جمله های طلایی رهبری
علاوهی بر این، در سطح جهان هم همین اتّفاق افتاد - البتّه با نوعی تدریج - یعنی در همهجای دنیا؛ در آسیا، در اعماق آفریقا، حتّی در آمریکای لاتین ملّتها از اینکه یک ملّتی پیدا شده است که این شجاعت را، این دلیری را دارد که در مقابل آمریکا بِایستد و زورگویی آمریکا را علنا رد بکند، به هیجان میآمدند. خیلیها با زحمت رادیوهای ایران را میگرفتند. من دیدم کسانی را که در کشورهای عربی بودند، و از بس رادیوی فارسی ایران را گوش کرده بودند، فارسی یاد گرفته بودند. این جاذبه است؛ جاذبهی انقلاب است که دلها را - تودههای مردم را، روشنفکران را، جوانان را، دانشگاهیان را - در همهجای دنیایی که تحت تأثیر شدید تبلیغات دشمن قرار نداشت، توانست به خودش جذب کند؛ این اتّفاق در همهجا افتاد.
ادامه مطلب
خاک خوزستان
مردم خوزستان، مردم سختی کشیده ای هستند. سالهای پر خطرِ جنگ و موشک باران را دیده اند. در نظرشان، جان و خون دل، کمترین متاعی است که حاضرند برای آرمان هایشان بدهند. تک تک کوچه های شهر این را گواهی می دهد. اما حق بدهید از بی توجهی مسئولان دلشان به درد بیاید. حق بدهید وقتی تکاپوها و جنجال های رسانه ای برای یک روز هوای آلوده ی تهران را می بینند این روزها نتوانند سکوت کنند. حق بدهید احساس کنند از نجابت و مظلومیتشان دارد سوءاستفاده می شود. حق بدهید تبعیض در برخورد با مشکلات مردم هر استانی بجز تهران، نگرانشان کند.
کافی است خوزستانی باشید و یک روزِ خاکی با صحنه های آمده در اول متن مواجه شوید. حتماً یک سوالِ بزرگ ذهنتان را مشغول می کند که آیا فریاد رسی هست؟ آیا کسی به فکر هست؟
آقای رئیس جمهور! خانم معاون! مشکل را نمی شود یک روزه حل کرد؟ سمعاً و طاعتاً. چرا برای مرهمِ دل مردم، یک روزِ خاکی به خوزستان سفر نمی کنید؟ انتظار زیادی است؟ چرا از مدت ها قبل به فکر این روزها و تامین بودجه ی مقابله با آن نیفتاده اید؟ چه جوابی برای سینه های خاک آلود و نفس های به خس خس افتاده دارید؟ چند نفس باید گرفته شود تا ارزش رسانه ای ایجاد شود؟
آقای رئیس جمهور! خانم معاون. کجا هستید؟ چه کاری مهمتر از جانِ بیش از ۵ میلیون ایرانی که شما مشغول آن شده باشید؟ گیریم بنزین های آلوده و تحریم باعث آلودگی تهران شده باشد، بجای تدبیر، منتظرید خاکِ خوزستان هم با مذاکره و وعده های اوباما حل شود؟

.
ادامه مطلب
تولد سیاسی فقه/نشریه حیات
تولد سیاسی فقه

درس گفتاری از استاد حجة الاسلام علی محمدی در باب جریانشناسی فقه حکومتی
پیشنوشت:
حجت الاسلام علی محمدی پژوهشگر گروه اصول فرهنگستان علوم اسلامی قم میباشد. ایشان از شاگردان حجت الاسلام میرباقری هستند و در زمینۀ موضوعاتی چون تمدن اسلامی، فقه حکومتی، تحول در علوم انسانی و علم دینی به تحقیق و پژوهش مشغول هستند.
حکومتی که ادعایش مستظهر بودن و برخورداری از پشتوانه دینی است، ناگزیر از این است که بتواند استناد تصمیمات خود را به آن دین تمام کند چون اگر چنین استنادی تمام نشود، بدون شک یک جریان سیاسی و بیپشتوانه است. نکته، نکته مهمی است که اگر قرار است ولی فقیه و جریان فقاهت در تصمیمات حکومتی حضور پیدا کند باید رابطه خیلی وسیعی بین فقاهت و تصمیمات اجتماعی و مدیریت اجتماعی وجود داشته باشد.
مفهوم و تصویر شما از حکومت دینی حاکم است بر تصویر شما از فقه حکومتی. یعنی هر تصویری که شما از جریان دین در جامعه و حاکمیت داشته باشید آن تصویر در حقیقت در حکم سقف و فضای اتمسفری است که شما قرار است در فضای آن، فقهی را تعبیه کنید به اسم فقه حکومتی. هر چه که شما در رابطه دین و حکومت و مفهوم حکومت دینی تحلیل کردید سایه میاندازد روی بحث فقه حکومتی شما.
سابقهی بحث فقه حکومتی به این معنایی که ما داریم بحث میکنیم مسلماً مفهومی است که بعد از انقلاب اسلامی پدید آمده است و جامعهی شیعه به آن احساس نیاز کرده است ولی مفهوم عام فقه حکومتی سابقه عمیقی در فقه شیعه دارد و میشود گفت اساساً همسال و همپایهی خود فقه است. به همین خاطر از زمان رسولالله و ائمه اطهار شما میبینید که فقه ناظر به سیاست کار دارد و فقه تنه میزد به فضای سیاسی. یک تعبیری حضرت آقا دارد که بعضاً کم به آن توجه میشود. آقا میگوید یک فصل مهم از زندگی ائمهی اطهار که مغفول مانده است مبارزهی حادّ سیاسی تمام ائمه اطهار است. ما بعضاً فکر میکنیم فقط چند ائمهی اول فقط با حکومت رابطه داشتند و مثلاً در زمان امام سجاد این رابطه افت میکند ولی این اشتباه است. نشانهاش هم این است که امام سجاد علیالظاهر دعا زیاد میخواندند ولی دستگاه سیاسی از همین دعاها احساس خطر میکرده است. همچنین است در زمان امام باقر و امام صادق و سایر ائمه. حالا وقت نیست که این مسئله را باز کنیم ولی باید برگردیم و یک بار تاریخ ائمه را با این نگاه بخوانیم.
خلاصهی عرضم این است که جریان فقه شیعه با وجود ائمه سیاسی که ما داشتیم گره سیاسی خورده است. به همین خاطر با این نگاه سابقه ارتباط فقه و سیاست برمیگردد به خود زمان فقه و اصلاً فقه سیاسی متولد شده است. ولی وقتی نگاه میکنیم به جریان تشیع با توجه به ظرفیت حاکمیتی که پیدا کرده و دورهی انزوایی که داشته و مهجوریت و محرومیتی که شیعه داشته تصویر از فقه حکومتی در حدود و صغور خودش کاملاً متفاوت است با این چیزی که الان ما داریم درک میکنیم و به آن احساس نیاز کردهایم.
این خلاف چیزی است که جریان روشنفکری مخصوصاً آقای کدیور بیان میکند. ایشان وقتی که رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک میشود یک طرحی را در چند دفتر منتشر میکند. ایدهاش این بود که اساساً سیاسی شدن فقه شیعه نتیجه یک سری آدمهای تندرو چون محقق کرکی و ملااحمد نراقی در زمان صفویه بوده است و اصلاً درک از ولایت فقیه از آن جا متولد شده است و بعد شروع کرده است به انجام دادن یک سری تحقیقات مفصل. من در این بحث خیلی کاری به رابطه فقه و حکومت و مسائل حکومتی فقه در قبل از انقلاب ندارم چون نمیخواهیم الان یک بحث تاریخی به سیر تطور مسئله داشته باشیم. سعی میکنم نظریاتی که حال حاضر است را کمی باز کنم تا برای دوستان روشن شود که درک از حکومت دینی حکومت میکند بر درک از فقه حکومتی.
جریان اول: رویکرد فقه الحکومة
یکی از جریانهایی که الان جدی است و میشود ریشهاش را با این قرائتی که مخصوصاً الان پیدا کرده در زمان مشروطه و این دور سوم مواجهه ما با تمدن مدرن و تمدن غرب پیدا کرد، بحث تلقی فقه نظام سیاسی است. یعنی فقهالحکومه. یعنی فقه حکومتی، فقهی است که موضوعش ساختار حکومت است. یعنی مسئله فقه حکومتی حکومتداری و ساختار حکومت است. مسائل اصلیش چیست؟ این که حق حاکمیت با کیست؟ حق قانونگذاری با کیست؟ استارت این نگاه در دوران مشروطه خورده شد. که آیا حق حاکمیت حق فقیه است؟ حق سلطان است؟ یا حق مردم؟ و اگر حق حاکمیت با خداست و میرسد به ولی فقیه آن وقت دامنه اختیاراتش تا کجاست؟ نسبت بین فقیه و ولایت او و احکام او کجاست؟
مثلاً میرزای نائینی وقتی وارد این بحث میشود بررسی میکند که ما یک سری احکام ثابت داریم که مخصوص هستند. اینجا حق اعمال حاکمیت فقیه نیست. یک جاهایی «مالا نص فیه» است. در این جاها فقیه میتواند اعمال نظر کند. همچنین است بحثهای ثابت و متغیر که دامنه ولایت فقیه در این موارد تا کجاست؟ آیا در اسلام ولایت برای فقیه جعل شده است یا نه ما از باب امور حصبه میپذیریم. مثلاً کسی مثل جناب آقای خویی عمدتاً قائل به این است. مگر آن یک نظریهای که در آخر عمرشان دارند که به بحث پذیرش ولایت فقیه در یک حوزههایی تغلیب شده است. خلاصه این نگاه سؤالاتش از این قبیل است. آیا مردم حق انتخاب دارند؟ حق انتصاب دارند؟ یا نه این کاری که میکنند بیعت است در واقع؟ ساخت بیعت است که ما مثلاً به صورت انتخابات برگزارش میکنیم. سؤالاتی حول تنظیم اختیارات فقیه و مردم. این یک تلقی از فقه حکومتی است که مسلماً آن چیزی که ما از فقه حکومتی میخواهیم این بحث نیست نه این که این فقه بد است بلکه محدود کردن فقه حکومتی به فقهالحکومه کار غلطی است.
جریان دوم: فقه حکومتی به موضوعات تکلیف حکومت میپردازد
یک قرائت دیگری از فقه حکومتی در حال حاضر وجود دارد که اتفاقاً خیلی هم گسترده است. اصلاً جریان فقاهت سنتی ما نگاهش به فقه حکومتی، یا قرائت اولی است که گفتیم یا این قرائتی است که میخواهم عرض کنم. این قرائت میگوید فقه حکومتی موضوعش فقط ساختار حکومت و اختیارات مردم و حکومت نیست بلکه هر آن چه که مبتلا به یا موضوعات تکلیف حکومت است. مثلاً موضوعاتی از قبیل بیمه. جامعهای تا وقتی حکومتی ندارد مسئله داشتن یا نداشتن بیمه بیمعناست چون تشکیل بیمه نیاز به مقدورات حکومتی دارد. یا مثلاً مسئله بانک، سیستم اقتصادی، تغییر نظام آموزشی. مشکلی که این نگاه دارد این است که موضوعات حکومت را بخشی نگاه میکند. فقه حکومتی را بابی جداگانه از بابت عبادات و معاملات میداند. در واقع معتقد است تقسیم فقه به حکومتی و غیرحکومتی تقسیمی از ناحیه موضوع است.
در این نگاه نیاز به روش جدید برای فقه حکومتی مطرح نمیشود. میگویند فقه روشش اصول است و این علم لابشرط از موضوع است. مسائل فقه حکومتی را مسائل مستحدثه برای حکومت میداند. مثلاً همین بحث فقه هستهای که مطرح میشود را کاملاً در این نگاه دارند میبینند. شوراهای فقهیای که در بورس، بانک و … وجود دارند نتیجهی همین نگاه هستند. یعنی این نگاه از داخل کتابها وارد اجتماع شده است و تمام ظرفیت خود را به ظهور رسانده است. تلقی شورای نگهبانی از دین نتیجهاش میشود ایجاد شورای نگهبان ساختاری و شوراهای فقهی در ساختارها. این همان عرض بنده است که تصویر ما از حکومت دینی سایه میاندازد روی تصویر ما از فقه حکومتی. این نگاه به فقه حکومتی کارآمدی خوب خود را به ظهور رسانده است اما آن چیزی که ما برای تمدن و حکومت اسلامی میخواهیم چیز دیگری میطلبد. چیز بزرگتر است. این نگاه به فقه حکومتی متناسب با آن نیست.
جریان سوم: رویکرد حکومتی به احکام دین در مقابل رویکرد فردی
نگاه دیگر به فقه حکومتی این است که فقه حکومتی به مثابه یک رویکرد کلان و یک رویکرد جامع نسبت به تمام ابعاد فقه است. نگاه اول فقه حکومتی را فقهالحکومه و فقهی که موضوعش حکومت است میدید. نگاه دوم موضوع فقه حکومتی را مسائل مبتلا به حکومت میدانست. این رویکرد اساساً میگوید فقه حکومتی یک رویکرد جدید در برابر رویکرد فردی به فقه است. تمام مسائل را میشود با این دو رویکرد بررسی کرد. یک بار با رویکرد حکومتی و یک بار با رویکرد فردی.
در رویکرد حکومتی هر مسألهای را که میخواهیم بررسی کنیم در این فرض بررسی میکنیم که ما واجد یک حکومت دینی هستیم و در فرض تحقق حکومت دینی ما باید چکار کنیم. یعنی مسأله بودن و نبودن حکومت دینی را میبرند در خود موضوع و به عنوان جزءالموضوع آن را بررسی میکنند. این نگاه در بیانات حضرت آقا هم ریشه دارد که میفرماید فقه حکومتی یک رویکرد است که شما باید ماءالحمام را هم با رویکرد حکومتی استنباط کنید. از آدمهای شاخص این رویکرد جناب آقای علیدوست و قبل از ایشان جناب آقای مهریزی -که مقالهای دارند ایشان که انصافاً مقاله خوبی است ده پانزده سال پیش این را نوشته است که انصافاً به آن کم توجه شده است- هستند.
این نگاه مرز بین نگاه سنتی و نگاه تحولخواه به فقه است و یک گام به جلو است اما هنوز در این نگاه این بحث مطرح نیست که مسألهها، مسألههای به هم پیوسته و شبکهوار است. این نگاه فقط مسائل را در فرض بودن حکومت بررسی میکند. مثلاً در نگاه های اول و دوم نگاه به نماز این است که یک فرد جدای از این که در چه جامعه و حکومتی است، چه احکامی را باید رعایت کند اما در این نگاه نماز را برای فردی میبیند که در جامعهای قرار دارد که داعیهی تمدنسازی دارد و قرار است با تمدن رقیب رقابت کند. این نگاه همانند نگاههای اول و دوم نیست که توجهی به نظامسازی و برنامهریزی و سرپرستی امور حکومت و جامعه ندارند و تنها پاسخگو و توجیهکنندهی مسائل هستند. این نگاه نگاهی است فعال نه منفعل.
جریان چهارم: رویکرد فقه نظامساز
نگاه بعد رویکرد فقه نظامساز است که شهید صدر آن را مطرح کرد و به نظامات اجتماعی توجه کرد. دوستان! قبل از اینکه هر کسی را برویم و بببنیم که چه پاسخی دارد میدهد، مهمتر از آن پاسخش آن طرح مسألهای است که میکند. اساساً ظرفیت هر پاسخ تابعی است از ظرفیت طرح مسأله. مثلاً وقتی میخواهیم طرحهای توسعه انقلاب اسلامی را در جریان مدافعان انقلاب اسلامی ببینیم، قبل از این که برویم پاسخها را ببینیم، برویم ببینیم که در چالش بین انقلاب اسلامی و دنیای مدرن چه چالهای میکنند. این چاله است که ظرفیت پاسخش را معین میکند. مسأله انقلاب اسلامی در مقابل تمدن مدرن را توضیح بدهد تا ببینیم از یک بینش تمدنی برخوردار است یا دارد مسأله را در حد یک سری تکنولوژی و یک سری موضوعات کاهش میدهد.
شهید صدر طرح مسألهاش نسبت به تمدن مدرن از نگاه سنتیِ فقاهتی بالاتر است و جریان مدرنیته را در حد موضوعات و مسائل تقلیل نمیدهد. نمیگوید من با بانک مواجهم حالا آیا این معاملاتش تحت عقود اسلامی میرود یا نه. این نگاه فقه سنتی است. مسأله را میآورد روی بحث نظامات اجتماعی. میگوید مسائل مستحدثه مدرن برای انقلاب اسلامی موضوعات مدرن نیست بلکه نظامات مدرن است و دارد برای ما نظام درست میکند و ما با نظامات اجتماعی مواجهیم و اگر بخواهیم این را نادیده بگیریم درگیری ما با مسائل و موضوعات مدرن ما را دچار خُردبینی میکند. ما با جزئینگری نمیتوانیم به جنگ نظامات برویم. تا در شرایط اجتماعی و نظامات اجتماعی حاکم نباشیم، منفعل و توجیهگر خواهیم بود. شهید صدر در «اقتصادنا»، یک سری بحثهای بسیار مهم روشی در استنباط نظام دارد. یعنی شهید صدر این مطلب را بیان میکند که علم اصول باید متناسب مسأله جدید تحول پیدا کند. این نکته مهمی است که برای تغییر در رویکرد فقه تحول در روش استنباط نیاز است.
جریان پنجم: رویکرد فقهالاداره
نگاه بعد به فقه حکومتی، فقهالاداره است. این نگاه معتقد است اساساً دین جریان هدایت و ولایت است. و اساساً همیشه برای تحقق آرمانهای خودش مدیریت میکند و شیب اجتماعی ایجاد میکند. این درک از مستمر بودن جریان دین در جامعه تلقی دیگری از فقه حکومتی در این نگاه ایجاد کرده است. این باز همان عرض بنده است که تلقی از دینی شدن حکومت محیط بر درک از فقه حکومتی است. در این نگاه دینی شدن در جریان ولایت است و اساس جریان ولایت در جامعه به صورت تدریج رخ میدهد. «یخرجهم من الظلمات الی النور». فقه، قواعدِ این خروجِ تدریجیِ ما را از وضعیت موجود به وضعیت نورانی تعیین میکند و باید چنین نقشی را ایفا کند. نه صرفاً نظامات جهانشمول و ایستا درست کند یا فرض کنید به موضوعات مختلف به صورت مجزا نگاه کند. جامعه را یک کل متغیر میبیند. یک سری نظامات اجتماعی پویا که هدایت جامعه جز از طریق هدایت این نظامات امکانپذیر نیست. لذا در این نگاه درک از نظامات و تحول آنها موضوع فقه حکومتی است. نگاه فقهالاداره به جامعه این است که جامعه ساختارهایی دارد که ایستا نیستند بلکه در حال تغییرند و دقیقاً به همین دلیل نیازمند برنامه توسعه هستند. حال این برنامه توسعه یا تحت ولایت اجتماعی الهی است یا تحت ولایت اجتماعی طاغوت.
ادامه مطلب
یک فیلم خوب
«ابو زینب» فیلم نجیبی است، فراتر از نقد و یادداشتهایی که معمولا برای فیلمها مینویسیم. فیلمی واقعی در بستری کاملا رئال که حس و حال کارگردان و تهیهکننده و سایر عواملش را به خوبی به تماشاگر، منتقل میکند.
شاید بهتر باشد با علی غفاری، کارگردان و مرتضی شعبانی، تهیه کننده این فیلم چند جملهای درگوشی صحبت کنیم.

آقای غفاری!
چقدر خوب که لوکیشن اصلی اتفاق فیلم در لبنان را برای فیلمبرداری انتخاب کردی و از تهدید اسرائیلیها نترسیدی.
چقدر خوب که فیلم را در جشنواره به صورت زبان اصلی و با زیرنویس پخش کردی تا لهجه زیبا و دلنشین لبنانی، حس کار را بهتر به ما منتقل کند.
چه خوب که از بازیگران و عوامل لبنانی، بهترین و بیشترین استفاده را کردی تا هزینهها را کم کنی و حس فیلمت را راحتتر القا کنی.
آقای کارگردان!
دمت گرم که به فکر نظر منتقدان مقوایی سینمای ایران نبودی و صدای سید حسن نصرالله را با جسارت بر روی تصویر کرین جادهای بی انتها گذاشتی تا واقعی بودن فیلمت را بیش از پیش به مخاطب بفهمانی.
راستی موسیقی فیلمت چقدر روی کار نشسته... چه استفاده به جایی از آن سرود حزب الله کردی و چه حس غروری را به ما دادی. همان غرور مقدسی که در بسیاری از فیلمهای امسال جشنواره به لجن کشیده شد!
آقای فیلمساز!
چقدر خوب از «کارمن لبس» این بازیگر زن مسیحی و لبنانی بازی گرفتی و حس زیبای یک مادر لبنانی را از بازی اش خارج کردی. باسم مغنیه، عمار شلق، یوسف حداد، اغوب دوجرجیان و بقیه بازیگران را هم خوب هدایت کرده بودی تا فیلمت باورپذیر باشد.
شاید اگر کمی از تصاویر هلی شاتت از ماشین ابو زینب در جاده کمتر شود، ضربآهنگ کار را تندتر کند. درست است که تصاویر خوبی از کار درآمده اما حجمش زیاد به نظر میرسد.
دستت درست که درگیر مشهورات فیلمنامهنویسی نشدی و حرفت را به خاطر جذابیت، الکن نکردی.
علی آقا!
چقدر خوب توانسته بودی بدون آب و رنگ و چشم و ابرو، کاری کنی که بازیگران فیلمت را این همه دوست داشته باشیم. حتی آن لبنانی خائن را که به خوبی خباثت صهیونیستها را نشان داد و وقتی به مغزش شلیک شد، به زیبایی به درک رفت!
آقای مرتضی شعبانی!
خدا قوت... چه فیلم آبرومندانهای تهیه کردی. البته باز هم شاید کسانی باشند که زیرآبت را بزنند و پشت سر فیلم صفحه بگذارند اما مهم این است که کار سخت تهیه یک فیلم را در خط مقدم نبرد با صهیونیست، انجام دادی.
رفیق سید مرتضی!
هر چقدر هم که برای این فیلم هزینه کرده باشی میارزد اما مطمئنیم که اهل اسراف و ریخت و پاش نیستی. میدانیم که از همه توانت برای کم شدن هزینهها، استفاده کردی.
خدا خیرت بدهد که یک فیلم درست و درمان ساختی تا ما هم بعد از سالها، حس و حال یک خانواده لبنانی زیر آتش و ظلم را درک کنیم.
آقای شعبانی!
چه خوب که فیلمتان در جشنواره پذیرفته نشد. اصلا اگر تکلیف شما به گسترش فرهنگ مقاومت نبود، همین شرکت در بخش خارج از مسابقه هم، لطف تو به مدیران نالایق این رویداد به فنا رفته سینمای ایران بود.
کاش از امروز برای اکران هر چه بیشتر «ابو زینب» در کل جهان اقدام کنی و حتی با روشهای چریکی آن را در آمریکا و فلسطین اشغالی نمایش بدهی.
آقا مرتضی!
ثواب گریه خانواده شهدا، چراغ راهت. خدا شهیدت کند. دست ما را هم بگیر...
ادامه مطلب
سه باور
سه باور در امام بزرگوار ما وجود داشت، که همین سه باور به او قاطعیت میداد، شجاعت میداد و استقامت میداد: باور به خدا، باور به مردم، و باور به خود. این سه باور، در وجود امام، در تصمیم امام، در همهی حرکتهای امام، خود را به معنای واقعی کلمه نشان داد.
در باور به خدا، امام مصداق این آیهی شریفه بود: «الّذین قال لهم النّاس انّ النّاس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم ایمانا و قالوا حسبنا الله و نعم الوکیل» .(۱) «حسبنا الله و نعم الوکیل» را امام با همهی وجود ادا میکرد و از بن دندان به آن معتقد بود. امام به خدای متعال اعتماد داشت، به وعدهی الهی یقین داشت، برای خدا حرکت کرد و کار کرد و حرف زد و اقدام کرد و میدانست که «ان تنصروا الله ینصرکم» (۲) وعدهی الهی است و حتمی و تخلفناپذیر است.
حرم مطهر امام خمینی (ره) ۱۳۹۳/۰۳/۱۴
بعضیها زود مرعوب میشوند! من بارها عرض کردهام که قدرتهای استکباری - یعنی همین قدرتهای سلطهگرِ جهانی - که مرتّب روی این کشور و آن کشور دست میاندازند و دولتها و ملتها را زیر یوغ خودش میکشانند، عمدهی کارشان از ترساندن میگذرد. قدرت واقعیشان آن قدر نیست که بر زبان میآورند. بدیهی است این همه که اینها با این انقلاب و با این کشور بدند، اگر قدرت داشتند، تاکنون این انقلاب اینطور رشد نمیکرد و اینگونه نمیماند. آیا این خود دلیل نیست که سلطهگران امریکا و صهیونیستهای عالم، آنچنان که ادّعا میکنند، قدرت ندارند؟! اینها عمدهی کارشان را از راه تهدید و مرعوب کردن پیش میبرند. نماینده باید کسی باشد که مرعوب نشود. چه کسی مرعوب نمیشود؟ آدمی که دلش به خدا متّکی باشد. وقتی انسان به خدا متوکّل بود، از هیچکس مرعوب نمیشود. ما یک نمونهی زندهی کسانی را که مرعوب نمیشوند در زمان خودمان دیدیم - یعنی امام (ره) - و هزاران نمونهی دیگر را در میدان جنگ و در میدانهای سیاست ملاحظه کردیم. این جوانان مؤمن و پاکباخته، از خدا ترسیدند؛ از هیچ کس غیر خدا نترسیدند: «الذین قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم ایماناً و قالوا حسبنا اللَّه و نعم الوکیل». در گوشه و کنار، افراد و رادیوها و عوامل دشمن، مرتّب به اینها میگفتند: علیه شما توطئه میکنند؛ بناست ضربه بزنند؛ بناست چنین کنند؛ بناست چنان کنند؛ برای اینکه اینها را بترسانند؛ اما اینها گفتند نه. ایمانشان بیشتر شد؛ گفتند: «حسبنااللَّه و نعمالوکیل»(۱)؛ خدا ما را کافی است؛ ما به خدا اعتماد داریم و به او اطمینان میکنیم. آن وقت خدای متعال میفرماید: «فانقلبوا بنعمة من اللَّه و فضل لم یمسسهم سوء».(۲) بله؛ وقتی کسی به خدا اتّکا کند، اینگونه است. آن کسانی که دوران جنگ را دیدند و در آن صحنهها بودند، میدانند که من چه میگویم. تمام قدرتهای مسلّح عالم، دست به دست هم دادند برای اینکه بتوانند یک وجب از خاک این کشور را بگیرند؛ بتوانند بگویند مرز ایران از این نقطه چند کیلومتر عقب آمد؛ اما نتوانستند. این ملت در مقابلشان ایستاد؛ لذا نتوانستند. خدا کمک میکند و نمیگذارد دشمن غلبه پیدا کند. مرعوب شدن، صفت خیلی بدی است. حالا یک وقت انسان در خانهی خودش نشسته است و مرعوب میشود - این یک نفر آدم است - اما یک وقت انسان در مسند مسؤولیتی نشسته است - در مجلس است، در دولت است - او اگر مرعوب شد، واویلاست! مرعوب شدن او، یعنی از دست دادن بسیاری از امکانات این ملت! نماینده نباید مرعوب شود.
دیدار کارگزاران حج ۱۳۷۸/۱۱/۲۶
ادامه مطلب
بنر دهه فجر
انتخابات کجا بود؟!
ازجملهى خصوصیّات مهمّ رژیم طاغوت بىاعتنائى به مردم بود؛ مردم بههیچقیمت بهحساب نمىآمدند. ما در دوران عمرمان، در دوران جوانى در رژیم گذشته، یک بار هم نه در انتخاباتى شرکت کرده بودیم، نه از مردم کوچه و بازار معمولى مىشنیدیم که شرکت کنند؛ انتخاباتى وجود نداشت. در یک برههاى خیلى صریح، در یک برههاى کمتر صریح، دخالتهاى آنها بود؛ یک مشت مزدور را میبردند، مىنشاندند آنجا و بهوسیلهى آنها در مجلس شورا و مجلس سنا کار خودشان را انجام میدادند. مردم اصلاً نمیدانستند چه کسى در رأس کار است؛ اصلاً رابطهى بین مردم و حکومت قطع بود. آگاهى مردم، اطّلاع مردم از مسائل کشور، از مسائل سیاسى که شما امروز مىبینید، این درست نقطهى مقابل آن چیزى است که آن روز وجود داشت؛ رژیم خبیث بکل منقطع بود با آحاد مردم.
بیانات در دیدار با مردم قم، ۱۳۹۳/۱۰/۱۷
ادامه مطلب
انسان تراز انقلاب اسلامی
چرا حضرت امام در روز ١٢بهمن در جمله ابتدایی سخنرانیشان در بهشت زهرا از شهدای نهضت و پدرومادرانشان نام میبرند؟ چرا امام در بندهای انتهایی وصیتنامه خود دوباره از مقام شهادت و شهیدان سخن میگویند؟
چرا حضرت امام در روز ١٢بهمن در جمله ابتدایی سخنرانیشان در بهشت زهرا از شهدای نهضت و پدرومادرانشان نام میبرند؟ چرا امام در بندهای انتهایی وصیتنامه خود دوباره از مقام شهادت و شهیدان سخن میگویند؟ شهید و شهادت کلامی است که در انقلاب، جمهوری اسلامی و ادبیات حضرت امام(ره) بهعنوان پایهگذار نهضت، جایگاه ویژهای دارد. یعنی میان انقلاب اسلامی و شهادت رابطه معناداری وجود دارد.
شهید کسی است که به انسان تراز انقلاب اسلامی رسیده است. یک انقلاب تا وقتی که انسانهای تراز خود را تربیت کند انقلاب باقی میماند؛ یعنی انسانهایی که یا به شهادت میرسند یا روحیه شهادتطلبی دارند. شهادت با مفهوم جهاد و مجاهده رابطه دوطرفه دارد. یعنی شهید الزاما در صحنه مجاهده بوده یا آنکه روحیه شهادتطلبی دارد. این بالاترین مرتبه انسان انقلاب اسلامی است. به همین دلیل امام بارها آرزو میکند که با بسیجیان و شهدا محشور شده و در واقع به مرتبه نهایی انقلاب اسلامی برسد. حال چرا شهادت بالاترین مرتبه انسان انقلاب اسلامی است؟ به این دلیل که در اسلام ناب بهعنوان مبنا و پایه انقلاب، شهادت بالاترین و والاترین مقام است. ائمه(ع) هم که خود مبلغ و مروج اسلام ناب بودهاند همگی درنهایت به این مقام رسیدهاند. درواقع مشابهت این دو جریان در مقام شهادت، نشاندهنده نزدیکبودن انقلاب اسلامی به حرکت و نهضت امامان معصوم است و هر حرکت یا تفکر دینی دیگری که با این مقام زاویه دارد یا این مرتبه هدفش نیست، اسلام غیراصیل یا آمریکایی است.
بنابراین تاکید بر مفهوم شهادت و ذکر مدام آن یعنی ذکر مداوم اسلام ناب و بالاترین مرتبه آن، یعنی یادآوری الگوی انسان انقلاب اسلامی؛ یعنی کمرنگکردن و به حاشیهراندن اسلامهای غیراصیل که الحق «تموت بترک ذکره و الباطل تموت بترک ذکره». ما چون اسلام ناب را حقیقتی ابدی و مطلق میدانیم بنابراین ذکر مصادیق آن را نیز ذیل آن باید بر خود واجب بدانیم و مصداق اعلای این حقیقت آنگونه که بیان شد، شهید است.
این تاکید و تذکر مداوم مقام شهادت بر آحاد انسانهای تحت شعاع انقلاب اسلامی در هر عصری و در هر مکانی لازم و واجب است، چه رسد به مسئولان و نهادهای جمهوری اسلامی که خود داعیهدار انقلاب اسلامی هستند. یکی از مهمترین بخشهای حاکمیت که در این زمینه مسئولیت سنگینی دارد حوزه مدیریت شهری است. در این حوزه ابعاد و زوایایی وجود دارد که باید در مدیریت فرهنگی شهر بیشتر مدتوجه قرار گیرد:
١. در فضاآرایی شهری شامل نامها و نشانهها و نمادها، به همان میزان که تابلوهای اطلاعرسانی و نشانهیابی مادی برای مردم ضرورت دارد، باید تابلوهای نشانهای و جهتیابی معنوی که بالاترین مقام آن شهید و شهادت است نیز در منظر عمومی شهر به کار گرفته شود تا آن ذکر مدام بهطور حداقلی محقق شود.
٢. در جهتدهی به پژوهشها و گفتمانهای علمی در همه علوم و بهویژه در علوم انسانی، باید به والاترین مقام انسانیت انقلاب اسلامی بهعنوان مبنای مهم انسانشناختی توجه ویژه شود که بهنظر میرسد ترویج این مسئله بهعهده مدیریت فرهنگی شهر است.
٣. در مباحث تربیتی نیز ساخت انسانهای شهر باید براساس همین روحیه باشد. یکی از نکات مغفول درباره شهدا همین مسئله است؛ اینکه طبق چه فرایندی، شهید به این مقام رسیده است؟ چه اشتراکاتی در میان آنها وجود دارد؟ هرکدام چه اختصاصاتی دارند و سبک زندگی خاص آنان تا چه حد قابل الگوبرداری و ارائهشدن است؟ و صدها سوال محوری دیگر که گفتمان شهادت و مقام شهید برای آنها میتواند راههای جدیدی در عرصههای فرهنگ عمومی و اختصاصی باز کند.
منبع: تریبون
*دانش آموخته دانشگاه امام صادق(ع)
ادامه مطلب
نامه ای به ظریف
بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق علیه السلام در نامه ای خطاب به وزیر امور خارجه، از سیاست های انفعالی آن وزارت خانه انتقاد کرد، و عمل بر طبق اصول و آرمان های انقلاب اسلامی را از وی مطالبه نمود:
متن نامه به شرح زیر است:
آنهایی که در خواب هستند، آنهایی که بازهم خواب میبینند، آنان که خواب امریکا را میبینند خدا بیدارشان کند. (صحیفه امام؛ ج ۱۹؛ ص ۲۳۰)
جناب آقای محمد جواد ظریف؛
وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران؛
سلام علیکم؛
در آستانه سی و ششمین سالگرد پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی هستیم؛ انقلابی که به فرموده مقام معظم رهبریمدظلهالعالی در هیچ جای جهان بدون نام امام خمینی رحمت الله علیه شناخته شده نیست. بیانات و وصایای امام راحلمان همیشه و همه جا صراط مستقیم جمهوری اسلامی در پی اهداف آرمان خواهانهاش و چراغی برای پیدا کردن راه در شبهای ظلمت و تردید، و روزهای سختی و امتحان بوده است و خواهد بود. اما آنچه که قابل قبول نیست تعدی و بی اعتنایی به آرمانهای بزرگ امام روح الله در سی و هفتمین سالگرد یادگار عظمیش- یعنی انقلاب اسلامی ایران- توسط برخی مسئولین است. از همین رو بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق علیهالسلام با عنایت به دغدغههای انقلابی و وظیفه مطالبهگری خود و نیز از روی نصیحت و خیرخواهی و همچنین به منظور تنویر افکار عمومی و برای ثبت در تاریخ، نکاتی را به محضرتان یاد آور میشود؛
جمهوری اسلامی ایران امروزه به عنوان پرچمدار مبارزه با استکبار و حمایت از مستضعفین در جهان شناخته میشود. به گونهای که دیگر کسی نمیتواند نقش محوری جمهوری اسلامی را در شکل گیری خط محوری مقاومت در برابر زیادهخواهان امریکایی و سگهای نجس صهیونیست در تعیین وضعیت و ثبات منطقه انکار نماید. امروزه قطعا بیش از هر روز دیگر نگاه مستضعفان و مظلومان جهان بسته به اقدامات عزتمندانه جمهوری اسلامی است. چشم امید مردم مستضعف و جنگ زده افغانستان، مردم پاکستان، مردم رنج کشیده مسلمان آذربایجان و حتی ملتهای درد کشیده افریقایی، همه و همه به اقدامات عزتمندانه جمهوری اسلامی است. مگر نه این است که اماممان فرمود: «ما باید تمام تلاشمان را بنماییم تا به هر صورتی که هست خط دفاع از مستضعفین را حفظ کنیم.»؟!
آقای ظریف!
طی یک سال و اندی وزارت، آیا خبری از مردم مظلوم پاکستان و افغانستان دارید؟! چرا وزارت خارجه در دیپلماسی رسمی خود در این یک سال و اندی خبری از این کشورها نمیگیرد؟! چرا مردم مستضعف و مظلوم جهان در دیپلماسی عمومیِ وزیر خارجه هیچگاه جایی نداشتهاند و تمام پیامهای مجازی و تصویری وزیر امور خارجه از غربیها، تمنای «لایک» میکند و هیچ یک از ملتهای مستضعف حتی در حد یک «توییت!!» جایی را در دیپلماسی عمومی وزیر خارجه نمییابند؟! کاش لااقل در دیدارهای مکررتان با وزیر امور خارجه شیطان بزرگ، آداب بدیهی دیپلماسی عزت را رعایت می کردید! کاش لااقل نخستوزیر جنایتکار انگلیس، در سازمان ملل ما را تحقیر نمیکرد تا شما با تدبیرتان بعد از سی و هفت سال چشم گریان و پر از امید مستضعفان جهان را – با اینکه دیگر حامی سیاسیای در جهان نمیبییند- لا اقل ناامید نمیکردید!
مقام معظم رهبری مدظله العالی در دیدار شرکتکنندگان در کنگرهى جهانى جریانهاى افراطى و تکفیرى فرمودند: «جریان تکفیر توانست حرکت بیدارى اسلامى را منحرف کند. حرکت بیدارى اسلامى یک حرکت ضدّآمریکا، ضدّاستبداد، ضدّ دستنشاندگان آمریکا در منطقه بود… شما نگاه کنید به وضعیّت امروز لیبى، به وضعیّت سوریّه، به وضعیّت عراق، به وضعیّت پاکستان، ببینید نیروها و شمشیرها در دست مسلمانان علیه چه کسانى دارد به کار میرود؟ اینها باید علیه رژیم صهیونیستى به کار میرفت.»
آقای ظریف؛ وقتی رهبر جامعه مسلمین بیداری اسلامی را یک پیچ تاریخی بیان میکند بی شک حضور تمام قد مسئولان برای هرچه بهتر عبورکردن از این پیچ سهم بسزایی در آینده جامعه جهانی اسلام خواهد داشت.
وزارت خارجه فقط محدود به مذاکرات هستهای نیست که تمام هم و غم دیپلماتهای کشور، تعظیم در برابر یوغ استکبار شده است.
آقای ظریف! جهت اطلاع عرض میکنیم:
وضعیت منطقه، بهم ریخته و پر از آشوب است؛ یمن در راه رسیدن به آزادی و انقلابی دیگر از جنس بیداری اسلامی است و از آن طرف اوضاع در بحرین آن قدر وخیم مینماید که سید حسن نصر الله در یک سخنرانی رسمی نسبت به تغییرات جمعیتی و شهرکسازیهایی از نوع صهیونیستی که علیه شیعیان اجرا شده اعلام خطر کرده است. هر روز خبر شهدایی از ایران و حزب الله را از سوریه و عراق میآورند. نظر شما چیست؟! آیا جمهوری اسلامی ایران به عنوان امّ القرای جهان اسلام نباید در عرصه سیاست خارجه موضع فعالتری داشته باشد؟! آیا وزارت خارجه نمیخواهد بیدارتر عمل کند یا هنوز در فکر هواخوریهای دونفره در ژنو و رؤیای ارتباط با امریکا است؟!
آیا پیروزیهای مکرر سپاهیان اسلام در عراق یا سوریه را نمیبینید؟! سهم وزارت خارجه در پیروزیهای موفق منطقه را کجا باید مشاهده کرد؟!
چگونه است که تبریک دیپلماتیک به پیروزی بشار اسد در انتخابات سوریه – که پیروزی جمهوری اسلامی در سوریه نیز به شمار میآید- بعد از چهار روز صورت میگیرد اما تسلیت دیپلماتیک نسبت به مرگ پادشاه مفلوک عربستان فقط ظرف چند ساعت منتشر میشود؟!
انفعال وزارت خارجه تنها در موضوعات سیاسی نیست؛ «دیپلممات»های وزارت خارجه در مسائل اعتقادی هم سکوت اختیار کردهاند. آیا مصلحتاندیشی، مذاکرات ناموفق هستهای را تا جایی پیش خواهد برد که توهین به پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله را هم بیپاسخ بگذارد؟!
صرفا جهت یادآوری و بازخوانی، این صحبتهای امام عزیز رحمت الله علیه را بار دیگر بخوانید که تجدید میثاق با امامرحمت الله علیه فقط حضور در حرم مطهر ایشان نیست: «نکته مهمی که همه ما باید به آن توجه کنیم و آن را اصل و اساس سیاست خود با بیگانگان قرار دهیم این است که دشمنان ما و جهانخوران تا کی و تا کجا ما را تحمل میکنند و تا چه مرزی استقلال و آزادی ما را قبول دارند، به یقین آنان مرزی جز عدول از همه هویتها و ارزشهای معنوی و الهیمان نمیشناسند. به گفته قرآن کریم، هرگز دست از مقاتله و ستیز با شما بر نمیدارند مگر اینکه شما را از دینتان برگردانند. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم صهیونیستها و امریکا و شوروی در تعقیبمان خواهند بود تا هویت دینی و شرافت مکتبیمان را لکه دار نمایند.»
حالا که هم هویت دینی و هم شرافت مکتبی ما را لکه دار کردهاند آیا بهتر نبود تا وزارت خارجه در حد احضار سفیر بی هویت فرانسه، پاسخ اهانت به اعتقادات یک و نیم میلیارد مسلمان در سراسر جهان را میداد؟!
سوال ما این است که آیا حاضرید در اعتراض به حمایت دولتهای غربی از هتاکان بیآبروی فرانسوی، برای یک روز هم که شده و حتی یک ساعت مذاکرات را به عقب بیاندازید؟ یا نه، وای بر روزی که قرار باشد برای جلب اعتماد شیاطین جهانی در برابر پایمال شدن اعتقاداتمان هم سکوت کنیم.
در این یک سال و اندی هر بار که لبخندهای ظریفتان را ملیحتر ساختهاید، خون جوانان ما در جبهههای مقاومت جاریتر شده است. تدبیر شما نه تنها احترام را به گذرنامه ایرانی باز نگردانده، بلکه دشمنان را در جسارت به اعتقادات یک و نیم میلیارد مسلمان جریتر ساخته است.
راستی آقای وزیر! آیا موقعی که قدم زنان در ژنو با «طرفتان» میگفتید و لبخند میزدید و عکاسان، عکس میانداختند و خبرنگاران خبر مخابره میکردند؛ حرفی از سفیر پیشنهادیتان برای نمایندگی دائم ایران در سازمان ملل نزدید؟ به جان کری نگفتید که چرا ۴۰۰ روز است از روادید آمریکا خبری نیست؟! آیا با عقبنشینیتان و انتخاب فرد دیگری برای نمایندگی ایران در سازمان ملل، قصد داشتید عزت را به گذرنامه ایرانی بازگردانید؟!
امروز بارزترین نمود دشمنی امریکای مستکبر و اسرائیل جنایتکار که دشمنان اصلی و قسم خورده اسلام و نظام جمهوری اسلامی و ملت شریف ایران میباشند، در غزه و کرانه باختری متمرکز است، اما ورود وزارت خارجه چه در اعلام مواضع به صورت صریح و رسمی و چه در اقدامات عملی نسبت به فلسطین بسیار ضعیف ارزیابی میشود تا جایی که تنها سهمش در سخنان آقای روحانی در سازمان ملل- آن هم بعد از جنگ ۵۱ روزه غزه و اسرائیل که دنیا را تکان داد- تنها و تنها یک جمله است و آن نیز با اشارهای نامفهوم که «ما مبنای حل مشکلات را تعامل و اعتمادسازی پایدار میان قدرتهای منطقهای میدانیم.»
مگر نه این است که غزه محور وحدت جهان اسلام و اصلیترین مرکز توجهات مسلمانان است؟! گویا شما و تیم وزارت خارجه فراموش کردهاید که عهدهدار دستگاه دیپلماسی ایدئولوژیکترین حکومت و دولت در جهان هستید و نه وزیر خارجه یک کشور خنثای غرب زدهی مستعمرهی اروپایی!
آقای ظریف!
از خواب بیدار شوید، دل به نقاط امید بخش واقعی بسپارید؛ پیاده روی بس است؛ بیایید کمی هم سوار قطار انقلاب شوید!
امیدواریم تا با حضورتان در دانشگاهها و پاسخگوییتان نسبت به مطالبات دانشجویان عدالتخواه، اندکی از خون دلهای جوانان و دانشجویان بکاهید.
در پایان ذکر این نکته نیز خالی از لطف نیست که جنبش دانشجویی به دور از هرگونه جناح بندی های حزبی و بازی های سیاسی هیچگاه از خط مطالبات تراز انقلاب اسلامی در عرصه سیاست خارجه کوتاه نخواهد آمد و بی شک تا برآورده شدن حداقلهای آرمانی انقلاب اسلامی در عرصه سیاست خارجی دست از مطالبه گری های انقلابی خود بر نخواهد داشت.
سایه رهبری مستدام
بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق علیه السلام
ادامه مطلب
گنبد مستجاب
مهمانتان می کنم به:
بخشی از کتاب «گنبد مستجاب» به قلم سید بزرگوار حجتالاسلام سیدعلیاصغرآقای علوی که در حال ویراستاری آن هستم. بفرمایید:
«يَا نِعْمَ الْمُجِيب»
السَّلَامُ عَلَى صَاحِبِ الْقُبَّةِ السَّامِيَة
سلام بر صاحب گنبد بلندمرتبه!
(زیارت ناحیه مقدسه مقدسه)
«هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
وانکه این کار ندانست در انکار بماند
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند»
هر چند منظور حافظ در تعبیر گنبد دوار، آسمان است و وجه شبه، همان پیچیدن صدا در گنبد است، اما انصاف آن است که زیباترین صدای عالم همین طنین «لبیک یاحسین» ی است که در زیر گنبد آسمانی کربلای حضرت حسین و تحت قبهاش سرداده میشود، چرا که هرجا سخن از محبت و عشق و دلدادگی در قاموس دین میآید، سخن از اهل بیت است و در میان اهل بیت هرجا سخن از عشق و محبت و مودت است، اول از همه نام حضرت حسین به ذهنها متبادر و زمزمه شیرین نامش شنیده میشود. در زیارت همه اهل بیت «مَنْ أَحَبَّكُمْ فَقَدْ أَحَبَ اللَّه»[i] را به ما یاد دادهاند، اما داستان محبت حضرت حسین متفاوت است: «أَحَبَ اللَّهُ مَنْ أَحَبَ حُسَيْنا»[ii]
ادامه مطلب