاجوردي پس از گذشت دو سال، با مطرح شدن فضاي باز سياسي و آزادي زندانيان به پايان رسيد او در تاريخ 27/5/56 از زندان آزاد شد و براي ادامه‌ي مبارزه به هم‌رزمان و هم‌سنگران ديرينه‌ي خود پيوست تا نقش فعال خود را در سازماندهي حركت‌هاي انقلابي دنبال كند. پس از پيروزي انقلاب اسلامي،‌ لاجوردي به صلاحديد حضرت امام (ره)‌ و شهيد دكتر بهشتي در مسند يكي از دشوارترين مسئوليت‌هاي نظام جمهوري اسلامي قرار گرفت و سمت دادستاني انقلاب را پذيرفت. اقدامات لاجوردي در اين دوران،‌كار طاقت‌فرسا و شبانه‌روزي او باعث شد منافقين كه قصد ايجاد انحراف در انقلاب را داشتند كاملا منفعل شوند و يا به قولي «چشم فتنه كور شود» ‌اما چند سال بعد شرايط اقتضا مي‌كرد كه نظام جمهوري اسلامي خط مشي ديگري در مقابل معاندين خود در پيش گيرد. لذا لاجوردي مسند خود را به آقاي رازيني سپرد و بي آنكه هيچ ادعا يا چشمداشتي داشته باشد. مغازه خود در بازار تهران بازگشت. با اين حال ديري نپاييد كه بار ديگر عهده‌دار مسئوليت ديگري شد. لاجوردي اين بار در مسند رياست سازمان زندان‌هاي كشور ظاهر گرديد. در اين زمان، ‌او علاوه بر خدمات فراواني كه در عرصه‌ي مديريت، سازماندهي، ساماندهي و بهبود وضعيت سازمان زندان‌ها و اقدامات تأميني، تربيتي كشور انجام داد،‌باعث شد بسياري از فريب‌خوردگان خط نفاق و آنان كه داراي خميري پاك بودند،‌به دامان اسلام بازگشتند. لاجوردي در سال 1376 مسئوليت خود را در سازمان زندان‌ها به پايان برد. آن گاه بار ديگر زندگي روزمره‌ي خود را از سر گرفت و تا اول شهريور سال 1377 كه توسط اعضاي سازمان منافقين در بازار تهران به شهادت رسيد جز يك منزل ساده و دوچرخه‌اي كه تنها مركب او محسوب مي‌شد هيچ ملكي نداشت.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 9 تیر 1395  - 6:38 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع :

شهید بزرگوار حاج بهرام گل آور در اولین روز سرد فصل زمستان ، سال۱۳۳۷ در شهرستان ساحلی بندر انزلی از خانواده ای مسلمان و متدین و از مادری مومنه به دنیا آمد . او از کودکی بهمراه مادر مکرمه اش با حضور درپای منبرها و مجلس مذهبی و عزای حسینی مشتاقانه شرکت می کرد و بدینسان درس عشق و آزادگی را از مکتب غنی اسلام ، انسان ساز و راه سرخ حسینی بدرستی آموخت و آنرا هدف و سرلوحه زندگیش قرار داد . او پس از اتمام تحصیلات ابتدائی و راهنمایی ،دیگر تحمل نیاورد زیرا علاقه وافری به کسب تحصیل علوم دینی و حوزوی داشت ، لذا به شهر مشهد مقدس هجرت نمود و در جوار بارگاه ملکوتی حضرت ثامن الحجج ( ع ) در مدرسه علمیه آیت الله میلانی و در محضر اساتید محترم حوزه به مدت ۳ سال دروس حوزوی تلمذ نمود . بهرام از همان زمان به مسائل سیاسی روز و بیداد حکومت منهوس پهلوی و تفکرات حضرت امام خمینی آشنا و علاقمند گردید .سپس برای نیل به اهداف مقدس خویش راهی شهر خون و قیام ( قم ) شد . و در جوار بارگاه ملکوتی و معنوی حضرت معصوم (س) و در مدرسه دارالشفاء از محضر اساتید مجرب حوزه علوم دینی اندوخته های زیادی آموخت و به کمال معرفت و شناخت و عرفان دست یافت . علاقه وافر، ایشان به مطالعات مذهبی و علمی و سیاسی سبب شد تا با شروع حرکت انقلابی قائد عظیم الشان حضرت امام خمینی ، برای ادای دین و تکلیف و انسجام و سامان بخشیدن به تظاهرات و قیام مردمی راهی شهر و دیار خود بندر انزلی شد. او از عناصر اصلی تظاهرات و راه پیمائی ها برای رسوایی حکومت طاغوت و به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی و حفظ دستاوردهای آن فعالیت و تلاش فراوان نمود و در این راه به طبع رنج زیادی را متحمل شد. حاج بهرام پس از نصرت و پیروزی حکومت اسلامی ، مسئولیت فرهنگی جهاد سازندگی و مسئولیت مرکز هلال احمر بندر انزلی را بر عهده گرفت . ایشان همچنین از اعضای اصلی هیئت عاشقان ثارالله سپاه پاسداران و مدرس کلاسهای عقیدتی و سیاسی و احکام و معارف اسلامی بود . علاوه بر آن مدیریت حج تمتع را نیز بر عهده داشت و چون از خلاقیت و ذوق هنری فوق العاده ای برخوردار بود از جمله طراحان نمایشگاههای دوران انقلاب و جنگ تحمیلی بشمار می رفت . شهید بزرگوار حاج بهرام گل آور، این سرباز خستگی ناپذیر اسلام از لحظات پر ثمر عمر خویش به بهترین نحو ممکن در راه رضایت حضرت باریتعالی کوشید و در مصاف با دشمنان داخلی و خارجی خصم دون نبرد نمود و هر کجا که اسلام را، در معرض خطر دید عاشقانه شتافت و جا و مکان ، برای مبارزه و نبرد با کفر برایش معنا و مفهوم نداشت ، لذا طی مراحلی ماموریتهای به لبنان و فلسطین و افغانستان به او محول شد و چون از لیاقت و شایستگی خاصی بر خودار بود توانست از عهده ماًموریت محوله به نحوه عالی برآید . شهید بزرگوار حاج بهرام گل آور، بسان گل چهره ای زیبا و بشاش و ملیح داشت که لبخندی بر زیبای و شادابی و ملاحت آن می افزود و حکایت از روح آرام و مطمئن و ایمان او می نمود ، و در کنار او بودن به انسان لذت و آرامش می داد .حاج بهرام در سالهای دفاع مقدس به لحاظ رسالتی که بر دوش گرفته بود به نبرد با دشمنان بعثی کافر در جبهه های دفاع مقدس شجاعانه و با عزمی راسخ مبارزه و نبرد نمود . شهید گل آور ، در سالهای دفاع مقدس بنا به وظیفه ای که در خود احساس می کرد بارها راهی جبهه های نبرد با کفار بعثی عازم مناطق جنگی شد و شجاعانه طی ۲۳ ماه از عمر پر برکتش را در نبرد و مبارزه با دشمن خصم دون بسر برد . سرانجام پس از ۳۰ سال هجران و درد فراق از معبود خویش در حالیکه فرماندهی گردان ۱۴ صاحب الزمان ( عج ) ، در رسته مهندسی رزمی جهاد سازندگی را بر عهده داشت در مورخه ۴/۴/۱۳۶۷ در جزیره مجنون بر اثر بمباران شیمیایی دشمن ، دعوت حق را لبیک گفت و به وصال معشوق نائل آمد و با عرشیان هم نوا شد .

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 9 تیر 1395  - 6:38 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع :

با اولین سلام بلورهای سبز بهاری در فروردین سال ۱۳۴۰ از دامن پاک مادری مسلمان پای به عرصه ی وجود نهاد، که او را حسن نامیدند. حسن در محیط خانواده ای مسلمان ازهوای همیشه تازه دین اسلام استشمام می نمود. دوران کودکی و تحصیل دبستان را در کلویر و دبیرستان را در شهر انزلی گذراند، اودرمیان مردمی دردمند ومستضعف و صادق زندگی می نمود. وی در دوران نوجوانی با اجتماعات مذهبی آشنایی داشت و در انجمن ها و جلسات فرهنگی و قرآنی که در ایام ظلم و خفقان در مسجد ولی عصر انجام می شد شرکت می کرد. حسن پس ازپایان دوران دبیرستان در سال۱۳۵۸ موفق به اخذ دیپلم شد. حسن از جمله نوجوانانی بود که مسائل را تا اعماق وجود درک می کرد. زمانی که فریادهای انقلابی ازگوشه و کنار مملکت بر خاسته بود در کلویر حسن از اولین کسانی بود که به این فریادها پاسخ می داد و به گوش تک تک دوستان و آشنایان می رساند. تشویقشان می نمود تا در مسیر انقلاب گام بردارند. او براستی عاشق بود و نمی توانست آرام بنشیند، دربحران انقلاب (زمانی که درسپاه پاسداران بود) حسن به فکر مستمندان و زحمتکشان بود و تا آنجا در توان داشت کمک می نمود. او برای خانواده های بی بضاعت مانند یک سرپرست بود و همواره بچه های یتیم دور و برش بودند. حسن یتیمان رایاور بود. اگر می توانست به هر شکلی رزق و غذا تهیه می نمود و در غیر این صورت با محبت برایشان سخن می گفت و به آنان نوید می داد که مستضعفین از زیر یوغ ظلم رها خواهند شد و قدرتمند می شوند او اولین رسالت خویش را بعد از به ثمر رسیدن انقلاب در بنای ساختمانی به نام مجتمع اسلامی کلویر، جهت فعالیت های اسلامی تقویت و تداوم در نیمه ی شعبان ۵۸ تأسیس نمود و حدود یک سال در این مجتمع که اکنون به نام آن شهید است فعالیت نمود. حسن با انقلاب رشد می کرد و اندوخته های مذهبی بسیاری کسب نموده بود. لذا در سال ۱۳۵۹ گامی فراتر گذاشت و به عضویت سپاه پاسداران بندرانزلی در آمد که شب و روز مخلصانه در واحد روابط عمومی مشغول به کار بود. حسن نمونه ای از درد و رنج بود، حسن الگوی شرف و عاطفه و انسانیت بود. حسن غیور، مسئول، مومن و مشتاق شهادت بود. او با شروع جنگ تحمیلی بلافاصله داوطلب برای اعزام به جبهه ی جنگ گردید، تا این که در آبان ماه سال۱۳۶۰ ازطرف سپاه پاسداران به جبهه اعزام شد اما قرعه به نامش در ایثار گاه بوکان و جنگ با مزدوران داخلی افتاد. آری یک ماه و اندی با عمال کثیف آمریکا دلیرانه می جنگید، تا که آن روز در سنگر ایمان و عقیده آن لحظه خوش دیدار حسن به وقوع پیوست، آنروز که با قوای شِرک و جهالت آگاهانه و شجاعانه و علی وار مبارزه می کرد. آن روز آخر گره محکمتر بر کوله بار میثاق خود نواخت و راهی شد. آن روز که چون مرغان عاشق پرگشود و عاشقانه بجایی که تعلق داشت پرواز کرد. حسن منتهای آرزویش این بود که بر دریای سرخ شهادت با شعارهای سرخ بپیوندد. او پیوسته اندیشه رویدن و شکفتن و شاخه شدن و جاری گشتن در وسعت عشق و ایمان به الله را داشت. حسن مجنون وار در صحرای علم و دانش به معبود خود، به مقصود خود، به زیبائی دیدار معشوق مشتاق بود. و آن روز سنگ فرش های بوکان شاهد جاری شدن قطره های خون حسن بود… شهید حسن طلوعی، طلوعی بود از وسعت صبح اسلام و غروبی شد در مسیر و راه اسلام، و چه زیبا طلوع کرد و چه پاک غروب و چه شگفت انگیز دوباره طلوع کرد.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 9 تیر 1395  - 6:38 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع :

شهید نعمت الله پیغان سال 1354 در زابل دیده به جهان گشود. او را نعمت الله نام نهادند چون که نعمت خدا به خاندان پیغان بود. این افتخار برای نعمت الله پیغان بس که خداوند او را در دامن مادری مومنه آفرید. نعمت الله دست پرورده خانواده ای است که همه هم و غم خود را تربیت فرزندان خود قرار دادند. فرزند خانواده پیغان بودن مسئولیت بزرگی بود که نعمت الله به آن آگاه بود. او همه سختی ها و رنج های پدر و مادر را دیده بود و می دانست که از او چه می خواهند دوران ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت گذراند اما درس و مدرسه و کتابهای معمولی او را ارضاء نمی کرد به حوزه علمیه امام صادق (علیه السلام) زابل وارد شد. چشمه گوارای علوم نبوی و علوی عطش نعمت الله را بیشتر کرد او از دریای علوم اهل بیت هر چه می نوشید تشنه تر می شد نعمت الله برای رفع این عطش معنوی راهی بارگاه رضوی شد. مدت 8سال از بحر علوم نبوی توشه بر گرفت وقتی کارشناسی علوم قرآن و حدیث را از دانشگاه رضوی گرفت خیلی ها او را به کار تشویق می کردند ولی او در لایتناهی این مسیر نوری یافته بود که کار و زندگی معمولی او را به آن سرانجام نمی برد نعمت الله در کنار آموختن علوم به تهذیب نفس و کسب معارف اخلاقی و فضایل معنوی روی آورد عشق و عطش زایدالوصف، او را به بارگاه کریمه اهل بیت(ع) نیز کشاند نعمت الله با عزم تحصیل در سطح خارج فقه و اصول و کسب فیض از محضر علمای اسلام وارد حوزه علمیه قم شد سال1382 در مقطع کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث پذیرفته شد. حالا نعمت الله پیغان روحانی وارسته ای بود که می بایست آموزه های مکتب اهل بیت را به دیگران نیز می آموخت کوی به کوی و شهر به شهر طی مسیر کرد و همچون چراغی بر افروخته اقصی نقاط کشور را به انوار تابناک قرآن و حدیث نورانی نمود نعمت الله پیغان در آخرین ماموریت تبلیغی به منطقه سیستان زادگاه خود در شامگاه 84/12/25 هدف کینه دشمنان واقعی اسلام قرار گرفت و مزد سالها تبعید و تلمذ در محضر قرآن و اسلام را با نوشیدن شهد شیرین شهادت گرفت گلستان شهدای ادیمی بر شهید نعمت الله پیغان آغوش گشود و او را بر سفره ارتزاق عندالرب میهمان دوستان شهیدش کرد.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 9 تیر 1395  - 6:38 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع :

مسلم لک زایی 31 شهريور 1364 در خانواده اي متدين و پيرو ولايت و رهبری فرزندي به دنيا آمد كه پدر به سبب ارادت به اصحاب امامت نام مسلم را بر او نهاد. به همين سبب از همان اوان كودكي به آموزه هاي فرهنگ انقـــلاب و تربيت اسلامي گوش جان سپرد و باليدن گرفت. مسلم تحصيلات ابتدايي را در دبستان شهيد حسيني و دوران راهنمايي را در مدرسه شهيد باهنر به پايان برد. علاقـه وافر او به معارف الهي موجب شد تا در پرتو معرفت به آل الله قـرار گيرد و وارد حوزه علميه امام صادق عليه السلام (مرحوم آيت الله شريفي) زابل شود و پس از شش سال شاگردي و خوشه چيني از مكتب علوي به سال 1384 پس از گذراندن سطوح مقدماتي رهسپار حوزه علميه قم گرديد تا استمرار تلمذ در سطوح عالي را نصب العين قرار دهد و در جوار بارگاه كريمه اهل بيت حضرت فاطمه معصومه (سلام الله عليها) از خرمن معارف اهل بيت علوي زادراه انديشه و علم بردارد. هنوز دوره راهنمايي را به اتمام نرسانده بود كه روح مردم گرا و تربيت خـدامحور و آموزه هاي شريعت، مسلم را به مشاركت در فعاليت هاي اجتماعي فراخواند. از اين رو عضويت در بسيج را چراغ راه كرده و پا به عرصه حياتي دگرگونه نهاد و با شركت در اردوها و دوره هاي مختلف آموزشی، آرزوي «قو علي خدمتك جوارحي» را مصداق بخشيد. فعاليت هاي مداوم مسلم در عرصه بسيج با ورود به حوزه علميه و شناخت ضرورت پاسداري از كيان اسلامي، ابعاد وسيع تري پيدا كرد كه با عضويت در شوراي پايگاه مقاومت امام خميني حوزه علميه امام صادق عليه السلام و تشكيل حوزه مقاومت بسيج طلاب با عنوان شهيد مدرس سيستان و قبول مسؤوليت شعبه آموزش حوزه مقاومت اهتمام خداپسندانه و شایسته اي از خود بروز داد. مسلم با بهره وري از ذوق سرشار، روحيه مردم گرا، نشاط اجتماعي، توان علمي و بينش اعتقادي، مصداق والاي «اشداء‌ علي الكفار رحماء ‌بينهم» به شمار مي آمد و خدمت به فرهنگ عاشورا و عاشقان اهل بيت را برخود فرض مي دانست. او دريافته بود كه كمك به همنوع و پاسداشت مباني اعتقادي، لازمه استمرار حاكميت ولايت بر سرزمين دل هاي شوريدگان انقلاب اسلامي است. لذا تحقق اين اهداف الهي را در ارتقای ‌بينش و بالندگي انديشه علمي متصور مي دانست. بدين منظور با ثبت نام در مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره) تحصيل در دوره هاي تخصصي را منظرگاه فرداي خويش قرار داده بود اما فاجعه جانگداز شهادتگاه تاسوكي سيستان او را به سمت جايگاه رفيق اعلي و حضرت ذوالجلال مطلق، كه هدف غايي انسان هاي كمال جوست، هدايت كرد. حماسه مقاومت و پايـداري وي در برابر گروهي جاهل و مزدور صهيونيزم و استكبار بين الملل، كه در تاريكي شب به كمين روشناي ايمان نشسته بودند، حکایت از شایستگی و شهامت او دارد.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 9 تیر 1395  - 6:38 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 10

جستجو



در وبلاگ جاری
در كل اينترنت

نویسندگان

امکانات جانبی