حاجی قاسمیان|مذاکره به سبک قرآن
شب گذشته جلسه هفتگی هیئت میثاق با شهدا دانشگاه امام صادق(ع) با سخنرانی حجت الاسلام قاسمیان برگزار شد.
آنچه در ذیل آمده است چکیده ای از فرمایشات حجت الاسلام قاسمیان در مورد مسائل روز می باشد.
ایشان با اشاره به موضوع سقیفه و همچنین اشخاص جریان ساز آن دوران اذعان فرمودند:
خدا نکند که ولیفقیه ما حرفی را بزند که زمان حضرت امیرالمؤمنین آن را فرمودند که چه کنم که کسی نیست که حرفم را گوش کند.
از امام باقر (علیهالسلام) پرسیدند که چرا سقیفه در زمان حضرت امیر به وجود آمد در حدیث داریم:
سدیر گوید: نزد ابوجعفر باقر (ع) بودیم و از رحلت رسول خدا (ص) و خوار شمردن على (ع) سخن به میان آمد، یکى گفت: خدایت سامان دهد، پس عزت و شوکت بنیهاشم چه شد؟ ابوجعفر گفت: از بنیهاشم کسى بر جاى نبود، جعفر و حمزه شهید شده بودند، دو تازه مسلمان ناتوان بیمقدار به جا بودند که عباس و عقیل باشند، این دو تن طلیق بودند که براساس مقررات نمیتوانستند تصمیم بگیرند، یعنى زندگى و آزادى خود را مدیون اسلام بودند، اگر حمزه و جعفر زنده بودند آن دو تن به مراد خود نمیرسیدند . کلینى، ، الکافی، دار الکتب الإسلامیه – تهران، چاپ: چهارم، ۱۴۰۷ ق.ج۸ ؛ ص۱۸۹
اگر به جای آنها جعفر و حمزه بودند این جریان به وجود نمیآمد بلکه گاهی دو نفر می توانند تمام معادلات را به هم بریزند. نمیگوییم که عقیل و عبدالله انسانهای بدی بودند ولی نتوانستند جریان تاریخ را تغییر دهند و افراد جریان سازی نبودند.
و همچنین در قسمت دیگری از سخنان خود با تفسیر آیات ۵۸ تا ۶۷ سوره مبارکه انفال متناسب با مسائل روز اینطور عرضه داشتند که:
یک مشکلی که هست! ما بیش از حد عاقل شدهایم یعنی وعدههایی که به ما داده شده است را باور نمیکنیم. ما عاقل هستیم ولی عاشق و عارف نیستیم و عقل داریم ولی عقل منور نداریم. اگر عارفانه فکر کنیم میتوانیم کربلای پنج را رقم بزنیم و جنگ را ترتیب دهیم.
ما هر چه توان داریم بگذاریم و به میدان وارد شویم دیگر حساب نکنیم که چه مقدار میتوان دشمن را از بین برد، آن دیگر دست خداست. نباید از اولیای طاغوت ترسی داشته باشیم چرا که شیطان خودش اولیای خودش را میترساند. إِنَّما ذلِکُمُ الشَّیْطانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیاءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنی (آل عمران، ۱۷۵) نباید مشکک باشیم و یک پا جلو بگذاریم و یک پا عقب بلکه به دل مشکلها وارد شویم.
وَ إِنْ یُریدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اللَّهُ هُوَ الَّذی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنینَ (۶۲)
تا زمانی که مطالبه گری نباشد نمیتوان به هدف خود رسید. یک طرف بیاستد و کارهای خود را انجام دهد و طرف دیگر فقط بیاستد و فحش بدهد. باید دانست که با مستکبرین عالم نمیتوان توافق داشت چون شیوه و روش آنها کلاً با ما متفاوت است. رویکرد آنها فرق دارد. چه بسا تیم مذاکره کنندهی متدیّنی واقعاً زحمت کش است ولی ولایت فقیه جامعه به مذاکرات خوش بین نمیباشد. اگر نصیحت و موعظه ای هم میشود هم دلانه است و باید پیش بینی شده باشد که نتیجهی آن چه میشود.
البته باید یاد آن زنده نگه داشته شود چون حافظهها کوتاه مدت است و پس از مدتی آن را فراموش میکند یا اینکه درک متفاوتی از آن پیدا میکنند. اگر نه دی نبود فتنه ای ۸۸ به سوء تفاهمهایی تبدیل میشد. این اتفاقی که افتاده است خوب است ولی اگر به شعور مردم افزوده شود و هزینهی آن به صرفه است که برای مردم تجربه ای حاصل شود.
وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً ما أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ إِنَّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ (۶۳)
ای پیامبر نمیتوان با تقسیم ثروت تنها معارف دین الهی را گسترش داد. (به در میگوید که دیوار بشنود !!!)
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ (۶۴)
ای پیامبر اینقدر نخواه به بیرون تکیه کنی بلکه خدا و مؤمنینی که تو را پیروی میکنند کفایت تو را میکنند. کافی است که خودتان را باور داشته باشید.
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنینَ عَلَى الْقِتالِ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَهٌ یَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ (۶۵)
ما جنگ طلب نیستیم ولی میگوییم که نمیتوانیم با آمریکا صلح کنیم.
مؤمنی که استطاعت خود را به میدان بیاورد میتواند با توکلی که به خدا داشته کاری کند که هیچ تحلیل گری به آن پی ببرد همان گونه کهاتی سینجر که بیست حرکت دشمن را میتوانست با تحلیل خود پیش بینی کند ولی همهی تحلیل گران از جلمه او در مورد امام خمینی میگوید که ما نفهمیدیم که چه کاری کرد امام خمینی میتوانست چهل حرکت دشمن را پیش بینی کند.
مؤمنین را تشویق کنید تا در مقابل دشمن بیاستند.
الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فیکُمْ ضَعْفاً فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَهٌ صابِرَهٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرینَ (۶۶)
اگر شما صد نفر باشید میتوانید بر هزار نفر از دشمنان غلبه کنید.
ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْرى حَتَّى یُثْخِنَ فِی الْأَرْضِ تُریدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللَّهُ یُریدُ الْآخِرَهَ وَ اللَّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ (۶۷)
ای نبی حق نداری از آنها اسیر بگیری تا بعد از آن پای میز مذاکره بنشینی و بده و بستون انجام دهی بلکه فقط میتوانی بکشی. حق نداری بگویی اسیر میگیریم تا بتوانیم وضعیت اقتصادی خود را رونق دهیم.
ادامه مطلب
فناوری هسته ای به جز انرژی فواید دیگری هم دارد
حامد ملانوری/ محبت و تربیت
برگرفته از کتاب «منِ دیگرِ ما»ـ حجت الاسلام عباسی ولدی
وقتی با برخی از والدین درباره ضرورت محبت و ابراز آن صحبت میکنیم میگویند مگر والدین ما این اندازه به ما محبت کردند؟ حالا که محبت نکردهاند مگر برای ما اتفاقی افتاده است؟ فرزندانمان نیز مثل ما!
باید گفت در گذشتههای دور گاهی قرنی میگذشت و رقیب جدیدی وارد فضای تربیتی نمیشد. اما اکنون در سالهایی به سر میبریم که دائم در حال وارد کردن ابزار جدید به زندگی ماست که هر کدام از آنها به تنهایی مشکلات و خطرهای زیادی را در مسیر تربیت ایجاد میکند. برای مثال دوران دفاع مقدس را به یاد آورید. اولا در آن زمان پدر و مادرها به صورت ناخودآگاه بسیاری از قواعد تربیتی را اجرا میکردند اما اگر از این هم بگذریم اگر پدر و مادر فرزندش را درست تربیت نمیکرد چه اتفاقی میافتاد؟ چه خطراتی او را تهدید میکرد؟ اگر در آن زمان پدرم مرا کتک میزد و از خانه بیرون میانداخت بیرون که میآمدم درِ خانه همسایه حجله شهادت پسر همسایه را میدیدم که همین هفته به شهادت رسیده بود. سر کوچه که میرفتم به مسجد میرسیدم و روی تابلوی اعلانات در کنار اعلامیه چند شهید، اطلاعیه ثبت نام برای اعزام به جبهه را میدیدم. به مرکز شهر که میرفتم تشییع جنازه یک شهید و اعزام رزمندهها با اتوبوس به جبهه را میدیدم. بوی اسفند و صدای صلواتهای پی در پی که برای سلامتی امام و رزمندگان و برای نابودی صدام و صدامیان فرستاده میشد فضای خیابان را پر کرده بود. در این میان صدای آهنگران از بلندگویی که روی سقف یک ماشین بود به گوش میرسید. باید به دنبال راه انحراف میگشتم تا منحرف شوم. راهی را که پیدا میکردم چه بود؟ گوش دادن به چند نوار کاست که از آن طرف آب آمده بود. آن را هم که میخواستم تهیه کنم باید پول توجیبی یک ماه یا دو ماهم را میدادم و میخریدم. تازه آن قدر هم وحشت داشتم که تا خرید و فروش انجام میگرفت از شدت هول و ولا چند سالی از عمرم کم میشد. این نوار را کجا باید گوش میدادم؟ یک رادیو ضبط زهوار در رفتهای داشتیم که پدرم بالای سر خودش میگذاشت و اخبار گوش میداد و سخنرانی و آهنگران و کویتیپور. مادرم هم صبحها روشنش میکرد و برنامه خانواده را گوش میداد. اگر یک لحظه از کنارشان جدا میشد مثل مادری که بچهاش را گم کرده میفهمیدند. تلویزیون که دو شبکه بیشتر نداشت. ویدئو کالایی کمیاب یا نایاب بود که برای از ما بهتران بود آن هم که منع قانونی داشت و مثل جنازه لای پتو میپیچیدند و این خانه به آن خانه میبردند. تازه اگر ویدئو داشتی فیلمش را از کجا پیدا میکردی؟ شاید کسی با هزار زور و زحمت توانسته بود مجلهای را از زمان شاه نگه دارد و یا این که از ان طرف آب بیاورد. این مجله هم میتوانست نوجوان را منحرف کند اما در چند خانه از این عکسها و مجلهها پیدا میشد؟ فضا برای ارتباط دختر و پسر چه اندازه مهیا بود؟ اگر پسری میخواست دختری را به اصطلاح خودشان تور کند چقدر باید دم مدرسه میایستاد و به دنبالش میرفت و محله خلوتی پیدا میکرد و چند دقیقه با او صحبت میکرد تازه دلش خوش بود که با یک دختر حرف زده؛ البته نباید فراموش کرد که این ارتباط در صورتی بود که این دو بتوانند با زرنگی هر چه تمامتر از تیررس گشت ثارالله و جندالله و کمیته در امان بمانند. مدرنترین راه ارتباطی دخترها و پسرها نامه بود که باید آن را جلوی پای یکدیگر میانداختند و یا اینکه در جایی که در قرار قبلی مشخص کرده بودند مخفی می کردند و هر روز هم به انجا سر میزدند شاید طرف نامهای گذاشته باشد. در بسیاری از محلهها یک یا دو خانه تلفن داشتند که اگر صاحبخانه اهل کرم بود خانهاش تلفنخانه و پسر خانه هم پیغامبر میشد.حالا در این وضعیت مگر میشد پسر زنگ بزند به این صاحبخانه و بگوید با دختر همسایهتان کار دارم؟ وضعیت خیابانها هم که پاستوریزه پاستوریزه. بیحجاب در آن زمان به کسی میگفتند که به قول آن روزیها کمی فوکلش را از زیر روسری بیرون میگذاشت و با مانتویی که تا یک وجبی زمین میرسید بیرون میآمد. کمی هم لب و لپش را سرخ میکرد. آخرش که از منحرف شدن ناامید میشدم میرفتم مسجد و پایگاه که بوی معنویت میداد. اما امروزه اگر پدر و مادر با من نوجوان بدرفتاری کرده و مرا از خود برانند چه اتفاقی میافتد؟ آیا امروز باید به دنبال راه انحراف گشت؟ یا این که هزاران راه انحرافی مانند قارچ در مقابل هر نوجوان و جوانی سبز میشود؟ امروز برای منحرف شدن نیازی به کوچه و خیابان نیست. در خانهای که در یک اتاقش مادر سجادهای پهن کرده و با خدا مناجات میکند در اناق دیگر فرزندش نشسته و با دوستان جنس مخالفش چت میکند با عدهای دیگر هم پیامک بازی میکند. برای دیدن یک فیلم مستهجن و دیدن هزاران عکس مبتذل هیچ زحمتی لازم نیست یک سی دی یا دی وی دی با ارزانترین قیمت ممکن. بلوتوث یکی دیگر از راههای دیدن این فیلمها و عکسهاست.ماهواره هم که کار را برای همه راحت کرده است. هر فیلمی را برای هر ذائقهای در هر زمان از شبانهروز. اوضاع کوچه و خیابان و بدحجابهای ما و … که هیچ!
برخی دیگر از پدران و مادران فرزندان را مانع از پیشرفت خود در زندگی میدانند. به همین دلیل هم نمیتوانند از صمیم قلب به او محبت کنند. از یکی از آنها پرسیدم چرا به کودکت محبت نمیکنی؟ مگر نمیدانی محبت نیاز طبیعی فرزند است؟ گفت: حس محبت کردن ندارم. نیازش هست که باشد به من چه ربطی دارد؟ مگر باید همه نیازهای او را برطرف کنم؟ مگر من به عنوان یک زن حقی ندارم؟ از وقتی به دنیا آمده از هر چه نامش زندگی است واماندهام و همه زندگیام شده این بچه. درسم را رها کردم به کارم هم پشت پا زدم افتادم کنج خانه و کارم شد شیر دادن و زجر کشیدن و بچه شستن و خانه رُفتن. حالا که بچههایم از آب و گل درآمدهاند دیگر حس و حال گذشته را ندارم که بخواهم درس بخوانم. فرصت طلایی کارم را هم از دست دادم و دیگر به راحتی به دست نمیآید. باز بگو چرا حس محبت کردن نداری!!!
اما باید گفت برای چه زندگی میکنیم؟ انسان برای چه به این جهان قدم گذاشته است؟آیا با مادری کردن از کارهای دیگرتان عقب ماندهاید؟پیامبر گرامی اسلام (ص) به ام سلمه فرمودند: « ای ام سلمه! وقتی زن باردار میشود اجری دارد همانند کسی که با جان و مالش در راه خداوند عزوجل جهاد میکند. هنگامیکه وضع حمل میکند به او گفته میشود که گناهانت بخشیده شد پس عمل از نو آغاز کن و وقتی فرزندش را شیر میدهد در برابر هر بار شیر دادن به او پاداش کسی را میدهند که بردهای از نسل اسماعیل (ع) را آزاد کرده باشد.»(بحارالانوار، ج۱۰۰، ص۲۵۱)
ما از کودکی شنیدهایم که بهشت زیر پای مادران است. آیا فاصلهای نزدیکتر از این به هدف آفرینش وجود دارد. ما نباید عبادت را به امور مرسوم محدود کنیم. حضرت امام (ره) به یکی از دختران خود گفتند: «من حاضرم ثوابی که تو از تحمل شیطنت حسین میبری با ثواب تمام عبادات خودم عوض کنم»(پا به پای آفتاب، ج۱، ص۱۰۷)
“حامد ملانوری کارشناس مسائل خانواده”
ادامه مطلب
همزبانی با دولت به معنی انتقاد نکردن از دولت نیست
مدیر وبلاگهای راسخون -که او را نمی شناسم- در نظری نوشت که فلان مطلب که به زبان هنری، عملکرد دولت در زمینه هسته ای را کند دانسته است، مخالف نظر رهبری مبنی بر لزوم همزبانی با دولت است.
جهت یادآوری به خودم، ایشون و بقیه:
همزبانی با دولت به معنی انتقاد نکردن نیست. اصلا خود رهبری شدیدترین انتقادها را در آغاز سال جاری به همین دولت داشتند. یادتان رفت؟
دیدگاه دوم در نقطهی مقابل، معتقد است رونق و پیشرفت اقتصادی با نگاه به بیرون از مرزها امکان پذیر است، بنابراین باید سیاست خارجی را تغییر دهیم و با مستکبر کنار بیاییم و زورگویی های اورا بپذیریم تا مشکلات اقتصادی حل شوند! این نگاه دوم، کاملاً غلط، عقیم و بی فایده است
رهبری با بیان این جملات به طور صریح از گفتمان اصلی این دولت که همه چیز را به سیاست خارجی گره زده و دل به آن سوی آبها بسته، گله کرده است. نیازی به یادآوری نیست که چه کسی بارها اذعان داشته است که «کلید» حل مشکلات، سیاست خارجی است؟
جلوی فضای آزاداندیشی را به بهانه های واهی نگیریم.
ادامه مطلب
حتی در جنگلهای آمازون
وقتی احمدینژاد در جنگل آمازون هم هوادار دارد
چند وقت پیش سفری به منطقه آمازون داشتیم. در روستای توریستی کوچکی ساکن شدیم. چند جای دیدنی در اطراف آن روستا بود که باید برای دیدن از آنها برنامه ریزی می کردیم. برای اینکه مسیر رفتن به آن مکان ها را مشخص کنیم و همینطور جاهای مختلف را بر اساس جذابیت اولویت بندی کنیم، نیاز به کمک داشتیم.
اول به چند آژانس مسافرتی رفتیم که آنها همه حرف های مشابهی می زدند. تصمیم گرفتیم از اهالی روستا کمک بگیریم. از یکی از مغازه دارها سوال پرسیدیم. نمی دانم چرا با آنکه خیلی راحت به زبان اسپانیولی با او حرف می زدیم، تصور می کرد که ما متوجه حرف های او نمی شویم و با حرکات دست و صورت حرف هایش را می گفت. :)
بعد از چند دقیقه توضیح دادن از ما خواست کمی منتظر شویم. رفت و با مغازه دار همسایه اش برگشت. او هم شروع کرد به انگلیسی صحبت کردن با ما و توضیح دادن درباره جاهای دیدنی اطراف آن روستا. ما هم بدون آنکه به روی خودمان بیاوریم از وسط مکالمه به اسپانیولی حرف زدیم. :)
آقای همسایه از ما درباره ملیتمان پرسید. واکنش او بعد از شنیدن اسم "ایران" خیلی جالب بود. چشمانش برق زد و لبخند روی لبانش نشست. دوباره پرسید ایران؟ بعد از شنیدن کلمه تایید، تقریبا در برابر ما تعظیم کرد! با همسرم دست داد و خواست من را در آغوش بگیرد که با دیدن دستان به هم چسبیده من او هم با همین حرکت جلوی من خم شد و سرش را به نشانه احترام پایین آورد و یادش آمد که نباید با من دست می داد.
بعد از این ابراز احساسات شروع کرد به تعریف و تمجید از ایران. اطلاعات خوبی درباره مسائل خاورمیانه و جهان داشت. با غرور خاصی از مواضع ایران در مقابل آمریکا حرف می زد. با هیجان تمام از احمدی نژاد اسم می برد. می دانست که دوره ریاست جمهوری اش تمام شده و رئیس جمهور دیگری که مواضع متفاوتی دارد بر سر کار آمده، اما همچنان از احمدی نژاد حرف می زد.
از احساس غرورش می گفت وقتی که احمدی نژاد در برابر امپریالیسم جهانی ایستاد و با قدرت حرف خودش را زد و نترسید. شاید بیشتر از 5 بار با عبارات مخصوص آقایان و نشان دادن دست هایش مردانگی و شجاعت احمدی نژاد را وصف کرد. :)) نام احمدی نژاد و ایران را در کنار نام فیدل کاسترو و کوبا به عنوان نمادهای مقاومت و ایستادگی در برابر ایالات متحده می آورد. در میان حرف هایش از مظلومیت مردم آمریکای لاتین و سال ها استثمار این قاره توسط اسپانیا و بعد از آن آمریکا گفت و از خشم فرو خورده مردم کشورش.
دست ندادن من با او هم موضوع بحث شد. درباره سوء استفاده جنسی غرب از زن ها به اسم آزادی صحبت کرد و قوانین اسلام درباره حجاب را تکریم زنان می دانست. فکر می کنم بیشتر از نیم ساعت مشغول حرف زدن با او بودیم. البته بیشتر او حرف می زد و ما گوش می دادیم.
بعد از تمام شدن حرف هایمان و خداحافظی صورت من و همسرم دیدنی بود؛ کاملا متعجب و البته خوشحال از اینهمه احساسات یک ساکن جنگل های آمازون نسبت به کشورمان ایران! از یک طرف اطلاعات به روز او درباره همه مسائل منطقه و ایران برایمان جالب بود و از طرف دیگر آن همه ارادت به رئیس جمهور سابق ایران. :)
برگرفته از وبلاگ ecuador.blog.ir
ادامه مطلب
تصویری از قهرمان دیپلماسی ایران
کدخدا سر حرفش نمی ماند
ادامه مطلب
آیا در هر قضیهای اول باید رهبری تحلیل کند؟
ادامه مطلب
آمریکا همان آمریکای 1981 است
ادامه مطلب
مذاکره همان حکمیت است
ادامه مطلب