حاجی قاسمیان|مذاکره به سبک قرآن

شب گذشته جلسه هفتگی هیئت میثاق با شهدا دانشگاه امام صادق(ع) با سخنرانی حجت الاسلام قاسمیان برگزار شد.

آنچه در ذیل آمده است چکیده ای از فرمایشات حجت الاسلام قاسمیان در مورد مسائل روز می باشد.

ایشان با اشاره به موضوع سقیفه و همچنین اشخاص جریان ساز آن دوران اذعان فرمودند:

خدا نکند که ولی‌فقیه ما حرفی را بزند که زمان حضرت امیرالمؤمنین آن را فرمودند که چه کنم که کسی نیست که حرفم را گوش کند.

از امام باقر (علیه‌السلام) پرسیدند که چرا سقیفه در زمان حضرت امیر به وجود آمد در حدیث داریم:

سدیر گوید: نزد ابوجعفر باقر (ع) بودیم و از رحلت رسول خدا (ص) و خوار شمردن على (ع) سخن به میان آمد، یکى گفت: خدایت سامان دهد، پس عزت و شوکت بنی‌هاشم چه شد؟ ابوجعفر گفت: از بنی‌هاشم کسى بر جاى نبود، جعفر و حمزه شهید شده بودند، دو تازه مسلمان ناتوان بی‌مقدار به جا بودند که عباس و عقیل باشند، این دو تن طلیق بودند که براساس مقررات نمی‌توانستند تصمیم بگیرند، یعنى زندگى و آزادى خود را مدیون اسلام بودند، اگر حمزه و جعفر زنده بودند آن دو تن به مراد خود نمی‌رسیدند . کلینى، ، الکافی، دار الکتب الإسلامیه – تهران، چاپ: چهارم، ۱۴۰۷ ق.ج‏۸ ؛ ص۱۸۹

اگر به جای آن‌ها جعفر و حمزه بودند این جریان به وجود نمی‌آمد بلکه گاهی دو نفر می توانند تمام معادلات را به هم بریزند. نمی‌گوییم که عقیل و عبدالله انسان‌های بدی بودند ولی نتوانستند جریان تاریخ را تغییر دهند و افراد جریان سازی نبودند.

و همچنین در قسمت دیگری از سخنان خود با تفسیر آیات ۵۸ تا ۶۷ سوره مبارکه انفال متناسب با مسائل روز اینطور عرضه داشتند که:

یک مشکلی که هست! ما بیش از حد عاقل شده‌ایم یعنی وعده‌هایی که به ما داده شده است را باور نمی‌کنیم. ما عاقل هستیم ولی عاشق و عارف نیستیم و عقل داریم ولی عقل منور نداریم. اگر عارفانه فکر کنیم می‌توانیم کربلای پنج را رقم بزنیم و جنگ را ترتیب دهیم.

ما هر چه توان داریم بگذاریم و به میدان وارد شویم دیگر حساب نکنیم که چه مقدار می‌توان دشمن  را از بین برد، آن دیگر دست خداست. نباید از اولیای طاغوت ترسی داشته باشیم چرا که شیطان خودش اولیای خودش را می‌ترساند. إِنَّما ذلِکُمُ الشَّیْطانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیاءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنی (آل عمران، ۱۷۵) نباید مشکک باشیم و یک پا جلو بگذاریم و یک پا عقب بلکه به دل مشکل‌ها وارد شویم.

وَ إِنْ یُریدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اللَّهُ هُوَ الَّذی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنینَ (۶۲)

تا زمانی که مطالبه گری نباشد نمی‌توان به هدف خود رسید. یک طرف بیاستد و کارهای خود را انجام دهد و طرف دیگر فقط بیاستد و فحش بدهد. باید دانست که با مستکبرین عالم نمی‌توان توافق داشت چون شیوه و روش آن‌ها کلاً با ما متفاوت است. رویکرد آن‌ها فرق دارد. چه بسا تیم مذاکره کننده‌ی متدیّنی واقعاً زحمت کش است ولی ولایت فقیه جامعه به مذاکرات خوش بین نمی‌باشد. اگر نصیحت و موعظه ای هم می‌شود هم دلانه است و باید پیش بینی شده باشد که نتیجه‌ی آن چه می‌شود.

البته باید یاد آن زنده نگه داشته شود چون حافظه‌ها کوتاه مدت است و پس از مدتی آن را فراموش می‌کند یا اینکه درک متفاوتی از آن پیدا می‌کنند. اگر نه دی نبود فتنه ای ۸۸ به سوء تفاهم‌هایی تبدیل می‌شد. این اتفاقی که افتاده است خوب است ولی اگر به شعور مردم افزوده شود و هزینه‌ی آن به صرفه است که برای مردم تجربه ای حاصل شود.

وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً ما أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ إِنَّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ (۶۳)

ای پیامبر نمی‌توان با تقسیم ثروت تنها معارف دین الهی را گسترش داد. (به در می‌گوید که دیوار بشنود !!!)

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ (۶۴)

ای پیامبر اینقدر نخواه به بیرون تکیه کنی بلکه خدا و مؤمنینی که تو را پیروی می‌کنند کفایت تو را می‌کنند.  کافی است که خودتان را باور داشته باشید.

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنینَ عَلَى الْقِتالِ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَهٌ یَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ (۶۵)

ما جنگ طلب نیستیم ولی می‌گوییم که نمی‌توانیم با آمریکا صلح کنیم.

مؤمنی که استطاعت خود را به میدان بیاورد می‌تواند با توکلی که به خدا داشته کاری کند که هیچ تحلیل گری به آن پی ببرد همان گونه که‌اتی سینجر که بیست حرکت دشمن را می‌توانست با تحلیل خود پیش بینی کند ولی همه‌ی تحلیل گران از جلمه او در مورد امام خمینی می‌گوید که ما نفهمیدیم که چه کاری کرد امام خمینی می‌توانست چهل حرکت دشمن را پیش بینی کند.

مؤمنین را تشویق کنید تا در مقابل دشمن بیاستند.

الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فیکُمْ ضَعْفاً فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَهٌ صابِرَهٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرینَ (۶۶)

اگر شما صد نفر باشید می‌توانید بر هزار نفر از دشمنان غلبه کنید.

ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْرى‏ حَتَّى یُثْخِنَ فِی الْأَرْضِ تُریدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللَّهُ یُریدُ الْآخِرَهَ وَ اللَّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ (۶۷)

ای نبی حق نداری از آن‌ها اسیر  بگیری تا بعد از آن پای میز مذاکره بنشینی و بده و بستون انجام دهی بلکه فقط می‌توانی بکشی. حق نداری بگویی اسیر می‌گیریم تا بتوانیم وضعیت اقتصادی خود را رونق دهیم.


ادامه مطلب
[ سه شنبه 18 فروردین 1394  ] [ 2:55 PM ] [ حمید درویشی شاهکلایی ]
[ نظرات1 ]

فناوری هسته ای به جز انرژی فواید دیگری هم دارد

 

این بنر توسط بچه‌های مجموعه فرهنگی مسجد امام علی علیه‌السلام کوی پردیس طراحی شده. اندازه بنر 3/5 در 4 متر است و میشود به صورت پلات هم چاپش کرد.

 

 

 


ادامه مطلب
[ سه شنبه 18 فروردین 1394  ] [ 2:26 PM ] [ حمید درویشی شاهکلایی ]
[ نظرات0 ]

حامد ملانوری/ محبت و تربیت

برگرفته از کتاب «منِ دیگرِ ما»ـ حجت ­الاسلام عباسی ولدی

وقتی با برخی از والدین درباره ضرورت محبت و ابراز آن صحبت می­کنیم می­گویند مگر والدین ما این اندازه به ما محبت کردند؟ حالا که محبت نکرده­اند مگر برای ما اتفاقی افتاده است؟ فرزندانمان نیز مثل ما!

باید گفت در گذشته­های دور گاهی قرنی می­گذشت و رقیب جدیدی وارد فضای تربیتی نمی­شد. اما اکنون در سال­هایی به سر می­بریم که دائم در حال وارد کردن ابزار جدید به زندگی ماست که هر کدام از آنها به تنهایی مشکلات و خطرهای زیادی را در مسیر تربیت ایجاد می­کند. برای مثال دوران دفاع مقدس را به یاد آورید. اولا در آن زمان پدر و مادرها به صورت ناخودآگاه بسیاری از قواعد تربیتی را اجرا می­کردند اما اگر از این هم بگذریم اگر پدر و مادر فرزندش را درست تربیت نمی­کرد چه اتفاقی می­افتاد؟ چه خطراتی او را تهدید می­کرد؟ اگر در آن زمان پدرم مرا کتک می­زد و از خانه بیرون می­انداخت بیرون که می­آمدم درِ خانه همسایه حجله شهادت پسر همسایه را می­دیدم که همین هفته به شهادت رسیده بود. سر کوچه که می­رفتم به مسجد می­رسیدم و روی تابلوی اعلانات در کنار اعلامیه چند شهید، اطلاعیه ثبت نام برای اعزام به جبهه را می­دیدم. به مرکز شهر که می­رفتم تشییع جنازه یک شهید و اعزام رزمنده­ها با اتوبوس به جبهه را می­دیدم. بوی اسفند و صدای صلوات­های پی در پی که برای سلامتی امام و رزمندگان و برای نابودی صدام و صدامیان فرستاده می­شد فضای خیابان را پر کرده بود. در این میان صدای آهنگران از بلندگویی که روی سقف یک ماشین بود به گوش می­رسید. باید به دنبال راه انحراف می­گشتم تا منحرف شوم. راهی را که پیدا می­کردم چه بود؟ گوش دادن به چند نوار کاست که از آن طرف آب آمده بود. آن را هم که می­خواستم تهیه کنم باید پول توجیبی یک ماه یا دو ماهم را می­دادم و می­خریدم. تازه آن قدر هم وحشت داشتم که تا خرید و فروش انجام می­گرفت از شدت هول و ولا چند سالی از عمرم کم می­شد. این نوار را کجا باید گوش می­دادم؟ یک رادیو ضبط زهوار در رفته­ای داشتیم که پدرم بالای سر خودش می­گذاشت و اخبار گوش می­داد و سخنرانی و آهنگران و کویتی­پور. مادرم هم صبح­ها روشنش می­کرد و برنامه خانواده را گوش می­داد. اگر یک لحظه از کنارشان جدا می­شد مثل مادری که بچه­اش را گم کرده می­فهمیدند. تلویزیون که دو شبکه بیشتر نداشت. ویدئو کالایی کمیاب یا نایاب بود که برای از ما بهتران بود آن هم که منع قانونی داشت و مثل جنازه لای پتو می­پیچیدند و این خانه به آن خانه می­بردند. تازه اگر ویدئو داشتی فیلمش را از کجا پیدا می­کردی؟ شاید کسی با هزار زور و زحمت توانسته بود مجله­ای را از زمان شاه نگه دارد و یا این که از ان طرف آب بیاورد. این مجله هم می­توانست نوجوان را منحرف کند اما در چند خانه از این عکس­ها و مجله­ها پیدا می­شد؟ فضا برای ارتباط دختر و پسر چه اندازه مهیا بود؟ اگر پسری می­خواست دختری را به اصطلاح خودشان تور کند چقدر باید دم مدرسه می­ایستاد و به دنبالش می­رفت و محله خلوتی پیدا می­کرد و چند دقیقه با او صحبت می­کرد تازه دلش خوش بود که با یک دختر حرف زده؛ البته نباید فراموش کرد که این ارتباط در صورتی بود که این دو بتوانند با زرنگی هر چه تمام­تر از تیررس گشت ثارالله و جندالله و کمیته در امان بمانند. مدرن­ترین راه ارتباطی دخترها و پسرها نامه بود که باید آن را جلوی پای یکدیگر می­انداختند و یا اینکه در جایی که در قرار قبلی مشخص کرده بودند مخفی می کردند و هر روز هم به انجا سر می­زدند شاید طرف نامه­ای گذاشته باشد. در بسیاری از محله­ها یک یا دو خانه تلفن داشتند که اگر صاحب­خانه اهل کرم بود خانه­اش تلفن­خانه و پسر خانه هم پیغامبر می­شد.حالا در این وضعیت مگر می­شد پسر زنگ بزند به این صاحب­خانه و بگوید با دختر همسایه­تان کار دارم؟ وضعیت خیابان­ها هم که پاستوریزه پاستوریزه. بی­حجاب در آن زمان به کسی می­گفتند که به قول آن روزی­ها کمی فوکلش را از زیر روسری بیرون می­گذاشت و با مانتویی که تا یک وجبی زمین می­رسید بیرون می­آمد. کمی هم لب و لپش را سرخ می­کرد. آخرش که از منحرف شدن ناامید می­شدم می­رفتم مسجد و پایگاه که بوی معنویت می­داد. اما امروزه اگر پدر و مادر با من نوجوان بدرفتاری کرده و مرا از خود برانند چه اتفاقی می­افتد؟ آیا امروز باید به دنبال راه انحراف گشت؟ یا این که هزاران راه انحرافی مانند قارچ در مقابل هر نوجوان و جوانی سبز می­شود؟ امروز برای منحرف شدن نیازی به کوچه و خیابان نیست. در خانه­ای که در یک اتاقش مادر سجاده­ای پهن کرده و با خدا مناجات می­کند در اناق دیگر فرزندش نشسته و با دوستان جنس مخالفش چت می­کند با عده­ای دیگر هم پیامک بازی می­کند. برای دیدن یک فیلم مستهجن و دیدن هزاران عکس مبتذل هیچ زحمتی لازم نیست یک سی دی یا دی وی دی با ارزان­ترین قیمت ممکن. بلوتوث یکی دیگر از راه­های دیدن این فیلم­ها و عکس­هاست.ماهواره هم که کار را برای همه راحت کرده است. هر فیلمی را برای هر ذائقه­ای در هر زمان از شبانه­روز. اوضاع کوچه و خیابان و بدحجابهای ما و … که هیچ!

برخی  دیگر از پدران و مادران فرزندان را مانع از پیشرفت خود در زندگی می­دانند. به همین دلیل هم نمی­توانند از صمیم قلب به او محبت کنند. از یکی از آنها پرسیدم چرا به کودکت محبت نمی­کنی؟ مگر نمیدانی محبت نیاز طبیعی فرزند است؟ گفت: حس محبت کردن ندارم. نیازش هست که باشد به من چه ربطی دارد؟ مگر باید همه نیازهای او را برطرف کنم؟ مگر من به عنوان یک زن حقی ندارم؟ از وقتی به دنیا آمده از هر چه نامش زندگی است وامانده­ام و همه زندگی­ام شده این بچه. درسم را رها کردم به کارم هم پشت پا زدم افتادم کنج خانه و کارم شد شیر دادن و زجر کشیدن و بچه شستن و خانه رُفتن. حالا که بچه­هایم از آب و گل درآمده­اند دیگر حس و حال گذشته را ندارم که بخواهم درس بخوانم. فرصت طلایی کارم را هم از دست دادم و دیگر به راحتی به دست نمی­آید. باز بگو چرا حس محبت کردن نداری!!!

اما باید گفت برای چه زندگی می­کنیم؟ انسان برای چه به این جهان قدم گذاشته است؟آیا با مادری کردن از کارهای دیگرتان عقب مانده­اید؟پیامبر گرامی اسلام (ص) به ام سلمه فرمودند: « ای ام سلمه! وقتی زن باردار می­شود اجری دارد همانند کسی که با جان و مالش در راه خداوند عزوجل جهاد می­کند. هنگامیکه وضع حمل می­کند به او گفته می­شود که گناهانت بخشیده شد پس عمل از نو آغاز کن و وقتی فرزندش را شیر می­دهد در برابر هر بار شیر دادن به او پاداش کسی را می­دهند که برده­ای از نسل اسماعیل (ع) را آزاد کرده باشد.»(بحارالانوار، ج۱۰۰، ص۲۵۱)

ما از کودکی شنیده­ایم که بهشت زیر پای مادران است. آیا فاصله­ای نزدیکتر از این به هدف آفرینش وجود دارد. ما نباید عبادت را به امور مرسوم محدود کنیم. حضرت امام (ره) به یکی از دختران خود گفتند: «من حاضرم ثوابی که تو از تحمل شیطنت حسین می­بری با ثواب تمام عبادات خودم عوض کنم»(پا به پای آفتاب، ج۱، ص۱۰۷)

“حامد ملانوری کارشناس مسائل خانواده”


ادامه مطلب
[ سه شنبه 18 فروردین 1394  ] [ 2:22 PM ] [ حمید درویشی شاهکلایی ]
[ نظرات0 ]

همزبانی با دولت به معنی انتقاد نکردن از دولت نیست

مدیر وبلاگهای راسخون -که او را نمی شناسم- در نظری نوشت که فلان مطلب که به زبان هنری،  عملکرد دولت در زمینه هسته ای را کند دانسته است، مخالف نظر رهبری مبنی بر لزوم همزبانی با دولت است.

جهت یادآوری به خودم، ایشون و بقیه:

همزبانی با دولت به معنی انتقاد نکردن نیست. اصلا خود رهبری شدیدترین انتقادها را در آغاز سال جاری به همین دولت داشتند. یادتان رفت؟

دیدگاه دوم در نقطه‌ی مقابل، معتقد است رونق و پیشرفت اقتصادی با نگاه به بیرون از مرزها امکان پذیر است، بنابراین باید سیاست خارجی را تغییر دهیم و با مستکبر کنار بیاییم و زورگویی های اورا بپذیریم تا مشکلات اقتصادی حل شوند! این نگاه دوم، کاملاً غلط، عقیم و بی فایده است

رهبری با بیان این جملات به طور صریح از گفتمان اصلی این دولت که همه چیز را به سیاست خارجی گره زده و دل به آن سوی آبها بسته، گله کرده است. نیازی به یادآوری نیست که چه کسی بارها اذعان داشته است که «کلید» حل مشکلات، سیاست خارجی است؟

جلوی فضای آزاداندیشی را به بهانه های واهی نگیریم.


ادامه مطلب
[ یک شنبه 16 فروردین 1394  ] [ 2:47 PM ] [ حمید درویشی شاهکلایی ]
[ نظرات1 ]

حتی در جنگلهای آمازون

وقتی احمدی‌نژاد در جنگل آمازون هم هوادار دارد

چهارشنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۴، ۱۲:۲۱ ق.ظ

 

چند وقت پیش سفری به منطقه آمازون داشتیم. در روستای توریستی کوچکی ساکن شدیم. چند جای دیدنی در اطراف آن روستا بود که باید برای دیدن از آنها برنامه ریزی می کردیم. برای اینکه مسیر رفتن به آن مکان ها را مشخص کنیم و همینطور جاهای مختلف را بر اساس جذابیت اولویت بندی کنیم، نیاز به کمک داشتیم.

 

اول به چند آژانس مسافرتی رفتیم که آنها همه حرف های مشابهی می زدند. تصمیم گرفتیم از اهالی روستا کمک بگیریم. از یکی از مغازه دارها سوال پرسیدیم. نمی دانم چرا با آنکه خیلی راحت به زبان اسپانیولی با او حرف می زدیم، تصور می کرد که ما متوجه حرف های او نمی شویم و با حرکات دست و صورت حرف هایش را می گفت.  :)

 

بعد از چند دقیقه توضیح دادن از ما خواست کمی منتظر شویم. رفت و با مغازه دار همسایه اش برگشت. او هم شروع کرد به انگلیسی صحبت کردن با ما و توضیح دادن درباره جاهای دیدنی اطراف آن روستا. ما هم بدون آنکه به روی خودمان بیاوریم از وسط مکالمه به اسپانیولی حرف زدیم.  :)

 

آقای همسایه از ما درباره ملیتمان پرسید. واکنش او بعد از شنیدن اسم "ایران" خیلی جالب بود. چشمانش برق زد و لبخند روی لبانش نشست. دوباره پرسید ایران؟ بعد از شنیدن کلمه تایید، تقریبا در برابر ما تعظیم کرد! با همسرم دست داد و خواست من را در آغوش بگیرد که با دیدن دستان به هم چسبیده من او هم با همین حرکت جلوی من خم شد و سرش را به نشانه احترام پایین آورد و یادش آمد که نباید با من دست می داد.

 

بعد از این ابراز احساسات شروع کرد به تعریف و تمجید از ایران. اطلاعات خوبی درباره مسائل خاورمیانه و جهان داشت. با غرور خاصی از مواضع ایران در مقابل آمریکا حرف می زد. با هیجان تمام از احمدی نژاد اسم می برد. می دانست که دوره ریاست جمهوری اش تمام شده و رئیس جمهور دیگری که مواضع متفاوتی دارد بر سر کار آمده، اما همچنان از احمدی نژاد حرف می زد.

 

از احساس غرورش می گفت وقتی که احمدی نژاد در برابر امپریالیسم جهانی ایستاد و با قدرت حرف خودش را زد و نترسید. شاید بیشتر از 5 بار با عبارات مخصوص آقایان و نشان دادن دست هایش مردانگی و شجاعت احمدی نژاد را وصف کرد. :)) نام احمدی نژاد و ایران را در کنار نام فیدل کاسترو و کوبا به عنوان نمادهای مقاومت و ایستادگی در برابر ایالات متحده می آورد. در میان حرف هایش از مظلومیت مردم آمریکای لاتین و سال ها استثمار این قاره توسط اسپانیا و بعد از آن آمریکا گفت و از خشم فرو خورده مردم کشورش. 

 

دست ندادن من با او هم موضوع بحث شد. درباره سوء استفاده جنسی غرب از زن ها به اسم آزادی صحبت کرد و قوانین اسلام درباره حجاب را تکریم زنان می دانست. فکر می کنم بیشتر از نیم ساعت مشغول حرف زدن با او بودیم. البته بیشتر او حرف می زد و ما گوش می دادیم.

 

بعد از تمام شدن حرف هایمان و خداحافظی صورت من و همسرم دیدنی بود؛ کاملا متعجب و البته خوشحال از اینهمه احساسات یک ساکن جنگل های آمازون نسبت به کشورمان ایران! از یک طرف اطلاعات به روز او درباره همه مسائل منطقه و ایران برایمان جالب بود و از طرف دیگر آن همه ارادت به رئیس جمهور سابق ایران.  :)



برگرفته از وبلاگ ecuador.blog.ir


ادامه مطلب
[ یک شنبه 16 فروردین 1394  ] [ 1:05 PM ] [ حمید درویشی شاهکلایی ]
[ نظرات0 ]

تصویری از قهرمان دیپلماسی ایران

فرمودند که برنامه هسته‌ای ایران متوقف نمی‌شود و ادامه خواهد داشت...

اگر این‌ها را نخوانده‌اید بخوانید: + + + + +

تصویر حذف شد.

طرح از: کال گراف با عنوان: 

ادامه خواهد داشت!

 


ادامه مطلب
[ شنبه 15 فروردین 1394  ] [ 5:49 PM ] [ حمید درویشی شاهکلایی ]
[ نظرات2 ]

کدخدا سر حرفش نمی ماند

فرفره نداشتيم. بچه‌هاي کدخدا داشتند اما همبازي ما نبودند که دست ما
بدهند. مسعود و مجيد نقشه‌اش را کشيدند و مصطفي بند و بساطش را جور کرد.
ما که فرفره‌دار شديم، لبخند نشست روي لبهاي بابابزرگ. گفت: «ديديد
مي‌شود، مي‌توانيد!»
از ترس بچه‌هاي کدخدا، داخل خانه فرفره بازي مي‌کرديم. مبادا ببينند و به
تريج قبايشان بربخورد. اما خبرها زود در دهکده ما مي‌پيچيد.
خبر که به گوش کدخدا رسيد، داغ کرد. گفت: «بيخود کرده‌اند. بچه رعيت را
چه به فرفره بازي.» و گيوه‌اش را ورکشيده بود و آمده بود پيش عمو محمد به
آبروريزي.
(بعداً شنيديم که همان روز، کدخدا دم گوش ميرآب گفته: «اين اول کارشان
است. فردا همين فرفره مي‌شود روروک و پس فردا چرخ چاه.» بيشتر
موتورپمپ‌هاي آب ده، مال کدخدا بود.)
عمو محمد که صدايمان کرد، فهميديم کار از کار گذشته. فرفره را برداشت و
گذاشت داخل گنجه. درش را قفل کرد و کليدش را داد دست بچه‌هاي کدخدا. که
خيالشان راحت باشد از نبودن فرفره.
رفتيم پيش بابابزرگ با لب و لوچه آويزان. فهميد گرفتگي حالمان را. عموها
را صدا زد. به عمو محمد گفت: «خودت کليد را دست کدخدا دادي و خودت پس
مي‌گيري.» عمو محمد مرد اين حرفها نبود. همه‌مان مي‌دانستيم. بابابزرگ
گفت: «برويد و قفل گنجه را بشکنيد.» عمو محمود گفت: «کي برايتان فرفره
خريد؟ کدخدا؟!» گفتيم: «نه عمو جان! خودتان که مي‌دانيد، خودمان ساختيم!»
گفت: «ديگر بلد نيستيد بسازيد؟» گفتيم: «چرا!» گفت: «بهترش را بسازيد.» و
رفت در خانه کدخدا به داد و بيداد. صداي بگومگويشان ده را برداشت. اين
وسط ما، قفل گنجه را شکستيم و بهترش را ساختيم.
بچه‌هاي کدخدا فهميدند. کدخدا گر گرفت. داد زد: «يا فرفره يا حق آب!» و
به ميرآب گفت که آب را روي زمينهاي همه‌مان ببندد. کار سخت شد. عموها از
هزار راه نديده و نشنيده، آب مي‌آوردند سر زمين. که کشتمان از بي‌آبي
نسوزد. مسعود را گرفتند و کتک زدند. زورمان آمد. مجيد به تلافي‌اش، روروک
ساخت. کدخدا گفت که گندم و تخم‌مرغ هم ازمان نخرند. مجيد و مصطفي را هم
گرفتند و زدند. صداي عمو محمود، هنوز بلند بود اما گوشه و کنايه‌ها شروع
شد. عمو حسن جمعمان کرد و گفت: «اين جور نمي‌شود. هم فرفره شما بايد
بچرخد و هم زندگي ما.» از بابابزرگ رخصت گرفت و قرار شد برود و با خود
کدخدا حرف بزند. وقتي که برگشت، خوشحال بود. گفت: «قرار شده روروک را
خراب کنيم اما فرفره دستمان باشد. آنها هم تخم‌مرغمان را بخرند و هم کمي
آب بدهند.» بابابزرگ گفت: «کدخدا سر حرفش نمي‌ماند.» عمو حسن گفت: «قول
داده که بماند. ما فرزندان شماييم. حواسمان هست!»
بچه‌هاي کدخدا آمدند و روروک را، جلوي چشمهاي خيس ما، خراب کردند. عموحسن
آمد و فرفره را گذاشت پيش دستمان و رفت که با کدخدا قرار و مدار بگذارد.
دل و دماغي نداشتيم براي چرخاندن فرفره. مهدي گفت: «وقت زانو بغل کردن
نيست. بايد چرخ چاه بسازيم. کدخدا از امروز ما مي‌ترسيد نه ديروز فرفره و
روروک ساختن‌مان.» بابابزرگ لبخند زد.
عمو حسن هر روز با کدخدا کلنجار مي‌رفت. يک روز خوشحال بود و يک روز از
نامردي کدخدا مي‌گفت. ما مي‌شنيديم و بهش
«خدا قوت» مي‌گفتيم. بچه‌ها داشتند بالاي پشت بام يواشکي چرخ چاه مي‌ساختند
 
(محمد سرشار)

ادامه مطلب
[ شنبه 15 فروردین 1394  ] [ 9:43 AM ] [ حمید درویشی شاهکلایی ]
[ نظرات0 ]

آیا در هر قضیه‌ای اول باید رهبری تحلیل کند؟

برخی از روی جهل می گویند: 
🔴 ما منتظریم رهبری نظرشان را بگویند!
 
آهای کسایی که مدام شعار میدهید: «منتظر نظر رهبری می مانیم» ... 
لطفا نگذارید تاریخ تکرار شود. متن زیر را بخوانید :
 
 
👈 وقتی مکه در سال هشتم هجری به دست مسلمین فتح شد، رسول اکرم صلی الله علیه و آله دستور عفو همگانی صادر کردند. اما فرمودند عبدالله (برادر رضاعی عثمان) را هرجا گیر آوردید بکشید حتی اگر خود را به پرده ی کعبه چسبانده باشد.
 
این شخص ابتدا مسلمان بود ولی بعد مرتد شد و به مکه فرار کرد و شروع کرد به خدا و پیامبرش دروغ بستن. وقتی عبدالله دستور قتلش را شنید به برادرش عثمان پناه برد و از او خواست که نزد رسول خدا واسطه شود تا او را نکشند. عثمان برادر را برداشت و نزد پیامبر آورد و از رسول اکرم طلب بخشش و گذشت برای برادر مرتد خود کرد.
رسول اکرم صلی الله علیه وآله مدتی طولانی سکوت کردند و سپس سربلند کرده و رضایت دادند.
 
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله رو به اصحاب کردند و فرمودند:
🔴 می دانید چرا مدتی طولانی سکوت کردم؟
👈 منتظر بودم یکی از شما بلند شود و سر از تن عبدالله جدا کند.
 
(صفحه 192و193،کتاب سقیفه،علامه عسکری)
 
👈 آری امام جامعه همیشه حرف خود را صریح نمی زند، یا مصلحتی را می بیند یا مقامش اقتضای سخن گفتن نمی کند، این تویی که با بصیرتت باید تشخیص به موقع و صحیح داده و عمل کنی و الا بعد از آنکه همه چیز روشن شد هنری نکردی!
 
🔺 وقتی امام علی علیه السلام از انصار می پرسید که چرا با غیر من بیعت کردید، جواب می شنید: چون تو اعلام خلافت نکردی! اگر تو زودتر گفته بودی حتما با تو بیعت می کردیم.
🔻 اینها همیشه منتظرند که امامشان سخن بگوید تا حرکت کنند، اما نمی دانند که همیشه اینگونه نیست.
 
همیشه قرار نیست امام جامعه صراحتا سخن بگوید،این تویی که باید تشخیص دهی و آیا بصیرت معنایی غیر از این دارد؟
 
👈 اگر با افکار و اعتقادات رهبرت دم خور باشی و نظام فکری او را در سخنانش بیابی لازم نیست که در هر حادثه ای برایت فتوا بدهد تا تو حرکت کنی، بلکه قبل از آنکه لب بگشاید، ناگفته های او را می دانی.
 
🔳 امام حسین علیه السلام در شب عاشورا به اصحاب خود فرمودند :
که از تاریکی شب استفاده کنید و بروید.
آنان که حسین شناسند می دانند که نباید بروند.
 
👈 تو وظیفه ای دیگر داری! تو نباید مصلحت سنجی کنی!
مصلحت سنجی کار امام جامعه است و کار تو فهم طلب امام از تو که شاید مثل این داستان کربلا خلاف حرف صریح امامت باشد.
 
🔴 اما امان از آن حزب اللهی نماهایی که دم از ولایت مداری می زنند ولی حاضر نیستند حتی سخنان ولی زمانشان را بخوانند تا بفهمند که او از آنها چه می خواهد. قضیه وقتی بدتر می شود که امام جامعه ی مسلمین بارها مطلبی را بیان می کند اما عده ای هنوز منتظر می مانند تا ایشان حرفش را صریح تر بزند.
نه تنها نگفته های ایشان را هم نمی فهمند و نمی دانند، گفته های ایشان را هم نمی دانند و از روی جهل می گویند ما منتظریم رهبری نظرشان را بگویند!
🔹 دیگر از جان امامت چه می خواهی؟
نکند توقع داری او بیاید در صحنه شعار بدهد تا تو تصمیم بگیری که باید حرکتی کنی؟
 
🔴 رهبر انقلاب در دیدار با دانشجویان مورخ ۱۳۹۳/۰۵/۰۱ فرمودند :
 
نسبت به اشخاص، نسبت به جریانها، نسبت به سیاستها، نسبت به دولتها، موضع داشته باشید، نظر داشته باشید.
این‌‌جور نیست که شما باید منتظر بمانید، ببینید که رهبرى درباره‌‌ى فلان شخص، یا فلان حرکت، یا فلان عمل، یا فلان سیاست چه موضعى اتخاذ میکند که بر اساس آن، شما هم موضع‌‌گیرى کنید؛ نه، اینکه کارها را قفل خواهد کرد.
رهبرى وظایفى دارد، آن وظایف را اگر خداى متعال به او کمک کند و توفیق بدهد، عمل خواهد کرد؛ شما هم وظایفى دارید؛ به صحنه نگاه کنید، تصمیم‌‌گیرى کنید؛ منتها معیار عبارت باشد از تقوا....
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
 
آهای کسایی که بدون مراجعه به بیانات رهبرتان و فهم آن مدام شعار میدهید : «منتظر نظر رهبری می مانیم» ... لطفا نگذارید تاریخ تکرار شود
منبع : http://www.fetan.ir/home/6670
🔺 کپی برداری با ذکر لینک

ادامه مطلب
[ شنبه 15 فروردین 1394  ] [ 9:31 AM ] [ حمید درویشی شاهکلایی ]
[ نظرات0 ]

آمریکا همان آمریکای 1981 است

در سال 1981 میلادی یعنی 59 شمسی ، به موجب مذاکرات طولانی ایران و آمریکا و صدور بیانیه‌ الجزایر، طرفین متعهد گردیدند که:
 
1⃣ایران همه گروگان‌های آمریکایی را آزاد کند.
 
2⃣آمریکا تعهد دهد که دیگر در امور داخلی ایران چه از لحاظ سیاسی و چه نظامی مداخله ننماید.
 
3⃣آمریکا تمام مجازات‌های تجاری و اقتصادی را لغو و دارایی‌های مسدود شده ایران را آزاد کند.
 
4⃣هر دو کشور متعهد شوند که تا زمان انعقاد کامل بیانیه‌ها از رسیدگی به دعاوی اتباع و دولت‌ها علیه یکدیگر، خودداری کنند و آن‌ها را به داوری مرضی‌الطرفین اختصاصاً دیوان داوری دعاوی ایران و آمریکا ارجاع دهند.
 
5⃣آمریکا می‌بایست اطمینان دهد که هر گونه تصمیمات دادگاه ایالتی در رابطه با انتقال هر گونه دارایی حکومت پیشین، مستقل از اصل مصونیت پادشاه اجرا خواهد کرد.
 
6⃣ همه قروض ایران به نهادهای آمریکایی پرداخت شود.
 
پینوشت:
 
✅عهدنامه ۱۹۸۱ الجزایر - بین ایران و آمریکا
ویکی‌پدیا، دانشنامه آزاد
 
http://fa.m.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D9%87%D8%AF%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87_%DB%B1%DB%B9%DB%B8%DB%B1_%D8%A7%D9%84%D8%AC%D8%B2%D8%A7%DB%8C%D8%B1
 
 
آمریکا به کدوم یک از تعهداتش در این توافقنامه عمل کرد؟! کدام دارایی های ایران تا الآن آزاد شده؟ کدام دخالت ها و تحریم ها از بین رفته؟
 
❌ الآن ما باید راستی آزمایی کنیم یا اونها؟!
 
دیگر چه تضمینی برای توافقنامه لوزان وجود دارد وقتی از همین الآن همه تعهدات آمریکا مشروط به راستی آزمایی ایران و چند مرحله ای و نامحدود است؟!
ارسالی از دوستان

ادامه مطلب
[ شنبه 15 فروردین 1394  ] [ 9:30 AM ] [ حمید درویشی شاهکلایی ]
[ نظرات0 ]

مذاکره همان حکمیت است

Jafar Najarzade, [۰۴.۰۴.۱۵ ۰۰:۵۸]
📝📝📡📡
 
📌معلم تاریخمان میگفت
 که امیرالمومنین (ع) جنگ را در صفین برده بود ...
❗❗در دقیقه 90 برخی شعار تعامل سر دادند و اصلا یادشان رفت معاویه همان فرزند هند جگرخوار است !!!
❗❗علی (ع) را به پای میز "مذاکره" کشاندند !!!
❗❗و جنگ برده اش را ناتمام گذاشتند !!!
❗👈هر چه علی (ع) گفت "مذاکره" خدعه دشمن است، اینها میخواهند جنگ باخته را دوباره ببرند ...
کسی گوش نکرد !!
❗📌تازه حاضر نشدند مالک را که نماینده علی (ع) بود به مذاکره بفرستند !!!
❗👈گفتند مالک جنگ طلب، خشن و غیر منعطف است !!!
❗👈بلاخره پایشان را در یک کفش کردند که حتما باید ابوموسی اشعری !!! برای مذاکره برود ...
📌علی (ع) گفت من به ابوموسی مطمئن نیستم...
❗👈آنها گفتند شما بدبین هستی. ابوموسی خوب و انقلابی ست !!!
📌علی (ع) گفت من به نتیجه این مذاکرات خوشبین نیستم. شما به هدفی که ازین مذاکرات دارید نمیرسید. 
❗👈گفتند در مذاکرات خوشبینی و بدبینی معنا ندارد !!!
📌علی (ع) گفت باشد ... مذاکره کنید، این هم تجربه ای میشود برای مردم ... که بفهمند به ترسوها و آنها که پای مقاومت ندارند نباید اعتماد کرد ...
👈مذاکره ابوموسی و عمر و عاص شروع شد
❗👈تا مدتها متن مذاکرات محرمانه بود !!!
📌علی (ع) مالک را فرستاد تا به ابوموسی بگوید ما پشتیبان توایم، مبادا به عمرو عاص اعتماد کنی، او شیطان بزرگ است...
❗👈ابوموسی ابرو در هم کشید و به مالک گفت: شما توهم توطئه دارید !!! عمروعاص مودب و باهوش است. اگر او به من قولی دهد به او اعتماد میکنم !!!
👈روز اعلام نتیجه مذاکرات حکمیت فرا رسید ...
👈در مذاکرات محرمانه البته به طور شفاهی تعهد کرده بودند که هر دو نفرشان ، علی (ع) و معاویه را عزل کنند و امر را به رای عمومی بگذارند.
❗👈در مسجد عمروعاص اول به ابوموسی تعارف زد. گفت تو بزرگ مایی !!!!
❗👈ابوموسی خندید و بالای منبر رفت 
❗❗و گفت: چنانکه این انگشتر را از دست در می آورم علی ع را از خلافت عزل میکنم !!!! بعد پایین آمد و با لبخند به عمروعاص بفرما زد
 
❗👈عمروعاص بالا رفت و گفت چنانچه این انگشتر را از دست در میآورم علی ع را خلع و چنانچه دوباره این انگشتر را به دست میکنم معاویه را نصب مینمایم !!!
❗❗ابوموسی خشکش زده بود ...فایده ای هم نداشت ... خود کرده را تدبیر نیست ....
📌اما علی (ع) از همان ابتدا خوشبین نبود ...
چون دشمن شناس بود ...
. و
.
❗❗👈 اینچنین معاویه جنگ باخته را با مذاکره برد !!!
 
📌📌حال بهتر می توان درک کرد که از چه رو مولا و رهبر❗👈"ما به نتیجه مذاکرات خوش بین نیستیم ...??
ارسالی از دوستان

ادامه مطلب
[ شنبه 15 فروردین 1394  ] [ 9:28 AM ] [ حمید درویشی شاهکلایی ]
[ نظرات0 ]