قرآن .
((امـا اصـحـاب دست چپ , چگونه اند اصحاب دست چپ ؟ در باد سموم و آب جوشان و سايه اى از دود سـيـاه نـه خـنـك و نه خوش آنان پيش از اين در ناز و نعمت بودند و بر گناهان بزرگ اصرار مـى ورزيدند و مى گفتند : آيا زمانى كه مرديم و خاك و استخوان شديم , ما برانگيخته مى شويم يا نياكان ما؟ بگو : همانا اولين و آخرين افراد, در وعده گاه روزى معين گرد آورده مى شوند)). ((و اما آن كسى كه نامه اش به دست چپ او داده شود, گويد : اى كاش نامه ام به من داده نمى شد و نـدانـسـتـه بـودم كـه حساب من چيست اى كاش همان مرگ مى بود و بس دارايى من مرا سود نـبـخـشـيـد قـدرت من از دستم برفت بگيريدش , زنجيرش كنيد و به دوزخش بكشيد سپس در زنـجيرى به درازاى هفتاد گز بكشيد او به خداى بزرگ ايمان نمى آورد و به طعام دادن مستمند تـرغـيـب نـمـى كـرد آن روز در آن جا هيچ دوستى نخواهد داشت و نه خوراكى جز چرك و خون دوزخيان )). ((اما كسى كه نامه اش از پشت سر او داده شود, زودا كه بگويد واى بر من كه هلاك شدم و به آتش افـروخـتـه درآيـد او در دنـيـانزد كسانش شادمان زيسته بود و مى پنداشت كه هرگز باز نخواهد گشت آرى , پروردگارش به او بينا بود)). ـ امـام صـادق (ع ) : خـداونـد تـبـارك و تعالى هر گاه براى بنده اى بد بخواهد در حضور مردم از اوحـسـابـرسـى كـنـد و مـحـكـومـش نمايد و كارنامه اش را به دست چپ او دهد اين است مراد سـخن خداى عزوجل كه مى فرمايد : ((و اما كسى كه نامه اش از پشت سر به او داده شود, زودا كه بـگـويدواى بر من هلاك شدم و به آتش افروخته در آيد, كه او در دنيا نزد كسانش شادمان زيسته بود)). ـ امام باقر(ع ) : منظور از آيه ((اما كسى كه نامه اش به دست راست او داده شود)) ابو سلمه عبداللّه بـن عـبـدالاسـود بـن هلال مخزومى است كه از قبيله بنى مخزوم بود و مقصود از ((اما كسى كه نامه اش از پشت سرش به او داده شود)) اسود بن عبدالاسود بن هلال مخزومى است كه درروز بدر به دست حمزة بن عبدالمطلب كشته شد. تفسير:. آيه ((و اما من اوتى كتابه ورا ظهره )) كلمه ((ورا)) ظرف منصوب به نزع خافض (حرف جر) است و تـقـديـر آن چـنـيـن مـى باشد : من ورا ظهره شايد به اين دليل كارنامه شان از پشت سرآنان داده مـى شود, كه صورتشان را به عقب برگردانند, چنان كه خداى تعالى در جاى ديگرفرموده است : ((پيش از آن كه نقش چهره هايى را محو كنيم و آنها را به پشت سر برگردانيم )). گفتنى است كه بين دادن كارنامه هايشان از پشت سر آنان با دادن آنها به دست چپشان كه درآيه ((امـا كـسـى كـه نـامـه اش بـه دسـت چـپ او داده شـود گـويـد : اى كـاش نامه ام به من داده نمى شد))منافاتى نيست .
نگاشته شده توسط رحمان نجفي در دوشنبه 19 بهمن 1388 ساعت 12:37 AM
| نظرات 0 |
لينک مطلب
قرآن .
((امـا اصـحاب دست راست , چگونه اند اصحاب دست راست ؟ در زير درخت سدر بى خار و درخت مـوزى كه ميوه اش بريكديگر چيده شده و سايه اى دايم و آبى همواره جارى و ميوه اى بسيار كه نه مـنـقطع مى گردد و نه كس را از آن باز دارندو زنانى ارجمند آن زنان را ما بيافريديم , آفريدنى و آنـان را دوشـيـزگان قرار داديم معشوق همسران خويشند براى اصحاب دست راست گروهى از پيشينيان و گروهى كه از پى آمده اند)). ((و اما آن كه نامه اش به دست راست او داده شود, زودا كه آسان حسابرسى شود)). ((روزى كـه هـر گروه از مردم را به پيشوايانشان بخوانيم پس هر كس نامه اش به دست راست او داده شود, اينان نامه خود را بخوانند و به اندازه رشته باريكى كه درون هسته خرماست به آنان ستم نشود)). ((اما آن كس كه نامه (اعمالش ) به دست راست او داده شود گويد : نامه مرا بگيريد و بخوانيد)). ـ امام صادق (ع ) : خداى تبارك و تعالى چون بخواهد به حساب مؤمن رسيدگى كندكارنامه اش را بـه دست راست او دهد و بين خود و او به حسابش رسيدگى نمايد پس گويد : بنده من ! چنين و چنان كرده اى و فلان و بهمان كار را انجام داده اى ! عرض مى كند : آرى , پروردگارامن اين كارها را كـرده ام خـداوند مى فرمايد : من آنها را بر تو بخشيدم و تبديل به كارهاى نيك كردم پس , مردم گـويند : سبحان اللّه ! اين بنده حتى يك گناه هم نداشت ؟ اين است معناى سخن خداى عزوجل : ((امـا آن كـس كـه نـامـه اش بـه دسـت راسـت او داده شـود زودا كـه آسان حسابرسى شود و به سوى كسان خود شادمان برگردد)). ـ امـام بـاقـر(ع ) : اعـضـا و جـوارح , بـر ضـد مـؤمـن گـواهـى نـمـى دهـنـد, بـلـكـه عـلـيـه ـد كسى شهادت مى دهندكه مستحق عذاب است مؤمن كارنامه اش به دست راست او داده مى شود. ـ معاوية بن وهب از امام صادق (ع ) شنيد كه مى فرمايد : هر گاه بنده توبه راستين كند, خداونداو را دوسـت بـدارد و در دنـيـا و آخـرت بـرايـش پـرده پوشى كند (معاويه مى گويد:) عرض كردم : چـگـونـه برايش پرده پوشى مى كند؟ فرمود : گناهانى كه دو فرشته او برايش نوشته اند از ياد آنها مى برد و به اعضاو جوارح او وحى مى فرمايد : گناهان او را كتمان كنيد و به جاهاى مختلف زمين وحى مى فرمايد :گناهانى را كه در محل شما انجام مى داد, كتمان كنيد بنابراين , آن گاه كه خدا را ديدار كند, چيزى نباشد كه به گناهان او گواهى دهد.
نگاشته شده توسط رحمان نجفي در دوشنبه 19 بهمن 1388 ساعت 12:37 AM
| نظرات 0 |
لينک مطلب
قرآن .
((كردار نيك و بد هر انسانى را به گردنش آويخته ايم و روز قيامت براى او نامه اى بيرون مى آوريم كه آن را گشوده مى يابد بخوان نامه ات را امروز تو خود براى رسيدگى به حسابت بسنده اى )). ((چـون بـه كنار آتش آيند, گوش و چشمها و پوستهايشان , به آنچه مى كرده اند گواهى دهند به پـوستهاى خود گويند :چرا بر ضد ما شهادت داديد؟ گويند : آن خدايى كه هر چيزى را به سخن مـى آورد, ما را به سخن آورد و هموست كه نخستين بار شما را آفريد و به سوى او باز مى گرديد از اين كه گوش شما و چشمها و پوستهايتان بر ضد شما گواهى دهند, چيزى نهان نمى داشتيد (كه مبادا گواهى دهند) بلكه مى پنداشتيد كه خدا بر بسيارى از كارهايى كه مى كنيد آگاه نيست )). ((در اين روز, زمين خبرهاى خويش را حكايت مى كند از آنچه پروردگارت به او وحى كرد)). ـ امام على (ع ) : بدانيد اى بندگان خدا كه ديده بانانى از خود شما و جاسوسانى از اعضاى بدن شما و نـگـهـدارنـدگـان راسـتـگـويـى كـه كـردارهاى شما و شمار نفسهايتان را حفظ مى كنند, بر شماگماشته شده اند. ـ آنـچه را كه بندگان در شب و روز خود انجام مى دهند بر خداوند پاك و بزرگ پوشيده نيست به كـوچكترين كارشان آگاه و به كردارشان داناست و احاطه دارد اعضاى بدن شما گواهان اويندو اندامهايتان سپاهيان او و ضميرهايتان جاسوسان او و نهانيهاى شما نزد او آشكار است .
ـ امـام باقر(ع ), درباره آيه ((كردار نيك و بد هر كس به گردن او آويخته شده است )), فرمود :هر جا كه باشد نيك و بد او نيز با اوست ونمى توانداز آنهاجداشود,تا آن كه در روز قيامت نامه اعمالش به او داده مى شود. ـ امـام صـادق (ع ), دربـاره آيه ((بخوان نامه ات را امروز تو براى رسيدگى به حسابت بسنده اى )), فرمود : تمام كارهايى را كه بنده انجام داده و آنچه براى او نوشته شده است , به اويادآورى مى شود به طورى كه گويى در همان لحظه انجامشان داده است به همين دليل مى گويند: ((واى بر ما! اين چه نوشته اى است كه هيچ كوچك و بزرگى را از قلم نينداخته است )). ـ چـون روز قـيامت شود نامه انسان به او داده مى شود و مى گويند : آن را بخوان (راوى مى گويد :)عـرض كـردم :آنـچـه را در آن نـامـه هست مى شناسد؟ حضرت فرمود : هيچ نگاهى نكرده و هيچ كـلـمه اى نگفته و هيچ قدمى برنداشته و هيچ كارى انجام نداده باشد, مگر اين كه در آن نامه ذكر شده است و او آنها را به ياد آورد به طورى كه گويى همان لحظه آنها را انجام داده است به همين دليل مى گويند : ((واى بر ما! اين چه نوشته اى است كه )). ـ امـام عـلـى (ع ) : دهـانـهـا مهر شوند و سخن نگويند و دستها به سخن آيند و پاها گواهى دهند وپوستها آن چه را انجام داده اند, بازگو كنندوهيچ سخنى را براى خدا ناگفته نگذارند. ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) : روز قـيـامـت بـا دهـانـهـاى لـگـام زده مـى آييد و نخستين عضوى كه ازانسان سخن مى گويد ران و كف دست اوست .
ـ امـام صـادق (ع ) ـ دربـاره آيـه ((از ايـن كـه گـوش شـمـا و چـشمها و پوستهايتان بر ضد شما گـواهـى دهـند, چيزى (گناه ) را پنهان نمى داشتيد)) ـ : مقصود از پوستها, آلات تناسلى و رانها مى باشد. ـ امام على (ع ) ـ در سفارشش به پسر حنفيه ـ : خداوند تعالى فرموده است : ((از اين كه گوش شما و )), مقصود از پوستها, آلات تناسلى است .
ـ سـپـس خـداى مـتـعـال وظـيفه اى را كه بر گوش و چشم و آلت تناسلى مقرر فرمود, در يك آيـه فـراهـم آورد و فـرمـود : ((از ايـن كـه گـوش شـمـا و چـشـمـهـا و پوستهايتان بر ضد شما گواهى دهندچيزى را پنهان نمى داشتيد, بلكه گمان مى كرديد كه خدا بسيارى از كارهايى را كه مى كنيدنمى داند)), مقصود از پوستها در اين جا آلات تناسلى است .
ـ پيامبر خدا(ص ) چون آيه ((امروز زمين خبرهاى خود را باز مى گويد)) را تلاوت كرد, فرمود: آيا مـى دانـيـد خـبـرهـاى آن چـيست ؟ عرض كردند : خدا و رسولش بهتر مى دانند حضرت فرمود: خـبـرهـاى آن ايـن اسـت كـه بـه هـر كـارى كـه هـر بـنـده اى از مـرد و زن , بـر روى آن انجام داده است ,گواهى مى دهد و مى گويد : چنين و چنان كرد. ـ خـداى عزوجل را بر هر بنده اى مراقبانى است از همه آفريدگان او و فرشتگانى است كه ازپيش رو و پـشت سر او به فرمان خدا, وى را نگهدارى مى كنند و كرده ها و گفته ها و كلمات ونگاههاى او را نگه مى دارند و جاهايى كه او را در خود مى گيرند گواهان پروردگار اويند كه به سود يا زيان وى گواهى مى دهند شبها و روزها و ماهها گواهان پروردگار اويند كه به سود يازيان او شهادت مـى دهـنـد سـايـر بـنـدگان مؤمن خدا گواهان اويند كه به سود يا زيان وى شهادت مى دهند و فـرشـتـگـان حـافـظ او كـه اعمالش را مى نويسند, گواهان پروردگار اويند كه به سود يازيان او گواهى مى دهند. ـ امـام صادق (ع ) ـ هنگاميكه از ايشان سؤال شد : آيا بهتر است انسان نمازهاى مستحبى خودرا در يـك جـا بـخواند يا در جاهاى گوناگون ؟ : اين جا و آن جا بخواند, زيرا (آن مكانها) روزقيامت به سود او گواهى مى دهند. ـ هيچ روزى بر فرزند آدم نيايد مگر اين كه آن روز بگويد : اى پسر آدم ! من روزى نو هستم و من بر تـو گواهم پس با من خوبى كن و در من كار نيك انجام ده , تا روز قيامت به سود تو گواهى دهم , چرا كه ديگر مرا هرگز نخواهى ديد. تفسير:. آيه ((و نخرج له يوم القيامة كتابا يلقاه منشورا)), چگونگى اين نامه را آيه بعد آن يعنى ((اقراكتابك كـفى بنفسك اليوم عليك حسيبا)) توضيح مى دهد, زيرا نشان مى دهد كه اولا : نامه اى كه برايش گـشوده مى شود, نامه اعمال خود اوست و نه متعلق به ديگرى ثانيا : آن نامه حقايق اعمالى را كه در دنيا مى كرده است , تماما در خود جاى داده و چيزى از آنها را فروگذار نكرده است چنان كه در آيه ديگر آمده است : ((مى گويند : واى بر ما! اين چه نامه اى است كه هيچ عمل كوچك و بزرگى را از قـلم نينداخته است )) ثالثا : حقايق اعمالى را كه در آن نامه شماره شده است , از خوشبختى يا بدبختى و نتايج خوب يا بد آنها همگى در آن آشكار است چندان كه جاى هيچ گونه كتمان و عذر و بـهانه اى باقى نمى گذارد خداى تعالى مى فرمايد : ((تو از اين غافل بودى ما پرده ات را از برابر تو برداشتيم و امروز چشمانت تيزبين شده است )). از آيـه ((روزى كه هر كس كارهاى نيك و كارهاى بد خود را حاضر بيند)) پيداست كه اين نامه در بر دارنده خود اعمال و حقيقت آنهاست ,نه خطوط و نوشته ها آن گونه كه در نوشته هاى ما در دنيا مـعـمـول و مـتـداول است آنچه در آن نامه مى باشد خود اعمال است كه خداوند آنها را آشكارا به انسان نشان مى دهد و دليلى قويتر از ديدن و مشاهده نيست .
بـدين سان آشكار مى شود كه مراد از ((طائر)) و ((كتاب )) در آيه , يك چيز است و آن عملى است كـه انسان انجام مى دهد اما اين كه خداوند سبحان فرمود: ((و نخرج له يوم القيامة كتابا)) و كتاب را از طائرجدا كرد و نفرمود : ((و نخرجه )) براى آن است كه اين توهم را به وجود نياورد كه در روز قيامت عمل انسان به صورت نامه و نوشته درمى آيد و پيش از آن طائر است و نامه و نوشته نيست يا ايـن تـوهـم راپيش نياورد كه طائر تا پيش از روز قيامت مخفى و پوشيده است و بيرون نمى آيد و بنابراين , با آويخته بودن آن به گردن انسان سازگار نيست .
بـارى , جـمـلـه ((ونخرج له )) اشاره به اين است كه نامه اعمال كه حقايق آنها در اوست از ادراك انـسـان پوشيده است و در پس پرده غفلت نهان مى باشد و خداوند سبحان روز قيامت آن را بيرون مى آورد وانسان را از جزئيات آن آگاه مى سازد و مقصود از جمله ((يلقاه منشورا)) همين معناست .
ايـن نـكـتـه نـشـان مى دهد كه اين كار براى انسان آماده شده و از آن غفلت نشده است بنابراين , تـاكـيدى است بر جمله ((و كل انسان الزمناه طائره فى عنقه )), زيرا حاصل سخن آن كه نتيجه و پـيـامد عمل انسان لاجرم به او مى رسد, چون اولا :عمل انسان همراه اوست و از وى جدا نمى شود, ثانيا : در نامه اى نوشته مى شود و آن نامه براى اوآشكارمى گرددوآن راگشوده مى يابد. آيـه ((اقـرا كتابك كفى بنفسك اليوم عليك حسيبا)) يعنى به او گفته مى شود : بخوان نامه ات را الى آخر در جمله ((كفى بنفسك )) حرف با زايد و براى تاكيد است و در اصل ((كفت نفسك )) بوده اسـت علت آن هم كه فعل به صورت مؤنث (كفت ) نيامده اين است كه فاعل مؤنث مجازى است و فـاعـلى كه مؤنث مجازى باشد, در فعل آن هر دو وجه (مذكر و مؤنث ) جايز است بعضى آن را اسم فعل به معناى ((اكتف )) و با را غير زايد دانسته اند شايد توجيهات ديگرى هم باشد. آيـه مـذكـور بـر ايـن نكته نيز دلالت دارد كه حجت اين نامه حجتى قاطع است و خواننده اش در آن شـك نمى كند, گرچه خواننده خود مجرم و گنهكار باشد, چگونه چنين نباشد حال آن كه در آن نامه نفس عمل ديده مى شود و بر اساس آن پاداش داده مى شود؟ خداى تعالى مى فرمايد : ((در آن روز پوزش مخواهيد جز اين نيست كه شما برابر كارى كه مى كرديد, پاداش داده مى شويد)). از آنچه در وجه ارتباط آيه ((و يدع الانسان بالشر )) با قبلش گفتيم , وجه ارتباط اين دو آيه يعنى آيه ((و كل انسان الزمناه طائره حسيبا)) روشن مى شود. حـاصـل مـعـنـاى آيـات ـ با توجه به اين كه سياق آيات , سياق توبيخ و سرزنش مى باشد ـ اين است كـه خـداونـد سـبـحان قرآن را براى راهنمايى بشر به سوى آيينى فرستاد كه , در هدايت مردم به سـوى يـكتاپرستى و عبوديت و خوشبخت كردن رهيافتگان و بدبخت كردن گمراهان , استوارتر از هـرآيـين ديگرى شيوه وسنت الهى رامى پويدو در آن مسير حركت مى كند اما انسان , خوب و بد را از هـم تـمـيـيـز نـمـى دهـد و مـيـان سـودمـنـد و زيـانـبـار فرق نمى گذارد, بلكه دنبال هوس و خواهشهاى خودمى شتابدوخوب و بد را يكسان مى جويد در صورتى كه كار, چه خوب باشد چه بد, با صـاحـب خودهمراه است و از او جدا نمى شود همچنين در نامه و نوشته اى محفوظ مى ماند و روز قـيـامـت براى اوبيرون آورده مى شود و در برابرش گشوده مى گردد و بر اساس آن به حسابش رسيدگى مى شود حال كه چنين است , پس انسان نبايد به سوى هوس و خواهشهاى خود بشتابدو در كـام آنـهـا فرو رود, بلكه بايد در كارها درنگ و انديشه كند, تا آنها را از هم باز شناسد وخوب و بدش را از يكديگر جدا سازد و كارهاى خوب را به كار بندد و از كارهاى بد دورى كند.
نگاشته شده توسط رحمان نجفي در دوشنبه 19 بهمن 1388 ساعت 12:35 AM
| نظرات 0 |
لينک مطلب
قرآن .
((روزى كه قيامت بر پا شود, گنهكاران حيرتزده بمانند)). ((و چون قيامت بر پا شود,در آن روز از هم جدا شوند)). ((روزى كـه قيامت بر پا شود گنهكاران سوگند خورند كه جز ساعتى در گور نيارميده اند آرى اينچنين دروغ مى گفتند)). ((و آن گاه كه گنهكاران را بينى كه نزد پروردگارشان سرافكنده اند (و گويند :) پروردگار ما! ديديم و شنيديم , اكنون مارا باز گردان تا كارى شايسته كنيم كه اينك به يقين رسيده ايم )). ((دفتر اعمال گشوده شود گنهكاران را بينى كه از آنچه در آن آمده است بيمناكند و مى گويند : واى بـر ما! اين چه دفترى است كه هيچ گناه كوچك و بزرگى را از قلم نينداخته است آن گاه اعمال خود را حاضر بينند و پروردگار تو به هيچ كس ستم نمى كند)). ((روزى كه در صور دميده شود و گنهكاران را در آن روز, كبود چشم , گرد آوريم )). ((گنهكاران به نشان صورتشان شناخته مى شوند و از موى جلو سر و پاهايشان گرفته مى شوند)) .
((يكديگر را برابر چشمانشان آرند گنهكار دوست دارد كه فرزندان خود را در برابر عذاب آن روز فديه دهد)). ((هـر كـس كه گنهكار نزد پروردگارش بيابد دوزخ جايگاه اوست كه در آن جا نه مى ميرد و نه زنده است )). ((مـپـنـدار كه خدا از كردار ستمكاران غافل است , بلكه عذابشان را تا آن روزى كه چشمها در آن خـيـره مى ماند به تاخيرمى افكند مى شتابند در حالى كه سرهايشان را بالا گرفته اند, چشم بر هم نمى زنند و دلهايشان خالى از خرد است به مردم هشدار ده آن روزى را كه عذاب فرا مى رسدشان و سـتمكاران مى گويند : پروردگارا! ما را اندكى مهلت ده تا دعوت تو رااجابت كنيم و از پيامبران پـيـروى نـمـايـيـم , آيـا شـمـا پـيش از اين سوگند نمى خورديد كه هرگز زوال نمى يابيد و در خـانـه هاى كسانى كه بر خويشتن ستم مى كردند جاى گرفتيد در حالى كه بر شما معلوم بود و با آنـان چه كرديم و برايتان مثلها زديم آنان مكرهاى خود را به كار بردند و خدا از نيرنگهايشان آگاه بـود هـر چـند كه از نيرنگهايشان كوه از جا مى جنبيد مپنداركه خدا وعده اى را كه به پيامبرانش داده است خلاف مى كند همانا خدا مقتدر و انتقام گيرنده است آن روز كه زمين به زمينى جز اين بـدل شود و آسمانها نيز و همه در پيشگاه خداى يگانه قهار حاضر آيند گنهكاران را در آن روز در غلهايى كه دست را به گردن بندد, بسته بينى جامه هايشان از قطران است و آتش صورتهايشان را فرو پوشيده است )). ـ امام صادق (ع ), درباره آيه ((گويى چهره هاى آنان را پاره اى از شب تار فرو پوشانده است )),فرمود : ديـده اى كـه چـون شـب شود درون اتاق تاريكتر از بيرون است چهره هاى آنان نيز به همين سان تاريكتر و سياهتر است .
ـ امام باقر(ع ) : روز قيامت , بنده محشور مى شود در حالى كه (در دنيا) هيچ خونى نريخته است اما به اندازه شيشه حجامت يا بيشتر به دست او خون مى دهند و مى گويند : اين سهم تو ازخون فلان كـس اسـت عـرض مـى كند : پروردگارا! مى دانى كه تا زمانى كه جانم را ستاندى خونى نريختم ! خـداونـد مـى فرمايد : بله , اما تو از فلان كس , فلان و بهمان سخن و روايت را شنيدى و به زيان او بازگو كردى و زبان به زبان گشت تا به گوش فلان ستمگر رسيد و به سبب آن او راكشت و اين بهره تو از خون اوست .
ـ امـام صـادق (ع ) : روز قـيـامـت , در حـالـى كـه به حساب مردم رسيدگى مى شود , مردى نزد مـردى ديـگـر مـى آيـد و او را بـه خـون آغـشته مى كند آن مرد مى گويد : اى بنده خدا! مگر با تو چـه كرده ام ؟ و او مى گويد : در فلان و بهمان روز فلان سخن را عليه من گفتى , كه به سبب آن كشته شدم .
ـ هر كس دنيا را بر آخرت برگزيند, خداوند در روز قيامت او را نابينا محشور فرمايد. ـ هـر كـه با مسلمانان دو رو و دو زبان برخورد كند, روز قيامت آورده شود در حالى كه دو زبان از آتش دارد. ـ هـر كـس چـيـزى از مال برادر خود را به ستم و ناحق بخورد و آن را به او برنگرداند, روزقيامت شراره اى از آتش بخورد. ـ هـر كـس خـوراك سه روز خود را داشته باشد و با اين حال دست سؤال به سوى مردم درازكند, روزى كه خداى تعالى را ديدار مى كند با چهره اى بى گوشت او را ديدار كند. ـ هـر كـس بـه مـنـظـور خـوردن از مـال مـردم قـرآن بـخـوانـد, روز قيامت در حالى بيايد كه چهره اش استخوان است و گوشتى در آن نيست .
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) : بـدگـويـان و عيبجويان و سخن چينان و كسانى كه افراد بى گناه را بد نام مى كنند, خداوند آنها را به صورت سگ محشور مى كند. ـ امـام صادق (ع ) : (روز قيامت ) افراد متكبر به شكل مورچه در آورده مى شوند و مردم پيوسته آنها را لگد مى كنند, تا زمانى كه خدا از رسيدگى به حساب بندگان فارغ شود. ـ چـون روز قـيـامـت شود, آواز دهنده اى بانگ بر آورد كه كجايند كسانى كه از دوستان من روى گـرداندند (يا آنها را از حقوقشان محروم ساختند, يا آنان را ريشخند كردند) پس , گروهى كه در چـهـره شـان گـوشتى وجود ندارد, برخيزند, گفته شود : اينان كسانى هستند كه مؤمنان راآزار دادند و با آنان دشمنى و عناد ورزيدند و به خاطر دينشان ايشان را سخت سرزنش كردند,آن گاه فرمان داده شود كه آنها را به دوزخ برند. ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) : هـيـچ كـس ما خاندان را دشمن ندارد, مگر اين كه خداوند روز قيامت او راجذامى برانگيزد. ـ امـام بـاقـر(ع ) : منكران تقدير خدا, از گورهاى خود به صورت بوزينه و خوك به صحراى محشر آورده مى شوند.
نگاشته شده توسط رحمان نجفي در دوشنبه 19 بهمن 1388 ساعت 12:34 AM
| نظرات 0 |
لينک مطلب
قرآن .
((روزى كه پرهيزگاران را در پيشگاه خداى رحمان به صورت فرستادگان
((4))
گرد آوريم )). ((چهره هايى در آن روز درخشانند خندان و شادانند)). ((روزى كـه مـردان و زنان مؤمن را بينى كه نورشان پيشاپيش و در سمت راستشان مى رود آتش سزاوار شماست وبد سرانجامى است )). ((آن وحـشت بزرگ غمگينشان نكند و فرشتگان به ديدارشان آيند, كه اين همان روز شماست كه وعده داده مى شديد)). ـ امـام باقر(ع ), درباره آيه ((در آن روز, خدا پيامبر و كسانى را كه با او ايمان آورده اند فرونگذارد و نورشان پيشاپيش و در سمت راستشان در حركت باشد)), فرمود: هر كس در آن روز نورى داشته باشد, نجات مى يابد و هر مؤمنى براى خود نورى دارد. ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ), دربـاره آيـه ((روزى كـه پـرهـيـزگـاران را در پيشگاه خداى رحمان به صورت فرستادگان گرد آوريم )), فرمود : فرستادگان جز سواره نيستند آنان مردانى هستند كه تـقواى خدا در پيش گرفتند پس خداوند دوستدار آنها شد و برگزيدشان و از كارهايشان خشنود گرديدو از اين رو, آنان را پرهيزگاران ناميد. ـ هنگامى كه حضرت على (ع ) از پيامبر خدا(ص ) درباره آيه ((روزى كه پرهيزگاران را درپيشگاه خـداى رحـمـان بـه صـورت فـرسـتادگان گرد آوريم )) پرسيد و عرض كرد : اى پيامبر خدا!آيا هـياتهاى اعزامى جز سواره هستند؟ ـ : سوگند به آن كه جانم در دست اوست , پرهيزگاران چون از گـورهاى خود بيرون آيند با شتران سفيد بالدارى كه جهازشان طلاست رو به رومى شوند بند كفشهايشان نورى درخشان است , فاصله هر قدم آن شتران به اندازه اى است كه چشم كار مى كند. ـ امـام صـادق (ع ), دربـاره آيـه ((روزى كـه پـرهـيـزگـاران را در پـيـشـگـاه خداى رحمان به صورت فرستادگان گرد آوريم )), فرمود : سوار بر اشتران نژاده محشور مى شوند. ـ پـيامبر خدا(ص ) : چهار چيز است كه در هر كس باشد از آن روز وحشت بزرگ در امان است : هر گـاه چـيـزى بـه او داده شـود, بـگـويد : الحمدللّه , هر گاه گناهى كند, بگويد : استغفر اللّه , هر گـاه مـصـيـبـتـى بـه او رسـد, بگويد : انا للّه و انا اليه راجعون , هر گاه نيازى داشته باشد, آن را ازپروردگارش بخواهد و هر گاه از چيزى بترسد, به پروردگارش پناه برد. ـ هر كس با فحشا و شهوتى رو به رو شود و از ترس خداى عزوجل از آن دورى كند, خداوندآتش را بـر او حـرام گرداند و از آن وحشت بزرگ ايمنش دارد و آنچه را كه در كتاب خود درآيه ((و براى آن كه از مقام و عظمت پروردگارش بترسد دو بهشت است )) به او وعده داده است , عملى سازد. ـ هـر كـس بـه جاى دشمنى با مردم با نفس خود دشمنى ورزد, خداوند او را از هراس روزقيامت ايمن دارد.
نگاشته شده توسط رحمان نجفي در دوشنبه 19 بهمن 1388 ساعت 12:33 AM
| نظرات 0 |
لينک مطلب
قرآن .
((هر آينه , تنها تنها, همان گونه كه در آغاز شما را بيافريديم , نزد ما آمده ايد در حالى كه هر چه را ارزانـيـتـان داشـتـه بـوديـم پـشـت سـرنـهـاده ايـدو هـيـچ يـك ازشـفيعانتان را كه مى پنداشتيد شريكانتان هستند,همراهتان نمى بينيم از هم بريده شده ايد و پندار خود را گمگشته يافته ايد)). ((در آن روز از پـى آن فرا خواننده كه هيچ كژى را در او راه نيست , روان گردند و صداها در برابر خداى رحمان به خشوع مى گرايد و از هيچ كس جز صداى پايى نخواهيد شنيد)). ((روزى كه روح و فرشتگان به صف مى ايستند و كس سخن نمى گويد, مگر آن كه خداى رحمان به او رخصت دهد و اوسخن به صواب گويد)). ((در آن روز مـردم پـراكنده از گورها بيرون مى آيند, تا اعمالشان به آنها نشان داده شود پس هر كس همسنگ ذره اى نيكى كرده باشد آن را مى بيند و هر كس همسنگ ذره اى بدى كرده باشد آن را مى بيند)). ((روزى كه مردم چون پروانگان پراكنده , باشند)). ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) : آدمـى آن گـونـه كـه زندگى كرده است , مى ميرد و بر همان حالى كه مرده است , برانگيخته مى شود. ـ ابـو سـعيد چون هنگام مرگش در رسيد, جامه هايى نو خواست و آنها را پوشيد سپس گفت :از پيامبر خدا(ص ) شنيدم كه مرده در همان لباسى كه با آن مرده است , برانگيخته مى شود
((3))
.
ـ پيامبر خدا(ص ) : همانا شما به صورت پابرهنه و عريان و ختنه ناشده , خدا را ديدار مى كنيد. ـ در روايتى ديگر آمده است : پيامبر خدا(ص ) در ميان ما برخاست و شروع به موعظه كرد وفرمود : اى مـردم ! هـمـانـا شـمـا بـه صورت پابرهنه و عريان و ختنه نا شده , در پيشگاه خداوندمحشور مى شويد ((همان گونه كه در آغاز آفريديم , او را بر گردانيم )). ـ ابـوذر رحـمـه اللّه : آن راستگوى تصديق شده (پيامبر(ص )) به من فرمود كه مردم در سه گروه محشور مى شوند : گروهى در حالى كه سواره اند و سير و پوشيده , گروهى فرشتگان آنها رابه رو بر زمين مى كشند و در آتش محشورشان مى كنند و گروهى راه مى روند و تند پيش مى روند. ـ پيامبر خدا(ص ) : در روز قيامت خداوند مردمى را به صورت مورچه بر مى انگيزد كه مردمان آنها را لـگـدمـال مى كنند پس , گفته مى شود : اينها كيستند كه به شكل مورچه اند؟ گفته مى شود : اينان متكبران دنيايند. ـ امام على (ع ) : اى بى خبر كجرو بشنو از اندرزگوى راهنما, روز رستاخيز, روز عرضه اعمال و باز خواست و پاداش و كيفر قرار داده شده است , روزى كه كارهاى مردم به آن جا برگردانده مى شود و هـمـه گـناهان شماره مى گردد, روزى كه حلقه چشمها گداخته مى شود و آبستنها آنچه در شكم دارند فرو مى نهند. ـ زمـان بـعـد از برانگيخته شدن سخت تر از قبر است , روزى است كه در آن كودكان خردسال پير مى شوند و بزرگسالان هوش از سرشان مى رود و جنينها سقط مى شوند هول و هراس آن روز حتى فرشتگان بى گناه را به وحشت مى افكند چه رسد به كسى كه با گوش و چشم و زبان ودست و پا و شـرمگاه و شكم خويش گناه كرده است (واى بر او) اگر خداوند وى را نيامرزد و ازآن روز بر او رحم نكند. ـ روز قـيـامـت روزى اسـت كـه خـداونـد هـمگان را, از اولين نفر تا آخرين نفر, براى رسيدگى بـه حـسـابـشـان و جزاى اعمالشان گرد مى آورد, در حالى كه به فروتنى ايستاده اند و عرق از سر ورويشان مى ريزد و زمين آنها را مى لرزاند (در آن روز) نيكو حالترين مردم كسى است كه جايگاهى بيابد و براى خود جايى پيدا كند!. ـ پيامبر خدا(ص ) : در روز قيامت , همگان تشنه وارد مى شوند. ـ در تاريكى روز قيامت , شعار مردم لا اله الا اللّه است .
ـ امام صادق (ع ) : روز قيامت كه مردم در برابر پروردگار جهانيان برخيزند, چنان نزديك به هم و فـشرده اند كه سهم هر كس از زمين به اندازه جاى پاى اوست , مانند تير در تيردان كه نمى تواند از جاى خود تكان بخورد.
نگاشته شده توسط رحمان نجفي در دوشنبه 19 بهمن 1388 ساعت 12:33 AM
| نظرات 0 |
لينک مطلب
قرآن .
((روزى كه آن بانگ سهمناك را به حق مى شنوند, آن روز روز بيرون شدن (از گورها) است )). ((و هر چه را كه درون خود دارد بيرون افكند و تهى گردد)). ((و زمين بارهاى خود را بيرون اندازد)). ((روزى كه زمين بر آنها بشكافد و آنها به شتاب بيرون آيند و اين گردآورى براى ما آسان است )). ((روزى كه از گورها به شتاب بيرون آيند, چنان كه گويى نزد بتان مى شتابند)). ((پـس , در آن روز كـه آن دعوت كننده آنان را به چيزى ناخوش فرا مى خواند, از ايشان رويگردان شـو نشان ذلت درچشمانشان آشكار است مانند ملخهاى پراكنده از گورها بيرون مى آيند سرها را بالا گرفته به سوى آن دعوت كننده مى شتابند, كافران مى گويند : اين روز دشوارى است )). ـ امـام عـلـى (ع ) : شـمـا و قـيامت به يك ريسمان بسته شده ايد گويى لرزه هايش را پيش آورده وسـيـنـه اش را پـهـن كـرده است و دنيا از اهل خود دست كشيده و آنها را از دامن خويش بيرون كرده است .
ـ و زمـيـن را زيـر و رو كـند و بلرزاندش و هر كه را درون آن است بيرون آورد و پيكرهاى كهنه و پوسيده آنها را نو گرداند و اجزاى پراكنده شان را گرد آورد. ـ تا آن گاه كه امور خلايق از هم بگسلد و روزگار سپرى گردد و قيامت نزديك شود خداوندآنها را از شكاف ميان گورها و بيرون آورد. ـ امـام رضا(ع ) : وحشتناكترين حالت براى اين مخلوق در سه جا دست مى دهد : روزى كه به دنيا مـى آيـد و از شكم مادرش بيرون مى آيد و دنيا را مى بيند و روزى كه مى ميرد و آخرت واهل آن را مـشـاهده مى كند و روزى كه برانگيخته مى شود و احكامى مى بيند كه در سراى دنياآنها را نديده است .
ـ امـام سـجـاد(ع ) : سـخـت تـريـن لحظات فرزند آدم سه لحظه است : لحظه اى كه ملك الموت رامـى بـيـنـد, لـحـظـه اى كه از گور خود بر مى خيزد و لحظه اى كه در پيشگاه خداى تبارك و تعالى مى ايستد. ـ امـام بـاقر(ع ) : روزهاى خداى عزوجل سه روز است : روزى كه قائم قيام مى كند و روزرجعت و روز قيامت .
تفسير:. آيه ((يوم يسمعون الصيحة بالحق )) : صيحه به معناى يك بار بانگ و صداى شديد است اين صيحه يا بانگ همان نفخه دوم است ((بالحق )) به قول كلبى به معناى بعث و زنده شدن مردگان است و بـه قـول مقاتل يعنى اين كه آن صيحه و بانگ حق است ((ذلك يوم الخروج )) يعنى بيرون شدن از گـورهـا بـه سوى صحراى محشر و ايستادن در پيشگاه خدا ((يوم تشق )) يعنى روزى كه شكافته شـود ((الارض عـنـهم )) يعنى زمين بر آنها شكاف مى خورد و مردگان بيرون مى آيند((سراعا)) يعنى بيدرنگ به سوى آن دعوتگر مى شتابند. ((و الـقـت مـا فـيـهـا)) بـه قـول قـتـاده و مجاهد يعنى مردگان و گنجينه هاى درون خود را بـيـرون مـى افـكند نظير اين آيه است , آيه ((و زمين بارهاى خود را بيرون مى آورد)) ((و تخلت )) يعنى درون زمين تهى مى شود و چيزى در آن باقى نمى ماند به قولى : يعنى آنچه از گنج و معادن وفلزات درون آن است بيرون مى افكند و از كوهها و درياهايى كه روى آن است تهى مى گردد. آيه ((اخرجت الارض اثقالها)), به قول ابن عباس و مجاهد و جبائى , يعنى مردگانى را كه درون آن مـدفـون شـده اند, زنده بيرون مى آورد تا پاداش اعمالشان را ببينند به قولى هم يعنى :گنجها و معادنى را كه در دل آن هست به بيرون پرت مى كند. آيـه ((يـوم يـخـرجـون من الاجداث )), اجداث به معناى گورهاست ((سراعا)) يعنى از بس آنهارا سـخـت مى رانند با شتاب مى روند ((كانهم الى نصب يوفضون )), به قول جبايى و ابو مسلم ,يعنى گويى به سوى علم و نشانه اى كه برايشان نصب شده است مى روند و مى شتابند. معاد 3 ((خصوصيت محشر)).
نگاشته شده توسط رحمان نجفي در دوشنبه 19 بهمن 1388 ساعت 12:32 AM
| نظرات 0 |
لينک مطلب
قرآن .
((و در صور دميده شود, پس هر كه در آسمانها و هر كه در زمين است , بيهوش شود مگر آنها كه او بخواهد و بار ديگر در آن دميده شود ناگهان از جاى برمى خيزند ومى نگرند)). ((و در صـور دميده مى شود اين است روز وعده هاى عذاب و هر كس مى آيد و با او كسى است كه مى راندش و كسى كه برايش گواهى مى دهد)). ((و در صـور دمـيده شود و آنان از قبرها بيرون آيند و شتابان سوى پروردگارشان روند گويند : واى بر ما, چه كسى ما را از خوابگاهمان برانگيخت ؟ اين همان وعده خداى رحمان است و پيامبران راست گفته بودند جز يك بانگ سهمناك نخواهد بود كه همه نزد ما حاضر مى آيند)). ـ هـنـگـامـى كـه پـيـامـبر خدا(ص ) از تبوك به مدينه مراجعت كرد,عمرو بن معدى كرب نزد آن حضرت آمد پيامبر(ص ) به او فرمود : اى عمرو! مسلمان شو تا خداوند تو را از آن هراس بزرگ ايمن دارد عمروگفت : اى محمد! هراس بزرگ چيست ؟ من نمى هراسم ! حضرت فرمود : اى عمرو! آن گـونه كه تو خيال مى كنى و مى پندارى نيست ! يك بانگ سهمناك بر مردم زده مى شود و هر چه مرده است محشورمى شود و هر چه زنده است مى ميرد, مگر آنچه خدا بخواهد سپس بانگ ديگرى بـر آنـهـا زده مـى شـود وتـمـام آنهايى كه مرده اند بر مى خيزند و همگى صف مى بندند و آسمان مـى شـكـافـد و زمين درهم فرومى ريزد و كوهها متلاشى مى شوند اى عمرو! تو كجا و اينها كجا؟ عـمـرو گـفت : هان ! موضوع بزرگى مى شنوم , آن گاه به خدا و رسول او ايمان آورد و افرادى از قومش كه همراه او بودند نيز ايمان آوردند وبه سوى مردم خود باز گشتند. ـ امـام عـلـى (ع ) : با هر نفسى , راننده اى است و گواهى : راننده او را به سوى محشرش مى راند و گواه به كارهايى كه كرده است , گواهى مى دهد. ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) : بـراسـتـى كـه فـرزند آدم از آنچه براى آن خلق شده غافل است خداوند وقـتـى خواست او را بيافريند به فرشته فرمود: روزى او را, كردار او را, اجل او را و بدبخت بودن يا خـوشـبخت بودن او را بنويس آن فرشته (اينها را مى نويسد) سپس به آسمان بالا مى رود و خداوند فرشته ديگرى را مى فرستد كه تا زمان بالغ شدنش از او نگهدارى مى كند, آن فرشته (اين ماموريت خـود را انـجام مى دهد و) سپس بالا مى رود آن گاه خداوند بر او دو فرشته مى گمارد, تا كارهاى خـوب و بدش رابنويسند و چون زمان مرگش رسيد آن دو فرشته نيز بالا مى روند و فرشته مرگ مى آيد و جانش رامى ستاند پس , چون در گورش نهاده شد, روح به بدنش باز گردانده مى شود و دو فـرشـتـه قـبـر مى آيند و ازاو امتحان مى گيرند و آن گاه بالا مى روند وقتى قيامت فرا رسد, فرشته مامور ثبت خوبيها و فرشته مامور ثبت بديها بر وى فرود مى آيند و نامه اى را كه به گردنش بـسـتـه شـده اسـت مى گشايند سپس با او به صحنه محشر مى آيند در حالى كه يكى او را به جلو مـى راند و ديگرى به كارهايى كه كرده است گواهى مى دهد پيامبر خدا(ص ) سپس فرمود : همانا شما امرى عظيم پيش رو داريد كه طاقت آن را نداريد, پس از خداى بزرگ كمك بطلبيد!.
نگاشته شده توسط رحمان نجفي در دوشنبه 19 بهمن 1388 ساعت 12:31 AM
| نظرات 0 |
لينک مطلب
قرآن .
((روزى كه آسمان سخت بچرخد)). ((و آن گاه كه آسمان بشكافد)). ((و آسمان كه در آن روز سست شده است , بشكافد)). ((آن گاه كه آسمان بشكافد, رنگى سرخ چون رنگ چرم خواهد داشت )). ((روزى كه آسمان چون فلز گداخته شود)). ((روزى كـه آسـمـان را چـون طـومـارى نوشته درهم نورديم و چنان كه نخستين بار بيافريديم آفـريـنـش آن را از سرگيريم اين وعده اى است كه برآوردنش به عهده ماست و ما چنان خواهيم كرد)). تفسير:. در تـفـسـير روح المعانى , ذيل آيه ((روزى كه آسمان سخت بچرخد)) آمده است : واژه ((تمور)), چـنـان كـه ابن عباس گفته , به معناى مى لرزد است يعنى آسمان در همان جايى كه قراردارد به لـرزه در مـى آيد در روايتى ديگر از ابن عباس اين واژه به معناى شكافته مى شود تفسيرشده است مـجاهد مى گويد : يعنى بچرخد واژه ((مور)) در اصل به معناى آمد و شد است به قولى به معناى حركت موجدار است به قولى به معناى جريان و حركت سريع است و به معناى مطلق جريان يافتن و روان شدن نيز مى باشد. در مـجمع البيان , ذيل آيه ((و آن گاه كه زمين بشكافد)) آمده است : يعنى شكاف بردارد و درآن رخنه ها و شكافهايى پديد آيد. دربـاره آيه ((و آسمان شكافت )) مى گويد : يعنى قسمتهايى از آن از قسمتهاى ديگرش شكافته و باز شود ((و آسمان در آن روز سست است )) يعنى با درهم شكسته شدن ساختمان آن , بسيارسست شود به قولى : آسمان سخت و استوار از هم مى شكافد و مانند پشم , سست و نرم مى شود. در الـمـيـزان , ذيـل آيـه ((و آن گـاه كـه آسـمـان شـكـافـتـه شود, رنگى سرخ چون رنگ چرم خواهدداشت )),آمده است : يعنى مانند ((دهان )) كه چرم قرمز است , سرخ رنگ خواهد بود. دربـاره آيـه ((روزى كـه آسـمان چون فلز گداخته شود)) مى گويد : ((مهل )) به معناى هر فلز گداخته اى مانند مس و طلا و امثال اينهاست به قولى به معناى ((درد روغن )) است و به قولى نيز به معناى ((ته نشين قطران )) مى باشد. آيـه ((روزى كـه آسـمـان را چـون طـومـار نوشته شده در نورديم و آن را همچنان كه نخستين بـارآفـريديم دوباره بيافرينيم )) در مفردات آمده است : گفته شده كه ((سجل )) سنگى بوده كه روى آن نوشته مى شده , ولى بعدها به هر چيزى كه روى آن نوشته مى شد سجل مى گفتند خداى تـعـالـى فرموده است : ((همچون طومار نوشته آن را درهم نورديم )) يعنى آن طومار, نوشته هاى خـود را درهـم مـى پـيـچد تامحفوظ بمانند پايان سخن مفردات اين معنا روشنترين و ساده ترين معنايى است كه درباره مفهوم اين واژه (سجل ) گفته شده است .
بـنـابـرايـن , واژه ((للكتب )) مفعول ((طى )) است و فاعل آن ((سجل ))مى باشد ومراداين است كه سجل ـ ياهمان طومار و صفحه اى كه روى آن نوشته شده است ـ وقتى درهم پيچيده شود با درهم پـيـچـيـده شدن آن ,نوشته هاى داخل آن نيز, يعنى همان واژگان و معانيى كه به واسطه خطوط و نـقـوش نـوعى تحقق و ثبوت در سجل دارند, درهم پيچيده مى شود و بدين ترتيب نوشته ها ناپيدا مى شوند و هيچ عين و اثرى از آنهاديده نمى شود آسمان نيز با قدرت الهى اينچنين درهم پيچيده مى شود, چنان كه فرمود : ((و آسمانها, به دست او پيچيده مى شوند)) و در نتيجه , از جز او پوشيده و پـنـهـان مـى شـونـد و هيچ عين و اثرى از آنها پيدانمى ماند منتها از عالم غيب پنهان و پوشيده نـيـسـتـند هر چند از جز آن پنهانند, چنان كه نوشته هاى داخل سجل و طومار نيز از خود طومار پنهان نيست , ولى از ديگران پنهان است .
درهم پيچيده شدن آسمان به اين ترتيب بازگشتش به خزاين غيب است كه در آغاز از اين خزاين بـه انـدازه مـقدر شكل گرفت چنان كه خداى تعالى مى فرمايد : ((هيچ چيزى نيست مگر اين كه خـزايـن آن نزد ماست و از آن جز به اندازه مشخص و معلوم فرو نمى فرستيم )) و در جايى ديگر به طـور مـطلق مى فرمايد : ((و بازگشت به سوى خداست )), و باز مى فرمايد : ((همانا بازگشت به سوى پروردگارتوست )). شـايـد بـا الـتـفـات بـه هـمـيـن معنا گفته شده است : آيه ((همچنان كه در آغاز آن را آفريديم دوبـاره آفـرينشش را از سر مى گيريم )) ناظر به اين معناست كه هر چيزى به همان حالتى كه در آغاز خلقتش داشته است برمى گردد و آن اين است كه هيچ بود چنان كه فرموده است : ((تو را كه پـيـش از ايـن چـيـزى نـبودى , بيافريديم )) و فرموده است : ((هر آينه بر انسان مدتى از روزگار گذشت و او چيزى در خور ذكرنبود)).
نگاشته شده توسط رحمان نجفي در دوشنبه 19 بهمن 1388 ساعت 12:31 AM
| نظرات 0 |
لينک مطلب
قرآن .
((و آن گاه كه ستارگان خاموش شوند)). ((و آن گاه كه خورشيد بى فروغ شود و آن گاه كه ستارگان تاريك شوند (يا فرو ريزند))). ((و آن گاه كه ستارگان پراكنده شوند)). تفسير:. آيـه ((و آن گـاه كـه سـتارگان خاموش شوند ـ تا آيه : ـ وقتى معين شود)) بيانى است براى آن روزمـوعـودى كـه در آيه ((آنچه وعده داده مى شود تحقق يافتنى است )) از تحقق يافتن آن خبر داده شـده اسـت خـداى سـبحان در معرفى آن روز موعود به ذكر رخدادهايى مى پردازد كه واقع مـى شـونـد و هـمـراهند بامنقرض شدن عالم انسان و به پايان رسيدن نظام جهان , حوادثى مانند خـاموش شدن ستارگان و شكافته شدن زمين و درهم كوفته شدن كوهها و تبديل اين نظام عالم بـه نظامى غير از اين كه هست اين حوادثى كه در اين آيات ذكر شده در اخبار نشانه ها و علايم فرا رسيدن قيامت بر شمرده شده اند. ازتـوضـيـحـات كتاب و سنت اين نكته به وضوح دانسته مى شود كه نظام زندگى اخروى , از جميع جـهـات و شـؤون حـيـات , با نظام زندگى دنيوى فرق مى كند سراى آخرت سراى ابديت است و سـاكـنـان آن يـا ازسـعـادت مـحض برخوردارند و هر چه بخواهند در اختيارشان مى باشد و يا در بـدبـختى و شقاوت محض به سر مى برند و آنان را جز آنچه ناخوش دارند نصيبى نيست , اما سراى دنـيا سراى فنا و زوال است و تنهااسباب و عوامل خارجى ظاهر بر آن حاكم است در اين دنيا مرگ بـا زنـدگى آميخته است و يافتن با ازدست دادن و بدبختى با خوشبختى و رنج با آسايش و غم با شـادى آخـرت سراى پاداش است , نه كار امادنيا سراى كار است نه پاداش و به طور كلى : آن عالم غير از اين عالم است .
بـنـابـرايـن , تعريف و شناساندن عالم رستاخيز و پاداش از طريق نشانه هاى آن كه خداوند معرفى كرده است ـ مانند ويران شدن بنيان زمين و متلاشى شدن كوهها و شكافته شدن آسمان و خاموش شدن ستارگان و كه روى هم رفته به معناى پر چيده شدن بساط دنياست ـ از قبيل معرفى كردن و شـنـاسـانـدن عـالمى است از طريق درهم فرو ريختن نظام حاكم بر عالمى ديگر, خداى تعالى مى فرمايد : ((شما از عالم و آفرينش نخست آگاهيد پس چرا پند نمى گيريد؟ )). آيـه ((آن گاه كه ستارگان خاموش شوند)) يعنى اثر آنها, از نور و غير نور, محو شود ((طمس )) به معناى از بين بردن اثر و نشانه چيزى با پاك كردن آن است خداى تعالى مى فرمايد : ((و آن گاه كه ستارگان تاريك شوند)). آيه ((و آن گاه كه خورشيد بى فروغ شود)) به معناى پيچيدن چيزى از طريق چرخاندن آن است , مانند پيچيدن دستار بر سر, شايد مراد از تكوير خورشيد, تاريك شدن جرم آن از طريق احاطه باشد كه در اين صورت استعاره است .
آيه ((و آن گاه كه ستارگان تاريك شوند (يا فرو ريزند))) انكدار پرنده از هوا به معناى فروافتادن آن بـه زمـين است , بنابراين معنا, مراد از انكدار نجوم فرو افتادن ستارگان است , چنان كه آيه ((و آن گاه كه ستارگان پراكنده شوند)) نيز مفيد همين معناست امكان هم دارد كه انكدار به معناى تغيير يافتن و تيره و تار شدن باشد, كه در اين صورت مراد بى فروغ شدن آنهاست .
آيـه ((و آن گاه كه ستارگان پراكنده شوند)) به اين معناست , كه از جايگاه خود پراكنده شونددر ايـن آيه ستارگان به مرواريدهايى تشبيه شده كه در رشته اى كشيده شده اند و با پاره شدن رشته دانه هاى مرواريد پراكنده مى شوند.
نگاشته شده توسط رحمان نجفي در دوشنبه 19 بهمن 1388 ساعت 12:30 AM
| نظرات 0 |
لينک مطلب
|