به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

پانزدهم رجب ثمان و ثلثین و اربعمایه از آن جا به کویمات شدیم. و از آن جا به شهر حما شدیم شهری خوش آبادان بر لب آب غاصی و این آب را از آن سبب عاصی گویند که به جانب روم می‌رود. یعنی چون از بلاد اسلام به بلاد کفر می‌رود عاصی است و بر آب دولاب های بسیار ساخته اند. پس از آن جا راه دو می‌شود یکی به جانب ساحل و آن غربی شام است و یکی جنوبی به دمشق می‌رود. ما به را ه ساحل رفتیم.

در کوه چشمه ای دیدم که گفتند هر سال چون نیمه شعبان بگذرد آب جاری شود از آن جا و سه روز روان باشد و بعد از سه روز یک قطره نیاید تا سال دیگر. مردم بسیار آن جا به زیارت روند و تقرب جویند و به خداوند سبحانه و تعالی و عمارت و حوض‌ها ساخته‌اند آن جا چون از آن جا گذشتیم به صحرایی رسیدیم که همه نرگس بود شکفته چنان که تمامت آن صحرا سپید می‌نمود از بسیاری نرگس ها.

ادامه مطلب
یک شنبه 27 تیر 1395  - 7:57 PM

صفت شهر مصر و ولایتش : آب نیل ازمیان جنوب و مغرب می‌آید و به مصر می‌گذرد و به دریای روم می‌رود. آب نیل چون زیادت می‌شود دو بار چندان می‌شود که جیحون به ترمذ. و این آب از ولایت نوبه می‌گذرد و به مصر می‌آید و ولایت نوبه کوهستان است و چون به صحرا رسد ولایت مصر است و سرحدش که اول آن جا رسد اسوان می‌گویند. تا آن جا سیصد فرسنگ باشد. و بر لب آب همه شهر‌ها و ولایت هاست. و آن ولایت را صعید الاعلی می‌گویند. و چون کشتی به شهر اسوان رسد از آن جا برنگذرد چه آب از درهای تنگ بیرون می‌آید و تیز می‌رود. و از آن بالاتر سوی جنوب ولایت نوبه است و پادشاه آن زمین دیگراست و مردم آن جا سیاه پوست باشندو دین ایشان ترسای باشد. بازرگانان آن جا روند و مهره و شانه و پسد برند و از آن جا برده آورند. و به مصر بده یا نوبی باشد یا رومی. دیدم که از نوبه گندم و ارزن آنرده بودند هر دوسیاه وبد. و گویند نتوانسته‌اند که منبع آب نیل را به حقیقت بدانند و شنیدم که سلطان مصر کس فرستاد تا یک ساله راه برکنار نیل رفته و تفحص کردند هیچ کس حقیقت آن ندانست الا آن که گفتند که از جنوب از کوهی می‌آید که آن را جبل القمر گویند. و چون آفتاب به سر سرطان رود آب نیل زیادت شدن گیرد از آن جا که به زمستان که قرار دارد بیست ارش بالا گیرد چنان که به تدریج روز به روز می‌افزاید.

به شهر مصر مقیاس‌ها و نشان‌ها ساخته‌اند و عملی باشد به هزار دینار معیشت که حافظ آن باشد مکه چند می‌افزاید و از آن روز که زیادت شدن گیرد منادیان به شهر اندر فرستدکه ایزد سبحانه و تعالی امروز در نیل چندین زیادت گردانید و هر روز چندین اسبع زیادت شدو چون یک گز تمام یم شود آن وقت بشارت می‌زنند و شادی می‌کنند تا هجده ارش برآید و ان هجده ارش معهود است یعنی هر وقت که از این کم تر بود نقصان گویند وصدقات دهند ونذرها کنندو اندوه و غم خورند چون این مقدار بیش شود شادی‌ها کنند و خرمی‌ها نمایند و تاهجده گز بالا نرود خراج سلطان بر رعیت ننهند. و از نیل جوی‌ها بسیار بریده‌اند و به اطراف رانده و از آن جا جوی‌ها ی کوچک برگرفته‌اند یعنی از آن انها ر. بر آن دیه‌ها و ولایت هاست. و دولاب‌ها ساخته‌اند چندان که حصر و قیاس آن دشوار باشد همه دیه‌های ولایت مصر بر سربلندی‌ها و تل‌ها باشد و به وقت زیادت نیل همه آن ولایت در زیر آب باشد دیه‌ها از این سبب بر بلندی‌ها ساخته‌اند اغرق نشود، و از هر دیهی به دیهی دیگر به زورقی روند. و از سر ولایت تا آخرش سکری ساخته‌اند از خاک که مردم از سر آن سکر روند یعنی از جنب نیل. و هر سال ده هزار دینار مغربی از خزانه سلطان به دست عاملی معتمد بفرستد تا آن عمارت تازه کنند. و مردم آن ولایت همه اشغال ضروری خود را ترتیب کرده باشند آن چهار ماه که زمین ایشان در زیر آب باشد. و در سواد آن جا و روستاهاش هر کس چندان نان پزد که چهار ماه کفاف وی باشد و خشک کنند تازیان نشود. و قاعده آب چنان است که از روز ابتدا چهل روز می‌افزاید تا هجده ارش بالا گیرد و بعد از آن چهل روز دیگر برقرار بماند هیچ زیاد و کم نشود و بعد از آن به تدریج روی به نقصان نهد به چهل روز دیگر تا آن مقام رسد که زمستان بوده باشد. و چون آب کم آمدن گیرد مردم بر پی آن می‌روند و آنچه خشک می‌شود زراعتی که خواهند می‌کنند. و همه زرع ایشان صیفی و شتوی بر آن کیش باشد و هیچ آب دیگر نخواهد. شهر مصر میان نیل و دریاست. و نیل از جنوب می‌آید و روی به شمال می‌رود و در دریا می‌ریزد.

ادامه مطلب
یک شنبه 27 تیر 1395  - 7:57 PM

و از مصر تا اسکندریه سی فرسنگ گیرند. و اسکندریه بر لب دریای روم و کنار نیل است، و از آن جا میوه بسیار به مصر آورند به کشتی و ان جا مناره است که من دیدم آبادان وبد به اسکندریه.

و آن جا طعنی بر آن مناره آیینه ای حراقه ساخته بودند که ره کشتی رومیان که از استانبول می‌آمدی چون به مقابل آن رسیدی آتشی از آن آینه افتادی و بسوختی. و رومیان بسیار جد و جهد کردند و حیله‌ها نمودند و کس فرستادند و آن آیینه بشکستند، به روزگار حاکم سلطان مصر مردی نزدیک او آمده بود قبول کرده که آن آیینه را نیکوب از کند چنان که به اول بود. حاکم گفته بود حاجت نیست که این ساعت خود رومیان هر سال زر و مال می‌فرسندو راضی‌اند که لشکر ما نزدیک ایشانبرود و سر به سر پسنده است.

و اسکندریه را آب خوردنی از باران باشد. و ردهمه صحرای اسکندیه از آْن عمودهای سنگین که صفت آن مقدم کرده ایم افتاده باشد.

ادامه مطلب
یک شنبه 27 تیر 1395  - 7:57 PM

پنجم محرم سنه تسعه و ثلثین و اربعمایه هلالیه به قدس رسیدیم. شرح مکه و حج این جا ذکر نکردم تا به حج آخرین به شرح بگویم.

ترسایان را به بیت المقدس کلیسایی است که آن را بیعة القمامه گویند و آن راعظیم بزرگ دارند. و هر سال از روم خلق بسیار آن جا آیند به زیارت و ملک الروم نیز نهانی بیامد چنان که کس نداند. و به روزگاری که عزیز مصرالحاکم بامرالله بود قیصر روم آن جا آمده بود. حاکم از آن خبر داشت رکابداری از آن خود نزدیک او فرستاد و نشان دادکه بدان حیلت و صورت مردی در جامع بیت المقدس نشسته است نزدیک وی رو بگو که حاکم مرا نزدیک تو فرستاده است و می‌گوید تا ظن نبری که من از تو خبر ندارم اما ایمن باش که به تو هیچ قصد نخواهم کرد. و هم حاکم فرمود تا آن کلیسیا را غارت کردند و بکندند و خراب کردند ومدتی خراب بود. بعد از آن قیصر رسولان فرستاد و هدایا وخدمت های بسیار کرد، و صلح طلبید و شفاعت کرد تا اجازت عمارت کلیسیا دادند و باز عمارت کردند، و این کلیسیا جایی وسیع است چنان که هشت هزار آدمی را در آن جا باشد. همه به تکلف بسیار ساخته از رخام رنگین و نقاشی و تصویر. و کلیسیا را از اندرون به دیباهای رومی پیراسته و مصور کرده و بسیار زر طلا بر آن جا به کار برده و صورت عیسی علیه السلام چند جا ساخته که بر خری نشسته و صورت دیگر انبیا چون ابراهیم و اسماعیل و اسحق و یعقوب و فرزندان او علیهم السلام بر آن جا کرده و به روغن سندروس به دهن کرده و به اندازه هر صورتی آبگینه ای رفیق ساخته و بر روی صورت‌ها نهاده عظیم شفاف چنان که هیچ حجاب صورت نشده است و آن را جهت گرد و غبار کرده‌اند تا بر صورت ننشیند و هر روز آن آبگینه‌ها را خادمان پاک کنند. و جز این چند موضع دیگر است همه به تکلف چنان که اگر شرح آن نوشته شود به تطویل انجامد. در این کلیسیا موضعی است به دو قسم که بر صفت بهشت و دوزخ ساخته‌اند یک نیمه از آن وصف بهشتیان و بهشت است و یک نیمه از آن صورت دوزخیان و دوزخ و آنچه بدان ماند و آن جایی است که همانا در جهان چنان جای دیگر نباشد. و در این کلیسا بسا قسیسان و راهبان نشسته باشند و انجیل خوانند و نماز بکنند و شب و روز به عبادت مشغول باشند.

ادامه مطلب
یک شنبه 27 تیر 1395  - 7:57 PM

پس از بیت المقدس عزم کردم که در دریا نشینم و به مصر روم و باز از آن جا به مکه روم. باد معکوس بود به دریا متعذر بود رفتن. به راه خشک برفتم و به رمله بگذشتم. به شهری رسیدیم که آن را عسقلان می‌گفتند و بازار و جامع نیکو، و طاقی دیدم که آن جا بود کهنه، گفتند مسجدی بوده است، طاقی سنگین عظیم بزرگ چنان که اگر کسی خواستی خراب کند فراوان مالی خرج بایأ کرد تا آن خراب شود. و از آن جا برفتم در راه بسیار بادیه‌ها و شهرها دیدم که شرح آن مطول می‌شود تخفیف کردم. به جایی رسیدم که آن را طینه می‌گفتند و آن بندر بود کشتی‌ها را. و از آن جا به تنیس می‌رفتند.

در کشتی نشستم تا تنیس و آن تنیس جزیره ای است و شهر ینیکو و از خشکی دو ر است چنان که از بام های شهر ساحل نتوان دید، شهری انبوه و بازارهای نیکو و دو جامع در آن جاست. به قیاس ده هزار دکان در آن جا باشد و صد دکان عطاری باشد. و ان جا در تابستان در بازرها کشگاب فروشند کهشهری گرمسطر است و رنجوری بسیا باشد. و آن جا قصب رنگین بافند از عمامه‌ها و قوایه‌ها و آنچه زنان پوشند. از این قصب های رنگین هیچ جا مثل آن نبافند که در تنیس، و آن چه سپید باشد به دمیاط بافتند، و آن چه در کارخانه سلطانی بافند به کسی نفروشند و ندهند.

شنیدم که ملک فارس بیست هزار دینار به تنیس فرستاده بود تا به جهت او یک دست جامه خاص بخرند و چند سال آن جا بودند و نتوانستند خریدن. و آن جا بافندگان معروفند که جامه خاص بافند، شنیدم که کسی آن جا دستار سلطان مصر بافته بود آن را پانصد دینار زر مغربی فرمود و من آن دستار دیدم. گفتند چهار هزار دینار مغربی ارزد، و بدین شهر تنیس بوقلمون بافند که در همه عالم جای دیگر نباشد. آن جامه ای زرین است که به هروقتی از روز به لونی دیگر نماید و به مغرب و مشرق آن جامه از تنیس برند و شنیدم که سلطان روم کسی فرستاده بود و از سلطان مصر درخواسته بود که صد شهر از ملک وی بستاند و تنیس را به وی دهد. سلطان قبول نکرد و او را از آن شهر مقصود قصب و بوقلمون بود. چون آب نیل زیادت شود، آن وقت بدین جزطره و شهر حوض های عظیم ساخته‌اند به زیر زمین فرود رود و آن را استوار کرده و ایشان آن را مصانع خوانند، و چون راه آب بگشایند آب دریا در حوض‌ها و مصانع و رود و آب این شهر از این مصنع هاست که به وقت زیاده شدن نیل پرکده باشند و تاسال دیگر از آن آب برمی دارند و استعمال می‌کنند و هرکمه را بیش باشد به دیگران می‌فروشند. و مصانع وقف نیز بسیار باشد که به غربا دهند. دو در این شهر تنیس پنجاه هزار مرد باشد و مدام هزار کشتی در حوالی شهر بسته باشد از آن بازرگانان و نیز از آن سلطان بسیار باشد چه هرچه به کار آید همه بدین شهر باید آورد که آن جا هیچ چیز نباشد و چون جزیره ای است تمامت معاملات به کشتی باشد. و آن لشکری تمام با سلاح مقیم باشد احتیاط را تا از فرنگ و روم کس قصد آن نتوان کرد.

و از ثقات شنودم که هر روز هزار دینار مغربی از آن جا به خزینه سلطان مصر برسد چنان که آن مقدار به روزی معین باشد. و محصل آن مال یک تن باشد که اهل شهر دو تسلیم کنند در یک روز معین و وی به خزانه رساند که هیچ از آن منکسر نشود و از هیچ کس به عنف چیزی نستاند. و قصب و بوقلمون که جهت سلطان بافند همه را بهای تمام دهند چنان که مردم به رغبت کار سلطان کنند نه چنان که در دیگر ولایت‌ها که از جانب دیوان و سلطان بر صناع سخت پردازند. و جامه عماری شترا و نمدزین اسپان بوقلمون بافند به جهت خاص سلطان. و میوه و خواربار شهر از رستاق مصر برند. و آن جا آلات آهن سازندچون مقراض و کارد و غیره و مقراضی دیدم که از آن جا به مصر آورده بودند پنج دینار مغربی می‌خواستند چنان بد که چون مسمارش برمی کشیدند گشوده می‌شد و چون مسمار فرو می‌کرند در کار بود.

و آن جا زنان را علتی می‌افتد به اوقات که چون مصروعی دو سه بار بانگ کنند وباز به هوش آیندو در خراسان شنیده بودم که جزیره ای است که زنان آن جا چون گربگان به فریاد می‌آیند و آن بر این گونه است که ذکر رفت.

ادامه مطلب
یک شنبه 27 تیر 1395  - 7:57 PM

و ازتنیس به قسطنطنیه کشتی به بیست روز رود. و ما به جانب مصر روانه شدیم و چون به نزدیک دریا می‌رسد شاخ‌ها می‌شود و پراکنده در دریا می‌ریزد. و آن شاخ آب را که ما در آن می‌رفتیم رومش می‌گفتند و همچنین کشتی از روی آب می‌آمد تا به شهری رسیدیم که آن را صالحیه می‌گفتند و این روستای پرنعمت و خواربار است و کشتی بسیار می‌سازند و هر ژک را دویست خروار بار می‌کنند و به مصر می‌برند تا در دکان بقال می‌رود که اگر نه چنین بودی آزوقه آن شهر به پشت ستور نشایستی داشتن با آن مشغعله که آن جاست. و ما بدین صالحیه از کشتی بیرون آمدیم و آن شب نزدیک شهر رفتیم. روز یکشنبه هفتم صفر سنه تسع وثلثین و اربعمائه که روز اورمزد بود از شهریورماه قدیم در قاهره بودیم.

ادامه مطلب
یک شنبه 27 تیر 1395  - 7:57 PM

پس از بیت المقدس زیارت ابراهیم خلیل الرحمن علیه الصلوة و السلام عزم کردم. چهارشنبه غره ذی القعده سنه ثمان و ثلثین و اربعمائه. و از بیت المقدس تا آن جا که آن مشهد است شش فرسنگ است و راه سوی جنوب می‌رود. و بر راه دیه های بسیار است و زرع و قاغ بسیار است و درختان بی آب از انگور و انجیر و زیتون و سماق خودروی نهایت ندارد. به دو فرسنگی شهر چهار دیه است و آن جا چشمه ای است و باغ و بساتین بسیار و آن را فرادیس گویند خوشی و موضع را. و به یک فرسنگی شهر بیت المقدس ترسایان را جایی است که آن را عظیم بزرگ می‌دارند و همیشه قومی آن جا مجاور باشند و زایران بسیار رسند و آن را بیت اللحم گویند. و ترسایا ن آن جا قربان کنند و از روم آن جا بسیار آیند، و من آنروز که از شهر بیامدم شب آن جا بودم.

صفت خلیل صلوات الله علیه. اهل شام و بیت المقدس این مشهد را خلیل گویند و نام دیه نگویند، نام آن دیه مطلون است و بر این مشهد وقف است با بسیار دیه های دیگر. و دبین دیه چشمه ای است که از سنگ بیرون می‌آید آبکی اندک، و راهی دور جوی بریده و آن را نزدیک دیه بیرون آورده، و از بیرون دیه حوضی ساخته‌اند سرپوشیده. آن آب را در آن حوض همی گیرند تا تلف نشود تا مردم دیه و زایران را کفاف باشد. مشهد بر کنار دیه است از سوی جنوب و آن جا جنوب مشرقی باشد. مشهد چهار دیواری است از سنگ تراشیده ساخته و بالای آن هشتاد ارش در پهنای چهل ارش، ارتفاع دیوار بیست ارش، سر دیوار دو ارش ثخانت دارد و محراب و مقصوره کرده است از پهنای این عمارت و در مقصوره محراب های نیکو ساخته اند، و دو گور در مقصوره نهاده است چنان که سرهای ایشان از سوی قبله است و هر دو گور به سنگ های تراشیده به بالای مردی برآورده‌اند آن که دست راست است قبر اسحق بن ابراهیم است و دیگر از آن زن اوست علیه السلام، میان هر دو گور مقدار ده ارش باشد، و در این مشهد زمین و دیوار را به فرش های قیمتی و حصیرهای مغربی آراسته چنان که از دیبا نیکوتر بود و مصلی نمازی حصیر دیدم آن جا که گفتند امیر الجیوش که بنده سلطان مصر است فرستاده است، گفند آن مصلی در مصر به سی دینار زر مغربی خریده‌اند که اگر آن مقدار دیبای رومی بودی بدان بها نیرزیدی و مثل آن هیچ جایی ندیدم.

چون از مقصوره بیرون روند به میان ساحت مضد دو خانه است هر دو مقابل قبله، آنچه بر دست راست است اندر آن قبر ابراهیم خلیل صلوات الله علیه است و آن خانه ای بزرگ است، و در اندرون آن خانه ای دیگر است که گرد او برنتواند گشت، و چهار دریچه دارد که زایران گرد خانه می‌نگرند و از هر دریچه قبر را می‌بینند. و خانه را زمین و دیوار در فرش های دیبا گرفته است و گوری از سنگ برآورده به مقدار سه گز و قندیل‌ها و چراغدان‌ها نقره گین بسیار آویخته، و آن خانه دیگر که بر دست چپ قبله است اندر آن گور ساره است که زن ابراهیم علیه السلام بود و میان هر دو خانه رهگذری که در هر دو خانه در آن رهگذر است چون دهلیزی و آن جا نیز قنادیل و مسرجه های بسیار آویخته و چون از این هر دو خانه بگذرند دو گورخانه دیگر است نزدیک هم، بر دست راست قبر یعقوب پیغمبر علیه السلام است و از دست چپ گورخانه زن یعقوب است. و بعد از آن خانه هاست که ضیافت خانه های ابراهیم صلوات الله علیه بوده است، و دراین مشهد شش گور است. و از این چار دیوار بیرون نشیبی است و از آن جا گور یوسف بن یعقوب علیه السلام است، گنبدی نیکو ساخته‌اند و گوری سنگین کرده و بر آن جانب که صحراست میان گنبد یوسف علیه السلام و این مشهد مقبره ای عظیم کرده‌اند و از بسیاری جاها مرده را بدان جا آورده‌اند و دفن کرده اند.

و بربام مقصوره که در مشهد است حجره‌ها ساخته‌اند مهمانان را که آن جا رسند و آن را اوقاف بسیار باشد از دیه‌ها و مستغلات در بیت المقدس و آن جا اغلب جو باشد و گندم اندک باشد و زیتون بسیار باشد، مهمانان و مسافران و زایران را نان و زیتون دهند، آن جا مدارها بسیار است که به استر و گاو همه روز آرد کنند، و کنیزکان باشند که همه روز نان پزند و نان های ایشان هر یکی یک من باشد، هر که آن جا رسد او را هر روز یک گرده نان و کاسه ای عدس به زیت پخته دهند و مویز نیز دهند و این عادت از روزگار خلیل الرحمن علیه السلام تا این ساعت برقاعده مانده و روزی باشدکه پانصد کس آن جا برسند و همه را آن ضیافت مهیا باشد.

گویند اول این مشهد را در نساخته بودند و هیچ کس در نتوانستی رفتی الا از ایوان از بیرون زیارت کردندی. چون مهدی به ملک مصر بنشست فرمود تا آن را در بگشادند و آلت های بسیار بنهادند و فرش و طرح و عمارت بسیار کردند، و در مشهد بر میان دیوار شمالی است چنان که از زمین به چهار گز بالاست و از هر دو جانب درجات سنگین ساخته‌اند که به یک جانب بر روند و به دیگر جانب فرو روند و دری آهنین کوچک بر آن جا نشانده است.

ادامه مطلب
یک شنبه 27 تیر 1395  - 7:57 PM

پس من از آن جا به بیت المقدس آمد م و از بیت المقدس پیاده با جمعی که عزم سفر حجاز داشتند برفتم. دلیل مردی جلد و پیاده رو نیکو بود او را ابوبکر همدانی می‌گفتند. به نیمه ذی القعده سنه ثمان و ثلثین و اربعمائه از بیت المقدس برفتم سه روز را به جای رسیدیم که آن را ارعز می‌گفتند و آن جا نیز آب روان و اشجار بود. به منزلی دیگر رسیدیم که آن را وادی القری می‌گفتند، به منزل دیگر رسیدیم که از آن جا به ده روز به مکه رسیدم و آن سال قافله از هیچ طرف نیامد و طعام نمی یافت. پس که به سکة العطارین فرود آمدم برابر باب النبی علیه السلام روز دوشنبه به عرفات بودیم مردم پرخطر بودند از عرب. چون از عرفات بازگشتم دو روز به مکه بایستادم و به راه شام بازگشتم سوی بیت المقدس.

ادامه مطلب
یک شنبه 27 تیر 1395  - 7:57 PM

روز یکشنبه غره رمضان به رمله رسیدیم واز قیساریه تا رمله هشت فرسنگ بود و آن شهرستانی بزرگ است و باروی حصین از سنگ و گچ دارد بلند و قوی و دروازهای آهنین برنهاده، و از شهر تا لب دریا سه فرسنگ است، و آب ایشان از باران باشد و اندر هر سرای حوض های بزرگ است که چون پر آب باشد هرکه خواهد گیرد و نیز دور مسجد آن جا را سیصد گام اندر دویست گام مساحت است، بر پیش صفه نوشته بودند که پانزدهم محرم سنه خمس و عشرین و اربعمایه اینجا زلزله ای بود قوی و بسیار عمارات خراب کرد ام کس را از مردم خللی نرسید.

در این شهر رخام بسیار است و بیش تر سراها و خان های مردم مرخم است به تکلف و نقش ترکیب کرده و رخام را به اره می‌برند که دندان ندارد و ریگ مکی در آن جا می‌کنند و اره می‌کشند بر طول عمودها نه برعرض چنانکه چوب از سنگلاخ الواح می‌سازند و انواع و الوان رخام‌ها آن جا دیدم از ملمع و سبز و سرخ و سیاه و سفید و همه لونی، و آن جا نوعی زنجیر است که به از آن هیچ جا نباشد و از آن جا به همه اطراف بلاد می‌برند، و این شهر رمله را به ولایت شام و مغرب فلسطین می‌گویند.

سیوم رمضان از رمله برفتیم به دیهی رسیدیم که خاتون می‌گفتند، و از آن جا به دیهی دیگر رفتیم که آن را قریة العنب می‌گفتند، در راه سداب فراوان دیدیم که خودروی بر کوه و صحرا رسته بود. در این دیه چشمه آب نیکو خوش دیدیم که از سنگ بیرون می‌آمد و آن جا آخرها ساخته بودند و عمارت کرده. و از آن جا برفتیم روی بر بالا کرده تصور بود که بر کوهی می‌رویم که چون بردیگر جانب فرو رویم شهر باشد. چون مقداری بالا رفتیم صحرای عظیم در پیش آمد، بعضی سنگلاخ و بعضی خاکناک. بر سر کوه شهر بیت المقدس نهاده است و از طرابلس که ساحل است تا بیت المقدس پنجاه و شش فرسنگ واز بلخ بیت المقدس هشتصد و هفتاد وشش فرسنگ است.

ادامه مطلب
یک شنبه 27 تیر 1395  - 7:57 PM

خامس رمضان سنه ثمان و ثلثین و اربعمائه در بیت المقدس شدیم. یک سال شمسی بود که از خانه بیرون آمده بودم و مادام در سفر بوده که به هیچ جای مقامی و آسایشی تمام نیافته بودیم. بیت المقدس را اهل شام و آن طرف‌ها قدس گویند، و از اهل آن ولایات کسی که به حج نتواند رفتن در همان موسم به قدس حاضر شود و به موقف بایستد و قربان عید کند چنان که عادت است و سال باشد که زیادت از بیست هزار خلق در اوایل ماه ذی الحجه آن جا حاضر شوند و فرزندان برند و سنت کنند و از دیار روم و دیگر بقاع همه ترسایان و جهودان بسیار آن جا روند به زیارت کلیسا و کنشت که آن جاست و کلیسای بزرگ آن جا صفت کرده شود به جای خود.

سواد و رستاق بیت المقدس همه کوهستان همه کشاورزی و درخت زیتون و انجیر و غیره تمامت بی آب است و نعمت های فراوان و ارزان باشد و کدخدایان باشند که هریک پنجاه هزارمن روغن زیتون در چاه‌ها و حوض‌ها پر کنند و از آن جا به اطراف عالم برند و گویند به زمین شام قحط نبوده است و از ثقات شنیدم که پیغمبر را علیه السلام و الصلوة به خواب دید یکی از بزرگان که گفتی یا پیغمبر خدا ما را در معیشت یاری کن. پیغمبر علیه السلام در جواب گفتی نان و زیت شام بر من.

اکنون صفت شهر بیت المقدس کنم. شهری است بر سر کوهی نهاده و آب نیست مگر از باران و به رستاق‌ها چشمه های آب است اما به شهر نیست چه شهر بر سنگ نهاده است و شهری است بزرگ که آن وقت که دیدیم بیست هزار مرد در وی بودند و بازارهای نیکو و بناهای عالی و همه زمین شهر به تخته سنگ های فرش انداخته و هرکجا کوه بوده است و بلندی بریده‌اند و همواره کرده چنان که چون باران بارد همه زمین پاکیزه شسته، در آن شهر صناع بسیارند هر گروهی را رسته ای جدا باشد، و جامع مشرقی است و باروی مشرقی شهر باروی جامع است چون از جامع بگذری صحرایی بزرگ است عظیم هموار و آن را ساهره گویند و گویند که دشت قیامت خواهد بود و حشر مردم آن جا خواهند کرد بدین سبب خلق بسیار از اطراف عالم بدانجا آمده‌اند و مقام ساخته تا در آن شهر وفات یابند و چون وعده حق سبحانه و تعالی در رسد به میعادگاه حاضر باشند. خدایا در آن روز پناه بندگان تو باش و عفو تو آمین یا رب العالمین.

برکناره آن دشت مقبره ای است بزرگ وبسیار مواضع بزرگوار که مردم آن جا نماز کنند و دست به حاجات بردارند و ایزد سبحانه تعالی حاجات ایشان روا گرداند اللهم تقبل حاجاتنا و اغفر ذنوبنا سیئاتنا وارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین.

میان جامع و این دشت ساهره وادی ای است عظیم ژرف و در آن وادی که همچون خندق است بناهای بزرگ است بر نسق پیشینیان و گنبدی سنگین دیدم تراشیده و بر سر خانه ای نهاده که از آن عجب تر نباشد تا خود آن را چگونه از جای برداشته باشند و در افواه بود که آن خانه فرعون است و آن وادی جهنم. پرسیدم که این لقب که بر این موضع نهاده است، گفتند به روزگار خلافت عمر خطاب رضی الله عنه بر آن دشت ساهره لشکرگاه بزد و چون بدان وادی نگریست گفت این وادی جهنم است و مردم عوام چنین گویند هر کس که به سر آن وادی شود آواز دوزخیان شنود که صدا از آن جا برمی آید. من آن جا شدم اما چیزی نشنیدم.

و چون از شهر به سوی جنوب نیم فرسنگی بروند و به نشیبی فرو روند چشمه آب از سنگ بیرون می‌آید آن را عین سلوان گویند. عمارات بسیار بر سر آن چشمه کرده‌اند و آب آن به دیهی می‌رود و آن جا عمارات بسیار کرده‌اند و بستان‌ها ساخته و گویند. هر که بدان آب سر و تن بشوید رنج‌ها وبیماری های مزمن از و زائل شود و بر آن چشمه وقف‌ها بسیار کرده اند، و بیت المقدس را بیمارستان نیک است و وقف بسیار دارد و خلق بسیار را دارو و شربت دهند و طبیبان باشند که از وقف مرسوم ستانند وو آن بیمارستان و مسجد آدینه برکنار وادی جهنم است، و چون از سوی بیرون مسجد آن دیوار که با وادی است بنگرند صد ارش باشد به سنگ های عظیم آورده چنان که گل و گچ در میان نیست و از اندرون مسجد همه سردیوارها راست است. و از برای سنگ صخره که آن جا بوده است مسجد هم آن جا بنا نهاده‌اند و این سنگ صخره آن است که خدای عزوجل موسی علیه السلام را فرمود تا آن را قبله سازد و چون این حکم بیامد و موسی آن را قبله کرد بسی نزیست و هم در آن زودی وفات کرد تا به روزگار سلیمان علیه السلام که چون قبله صخره بود مسجد گرد صخره بساختند چنان که صخره در میان مسجد بود و محراب خلق و تا عهد پیغمبر ما محمد مصطفی علیه الصلوة و السلام هم آن قبله می‌دانستند و نماز را روی بدان جانب کردند تا آن گاه که ایزد تبارک و تعالی فرمود که قبله خانه کعبه باشد و صفت آن به جای خود بیاید.

می‌خواستم تا مساحت این مسجد بکنم. گفتم اول هیات و وضع آن نیکو بدانم و ببینم بعد از آن مساحت کنم. مدت‌ها د رآن مسجد می‌گشتم و نظاره می‌کردم پس در جانب شمالی که نزدیک قبه یعقوب علیه السلام است بر طاقی نوشته دیدم در سنگ که طول این مسجد هفتصد و چهار ارش است. و عرض صد و پنجاه و پنج ارش به گز ملک و گز ملک آن است که به خراسان آن گز را شایگان گویند و آن یک ارش و نیم باشد چیزکی کم تر. زمین مسجد فرش سنگ است و درزها به ارزیر گرفته و مسجد شرقی شهر و بازار است که چون از بازار به مسجد روند روی به مشرق باشد درگاهی عظیم نیکو مقدا ر سی گز ارتفاع در بیست گز عرض اندام داده برآورده‌اند و دو جناح باز بریده درگاه و روی جناح و ایوان درگاه منقش کرده همه به میناهای ملون که در گچ نشانده بر نقشی که خواسته‌اند چنان که چشم از دیدن آن خیره ماند و کتابتی همچنین به نقش مینا بر آن درگاه ساخته‌اند و لقب سلطان مصر بر آن جا نوشته که چون آفتاب بر آن جا افتد شعاع آن چنان باشد که عقل در آن متحیر شود و گنبدی بس بزرگ بر سر این درگاه ساخته از سنگ منهدم و دو در تکلف ساخته روی درها به برنج دمشقی که گویی زر طلاست.

زر کوفته و نقش های بسیار در آن کرده هر یک پانزده گز بالا و هشت گز پهنا و این در را باب علیه السلام گویند. چون از این در در روند بر دست راست دو رواق است بزرگ هر یک بیست و نه ستون رخام دارد با سرستون‌ها ونعل های مرخم ملون، درزها به ارزیر گرفته. بر سر ستون‌ها طارق‌ها از سنگ زده بی گل و گچ بر سر هم نهاده چنان که هر طاقی چهار پنج سنگ بیش نباشد و این رواق‌ها کشیده است تا نزدیک مقصوره، و چون از در در روند بر دست چپ که آن شمال است رواقی دراز کشیده است شصت و چهارطاق همه بر سر ستون های رخام، و دری دیگر است هم بر این دیوار که آن را باب السقر گویند، و درازی مسجد از شمال به جنوب است تا چون مقصوره از آن باز بریده است ساحت مربع آمده که قبله در جنوب افتاده است، و از جانب شمال دو در دیگر است در پهلوی یکدیگر هر یک هفت گز عرض در دوازده گز ارتفاع و این در را باب الاسباط گویند، و چون ازین در بگذری هم بر پهنای مسجد که سوی مشرق می‌رود باز در گاهی عظیم بزرگ است و سه در پهلوی هم بر آن جاست همان مقدار که باب الاسباط است و همه را به آهن و برنج تکلفات کرده چنان که از آن نیکوتر کم باشد و این در را باب الابواب گویند از آن سبب که مواضع دیگر درها جفت جفت است مگر این سه در است و میان آن دو درگاه که بر جانب شمال است. در این رواق که طاق های آن بر پیلپای هاست قبه ای است و این را به ستون های مرتفع برداشته و آن را به قندیل و مسرج‌ها بیاراسته و آن را قبه یعقوب علیه السلام گویند و آن جای نماز او بوده است و بر پهنای مسجد رواقی است و بر آن دیوار دری است بیرون آن در دو دریوزه صوفیان است و آن جا جاهای نماز و محراب های نیکو ساخته و خلق از متصوفه همیشه آن جا مجاور باشند و نماز همان جا کنند الا روز آدینه به مسجد درآیند که آواز تکبیر به ایشان برسد.

و بر رکن شمالی مسجد رواقی نیکوست و قبه ای بزرگ نیکو و بر قبه نوشته است که هذا محراب زکریا النبی علیه السلام و گویند او این جا نماز کردی پیوسته، و بر دیوار شرقی در میان جای مسجد درگاهی عظیم است به تکلف ساخته‌اند از سنگ منهدم که گویی از سنگ یکپاره تراشیده‌اند به بالای پنجاه گز و پهنای سی گز و نقاشی و نقاری کرده و ده در نیکو بر آن درگاه نهاده چنان که میان هر دو در به یک پایه بیش نیست و بر درها تکلف بسیار کرده از آهن و برنج دمشق و حلقه‌ها و میخ‌ها بر آن زده و گویند این درگاه را سلیمان بن داود علیه السلام ساخته است از بهر پدرش و چون به درگاه در روند روی سوی مشرق از آن دو در آنچه بر دست راست باب الرحمه گویند و دیگر را باب التوبه و گویند این در است که ایزد سبحانه و تعالی توبه داود علیه السلام آن جا نپذیرفت و بر این درگاه مسجدی است نغز وقتی چنان بوده که دهلیزی و دهلیز را مسجد ساخته‌اند و آن را به انواع فرش‌ها بیاراسته و خدام آن جداگانه باشد و مردم بسیار آن جا روند و نماز کنند و تقرب جویند به خدای تبارک و تعالی بدان که آن جا توبه داود علیه السلام قبول افتاده همه خلق امید دارند و از معصیت بازگردند و گویند داود علیه السلام پای از عتبه در اندرون نهاده بود که وحی آمد به بشارت که ایزد سبحانه و تعالی توبه او پذیرفت او همان جا مقام کرد و به طاعت مشغول شد و من که ناصرم در آن مقام نماز کردم و از خدای سبحانه و تعالی توفیق طاعت و تبرا از معصیت طلبیدم خدای سبحانه و تعالی همه بندگان را توفیق آنچه رضای او در آن است روزی کناد و از معصیت توبه دهاد به حق محمد و آله طاهرین.

وبر دیوار شرقی چون به گوشه رسد که جنوبی است و قبله بر ضلع جنوبی است و پیش دیوار شمالی مسجدی است سرداب که به درجه های بسیار فرو باید شدن و آن بیست گز در پانزده باشد و سقف سنگین بر ستون های رخام. و مهد عیسی آن جا نهاده است و آن مهد سنگین است و بزرگ چنان که مردم در آن جا نماز کنند و من در آن جا نماز کردم و آن را در زمین سخت کرده‌اند چنان که نجنبید و آن مهدی است که عیسی به طفولیت در آن جا بود و با مردم سخن می‌گفت و مهد در این مسجد به جای محراب نهاده‌اند و محراب مریم علیها السلام در این مسجد است بر جانب مشرق و محرابی دیگر از آن زکریا علیه السلام در این جاست و آیات قرآن که در حق زکریا و مریم آمده است نیز بر آن محراب‌ها نوشته‌اند و گویند مولد عیسی علیه السلام در این مسجد بوده. سنگی از این ستون‌ها نشان دو انگشت دارد که گویی کسی به دو انگشت آن را گرفته است. گویند به وقت وضع حمل مریم آن دو ستون را به دو انگشت گرفته بود و این مسجد معروف است به مهد عیسی علیه السلام و قندیل های بسیار برنجین و نقره گین آویخته چنان که همه شب‌ها سوزد. و چون از در این مسجد بگذری هم بر دیوار شرقی چون به گوشه مسجد بزرگ رسند مسجدی دیگر است عظیم نیکو دوباره بزرگ تر از مسجد مهد عیسی و آن را مسجد الاقصی گویند. و آن است که خدای عزوجل مصطفی را صلی الله علیه و سلم شب معراج از مکه آن جا آورد و از آن جا به آسمان شد چنان که در قرآن آن را یاد کرده است سبحان الذی اسری بعبده لیلا من المسجدالحرام الی المسجدالاقصی الآیه و آن جا را عمارتی به تکلف کرده‌اند و فرش های پاکیزه افکنده و خادمان جداگانه ایستاده همیشه خدمت آن را کنند.

و چون به دیوار جنوبی بازگردی از آن گوشه مقدار دویست گز پوشش نیست و ساحت است و پوشش مسجد بزرگ که مقصوره د راوست بر دیوار جنوبی است و غربی. این پوشش را چهارصد و بیست ارش طول است در صدو پنجاه ارش عرض ودویست و هشتاد ستون رخامی است وبر سر اسطوانه‌ها طاقی از سنگ درزده و همه میآن دو ستون شش گز است همه فرش رخام ملون انداخته و درزها را به ارزیر گرفته و مقصوره بر وسط دیوار جنوبی است بسیار بزرگ چنان که شانزده ستون در آن جاست. و قبه ای نیز عظیم بزرگ منقش به مینا چنان که صفت کرده آمد و در آن جا حصیرهایی مغربی انداخته و قندیل‌ها و مسرج‌ها جداجدا به سلسله‌ها آویخته است. و محرابی بزرگ ساخته‌اند همه منقش به مینا و دو جانب محراب دو عمود رخام است به رنگ عقیق سرخ، و تمامت ازاره مقصوره رخام های ملون و بر دست راست محراب معاویه است، و بر دست چپ محراب عمر است رضی الله عنه، و سقف این مسجد به چوب پوشیده است منقش و متکلف و بر دیوار مقصوره که با جانب ساحت است پانزده درگاه است، د رهای به تکلف بر آن جا نهاده هر یک ده گز علو در شش گز عرض، ده از آن جمله بر آن دیوار که چهارصد و بیست گز است، و پنج بر آنکه صد و پنجاه گز است، و از جمله آن درها یکی برنجی بیش از حدبه تکلف و نیکویی ساخته‌اند چنان که گویی زرین است به سیم سوخته نقش کرده و نام مامون خلیفه بر آن جاست، گویند مامون از بغداد فرستاده است و چون همه درها باز کنند اندرون مسجد چنان روشن شود که گویی ساحت بی سقف است اما وقتی که باد و باران باشد و درها باز نکنند روشنی از روزن‌ها باشد.

و بر چهار جانب این پوشش از آن شهری از شهرهای شام و عراق صندوق هاست و مجاوران نشسته چنان که اندر مسجد حرام است به مکه شرفهاالله تعالی. و ازبیرون پوشش بر دیوار بزرگ که ذکر رفت رواقی است به چهل و دو طاق و همه ستون هاش از رخام ملون. و این رواق با رواق مغربی پیوسته و در اندرون پوشش حوضی در زمین است که چون سر نهاده باشد زمین مستوری باشد جهت آب تا چون باران آید در آن جا رود، و بر دیوار چنوبی دری است و آن جا متوضاست و آب که اگر کسی مجتاج وضو شود در آن جا رود وتجدید وضو کند چه اگر از مسجد بیرون شود به نماز نرسد و نماز فوت شود از بزرگی مسجد. و همه پشت بام‌ها به ارزیر اندوده باشد، و در زمین مسجد حوض‌ها و آبگیرها بسیار است در زمین بریده چه مسجد به یک بار بر سر سنگ است چنان که هر چند باران ببارد هیچ آب بدان فرود آید، و و حوض های سنگین د رزیر ناودان‌ها نهاده سوراخی در زیر آن که آب از آن سوراخ به مجری رود و به حوض رسد ملوث ناشده و آسیب به وی نرسیده. و در سه فرسنگی شهر آبگیری دیدم عظیم که آب‌ها که از کوه فرود آید در آن جا جمع شود و آن را راه ساختند که به جامع شهر رود، و در همه شهر فراخی آب در جامع باشد، اما در همه سراها حوض های آب باشد از آب باران که آن جا جز باران نیست و هرکس آب بام خود گیرد. و گرمابه هاو هر چه باشد همه آب باران باشد، و این حوض‌ها که در جامع است هرگز محتاج عمارت نباشد که سنگ خاره است، و اگر شقی یا سوراخی بوده باشد چنان محکم کرده‌اند که هرگز خراب نشود، و چنین گفته‌اند که این را سلیمان علیه السلام کرده است، و سر حوض‌ها چنان است که چون تنوری و سرچاهی سنگین است بر س هر حوضی تا هیچ چیز در آن نیفتد، و آب می‌دود چنان که هوا صافی شود و اثر نماند هنوز قطرات باران همی چکد.

ادامه مطلب
یک شنبه 27 تیر 1395  - 7:57 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 39

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 3429007
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث