ابوسعید ابوالخیر رباعی شمارهٔ ۱۱۱ شب آمد و باز رفتم اندر غم دوست هم بر سر گریهای که چشمم را خوست از خون دلم هر مژهای پنداری سیخیست که پارهٔ جگر بر سر اوست ادامه مطلب مهدی گلشنی دوشنبه 28 تیر 1395 - 12:04 PM نظرات (0)
شب آمد و باز رفتم اندر غم دوست هم بر سر گریهای که چشمم را خوست از خون دلم هر مژهای پنداری سیخیست که پارهٔ جگر بر سر اوست