كار وتلاش وجهاد اقتصادی



عدالت اقتصادي

اشاره به آنچه از نظر خوانندگان گرامي مي گذرد چكيده سخنراني دكتر عيوضلو مدرس دانشگاه امام صادق عليه السلام در خصوص عدالت اقتصادي برخي دانشجويان اين دانشگاه است. تعريف عدالت، ---- عدالت و الگوي اقتصادي سالم با تكيه برمنابع ديني و اسلامي ازمباحث عمده اين همايش است.
بحث عدالت اقتصادي از موضوعاتي است كه معيار بسيار بدي در -------- دارد و نميتواند تبديل به تفسيرهاي سياسي يا لقلقه زبان شود. به طور معمولي عدالت در مقابل ظلم است و به معناي حقاق حق، اخراج حق از باطل و امر متوسط ميان افراد و تفريط است. در لغت نامه دهخدا ازعدالت به استقامت تعبير شده و در شريعت به معناي استقامت در طريق حق آمده است. به طور كلي عدالت، زمينههاي بسيار گستردهاي دارد ولي براي اينكه زودتر بتوانيم به بحثهاي كاربردي عدالت برسيم، ميتوان اين معناي دستهبندي و براساس آ مجموعهاي از معيارها و قواعد را استخراج كرد. معناي عدالت را در دو دسته مي توان تقسيم كرد به يک دسته به معنای برابری، مساوات، انصاف و بی طرفی و دسته ديگر به معنای تعادل، توازن، اعتدال، تناسب، حد وسط و مطابقت با نظم است. عدالت، الامور مواضعها، عدل امور را در جايگاه خودقرار می دهد. یا فرموده اند: اعطاء کل ذی حق خفه، يعنی حق هر ذی حقی را بتوانيم به آن اعطا کنيم. منتها بحثی که وجود دارد اين اس که حق افراد جامعه چيست؟ حق تک تک مردم چيست؟ و يا در حوزه اقتصاد، حق اموال مردم چيست؟ عدالت مجموعه ويژگی تعالی دارد که مفهوم آن را برجسته می کندو يک مفهوم عدالت اين است که آن را مفهومی قبل دينی تلقی کنيم. يعنی قبل از دين، انسانها شناختی اجمالی از اين بحث دارند که حتی مبنای ارزيابی دين واقع می شود؛ به عبارت ديگر، وقتی انسانها عدالت را در دين می بينند، آن را می پذيرند. مردم زمانی که می بينند اين دين بين سياه و سفيد قرميت های مختلف فرق نگذاشته است، به آن می گرايند. البته اين مقوله، بحث کلانی خاص خود را دارد و فقها و متکلمان شيعه کلا معتبرند که حسن عدل و قبح طلم، مساله ای عقلی عقيدتی و مستقل از دين و پيش ازآن است و نقطه اختلاف بين متغيرله و اشاعره و شيعه اين است که آيا عدل ملاک فراميين الهی است يا فرامين الهی ملاک و ميزان تشخيص عدل است؟ به اعتقاد شيعه و معتزله مبنای احکام تشريعی همان عدل است، ولی اشاعره معتقدند که فرمانهای الهی ملاکی فراتر از خود نمی خواهند. استاد شهيد مطهری جملات بسياری نغزی در اين زمينه دارند. وی می گويد: «اصل عدالت از مقياسهای اسلام است که بايد ديد چه چيزی برآن منطبق می شود. عدالت در سلسله علل احکام است نه در سلسله معلولات. نه اين است که آنچه دين نگفت عدالت است، بلکه آنچه عدل است دين می گويد. عدل حاکم براحکام است نه تابع احکام.» براين اساس، عدل اسلامی نيست بلکه اسلام عادلانه است. عدالت چند ويژگی ديگر نيز دارد که قبل از بحث بايد به آن عنايت داشته باشيم. يکی اينکه عدالت عينی تر از اخلاق و اخلاق عينی تر از مکتب است. اخلاق، جنبه های معنوی و کيفی بيشتری در مقايسه با عدالت دارد، ولی گفته اند عدالت عينی تر از اخلاق است و می شود آن را به عنوان يکسری معيارهای روشن و بديهی مطرح کرد تا مبنای مقايسه و ارتباطات و معاملات قرار بگيرد. جنبه ديگر، اين است که معيارهای عدالت در يک نظام اجتماعی و اقتصادی قبل از بازی تعيين می شوند تا موضوع تفسيرهای سليقه ای واقع نشوند و افرادی که تخلف می کنند شناخته شوند. وگرنه در وسط کار ديگر نمی توان معيار عدالت را مشخص کرد، زيرا چه بسيار افراد براساس حب نفسی که دارند عدالت را به نفع خود مصادره کنند. نکته بعدی اين است که هر چه مردم آگاه تر باشند، معيارهای عدالت دقيقتر تعريف می شوند. لذا معيارهای عدالت قابل گسترش اس و مفهومی استاندارد ندارد. اينجاست که خيلی ها مانع درک و فهم مردم می شوند تا مردم جاهل نمانند و متوجه حقايق نشوند. از اين بحثهای کلی که خارج سريم، به مفهوم عدالت اجتماعی می رسيم. عدالت اجتماعی به بحث عدالت در صحنه اجتماعی می پردازد و اجتماع نیز از جمع افرادی تشکيل می شود که خواسته هایی متعارض و متفاوت دارند برقراری عدالت در عص مکتب و نظامی بدين معناست که ميان تک تک افراد جمع کنيم به طوريکه نه افراد از بين بروند و نه جمع، به عبارت ديگر هم هويت های فردی و هم هويت جمع به خوبی حفظ شود؛ مثلا و حتی شما به مسافرت می رويد، اگر يک نفر خاص تمام نظرات خود را بر جمع تحميل کند، اين عدالت نخواهد بود. بلکه بايد برنامه را به گونه ای تنظيم کنيد که همگی راضی برگرديد و آن تعادل را بين خود حفظ کنيد. نمی شود که مثلا ما بگوييم عده ای را قبول نداريم چند نفر را داخل دره بيندازيم و بقيه به مسافرت ادامه دهيم. بلکه بايد به نحوی عمل کنيم که هيچ کس از اين جمع ناراضی نباشد. البته اين جمع جمعی است که همه با توافق اين مسافرت را شروع کرده ايم و کسی که نمی خواهد به اين مسافرت بيايد، از قبل نمی آيد. یا ما نمی پذيريم که او در جمع ما باشد، يا وقتی که با هم به مسافرت رفتيم بايد همه با هم برگرديم. نمی شود که تعدادی را حذف کنيم تا افراد ديگر بخواهند حرف خود را پيش ببرند. اقتصادها هم همين حالت را دارند. اقتصاد قبل از رنساس، اقتصاد معيشتی بودند. در اين نوع اقتصاد، يک قومه، قبيله يا عشره در اطراف يک قريه يا رودخانه ای جمع شده بودند و در واقع خواسته های همان قبيله نيز دنبال می شد. لذا عدالت اجتماعی در شرايط اقتصادی معيشتی چندان معنايي نمی يابد. ولی وقتی جوامع به مدنيت رسيدند و زندگی اجتماعی را مبنای کار خود قرار دادند، اينجا بحثها متفاوت شد و افراد در چارچوب مجموعه ای از حقوق و وظايف به تنظيم زندگی خود پرداختند. در اقتصادی که افراد به منزلت اجتماعی دست يافته اند، می خواهند براساس يک قرارداد مشخص با يکديگر زندگی کنند بر همين اساس نيز عدالت اجتماعی را تعريف کره اند. و آنرا که بهترين و اولين نظريه پردازد در اين زمينه است، عدالت اجتماعی را ضابطه عمومی برای تعيين شدن لازم الرعايه می داند. از اين منظر، وقتی شما بخواهيد با يکديگر زندگی کنيد، به نحوی مساله را حل می کنيد که به تک تک افراد از بين بروند و نه کل جمع، لذا رايي که همه خواهيد داد، منزلت برابر است. يعنی همه ما «کس» باشيم و هيچ کس در اينجا «ناکس» نباشد. اين اولين خواسته و اولين انتظار از قاعده عدالت اجتماعی است که به همه به يک چشم نگاه کند و به تبعيض بين افراد تامل نباشد. همين جا تعدادی از کارکردهای عدالت نيز توضيح داده شده که به مساله عدالت اجتماعی نيز مرتبط است. يکی از اين کارکردها تخصيص عادلانه نيز تنها و نامزيتهاست. يعنی اگر مزيتی هست همه به طور يکسان از آن بهره مند شوند و اگر نامزيتی وجود دارد، يا افراد به طور يکسان از آن منع شوند. جنبه دوم عدالت ممانعت از سوء استفاده از قدرت است. ممانعت در سوء استفاده از آزادی، سومين کارکرد عدالت است. جنبه چهارم از کارکرد عدالت، تصميم گيری عادلانه در مواقع اختلاف منازعه است؛ يعنی جايي که اختلاف و تفاوت بين خواسته ها وجود دارد، تصميم گيری عادلانه اتخاذ شود. جنبه بعدی، موضوع عادلانه در ببر سازگاری با تغيير است. به تعبير استاد شهيد مرتضی مطهری هم اشاره کنم که مفهوم جالب و جاودانه ای از بحث دالت اجتماعی مطرح کرده اند. از نظر او عدالت اجتماعی به معنای ايجاد شرايط و رفع موانع برای همه افراد جامعه به طور يکسان است. مرحوم علامه طباطبايي هم می گويد: «عدالت اجتماعی اين سات که با هر يک از افراد جامعه طوری رفتار شود که مستحق آن است و در جايي جای داده شود که سزاوار آن است». البته بايد بفهميم که اطن سزاواری کجاست؟ اين جا بحث تخصصی می شود که شايستگی افراد کجاست. جايگاه هر چيز در صحنه اقتصادی چيست؟
عدالت اقتصادی اين است که آنجايط که بيشتر داشتن برای يکی از موارد قابل بررسی، مستلزم کمتر داشتن برای ديگری است، يعنی اين بخواهد زياد ببرد و آن کم ببرد، چگونه اين خواسته ها را متعادل، هماهنگ يا تقسيم کنيم که بيشترين رضايت حاصل شود؟
در زمينه عدالت سه نوع قاعده وجود دارد: بعضی قواعد، منابع محورند و بيشتر به منابع و ابزارها توجه کرده اند. اينها غالبا بحث برابری را مطرح کرده اند. قواعد نوع دوم، فرآيند محورند و بيشتر به فرآيند توجه کرده اند. اينجا ديگر بحث برابری مطرح نيس و در واقع شايستگی افراد مدنظر قرار می گيرد. سيلور، صاحب کتاب عدالت اقتصادی می گويد: توزيع سلطه بر اشيای توليد شده ميان افراد جامعه چنانچه با حقوق مالکيت مناسب داشته باشد، عادلانه است. ديدگاه نوع سوم نتيجه محور و غايت محور و غايت محور است. از اين نظر بعضی ها بيشتر طالب نظريه مطلوبيت گرايي هستند که مطلوبيت های نهايي را می خواهند بين افراد يکسان کنند. بعضی افراد معتقدند: وضعيتی عادلانه است که خالی از رشک و حسادت باشد؛ يعنی شما به سبدهای کالايي که دريافت می کنيد راضی باشيد و به سبدی که ديگری دريافت کرده است، رشک نورزيد. اينجا بحث عدالت وجود دارد که چندان هم به معنای برابری نيست و بيشتر معنای توازن دارد. از اين معيار بهتر، معياری است که اسکاتلر در سال 1985 مطرح کرده و گفته است: بهترين وضعيت عادلانه، وضعيت خالی از سرزنش است؛ يعنی افراد جامعه، ديگران را به خاطر آنچه دريافت کرده اند، مستوجب سرزنش ندانند. مثلا شما به پزشک حاذقی مراجعه می کنيد. پزشک بيماری شما را درمان می کند. اينجا شايد دستمالی بگيريد و ماشين زيبای او را هم تميز نيد. ولی گاهی به بچه های سرمايه داری بر می خوريد که با ماشين های مدل بالا ويراژ می دهند. در اينجا اگر برای شما محرز شود چنين افرادی بدون زحمت و دردسر از چنين امکاناتی برخوردار شده اند، آنها را مستوجب سرزنش می دانيد. وقتی ما نظريه عدالت اقتصادی را در حوزه اسلامی دنبال می کنيم، مبنای قرارداد خود را در واقع بر شريعت اسلامی گذاشته ايم. از نظر شريعت اسلام، معيارهای عدالت اقتصادی به پهار دسته تقسيم می شود: پايه اول آن است که در جايط که اموال، منابع و ثروتهای همگانی مطرح است، معيار عدالت، برابری و حق برخورداری يکسان است. در انفال و نابع طبيعی از قبيل معدن و دريا اصل اين است که همه ثروت ها به عموم مردم تعلق گيرد. به گفته علامه طباطبايي اينها در واقع جزء رحمانيت خداس و همه افراد جامعه طبق رحمانيت خداوند از منزلت برابر بخوردارند. در اينجا نمی شود منابع را به گونه ای تخصيص داد که عده ای بيشتر و عده ای کمتر مصرف کنند. اين که انفال در اختيار امام قرار می گيرد، برای اين است که نگذارد اين ثروت ها فقط بين اغنياء بچرخد. اميرالمومنين علی عليه السلام در خصوص تقسيم بيت المال بسيار جدی عمل می کردند و می فرمودند: اگر مال خودم بود ميان افراد به طور مساوی تقسيم می کردم، حال چه برسد به این که مال، مال خداست. باز در جای ديگری حضرت می فرمايد: من براساس معيار تساوی عمل می کنم و اين را به صورت دوله بين الاغنياء قرار نمی دهم.
جنبه دوم عدالت به خود اموال و ثروت ها بر می گردد. وظيفه ما در قبال اموال چيست؟ به ثروت برای من است يا شما و ...؟ از همه اينها گذشته خود مال و ثروت نيز حقی دارد که بايد حق آن را ادا کرد. امام سجاد عليه السلام درباره اموال می فرمايند: مال را از موضعش منحرف نکن. موضعی مال جايي است که بايد حق آن در آنجا ادا شود. مثلا يک ساختمان چهار هزار متر مربعی بايد در حد قوام و بهينه باشد و از هر متر مربع آن درست استفاده شود. پس شرط اول اين است که ثروت، راه عاقلانه اين اس که سرمايه را در جايي به کار بگيريم که بيشترين عايدی (البته مشروع) از آن حاصل شود. الان شرط توسعه پايه اين است که هر نسل حداقل به اندازه آن چيزی که خود در دسترس داشته است، بتواند به نسل بعد منتقل کند. علی عليه السلام به مالک اشتر می فرمايند: «نظرت در آبادانی زمين بايد بيشتر از گرفتن خراج از محصولات باشد». چرا؟ چون خراج به دست نمی آيد مگر از طريق آبادانی عمارت و آبادانی است که ثروت ها را ردش می دهد و هر کس بدون عمار و آبادانی به دنبال ماليات و خراج باشد، سرزمین ها را ويران می کند و مردم و جامعه را به نابودی می کشاند.
مرحوم علامه جعفری می گوید، کار و تلاش مفير و ارزش های ايجاد شده فقط و فقط بايد به حساب ه وجود آورنده يا به وجود آورندگان آنان گذاشته شود؛ لذا ما اينجا استنتاج می کنيک که درخصوص اموال مدرم باطد ببينيم که چقدر ارزش افزوده ايجاد شده است. سهم افراد به اندازه ارزش افزوده ای است که می بردند. مثال های بسيار روشنی در اين زمينه می توان بيان کرد؛ مثلا وقتی کشاورزی سيبی را توليد می کند، اگر اين سيب را از او 50 تومان بخريم و در بازار 500 تومان بفروشيم، ظلم کرده ايم و ارزش افزوده کشاورز را به جيب خودمان زده ايم که اين اصلا مشروع و حلال نيست. اگر دولت ه بخواهد در اين زمينه کاری کند، بايد بتواند فاصله 50 تا 500 راحذف يا کم کند، در اين صورت است که کار مفيدی انجام داده است.
البته در بازار اسلامی انصاف بايد مطرح باشد. علما می گويند: اگر مثلا در يک طرف 2 کيلو جنس و در طرف ديگر ثمنش باشد، اين ثمن بايد با آن مثمن برابر باشد، در غير اين صورت اجحاف صورت گرفته است. اگر 2 کيلو جنس بفروشيد و در مقابل به اندازه 5/2 کيلو پول بگيريد، اين را «اکل مال بباطل» می گويند.
الان خيلی ها وضع حاکم بر بازار مسکن را به شرايط بازار نسبت می دهند، در صورتی که اين طور نيست شرايط بازار در صورتی است که افراد فرصت های مساوی در توليد مسکن داشنند و از اعتبارات و امکانات يکسان برخوردار باشند. آنجاست که قيمت مسکن، خود را نشان می دهد، ولی اگر يک جريان سياسی خاصی به وجود آيد و 25 درصد قيمت مسکن را افزايش دهد، اين کار عادلانه نيست و قابل مؤاخذه است. سوء عادلانه بايد سودی باشد که بين تاجر و افراد عادی، درآمد محسوسی ايجاد نکند. نمی شود ما برای کالايي 2 ميليون هزينه کنيم ولی آن را 5 يا 6 ميليون عرضه کنيم که الان متاسفانه در خصوص کالايي چون پيکان چنين اتفاقی افتاده است و در حق افراد جامع اجحاف می شود. اما بالاخره چه معياری بايد در جامع حاکم شود تا طبق آن بگوييم بقيه فرآيندها درست اجرا شد؟ کدام معيار است که منجر به نتيجه گيری صحيح می شود؟ بهترين معيار، وضع خالی از حسادت و وضعی است که متوجب سرزنش نباشد. از ديدگاه اسلام اين وضعيت، يک وضعيت متوازن و متعادل است.
در کوفه ای که همه درگير جنگ بودند، پايينترين طبقه مردم نيز نان گندم می خوردند و زير سايه بان بودند و آب فرات می نوشيدند. وضع کوفه به گونه ای بود که وقتی فردی از اين شهر می گذاشت و به فقيری برمی خورد، می گفت: ماهذا؟
وضع متوازن از نظر اسلام، وضعی است که در آن تراضی برقرار باشد؛ يعنی معاملات به نحوی باشد که طرفين راضی باشند و البته اين رضايت حقيقی باشد.
نتيجه گيری: من در اينجا سه مساله را مطرح می کنم. اول اين که براساس آنچه من از شريعت و معيارهايي اسلامی می فهمم و براساس قانون اساسی، دولت بايد با آموزش و اطلاع رسانی صحيح، زمينه ايحاد فرصت های برابر را برای همه فراهم کند تا افراد بتوانند فعاليت اقتصادی سالم به وضع تعادل برسند.
دوم اين که کاهش ارزش پول توجيه اقتصادی نمی تواند داشته باشد. تورم بالا و افزايش قيمت دلار، توجيه اقتصادی اسلامی ندارد. لذا هرگونه تورم زايط بايد شبه ناک تلقی شود، چون باعث اضرار می شود و شؤون مردم را زير سوال می برد. وقتی می بينيد که پول شما در جيبتان در حال آب شدن است، اين خلاف قرارداد اجتماعی اوليه است و با اندکی بررس مشخص می شود که سياست های پولی و مالی و نوع استفاده از نفت در شرايط اقتصادی ايران، زمينه پنين وضعی را به وجود آورده است.
سوم اين که قيمت ها در بازارهای کار، مالی و خدمات بايد تعينی باشد نه تعيينی. لذا اگر کسی قيمتی را خارج از قيمت منصفانه بازار تعيين و برافراد تحميل کند، بايد تحت باز خواست قرار گيرد.



یک شنبه 18 اردیبهشت 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

روش بررسي مسائل اقتصادي

بسيارند كسانى كه در بررسى مسائل سياسى اجتماعى و اقتصادى آهنگ گشودن راه دارند; اما نقطه آغاز را درست نمى يابند و يا از شروع آن در هراسند و اگر هم دشوارى شروع را برخود هموار سازند در عرضه آنچه بدان دست يافته اند راه احتياط مى پويند و همواره در ابراز آن گرفتار دغدغه و ترديدند.
شهيد سيد محمد باقر صدر از اندك فقيهان فرزانه اى بود كه گامهاى شايسته و پربارى در شناساندن مفاهيم ومعارف دينى برداشت و گرههاى بسيارى را با سخن و قلم خويش گشود.
او به درستى و تمام و كمال دردها را مى شناخت و راه درمان مى پوييد. راه ورود و خروج مباحث را عالمانه مى دانست. آنچه را بدان دست
مى يافت با روشنى و شهامت ابراز مى كرد. افكار و انديشه ها را به تكاپو و تلاش وا مى داشت. زمان و زمينه ها را در نظر مى گرفت و با تيزنگرى مكتب اسلام را با چهره اى منطقى و همگام با زمان و دگرگونيهاى آن مطرح مى ساخت. از تكرار آنچه ديگران گفته و يا نوشته بودند پرهيز داشت و راههاى پيموده نشده را مى پيمود.
از جمله راههاى ناپيموده اى كه ايشان با دقت و درستى پيمود و شيوه و روش آن را به ديگران آموخت مسائل اقتصادى اسلام بود. بررسيهاى عالمانه و فقيهانه استاد نقطه عطفى در طرح اين گونه مباحث گرديد و نوآوريهاى بسيارى از ايشان به يادگار ماند كه هر كدام به نوبه خود پشتوانه اى سرشار از فرهنگ گرانمايه تشيّع به شمار مى رود. افزون بر نوشته ها و مقاله هاى پراكنده درباره مباحث و راههاى اساسى اقتصاد اسلامى از كتاب پرمايه اقتصادنا بايد ياد كرد كه پس از گذشت سالها از نگارش آن هنوز همچنان در صدر نوشته هاى اقتصاد اسلامى است و به گفته يكى از شاگردان آن شهيد:
(… هنوز هم ابعاد ژرف اين كتاب حتى در جوامع خود ما شناخته نشده است.)1
ييا به گفته شاگرد ديگر آن شهيد:
(به نظر من مانند كتاب اقتصادنا پيش از آن مانندى نبوده است و پس از آن نيز در اين مدت ربع قرن هنوز نوشته اى جامع و كامل ديده نشده است.)2
افزون بر اين نوشته هاى اقتصادى شهيد صدر بويژه (اقتصادنا) آفريننده
جريان تفكر اسلامى شد و روزنه اى اميدبخش به سوى شيفتگان فرهنگ دينى باز كرد و آنان را به مطالعه و جست وجوى نوين در منابع دينى واداشت:
(حداقل از زمانى كه كتاب (اقتصادنا) توسط شهيد سيد محمد باقر صدر تأليف و انتشار يافت اين انتظار در قاطبه اهل فكر در كشورهاى اسلامى پديد آمد كه مى توان براساس (اقتصاد اسلامى) به بررسى مسائل اقتصادى كشورهاى اسلامى پرداخت و براى آنها در وهله اول راه حلهاى نظرى و در نهايت با تشكيل يك كشور اسلامى سياستهاى عملى و قابل اتخاذ براى رفع مشكلات اقتصادى به دست آورد.)3
در اين نوشتار سيرى كوتاه و نگاهى گذرا داريم بر شيوه هاى بررسى مسائل اقتصادى از ديدگاه اين فقيه وارسته و بر اين باوريم كه انديشه ها و نوشته هاى ايشان براى جامعه اسلامى بويژه حوزويان و دانشگاهيان كارآمد و راهگشاست و براى نظام اسلامى و كارگزاران آن الهامبخش.
ما برآنيم كه با اين نوشتار روشها و شيوه هاى نوين استاد شهيد را در زمينه مكتب اقتصادى اسلام بنمايانيم ولى از آن جا كه اين مباحث بسيار گسترده اند به نَمى از يَمْ بسنده مى كنيم و تنها به نقطه ها و نكته هايى خواهيم پرداخت كه جنبه كليدى و زيربنايى دارند.
پيش از ورود به اصل مطلب به سه ويژگى كلى از ويژگيهاى نوشتارى شهيد صدر در اين زمينه اشارت مى كنيم:
1 . نگرش فراگير و سيستمى
گسترش دانشهاى بشرى و به كارگيرى شگرف ابزار و وسائل جديد در پژوهشها هر روز به روى دانشوران و پژوهشگران افقهاى تازه اى گشوده و مى گشايد. در سده اخير بر اثر پاره اى رخدادها و نهضتهاى علمى و مكتبى كه در جهان
روى داد اين افقها رو به گسترش نهاد و در آثار محققان بازتاب چشمگيرى يافت و آنان را وادار به آفرينش شيوه هاى نوين در طرح مباحث و مسائل كرد.
اين واقعيت در ساختار پژوهشى حوزه هاى علوم دينى نيز بى تأثير نبود و عالمان تيزنگر و فقيهان زمان شناس و واقع بين را بر آن داشت كه در روشن گرى دريافتهاى دينى و ترسيم چهره اسلام راستين شيوه هاى نوينى را برگزينند.
از جمله آن فقيهان نوآور و پيشتاز استاد شهيد سيد محمد باقر صدر بود. اين بزرگمرد افزون بر فراگيرى دانشهاى حوزوى و تسلط و اشراف كامل بر آنها داراى سبك و روش نوينى در طرح مسائل فقهى و معارف دينى بود. تنها به اين دلخوش نبود كه فرعى بر فروع بيفزايد و يا تعليقه و حاشيه اى بر حاشيه ها بيفزايد بلكه همگام با زمان و نيازها و با به كارگيرى شيوه هاى نوين و روشمند به منابع و معارف دينى روى آورد و آنها را به شكلى سيستمى و سامان مند ارائه داد. اين نگرش فراگير و سيستمى به مسائل در همه زمينه هاى سياسى اجتماعى و فرهنگى در تفكر و آثار ايشان جلوه اى ويژه به خود گرفته است; اما در زمينه بررسى مسائل اقتصادى نمودى چشمگيرتر دارد.
استاد شهيد بين اقتصاد اسلامى و مسائل عقيدتى اخلاقى عاطفى و نيز دولت و نظام سياسى پيوندى نزديك قائل است و بر اين باور است كه اقتصاد اسلامى را نبايد جداى از ديگر اجزاى دين بررسى كرد بلكه اين بخش از دين را با توجه به مجموعه سيستم و نظام سياسى و اجتماعى شريعت بايد مورد شناخت و بررسى قرار داد. ايشان ابراز مى دارد: بين شكل عمومى نظام اسلامى و پايه خاصى كه بر آن استوار است گونه اى پيوستگى وجود دارد كه ناديده گرفتن اين نكته در بررسيهاى اقتصادى پژوهشگر را دچار ترديد و تعارض در نصوص خواهد كرد.
بر همين اساس علامه شهيد در نوشته ها و بررسيهاى اقتصادى طرحى سازمان يافته ارائه مى دهد و مى نويسد:
(در شناخت اقتصاد اسلامى مجاز نيستيم كه آن را به گونه اى ناپيوسته به ساير اركان دين بررسى كنيم; مثلا نظر اسلام درباره تحريم ربا يا تجويز مالكيّت خصوصى را جداى از روش عمومى اقتصاد اسلامى نبايد بررسى كنيم…. بلكه لازم است شناخت ما نسبت به اقتصاد اسلامى در چهارچوب شكل عام اسلامى باشد كه همه جوانب گوناگون زندگى فردى و اجتماعى را در نظر گرفته است…. روشن است كه تصوير يك پديده در ضمن شكل عمومى و در قالب يك نظام با تصوير آن به گونه مستقل تمايز دارد.)4
بدين سان مى يابيم كه اقتصاد اسلامى جزئى از كل است و پژوهشگرى كه در پى كشف مكتب اقتصادى اسلام است مى بايست با اين نگرش سيستمى و آيين مند مطالعه ها و بررسيهاى خويش را جهت بخشد تا به نتيجه شايسته دست يابد.
2 . مكتب اقتصادى
استاد شهيد در مباحث اقتصادى بر اين باور است كه محقق بايد پيش از هر چيز بين مقوله علم اقتصاد و مكتب اقتصادى فرق بگذارد و از به هم آميختن آن دو در بررسيها بپرهيزد تا فهم بحثهاى اقتصادى بر او آسان گردد.
ايشان افزون بر ساير نوشته ها در دو مورد از كتاب (اقتصادنا) به اين بحث پرداخته و ميزان و معيار بازشناسى آن دو را به دست داده است:
(علم اقتصاد عبارت از علمى است كه حيات اقتصادى و پديده ها و جلوه هاى آن را تفسير كرده ارتباط آن پديده ها را با اسباب و عوامل كلى كه بر آن
حاكم است بيان مى دارد….
اما سيستم اقتصادى عبارت از شيوه اى است كه جامعه ترجيح مى دهد در زندگى اقتصادى و گشودن گرههاى علمى خويش از آن پيروى كند.)5
گر چه علم اقتصاد سياسى در سده هاى اخير پديد آمده و در طليعه عصر سرمايه دارى رشد و رونق چشمگيرى يافته است لكن ريشه هاى علمى آغازين آن به دورترين دوره هاى تاريخ مى رسد. تمام تمدنها در گستره اى كه در اختيار داشته اند تفكر اقتصادى داشته اند براساس زمان و نيازهاى خويش از سياستها و برنامه ريزيهاى خرد و كلان اقتصادى بهره مى برده اند. علم اقتصاد براساس مكتبهاى اقتصادى شكل مى گرفته است; از اين روى مى بينيم علماى اقتصاد هر كدام مكتب ويژه اى داشته اند و اقتصاد دانانى چون: آدام اسميت كينز ريكاردو ماركس و… هر يك داراى مذهب و سلوك ويژه اى بوده اند كه بر آن اساس دانشهاى اقتصادى خويش را شكل داده و مطرح كرده اند.
علم و مكتب اقتصادى با اين كه وجوه مشتركى دارند لكن فرقهاى آن دو از يكديگر به طور كامل روشن است. علم اقتصاد از ابزار توليد و چگونگى اثر گذارى آنها بر يكديگر و نيز بهره هريك در گونه هاى مالكيت بحث مى كند ولى مكتب اقتصادى در مورد درست يا نادرست بودن گونه هاى مالكيت سخن مى گويد. علم اقتصاد در الگوى توزيع كالا بحث مى كند ولى مكتب اقتصادى از بين اين الگوها خوب و بدها را نشان مى دهد و….
شهيد صدر با توجه به جدا بودن اين دو مقوله از يكديگر شاخص و معيار روشنى براى مرزبندى آن دو بيان كرده است كه يادآورى آن خالى از فايده نيست:
(مكتب اقتصادي… به هر قاعده اساسى اقتصادى كه با ايده عدالت اجتماعى ارتباط يابد اطلاق مى گردد. علم اقتصاد
شامل هر نظريه اى است كه رويدادهاى عينى اقتصادى را به دور از هرگونه انديشه عدالت خواهانه و پيش ساخته ذهنى تفسير كند; از اين روى مفهوم عدالت مرز بين مكتب و علم و به منزله شاخصى است كه افكار مكتبى را از نظريات علمى جدا مى كند.)6
شايد انگيزه اين كه گروهى اقتصاد اسلامى را نپذيرفته اند آن باشد كه پنداشته اند هدف از اقتصاد اسلامى علم اقتصاد است لكن از اين نكته غفلت داشته اند كه فرق است بين علم اقتصاد و مكتب اقتصادى. در اسلام علم اقتصاد نداريم اما مكتب و سيستم اقتصادى داريم و اين مرزبندى يكى از نوآوريهاى شهيد صدر است. البته نبايد چنين پنداشت كه اسلام چون مكتب اقتصادى دارد پس جنبه علمى ندارد و نمى تواند و نبايد از علم اقتصاد و شاخه هاى مربوط به آن بهره گيرد بلكه به گفته شهيد صدر اساس پيشرفت عناصر پويا و دگرگون شونده مكتبى در مباحث اقتصادى به گسترش بحثهاى علمى و استفاده بهينه از علم و تكنولوژى پيشرفته مربوط مى شود و نظام و دولت اسلامى بايد سياست اقتصادى خويش را بر اساس مكتب و با كمك گرفتن از دانشهاى اقتصادى پيش برد.7
3 . واقعيت نگرى
سير و شتاب دگرديسيها در جامعه هاى بشرى امرى است قطعى و انكار ناپذير. دگرگونيها و شتاب روز افزون آنها در بستر زمان در تمام زواياى زندگى ديدگاهها روابط اجتماعى و اقتصادى و… واقعيتى است كه نمى توان آن را ناديده گرفت.
نقش زمان و نيازهاى آن در ساختار بينش و تأثير آن در نوع برداشت انسان نيز جاى ترديد نيست. پژوهشگران و محققانى كه براى حلّ دشواريهاى اجتماعى سياسى فرهنگى و اقتصادى جامعه تلاش مى ورزند بدون در نظر داشتن اين واقعيت
دگرديسى به نتيجه شايسته و دلپذير نخواهند رسيد.
بنابراين اهميت دادن به نقش زمان و مكان در پژوهشها گام نخستين و راز موفقيت در پاسخ گويى به پرسشهاى نوين و پديده هاى نوپيداست. حوزه هاى علمى و فقيهان درد مند كه مدافع راستين جامع بودن دين و خاتم بودن شريعت هستند و(فقه را تئورى كامل اداره انسان و اجتماع از گهواره تا گور مى دانند) آن گاه مى توانند فقه را عملى سازند و آن را از حاشيه به متن زندگى مردم و جامعه وارد سازند كه در اجتهاد و پژوهشهاى خود از دو عنصر اساسى و بنيادى زمان و مكان كمك بگيرند و با توجه به واقعيتهاى جارى دست به پژوهش در منابع دينى بزنند. تمام تلاش و توان امام خمينى در اين قرن آن بود كه اين انديشه را به حوزه ها بباوراند.
او با روشنى پويايى فقه اسلام را در بينش و روش عملى خويش به اثبات رساند. از ويژگيهاى شهيد صدر كه در تمام پژوهشها و نوشته ها بويژه بررسيهاى اقتصادى وى جلوه دارد توجه به نقش زمان و مكان است:
(كار تحقيق مسائل فقهى از واقعيتهاى عينى شروع مى شود منتهى نه به آن محدوديتهايى كه در زمان شيخ طوسى يا محقق حلى بود; زيرا واقعيت هاى زندگى آنها فقط مى توانست نيازهاى زمان خود آنها را كفايت كند و براى زمان ما مسائل آن زمان كافى نيست.)8
اين شيوه و روش را در تمام پژوهشهاى ايشان به روشنى مى توان ديد. استاد شهيد نه تنها در پژوهشها و بررسيهاى نظرى و علمى اين گونه مى انديشيد و واقعيت نگرى داشت بلكه در ارائه طرحهاى عملى و راههاى اجرايى ديدگاههاى فقهى و مكتبى نيز به اين مسأله توجه داشت. در مثل مطرح كردن (بانك بدون ربا در اسلام) شرايط حاكم بر جامعه را در نظر مى گرفت.
در اوايل دهه 1960م. هنگامى كه دولت كويت از ايشان مى خواهد
درباره بانك اسلامى بدون ربا طرحى ارائه دهد اين درخواست را مى پذيرد لكن در آغاز كتاب (بانك بدون ربا در اسلام) مى نويسد:
(گفت وگوى ما در اين جا بر سر طرح بانك اسلامى با توجه به وضعيت دوم [نظام غير اسلامى] است; زيرا فرض بر اين است كه واقعيت اجتماعى ما در همه امور اقتصادى اجتماعى فكرى و سياسى خود غير اسلامى است. اگر مى خواستيم طرح بانك اسلامى را در چارچوب وضعيت اولى [نظام اسلامى] بريزيم گفت وگوى ديگرى مى داشتيم.)9
سياستگذارى برنامه ريزى و پژوهش در زمينه مسائل اقتصادى اسلام در جامعه اى كه همه تلاشها و دادوستدهاى مردم آن براساس رباخوارى است و سيستم سرمايه دارى به تمام معنى بر زندگى فكرى و اخلاقى و اقتصادى آنان حاكم است با جامعه اى كه امور كلى و برنامه ريزيهاى جزيى آن براساس اصول اسلام پايه ريزى شده و مسائل اقتصادى به عنوان جزئى از آن كل به شمار مى رود با يكديگر تفاوت اساسى دارند. به ديگر سخن جامعه اى كه اسلام و آيينهاى آن در حاشيه است و مسلمانان از مجارى امور به دورند با جامعه اى كه حكومت اسلامى و قانونهاى آن روح زندگى مردم را تشكيل مى دهد هر كدام نيازهاى ويژه خود را داراست و انتظارها از حوزه و حوزويان نيز در هر يك از اين دو جامعه به گونه اى است:
(در بيش تر رساله هاى عمليه همان صورت محدود نخست ياد شده است; زيرا رساله ها براى ديندارانى تدوين گرديده كه بيش تر در جامعه هايى مى زيند كه اسلام در سازندگى آنها نقش بسيار دارد. از اين روى اين رساله هاى عمليه نمى توانند اقتصاد اسلامى را در چهارچوب صحيح و اصلى خود به جامعه
ارائه دهند و بدين ترتيب قانونها و آيينهاى اقتصادى اسلام كه عهده دار رفاه و سعادت جامعه وملت مى تواند باشد در پشت پرده ابهام باقى خواهد ماند….)10
پيام اين فقيه ژرف انديش و آينده نگر در اين سخن آن است كه حوزه هاى علوم دينى در اين زمان بايد در چگونگى آموزش و شيوه پژوهشهاى دينى در همه زمينه ها بويژه در زمينه مسائل اقتصادى اسلام تجديد نظر كنند. در گذشته به بهانه اين كه پياده كردن اقتصاد اسلامى و ساير احكام اجتماعى اسلام پشتوانه اجرايى لازم دارد زمينه عرضه طرحها و شيوه هاى اجرايى قانونهاى اجتماعى و اقتصادى اسلام آماده نبود و عذرها نيز پذيرفته مى شد اما در اين روزگار كه قانون اساسى براساس اسلام تدوين شده است و با اشراف ولى فقيه و نظارت فقهاى شوراى نگهبان اجرا مى شود هيچ گونه عذر و بهانه اى شنيدنى نيست. شايسته است حوزه هاى علمى آموزشها و پژوهشگران مسلمان پژوهشهاى خود را به گونه اى جهت و سامان دهند كه راهگشاى تنگناهاى قانونى و اجرايى نظام اسلامى باشد بويژه در زمينه قانونهاى اقتصادى اسلام كه نسبت به ديگر مسائل فقهى كم تر بدانها پرداخته شده است.
البته معناى اين سخن آن نيست كه تلاش پيشينيان ارج نهاده نشود; چه اين كه آنان نيز در ظرف زمان خويش انجام وظيفه كرده اند بلكه مقصود آن است كه مطالب كهن را مى توان در قالبى جديد و نو و با زمان و نياز مطرح كرد تا ضمن پايبندى بر فقه سنتى و جواهرى پويايى و همگامى آن با نيازهاى عصر نيز نموده شود و وانمود نشود كه فقه ناتوان از پاسخ گويى است.
بررسى روش مند
استاد شهيد با اين سه ويژگى كه بدان اشارت كرديم: (نگرش فراگير و نظامواره واقعيّت نگرى و اعتقاد به مكتب اقتصادى در اسلام) و توانايى و
توان مندى علمى و فقهى كه دارا بود پژوهشها و بررسيهاى اقتصادى را به گونه اى روش مند آغاز كرد و با پردازش و پيرايش جديد به اهل پژوهش عرضه كرد. در اين جا به شرح دو عنصر بنيادى در تفكر ونوشته هاى اقتصادى ايشان مى پردازيم كه هر يك از آن دو زير مجموعه ها و در حقيقت شاخه هاى روش تحقيق به شمار مى روند:
الف . اجتهاد و اكتشاف در مسائل اقتصادى.
ب . جايگاه دولت در نظام اقتصادى اسلام.
اجتهاد و اكتشاف
مهم ترين و بنيادى ترين روش و مبنى براى شناخت مكتب اقتصادى اسلام اجتهاد است. اجتهاد بر حسب مِتُد و روش مطالعه اى كه هر مجتهد دارد گونه گون است; از اين روى هرگونه اجتهادى كه براساس قواعد كتاب و سنت شكل بگيرد معتبر و قانونى است. به همين دليل; يعنى به خاطر آزادى نظر علمى و اجتهادى در اسلام در مسائل اقتصادى نيز الگوهاى اقتصادى بسيارى به وجود مى آيد.
پژوهشگر در زمينه سيستم اقتصادى اسلام بايد توانايى لازم براى دريافت و استخراج احكام اقتصادى اسلام را داشته باشد تا بتواند مكتب اقتصادى اسلام را روشن و ترسيم كند و افزون بر اين از ديدگاههاى فقيهان آگاهى كامل داشته باشد تا در ارائه الگوى اقتصادى بتواند از ميان چند ديدگاه يكى را برگزيند; زيرا چه بسا خود به نظر روشنى دست نيابد و ناگزير باشد براى ارائه سيستم و مكتب اقتصادى اسلام از اجتهاد ديگران سود جويد گرچه مخالف نظر شخصى او نيز باشد.
مجتهد قلمرو كارش آفرينش نيست. آنچه مى تواند انجام دهد كشف و دريافت است. احكام و آراء فقهى فقيهان روبناست كه از اين روبناها مجتهد به زيربنا; يعنى مكتب اقتصادى اسلام دست مى يابد.
بنابراين همواره بايد اجتهاد مجتهد با اكتشاف او همراه باشد تا بتواند راهگشايى و نوآورى داشته باشد. شهيد صدر اين راه را (فرايند كشف) مى نامد و خود بر اين اساس به بررسى گسترده در اقتصاد اسلام مى پردازد و چون از مكتبهاى اقتصادى گوناگون آگاهى كامل داشته و آراى فقها را نيز به درستى و فراگير مى دانسته است به آسانى و روشنى از عهده اين فرايند كشف برآمده و يافته هاى خود را در (اقتصادنا) ارائه داده است. خود در شرح اين مبنى و روش مى نويسد:
(اگر قرار باشد فقيه از تفقه در احكام گام را فراتر بنهد و به تأملات نظرى درباره سيستم اقتصادى بپردازد بايد احكام هماهنگ و محكم را نقطه شروع كار خويش قرار دهد. در صورتى كه اين گونه احكام را بتواند از ميان همان احكامى كه پايه اجتهادى خود را بر آنها قرار داده برگزيند و كشف بنيادهاى اصلى اقتصادى را از آنها بياغازد و بدون برخورد به ناسازى و ناسازگارى به انجام رساند مجال گرانبهايى به چنگ آورده است; چه در اين حال محقق هم به عنوان مجتهد دريافت كنندهِ احكام و هم كشف كننده ديدگاه ها بوده و اين دو جنبه در شخص او وحدت يافته است.
البته اگر فرصت ياده شده دست نداد. … در اين حال بهترين كمك گيرى از احكام مورد استفاده ديگران خواهد بود….
اين تمام آن كارى است كه درباره كشف اقتصاد اسلامى بايد به عمل آورد.)11
براساس اين بينش براى شناخت سيستم و مكتب اقتصادى اسلام تنها به روبنا نمى توان بسنده كرد; زيرا چه بسا در مواردى اختلاف آرا و فتواى فقيهان كه از ظاهر نصوص و بدون توجه به ساير جنبه ها گرفته شده پژوهشگر را دچار سر درگمى و ناسازگارگويى گرداند و نتواند به راه
حلّى در زمينه مسائل اقتصادى اسلام دست يابد; از اين روى بايد به تلاشى گسترده و همه سويه رو آورد تا بتواند از اجتهاد به اكتشاف برسد:
(نه تنها در مورد يكى از روبناهاى مستقيم اقتصادى يعنى قانون مدنى بايد به بررسى پرداخت بلكه در تمام روبناهاى ديگر نيز بايد همين كار را ادامه داد تا با دستاوردهاى پرمايه تر و بيش تر بتوانيم زيربنا را بررسى كنيم. به اين ترتيب روش مطالعه در اكتشاف به صورت حركت از روبنا به زيربنا خواهد بود.)12
كاربرد اصطلاح: روبنا و زيربنا در نوشته هاى اقتصادى شهيد صدر و مشى و استنباط ايشان بر اين پايه در سراسر مباحث كتاب (اقتصادنا) ديده مى شود. وى در هر بحثى نخست روايات و نصوص مربوط به آن را نشان مى دهد آن گاه به ديدگاه فقهاى بزرگ و فتواهاى گوناگون نظر مى افكند و از مجموع اينها به قانون و قاعده اقتصادى مى رسد.
مفاهيم رهگشا
در فرايند كشف به روش اجتهادى دو نكته را نبايد از ياد برد:
1 . مفاهيم رهگشا
2 . بازدارنده هاى رهزن.
استاد شهيد با اشاره به بحث مفاهيم و بازدارنده ها در جريان كشف مكتب اقتصادى اسلام از منابع دينى و ديدگاه فقيهان اين دو نكته را به خوبى روشن كرده است. مفاهيم بر دو قسم هستند: مفاهيم ثابت و مفاهيم نسبى و دگرگونى پذير. فقيه آن گاه خواهد توانست به اصل و قاعده راهگشا در پژوهشها دست يابد كه مفاهيم به كار رفته در مكتب را به درستى درك و فهم كند; در مثل مفهوم (فقر) موضوع پاره اى از احكام فقهى قرار گرفته كه بدون شناخت دقيق آن حكم درست و رهگشا و فتواى برابر با واقع نمى توان داد. فقيه بايد در آغاز مفهوم فقر و فقير را روشن سازد تا در برابرسازى حكم دائمى واجب بودن زكات بر اين موضوع دچار ترديد و سرگردانى
نگردد.
شهيد صدر مى گويد:
(اين مفهوم نسبى است و به معناى نداشتن سطح زندگى در رديف نوع مردم هر زمان است. بنابراين ممكن است فردى در نيازمنديهاى فردى دارا باشد; اما در نيازمنديهاى رفاهى تهى دست.)13
كسى كه در صدد كشف مكتب اقتصادى اسلام است بايد اين گونه مفاهيم را در گام نخست مرزبندى و جايگاه هر يك را به درستى روشن سازد.
چگونگى نگرش فقيه به اين گونه مفاهيم و موضوعها مانند: مالكيت مطلق خداوند جانشينى انسان آزادى او در محدوده معين سرمايه دارى تجارت شيوه توليد شيوه توزيع روابط اقتصادى حاكم نقش اقتصاد در سياست و فرهنگ و… زمينه اى است براى چگونگى استنباط او. به همين جهت شهيد صدر آن اجتهاد را سودمند مى داند كه بتواند مجتهد را به مرحله اكتشاف برساند و يكى از پايه ها و عوامل كشف مكتب اقتصادى اسلام را براى فقيه شناخت صحيح مفاهيم مى شمارد:
(مفاهيم كه منظور از آن آراء و نظريات تفسير كننده رويدادهاى طبيعى اجتماعى و يا تشريعى است و جزء مهمى از فرهنگ اسلامى را به وجود آورده نيز مى تواند براى اكتشاف مكتب اقتصادي… مورد استفاده قرار گيرد; مثلا اين امر كه جهان هستى به خداوند بستگى دارد حاكى از بينش خاصى است كه اسلام درباره جهان هستى دارد يا اين كه جامعه قبل از رسيدن به دوره حاكميت عقل و انديشه از مرحله حاكميت فطرت و غريزه گذشته ديد اسلام را نسبت به جامعه مى رساند. همچنين اين موضوع كه مالكيت حق ذاتى نبوده بلكه امرى است جانشينى تصور اسلام را از مالكيت نشان مى دهد….)14
اكنون به پاره اى از مفاهيم از ديدگاه شهيد صدر اشاره مى كنيم:
1 . خلافت انسان
انسان جانشين و خليفه خداوند در زمين است. در اين نگرش انسان پيش از آن كه به زمين پيوند بيابد به آسمان پيوند خورده است و پيش از آن كه به ماده چشم بدوزد به جهان غيب دل بسته و ايمان دارد. فرد مسلمان با اين پشتوانه معنوى و آسمانى به عمران و آبادى زمين دست مى زند و همين است معناى جانشينى انسان در روى زمين كه تعهدآور و حركت آفرين مى شود. توجه به اين حقيقت به فقيه مجال مى دهد تا در شيوه نگرش به مسائل اقتصادى اسلام همه سويهاى زندگى را بررسى كند و جايگاه هر يك از مسائل را به درستى بشناسد و با در نظر گرفتن مجموعه جهان بينى و تفسيرى كه از خدا و انسان و جهان دارد به كشف مكتب اقتصادى بپردازد. شهيد صدر اين نكته را به روشنى بيان كرده است:
(من مفهومى بهتر و توانبخش تر از مفهوم (خلافة الله) نمى شناسم كه آن همه تأكيد بر نيروى انسان و قدرتهاى او نمايد و آن را خليفه و جانشين و حاكم مطلق در جهان قرار داده باشد همان گونه كه مفهوم (خلافة اللّه) دورترين مفهومى است از تسليم بودن مطلق در برابر قضاوقدر; چه آن كه مفهوم خلافت مسؤوليت را در برابر آنچه بر او جانشين و خليفه شده ايجاد مى كند و مسؤوليت بدون آزادى و احساس اختيار و قدرت بر حاكميت در زمين امكان ندارد….)15
پذيرش كلمه (لا اله الا اللّه) به اين معناست كه در آغاز انسان را از درون آزاد مى سازد و در مرحله بعد به عنوان نتيجه آزادگى انسان را وا مى دارد كه ثروتها و گنجينه هاى جهان را از مالكيت غيرخدا آزاد سازد; زيرا كه در اين جهان بينى: (العباد عباد الله والمال مال اللّه)16
است. اين باور در فقيه ديدگاهى ايجاد مى كند تا شيوه استنباط و پژوهشهاى خود را در راستاى تبلور و تجسّم جانشينى انسان به كار برد. و همين ديدگاه سبب مى شود كه فقيه در اجتهاد به اكتشاف برسد و از مجموع روبناها نصوص و ديدگاههاى ديگر فقيهان به كشف مكتب و سيستم اقتصادى دست يابد.
عدالت اجتماعى
عدالت اجتماعى نمادى از جانشينى انسان در زمين است.
كشف مكتب اقتصادى اسلام بدون توجه به مفهوم عدالت اجتماعى به معناى گسترده آن نشايد. روشن است اگر پژوهشگر و فقيه بخواهد سيستم اقتصادى اسلام را از جنبه نظرى روشن كند و راههاى اجرايى آن را نيز بجويد بايد به اين اصل بزرگ در تمام مراحل پژوهشى و استنباطى توجه داشته باشد. شهيد صدر مى نويسد:
(ساختمان اقتصاد اسلامى از سه اصل تشكيل يافته كه بر طبق آن محتواى سيستم اقتصادى اسلامى مشخص مى شود….
1 . اصل مالكيت مختلط
2 . اصل آزادى اقتصادى در كادر محدود
3 . اصل عدالت اجتماعى.)17
مقصود از عدالت اجتماعى مفهوم مجرد عام آن نيست بلكه منظور از آن واقعيتى است كه مانند روح دركالبد احكام اسلامى جلوه گر است.
در نظام اقتصادى اسلام عدالت مفهوم ويژه خود را دارد و در برگيرنده عدالت در شيوه توزيع مواد اوليه و توزيع ثروتهاى توليد شده مى شود. آنچه در سلامت بخشى نظام اقتصادى جامعه نقش بنيادى دارد مسأله توزيع عادلانه منابع طبيعى و ثروتهاى اوليه است. اگر اين منابع از ابتدا به درستى تقسيم نگردد و در انحصار افراد و يا گروههاى خاصى قرار گيرد اختلاف طبقاتى پديد مى آيد و راه را براى زورمندان و زرمداران هموار مى سازد.
از اين روى شهيد صدر به انتقاد از مكتب سرمايه دارى كه توزيع را ويژه درآمد ملى دانسته و از توزيع منابع توليد سخنى به ميان نياورده و شعار آزادى اقتصادى سر مى دهد پرداخته و ديدگاه اسلام را در زمينه توزيع عادلانه منابع اوليه چنين بيان مى دارد:
([اسلام] توزيع ثروت را نه به مفهوم محدود آن يعنى توزيع محصول بلكه به مفهوم وسيع تر و عميق ترى كه توزيع عوامل توليد باشد منظور داشته و با وضع يك سلسله مقررات ايجابى ثروتهاى طبيعى و منابع توليد را بر چند نوع تقسيم نموده و هر كدام را با عنوانهاى:
مالكيت خصوصى مالكيت عمومى مالكيت دولت و اباحه عمومى از يكديگر متمايز ساخته و براى هر يك قواعدى خاص در نظر گرفته است. به اين جهت برخلاف اقتصاد سياسى كلاسيك كه در آن بحث توليد مقام اول را حائز است در اسلام بحث توزيع سرآغاز مطالعات اقتصادى بوده و مباحث توليد در مرحله بعدى قرار دارد.)18
بى گمان پژوهشگر و مجتهدى كه مى خواهد مكتب اقتصادى اسلام را ترسيم كند و مبانى نظرى و عملى آن را بجويد بايد پيش از آن عدالت اجتماعى را به معناى اصلى و گسترده آن تفسير كند تا بتواند در شيوه استنباط و استخراج آن را به كار بندد و نتيجه شايسته و عملى به دست آورد.
عدالت اجتماعى بر دو اصل استوار است:
1 . همكارى همگانى.
2 . برابرى اجتماعى
همكارى همگانى: يعنى افراد جامعه نسبت به يكديگر احساس مسؤوليت داشته باشند. به همين جهت اسلام از ثروتمندان خواسته است كه از آنچه دارند به نيازمندان بدهند و از انباشت ثروت و زياده روى در مصرف بپرهيزند.
توجه اسلام به اين عامل روحى و روانى در جهت تحقق اقتصاد اسلامى و جلوه گرى عدالت اجتماعى نقش مؤثرى در پيوندهاى اقتصادى جامعه ايفا مى كند و آنچه امروز اقتصاد اروپا و آمريكا را دچار بحران كرده نبود اين عامل است.
اسلام در اين زمينه تنها به تشويق انفاق و نكوهش اسراف بسنده نكرده بلكه بسيارى از واجبهاى مالى را از عبادات شرعى قرار داده است.
اين ويژگى در اقتصاد اسلامى تضمين كننده و پشتوانه مهمى براى عدالت اجتماعى و اقتصادى به شمار مى رود و به گفته شهيد صدر:
(اسلام در سيستم و تعاليم خويش به سازمان دادن نماى خارجى جامعه اكتفا نمى كند بلكه به اعماق روحى و فكرى آن نفوذ كرده تا از اين رهگذر بين انباشته هاى درونى و روشهاى اقتصادى و اجتماعى اتخاذ شده توافق و هماهنگى به وجود آورد.)19
اين مفهوم كه بيش تر جنبه اخلاقى و روحى دارد در بسيارى از موارد به كشف مكتب اقتصادى اسلام كمك مى كند.
برابرى ثروت: اسلام برابرى اجتماعى را به عنوان اصلى در سياست اقتصادى خود ضرورى مى بيند. اسلام به اين واقعيت طبيعى توجه دارد كه افراد انسانى از جهت كارآيى فكرى و بدنى با يكديگر فرق دارند. اين گونه جدايى خود به خود سبب مى شود كه باز ده اقتصادى سعى و كوشش همه انسانها يكسان نباشد. طبيعى است در چنين جامعه اى شمارى به عنوان پر درآمد و گروهى به عنوان كم درآمد پيدا مى شوند. از سوى ديگر همواره در جامعه ها افراد ناتوان تهى دست و فرسوده اى هستند كه يا از كار افتاده اند و يا ابزار كار در اختيار ندارند و از به دست آوردن كم ترين وسايل زندگى ناتوانند.
در برابر اين واقعيت طبيعى چه بايد كرد؟ آيا بايد تماشا گر بود تا پردرآمدها غرق در نعمت و كم درآمدها گرفتار
رنج و محنت و محروميت و ذلت گردند؟ يا راه حل و روزنه اميدى براى اين مشكل اجتماعى و اقتصادى وجود دارد؟
اسلام در تعاليم برجسته اقتصادى خويش راههايى را براى تعديل ثروت و توازن آن در سطح جامعه پيش بينى كرده است. از جمله دولت اسلامى و زمامداران جامعه را مسؤول به وجود آوردن موازنه اجتماعى و اقتصادى كرده و از آنان خواسته است:
1 . در برابر نيازها و نيازمندان برنامه ريزى و سياستگذارى كنند.
2 . بخشهاى توليد توزيع و مصرف را نيز كنترل و هدايت كنند تا برابرى ايجاد شود.
(مقصود از توازن اجتماعى توازن افراد جامعه از حيث سطح زندگى و نه از جهت درآمد است و مقصود از سطح زندگى اين است كه سرمايه به اندازه اى در دسترس افراد باشد كه بتوانند متناسب با مقتضيات روز از مزاياى زندگى برخوردار گردند…. توازن جمعى منحصر به زمان محدود و لحظه معين نيست بلكه هدفى مهم و اساسى است كه دولت بايد براى نيل به آن از طريق مختلف قانونى اقدام نمايد. شايد دليل تحريم اسراف همين باشد; زيرا با اين كار از يك طرف از مصارف زائد طبقه مرفه جلوگيرى و از طرف ديگر سطح زندگى طبقه پايين ترقى كرده است و به اين ترتيب سطوح مختلف را به يكديگر نزديك نموده و از شكاف طبقاتى مى كاهد…. دولت موظف به پياده كردن توازن جمعى و نزديك ساختن طبقات مختلف به يكديگر و افزايش سطح زندگى مردمان كم درآمد است.)20
شناخت و بررسى مكتب اقتصادى اسلام بدون توجه به اين مفاهيم اعتقادى اخلاقى اجتماعى و اقتصادى نشايد; از اين روى فقيه و يا هر پژوهشگرى كه در اين راه گام مى نهد نخست بايد جايگاه مفاهيم و
كاربرد هر يك را به گونه اى علمى و سيستمى در ساختار اقتصاد اسلامى معين سازد تا بتواند درجريان اجتهاد و پژوهش به راههاى عملى و گره گشا دست يابد.
آنچه گفتيم نيمى از راه است. تنها شناخت مفاهيم راهگشا كافى نيست بلكه پژوهشگر بايد در كنار كشف و شناخت مفاهيم رهگشا از بازدارنده هاى رهزن نيز غافل نماند. چه بسا در سير پژوهش براى شخصيّت پژوهشگر ذهنيتها و بازدارنده هايى رخ نمايد كه او را از مسير تحقيق درست باز دارد و در نتيجه جريان اكتشاف او از مكتب اقتصادى گرفتار آفت و ضعف گردد. در اين جا نگاهى داريم به پاره اى از اين بازدارنده ها از ديدگاه استاد شهيد:
بازدارنده هاى رهزن
پيش از اين يادآور شديم كه مجتهد به يارى نصوص كتاب و سنّت با يارى از ديدگاه فقيهان كار پژوهشى خود را مى آغازد و از مجموعه آنها به نتيجه گيرى قواعد اساسى مى پردازد. در اين مرحله است كه اجتهاد او به اكتشاف نيز مى انجامد. از آن جا كه گاهى محتواى حقوقى نصوص روشن و خالى از شبهه نيست چه بسا در سير تحقيق و اجتهاد ناسازگارى در جمع نصوص رخ نمايد و اجتهاد را از صورت يك امر ساده به صورت پيچيده در آورد و از سوى ديگر طرح اقتصاد اسلامى به استناد احكام و مفاهيم دينى تنظيم مى شود و اينها همه دستاورد شيوه اجتهادى شخص مجتهد است و اشتباه نيز در اجتهاد مجتهد متصور است. در اين صورت است كه اشكال عمده در كشف سيستم از اين راه پيدا مى شود. به هر نسبت كه سليقه شخص محقق و مجتهد كم تر به قلمرو كشف راه يابد اكتشاف دقيق تر و موفقيّت آميزتر خواهد بود و هر چه پژوهشگر با واقعيتهاى صدور نصوص آشناتر باشد و خود را از پيش داوريها دور نگه دارد به كشف سالم و كامل ترى
دست خواهد يافت. بنابراين بايد سرچشمه خطرها و بازدارنده ها را كه ممكن است براى محقق در فرايند كشف اقتصادى اسلام پيش آيد بشناسيم.
در ديدگاه علامه شهيد صدر اين بازدارنده ها و خطرها از اين قرارند:
1 . توجيه گرى: پژوهشگر در زمينه كشف مكتب اقتصادى اسلام خواسته يا ناخواسته گاه به توجيه رويدادهاى اجتماعى محيط خود مى پردازد و نصوص مكتب را با در نظر گرفتن شرايط اجتماعى كه در آن مى زيد به بوته بررسى مى نهد. به جاى اين كه پيوندهاى غلط اجتماعى و اقتصادى را رنگ دينى و شرعى بدهد و محتواى صحيح به قالبهاى نادرست وارد كند با پديد آوردن دگرگونيهايى در نصوص و نتيجه گيريهاى غلط واقعيتهاى عينى را تأييد مى كند. ظاهر برخى از نصوص شرعى را بدون توجه به نصوص ديگر مطرح سازد و نتيجه نادرست فقهى از آن مى گيرد. اين خطر گريبانگير كسانى است كه اسلام را در همه زمينه ها انعطاف پذير مى دانند.
شهيد صدر اين خطر را در قالب مثال اين گونه ترسيم مى كند:
(براى مثال مى توان ذكر كرد كه عده اى ادله حرمت ربا را تأويل نموده و نتايج غلطى را مطرح كرده اند از جمله اظهار مى دارند كه اسلام بهره غير مضاعف را اجازه داده و معتقدند نهى آيه كريمه:
(يا ايها الذين آمنوا لاتأكلوا الرّبا اضعافا مضاعفة واتقوا اللّه لعلّكم تتّقون.)21
ناظر به موردى است كه ميزان بهره فاحش و غيرمعقول است و به نظر ايشان بهره معقول و نامعقول را عرف و شرايط اجتماعى تعيين مى نمايد…. اگر بخواهيم نظر قرآن را بر كنار از اثرپذيرى روابط اجتماعى و به طور صحيح درك كنيم بايد به اين آيه نيز توجه نمائيم كه: (…وان تبتم فلكم رؤوس اموالكم
لاتظلمون و لاتُظلمون.)22
در اين صورت معلوم مى شود كه مسأله مبارزه با نوع معينى از رباى دوران جاهليت يعنى رباى مضاعف نيست… بلكه مسأله اى از مكتب اقتصادى (كه نظريات ويژه نسبت به سرمايه دارد) مورد نظر بوده… از اين رو هرگونه افزايش غير قانونى را ولو ناچيز باشد محكوم نموده….)23
رسالت محقق در كشف سيستم اقتصادى اسلامى آن است كه در پى يافتن راه حلهايى براى رفع مشكلات اقتصادى باشد كه با ايده عدالت و ملاكهاى حلال و حرام در اسلام تعيين شده است. لازمه چنين پژوهشى آن است كه قوانين اسلام را در آغاز به درستى فهم كند و سپس آن را در قالبهاى درخور اجرا و عملى ارائه دهد و اگر بخواهد وضعيت موجود جامعه و روابط اقتصادى آن را توجيه كند به طور قطع كشف او از سيستم اقتصادى اسلام ناقص و ناتمام خواهد بود و چه بسا بدعت و تشريع را نيز به دنبال داشته باشد.
2 . يكسو نگرى: پژوهشگرى كه در پى كشف مكتب اقتصادى اسلام است بايد خود را از هرگونه چارچوب فكرى محدود و پيش ساخته رها سازد تا بتواند نصوص و دليلهاى شرعى را به درستى فهم و درك كند و براساس آن به كشف سيستم اقتصادى اسلام بپردازد.
ييكى از بازدارنده هاى كشف يكسونگرى و محدودانديشى مجتهد است. مجتهدى كه جز در آن چهارچوب نينديشد با چارچويى از پيش سامان يافته به استقبال نصوص شرعى برود و هر دليل و نصّى كه با تفكر پيش ساخته خويش سازگار بيابد بپذيرد و هر چه در آن چارچوب نگنجد رها كند و به نصوصى رو آورد كه با فكر او همآهنگ باشد يا دست كم با انديشه او برخورد نداشته باشد به كشف دست نمى يابد.
اين خطر متوجه كسانى است كه همه نصوص شرعى را با معيار:
(حلال محمد حلال الى يوم القيامة.) محك مى زنند و هيچ گونه تغيير در احكام شريعت را در هيچ شرايطى نمى پذيرند.
در مثل اگر كسى مالكيت خصوصى را از رابطه اختصاصى جدا نكند و در ذهن خود مالكيت خصوصى را مقدس و محترم بشمارد ناگزير بسيارى از نصوص را از حوزه استدلال خارج خواهد كرد و حتى آنها را خلاف شرع و عقل هم خواهد دانست.
شهيد صدر مى نويسد:
(يكى از فقها در تعليق و تفسيرى كه بر نصّ: (هرگاه صاحب زمين از عمران و آبادى آن خوددارى ورزد وليّ امر زمين را از اوگرفته و به حساب ملت مورد استفاده قرار مى دهد) مى نويسد: (به عقيده من اولى ترك عمل به اين روايت مى باشد; زيرا عمل به آن مخالف اصول و ادله عقلى است.)24
چون به نظر او مالكيت خصوصى در همه جا محترم است نقض آن كارى است غير عقلى و همين چهارچوب در استنباط از نص شرعى اثر مى گذارد و مانع فهم حقيقى نصوص مى شود. بايد پرسيد آيا مالكيت خصوصى جز (رابطه اجتماعى ميان فرد و مال) چيز ديگرى است و آيا اين رابطه جز فرض و اعتبارى است كه جامعه و يا قانونگذار براى هدفى خاص وضع مى كند؟ استاد شهيد مى افزايد:
(بسيارند كسانى كه از اين هم پيش تر رفته و انتزاع مال از مالك را حرام دانسته و مى گويند: (غصب عقلا قبيح است…) اين استدلال نيز صحيح نيست چه غصب انتزاع مال است از كسى بدون علت. بديهى است كه قانون بايد تعيين كند كه آيا در فلان مورد انتزاع صحيح بوده است يا خير….)25
همه فقيهان و انديش وران اسلامى مالكيت خصوصى را در اسلام پذيرفته اند ولى اين به آن معنى نيست
كه در كنار هرگونه رابطه اختصاصى بشر به چيزى مالكيّت خصوصى را بتوان اثبات كرد. در هم آميختن بين اين دو موضوع سبب مى شود كه انسان پژوهشگر نتيجه نادرست از نصوص به دست آورد و نتواند به مكتب صحيح و كامل اقتصادى اسلامى دسترسى پيدا كند.
پاره اى از چارچوبهاى ديگرى كه شايد مانع استنباط درست از نصوص شود چهارچوب لغوى است. چه بسا واژه اى در سير تاريخى و اجتماعى خود دگرگونيهايى داشته باشد كه توجه به معناى كنونى محقق را از مفهوم تاريخى آن باز دارد و در نتيجه سبب گمراهى در فهم درست از نصوص گردد:
(براى نمونه كلمه (اشتراكيت) را مى گوييم. اين كلمه در اعصار مختلف مفاهيم متفاوتى داشته ولذا مضامين و تعابير بسيارى از عنوان كنونى آن مستفاد مى شود….
همين طور كلمه (رعيت)… از اين روى موقعى كه نصوصى مشتمل بر كلمات (اشتراكيت) و (رعيّت) را مى بينيم; مثلا اين دو نصّ كه (الناس شركاء فى الماء والنار والكلأ) (وان للوالى على الرعية حقا) چه بسا اشتباهاً آنها را به همان معانى كه در شرايط اجتماعى خاص داشته اند گرفته و در تفسير نصوص مزبور چنان معانى در نظر بگيريم.)26
به هر حال گنجاندن مفهوم و معناى نص و دليل شرعى در چارچوب محدود و خاص لغوى يا تاريخى و مانند آن زمينه كج فهمى و بدفهمى از نصوص مى شود و محقق را دچار استنباط نادرست مى سازد.
3 . پيراستن دليل شرعى از شرايط صدور: ناديده گرفتن اوضاع و احوال و شرايط صدور نصوص شرعى و تجريد دليل از زمينه ها و مقتضيات مربوط به آن يكى ديگر از بازدارنده هاى استنباط و اكتشاف است كه شايد پژوهنده را راهزن شود و او را
از كشف درست مكتب اقتصادى باز دارد.
گاهى پژوهشگر زمان خود را در نظر مى گيرد و به جريانى كه در آن زندگى مى كند اصالت مى دهد و چنين مى پندارد كه اين رفتار از عصر تشريع تاكنون به همين شكل استمرار داشته است مثلا استخراج معدن به شيوه كنونى را در نظر مى گيرد و نتيجه مى گيرد كه در آن عصر هم چنين بوده و سكوت شارع از آن دليل بر درستى آن است بنابراين هركس به هر وسيله و ابزارى كه در اختيار دارد مى تواند دست به استخراج معادن بزند و از آن سود ببرد.
گاهى عكس اين است. پژوهنده رفتارى را از عصر تشريع به دست مى آورد كه معصوم(ع) در برابر آن سكوت كرده و با سكوت آن عمل را روا و جايز شمرده است بدون اين كه شرايط زمانى و مكانى و ويژگيهاى مربوط به آن حادثه و واقعه را ملاحظه كند آن حكم را به زمانهاى بعدى هم گسترش مى دهد. از باب نمونه اگر شخصى در زمان پيامبر(ص) در هنگام بيمارى آبجو نوشيد و حضرت وى را از اين كار باز نداشت بنابراين براى افراد سالم در ديگر زمانها هم جايز است كه آبجو بنوشند!
اين گونه استدلال كردن و نتيجه گرفتن پيراستن دليل شرعى از شرايط صدور آن است و خطرآفرين.
شهيد صدر به اين خطر اشاره كرده و مى نويسد:
(تقرير يكى از مظاهر (سنّت) است و منظور از آن سكوت پيامبر(ص) يا امام(ع) است نسبت به كارى كه با اطلاع ايشان انجام گرفته به گونه اى كه سكوت آنان كاشف از موافقت و اجازه اقدام به آن كار محسوب شود.)27
بنابراين همان گونه كه در فهم آيات قرآن ملاحظه مناسبتها و شرايط نزول آيات راهگشاى فهم دقيق و صحيح آن است شرايط صدور روايات و ويژگيهاى پرسش كننده و يا موضوع مورد پرسش نيز در فهم و
استنباط فقيه و پژوهشگر دخالت فراوان دارد. چه بسا توجه نكردن به اين نكته محقق را به روا شمردن امرى بكشاند كه صددرصد با روح و مذاق شريعت ناسازگار باشد!
رعايت اين نكته در بررسى مسائل اقتصادى اسلام نيز بسيار مفيد و رهگشا خواهد بود.
4 . موضع گيرى پيشين: در سير كشف مكتب اقتصادى اسلام پژوهنده را خطر ديگرى نيز تهديد مى كند و آن موضع گيرى ذهنى و روحى پيشين است. چه بسا زاويه ديد و نظر شخصى مجتهد و محقق سبب شود كه در تفسير نصوص و ارزيابى آنها دچار انحراف و برداشت ناسازگار با روح شريعت گردد. اين بازدارنده و خطر در احكام فقهى فراوان است و چشم پوشى از آن در روش تحقيق و استنباط پيامدهاى ناگوارى را به دنبال دارد.
استاد شهيد ضمن برشمردن بازدارنده هاى كشف اين خطر را اين گونه ترسيم مى كند:
(دو نفر را در نظر مى گيريم كه در نصوص مطالعه مى كنند يكى بيش تر به جنبه هاى اجتماعى و سياسى احكام و مفاهيم متوجه است و ديگرى به جنبه هاى فردى آنها. اگر چه هر دو نصوص واحدى را مطالعه مى نمايند ولى نتيجه گيريهاى مختلفى خواهند داشت كه به همان موضع گيرى ذهنى ايشان مربوط بوده و چه بسا در اين گونه موارد ساير جنبه ها را از نظر مكتوم دارند.)28
از اين گونه است روش تفكر كسانى كه همه گفتار و رفتار پيامبر(ص) را به عنوان تبليغ احكام و حكم جاودانى و دگرگون ناپذير پنداشته اند و جنبه رهبرى و زمامدارى سياسى ايشان را ناديده گرفته اند.
صاحبان اين انديشه وقتى با اين سخن پيامبر(ص) روبه رو مى شوند:
(از بخشيدن آب مازاد نبايد امتناع ورزيد و روييدنى مازاد را نبايد داد وستد نمود.)29
نهى آن حضرت را حمل بر نهى كراهتى مى كنند; زيرا به نظر اينان بعيد مى نمايد كه مالك اگر آب زيادى بر نيازش را به ديگران ندهد در هر زمان و مكان مرتكب فعل حرام شده باشد.
اما آن كه جنبه سياسى و رهبرى پيامبر را در كنار جنبه تبليغى آن حضرت در نظر دارد اين گونه سخنان را از پيامبر(ص) به عنوان ولى امر و رئيس حكومت اسلامى و به استناد اختيارهاى شخصى وى براساس تأمين مصالح جامعه تفسير مى كند و آن را به يارى ديگر سخنان همانند به عنوان يك اصل اساسى در استنباط خود به كار مى بندد. روشن است توجه به اين دو جنبه در كنار يكديگر دستاوردهاى گوناگونى دارد كه در ترسيم و ارائه سيستم اقتصاد اسلامى نبايد از آن چشم پوشيد. از اين گونه موارد در فقه فراوان است كه در بخش دوم نوشتار به آن خواهيم پرداخت.
به هر حال تأثير نگرش پيشين فقيه و پژوهشگر در چگونگى استنباط و اكتشاف او جاى انكار ندارد و چگونگى موضع پيشين در نتيجه گيرى پسين امرى روشن است.
نقش دولت اسلامى در نظام اقتصادى
عنصر دوم براى كشف مكتب اقتصادى اسلام از ديدگاه شهيد صدر نقش و جايگاه دولت اسلامى است. در باور ايشان بدون شناخت جايگاه دولت و وليّ امر درنظام اقتصادى اسلام نمى توان به بررسى كامل و جامع اقتصاد اسلامى دست زد; زيرا بخش مهمى از احكام پايدار و ناپايدار اسلام در زمينه مسائل اقتصادى در ارتباط با نظام و حاكميت اسلامى است كه مفهوم و معناى واقعى خود را پيدا مى كنند و تنها زمانى عينيّت مى يابندكه قانون و شيوه و شكل حكومت براساس ايدئولوژى اسلامى پايه ريزى شده باشد و مجريان نيز افرادى صالح كارشناس كاردان و امين ومتعهد باشند:
(بنابراين در صورت عدم وجود
حاكم شرع و يا اجتماع اسلامى كه امكان اجرا شدن قوانين در آن نباشد قسمت اعظم و عمده اين پديده هاى متحرك روح كارآيى و فعال و زنده خود را از دست داده و به صورت انسانى بى روح درخواهند آمد. به عنوان مثال اختياراتى را كه حاكم شرع در مورد وضع قوانينى كه مانع از احتكار مواد ضرورى و مصرفى اجتماع مى شود داراست و همچنين ممانعت و جلوگيرى از هرگونه اجحاف و گرانفروشى و يا كم فروشى و يا اخلال نمودن در عرضه و تقاضا كه همه اين قوانين در صورت وجود حاكم شرع كارآيى و قابليت اجرايى خود را خواهند داشت در حقيقت اجراى اين قوانين به وجود حاكم شرع در اجتماع اسلامى ارتباطى مستقيم دارد كه از حدود اختيارات اجرايى يك فرد متدين درجامعه غيراسلامى خارج است.)30
بر پايه اين بينش شناخت جايگاه دولت در نظام اقتصادى اسلام براى كشف مكتب اقتصادى و تشكيل دولت اسلامى براى اجراى كامل قانونهاى اقتصادى اسلامى يك ضرورت و گام نخستين است. تنها با اين نگرش است كه مى توان پرسشهاى بسيارى از مخالفان را پاسخ داده و ناسازگارى نظرى و عملى موجود در زندگى اقتصادى مسلمانان را از ميان برداشت و توانايى و توان مندى سيستم اقتصادى اسلامى را نشان داد; چه اين كه اسلام خواهان اصل توان مندى در همه زمينه ها و از جمله مسائل اقتصادى است. به ديگر سخن رابطه نظام و حكومت اسلامى با مكتب اقتصادى اسلام مانند رشته اى كه تمام اجزاى آن مجموعه به آن پيوند خورده است به گونه اى كه بدون وجود آن رشته مهره ها و اجزاء ارزش و مفهوم واقعى خود را از دست خواهند داد. به همين جهت در ساختار تفكرى و تحليل انديشه هاى اقتصادى شهيد صدر مسأله حكومت و نقش آن در
امور اقتصادى و قدرت آن در تحقق عدالت اجتماعى و اقتصادى نقشى است بنيادى و اساسى. ايشان با طرح و پرورش اين انديشه بسيارى از ناسازيها و ناسازگاريهاى موجود در نصوص شرعى را از ميان برداشته و بر اين باور است كه بدون درنظر گرفتن نقش دولت و ولى امر در مسائل اقتصادى كشف مكتب اقتصادى اسلام به عنوان يك سيستم رهگشا و كارساز نشايد; از اين روى در تمام مباحث اقتصادى به گونه اى از عنصر دولت و نقش ولى امر سخن به ميان آورده است. در اين جا به چند موضوع و محور اساسى از آن مباحث گسترده نگاهى گذرا خواهيم داشت:
احكام پايدار و ناپايدار
درباره احكام شرع و پايدارى و ناپايدارى آنها ديدگاههاى گوناگونى وجود دارد:
گروهى بر اين باورند كه احكام شرعى پايدارند و هيچ گونه ناپايدارى و دگرگونى در بستر زمان و مكان در آنها رخ نمى دهد. اينان به ظاهر جمله معروف: (حلال محمد حلال الى يوم القيامة و حرامه حرام الى يوم القيامة) استدلال مى كنند. گروهى هم بر اين باورند كه احكام شرعى مقطعى و انعطاف پذيرند و با دگرگونى شرايط زمانى و مكانى دگرگون مى شوند.
گروهى بر اين باورند كه احكام شريعت اسلام دوگونه است: برخى پايدارند و در هيچ شرايطى دگرگون نمى شوند و پاره اى از احكام ناپايدار و دگرگونى پذيرند. از بين اين سه ديدگاه اولى و دومى ناسازگار با معيارهايند و ديدگاه سوم هماهنگ با معيارها و همسو با جاودانگى شريعت و خاتميّت دين.
اين ديدگاه از آن جهت كه برابر و هماهنگ با فطرت بشرى است و با نيازهاى پايدار انسان همسويى دارد با فرهنگ دين سازگارتر است و طرفداران بيش تر و قوى ترى دارد.
شهيد صدر در بررسيهاى دينى از جمله مسائل اقتصادى اين نظريه را مى پذيرد و درباره آن چنين اظهار نظر
مى كند:
(پديده هاى ثابت دستورات و احكامى هستند كه روابط مستقيم ثروت در جامعه را بر وفق موازين عدالت اجتماعى و متناسب با خليفة اللّه بودن انسان در زمين تنظيم مى كنند اين پديده ها را مى توان از قرآن كريم و سنّت پيامبر(ص) استخراج نمود. نمونه بارز اين پديده ها همانا ارتباط دادن مالكيت به دو ركن اساسى اقتصاد اسلامى يعنى كار و احتياج مى باشد.
دسته دوم عناصرى هستند متحرك در زمينه توزيع و تنظيم روابط توزيع كه به علت تحولات و تغييرات در فرايند توليد و قدرتى كه اين تحولات از لحاظ ايجاد فرصتهاى تازه بهره بردارى دارند وجودشان ضرورى است…. نمونه اين نوع احكام همانا عمل حاكم شرع بوده كه بيان كيفيت و اندازه تصرف در ثروتهاى طبيعى و يا تعيين مقدارزمينى كه يك فرد مى تواند براى احياء نمودن به تصرف خويش درآورد مى باشد كه اين مقدار را حاكم شرع با در نظر گرفتن وضع جامعه و قدرت يك فرد از لحاظ مادى و يا از لحاظ قدرت توليدى تعيين مى نمايد تا به تدريج به وسيله اين اعمال امكان ايجاد طبقه استثمارگر و محتكر مواد توليدى از بين برود.)31
قلمرو ترخيص (منطقة الفراغ)
روشن شد كه نظام اجتماعى و احكام شرعى بخشهاى پايدار و ناپايدار دارد. در اين جا مى افزاييم كه بخش احكام ناپايدار همان بخشى است كه به وليّ امر و حاكم اسلامى واگذار شده تا با الهام از مجموعه شريعت و با كمك از بخش ثابت احكام شرعى و براساس مصلحت جامعه دست به جعل و وضع قوانين بزند و همواره پويايى مكتب و هماهنگى دين با پيشرفت جامعه بشرى و حل
دشواريهاى زندگى را مدّنظر داشته باشد. اين مسؤوليت و وظيفه را شهيد صدر به عنوان قلمرو ترخيص و آزادى نظر قانونى (منطقة الفراغ)32 ناميده و بر اين باور است: فقيه جامع الشرايطى كه به عنوان وليّ امر و حاكم اسلامى مورد پذيرش قرارگرفته است و داراى ملاكها و ويژگيهاى لازم براى اين امر مهم است مى تواند و اجازه دارد تا با در نظرگرفتن شرايط زمان و مكان و با كمك گرفتن از جنبه هاى ثابت دين و احكام كلى حاكم بر مجموعه شرع خلأهاى قانونى را پر كند. البته به نظر ايشان دايره اين مسؤوليت در محدوده احكامى است كه از سوى شرع حكم الزامى وجود نداشته باشد و امرى مباح باشد.
به هرحال چه اين مسؤوليت را محدود بدانيم و چه ولايت مطلقه فقيه را بپذيريم در هر حال اصل اين مسأله در نگرش به احكام شرعى دگرگون آفرين خواهد بود. و بدون توجه به اين محور بسيارى از مشكلات كه از آن جمله است مشكلات و گرههاى اقتصادى همچنان ناگشوده خواهند ماند. بر اساس اين بينش است كه استاد شهيد توانسته خطوط اقتصادى اسلامى را با در نظر گرفتن نقش دولت در امور زندگى مردم ترسيم كند و مكتب اقتصادى اسلام را از لابه لاى متون و نصوص شرعى و ديدگاه فقيهان با نگهداشت مصالح و منافع جامعه اسلامى كشف كند:
(بررسى مكتب اقتصادى اسلام بدون در نظرگرفتن قلمرو ترخيص و آزادى نظر قانونى فقيه و راه حلهايى كه در عمل براى رفع نابسامانيهاى اقتصادى از آن حاصل مى شود ناممكن است; زيرا اگر اين اهرم قانونى به شايستگى به كار گرفته شود فعاليتهاى اقتصادى را به بهترين وجه مى تواند زيرپوشش و ارشاد و كنترل درآورد. روشن است كه دور شدن از اين اصل و بسنده كردن به عناصر استاتيك حقوقى و غفلت از عنصرهاى ديناميك شرعى موجب ناهماهنگيهايى
در اجراى حقوق و قوانين خواهد شد.)33
از آن جا كه دين جاودانه است و اختصاص به عصر و زمان محدود و معيّنى ندارد و از سوى ديگر جامعه هاى انسانى هميشه در حال دگرگونى و از حالى به حالى شدنند اسلام مبادى قانون گذارى نظام اجتماعى و اقتصادى را به گونه اى بيان كرده است كه مصداقهاى نو و موضوعهاى جديد در هر زمينه اى زير پوشش قانون شريعت قرارگيرد. بر اين مبنى دست حاكم اسلامى را باز گذاشته تا هيچ گاه در عمل به بن بست و با كمبود قانون روبه رو نگردد. از اين نكته مى توان به اهميت و جايگاه قلمرو ترخيص در اكتشاف و شكل گيرى مكتب اقتصادى اسلام پى برد و آن را در زيرسازى و ساختار نظام اقتصادى عنصرى بنيادى و اساسى دانست:
(لازم است به اين ترخيص در اكتشاف مكتب اقتصادى بسيار اهميت دهيم; زيرا يك بخش از مكتب اقتصادى را تشكيل مى دهد. زيرا مكتب اقتصادى در اسلام داراى دو بخش است: يكى از سوى اسلام به صورت حتمى و هميشگى پر گرديده كه تغيير و تبديل در آن راه ندارد بخش ديگر قلمرو ترخيص در مكتب را تشكيل مى دهد كه اسلام كار مهم پرسازى آن را به دولت يا ولى امر واگذار نموده تا بر طبق اهداف عمومى اقتصاد اسلامى و مقتضيات آن را در هر زمانى پرسازد.)34
دامنه ولايت ولى امر
پيامبر اكرم(ص) در دوران رسالت عهده دار سه منصب بود:
1 . روشن گرى احكام و تبليغ ارزشها.
2 . داور و مرجع اختلافها و كشمكشها.
3 . اداره امور سياسى و اجتماعى و سرپرستى و زعامت مردمان.35
قانونى را كه خود آورده بود مجرى آن نيز بود و براى تحقق آرمانها و
عينيّت بخشيدن به هدفهاى الهى خويش حكومت اسلامى تأسيس كرد. وظيفه سه گانه آن حضرت پس از او در باور شيعيان به على(ع) و يازده فرزندش سپرده شد. آن بزرگواران نيز در حد امكان و با توجه به شرايط حاكم بر زمان خود به روشن گرى و تبليغ دين پرداختند و اگر موقعيّت مناسب مى يافتند اداره جامعه را نيز عهده دار مى شدند. اين سير تا زمان غيبت كبرا ادامه داشت و پس از آن اين مقام به فقيه جامع الشرايط سپرده شده است.
حال پرسش اين است: دامنه اين ولايت كجاست؟ روشن است در دائره احكام تبليغى فقيه حق تصرف و تغيير ندارد. او تنها ابلاغ كننده و روشن گر احكام ثابت و هميشه پايدار شريعت و دين است. اما احكامى كه از سوى پيامبر(ص) و امام على(ع) و… از جايگاه ولايت صادر شده و براساس اقتضاى عصر و زمان بوده است درخور دگرگونى و برابرسازى با عصرهاى ديگرند و انعطاف مى پذيرند. مصداق يابى و موضوع شناسى در اين مقوله ها كار فقيه و وليّ امر است. وى بايد احكام ناپايدار را درهر زمان با سير تكاملى جامعه برابرى دهد:
(نوع احكام و قوانينى كه پيامبر(ص) با آن قلمرو ترخيص را پر ساخته طبيعت آنها دائمى نيست; زيرا اين احكام مربوط نمى شود به جنبه تبليغى آن حضرت تا عام و ثابت و هميشگى باشند بلكه اين احكام از ناحيه حيثيّت ولايى و حاكميت آن بزرگوار صادر شده و لازم است در هر عصرى مطابق شرايط آن عصر اجرا گردد.)36
نظام اقتصادى اسلامى بر پايه عدالت اجتماعى استوار شده و اين مفهوم در هر زمانى مصداقهاى ويژه خود را داراست از اين روى بايد امور جامعه به كسى سپرده شود كه خود عادل است و عالم تا بتواند با آگاهى و پاكى جامعه را به سمت و سوى ارزشها و اجراى عدالت پيش
ببرد. در اين صورت است كه احكام صادره از سوى او گرچه در دائره امور مباح انجام گرفته باشد عنوان واجب بودن و يا حرام بودن به خود مى گيرند و بر مردمان و حتى فقيهان ديگر پيروى از فقيه حاكم و وليّ امر مسلمانان لازم و واجب مى گردد.
شهيد صدر اين نكته را از آيه شريفه: (يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله واطيعوا الرسول واولى الأمر منكم)37 استفاده كرده و مى نويسد:
(اين نص به وضوح بر وجوب فرمانبرى از واليان امر دلالت دارد…. هر چند در تعيين و ترسيم شرايط و صفات آن بين مسلمانان اختلاف است اما در اصل همه برآنند كه اين حق براى مقتدران بلند مرتبه اسلامى هست تا آنان براى حكومت و اداره جامعه و ايجاد توازن اسلامى و تعديل ثروت و… در امور دخالت كنند.)38
بر اين اساس دامنه اختيارهاى ولى امر و دولت مشروع و اسلامى بسيارگسترده است. وظيفه دولت اسلامى تأمين سطح زندگى مناسب براى افراد است و اين مسؤوليت به عنوان (ضمان اعاله)39 در سخنان شهيد صدر مطرح شده است.
اين مفهوم به تناسب رفاه و آسايش عمومى درخورى هماهنگى با هر محيط را دارد و با شرايط روز و نيازهاى زمان سنجيده مى شود. هم نيازمنديهاى درجه يك را در بر مى گيرد و هم نيازمنديهاى درجه دو را و تشخيص درجه يك و دو نيز به عهده دولت است.
اساس تئوريك اين اصل (تأمين اجتماعى و ايجاد موازنه اقتصادى) كه دولت را به طور مستقيم مسؤول ايجاد و پياده كردن آن مى داند بايد در حق مشترك جامعه در منابع ثروت جست وجو كرد; زيرا منابع ياد شده براى استفاده و بهره بردارى همه مردم آفريده شده است: (هو الذى خلق لكم ما فى الأرض جميعاً.)40
اين دولت است كه بايد زمينه بهره بردارى از اين منابع را براى
همگان فراهم سازد. در توزيع منابع اوليه بايد عدالت پاس داشته شود تا امكان بهره مندى و مشاركت براى همه ممكن گردد و تنها شمارى خاص از آن برخوردار نشوند.
گوياترين دليل و مستندترين نص تشريعى اين مسأله را مى توان در قرآن مجيد يافت كه با روشنى مى فرمايد:
(وما افاء اللّه على رسوله منهم فما اوجفتم عليه من خيل ولا ركاب ولكنّ الله يسلط رسله على من يشاء والله على كل شىء قدير ما افاء الله على رسوله من اهل القرى فللّه وللرسول ولذى القربى واليتامى والمساكين وابن السبيل كى لايكون دولة بين الأغنياء منكم.)41
و آنچه خدا از مالهاى آنان به پيامبرش به غنيمت داد نه بر آن اسب تازانديد و نه شتر بلكه خدا پيامبرانش را بر هر كس بخواهد چيره گرداند و خدا بر هر چيزى تواناست. آنچه خدا از مالهاى اهالى آن دهكده ها به پيامبرش غنيمت داد از آن خدا و از آن پيامبر و از آن خويشاوندان پيامبر و يتيمان و بيچارگان و راه ماندگان است تا ميان توانگران شما دست به دست نگردد.
شهيد صدر از آيات بالا يد و ضمان را كه حق مشترك جامعه در ثروتهاست استفاده مى كند و مى نويسد:
(قسمت آخر آيه: (كى لايكون دولة بين الأغنياء منكم) جنبه عمومى بودن (فىء) را تشريح و تفسير مى كند; چه از اين راه حق مشترك جامعه در سرمايه هاى طبيعى تضمين و از احتكار سرمايه ها به وسيله اقليت جلوگيرى مى شود و ضرورت مصرف آنها براى رفع نيازمندى نيازمندان تأمين مى گردد تا بدين وسيله تمام افراد از منابع طبيعى و خدادادى منتفع شده و سهم خويش را دريافت كنند.)42
اين حكم نه تنها مسلمانان بلكه
افراد زنهارى و غيرمسلمانى را كه در قلمرو حكومت اسلامى مى زيند و به انگيزه هايى ناتوان و كم درآمد و يا بى درآمدند نيز شامل است و برخى از فقيهان مانند: شيخ حرعاملى در وسائل الشيعه بر اين معنى فتوا داده اند.43
به تناسب اين وظيفه مهم و مسؤوليت اساسى دولت يعنى ايجاد برابرى اجتماعى و رفاه عمومى اسلام اختيارها و توانهاى قانونى و اجرايى مناسبى به آن داده است كه با عملى ساختن آنها پيوندهاى اقتصادى جامعه تنظيم مى شود و خلأها و فاصله هاى طبقاتى كاهش مى يابد.
نظارت
براساس اين اختيارها هر جا كه تشريع قانونى سبب به هم زدن برابرى اقتصادى شود نظارت عادلانه دولت و برنامه ريزى صحيح آن مى تواند آن را كنترل و هدايت كند و بدين وسيله به حل مشكل بپردازد. در مثل اگر تشريع قانون مضاربه اجاره مزارعه مساقات و… سبب پيدايش سرمايه داران بزرگ گردد بر دولت است كه آن را كنترل كند و نظام عادلانه صحيح اسلام را به وجود آورد. همه اين اختيارها را مى توان از عناصر پايدار و ناپايدار اسلام در زمينه ثروت و اقتصاد استفاده كرد.
محدوده اختيارات دولت اسلامى نه تنها به اجرا درآوردن احكام ثابت اسلام در زمينه هاى اقتصادى است بلكه هم مجرى احكام ثابت تشريعى است و هم وضع كننده قانونها و آيينهاى تازه اى كه بنابر نيازهاى زمان و ضرورت اجتماعى بايد تدوين گردد. اين ويژگى عنصر پرتكاپويى است كه در حقوق و اقتصاد اسلامى وجود دارد و سيستم اقتصاد اسلامى را همواره هم در سطح نظرى و هم در ميدان واقعيتها و شرايط عينى به تكاپو وا مى دارد و هماهنگ با زمان مى سازد.
براساس اين حقى كه دولت اسلامى داراست اگر اصلى از اصول اقتصادى اسلام به شيوه نادرست
مورد استفاده قرار گيرد به گونه اى كه مصالح جمعى و عدالت اجتماعى را تهديد كند دولت اسلامى و ولى امر مى تواند جلو پياده شدن آن اصل را بگيرد و يا آن را محدود سازد در مثل درگذشته احياء و بهره بردارى از طبيعت براى افراد محدود بود ولى امروز با وسائل پيشرفته و تواناييهاى مالى و فنى گروه كوچكى مى توانند با وسائل اندك زمينهاى بسيارى را در انحصار خود بگيرند و آن را احيا كنند. روشن است كه مسؤوليت دولت براساس ايجاد موازنه اجتماعى در اين شرايط به او اين اجازه را مى دهد كه حدّ و مرزى براى احياى اراضى تعيين كند.44
نرخگذارى
بى گمان همان گونه كه توليد كار ارزنده است و ارزش و اجرت دارد توزيع نيز كار ارزنده اى است و به عنوان يك عامل مؤثر در تنظيم زندگى جامعه بايد روى آن حساب كرد. اصل اولى حكم مى كند كه توليد گر مى تواند به هر قيمت كه بخواهد جنس و كالاى توليد شده خود را بفروشد و يا به شخصى ديگر به عنوان توزيع كننده منتقل سازد تا او با استفاده آن كالا را به دست مردم برساند.
اما در نظام اقتصادى سالم همان گونه كه روى توليد نرخگذارى عادلانه مى شود روى توزيع نيز قيمت گذارى مى شود. از اين روى در جامعه اسلامى هر كسى حق ندارد كار يا كالاى خود را به هر قيمت كه مى خواهد بفروشد. اگر حكومت اسلامى احساس كرد كه عرضه و تقاضاى آزاد در حال بر هم زدن برابرى و تعادل اقتصادى است و منشأ فساد و اخلال مى شود مى تواند با نرخگذارى عادلانه آن را تنظيم كند. اين مطلب در سخنان فقيهان ديده مى شود از جمله امام خمينى مى نويسد:
(للأمام(ع) و والى المسلمين ان يعمل ما هو صلاح المسلمين من تثبيت سعر او صنعة او حصر تجارة او غيرها مما هو
دخيل فى النظام و صلاح للجامعة.)45
امام(ع) و والى مسلمانان مى تواند آنچه به صلاح مسلمانان باشد از قبيل نرخگذارى در اجناس صنايع شغلها و مانند آن انجام دهد و مصلحت جامعه و نظام اجتماعى را مقدم بدارد.
به هر حال پايدار كردن قيمتها در جامعه ميانه گرا و داراى روح برابرى در جهت مصلحت نظام و مردم از سوى حكومت صالح و سالم كليد حلّ بسيارى از نابهنجاريهاى اقتصادى است.
شهيد صدر از جمله شؤون و وظايف دولت اسلامى را جلوگيرى از احتكار و از بين بردن تورم ساختگى قيمت و ارزش حقيقى و واقعى به كار دادن توليد را از حالت سرمايه دارى و عوارض منفى آن دور ساختن و برابرى ثروت در ميان اجتماع به وجود آوردن مى داند.
(وظيفه دولت است… كه از احتكار و ساير عواملى كه باعث بر هم خوردن توازن اجتماعى است جلوگيرى به عمل آورد. هنگام تعيين ارزش كالا دولت همواره بايد بر آن نظارت داشته باشد تا بتواند از تورّمهاى ساختگى كالا (كه معمولا در اجتماعهاى سرمايه دارى سرمايه داران به آن دست مى زنند و اجناس و فراورده هاى خود را احتكار مى نمايند) جلوگيرى نمايد; زيرا در حال تورّم است كه بر حسب قانون عرضه و تقاضا به علت كمبود عرضه و ازدياد تقاضا به قيمت آن افزوده مى شود و درمقابل دستمزد كارگران پايين مى آيد. زيرا كارگر به علت نبودن كار براى امرار معاش حاضر است به نازل ترين قيمت براى كارفرما كار كند.)46
افزون بر آنچه گفته شد مسؤوليتهاى ديگرى نيز بر عهده دولت اسلامى است كه شهيد صدر به آن
پرداخته كه فهرست وار به آنها اشاره مى كنيم:
* نظارت بر حركت توليد جامعه
* تعيين خط مشى سياسى اقتصادى درجهت رشد درآمدها
* نظارت بر دادوستدها
* جلوگيرى از احتكارها در تمام صحنه ها.
* ايجاد زمينه اشتغال براى افراد توانا.
* زيرپوشش گرفتن از كار افتادگان.
* بستن ماليات بر اندوخته هاى راكد و متراكم.
* كوتاه كردن دست واسطه ها بين توليد و مصرف.47
و….
اين بود نگاهى به ديدگاهها و روشهاى بررسى شهيد صدر در مسائل اقتصادى و كشف مكتب اقتصادى اسلام.

پاورقيها:
17 . (اقتصاد ما) ج354/1.

11 . (اقتصاد ما) ج54/2 با تصرف.

1 . (مجموعه مقالات فارسى) ج274/1 بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى.

10 . (مجموعه آثار شهيد سيد محمد باقر صدر) مقاله (مبانى اقتصادى در جامعه اسلامى) ترجمه هادى انصارى10/ با تصرف.

14 . همان مدرك 31/2.

18 . همان مدرك ج65/2.

16 . (مجموعه آثار شهيد صدر) مقاله (تصويرى از اقتصاد اسلامى) ترجمه دكتر جمال موسوى8/ ـ 9.

19 . همان مدرك ج381/1.

13 . همان مدرك ج337/2.

15 . (اسلام و مكتبهاى اقتصادى) سيد محمد باقر صدر ترجمه محمد نبى زاده29/.

12 . (اقتصاد ما) ج25/2.

2 . (مباحث الاصول) حائرى ج64/1.

21 . سوره (آل عمران) آيه 130.

24 . همان مدرك ج41/2.

28 . همان مدرك48/.

23 . (اقتصاد ما) ج39/2 ـ 40.

29 . همان مدرك.

26 . همان مدرك 43/.

25 . همان مدرك.

28 . همان مدرك 44/.

20 . همان مدرك ج331/2.

27 . همان مدرك 43/.

22 . سوره (بقره) آيه 279.

30 . (مجموعه آثار شهيد صدر) مقاله: (مبانى اقتصادى درجامعه اسلامى)9 .

37 . سوره (نساء) آيه 59.

39 . (اقتصاد ما) ج323/2.

35 . (القواعد والفوائد) محمد بن مكى العاملى (شهيد اول) ج214/1 مكتبة مفيد قم.

36 . (اقتصادنا)401/.

31 . همان مدرك15/.

33 . (اقتصاد ما) ج35/2.

34 . (اقتصادنا)400/.

3 . (مجموعه مقالات فارسى) ج30/1.

32 . (اقتصاد نا) سيد محمد باقر صدر 400/ 721 دارالتعارف بيروت.

38 . (اقتصادنا)301/.

4 . (اقتصاد ما) شهيد سيد محمد باقر صدر ترجمه سيد كاظم موسوى و اسپهبدى ج371/1.

47 . همان مدرك مقاله (تصويرى از اقتصاد اسلامى)36/.

40 . سوره (بقره) آيه 29.

44 . (اقتصاد ما) ج93/2.

46 . (مجموعه آثار شهيد صدر) مقاله: (مبانى اقتصادى در جامعه اسلامى)38/.

42 . (اقتصاد ما) ج326/2.

45 . (تحرير الوسيله) امام خمينى ج626/2.

41 . سوره (حشر) آيه 7.

43 . (اقتصادنا) 666; (وسائل الشيعه) شيخ حر عاملى ج49/11.

5 . همان مدرك ج7/1 ـ 13; ج11/2 ـ 20.

6 . همان مدرك.

7 . (مجموعه آثار شهيد صدر) مقاله مبانى اقتصاد درجامعه اسلامى ترجمه هادى انصارى16/.

8 . (سنتهاى تاريخ در قرآن) سيد محمد باقر صدر دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم.



9 . (بانك اسلامى) سيد محمد باقر صدر ترجمه ح.1. خنجى انتشارات الفتح.



یک شنبه 18 اردیبهشت 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

راهنماي تحقيق در مسائل اقتصادي اسلام و شيوه اجراي آن

در عصر شكل گرفتن سياستهاى پيچيده جهانى و حالت خانواده يافتن ممالك دنيا همراه بااجتناب ناپذيرى فعل وانفعالات سياسى اقتصادى كشورهاى مختلف با يكديگر به جهت پيدايش شركتها و موسسات عظيم و غول آساى اقتصادى يك سيستم بسيار پيچيده اقتصادى نيز بر جهان حاكم شد. حاكميت چنين سيستمى جدااز آنكه مشكلات قبلى انسان را در زمينه اقتصاد عميق تر كرد خود نيز سبب فراهم آمدن مشكلات و مسائل بيشمارى دراين زمينه گشت .
درگير بودن انسان عصر حاضر باانبوه مشكلات اقتصادى ثابت مى كند آنچه به عنوان راه حل از طرف مكاتب گوناگون اقتصادى ارائه شده عملا نتوانسته است مشكل جامعه بشرى را حل كند.
اگرازاسلام به عنوان مكتبى زمانشمول و جاودانه حل اين مشكلات خاسته شود
ترديد نمى كنيد. چنين انتظارى را ما سنگرنشينان فيضيه و رسالت بدوشان حوزه هاى علميه با شناختن [ مسائل مستحدثه اقتصادى] و تطبيق كليات قوانين زمانشمول اسلامى با مصاديق جديد آن بايد برآورده سازيم .
بدين لحاظ آشنائى كامل با سيستم اقتصادى جهان كنونى و جستجوى بى وقفه در منابع و متون اسلامى به منظور پيدا كردن جواب مسائل و مشكلات اقتصادى انسان عصر حاضر بر ما واجب كفائى است .
به نظر ما اولين قدم و عملى ترين اقدام دراين زمينه[ شناسائى مسائل مستحدثه اقتصادى] مى باشد. تا زمانيكه اين مسائل بخوبى شناخته نشده و پيرامون آن آگاهى لازم را نداشته باشيم هرگز توانائى كشف و استخراج احكام اقتصادى اسلام و تدوين آن را بگونه اى كه پاسخگوى مشكلات اقتصادى قرن حاضر باشد نخواهيم داشت .
به اين جهت در نوشته حاضر سعى بر آنست كه اولين گامى دراين جهت برداشته شود تا بتواند به عنوان يك راهنماى عمل و شيوه چگونه آغاز كردن را نشان داده و روزانه اى براى شناسائى مشخص تر مسائل مستحدثه اقتصادى باز نمايد.
بهمين جهت مسائل و مشكلاتى ازاين قبيل بصورت سئوال مطرح مى شود تا انديشمندان تلاشكر حوزه هاى علميه وظيفه خود را پيرامون تحقيق[ در مسائل اقتصادى اسلام و شيوه اجراى آن] با كاوش در متون اسلامى براى پاسخ گوئى به اين مسائل تعقيب كنند.
مبانى كلى اقتصادى
1 مسائل - مالكيت
مفهوم و تعريف مالكيت چيست ؟
آيا مالكيت سابقه تعريف فقهى و يا فلسفى دارد؟
چه كسانى از فقها و فلاسفه اسلامى راجع بان سخن گفته اند.؟
با توجه به اهميت مساله مالكيت و رابطه تنگاتنگى كه با عقود و ايقاعات دارد
آنمقدار كه در فقه راجع به او بحث شده كافى به نظر مى رسد؟
[ - منشاء مالكيت چيست] ؟
آيا مالكيت يك امراعتبارى و قراردادى است يا پديده فطرى و غريزى ؟ مى شود گفت هر دوى اينها در وجود آن سهيم و موثرند؟
[ -حدود مالكيت وانواع مالكيتها]:
آيا مالكيت از نظراسلام انواع گوناگونى دارد؟ چگونه ؟ فرق مالكيت خداوند با مالكيت انسان در چيست ؟
چه تفاوتهائى ميان مالكيت فردى و مالكيت اجتماعى وجود دارد؟ منشا اين تفاوتها كدامست ؟
دراسلام نمونه اى از مالكيتهاى جمعى و عمومى داريم ؟
مالكيت دائمى است و يا قابل سلب مى باشد؟
[قاعده لاضرر] مى تواند دليلى بر قابل سلب بودن مالكيت افراد تلقى شود؟
در صورت قابل سلب بودن مالكيت مى توان گفت مشروعيت آن مشروط است چگونه ؟
با جستجوى در قرآن و سنت مى توان كيفيت آن شروط را بدست آورد؟
بر فرض مشروط بودن اين شرائط كداميك از[ كيفيت تملك نوع تصرفات و يااختيارات مالك] شرط شده اند؟
آيا[ مشروط بودن] و[ محدود بودن مالكيت] متفاوت است ؟
[حرمت احتكار] [ اسراف] و حرمت بدست آوردن مال از راه مدح ظالم توليد و خريد فروش شراب مجسمه و يا نابودسازى اموال شخصى را مى توان از موارد تائيد مالكيت مشروط دانست ؟ در صورت مثبت بودن هر كدام از اين موارد مصداق اخذ شرط در كداميك از مراحل مالكيت هستند؟
مى توان گفت:[قاعده لاضرر] در زمينه مالكيت نسبت به[ احكام اوليه] نوعى[ حق وتو] به حساب ميايد؟
واژه اى كه بتواند قلمروى نفوذاين قاعده را در فقه برساند چيست ؟
آيا در فقه مالكيت از جنبه مصداقهاى آن يك[ امر مطلق شمرد شده] ؟ و يااينكه قابل[ تقيد] بوده واستثناء بردار مى باشد؟
غير قابل تملك بودن برخى ازاعيان و منافع از قبيل شراب تنديس بت ها و... مصداق تقيد مالكيت دراسلام نيست ؟اين عدم مالكيت ناشى از عدم ماليت اين اشياءاست ؟ و يااينكه تحت عناوين ويژه اى ارزش ملكيت رااز دست داده اند؟
رابطه محدود بودن مالكيت با[ ماعون] در قرآن چيست ؟
منظور قرآن از[ ماعون] چيست ؟
مساله[ ماعون] از مسائل تعبديه است يااز مسائل استدلاليه ؟
عمل به آيه[ ماعون] وظيفه اى مستحب است يا تكليفى واجب است ؟استحباب و يا وجوب آن از كجااستفاده مى شود؟
در برخى از روايات[ ماعون] به زكات تفسير شده در حاليكه بعض ديگر [ماعون] را وسائل زندگى و مايحتاج عمومى ماننداثاث خانه [ ديك] [دلو] و غيره 1 دانسته است طبق قواعد فقهى بااين دو دسته از روايات چه بايد كرد؟ غيراز جمع راه ديگرى به نظر مى رسد؟
با توجه به زمانشمولى اسلام مى توان گفت :ابزارهاى ماشينى مصاديق نو ظهور و مستحدثه[ ماعون] مى باشد؟
اگر[ ابزارهاى توليد ماشينى] به عنوان كاملترين نوع رايج[ ماعون] در عصر ما به حساب نيايد با چه قسمتى از فقه مربوط بوده و تحت چه عنوان داخل است ؟
مالكيت شخصى ابزار توليد دراجتماع نمى تواند منع ماعون به حساب آيد؟
2 مسائل حقوق
[ -تعريف حق] - حقوق مطرح شده در فقه اسلامى كدامند؟
تعريف كامل[ حق] از نظر فقه اسلامى چيست ؟
آيا[ حق] با[ ملك] فرق دارد؟ آثار قهرى قائل شدن به يگانگى و يا جدائى حق
و ملك چيست ؟
مى توان گفت : حق نيز مانند ملك به ارث رسيده وارث برده مى شود؟
[ -منشا حقوق]
آيا حق امرى جعلى وانشائى بوده و يا غريزى و فطرى مى باشد؟
با ريشه يابى و كشف منشاء حقوق چه تفاوتهائى را براى حقوق انسان و ديگر جانداران مى توان برشمرد.؟
[ - انواع حقوق]
گوناگونى و تنوع حقوق از منشاء آن سرچشمه گرفته يا مربوط به متعلقات آن مى شود؟
يا تامل درباره دو بخش اساسى حقوق[ : حقوق موضوعه] و[ حقوق طبيعى و فطرى] مى توان يك فلسفه[ اجتماعى] اقتصادى را براى حقوق اسلامى بنانهاد؟
انواع حقوق[ موضوعه] (مانند حق شفعه ) و حقوق فطرى (مانند حق تكامل و حيات ) كدامند؟
با توجه به اينكه دراسلام حقوق واجب و حقوق مستحب داريم . مى توان ملاك استحباب و وجوب آن را تعيين كرد؟
آيا بحث تطبيقى[ مساله حق] و[ ملك] مى تواند دراقتصاداسلامى بحثى علمى و عملى و بنيانى باشد نتايج و آثاراين بحث كدام است ؟
3 مواسات
دراحاديث بسيارى مسلمين موظف شده اند كه اصل[ مواسات] را در ميان جامعه خود بكار بندند. 2
آيا منظوراز آن فقط ايجاد روحيه گذشت واحسان (بصورت اخلاقى ) بوده است . و يااينكه[ مواسات] جنبه اجتماعى داشته و در واقع بايد آن را تحت عنوان[ نظام مواسات اسلامى] مطرح كرد.
مواسات را مى توان پايه نوعى[ نظام تعاون اقتصادى] در جامعه اسلامى گرفت ؟
آيا مى توان[ مواسات اسلامى] را بعنوان شكل خاصى از تعاونى اسلامى پذيرفت ؟
رابطه[ مواسات] با[ انفاق] و[ صدقه] چيست ؟
مساله مواسات را نبايد به عنوان يك بحث مهم و مساله جدى فقه مورد بررسى قرار داد؟
4 ماليت اشياء
- منشاء ماليت اشياء
ملاك[ ماليت] اشياء وارزشمند بودن آنها چيست ؟
مى توان ملاك[ ماليت] اشياء را احتياج انسان فائده شى ء كمبود و مصنوع و دست ساخت بودن و يا چيز ديگرى دانست ؟ آيا يك دانه گندم مال شمرده مى شود؟
در مواردى مانند هوا الماس طلا گندم جو آب شراب گوشت و ماشين سوارى با توجه به ارزش اقتصادى هر يك از آنها كداميك از ملاكهاى ياد شده مى تواند منشاء ماليت شمرده شود؟
چه رابطه اى ميان[ ماليت اشياء] و[ ارزش اضافى] وجود دارد.
اگر يك كارگر مقدارى از وقت خود را صرف توليد شراب پرورش خوك بكنداز نظر فقه اسلامى چه ارزشى را بوجود آورده ؟ تامل دراين سئوال مى تواند پاسخ گوى سئوال قبلى بوده باشد؟
اگر ملاك[ ماليت] اشياا تنها[ مفيد بودن] [ احتياج] [ ميزان كار مصرف شده] شناخته شود حكومت اسلامى مى تواند قيمت ها را كنترل كند؟
از نظر فقه اسلام آيا كنترل سطح نرخها مبتنى بر قواعد خاصى مانند [ماليت اشياء] قاعده[ لاضرر] و غيره مى باشد ياازاختيارات امام مسلمين و ولى فقيه محسوب مى گردد؟
اگر قيمت اشياء براساس ملاك و منشا[ ماليت] آن تعيين و تثبيت شود كسانى
خواهند توانست بااستفاده از قانون [ عرضه و تقاضا] بازار سياه و كمبودهاى مصنوعى ايجاد كنند؟
آيا قانون[ عرضه و تقاضا] رابطه اى با ماليت اشياء دارد؟
اين قانون را نمى توان مخصوص[ نظام رقابتى سرمايه دارى] دانست ؟
5 نظام تعاونى و نظام رقابتى
امروزه دراقتصاد جهانى [ نظام توزيع] از دو شيوه متفاوت و شايد متضاد تشكيل يافته[ 1 نظام رقابتى آزاد[ 2 [نظام تعاونى]:
از نظر فقه اسلام كداميك ازاين دو نظام مقرون به سلامت و در برگيرنده مصالح اجتماع بويژه جامعه ايمانى و موحداسلامى است ؟
دلائل فقهى براى قبول و يا رد هر كدام ازاين دو نظام چيست ؟
در صورت قبول هر يك ازاين دو نظام دلائلى كه بر آن اقامه مى شود جزء كدام دسته ازاحكام[ اوليه] يا[ ثانويه] خواهد بود؟
آيا[ نظام تعاونى] مى تواند نوعى تعادل اقتصادى رااز نظر قدرت خريد به كل اندام جامعه ببخشد؟
اين نظام تنها در يك اقتصاد متمركز قابل پياده شدن است ؟
نظام تعاونى تنها در شكل دولتى آن عملى است و يااينكه غير دولتى ومردمى نيز مى تواند باشد.
اگر[ مواسات اسلامى] زير بناى نوعى[ تعاون اقتصادى] باشد اين [نظام تعاونى دولتى] و يا غير دولتى خواهد بود چگونه ؟
[نظام تعاونى] چه رابطه اى با ملى شدن تجارت خارجى دارد؟ بدون ملى شدن تجارت خارجى امكان عملى شدن[ نظام تعاونى] هست ؟
منظوراز[ بخش تعاونى] قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران چيست ؟ و چگونه مى توان آنرا عملى ساخت .
پى آمدهاى[ سياسى - اقتصادى] نظام تعاونى در جامعه ما چه مى تواند باشد؟
كنترل[ تعاونى هاى غير دولتى] در حكومت اسلامى با چه كسى است ؟
6 تمركز و عدم تمركزاقتصادى
چه تصورى از[ تمركز] و عدم[ تمركز] دراقتصاد جهانى داريم ؟
آيا[ تمركزاقتصادى] فقط در شكل سوسياليستى آن قابل تصوراست و يا شكل ديگرى نيز براى يك اقتصاد[ متمركز] و كنترل شده مى توان تصور كرد؟
اقتصاد هدايت شده بااقتصاد متمركز چه فرقى دارد؟
آيا كشورهاى بزرگ سرمايه دارى جهان نيز به نحو خاصى اقتصاد خود را كنترل نمى كنند؟
برنامه هاى اقتصادى چند ساله دولتهااز مقوله اقتصاد متمركزاست و يا غير متمركز؟
آنچه در قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران اقتصاد كشور را به سه بخش 1 دولتى 2تعاونى 3 خصوصى تقسيم كرده اقتصاد متمركزاست و يا غير متمركز؟
آيا مى توان قاعده] لاضرر] [ لاحرج] واصل عدالت اجتماعى اسلام اختيارات امام و ولى فقيه را دليل بر حمايت اسلام از[ اقتصاد متمركز] دانست ؟
7- تورم
آيا مشكل[ تورم] ( عدم توازن عرضه و تقاضا افزايش بى رويه قيمتها) معلول نارسائيهاى اقتصاد داخلى است و يا بازتاب قهرى اقتصاد بيمار جهان است ؟ يا هر دواينها مى تواند موثر باشد؟
چگونه مى توان اين بيمارى اقتصادى را معالجه كرد؟ با چه طرح و برنامه اى ديگر پديده اى به نام تورم نخواهيم داشت ؟
كداميك از عوامل زير رامى توان بعنوان عامل[ تورم] شناخت .
قيمت تعاونى و قيمت آزاد داشتن كالاها بالا بودن هزينه هاى جارى دولت و كسر بزدجه ناشى ازاين مساله پرداخت سوبسيد براى واردات استقراض از بانك مركزى وافزايش حجم نقدينگى همراه با ريزش غير متعارف پول در جامعه نامناسب بودن نظام مالياتى نسبت با حاد ملت در كل اندام جامعه عدم كنترل دقيق قيمتها همه از مسائلى است كه بايد بررسى وارزيابى و مورد نقد قرار گيرد.
8 مسائل اقتصاد بين الملل
دراقتصاد غرب براى قبضه كامل بازارهاى جهانى تشكيلاتى به نام [كارتل] و] تراست] وجود دارد.
چنين تشكيلاتى به منظورايجاد كمبود و بازار سياه از طريق تبانى [جمعى پر نفوذ] شكل يافته است وانحصارى كردن توليد و توزيع كالاهاى معين را براى افراد بخصوص نيز وظيفه[ تراست] است .
با در نظر گرفتن مبانى فقهى وجوداينچنين تشكيلاتى چگونه است ؟
با توجه به اهميتى كه اين مساله دراقتصاد دارد نسبت به بررسى ضوابط فقهى آن چه كرده ايم تا وسيله جلوگيرى آن را فراهم سازيم .
9 فروش اسلحه به غير مسلمان
آيا مى توان به دولتهاى غير مسلمان در حال صلح اسلحه فروخت ؟
خريداسلحه از كشورهاى غيرمسلمان اگر موجب وابستگى نظامى اقتصادى مسلمين به آنها بشود جايزاست ؟
10 سرمايه گذاريهاى خارجى
سرمايه گذارى كشورهاى غير مسلمان در كشورهاى اسلامى از نظر مبانى فقه چگونه است ؟
گرفتن[ وام] از كشورهاى غيرمسلمان يااز موسسات بين المللى مانند بانك جهانى صندوق بين المللى پول كه وابستگى كامل به غير مسلمانها دارد چگونه است ؟
ملاك جواز و عدم جواز معاملات مسلمين با ممالك غير مسلمان چيست ؟
ظوابط و قوانين مربوط به گمرك نسبت به واردات از نظر مبانى فقهى چگونه است ؟
آيا خريد صنعت مونتاژى از ممالك غير مسلمان جايزاست ؟ نمى توان گفت جواز آن مشروط به شرائط اضطراراست ؟
11 مسائل كارگرى
آيا مسائل كارگرى عصر جديد ( انسان در خدمت ماشين ) تنهااز طريق عقود معهودى ماننداجاره جعاله وامثال اينها بايد بررسى شود؟
اين مسائل را نمى توان جزء[ مسائل مستحدثه] شمرد؟
آيااستخدام همان اجاره است ؟ دليل قانع كننده اى براين مطلب داريم ؟
نمى توان استخدام را بعنوان يك عقد عرفى مستحدثه شناخت و آثار واحكامى خاصى برايش قائل شد؟
- بيمه اجبارى كارگران
آيا بيمه اجبارى كارگران تنهاازاين طريق[ مشروعيت] مى يابد كه گفته شود دولت استفاده كارفرمايان رااز تسهيلات دولتى مانند جاده برق آب ... را مشروط به بيمه كردن كارگران مى كند؟
نمى شود گفت : دولت در مقابل اخذ عوارض و ماليات موظف است كه تسهيلات اوليه را براى همگان بدون اينگونه شروط فراهم كند؟
مشخصات ويژه نظام كارگرى در عصر ماشين از قبيل استخدامى بودن خطرات جانى كارگران اهداف سود دهى و تجارتى كارفرمايان نمى تواند به عنوان حكم اوليه بيمه كردن كارگران را واجب كند؟
در حقوق كارگرى قانونى وجود دارد به نام قانون[ مفرغ دستمزدها] كه طبق آن دست كم مزد كارگر معادل حداقل مقدارى كه براى زنده ماندن خود و عائله تحت تكفل لازم است شناخته شده است .
از نظر مبانى فقه اسلام اين قانون چگونه است ؟
آياايجاد جواضطرار براى خريد نيروى كار جايزاست ؟
قاعده[ لاحرج] و[ لايحل مال امرءالاعن طيب نفسه] مى توانداز قانون [مفرغ] رفع ايجاداضطرار كرده و به آن مشروعيت ببخشد؟
آيا تسلط فرهنگى سياسى واقتصادى كارفرما بر كارگرامريست قهرى ؟
اگروجود چنين تسلطى مشروع نباشد چگونه مى توان با آن مقابله كرد؟
اين سئوالات شايد مجموعه مسائلى اقتصادى باشد كه در شرايط حاضر در جامعه كنونى مطرح است و بر محققان وانديشمندان و طلاب آگاه و روشن است كه اين موضوعات را نيك بيابند و در مورد آنها تحقيق گسترده بنمايند اميداست پژوهش در مورداين مسائل وانعكاس آن سهمى موثر در حل مشكلات جمهورى اسلامى داشته باشد بديهى است طرح مسائل اقتصادى بگونه اى علمى واستدلالى از هر زاويه و ديدگاه نه تنها مفيد خواهد بود واستعدادها و خلاقيت ها را شكوفا خواهد كرد بلكه فضاى آلوده و جناح بندى هاى سياسى را تحت الشعاع خود قرار خواهد داد.



یک شنبه 18 اردیبهشت 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

حاكميت اقتصاد اسلامي و پارادايم انسان و سرمايه

اشاره
حجت‏الاسلام والمسلمين مصباحي از كساني است كه حدود سه دهه در حوزه اقتصاد اسلامي به تدريس و پژوهش پرداخته‏اند. ايشان از ديرباز دلمشغولي مباحث نظري اقتصاد اسلامي را داشته‏اند و در مؤسسه در راه حق، مؤسسه آموزشي ـ پژوهشي امام خميني و دفتر همكاري حوزه و دانشگاه، در مباحث مرتبط با «اقتصاد اسلامي» تأملات و مباحثات و تحقيقاتي ارائه كرده‏اند.
گفت‏وگوي حاضر، فرصتي است بر آشنايي با بخشي از نگرش‏هاي ايشان در نوع نگاه به اقتصاد اسلامي و ميزان تطابق واقعيت‏هاي جاري اقتصاد ايران با آن.

«پگاه»
از اين‏كه وقتتان را در اختيار ما گذاشتيد. تشكر مي‏كنيم و اميدواريم كه سؤال‏هايي كه مطرح مي‏شود و جواب‏هايي كه حضرتعالي مي‏فرماييد، راهگشا باشد.
زماني كه انقلاب اسلامي شكل گرفت بيش‏تر تصور بر اين بود كه در تمام زمينه‏ها تحول صورت مي‏گيرد و ديدگاه‏هاي اسلامي مطرح مي‏شود. ازجمله بسياري به دنبال آن بودند كه اقتصاد را با مشخصات اسلامي تدوين كنند تا بتواند مشكلات جامعه را حل كنند. پيش از هر چيز مايليم كه بدانيم به نظر شما مباني و روند طرح ديدگاه‏ها در «اقتصاد اسلامي» چيست؟
نظريه اقتصاد اسلامي مبتني بر يك تفكر اسلامي است كه اولاً اسلام را يك دين جامع براي اداره زندگي بشر مي‏داند، ثانياً براي سامان دادن به هر بخش و هر بعد از ابعاد زندگي بشر، معتقد به نظام‏مند بودن رهنمودهاي اسلام در آن بخش و در آن بعد است. كساني مانند شهيد آيت‏الله سيدمحمدباقر صدر و شهيد مطهري، از آغاز معتقد به جامعيت دين بودند. همچنين آنان معتقد به نظام‏مند بودن رهنمودهاي دين بودند و اسلام را به عنوان يك مكتب مطرح مي‏كنند. مكتب، معادلِ غربي سيستم است و طبعاً سيستم داراي پاراسيستم‏هايي است. از جمله اين پاراسيستمها، سيستم اقتصادي است كه به هر پاراسيستم، گاهي سيستم هم گفته مي‏شود و گاهي تعبير به نظام مي‏كنند. اين اعتقاد، مبناي مطرح شدن نظريه اقتصاد اسلامي است.
نظريه اقتصاد اسلامي از زمان تأليف كتاب «اقتصادنا»، در ميان علماي شيعه مطرح شده است. در ميان اهل سنت هم من از نظر تاريخي پيش از اين برنخورده‏ام و به منبعي كه نشان بدهد آن‏ها هم در اين زمينه معتقد به نظام‏مند بودن اقتصاد در اسلام و رهنمودهاي اقتصادي در اسلام بوده‏اند؛ گرچه در طول تاريخ اسلام متفكراني در مورد پاره‏اي از مسائل اقتصادي نظرياتي را ارائه كرده‏اند؛ مانند غزالي كه بحثي راجع به پول دارد، يا ابن‏مسكويه سخن از قيمت عادلانه مي‏گويد، و همچنين خواجه‏نصير، ديدگاه‏هايي در رابطه با پاره‏اي و بخش‏هايي از مسائل اقتصادي دارد. ابن‏خلدون در مورد علل شكل و پيدايش ثروت سخن دارد و «كار» را يك مبنا براي توليد ثروت‏ها مي‏داند. اين نظريات به صورت پراكنده بوده، اما يك نگاه جامع و يك نگاه كاملاً نظام‏مند و سيستماتيك در مورد اقتصاد اسلامي را پيش از شهيد آيت‏الله صدر تقريباً نداشتيم.
آيا به طور جدي در جامعه اسلامي ما دنباله كار مرحوم شهيد صدر را گرفته‏ايم؟
بله. اين‏طور نيست كه اين حركت با شهيد صدر آغاز شده و با ايشان هم متوقف شده است. در راستاي نقد نظر شهيد صدر و يا تكميل آن و يا ابداع نظريات تازه‏اي در ابعادي كه ايشان به‏صراحت به آن‏ها نپرداخته است، مطالعات و تحقيقاتي صورت گرفته است. هم در داخل كشور ما و هم در خارج كشور، هم در ميان متفكران شيعه هم در ميان متفكران مسلمان غيرشيعه. در اين مورد مي‏توان به بسياري از كتابها اشاره كرد كه امروز در جهان اسلام چاپ شده و حتي در مراكزي تدريس مي‏شود و تحقيقات در اين زمينه قابل توجه است. خوشبختانه پايان‏نامه‏ها، رساله‏ها، مقالات و تأليفات در اين زمينه گسترش پيدا كرده. گرچه بنده با يك سيستم يا نظام جديدي غير از آنچه شهيد صدر ارائه كرده است، برخورد نكرده‏ام كه بخواهد به صورت يك سيستم جديد تفكرات اقتصاد اسلامي را ارائه كند، اما در راستاي تكميل نظريه ايشان مطالب زيادي گفته و كتاب‏ها و مقالات بسياري نوشته‏اند.
گاهي اوقات اين نظريه شنيده مي‏شود كه سيستم اقتصادي اسلامي، به نوعي يك روايت انتقادي از سيستم‏هاي ديگر است. نظرتان در اين‏باره چيست؟
معتقدم كه طرح سيستم اقتصاد اسلامي از طرف شهيد صدر، با انتقاد از سيستم اقتصاد سوسياليستي و سيستم اقتصاد ليبراليستي شروع شد، ولي اين‏طور نيست كه به همين انتقاد بسنده شده باشد؛ بلكه طرحي نو درانداخته و سيستمي بديل به جاي آن حاضر كرده است. به عبارتي ديگر اگر بخواهيم بگوييم آنچه به نام سيستم اقتصاد اسلامي مطرح شده، صرفاً جنبه انتقادي به ساير سيستم‏ها دارد، حق مطلب را ادا نكرده‏ايم. آري كار با انتقاد نسبت به ساير سيستم‏ها شروع شده، اما سيستم بديلي هم به جاي آن‏ها ارائه كرده‏اند كه اين سيستم از سازگاري بيروني و دروني برخوردار است.
درواقع مي‏فرماييد كه نظريه اقتصاد اسلامي يك سيستم‏سازي كامل دارد؛ بدون اين‏كه به نوعي برداشت از سيستم‏هاي ديگر يا سنت‏شكني همراه باشد؟
كسي كه معتقد است اسلام يك مكتب ارائه كرده كه جامع است، هيچ اشكالي ندارد كه ساير سيستم‏ها را سوژه خود قرار دهد و با الهام گرفتن از آن‏ها به عنوان مدل‏هاي طراحي‏شده توسط ديگران، به طراحي مدل ديگري با اتكا بر منابع ديني بپردازد و اين كار را شهيد صدر كرده است. از اين رو مي‏توان گفت كه سيستم اقتصاد اسلامي، صرف طرح انتقادات نسبت به ساير سيستم‏ها نيست؛ بلكه با انتقاد به ساير سيستم‏ها، سيستم جديدي را هم طراحي كرده كه اين سيستم جديد كاملاً معتمد و متكي بر منابع معرفت ديني است و اگر فرض كنيم آن بخش انتقادي را هم به‏كلي حذف كنيم، اين سيستم از جامعيت و نظام‏مند بودن كامل برخوردار است.
چه تمايزاتي، اقتصاد اسلامي را از ديگر سيستم‏ها جدا مي‏كند؟
شايد بتوان مهم‏ترين نقطه تمايز را مباني فلسفي و معرفتي و انسان‏شناختي اين سيستم با ساير سيستم‏ها دانست. سيستم اقتصاد اسلامي، طبعاً مبتني است بر مباني فلسفي اسلام؛ البته بر اين مباني فلسفي، مي‏توان مباني عقيدتي را هم افزود. تفكر اقتصاد ليبرال و سرمايه‏داري هردو مبتني بر يك مباني دئيستي هستند؛ البته ليبرال‏ها خيلي روشن‏تر. فرض بر اين است كه خداوند جهان را آفريده است، اما جهان را براي استمرار حيات و حركت به خود وانهاده است. تعبير معمار بازنشسته را براي خداوند كرده‏اند. خوب اين يك مبناي كلامي و به تعبيري فلسفي و اعتقادي است كه در تفكر اقتصاد ليبرال وجود دارد. خدا انسان‏ها و جهان را آفريد و آن‏ها را به خود واگذارده است. بنابراين اين انسان است كه درباره خويش و آينده زندگي خود و اهداف و كيفيت اين زندگي و روش‏هاي آن بايد تصميم بگيرد. اما تفكر اقتصاد اسلامي، مبتني بر ربوبيت خداوند است؛ يعني خداوند جهان را نه‏تنها آفريده، اكنون نيز دست‏اندركار اداره آن است و هر لحظه جهان وابسته به اوست و انسان نيز براي اداره زندگي، اهدافي دارد كه خداوند ترسيم كرده است و بايد به گونه‏اي اين زندگي را سامان دهد كه او فرمان مي‏دهد. اين دو مبنا بسيار متفاوت است. اين دو سيستم مباني معرفت‏شناسي متفاوتي هم دارند. مباني معرفت‏شناسي سيستم ليبرال، فرض را بر اين گذاشته است كه انسان ابزارهاي شناختش منحصر و محدود است به حس و تجربه، و فراتر از اين نمي‏رود و حال آن كه مباني معرفت‏شناسي اسلام اين است كه حس و تجربه يكي از راه‏هاي شناخت بشري است كه مورد توجه و تأكيد اسلام هم هست. اما راه ديگر وحي است و احياناً راه‏هاي ديگري هم وجود دارد؛ مانند كشف و شهود كه در مقام معرفت الهي، يعني در مراتب بالاتر از حس و ماده، از اين كشف و شهود هم مي‏توان استفاده كرد. در مباني انسان‏شناسي هم اگر ما انسان را موجودي بدانيم كه آفريده شده است و از آفرينش او هدف خاصي مراد نبوده و اين انسان دستور خاصي براي زندگي ندارد، يا او را موجودي تك‏بعدي و تك‏ساحتي بدانيم، يعني موجودي است مادي، آفريده شده تا اين كه هرچه بيش‏تر از تمتعات اين زندگي دنيا بهره‏مند شود، اين يك نگاه انسان‏شناسانه است. نگاه ديگر اين است كه انسان آفريده شده است براي رسيدن به كمالات، و اهدافي در اين آفرينش بوده است و اين انسان موجودي است چندبعدي كه بعد مادي يكي از ابعاد وجودي اوست. اين هم در اين كه چگونه اين سيستم شكل بگيرد و طراحي شود، تأثير دارد. اين به نظر من مهم‏ترين تمايز بين دو سيستم است. البته وقتي بياييم در عرصه طرح خود دو سيستم مي‏بينيم كه اهداف سيستم اقتصاد اسلامي با اهداف سيستم اقتصاد ليبراليستي، تفاوت زيادي با هم دارند و اركان يك سيستم اقتصاد ليبراليستي با اركان يك سيستم اقتصاد اسلامي تفاوت‏هايي دارند. پيش‏فرض‏هاي اين سيستم با پيش‏فرض‏هاي آن سيستم متفاوت است. بنابراين ما مي‏بينيم تمايزات خودش را در جاهاي ديگر هم نشان مي‏دهد. از اين رو مي‏توان گفت اين سيستم يك سيستم جامع است كه مباني، اهداف، اركان و فروضي براي خودش دارد. سيستم اقتصاد ليبرال هم يك سيستم، متمايزي است كه مباني ـ چه معرفت‏شناسي، چه فلسفي و چه انسان‏شناسي ـ و اهداف و اركان و فروض ديگري دارد. بنابراين كاملاً اين دو سيستم از هم با اين دو وسيله منفك و جدا شناخته مي‏شوند.
فرموديد كه اين دو سيستم در اهداف از همديگر متمايز مي‏شوند؛ در صورتي كه مفاهيمي چون رشد، رفاه و عدالت اجتماعي كه در اسلام جزء اهداف اقتصادي محسوب مي‏شوند، در آن سيستم‏ها هم مطرح است.
ما اگر به اهداف توجه مي‏كنيم، خود اين اهداف تعاريفي دارند. ممكن است كه مشابهت ظاهري در هدف باشد، اما اين مشابهت عميق و اساسي نيست. ممكن است ببينيم واژگان مشابهي در هدف‏گيري اين دو سيستم به‏كار برده مي‏شود؛ مثلاً ما مي‏گوييم سيستم اقتصاد ليبراليستي درصدد رفاه حداكثر است و احياناً كسي مي‏گويد سيستم اقتصاد اسلامي هم درصدد تأمين رفاه و توزيع رفاه است و با همديگر مشابهت‏هايي را دارند؛ اما اگر رفاه را در اين دو سيستم تعريف كنيم، مي‏بينيم رفاه در اين دو سيستم با هم متفاوت است. ما يك مشابهت‏هاي ظاهري در هدف‏ها ديده‏ايم، ولي مي‏بينيم تعريف به ما نشان مي‏دهد كه اين مشابهت‏ها خيلي زياد نيست؛ بلكه شايد تا حدودي شباهت در اسم است و تعبير به اشتراك لفظي، مناسب است. در مورد عدالت اجتماعي نيز همين‏طور است. در ديدگاه متفكران غربي چيزي به عنوان تعادل و اعتدال و عدالت، گاهي به كار برده مي‏شود؛ اما اولاً نه به عنوان يكي از اركان، ثانياً تعادل بازارها را كه ژامباتيسه مطرح مي‏كند، غير از آن چيزي است كه ما از مفهوم عدالت اقتصادي يا عدالت اجتماعي مي‏فهميم و به توزيع درآمد يا توزيع فرصت‏ها يا امكانات نظر داريم. در تفكر اقتصاد ليبرالي هركجا كه بالانس پديد آيد، از نظر آن‏ها تعادل شكل گرفته، ولو اين‏كه اين بالانس يا تعادلي كه پديدآمده به زيان جدي يك طرف و به سود جدي طرف ديگر باشد و بين اين‏ها شكاف را هم احياناً افزايش داده باشد، ولي در تفكر عدالت اجتماعي يا عدالت اقتصادي اسلامي، هرگز چنين بالانسي را عدالت نمي‏نامند. گرچه تعادل پديدآمده، ولي عدالت ناميده نمي‏شود. بنابراين به نظرم مي‏آيد شباهت‏ها تا حدود زيادي در هدف‏گذاري‏ها، ظاهري است و گاهي اشتراك لفظي. اين‏طور نيست كه اين شباهت‏ها، شباهت اساسي و عميق بين اين دوسري مفاهيم باشد.
از عدالت اجتماعي و عدالت اقتصادي در ديد اقتصاد اسلامي چه تعريفي ارائه مي‏شود كه با تعريف عدالت در اقتصاد كلاسيك ليبرالي متمايز باشد؟
در مقابل عدالت فردي ـ كه فرد بايد موجودي باشد عادل ـ و همين‏طور در برابر عدالت در آفرينش و خلقت كه تا حدودي با موزون بودن معنا مي‏شود، عدالتي را مطرح مي‏كنيم كه در سطح جامعه معنا پيدا مي‏كند. عدالت اجتماعي يعني روابط اجتماعي بايد به گونه‏اي باشد كه هر چيزي در جاي خودش قرار گرفته باشد.
«وضع كل شي‏ءٍ في موضعه» كه يكي از تعاريف عدالت است ـ و تعريف خوبي هم است ـ در سطح جامعه اين است كه هر چيزي در جاي خودش قرار بگيرد. يا «اعطاء كلٍ ما يستحقه» به هر كسي آن مقداري داده شود كه استحقاق استعداد و ظرفيت اوست و تعبير امروز شايسته‏سالاري در توزيع مسئوليت‏ها و دادن پست‏ها كه مظهر عدالت اجتماعي است. عدالت اجتماعي ابعاد متعددي دارد: بعد حقوقي، بعد اقتصادي بعد سياسي. شايد بتوان ابعاد ديگري هم برايش ترسيم كرد. البته در بعد اقتصادي توزيع درآمد و ثروت يكي از مظاهر عدالت اقتصادي است و توزيع فرصت‏ها و امكانات پيش از توزيع ثروت و درآمد، يكي ديگر از مظاهر و اساسي‏ترين آن‏ها است. اگر در شرايط برابر، افراد بتوانند از فرصت‏ها به نحو برابر بهره بگيرند، نوعي عدالت در توزيع فرصت‏ها است، و در جامعه عدالت اقتصادي برقرار شده و فاصله ثروت و طبقات به هم نزديك شده است. به عبارتي فاصله زياد نشود؛ در عين اين‏كه فقر از بين برود و فاصله درجات درآمدي يا به عبارتي طبقات درآمدي، عميق نباشد. به گفته شهيد صدر ـ رضوان‏الله تعالي عليه ـ توازن اقتصادي بين درآمدها موجود باشد.
ايشان تعبير خوبي دارند؛ مي‏گويند: ما در اسلام تفاوت طبقات و شكاف طبقاتي نداريم. آنچه احياناً وجود دارد، تفاوت درجات است. اگر ما جامعه آزاد را به سه طبقه فقير، متوسط و ثروتمندي كه با ثروت تكاثري ثروتمند است، در نظر بگيريم، يك جامعه اسلامي نه طبقه فرودست را دارد كه فقير باشند و نه طبقه فرادست را دارد كه ثروت تكاثري داشته باشند. بلكه در يك طبقه است، اما اين طبقه خود داراي درجات است.
اين كه در مسايل اقتصادي، اسلام درجات دارد و طبقات ندارد، تا چه مرحله‏اي مي‏شود «درجه» و از آن‏جا كه گذشت «طبقه» مي‏شود؟
اين البته مقداري شرح و تفصيل مي‏طلبد؛ ولي اگر ما بنا را بر اين بگذاريم كه امكانات جامعه به گونه‏اي توزيع شده است كه هركسي وسيله‏اي براي كار يا سرمايه‏اي براي فعاليت اقتصادي دارد و اين‏طور نيست كه جامعه تقسيم شده باشد به دو بخشي كه بخشي از آن صرفاً داراي نيروي خود است و بخشي از آن صرفاً از راه سرمايه خويش بهره مي‏گيرد، نتيجه‏اش اين خواهد شد كه در افراد اين جامعه (غير از آن‏هايي كه جزء گروه فقرا بوده‏اند و مي‏بايد كمك‏هاي مستقيم نقدي به آن‏ها شود، يعني آن‏هايي كه توانايي كار را ندارند) كسي را پيدا نمي‏كنيد كه به گونه‏اي دستش تهي باشد كه فقط ناگزير از نيروي خودش استفاده مي‏كند و به تعبير ديگر مي‏توان گفت يك بخش عظيمي از جامعه چنين نيستند كه صرفاً از نيروي كار خودشان بهره بگيرند و از آن طرف يك بخش كوچكي از جامعه صرفاً از سرمايه خودشان بهره بگيرند. اگر در سرمايه‏داري تكيه بر اين است كه سرمايه‏داران، خريداران نيروي كارگران هستند، چنين گروه‏بندي متمايزي را در اسلام و تفكر اسلامي نمي‏بينيد. چه اين كه طيف وسيعي از كارگران مسلمان، صاحب سرمايه‏هاي خودشان هستند؛ در عين اين كه با نيروي خود نيز كار مي‏كنند.
جامعه ايران وارد انقلابي ديني شد كه نظام اقتصادي اسلامي بايد بر آن حكمفرما باشد. سؤال اين است كه نظام جمهوري اسلامي ايران تا چه حد در اجراي مباني اقتصاد اسلامي موفق عمل كرده است؟
در آغاز پيروزي انقلاب اسلامي، با توجه به رهنمودهاي امام(ره) قانون اساسي ما بر اساس همين سيستم اقتصاد اسلامي نوشته شد و پاره‏اي از اقداماتي كه در آن زمان انجام شد، در راستاي تحقق همين سيستم اقتصاد اسلامي بود؛ ازجمله شكل‏گيري بانكداري بدون ربا و وضع قانون بانكداري بدون ربا، و عزم بر اين كه ربا از سيستم بانكي حذف شود، و ازجمله راه‏اندازي كميته امداد امام، بنياد مسكن انقلاب اسلامي، طرح شهيد رجايي، توزيع عادلانه امكانات اقتصادي در استان‏هاي كشور، توزيع امكانات بين شهرها و روستاها و توجه بيش‏تر به عمران شهرها و روستاهايي كه از نظر عمران عقب ماندند، راه‏اندازي جهاد سازندگي، تأكيد بيش‏تر بر موضوع خودكفايي در كالاهاي اساسي و... مجموعاً تدابيري بود در راستاي اسلامي‏سازي سيستم اقتصاد كشور كه تحقق يافت؛ ولي آيا اين اقدامات، نظام اقتصادي ما را به يك نظام اقتصاد اسلامي مبدل كرده است؟ پاسخ من متأسفانه منفي است. از نشانه‏هاي اين كه آنچه از سيستم اقتصاد اسلامي مراد و مقصود بوده، تحقق پيدا نكرده است، يكي بقاي ربا در سيستم رسمي و غيررسمي ما است؛ البته تحت عنوان ديگري. افزايش شكاف فقر و غنا از نشانه‏هاي ديگر است؛ به طوري كه معتقدم گرچه در اوائل انقلاب اسلامي ما به يك تقارب طبقات نزديك شديم و طبقات اقتصادي جامعه به همديگر نزديك‏تر شدند، ولي مجدداً به جاي اين كه اين حركت‏ها در مسير نزديك‏تر شدن طبقات اقتصادي به هم استمرار پيدا كند، بازگشت مشاهده مي‏شود؛ به‏طوري كه امروز بخش كوچكي از جامعه ما سهم مهمي از درآمد ملي را به خود اختصاص مي‏دهد و بخش بزرگي از جامعه ما زير خط فقر به‏سر مي‏برند. بيكاري رشد پيدا كرده است و تعداد افرادي كه در زير خط فقر قرار گرفته‏اند، متأسفانه رو به فزوني است. با اين كه مسئله جبران تورم براي كارمندان و كارگران مورد نظر بوده و سالانه مبلغي به حقوق آن‏ها افزوده مي‏شود ـ كه افزوني‏هاي تورم را جبران كند ـ ولي واقعاً نتوانسته اين كار را انجام دهد و اين شكاف افزايش پيدا كرده است. اين موارد به نظر من نشانه عدم تحقق آرمان‏هاي انقلاب اسلامي در زمينه اقتصادي است. اگر از من بپرسيد علل و عوامل چنين مسئله‏اي چيست، معتقدم كه عامل اساسي سياستگذاران و كارشناساني هستند كه از اقتصاد اسلامي چيزي نمي‏دانند و اگر هم ظاهري از عناوين اقتصاد اسلامي را در گفته‏ها و نوشته‏ها و برنامه‏ريزي‏هاي خودشان به‏كار مي‏گيرند، در واقع مي‏خواهند بر برنامه‏ريزي و سياستگذاري و اجرا، لعاب و پوشش و رنگي ظاهري از اسلام بدهند.
ما اقتصاد اسلامي را جدي نگرفته‏ايم! در آموزش‏هاي دانشگاهي‏مان به‏كار نگرفته‏ايم. اگر محتواي آموزش‏هاي اقتصاد دانشگاه‏هامان را مدنظر قرار بدهيم، چيزي نيست جز ترجمه‏ها و استمرار بهره‏گيري از نظريات اقتصادي سرمايه‏داري. شايد بخش اندكي از آنچه را كه دانش‏آموخته ما مي‏بيند، بتوان عنوان اقتصاد اسلامي به آن داد؛ ولي در برابر آموخته‏هاي او از اقتصاد ليبرال بسيار اندك و ناچيز است؛ به طوري كه معتقدم اين اطلاعات اندك در كنار انبوه اطلاعات و آموخته‏هاي از اقتصاد ليبرال، در گوشه ذهن و زواياي ذهن دانش آموختگان جاي درستي را به خود اختصاص نمي‏دهد، تا چه رسد به اين كه بر فكر و ذهن دانش‏آموخته ما چيره و غالب شود و رنگ واقعي اقتصاد اسلامي را بر مجموعه آموخته‏هاي او بزند. نتيجه هم اين مي‏شود كه وقتي در موضوع بانكداري، دانش‏آموختگان اين سيستم وارد سيستم بانكي مي‏شوند، يا وارد سيستم كارشناسي وزارت اقتصاد وزارت بازرگاني و ساير وزارتخانه‏ها، شركت‏ها، بخش عمومي و خصوصي مي‏شوند، آنچه را كه آموخته‏اند، از ذهن آن‏ها تراوش خواهد كرد و به صورت برنامه در مي‏آيد و اجرا مي‏شود. براي همين است كه بانكداري اسلامي كه در قانون بانكداري بدون ربا است، در مقام عمل چيز ديگري از آب در مي‏آيد. براي همين است كه اگر دغدغه‏اي در ميان سياستگذاران اقتصادي كشور وجود دارد، به طور عمده مقولات «توسعه و رشد» مي‏شود و توزيع درآمد، كاملاً مورد غفلت قرار مي‏گيرد، يا حتي در بعضي از دوره‏ها تأكيد مي‏شود كه ما براي دست يافتن به توسعه اقتصادي، ناگزير بايد هزينه‏هايي را بپذيريم و يكي از هزينه‏هاي مهم آن، قبول محروميت بخش مهمي از جامعه هست. پذيرفتند كه سرمايه، عامل و موتور رشد و توسعه است، نه انسان و اگر سرمايه را موتور رشد بدانيم، پس شما بايد بيش‏تر به سرمايه بپردازيد و براي انباشت سرمايه، بايد دست سرمايه‏داران را بوسيد و به آن‏ها هرچه مي‏توانند در استثمار طبقات كارگر و محروم ميدان داد؛ چرا كه آن‏ها دارند كار مي‏كنند كه آينده توسعه را بسازند. اين اعتقاد و اين تفكر مبتني بر تفكر اقتصاد ليبرال است، نه مبتني بر تفكر اقتصاد اسلامي.
البته برخي مي‏گويند در مرحله بنيانگذاري نظام اسلامي، ديد اقتصاد سوسياليستي به نوعي در سيستم اقتصادي ما مطرح بوده است مثل ملّي كردن بانك‏ها يا صنايع مادر و...
من با اين موافق نيستم كه در قانون اساسي نگاه ما نگاه سوسياليستي يا حتي تمايلات سوسياليستي بوده است. ما مواجه با يك اقتصاد سرمايه‏داري وابسته، در رژيم شاه بوده‏ايم و بخشي از آنچه در قانون اساسي مطرح شده، براي انتقال از آن شرايط به شرايط ديگر بوده است؛ مثلاً اصل 44 قانون اساسي در واقع مي‏خواهد زمينه را براي انتقال از دوران حاكميت سرمايه‏داري به دوران حاكميت اقتصاد اسلامي فراهم كند. اما آنچه در مقام عمل در دولت‏هاي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، رخ داده است، اين سخن در موردش تا حدودي صادق است كه در يك دوره نگاه سوسياليستي يا تمايلات سوسياليستي يا شبه‏سوسياليستي وجود داشته است؛ مانند دولت آقاي ميرحسين موسوي كه 8 سال طول كشيد. اگر تركيب و كاركرد را نگاه كنيد، يك چنين تمايلات شبه‏سوسياليستي در كار دولت ايشان مشاهده مي‏كنيد. بسياري از نكاتي را كه مطرح مي‏كردند، در راستاي اصلاح و تصحيح اين نگاه و اين‏گونه تمايلات بود. اگر به صحيفه نور مراجعه كنيد، صحبت‏هايي كه امام در سال‏هاي 61ـ62 و بعد از آن دارند، تأكيد بر اين است كه دولت به تنهايي نمي‏تواند كار كند؛ همچنان‏كه مردم هم بدون كمك دولت نمي‏توانند كار كنند. بايد دولت برنامه‏ريزي و نظارت كند و كارها را به مردم واگذارد راه‏اندازي دانشگاه‏هاي غيردولتي و مدارس غيرانتفاعي با تأكيد و فشار و اصرار امام بود و همين‏طور بازكردن باب واردات كالاها و ماشين‏آلات با سرمايه‏گذاري بخش خصوصي، توسط مردم، با تأكيد بسيار امام بود. اگر آن دوره را مرور كنيم، دوره‏اي بود كه سعي دولت بر آن بود كه حتي توليد داخلي برنج و عرضه برنج را در كنترل خود درآورد، و اين‏كه با وامي كه مي‏دهد آن را كنترل كند؛ مثلاً به كشاورزان خوزستان بگويد: به كساني وام مي‏دهيم كه گندم بكارند؛ به آن‏هايي كه مثلاً خيار مي‏كارند، وام نمي‏دهيم، يا جاده‏هاي ما براي جابه‏جايي خيار و هندوانه بسته است و براي انتقال گندم باز است، يا جايي كه ما مي‏گوييم سيب‏زميني بكاريد، بايد سيب زميني بكاريد اين نگاه در آن دولت وجود داشت. طبعا اين نگاهِ شبه‏سوسياليستي دولت را وامي‏داشت كه برنامه‏ريزي كند و كشاورزان آنچه دولت مي‏گويد، بكارند؛ كارخانجات آنچه دولت مي‏گويد، توليد كنند و سعي بر اين بود كه برنامه‏ريزي كاملاً متمركز باشد. اما از دوران رياست جمهوري جناب آقاي هاشمي رفسنجاني، بازگشايي با بها و آزادسازي‏ها و حذف پاره‏اي قوانين صورت گرفت كه به تعبيري دست و پا گير تلقي مي‏شد؛ هم در توليد كالاها، هم در واردات و هم در صادرات و هم در سرمايه‏گذاري. اما اولاً نگاه اين طور نبود كه رو بياورد به سمت اقتصاد اسلامي و بگويد حالا كه داريم از يك سري تمايلات شبه‏سوسياليستي خودمان را خارج مي‏كنيم، پس برويم به سوي يك حالت و انديشه مستقل. جالب اين است كه در همان دوره، پاره‏اي از مديران و سياستگذاران، كساني بودند كه وقتي به آن‏ها گفته شد بياييد از اقتصاد اسلامي بهره بگيريد، گفتند: ما چيزي به نام اقتصاد اسلامي نداريم و اگر داريد، آيا فرموله و تئوريزه شده است؟ فرمول آن را به ما بدهيد تا ما به كار گيريم. يعني اين مسئوليت را براي مثلاً سازمان برنامه و بودجه قائل نبودند كه بايد در پي شناخت اقتصاد اسلامي برآيند. ما نمي‏گوييم اقتصاد اسلامي، آن‏چنان‏كه اقتصاد ليبرال طي 300 سال تئوريزه شده است، از چنان پشتوانه نظري برخوردار است و تئوريزه شده است؛ ولي مي‏توان مجموعه‏اي از اساتيد اقتصاد در دانشگاه‏ها و اساتيد حوزه سامان داد و در يك برنامه 5 ساله، 10 ساله، 20 ساله، به تئوري‏پردازي اقتصاد اسلامي و فرموله كردن آن براي اجرا در دهه‏هاي بعد پرداخت. اما اين فكر و عزم نبود و نهايتا آنچه را كه خوانده بودند و به عنوان تئوري‏هاي روشن و قاطع اقتصاد خُرد يا كلان پذيرفته بودند، همان‏ها را به كار گرفتند. در مقام خصوصي‏سازي و كاهش بار دولت، شركت‏هايي را پديد آوردند كه وابسته به وزارت خانه‏ها و دستگاه‏هاي دولتي بود كه از بودجه دولتي ارتزاق مي‏كرد، ولي پاسخگو به سؤالات دستگاه‏هاي حسابرس دولتي هم نبود و منشأ مسائل ديگري شد. به عبارت ديگر بازگشت از يك تمايلات نزديك به سوسياليسم، به تمايلات سرمايه‏داري يا نزديك به سرمايه‏داري. آن شيوه هم براي اقتصاد ملي بسيار زيان آور بود و هم دولت متورم شد و بخش دولتي بارش سنگين‏تر گرديد. آن نگاه سرمايه‏داري هم كه بخش خصوصي را فعال مي‏كند و به آن ميدان مي‏دهد، تحقق خارجي پيدا نكرد. من معتقدم كه بايد در مورد اقتصاد اسلامي، سرمايه‏گذاري كنيم؛ هم از نظر تئوريك و هم نظر كاربردي ساختن اين اقتصاد و اين استعداد در انديشمندان ما وجود دارد. بنابراين آينده‏اي را با وضع فعلي پيش‏بيني نمي‏كنم؛ مگر عزمي ملي خصوصا در سطح مسئولين نظام و دولت پديد آيد و به اقتصاد اسلامي بها بدهند. من قبلاً راه‏اندازي مركز مطالعات اقتصاد اسلامي را پيشنهاد كردم، در سطحي فراتر از يك دانشكده و يك مؤسسه. يك نهاد و يك دانشگاهي كه مورد توجه قواي سه‏گانه نظام قرار گيرد، مورد حمايت مجمع تشخيص مصلحت نظام و مقام معظم رهبري قرار بگيرد و از فرهيختگان داخل و خارج كشورمان ـ از كساني كه انديشه اقتصاد اسلامي دارند ـ دعوت شود و متمركز باشند در تحقيق و مطالعه در مورد اقتصاد اسلامي؛ كارهايي كه ديگران كرده‏اند پي‏گيري كنند؛ حرف‏ها و بحث‏هاي تازه‏اي هم از خودشان داشته باشند.
در پي‏گيري چنين مطالعات راهبردي و مهمي در مورد اقتصاد اسلامي، از ديدگاه حضرت امام چه بهره‏برداري‏هاي مبنايي ـ اجرايي مي‏توان داشت.
پاره‏اي از مطالبي كه ايشان بيان كردند، يا در نامه‏هايشان آمده، در مورد مباحث نظري اقتصاد اسلامي است. پاره‏اي از آنچه از آن‏ها، در مورد خاص اقتصاد ايران است و راهگشايي و راه‏حل براي اقتصاد ايران است. در مورد آن بخش اول كه جنبه نظري دارد، امام به صورت خيلي روشني اقتصاد اسلامي را اقتصادي مي‏داند متفاوت و متمايز از اقتصاد سرمايه‏داري ليبرال و اقتصاد سوسياليستي. اقتصاد سرمايه‏داري ليبرال قائل به حاكميت سرمايه است و بزرگ‏مالكي در آن اقتصاد پذيرفته است. امام بزرگ‏مالكي را هم در كشاورزي و هم در صنعت و هم در معدن و ساير موارد؛ ناسازگار با اسلام تلقي مي‏كنند و در مقابل اقتصاد سوسياليستي كه قائل به برنامه‏ريزي متمركز و به دست گرفتن نبض اقتصاد در دست دولت است، امام معتقد است كه اقتصاد اسلامي با اين اقتصاد نيز ناسازگار است و به تعبير امام، اقتصاد اسلامي توده‏هاي مردم را به فعاليت اقتصادي مي‏كشاند و به آن‏ها انگيزه مي‏دهد. مالكيت را محترم مي‏شمارد؛ مالكيتي كه حاكي از كار و سرمايه‏گذاري مشروع باشد كه در رژيم سوسياليستي چنين چيزي پذيرفته نيست. هم مالكيت زمين هم مالكيت كارخانجات هم مالكيت معادن در نظام اقتصادي اسلامي پذيرفته است؛ ولي نه به معناي مالكيت صاحبان سرمايه بزرگ و ميدان دادن به آن‏ها و آزادگذاشتن آن‏ها در استثمار طبقه كارگر؛ بلكه به معناي مالكيت توزيع شده در ميان آحاد افراد مردم و مجموعه خانوارها. نكته ديگر موضوع فقر و غنا است كه امام معتقدند اقتصاد اسلامي، اقتصادي است كه در آن فقير باقي نمي‏ماند و هر كسي به حداقلي از معيشت و امكانات زندگي كه متناسب با شأن يك انسان است، دست خواهد يافت؛ يا از راهِ‏كار و فعاليت خودش، يا از راهِ كمك‏هاي دولت و مردم. در اقتصاد اسلامي، هرگز طبقات اقتصادي بسيار مرفه، شكل نمي‏گيرد و حتي در يك شرايطي امام معتقدند كه اگر با استفاده از همه راهكارهاي تعديل و توزيع ثروت، حاكم اسلامي مشاهده كند كه بخش مهمي از ثروت در دست عده معدودي گرفتار آمده است و فرض بر اين باشد كه منابع كسب اين ثروت و درآمد هم مشروع بوده است، براي رعايت مصالح نظام و اسلام و مسلمين، اين ثروتِ مشروع را نيز مي‏توان تعديل كرد و بخشي از آن را در اختيار دولت اسلامي يا نيازمندان و ديگران گذاشت. امام خميني(ره) اقتصاد اسلامي را يك اقتصاد آميخته با ارزش‏ها و اخلاق مي‏داند. معتقد است كه اگر مي‏خواهيد فقرا تأمين شوند، نبايد بگوييد به هر وجه و هر شكل بايد از صاحبان سرمايه گرفت و به فقرا داد كه اين خسران عظيمي به دنبال دارد؛ بلكه بايد منابع اين رفع فقر، منابع مشروع و قابل قبولي باشد يا از راه‏هاي قانوني و شرعي تعيين شده يا با رضايت صاحبان ثروت اين كار صورت بگيرد. بنابراين اقتصاد اسلامي يك اقتصاد ارزشي و اخلاقي است.
در مورد اقتصاد ايران، امام چند رهنمود مهم دارند. در نامه‏اي كه براي سران سه قوه يا رئيس جمهور نوشته‏اند و مسئله بازسازي اقتصادي جمهوري اسلامي را در آن نامه مطرح كردند، روي اين نكات تأكيد شد. يك نكته اين بود كه اولين مسئله‏اي كه بايد به آن بپردازيد، خودكفايي در محصولات و كالاهاي اساسي مورد نياز جامعه است؛ امام خصوصا بر روي گندم تأكيد كردند و معتقد بودند كه محور بازسازي اقتصاد اسلامي، بايد كشاورزي باشد. مي‏فرمودند كه كشور ما از نظر كشاورزي هم زمينِ مستعد و مناسب و هم آب به قدر كافي و هم مهارت كشاورزي و نيروي انساني را به قدر لازم دارد؛ بنابراين كشور نبايد از نظر كالاهاي اساسي نيازمند به خارج باشد و اگر كشاورزي را محور قرار دهيد،به معناي آن نيست كه صنعت را به كناري بگذاريد. سعي كنيد صنعت را با توجه به نيازهاي كشاورزي سامان دهيد؛ يعني امام كاملاً متوجه بودند كه بايد كشاورزي محور قرار داد، نه اين‏كه كشاورزي تمام همت دولت و برنامه‏ريزي اقتصادي را به خود جلب كند. بلكه صنعت هم نياز داريم، اما صنعتِ معطوف به كشاورزي و صنعتِ مكمل كشاورزي؛ مانند سدسازي‏ها، شبكه‏هاي آب‏رساني، توليد بذرپاش، توليد تراكتور، كمباين و كاميون براي حمل و نقل محصولات كشاورزي و صنايع غذايي و بسته‏بندي و همه صنايعي كه مي‏توانند كشاورزي را حمايت و تكميل كنند. مي‏فرمودند به صنعت زيربنايي هم توجه داشته باشيد و مبادا توجه به صنايع زيربنايي شما را از صنايع كوچك غافل كند. توجه مي‏دادند كه اتحاد جماهير شوروي به صنايع زيربنايي توجه كرد، اما از صنايع كوچك غافل شد و نتيجه اين شد كه از نظر اقتصادي و توليدات محصولات صنعتي بسيار نيازمند به كشورهاي ديگر صنعتي شد. بنابراين امام نگاه جامعي را به مباحث اقتصاد ايران داشتند.
با توجه به ديدگاه‏هايي كه از حضرت امام در نظام اقتصاد اسلامي ترسيم كرديد و نيز اين كه در قانون اساسي هم سيستم اقتصادي مستقل و متفاوت از سيستم‏هاي اقتصادهاي ديگر مطرح است، چرا نظام اقتصادي در عمل با آن ديدگاه‏هاي مبنا در قانون اساسي و رهنمودهاي حضرت امام، شكل نگرفت؟
همان‏طور كه گفتم اكثر كساني كه امروزه سياستگذاري اقتصادي يا برنامه‏هاي اقتصادي ما را تدوين مي‏كنند يا در مقام اجرا و عمل به سياست‏ها و برنامه‏ها هستند، با اقتصاد اسلامي چندان آشنايي ندارند. شايد نتوان ايراد و اشكال جدي هم به يك يك آن‏ها گرفت. چه اين كه نظام آموزش عالي ما به آن‏ها چيزي غير از اين نداده است و ما آن‏ها را مستقيما در برنامه‏ريزي‏هامان به كار گرفتيم و در تصميم‏گيري‏هاي اقتصادي به آن‏ها نقش مطلق داديم. بنابراين چه انتظاري داريم كه اين‏ها بيايند از رهنمودهاي امام يا آنچه را كه به نام اقتصاد اسلامي از منابع اسلامي بر گرفته شده و آن‏ها نخوانده‏اند، يا اگر خوانده‏اند گوشه‏اي از مجموع اطلاعات آن‏ها بوده و به جان آنها ننشسته و به باور آن‏ها وارد نشده، به كار بگيرند؟ من مشكل را در آموزش عالي اقتصاد مي‏دانم.
خودتان فرموديد 8 سال شبه نظام ديگري بوده و بعد هم شبه نظام ديگري پياده مي‏شود. چرا در درون سيستم، نهادها و ابزارهايي نيست كه مانع شود و در مقابل افراط‏گروي مقابله كند؟
شايد علت اين است كه نهادي به صورت علمي بتواند چنين تصميم‏گيري‏هايي را بشكافد و باز كند و ريشه‏هاي فكري آن را نشان دهد و آثارش را بيان كند، وجود ندارد؛ يعني ما يك نهاد علمي نداريم كه آن نهاد علمي انتقاد كند. اين مطلب در روزنامه‏ها آمد و در مجلس هم مطرح شد كه نظام بانكي ما در صدد فروش اوراق قرضه به مبلغ 500 ميليون يورو توسط يك بانك فرانسوي به نام «پاري با» هست. آيا ده سال قبل تصور مي‏شد يك برگه استقراض در سيستم پولي داخلي خودمان به كار گيريم، تا چه رسد در سيستم مالي بين‏المللي و ارزي؟ امروز در شرايطي اين كار صورت مي‏گيرد كه دولت ما مدعي است بيش از حداقل 7 ميليارد دلار ذخيره ارزي در صندوق ويژه‏اي دارد. 500 ميليون يورو، در مقابل 7 ميليارد دلار، چه ارزشي دارد؟ چه مشكلي سيستم پولي و ارزي ما را وادار كرده است كه در سطح بين‏المللي به اين شكل و با نرخ بهره‏اي بالاتر از نرخ بهره بين‏المللي قرض كند؟ چون اوراق قرضه، نرخ بهره‏اش معمولاً يكي دو درصد بالاتر از قرضه‏هاي ديگر است. چه چيزي ايجاب كرده چه ضرورتي وجود دارد؟ به نظر مي‏آيد اين‏جا يك مجموعه كارشناسي علمي بايد بيايد يك انتقاد جدي و عالمانه از اين شيوه كار، از اين‏گونه كارها انجام بدهد و دولت و مجلس را به بازنگري در يك چنين تصميمي وادار بكند. البته وقتي كه اين مسئله مطرح مي‏شود، شوراي نگهبان مي‏گويد كه ما چيزي را به عنوان استقراض از خارج تصويب نكرده‏ايم؛ يعني اگر در مصوبه مجلس اين بود كه استقراض از خارج به صورت توزيع اوراق قرضه است، قطعا شوراي نگهبان تأييد نمي‏كرد. ما كه در 23 سال گذشته براي يكبار هم كه شده به صورت آشكار توزيع اوراق قرضه را در سيستم خودمان نپذيرفته‏ايم، چگونه توزيع اوراق قرضي ارزي را در سيستم بانكي خارجي مي‏پذيريم؟! به نظر مي‏آيد يك نهاد علمي بايد اينجا وجود داشته باشد كه بتواند اين‏ها را به صورت جدي مورد انتقاد قرار دهد و در مطبوعات، در كارشناسي‏هاي مجلس و در جاهاي ديگر، اين‏ها را مطرح كند. ببينيد ما داريم از غيرمسلمين استقراض مي‏كنيم؛ اين‏جا دو تا مشكل وجود دارد: يكي اوراق قرضه بهره‏دار است؛ يكي استقراض از غيرمسلمين است. اگر همين را به صورت اوراق قرضه داخلي پخش كنيم، لااقل از مسلمانان استقراض كرده‏ايم. يكي از دو اشكال را ندارد، يا اين اوراق قرضه را اگر كشورهاي اسلامي بپذيرند كه براي ما خريداري كنند، يكي از آن دو اشكال را ندارد. به هر حال اين مي‏تواند يك بديل باشد. هنوز اضطرار به حدي نيست كه براي توسعه سرمايه‏گذاري‏ها بياييم از اوراق قرضه ارزي استفاده كنيم. علاوه بر اين من اين‏طور مطلع شدم كه مجموعِ وجوهي كه تحت عنوان اين اوراق قرضه ارزي گرفته مي‏شود، مي‏خواهد به پروژه‏هاي عمراني در استان‏هاي كشور توزيع شود؛ يعني حدود 400ـ500 پروژه عمراني ما با اين وام گره مي‏خورد. چه سرنوشتي در انتظار اقتصاد كشور ما با چنين شيوه كاري هست؟ معتقدم كه مراكز مستقل و عالمانه‏اي بايد وجود داشته باشند كه اين‏ها را مورد انتقاد قرار بدهند و جلوي چنين شيوه‏هاي نادرست و نامطلوبي را كه افراط در گرايش به اقتصاد ليبرال و وابسته كردن اقتصاد به اقتصاد جهاني هست، بگيرند.

 



یک شنبه 18 اردیبهشت 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

چرا اقتصاد اسلامي مهم است؟

مقدمه: اهداف و فرضياتهدف اصلي اين تحقيق تحليل اين مسئله است كه چرا و به چه دلايلي مطالعة اقتصاد اسلامي بايد مدّنظر مسلمانان قرار گيرد. اين دلايل به صورت حداقل هفت الزام اقتصادي – اجتماعي و سياسي شرح داده شده است. يك روش مقايسهاي يا تطبيقي نيز، براي نماياندن هر چه دقيقتر ديدگاه اسلام انجام ميشود. مخاطبان اصلي اين مطالعه نخست دانشجويان مبتدي و اساتيد اقتصاد اسلامي ميباشند، اما هر دانشجوي علاقمند به موضوع نيز، ميتواند از آن استفاده نمايد.
چكيده:نظام اقتصادي اسلام علي رغم داشتن برخي وجوه مشترك با ساير سيستمهاي اقتصادي موجود ، خود هويتي مستقل و منحصر به فرد داشته و مباني آن ريشه در معيارها و ارزشهاي نشأت گرفته از قرآن، حديث ، سنت، اجماع و اجتهاد دارد.از آنجا كه اصول و مباني اقتصادي اسلام، هم به صورت ايستا و هم به صورت پوياست بنابراين تركيبي از وضعيتهاي خودگرداني، تعاوني ، رقابتي و كنترلي در اين نظام اقتصادي مشهود است.استفاده از اخلاق در تحليل موضوعاتي چون توليد، تعادل بازار، تعيين رفتار مصرف كنندة ، گرفتن ماليات، تخصيص منابع و توسعه از مهمترين وجوه افتراق اين نظام اقتصادي با ساير نظامهاست ( به طور مثال: انگيزه اوليه در توليد در اين نظام، رفاه عمومي است و نه به حداكثر رساندن سود فردي). ناسازگاري نهادهاي اجتماعي و اقتصادي سرمايهداري با ساختار اجتماعي و فرهنگ و سنن جوامع اسلامي و وجود بحران در روابط اقتصادي ميان كشورهاي توسعه يافته و توسعه نيافته كه آثار سويي بر وضعيت معيشتي ملتهاي مسلمان داشته و دارد . رويكردي جدّي و دوباره را در سطح ملّي و بين المللي به ويژه ميان كشورهاي اسلامي به اقتصاد اسلامي ميطلبد.مقاله حاضر با تبيين برخي وجوه تمايز نظام اقتصادي اسلام با ساير نظامهاي اقتصادي و همچنين تشريح مشكلات و نابسامانيهاي مسلمانان در جهان امروز، لزوم تلاشي همه جانبه از سوي كليه كشورهاي اسلامي را در تدوين و اجراي اين نظام براي رهايي از نابسامانيهاي اقتصادي و اجتماعي موجود، متذكر ميگردد. هفت دليل براي اعتقاد به اقتصاد اسلامي ويژگي و خصوصيات انساني به وسيلة كار روزانه او و منابع مادي كه او بدست ميآورد شكل گرفته، و بيش از هر عامل ديگر (بجز آنچه از اعتقادات مذهبي او ناشي ميشود) در اين شكلگيري نقش داشتهاند. دو نهاد بزرگ, شكلدهنده تاريخ جهان بودهاند: " مذهب" و " اقتصاد"« آلفرد مارشال» دو فرضقبل از اينكه وارد بحث شويم، شايد بهتر باشد به توضيح دو فرض زير كه اين تحقيق براساس آنها تدوين يافته است بپردازيم:اول اينكه؛ اسلام براي مشكلات و مسائل مختلفي كه جوامع اسلامي در حال حاضر با آن مواجهاند، پاسخ دارد. امّا فروضي كه با نمونة ارتدكس نئوكلاسيكي و يا نمونة ماركسيست – راديكالي بر آنها متكي هستند، در توضيح ديدگاه جهاني اسلام در موضوعات اقتصادي ، ناقص، نامناسب و ناتوانند. اگر چه اين نظامها ممكن است در محيط اقتصادي – اجتماعي و همچنين در چارچوب ارزشي خود كارآيي لازم را داشته باشند، اما اين بدان معني نيست كه نهاد و عملكرد به كار گرفته شده در اين نظامها ماهيتاً غير اسلامي است. واقعيت اين است كه هر سيستم يا نظام فكري ، در اين سري از فرضيهها و عقايد خود، با سيستم فكري ديگر مشترك است. هويت هر نظامي فقط از طريق تأكيد، يا برخي از فروض به وجود ميآيد.دوم اينكه: در مرحله بعد آنچه مطرح ميگردد اين است كه اقتصاد اسلامي، فروضي مربوط به خود دارد. در يك بررسي عملي ، اقتصاددانان مسلمانان ممكن است، آن فروض را صرفنظر از سيستمهاي اقتصادي و اجتماعي ، پذيرفته، رد، تعديل، و يا تغيير دهند. به عبارت ديگر اگر بررسي علمي، آنها را به اين امر متقاعد كند كه از هر نهاد موجود و يا عملكرد در سيستم سوسياليستي و يا سرمايهداري حمايت كنند، در پذيرش يا قبول آن نهاد يا عملكرد، در يك چارچوب اسلامي، اشكالي بر آنها وارد نيست. در هر صورت، اسلام به عنوان يك قرض دهنده به جاي قرض گيرنده آن، باقي خواهد ماند. چرا كه اسلام مقدم بر هر يك از سيستمها عمده اقتصادي موجود بوده است. □ هفت دليل براي اعتقاد به اقتصاد اسلاميدلايلي هم وجود دارد كه بر حسب الزامهاي هفتگانه زير توضيح داده ميشوند: الزامهاي ايدئولوژيكالزامهاي اقتصاديالزامهاي اجتماعي الزامهاي اخلاقيالزامهاي سياسي الزامهاي تاريخيالزامهاي بينالمللي الزامهاي ايدئولوژيكنياز به مطالعات اقتصاد اسلامي، به عنوان شاخة جداگانهاي از علم، ريشه در مفهوم ايدئولوژي اسلامي كه شامل ديدگاههاي جهاني اسلام، ارزشها، معيارها و كاربردهاي آنها در زندگي روزانه ميباشد دارد. اين عقايد و ارزشها مستقيم و يا غير مستقيماند، نه تنها از قرآن ، حديث و سنت ( گفتار و سنت رسول گرامي اسلام) بلكه از اجماع ( توافق عام بر پايه رويه پذيرفته شود) و اجتهاد(تفكر نو) استنباط ميگردد.اين قوانين اسلامي هم داراي انعطاف و هم تغيير ناپذيرند. هنگامي كه قرآن چارچوبي از اصولي كه وابسته به زمان خاصي نيستند ترسيم ميكند, جزئيات علمي آن اصول, تابع تفاسير و تجديد نظرها خواهد بود. بنابراين شريعت هم به صورت ايستا و هم به صورت پويا اصول اقتصادي اسلام و در نتيجه تحليل اقتصادي را در اختيار ما قرار ميدهد. اين تحليل به وسيله تركيبي منحصربهفرد از اصول خودگرداني, تعاوني, رقابتي و كنترلي هدايت ميشود. لذا اقتصاد اسلامي در آن واحد تعاوني, رقابتي و كنترلي است. اين فهم از تركيب منحصربه فرد اصول, بايد بينشي بنيادي نسبت به عمل نظام اجتماعي اسلام ترسيم نمايد؛ همانطور كه براي "آدام اسميت" اصل خودگرداني كه از طريق دست نامرئي رقابت به ثمر رسيد, بينشي نسبت به پيشرفتهاي بزرگ تئوريكي اقتصاد بازار را فراهم ساخت و همانطور كه اصل انتخاب طبيعي كه از طريق منطق بقاي اصلح به ثمر رسيد, بصيرت لازم را جهت فهم تئوري تكامل تدريجي داروين فراهم نمود. به هر حال اصول خودگرداني, تعاوني, رقابت و كنترل در اقتصاد اسلامي بسيار منحصربه فرد ميباشد. چراكه اين اصول تابع كنترل دستوري بالاتري هستند كه از قرآن و سنت استنباط ميگردد. اصول فوق توسط خداوند معين ميشوند. اين ديدگاه جهاني اسلام, اعتقادي دو جنبهاي, شامل مسئوليت,پذيري و حسابگري و بازگشت مطرح كرده است, كه جنبهاي از آن به قبل از مرگ و در هنگام حيات و جنبة ديگر به بعد از مرگ مربوط است. اين جهان بيني در واقع بعد تازهاي به تحليل اقتصادي موجود اضافه كرده است. به هر حال, انعطاف و تغييرناپذيري اين كنترل دستوري, به طبيعت مسئله مورد بررسي بستگي دارد و انعطافپذير است به خاطر اينكه زمينهاي براي استدلال و تفكر نو فراهم ميسازد؛ و تغييرناپذير است به اين علت كه ارزشهايي كه به طور صريح يا ضمني در قرآن مطرح شدهاند, براي هميشه تغييرناپذير خواهند بود. مثلاً مواردي كه وجوه زكات در آنها بايد خرج شود ثابت است و جزئيات عملي و اسلوب پرداخت تغيير خواهد كرد, و همچنين در حاليكه مالكيت خصوصي بوضوح در شريعت به رسميت شناخته ميشود, حدّ و اندازة آن مجاز شمرده ميشود و بستگي به شرايط اقتصادي –اجتماعي دارد. بنابراين لزوم استفاده از استدلال اقتصادي بر پاية اخلاق, از آنجا ناشي ميشود كه الگوهاي رفتاري مناسب براي دستيابي به اهداف در نظر گرفته شده, استنباط گردد. هدف اقتصاد اسلامي هنگامي كه از گمنامي درآمد, به صورت اصول موضوعهاي, شكل يافته است كه مراحل پي درپي همبستگي فني, و بايد پاسخ رفتاري با آن تطبيق يافته, پيوند داده شده يا تعديل شود. مثلاً اگر هدف ما دستيابي به تعادل بازار باشد قانون عرضه و تقاضا ديگر مقدم بر رفتار انساني نيست كه بتوان آن را بر تمام وضعيتهاي بازار تطبيق داد و براساس آن خطمشي و دستورالعملي را پديد آورد كهمصرف كننده و توليد كننده از آن پيروي كنند. همچنين ميل نهايي به مصرف, ديگر يك عامل ثابت رفتاري نيست تا آن را به عنوان وسيلهاي براي تعيين ضريب فزاينده به كار ببريم و الگويي براي تعيين رفتار مصرف كننده باشد. لازم به ذكر است كه داشتن ضريب فزاينده براي رسيدن به اهداف خاص اقتصاد كلان ضروري است. همچنين نظريه ميل نهايي به پسانداز، ديگر نميتواند توجيهگر ماليات گرفتن از فقرا باشد، چه اينكه ميل نهايي به پس انداز با ثروت نسبتي مستقيم دارد. بعلاوه منع بهره و حذف آن از اقتصاد يك الزام ايدئولوژيك است. گذشته از ملاحظات اخلاقي عدالت اجتماعي استفاده از نرخ بهره به عنوان يك ابزار تخصيص منابع چندان مناسب نيست, چه اينكه از هزينه جانشيني ميتوان به عنوان يك معيار قابل مشاهده براي نرخ سود مورد انتظار استفاده كرد. همينطور در تئوري توسعه در بستر ايدئولوژي بايد چارچوب وسيعي از ملاحظات توسعة متوازن (توسعه همراه عدالت) همة اعضاي جامعه, شامل نسلهاي آينده, حيات وحشي و ديگر موجودات زنده و استفاده از منابع غيرانساني, چه طبيعي و چه فيزيكي را مدنظر قرار داد. و به اين ترتيب گروهي ديگر از مفاهيم مانند, مصرف, توليد, پول, بانكداري, بيمه, سرمايهگذاري و بازده نيز ميتوانند در معرض نقد اخلاقي و ايدئولوژيك قرار گيرند. طرح اين متغييرهاي اخلاقي و معنوي باعث نميشود كه مسئلة زمان در تئوري اقتصاد اسلامي لحاظ نشود. آنچه زمان در آن لحاظ نميشود اصول موضوعهاي است كه مستقيماً از قرآن اخذ ميشود. در نتيجه تئوري اقتصاد اسلامي در ابتدا به نظريهپردازي در مورد مجموعه وقايع خاصي كه در چارچوب اهداف آن قرار دارد سروكار پيدا ميكند. لذا كار تئوريك اقتصاددانان اسلامي بايد همراه با پيشرفت دانش انگيزههاي رفتاري و يا تغيير اطلاعات محيطي, تغيير يابد. در پرتو اين امر مشاهده ميشود كه لازم است مفاهيم يا معاني علمي را در اهداف و وسايل فردي و اجتماعي دخالت داد و آن نياز به نهادي كردن تعداد وسيعي از قوانين رفتاري دارد. حداكثر سازي توليد و رضايت مصرف كننده با پيچيدگي زياد سيستمهاي ارزشي نهادشده و زير مجموعههاي آن تناسب دارد. به عنوان يك اصل, سيستم كنترل, با سيستمهاي كنترل موجود اشتباه نميشود. چراكه سيستمهاي كنترل موجود درپي تثبيت امور اقتصادي در اقتصاد بازار بوده تا آنها را منحصر به تغييرات نهايي نمايند. برعكس كنترل مطرح شده در اقتصاد اسلامي, سياست عامة هدفدار بخش عمومي, كه همّ خود را مصروف شكل دادن به الگوهاي رفتاري كرده است. طرح عمومي اين كنترل از طريق سيستمهاي ارزشي نهادينه شده ممكن است به رشد يك اقتصاد دستوري منجر نشود. زيرا تنظيم رفتار بااستفاده از كنترل دستوري و آني، متوجه رهبران و هم متوجه شهروندان است. به فرض لزوم تجميل آن، اين امر ميتواند اساس جديدي را براي خودگرداني يا همكاري داوطلبانه كه همه در آن دخالت داشته باشند. فراهم كند، اما به عنوان يك قانون، اصل خودگرداني و تعاون مستقيماً از عقيده و تعهد بر ارزشهاي اسلامي استنتاج ميشود. تعهد هنگامي ايجاد ميشود كه ارزشها دروني و باطني باشند. اين پروسة باطني ، نياز به برنامهريزي سيستماتيك نظام آموزش و پرورش دارد. به اين ترتيب يك بينش تئوريك براي دفاع از ارزشهاي اخلاقي و معنوي پديد ميآيد؛ ارزشهايي كه يك جامعة اسلامي در پي حفظ آنها است.لذا مطالعة توليد، توزيع و مبادله در جوامع اسلامي بايد متمايز بوده و از نظر كيفي با جوامع غير اسلامي تفاوت داشته باشد. ارزش اولية استنتاج شده از اقتصاد جديد غرب، حداكثر كردن سود فردي در يك محيط رقابتي است كه نتيجه اجتناب ناپذير بيتفاوتي نسبت به اخلاق ميباشد چنين ويژگيهايي براي يك انسان اسلامي ( در مقابل انسان اقتصادي از نظر اقتصاددانان كلاسيك) قابل تصور نبوده و در اقتصاد اسلامي وجود ندارد و يا حداقل به رسميت شناخته نميشود . در اقتصاد انگيزه ابتدايي « رفاه عمومي» است .هركس بهترين وضعيت را براي خود در گرو اصلاح و بهبود وضعيت افراد ديگر جامعه ميداند. گزينشها و اعمال فردي فقط متأثر از منابع كمياب نيستند، بلكه متأثر از ترجيحات اخلاقي نيز ميباشند. پاسخي كه به امور اساسي اقتصاد ، از جمله اينكه چه چيز بايد توليد شود؟ چگونه؟ و به نفع چه كسي؟ داده ميشود با پاسخ اقتصاد مادي جديد بسيار متفاوت است. دست نامرئي در واقع دست خداست.در حالي كه اقتصاد اسلامي بر طبيعت عام، همه جانبه و منسجم تحليل اقتصادي تكيه دارد، طراحان تحليل اقتصاد كلاسيك غرب، عمداً ورود ارزشهاي اقتصاد دستوري را به تحليل اقتصادي منع ميكنند. اين درست است كه انسان اقتصادي بر طبق يك سري از ارزشهايي كه اصولاً به وسيله بازار، سود، قيمتها و ... به او القاء ميشود نيز عمل ميكند و ممكن است در اقتصاد مدرن غرب نيز با حق انتخابهاي قابل مقايسهاي مواجه شويم كه خالي از ترجيحات اخلاقي نيستند، اما اين امر نسبت به جريان اصلي تجزيه و تحليلهاي غير ديني اقتصادي ، يك وضعيت تصادفي به حساب ميآيد، اين حالت در اقتصاد اسلامي نيست؛ چرا كه ترجيحات اخلاقي و نوع دوستانه در بطن اقتصاد اسلامي نهفته است و اقتصاد اسلامي تنها با آنچه هست سرو كار ندارد بلكه بايدها و نبايدها را نيز در بر ميگيرد. در نتيجه در اقتصاد اسلامي فاصله چنداني ميان اقتصاد دستوري و اثباتي مشاهده نميگردد. لذا مطالعه اقتصاد اسلامي در بستر ايدئولوژي از جايگاه روشني برخوردار است. الزامهاي اقتصاديمطالعة اقتصاد اسلامي از نياز عيني جهت رفع بحران ناشي از ناسازگاري توسعه و پروسة مدرنيزه كردن كه در جهان اسلام آغاز شده است، سرچشمه ميگيرد. اقتصاددانان مسلمانان ناچار به يافتن راه حلهاي اسلامي براي مسائل جديد توسعه اقتصادي و ماليه هستند. نياز عيني به وجود آمده در گرايش جديد بعضي از كشورهاي مسلمان نظير پاكستان به طرف اسلامي كردن اقتصاد و ظهور تعدادي مؤسسات مالي و بانكهاي اسلامي در سالهاي اخير، مشهود است. لذا تأسيس بانك توسعة اسلامي (IDB) در سال 1974، در حقيقت يك توافق اقتصادي بين همه چهل كشور مسلمان است كه تمايل دارند توسعه اقتصادي و همكاري اقتصادي بين كشورهاي مسلمان بر طبق اصول شريعت باشد.ظهور (IDB) و بانكهاي اسلامي منطقهاي در دهة 70، براساس يك پيش فرض مبني بر تغيير ساختاري در الگوي استراتژيهايي سرمايهگذاري در بين كشورهاي مسلمان و همچنين جهان اسلام و بقية جامعة بين الملل صورت گرفت.در سطح ملي، ناسازگاري ناشي از نقطه برخوردي است كه نهادهاي اجتماعي – اقتصادي سرمايهداري موجود، جلوهگر است. اين مؤسسات معيار توسعة اسلامي مبتني بر مساوات را مورد توجه قرار نميدهد بلكه براساس وام مرسوم ( با بهره) عمل ميكند. توسعه اسلامي چارچوبي از توسعة بدون بهره است. در سطح بينالمللي ، ناسازگاري از آنجا نمايان ميشود كه ، زمينه سياسي – اجتماعي نظام اقتصادي رايج و مؤسسات بينالمللي ديگر، نظير بانك جهاني و صندوق بينالمللي پول كه بعد از جنگ جهاني دوم شكل گرفتند، فاقد ارزش ميباشد. مذاكرات شمال- جنوب نشان دهنده اين واقعيت است كه نظام اقتصاد بين المللي رايج در يك حالت بحران قرار گرفته و به نظر ميرسد كه از توضيح و تأثير بر جريان حوادث اقتصادي عاجز است. اين قابل قبول نيست كه نياز قانوني و مشروع كشورهاي جهان سوم مورد توجه قرار بگيرد اما صحبتي از كشورهاي اسلامي جديد به ميان نبايد.با اين ديد، تأسيس بانكهاي اسلامي، آغاز يك پروسة اقتصادي جدي است كه به وسيلة آن، آنها مجبورند مسئوليت بيشتر و پر تحركتري را نسبت به بانكهاي توسعه مرسوم، در بسيج منابع انساني و غير انساني دارا باشند. حتي اگر مذاكرات شمال- جنوب با موفقيت همراه باشد، هنوز وجود سازمان ذيصلاح دائمي جهت تطبيق در خواستهاي متضاد و كمك به تعيين زمينههاي مورد علاقه عمومي جهان اسلام مورد نياز است.بانكهاي اسلامي در جستجوي وضعيت جديد فرم كشورهاي اسلامي به طرف توسعه دروني خود، مجبور خواهند بود نقش پوياتري را نسبت به قبل داشته باشند. و اينجاست كه مطالعه اقتصادي اسلامي جايگاه و اهميت ويژه خود را از طريق بازسازي الگوي سرمايه گذاري به طرف سرمايهگذاري مشترك و همكاري اقتصادي به طرف افزايش ظرفيت توليد، مييابد. كشورهاي اسلامي بايد بتوانند توانايي خود را براي رسيدن به آنچه ميخواهند، افزايش بدهند. مسئله اساسي اين نيست كه آ،چه ميخواهند به دست آورند، بلكه آنچه امروز مهم جلوه مينمايد اين است كه آيا آن چيزي كه آنها ميخواهند، مورد تأييد شريعت ميباشد يا خير؟ در اين باره آنچه مهم است ارتباط بين اصول علم اقتصاد با شريعت است . الزامهاي اجتماعي ضرورت مطالعات اقتصادي اسلامي همچنين از تأكيد اسلام بر ملاحظات در توسعه و برنامهريزي اقتصادي نيز ناشي ميشود. واقعيت اين است كه اگر موفقيت مؤسسات و شركتهاي اقتصادي نسبتاً بزرگ، بستگي به طبيعت مجموعه فرهنگي كه در داخل آن جاي گرفتهاند، داشته باشد، توسعهاي كه درگير توليد، توزيع و پروسة مبأدله باشد بايد در كشورهاي اسلامي متمايز از ساير كشورها باشد و ويژگي متمايز اين مطالعه ناشي از اين است كه مسائل اخلاقي و اجتماعي مؤثر در مشكلات اقتصادي به شكل كاملي مورد بحث قرار ميگيرد. وظيفهاي كه اقتصاددانان مسلمان پيشروي خود دارند, تنها اين نيست كه به تحليل تمايزات اقتصاد اسلامي بپردازند, بلكه آنها بايد راهحلهاي اسلامي مناسب را براي مشكلات جديد علم اقتصاد, بانكداري و ماليه بيابند. نياز شديد به چنين راهحلهايي, امروزه خيلي بيشتر از قبل احساس ميشود, به اين جهت كه واقعيتهاي اقتصادي- اجتماعي جهان اسلام, در مواردي با اقتصاد جهاني كه تخصيص غلط و پيشرونده را در بهرهگيري متوازن از منابع رواج ميدهد توافق ندارد. در واقع آنچه اقتصاد جهاني ارائه ميدهد, استفاده غلط انسان از منابع متعلق به خودش است و اين خود با موضع قرآن كريم كه ميفرمايد: «هر چيزي در زمين توليد ميشود به نحو متعادل اندازه ميباشد», در تضاد است. در سورة حجر آيه «21-19» قرآن كريم ميفرمايد: "زمين را گسترديم و در آن كوههاي عظيم و استوار افكنديم و از هر چيزي به شيوهاي سنجيده در آن رويانيديم (19) و معيشت شما و كساني را كه شما روزي دهندشان هستيد در آنجا قرار داديم (20) هر چه هست قراين آن تردد است و ما جز به اندازهاي معين فرو نميفرستيم (21)" علاوه بر مفاهيم اخلاقي عميق, آيات فوق يك تعادل اقتصادي و اجتماعي در هر شكلي از خلقت در زمين, و يا به عبارتي ديگر يك نوع توازن بين موجودات زنده اعم از منابع انساني و غيرانساني, چه طبيعي و چه فيزيكي را اثبات ميكند. اما متأسفانه سطح نسبي و مطلق فقر بشر, در واقع نتيجه عملي تخصيصي غلط منابع است. بانك جهاني (1980) فقر مطلق را به عنوان وضعيتي تعريف ميكند كه در آن سوء تغذيه, بيسوادي و بيماري وجود داشته باشد. اين تعريف را ميتوان پايينترين حدّ تعريف از فقر مطلق دانست. از ميان 4/4 ميليارد نفر جمعيت جهان, بيش از 780 ميليون توده در يك چنين وضعيتي زندگي ميكنند. اين تعداد, به طور حتم شامل فقراي چين نميشود كه اطلاع چنداني درباره آنها در دست نيست. تقريباً نيمي از اين 780 نفر درهند و بنگلادش, در آسياي جنوبشرقي و بيشتر در اندونزي و ديگر در صحراي آفريقا زندگي ميكنند. بقيه در آمريكاي لاتين, آفريقاي شمالي و خاورميانه پراكنده هستند. و در اكثريت آنها در سرزمينهاي روستايي و معمولاً به عنوان كارگر كشاورزي بدون زمين زندگي ميكنند. به خاطر اينكه مطالعة عوامل فقر در واقع مطالعة عوامل خفت و پستي بشر است, اقتصاددانان به تنهايي نميتوانند حلّال اين مشكل باشند. اما آنها ميتوانند نقش مهمي در ارائه راهحل مناسب براي اين مشكل ايفا كنند. اقتصاددانان مسلمان در مقابل آزمايش خطيري قرار گرفتهاند و بايد با توانايي فردي و جمعي خود نسبت به حل مسئلهاي كه به تنهايي يكي از مشكلات بس عظيم در مقابل امت اسلامي است, اقدام كنند و آن عبارت است از حذف فقر از كشورهاي باصطلاح توسعه نيافته و كمتر توسعه يافته جهان اسلام كه جمعيت مسلمانان در آنها ساكن ميباشند. در حالي كه در سال 1987 در كشورهاي صنعتي اميد براي زندگي بين 73 الي 75 سال بوده و بيماريها كنترل شده, سوء تغذيه نادر و سواد فراگير شده بود, كشورهاي اسلامي كم درآمد كه جمعيت آنها حدود 75% جمعيت كل كشورهاي عضو بانك توسعه اسلامي را تشكيل ميدهند در همان سال داراي, اميد براي زندگي بين 42 الي48 سال بوده در بسياري, سوء تغذيه و بيسوادي به شدت رواج داشته است. مسئله اصلي اين است كه چگونه استاندارد زندگي جمعيت جهان اسلام را به وسيله تمركز بر توسعه منابع بومي, افزايش داده و الگوي مصرف را منطقي نمائيم. يكي از وظائف مطالعات اقتصاد اسلامي اين است كه دقيقاً كشف كند چه عواملي در جامعه اسلامي فقر را استمرار ميبخشد. حال اين عوامل در زندگي اجتماعي يا مذهبي, سيستم آموزشوپرورش, حكومت و مؤسسات اقتصادي و مالي باشد يا در عوامل اقتصادي خارجي و يا در هر دو مورد. اين تصوير وحشتناك از فقر با سرمايهداري اضافي كه 6-5 كشور اسلامي توليدكننده نفت دارند, مغايرت دارد. اما بايد اين نكته مطرح شود, كه اين اضافه سرمايهها در نتيجة تشكيلات قوي توليد ملي نيست بلكه نتيجه استخراج منابع پايان پذير نفت است. يكي از وظايفي كه پيشروي اقتصاددانان مسلمان قرار دارد, يافتن راهي است كه چگونه اين اضافه سرمايهها تبديل به سرمايههاي مفيدي بشود كه نه تنها بتواند كشورهاي توليدكننده نفت را به مرحله توسعه خود اتكايي برساند, بلكه از آنها به نحو مؤثري براي همكاري اقتصادي بين كشورهاي اسلامي استفاده شود بطوري كه در نتيجة آن نسل حاضر و آينده ما نيز, از آن بهرهمند گردد. جهان اسلام با بهرهگيري صحيح از منابع غني مذهب اسلام و با داشتن تاريخ و ميراث فرهنگي مشترك, داراي پتانسيلي است كه ميتواند يك تعاون اقتصادي نمونه را به بشريت ارائه دهد. الزامهاي اخلاقي در مطالعات اقتصاد اسلامي, احكام اقتصادي بايد تحت تأثير يك قضاوت ارزشي كه براساس ملاحظات ارزشي منعكس در قرآن و سنت شكل گرفته, معيارهاي معيني را به پيروان خود القاء كند. به عنوان مثال تحليل اقتصاد اسلامي, از اين اصل آغاز ميشود كه تنها خداوند مالك تمام منابع بين زمين و آسمان است و هر كس حق دارد كه براي خود سهمي بردارد. اين حق سهمبري منابع, دلالت بر توزيع عادلانه درآمد و منابع بين افراد بشر و ساير موجودات زنده دارد. اين الزام اخلاقي در پروسة تصميمگيري اقتصادي منعكس خواهد شد. ظاهراً اقتصاد اسلامي مانند ساير اقتصادهاي مادي, در آغاز برآن است كه اهميت و حركت مقادير معيني, نظيربازار, قيمتها, دستمزدها, محصول فروش, و غيره را توضيح دهد. پس از آن اين مقادير به طريق منسجمي كه در آن مسائل اخلاقي در لابهلاي مسائل اقتصادي قرار دارند, مورد مطالعه قرار ميگيرند. اين الزامهاي اخلاقي در موضوعات اقتصادي به اين منظور هستند كه رفاه عمومي همه افراد بشر و ساير مخلوقات را افزايش دهند كه ممكن است تناقضات كلان اقتصادي ناميده شود, چراكه كارهايي كه در سطح فردي ممكن است صحيح به نظر برسد در سطح كل جامعه صحيح به نظر نميرسد. احتكار كه در اسلام مذموم شمرده ميشود ممكن است اگر توسط يك فرد انجام گيرد, حجم پول او را افزايش دهد, اما در صورتي كه همه افراد جامعه اين عمل را انجام دهند, حجم كل پرداختهاي پول كاهش مييابد. همانطور كه يك فرد هزينه و دريافتهايي دارد, جامعه هم براي خود هزينه و دريافتهايي دارد. يك تصميم فردي, مبني بر عدم خرج و مصرف, ممكن است ثروت خالص فرد مورد نظر را افزايش دهد. اما اگر هر كسي در جامعه اين عمل را انجام دهد, ممكن است در نتيجه آن, درآمدها و اشتغال كاهش يافته و نتايج ديگري نيز درپي داشته باشد. نكته اين است كه تصميم فردي ممكن است با نتيجه جمع تصميمهاي فردي مساوي نباشد. به دليل اينكه هدف نهايي شريعت دستيابي به منافع عمومي است, تحليل اقتصاد اسلامي بايد تمام مسائل اخلاقي و معنوي را كه بطور مستقيم در مسائل اقتصادي مؤثر هستند بيان كند و تنها به تعميم تجربه اقتصادي صرفاً فردي نميتوان اكتفا كرد. بنابراين پاسخ به تعدادي از سئوالهاي مهم زمان ما درباره حدود مالكيت خصوصي, حدود دخالت دولت در زندگي اقتصادي فردي, سطح توزيع عادلانه درآمد در يك جامعة اسلامي, تعريف هدف توسعة اقتصادي در يك چارچوب اسلامي, تعيين حداقل نياز بشر در يك مفهوم ويژه اجتماعي و سئوالهاي ديگري از اين قبيل, بدون مطالعه اصول اخلاقي كه شريعت در اختيار بشر قرار ميدهد, ميسر نيست اما آنچه براي ايجاد ارتباط اصول علم اقتصاد و شريعت نياز به آن ضروري است چارچوبي از مطالعات جدي است كه اقتصاد اسلامي بر آن است تا يك چنين چارچوبي را ترسيم نمايد. الزامهاي سياسي آنچه از گذشته براي جهان اسلام اهميت بسزايي دارد استقلال اقتصادي است نه استقلال سياسي, جهان اسلام نياز به يك شناسايي دارد تا بتواند نقش خود را در مسائل بينالمللي ايفا كند امكان تمدن پايدار اسلامي در پيش روي جهان اسلام جلوهگر است؛ گرچه تمدن دورنماي آن براي نزديك شدن به آن خالي از ترس نيست. حقيقت اين است كه ظهور اكثر كشورهاي اسلامي در سي سال گذشته پس از سپري شدن مراحل متوالي با استقلال سياسي كشورها, همچنين ظهور سازمان كنفرانس اسلامي و پس از آن تأسيس بانك توسعه اسلامي و تعدادي بانكهاي اسلامي منطقهاي در دهة 70, همه نشانههاي دلگرم كننندهاي از احياء مجدد ارزشهاي اسلامي در جهان اسلام ميباشند. دستاوردهاي اين پيشرفت مسلم سياسي كه در سالهاي اخير ميسر شده است, بدون مطالعه جدي برروي مشكلات اقتصادي كه جوامع اسلامي با آن روبرو ميباشند, مستحكم نخواهد شد. اين مطالعه موضوع اصلي اقتصاد اسلامي را تشكيل ميدهد به اين شرط كه كشورهاي اسلامي تصميم بگيرند بطور همه جانبه و پايدار در مقابل ميراث شوم استعمار در كيفيت زندگي, ارزشهاي فرهنگي و در تمامي نهادهاي اقتصادي اجتماعيشان ايستادگي نمايند و اين خود به راحتي امكانپذير نيست. بدون تغييرات ساختاري در نهادهاي اقتصادي-اجتماعي موجود, كشورهاي اسلامي بطور كلي نميتوانند خود را از رنج فقر و عقبماندگيهاي اقتصادي و تأثيرات ركود حاصل از آن كه مانعي براي مشاركت فعال آنها در مسائل جهاني است, رها كنند. كريم غايي karim Gaye دبير كل سازمان كنفرانس اسلامي (1979) وضعيت اقتصادي- اجتماعي و سياسي-اجتماعي جاري جهان اسلام را اينگونه توصيف ميكند: "كشورهاي ما كه در آسيا, خاورميانه و آفريقا واقع شدهاند, از كشورهاي در حال توسعهاي هستند كه داراي سطح زندگي پايينتر از استاندارد ميباشند. تودة مردم در اين كشورها با بيسوادي, آشفتگي, بيماري و ديگر مشكلات دست به گريبانند. در بعضي از اين كشورها زندگي براي مردم عادي تقريباً غير قابل تحمل است. عليرغم اين حقيقت كه كشورهاي ما داراي تلاشي تاريخي در راه توسعه ميباشند, نميتوانند پيشرفتي به جلو داشته باشند و وضعيتي كه ممكن است به علت عقبماندگي اقتصادي و فقدان مداخله مؤثر و فعال در مسائل جهاني پديد آمده باشد. حتي مرور اجمالي بر پروسههايي كه نتيجه تصميمگيريهاي حياتي درباره مسائل سياسي و اقتصادي جهان ميباشد و نگاهي به سازمانها و كشورهايي كه نقش بسزايي در اين تصميمها داشتهاند, به خوبي نشان ميدهد كه كشورهاي اسلامي بطور كلي در پايينترين سطح از معيار جهاني قرار گرفتهاند و بطور قابل توجهي نقش اصلي آنها نسبت به خودشان به دست فراموشي سپرده شده و در واقع حقوق آنها غصب شده است." او در ادامه ميگويد: "بطور اخص چشمانداز علمي و آيند امور مالي جهان, حداقل تا حدي بستگي به رفتار و سياستهاي جهان اسلام دارد. همين طور وضعيت توازن پرداختها, تجارت, توليد و حتي الگوهاي اشتغال جهان صنعتي در حال خارج شدن از كنترل انحصاري آن است. نقش صادرات نفت كشورهاي اسلامي در اين زمينهها بطور فزايندهاي جايگاه ويژهاي يافته است. اين پيشرفتها ابزار قدرتمندي را براي مداخله در سياست اقتصاد بينالملل در اختيار ما قرار ميدهد. اين خود فرصتي است كه بايد آن را غنيمت شمرد؛ قبل از اينكه منابع غير قابل تجديد كشورهاي اسلامي پايان پذيرفته يا تكنولوژي مدرن, جانشينهايي براي آن منابع بيابد و در نتيجه از اهميت آنها كاسته شود." مطالعه اقتصاد اسلامي مفهوم كامل اين سياست اقتصاد بينالملل را از نظر اسلام تبيين مينمايد. آنچه در ابتدا لازم است, كارهاي مقدماتي, براي شناسايي تنگناها و تشخيص موانع همكاري است كه ارتباط حياتي با مطالعه اقتصاد اسلامي دارد. الزامهاي تاريخيبه دلايل تاريخي نيز مطالعه اقتصاد اسلامي ضروري به نظر ميرسد. همانطور كه قبلاً به آن اشاره شد, كشورهاي اسلامي قرباني روال تاريخي امپرياليسم استعمارگر شدهاند كه اين خود بطور موفقيتآميزي مانع ظهور كامل و تكامل فرآيند رفتار آزاد اسلامي كشور, جامعه و مردم شد. عليرغم سهيم بودن مسلمانان در عدم ترقي اخلاق اقتصادي و اجتماعي اسلام و ارزشهاي خلاق آن, مراحل متوالي استعمار قسمتهاي عظيمي از جهان اسلام, تهاجم مغول و صليبيان شكاف فزايندهاي را در پروسة ظهور طبيعي كشورهاي مشتركالمنافع اسلامي ايجاد كرد. مرور جامع, ولي اجمالي يك مورخ را بر روي اين شكاف يا وقفه به كمك نمودار زير ميتوان نشان داد: نمودار1. مرور جامعي بر تاريخ تمدن اسلامي (شكوفايي, سقوط, تجديد حيات) روند تكاملي درجات فرآيند اسلامي شدنIs : مسير تكاملي طراحي شده كه بدون هيچ وقفهاي ادامه داشته و توسط عواملي نظير تهاجم مغول و صليبيان و همچنين افزايش روشهاي گمراه كننده و استعمار اروپايي متوقف شد. SD : زمان انحطاط اسلام كه همزمان است با سقوط كامل مسلمانان در اسپانيا در سال 1492 ميلادي, از هم گسيختن حاكميت اسلام در هند در سال 1558م, آغاز از هم پاشيدگي امپراطوري عثماني در سال 1699 و پيدايش انقلاب صنعتي اروپا در سالهاي 1980-1700م. :SDCزمان انحطاط كه همزمان است با استعمار قسمتهاي زيادي از جهان اسلام توسط استعمار اروپايي. WHDG:يك خط فرضي از مسير تكاملي تمدن غربي P0 P2:نمايش شكافي كه بايد توسط دانشمندان اسلامي بعد از چيرگي بر شكاف حاصل از وقفة اسلامي شدن (P0 P2) پر شود CR :تجديد حيات اسلامي معاصر بدينسان عليرغم وجود عوامل اصلي متوازن كننده در شكل كلي چارچوب اقتصادي- اجتماعي اسلام و عليرغم اهميت استراتژيك منابع در بيشتر كشورهاي اسلامي, جهان اسلام به خاطر شكاف و وقفه در دانش و رموزكار و مهارت و ابداع و كاربرد آنها براي حل مشكلات ناشي از غير واقعي جلوه دادن برتريها در تاريخ و همچنين توزيع غلط منابع در انطباق با شريعت, همچنان ضعيف باقي مانده و از ايجاد نظام اسلامي در جامعه عاجز است. شكاف ايجاد شده در چندين قرن مساعد و برنامهريزي غلط نميتواند در طي يك الي دو دهه فعاليت حتي تحت بهترين شرايط با همة ثروتهاي عظيم بادآورده و غيرمنتظرة حاصل از فروش نفت, برطرف گردد. در نتيجه, كشورهاي اسلامي بطور كلي در حال ارائه الگويي از تلاشهاي نو, جهت تحول ساختاري قوي, اما با پايه و اساس سست ميباشند. شرايط ايجاد تعادل پويا نميتواند به وجود بيايد تا قدرت داوري بين كاپيتاليسم و كمونيسم فراهم شود. متأسفانه بازيهاي قدرت سياسي در صحنة بينالمللي, به خاطر سيستم متناسب اجتماعي توزيع منابع و درآمد در سطح بينالمللي و ملي به وسيله كشورهاي توسعه يافته, و در حال حاضر اشغال مواضع قدرت در جهان اول و دوم و همچنين در شوراي امنيت, امكان پذير شده است. سيستم توزيع غير اجتماعي آنها در فروش عظيم ساليانه تجهيزات نظامي, با منابعي كه ميتواند فقر را از جهان بزدايد, جلوهگر است. به علاوه برطبق اصول كارآيي كشورهاي توسعه يافته مبني بر مزيت نسبي و تخصصي شدن منطقهاي توليد به نيروي كار فعال و كالا اجازه داده نميشود كه به بازارهاي اين كشورها وارد شوند (16ص 1980: شريف م) آنچه براي تغيير جهت دادن فرآيند انحطاط تاريخي كشورهاي اسلامي لازم است, نه رعايت دقيق مفاد اين مسائل اجتماعي و اقتصادي است و نه اجراي عوامل تشريفاتي در جامعه اسلامي, بلكه آنچه براي اين امر ضروري است, تحليلي اجتماعي-اقتصادي مفيد و عميق است براي ساختن نهادهاي مناسب, چه اينكه عقايد صرفاً از خلال توسعه نهادها شكل ميگيرند. الزامهاي بينالمللي تاكنون ما عوامل ايجابي را براي لزوم مطالعه اقتصاد اسلامي مورد بحث قرار داديم. حال به دو عامل سلبي در اين مورد ميپردازيم: شكست سيستمهاي اقتصادي سرمايهداري و كمونيستي موجود, در حل مشكلات عظيم در شرايط توسعه و فقر, خصوصاً در جهان اسلام و عموماً در كشورهاي در حال توسعه جهان سوم و شكست مذاكرات شمال-جنوب بطور كاملاً واضحي ضرورت توجه هر چه بيشتر نسبت به مطالعه اقتصادي اسلامي را جلوهگر ميسازد. اين خود بايد اقتصاددانان مسلمان را قادر سازد, كه زمينههاي مشترك همكاري اقتصادي بين كشورهاي مسلمان را جهت يافتن راهحلهاي اقتصادي-اجتماعي از درون و به عنوان يك نقطه شروع و براي يك رشد احتمالي تشكيل بازار مشترك اسلامي, شناسايي كنند. پيشگيري يك استراتژي مشترك به وسيله كشورهاي اسلامي در روابط اقتصادي و مذاكره با كشورهاي توسعه يافته, مطمئناً ظرفيت چانهزني آنها را تقويت كرده و در نتيجه آنها را قادر خواهد ساخت, فشار خارجي را در توسعه اقتصادي و اجتماعي خود كاهش داده و يا حذف نمايند. به خاطر اينكه بسياري از كشورهاي اسلامي هنوز داراي ميراث استعمار در نمادهاي اقتصادي و اجتماعي خود ميباشند, مطالعه اقتصاد اسلامي از اين جهت كه استراتژي مشترك همكاري بين كشورهاي اسلامي را عملي ميسازد, ضروري به نظر ميرسد. به علاوه در سطح فردي, هر كشور اسلامي بايد سعي كند كه مدل توسعه خود را در يك چارچوب اسلامي با بهرهگيري از موهبت منابع گوناگون كه در اختيار بشر قرار داده شده است و طراحي شده است, طراحي كند. هرگونه تلاش براي تقليد از مدل توسعه سرمايهداري و سوسياليستي منجربه افزايش مشكلات فقر كشورهاي اسلامي خواهد شد. در گزارش سال 1980 بانك جهاني آمده است: "جهان امروز از هر زمان ديگري فقيرتر است و نابرابري درآمد بين ملتهاي فقير و ثروتمند نسبت به سالهاي قبل بيشتر است. عليرغم پيشرفت مادي, اين گزارش در واقع, شكست مدل توسعه سوسياليستي و سرمايهداري در برقراري رفاه عمومي بشر را نشان ميدهد و در نتيجه ضرورت مطالعات اقتصاد اسلامي را نمايان ميكند. همچنين شكست مذاكرات شمال-جنوب, جهت تدوين اصول جديد نظام اقتصادي بينالمللي, به علت خودداري كشورهاي توسعه يافته غربي از هرگونه تحول ساختاري و اصلاحي در نهادهاي پولي مالي موجود مانند صندوق بينالمللي پول (IMF ),بانك جهاني و توافقنامه عمومي تجارت و حقوق گمركي (GATT), كه براي تأمين منافع كشورهاي پيشرفته و متضاد با منافع كشورهاي درحال توسعه (كشورهاي عضو گروه 77 در حال داراي 121 عضو بوده و تمامي كشورهاي اسلامي در آن عضو هستند) طراحي شده است, نيز ضرورت مطالعات اقتصادي اسلامي را بيشتر جلوهگر ميسازد. براي مثال ايالات متحده آمريكا به تنهايي 23% قدرت رأي و جامعة اقتصادي اروپا (EEC) حدود 19% آن را در صندوق بينالمللي پول به خود اختصاص دادهاند. پيام اين شكستها به دانشمندان و اقتصاددانان مسلمان واضح است و آن اينكه تمامي اينها, يك سري مطالعات جدي در اقتصاد اسلامي, جهت تدوين نظام اقتصاد اسلامي براي جوامع مسلمان را, ميطلبد. پيچيدگي اين امر مهم از آنجا ناشي ميگردد كه راهحل جهان سومي, ممكن است از نظر كشورهاي اسلامي قابل قبول نباشد. آداب اجتماعي, اخلاقي و اقتصادي اسلام, در بسياري از موارد كاركردي برخلاف نه تنها سياستهاي عملكردهاي نهادهاي غيرديني در بسياري از كشورهاي سرمايهداري غربي يا كمونيستي شرقي دارد, بلكه كاركردي برخلاف سياستهاي عملكردهاي غيرديني حتي بسياري از كشورهاي جهان سوم نيز دارد. □ نتيجهگيري به طور كلي هفت دليل ارائه شده جهت توضيح اهميت مطالعاتي اقتصاد اسلامي به هيچ وجه از جامعيت برخوردار نيست. اهميت مطالعاتي اقتصاد اسلامي در تأكيد تعادل يافتهاش بر توليد كالاها و خدمات و همچنين ديگر عوامل تعيين كننده كيفيت زندگي به نحوي كه بتوان در چارچوب ارزشي اسلام بر آن قضاوت كرد, جلوهگر ميشود. بنابراين اقتصاد اسلامي تبديل به بدنة جامع و كاملي از دانش ميگردد كه شاخههاي ديگري از علوم نظير مذهب, جامعه شناسي و سياست, بيش از آنچه در اقتصادي مادي و غير ديني نقش دارند, در تدوين آن نقش داشته باشند. در واقع اقتصاد اسلامي نميتواند بين جهتگيري متفاوت, بيتفاوت باقي بماند. به همين دليل هم با هستها و هم با بايدها در پرتو شريعت سروكار دارد. در نتيجه با ساير مسائل اخلاقي, اجتماعي و سياسي كه بطور مستقيم و غيرمستقيم در مشكلات اقتصادي مؤثر واقع ميشوند, ارتباط نزديكي دارد
منابع:
Mannan , M.A (1970) : " Islamic Economics : Theory and practice" She.

The World Bank (1980): World Development Report, Washigton D.C, pp 33-46

Gaye, K.A (1979) : "The Muslim World and the international Economic Order' in The Muslim World and The Future Economic Order by Islamic Council of Europe, London, pp 7-12.

Sharif, M.R (1980): " Problems of Distribution in an Islamic Society ' in Thoughts on Islamic Economics, Islamic Economic Research Bureau, pp 7,16, Dacca, Bangladesh.

Mohd. Ashraf publication . Lahore, pakistan, pp 26-27



یک شنبه 18 اردیبهشت 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

تكاپوهايي در نظريه ‏پردازي اقتصاد اسلامي

در آغاز براي آشنايي بيشتر خوانندگان بفرماييد كه چه مدت است در زمينه «اقتصاد اسلامي» مطالعه و پژوهش داريد و جهت‏گيري مطالعات و تحقيقات حضرتعالي در مباحث اقتصادي بيشتر در چه زمينه‏اي است؟
تحقيقات اقتصادي را از سال 1373 در مركز تحقيقات دارالحديث شروع كردم و زمينه كاري من هم تحقيق در موضوعات اقتصادي قرآن و روايات بوده است. علاوه بر آن در مراكز ديگري نيز فعاليت داشته‏ام. در اين مدت مقالات و كتاب‏هايي منتشر كرده‏ام كه از ميان كتاب‏ها، به كتابي به نام «الگوي تخصيص درآمد و رفتار مصرف‏كننده مسلمان» اشاره مي‏كنم.
حضرتعالي كتاب ديگري هم به نام «التّنمية الاقتصادية» داريد.
كتاب «التّنمية الاقتصاديه في الكتاب و السنّة»، موضوع توسعه اقتصادي را از ديدگاه كتاب و سنّت به بحث گذاشته است. ما مي‏ديديم كه مفهوم توسعه يك مفهومي است انتزاعي كه به طور مستقيم در كتاب و سنت مطرح نشده و به خاطر اينكه منبع و مرجع مشخصي در دست محققين نبود، احساس مي‏كرديم كه لازم است يك كتاب منبع كه نصوص مربوط به توسعه اقتصادي را در خودش جمع كرده باشد، تأليف و در اختيار جامعه علمي قرار دهيم كه اين كار شد و الحمدللّه كتاب موفقي هم بوده، با اينكه به زبان عربي هم تدوين شده، در عرض 6 ماه چاپ اول آن تمام شد و ان‏شاءاللّه‏ اصل عربي همراه با ترجمه فارسي آن نيز در اختيار علاقه‏مندان قرار خواهد گرفت.
چرا به عربي نوشتيد؟ مگر مخاطب اوليه كتاب، فارسي زبانان نيستند؟
مخاطبان ما اعم از مخاطبان داخلي و خارجي هستند؛ و بعضا اين كتاب در كشورهاي ديگر هم مطرح شده و آنجا هم مورد استقبال قرار گرفته است. اخيرا يكي از اقتصاددانان معروف مسلمان به نام «عمر چپرا» كه به ايران آمده بود، و كارهايي را كه در ايران شده بود به ايشان عرضه شد، اين كار نظرشان را جلب كرد و از من خواستند كه يك نسخه از اين كتاب را به ايشان بدهم و گفتند كه براي ما خيلي قابل استفاده است.
در ضمن، محتواي كتاب بيشتر، نصوص آيات و روايات است كه به زبان عربي است، در مرحله اول خود نصوص را به زبان اصلي‏اش عرضه كرديم و در مرحله دوم عين نصوص را با ترجمه آن به چاپ خواهيم رساند.
اين كتاب، تك جلدي است يا ادامه دارد؟
خير؛ اين كتاب جزء اول از يك موسوعه احاديث اقتصادي است كه با عنوان «التّنمية الاقتصاديه» عرضه مي‏شود. در حال حاضر دو جلد ديگر از اين مجموعه آماده شده و ان‏شاءاللّه‏ به زودي به چاپ خواهد رسيد. يك جلد آن الگوي مخارج خصوصي از ديدگاه اسلام است و جلد ديگر آن درباره اموال عمومي است. البته اين سه جلد را كه عرض كردم، تمام كار نيست. ان‏شاءاللّه‏ كار ادامه خواهد داشت. بنابراين است كه تمام نصوص اقتصادي را از كتاب و سنت جمع و در مجموعه‏هاي مستقل عرضه كنيم.
چه پژوهش‏هايي در زمينه اقتصاد اسلامي در حد مكتب يا نظام يا علم انجام شده است؟
كارهاي موجود را به دو دسته مي‏توان تقسيم كرد: دسته اول كارهاي بنيادي است؛ يعني كارهايي نيست كه به دنبال تبيين يك مسئله خاص باشد، بلكه تدوين منابع و كتب مرجع است براي تحقيقات بعدي. كتاب الحياة تقريبا همين ايده را داشت و مي‏خواست منابعي را كه محققين مي‏توانند از آن استفاده و اقتصاد اسلامي را تبيين كنند، جمع كند. كارهايي كه در مؤسسه دارالحديث انجام مي‏شود، همين سبك و سياق را دارد. در اين زمينه كارهاي نسبتا خوبي، هم در ايران و هم در كشورهاي عربي انجام شده. اخيرا ديدم يك كتاب 800 صفحه‏اي تحت عنوان نصوص اقتصاد اسلامي در كتاب و سنّت، چاپ شده كه آقاي دكتر منذر قحف، تأليف كرده و زحمت زيادي روي آن كشيده‏اند. در ايران مجموعه‏اي است كه در آستان قدس رضوي در حال تدوين است به نام نصوص الاقتصاد الاسلامي كتابا و سنة و فقها كه تا كنون مجلدات زيادي از اين مجموعه چاپ شده است.
دسته دوم تحقيقات انجام شده در زمينه مسائل و موضوعات خاص است. در اين زمينه نيز مي‏توان گفت كه اگر ما يك تقسيم‏بندي از مسائل اقتصادي داشته باشيم، تقريبا در هر زمينه كه شما بخواهيد كاري صورت گرفته، فرضا در مورد فلسفه اقتصاد ما كتاب داريم. در زمينه مكتب اقتصادي اسلام كتاب‏هايي داريم. در زمينه مسائل اقتصاد كتاب‏هاي زيادي تأليف شده، در زمينه الگوهاي رفتاري در زمينه قرض‏الحسنه بانكداري بحث رفتار مصرف‏كننده به صورت تك‏نگاري كارهاي زيادي انجام شده، با اين حال تا رسيدن به حدّ مطلوب فاصله زيادي داريم.
در زمينه اقتصاد اسلامي مسلما قرآن را به عنوان منبع مهم و نخست بايد دانست. به نظر حضرت‏عالي چه بهره‏هايي از آيات قرآن در اين زمينه مي‏توان گرفت؟
قرآن كريم يك كتاب اقتصادي نيست. همان‏گونه كه يك كتاب مديريتي، يا جامعه‏شناسي يا روانشناسي نيست؛ بلكه همانطوري كه خود مي‏فرمايد: «ذلك الكتاب لاريب فيه هدي للمتقين». قرآن كتاب هدايت است و آنچه در آن مطرح شده، غالبا قضاياي كلي و احكام و انديشه‏هايي است كه نوعا همراه با مسائل تربيتي و اخلاقي يكجا مطرح است.
درباره آيات اقتصادي قرآن كريم، كتاب‏هاي چندي تأليف شده است كه براي اطلاع بايد به آنها مراجعه شود. ولي در مجموع، قرآن كريم به صورت مشخص احكام جزئي و موردي را بيان مي‏كند؛ مثل آياتي كه در زمينه ارث بيان شده. دسته ديگري از آيات بيانگر احكام كلي هستند؛ نظير آيه شريفه «احل اللّه‏ البيع و حرم الربا» كه حكم كلي است. برخي آيات قرآن كريم هستند كه ارزش‏هاي رفتاري را بيان مي‏كنند و از ديدگاه يك محقق اقتصادي، بسيار حائز اهميت هستند. مثلاً فرض بفرماييد آيه 7 سوره مباركه طلاق مي‏فرمايد: «لينفق ذو سعة من سعته و من قدر عليه رزقه فلينفق مما آتاه اللّه‏» كه مفهوم آيه ـ اگر بخواهيم به زبان اقتصادي بيان كنيم ـ اين است كه هزينه‏ها بايد به تناسب درآمدها باشد. اين يك قاعده‏اي است كه در يك حكم فقهي نمي‏گنجد، ولي از ديدگاه يك محقق اقتصادي در تبيين رفتار مصرف‏كننده مسلمان، اهميت فراواني دارد.
برخي آيات قرآن كريم در واقع تبيين و توصيف يك پديده و بيان يك رابطه‏اي است كه بين يك پديده اقتصادي و پيامدهاي آن وجود دارد. به عنوان مثال در آيه شريفه «يمحق اللّه الربوا ويربي الصدقات» صحبت از حكمِ مشخصي نيست. مي‏فرمايد: ربا موجب نابودي و فساد اموال است. (آنگونه كه در روايت تفسير شده) و صدقات و كارهاي خير موجب بركت و فزوني نعمات الهي است.
اما نكته‏اي كه بايد توجه داشت، اين است كه نوعا احكام در قرآن كريم اين‏گونه است كه به صورت كلي مطرح شده و ما نمي‏توانيم بدون مراجعه به روايات، احكامي را استنباط كنيم و به اسلام نسبت دهيم. حتي من معتقدم كه علاوه بر روايات، فقه را هم بايد ديد. چون بخشي از انديشه‏هاي اسلامي را ممكن است ما در نصوص نداشته باشيم، ولي از طريق كلمات فقها به ما رسيده باشد. بنابراين وقتي مجموعه‏اي از فقه و روايات و آيات را در كنار هم بگذاريم، آنگاه مي‏توانيم احكام و انديشه‏هاي اقتصاد اسلامي را استنباط كنيم.
منبع ديگر در اقتصاد اسلامي، سنت و روايات است. ظرفيت احاديث را در تبيين اقتصاد اسلامي و شكل‏دهي به نظام اقتصاد اسلامي، چگونه مي‏بينيد؟
مطالعه مفاهيم اقتصاديي كه در روايات ما مطرح شده‏اند، از ظرافت و حساسيت خاصي برخوردارند؛ چون امروزه مفاهيم اقتصادي، معاني و مفاهيم خاص خودش را دارد. ولي روايات ما در يك زماني و در يك شرايطي صادر شده‏اند كه ممكن است مفاهيم به گونه ديگري در آن زمان مطرح بوده. اجمالاً برخي از مفاهيم است كه به طور مستقيم در روايات مطرح شده است؛ مانند مفهوم ربا، زكات، خمس، في‏ء، انفال، صدقه، انفاق و... مفاهيم اقتصادي هستند كه در روايات مطرح شده‏اند و ما مي‏توانيم با همين عناوين به مطالعه آنها در روايات بپردازيم.
برخي ديگر از مفاهيم به طور مستقيم در روايات مطرح نشده‏اند و مفاهيم انتزاعي هستند كه ما براي اينكه به آنها دسترسي پيدا كنيم، بايد تركيبي از مفاهيم ديگر را در كنار هم بگذاريم تا بتوانيم آن مفهوم را از ديدگاه روايات تبيين كنيم. مفهوم توسعه از همين قبيل است. عنوان توسعه اقتصادي يا التنمية الاقتصاديه را در هيچ روايتي پيدا نمي‏كنيد؛ ولي در عين حال مي‏شود اين مفهوم را از ديدگاه روايات تبيين كرد؛ به كمك مفاهيم ديگري از قبيل: مال، رزق، انفاق، فقر، غنا و امثال اينها. بعضي از مفاهيم هم به طور كلي مفاهيم كاملاً جديدي هستند كه در روايات مطرح نشده‏اند. منتهي مجموعه مفاهيمي كه مطرح شده‏اند و يا آنهايي كه مي‏شود به كمك مفاهيم ديگر به دست آورد، مجموعه‏اي را تشكيل مي‏دهند كه ما براساس آنها مي‏توانيم اقتصاد اسلامي را استنباط و معرفي كنيم.
آيا سيره معصومين، خصوصا حضرت علي(ع) با توجه به خلافت و زعامتي كه به عهده داشتند، در تبيين اقتصاد اسلامي مؤثرند؟ آيا مي‏توان به تعميم پرداخت و از آن در الگودهي اقتصاد امروز استفاده كرد؟
سيره ائمه معصومين دو بخش است: بخشي سيره شخصي اين بزرگان است؛ يعني ببينيم ايشان در رفتار و زندگي خودشان در توليدشان، در مصرفشان، در پس‏اندازشان در سرمايه‏گذاريشان، به چه شكلي عمل مي‏كردند و از چه شيوه‏هايي تبعيت مي‏كردند. بخش ديگر مربوط به سيره آنان در مسائل كلان اقتصادي مي‏شود. ما در بخش دوم منابع زيادي به لحاظ سيره نداريم. چون تجربه حكومتي ائمه خيلي محدود است. يكي دوران حكومت نبوي است و ديگري دوران كوتاه حكومت اميرالمؤمنين، ولي در بخش سيره خصوصي امامان معصوم، ما به اندازه كافي منابع داريم. منتهي آنجا هم متأسفانه كار زيادي نشده است. اگر ما روايات مربوط به سيره معصومين را در كنار هم جمع و تحليل كنيم، مي‏شود از مجموعه آنها سيره اقتصادي ائمه معصومين را تبيين كرد. بنده در مقاله سيره اقتصادي امام علي(ع) سيره ايشان را در بخش توليد و در بخش تخصيص در آمد تا حدودي تبيين كرده‏ام.
چه تمايزي ميان سيره شخصي با سيره حكومتي مي‏گذاريد؟
در اصطلاح اقتصادي ما يك اقتصاد خرد داريم كه شامل رفتار واحدهاي خرد اقتصادي است و يك اقتصاد كلان كه بيشتر به بررسي پديده‏هاي كلان و رفتار مجموعه‏هاي بزرگ اقتصادي، مثل دولت و نهادهاي بخش عمومي مي‏پردازد، ولي وقتي مي‏گوييم سيره شخصي، منظورمان اين است كه ببينيم مثلاً امام علي(ع) به عنوان يك فردي كه كار و تلاش مي‏كند، درآمدي را كسب مي‏كند و در مقابل آن هزينه‏هايي دارد و درآمد كسب شده را بايد در يك راه مشخصي خرج كند و تا آنجايي كه فقط به درآمد و به كار خودش مربوط مي‏شود، چگونه برنامه‏ريزي مي‏كردند. ولي منظور از سيره حكومتي اين است كه مثلاً اميرالمؤمنين(ع) در رابطه با جمع آوري ماليات چه شيوه‏هايي را به كار مي‏بردند. در رابطه با توزيع و تقسيم بيت‏المال چه سياست‏ها و چه شيوه‏هايي را به كار مي‏بردند.
حضرت‏عالي فرموديد آيات، يكسري كليات را بيان كرده كه نمي‏توان از آنها مطالب ريز اقتصادي و جزئيات را به دست آورد و در زمينه بهره‏وري از روايات هم محدوديت‏هايي داريم و در سيره هم در بخش اقتصاد كلان با تنگناهايي در استنباط مواجه هستيم. از منابع ديگر، عقل و عرف‏اند. آيا اين منابع، شرايط مناسب‏تري را براي بهره‏وري نظري دارند؟
البته محدوديتي كه در مورد آيات قرآن عرض كردم، در مورد روايات خيلي كمتر است؛ ولي فرمايش شما صحيح است. در پاسخ به اين سؤال بايد مقدّمتاً اشاره كنم كه اين موضوع، از موضوعات مهمي است كه هنوز تحقيق چنداني درباره آن نشده است و نيازمند تأمل جدّي است و دليل عمده آن نيز عدم درگيري فقه و اصول فقه در گذشته با اين‏گونه مسائل بوده است. نگاهي به تاريخچه اين دو علم نشان مي‏دهد كه به دليل آن كه در گذشته فقيهان لااقل در بعد تصدّي، از صحنه مديريت سياسي و اقتصادي جامعه بركنار بوده‏اند، استنباط انديشه‏هاي اسلامي در اين‏گونه امور رشد چنداني نداشته و ابزارهاي مناسب در علم اصول فقه به وجود نيامده‏اند و به همين جهت، امروزه محققي كه مي‏آيد يك موضوع اقتصادي را تحقيق كند، در بسياري از موارد با محدوديت منابع مواجه مي‏شود كه اين خود يكي از مشكلات بزرگ تحقيقات است و لازمه‏اش اين است كه ما در اصول فقهمان يك تجديد نظر كنيم. چون اصول فقه ما قابليت لازم را دارد كه پاسخگوي مسائل جديد باشيم، ولي خوب در عين حال در اينگونه مسائل با آن تعريفي كه در علم فقه رايج است و در واقع علمي است كه براي استنباط احكام مكلفين تأسيس شده، نمي‏توانيم پاسخگوي مسائلي باشيم كه نمي‏شود گفت اينها احكام مكلفين است. بلكه يكسري انديشه‏هايي هستند كه اينها بايد به اسلام نسبت داده شود و روش خاص خودش را مي‏خواهد كه ما به چه روشي اين انديشه‏ها را بتوانيم به اسلام نسبت دهيم. لذا اين يك تحوّل را مي‏طلبد كه ما هم در اصول و در نگرش فقهي خود به اين مسائل پيدا كنيم.
در رابطه با عقل اقتصادي وقتي ما بخواهيم يك الگوي رفتاري را به اسلام نسبت دهيم، مثلاً بگوييم قاعده رفتاري مورد قبول شارع در توليد، توزيع و يا مصرف، اين است، بايد بررسي كنيم و ببينيم كه در واقع اسلام در اين‏گونه مسائل چه جايگاهي براي عقل قائل است.
در مكاتب ديگر، مثل مكتب سرمايه‏داري، وقتي مي‏خواهند يك نظريه‏اي در باب رفتار مصرف‏كننده، بدهند، چون محدوديت خاصي از حيث اينكه بايد منطبق با نصوص خاص باشد، ندارند، منبع استنباط و كشف همان رفتار عقلا است و اصول موضوعه‏اي در مورد رفتار مردم گذاشته مي‏شود و با آن اصول موضوعه، رفتار مردم را مطالعه مي‏كنند و بعد آنها را تبديل به يك قاعده مي‏كنند و اين قاعده اگر آزمون شود و در مرحله عمل اثبات شود، مي‏گويند كه رفتار مصرف كننده اين است. يكي از راه‏هايي كه ما مي‏توانيم به آن روش مقبول و مورد نظر اسلام برسيم، اين است كه بياييم همين روشي را كه در واقع عقلايي است، مطالعه كنيم و ببينيم كه اسلام اين روش را قبول دارد يا نه و اگر قبول ندارد، كجاهاي آن را قبول ندارد. مهم‏ترين اصول موضوعه‏اي كه در اقتصاد امروز در تحليل رفتار مردم و نظريه‏پردازي پيرامون آن مطرح است، اصول موضوعه رفتار عقلايي است. در تعريف رفتار عقلايي مي‏گويند همين مقدار كافي است كه رفتار فرد در مواضع گوناگون با همديگر سازگار باشد؛ يعني اگر ما ديديم يك عامل اقتصادي در يك موردي، به گونه‏اي عمل مي‏كند و در مورد ديگر، به گونه ديگري عمل كرد، مي‏گوييم اين رفتار عقلايي نيست و آن را كنار مي‏گذاريم و مي‏رويم سراغ رفتاري كه رفتار سازگار باشد. در مورد رفتار سازگار، هم يكسري اصول ديگري وجود دارد؛ مثلاً به عنوان يكي از اصول كلي مي‏گويند رفتار عقلايي رفتار سازگاري است كه به دنبال منافع شخصي باشد و منافع شخصي هم عبارت است از مطلوبيت و لذت براي مصرف كننده و سود و درآمد براي توليد كننده. فردي كه دنبال حداكثر كردن منافع شخصي خودش است، چگونه تصميم‏گيري مي‏كند؟ با چه روشي به هدف خودش مي‏رسد.
بعد از اينكه اين را ما به عنوان يك اصل و يك هدف پذيرفتيم، آنگاه جايگاه عقل اين است كه محاسبه كند و ببيند كدام تصميم سود بيشتري را به ارمغان مي‏آورد و لذت بيشتري را به انسان مي‏دهد و آن را انتخاب مي‏كند. براين منوال رفتار افراد مطالعه مي‏شود.
عقل اقتصادي كه در اقتصاد غرب مطرح است، همين است. اما اگر بخواهيم انديشه اسلامي را ارائه دهيم با آن چيزي كه انسان بر اساس انگيزه طبيعي خودش آن را تعقيب مي‏كند، همه جا مورد قبول اسلام نيست. وقتي آيات قرآن كريم را نگاه مي‏كنيم، مي‏بينيم كه براي انسان دو نيرو خداوند متعال مطرح مي‏كند: يك نيرو هواي نفس است كه در واقع انسان را سوق مي‏دهد به طرف لذت‏هاي مادي و طبيعي و يك نيروي ديگري به نام نيروي عقل است كه آن روشنايي است و انسان را سوق مي‏دهد به كارهاي نيك. بنابراين اين‏گونه نيست كه هر آنچه طبيعت انسان، خواست، همان را بتوانيم ملاك عقل قرار دهيم.
قرآن كريم مي‏فرمايد: «عسي ان تكرهوا شيئاً و هو خير لكم و عسي ان تحبّوا شيئاً و هو شرٌ لكم.» و يا مي‏فرمايد: «يدعوا الانسان بالشرّ دعاءه بالخير.» يعني اين‏طور نيست كه انسان هر چه خواست خير باشد، بلكه دنبال شر هم هست؛ همان‏گونه كه دنبال خير هم هست. حتي در يك جامعه اسلامي هم نمي‏توان گفت كه ما مي‏رويم سراغ مسلمان‏ها و رفتار آنها را مطالعه مي‏كنيم و مي‏گوييم رفتار عقلايي همين است و بنابراين انديشه اسلامي نيز همين است. اين را هم نمي‏شود پذيرفت.
در اسلام ما بايد به كمك عقل، ابتدا شناخت صحيحي پيدا كنيم نسبت به عالم هستي، مبدأ عالم هستي. در مرحله دوم سراغ آن خطوط كلي برويم كه انسان بايد در زندگي خودش پيدا كند. در اين مرحله نيز محتاج هستيم كه در پرتو شناختي كه به وسيله عقلمان پيدا كرديم، به كمك وحي سراغ آن خطوط كلي برويم. در مرحله سوم بعد از اينكه اين خطوط كلي را شناختيم، مي‏آييم سراغ جزييات. در جزييات هم باز گاهي است كه آيات و روايات حرف زده‏اند كه به آنها عمل مي‏كنيم و گاهي ممكن است چنين نباشد. در اين مرحله اگر ما شناختمان از موضوع صحيح باشد و خطوط كلي را هم درست انتخاب كرده باشيم، با استناد به عقل مي‏توانيم بگويم كه چه چيز مورد قبول شارع است و مي‏توان به آن استناد كرد.
به عنوان يك پژوهشگر در حوزه مسائل اقتصادي اسلام، با چه تنگناها و مشكلاتي روبرو هستيد؟ چرا پس از دو دهه از گذشت انقلاب اسلامي، هنوز شاهد شتاب كافي در تحقق ايده‏هاي نظريه‏ساز نيستيم؟
هر كس بخواهد در اقتصاد اسلامي تحقيقي كند و حرفي بزند، بايد به هر دو علم فقه و اقتصاد آشنا باشد. مشكل بزرگي كه الان ما داريم، اين است كه تعداد نيروهايي كه هم بر علوم حوزوي مسلط باشند و هم به علم اقتصاد آشنا باشند، انگشت شمارند و اكثرا هم در مشاغل اجرايي مشغول هستند. در واقع آن كساني كه توانايي اين كار را دارند، همينك در جاهاي ديگر مشغول هستند و عملاً ما خيلي كمبود نيرو نداريم. از اينكه بگذريم و بياييم داخل مسائلي كه مستقيما به تحقيق مربوط مي‏شود، چون مباحث اقتصاد اسلامي مباحث نويي است، در ابتداي كار نيروهاي متوسط خيلي نمي‏توانند كار را جلو ببرند. لازم است كه يك عده از بزرگان و فقهاي ما (امثال شهيد صدر كه متأسفانه راه ايشان ادامه پيدا نكرد) بيايند يك خطوط كلي را ترسيم كنند، و اصول و پايه‏هايي را قرار دهند كه نيروهاي متوسط در آن خط حركت كنند و به نتايجي برسند كه ما در اين جهت واقعا خلأ داريم. يعني نيروهايي كه ما داريم نيروهاي متوسط هستند و جهت‏دهي كلان وجود ندارد. يكي از تبعات همين خلأ كه عرض كردم، اين است كه ما الآن متدلوژي اقتصاد اسلامي كه در واقع نقطه آغاز و نقطه شروع تحقيق است در دست نداريم و اين يك مشكل كلي است.
من فكر مي‏كنم اگر كسي بخواهد در اقتصاد اسلامي تحقيق كند، دروس حوزوي را بايد خيلي قوي بخواند و اگر نگوييم در حد اجتهاد، بايد قريب الاجتهاد باشد. اگر كسي فكر كند با مقداري درس حوزوي خواندن مي‏تواند در وادي اقتصاد اسلامي تحقيق كند، اين اشتباه است و علاوه بر اين دروس دانشگاهي را هم حداقل در سطح كارشناسي ارشد بايد بخواند و بعد هم بايد متمحض در تحقيق باشد و انتظار اينكه در عرض يكسال، دو سال يا سه سال به يك نتايج خوبي برسند هم نبايد داشته باشند. غرب الآن بعد از 200 ـ 300 سال تجربه، هنوز در مسائل اساسي و كلي گيردارد.
حالا در مورد اقتصاد اسلامي كه در آغاز راه است، تا بيايد به نتيجه برسد، هم زمينه‏هاي علمي مي‏خواهد و بعد پشتكار. خداوند به ما وعده داده است كه در اين‏گونه امور يار و مددكار ما خواهد بود. البته به شرط اينكه ما نيز همه سعي و همتمان را به كار گيريم و در اين مسير، با جان و دل، بكوشيم. من آينده را چندان تاريك نمي‏بينم و گمان مي‏كنم در سال‏هاي آتي، به نتايج روشن، دقيق و كارآمدتري خواهيم رسيد. ان‏شاءاللّه‏.



یک شنبه 18 اردیبهشت 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

ترسيم نظام اقتصادي اسلام بر اساس مكتب اقتصادي آن از ديدگاه امام خميني

چكيده:
آنچه تاكنون پيرامون اقتصاد اسلامي به رشته تحرير در آمده است غالباً ناظر به مكتب و حقوق اقتصادي است و نظام اقتصادي به معنايي كه در اين نوشتار مطرح است، كمتر مورد توجّه و بحث قرار گرفته است. قبل از تحقق حكومت اسلامي در ايران، ضرورتي براي پرداختن به اين بحث احساس نمي‏شد ولي پس از آن، ترسيم نظام اقتصادي اسلام اجتناب ناپذير شد و خود به خود اين سؤالات مطرح گشت كه چگونه بايد بر اساس اصول مكتبي به اهداف اقتصادي دست يافت؟ آيا اسلام براي حركت به سمت اهداف بر اساس اصول مكتبي، الگوهاي رفتاري نظام مندي را در حوزه اقتصاد معّرفي كرده است؟ اجزا و عناصر اين نظام كدام است؟
متأسفانه پس از انقلاب اسلامي پاسخي محققانه به سؤالات فوق داده نشد و مسئولان بناچار قبل از ترسيم نظام اقتصادي اسلام به جرح و تعديل نظام اقتصادي موجود بر اساس احكام فقهي پرداختند و در نتيجه بعضي نهادها مانند بيمه‏ها كه مطابق با موازين فقهي بودند تثبيت شد و برخي ديگر مانند بانكداري كه با فقه اسلام منافات داشت به بانكداري بدون ربا تبديل گشت و بعضي نهادها مانند قرض‏الحسنه كه قبلاً به صورت رسمي وجود نداشت شكل رسمي گرفت و ...
عدم ترسيم نظام اقتصادي اسلام به عنوان يك مجموعه هماهنگ و منسجم و ترميم و ايجاد نهادهايي به شكل ياد شده موجب بروز اشكالاتي شد كه بررسي آنها در اين مختصر مقدور نيست. بعلاوه از جهت نظري هنوز هم در مورد جايگاه خمس و زكات و مالياتهاي دولتي در اقتصاد، نقش نهادهايي چون قرض‏الحسنة، صدقات، اوقاف در نظام اقتصادي و نيز نقش پول، ارتباط بخش دولتي و خصوصي، منابع درآمد و مخارج دولت، چگونگي تأمين درآمدهاي دولتي و توازن اقتصادي و... ابهاماتي وجود دارد كه تنها با ترسيم نظام اقتصادي مي‏توان اين ابهامات را بر طرف نمود.
اين نوشتار كوشيده است با روشي مشخص به كشف و ترسيم نظام اقتصادي اسلام از ديدگاه حضرت امام قدس‏سره پرداخته، گامي كوتاه در اين راستا بردارد و با توجه به توقف نظام اقتصادي، بر مكتب اقتصادي تبيين مكتب اقتصادي از ديدگاه امام قدس‏سره ضرورت دارد. نوشتار حاضر در چهار بخش:
الف - مفروضات كلامي مباحث و مفاهيم و اصطلاحات مورد نياز، روش كشف مكتب و نظام اقتصادي اسلام.
ب - مكتب اقتصادي اسلام از ديدگاه حضرت امام قدس‏سره
ج - نظام اقتصادي اسلام از منظر ايشان
د - بررسي ويژگيهاي نظام اقتصادي ترسيم شده.
تنظيم شده است.
بخش اول: مفروضات كلامي، مفاهيم، روشها
چهارچوب كلّي اين بخش با استفاده از نظريه انديشه نظام مند اسلام تنظيم شده است.2 نظريه مزبور به تفسير مفهوم نظام مند بودن اسلام در هر يك از عرصه‏هاي سياسي، تربيتي، فرهنگي و اقتصادي پرداخته است. در اين نظريه جهان‏بيني اسلام زيربناي نظامهاي اسلامي در عرصه‏هاي ياد شده مي‏باشد هر يك از نظامهاي مزبور داراي مباني، اهداف و سيستمي در حوزه مربوط به خود هستند. در اين مقاله نظريه مزبور با تعديلاتي بر اساس فتاواي حضرت امام قدس‏سره در حوزه اقتصاد پياده مي‏شود.
مفروضات كلامي: اسلام در هر زمينه از حيات فردي و اجتماعي بشر براي هدايت فرد و اداره جامعه مجموعه‏اي از عناصر جهان شمول و ثابت دارد كه داراي انسجام و ربط منطقي هستند. ما از اين مجموعه به عنوان نظام به مفهوم عامّ ياد مي‏كنيم. نظام اسلامي خود داراي زير نظامهايي مانند نظام اجتماعي، فرهنگي، سياسي و اقتصادي مي‏باشد. زيرا نظامهاي فوق علاوه بر اينكه هر يك در درون خود داراي انسجام‏اند با يكديگر نيز در جهت اهداف نظام اسلامي ارتباطي منطقي دارند. در اين اصطلاح نظام مفهومي عام دارد و شامل مكتب و نظام به مفهوم خاص آن (سيستم) و حقوق مي‏شود.
مفاهيم: در اين بخش جهان‏بيني، مكتب و نظام و حقوق اقتصادي تعريف و ارتباط آنها با يكديگر بيان مي‏شود.
جهان‏بيني اسلام: تفسيري است كه اسلام از انسان، جامعه، جهان دنيوي و اُخروي و منشاء هستي و كيفيت ارتباط بين اين امور مي‏نمايد و تكيه گاه و زيربناي نظام اسلامي به مفهوم عامّ آن مي‏باشد3
مكتب اقتصادي: به مجموعه قضاياي دستوري اطلاق مي‏شود كه مستقيماً از جهان‏بيني اسلام استنتاج شده و مشتمل بر دو امر است: مباني اقتصادي و اهداف اقتصادي
مباني اقتصادي: اصول ثابتي هستند كه در حوزه اقتصاد پذيرفته شده و زير بناي نظام و حقوق اقتصادي مي‏باشند و اهداف: مقاصدي هستند كه نظام براي دستيابي به آنها ساخته شده است
نظام اقتصادي: عبارت است از مجموعه نهادهايي كه به صورت هماهنگ و مرتبط با هم اقتصاد جامعه را با حفظ مباني مكتبي به سمت اهداف اقتصادي پيش مي‏برند. نهادها در اين اصطلاح الگوهاي رفتاري معينّي هستند كه شركت كنندگان در نظام اقتصادي (دولت و مردم) را به يكديگر پيوند مي‏دهند. مشاركت، قرض‏الحسنه، انفاق، وقف و ... هركدام يك نهاد مي‏باشند.4
احكام و حقوق اقتصادي: عبارتند از آن دسته از قضاياي دستوري جزيي كه ضوابط و محدوده رفتارهاي اقتصادي (اجزاي نظام) را بيان مي‏كنند.
همانگونه كه پيداست اين مفاهيم زنجيره وار به هم پيوسته‏اند: جهان‏بيني زيربناي مكتب است و نظام بر اساس مكتب شكل مي‏گيرد و حقوق و احكام براي تحديد اجزاي نظام مي‏باشد.
آنچه گذشت در مورد طرح نظري نظام به مفهوم عامّ آن بود. در عمل رئيس حكومت كه در زمان حضور، امام معصوم عليه‏السلام و در عصر غيبت، وليّ فقيه عادل است، موظّف به پياده كردن اين طرح با توجّه به شرائط زمان و مكان مي‏باشد. بر اين اساس شكل خارجي نظام اقتصادي اسلام مي‏تواند به تناسب زمان و مكان تغيير يابد. به عبارت ديگر طرح نظري نظام اسلام كه از طريق احكام و حقوق ثابت (شرعي) قابل استنتاج است، ثابت و جهانشمول مي‏باشد، به خلاف شكل خارجي آن كه حالت ثابت و جهان شمولي ندارد و بر اساس احكام و حقوق متغيّر (ولايي) كه جهان شمول نيستند، وابسته به موقعيت خاصّ زماني و مكاني است.
روشها
كشف نظام اقتصادي اسلام به پنج روش متصورّ است:
1- كشف نظام اقتصادي از طريق جهان‏بيني و مكتب (از علّت به معلول)
2- كشف نظام اقتصادي از طريق مراجعه به تاريخ صدر اسلام
3- كشف نظام اقتصادي از طريق احكام فقهي (از معلول به علت) بر اساس فتواي مشهور
4- كشف نظام اقتصادي از طريق گزينش در ميان فتاواي فقها (روش شهيد صدر قدس‏سره )
5- كشف نظام اقتصادي از طريق فتاواي يك فقيه جامع‏الشرايط كه قايل به نظام مند بودن اسلام مي‏باشد.
در اين مقاله روش پنجم بر گزيده شده است و فتاوي و بيانات حضرت امام قدس‏سره مبناي كشف مي‏باشد، زيرا ايشان علاوه بر اينكه قائل به نظام مند بودن اسلام هستند،5 در اعلي مرتبه اجتهاد نيز قرار گرفته‏اند. ايشان در طول 10 سال بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در صدد پياده كردن نظام اسلامي بر آمدند و در عمل بعضي نظرات خود را تعديل فرمودند. البته مبناي كشف غالباً فتاوايي است كه بعد از انقلاب به وسيله معظّم‏له تغيير نكرده و وابسته به شرايط زمان و مكان خاص نمي‏باشد.
بخش دوّم: «مكتب اقتصادي اسلام از ديدگاه حضرت امام قدس‏سره »
در اين بخش مكتب اقتصادي اسلام از ديدگاه حضرت امام قدس‏سره مورد بررسي قرار مي‏گيرد.
الف)اهداف نظام اقتصادي اسلام
از بيانات حضرت امام قدس‏سره استفاده مي‏شود كه نظام اقتصادي اسلام داراي 5 هدف است كه به ترتيب اولويت عبارتند از:
1- اعتلاي معنوي انسانها: هدف اسلام تربيت و تهذيب انسان است و اسلام با تنظيم فعاليتهاي مادي راه را براي اعتلاي معنوي انسان مي‏گشايد.6
2- استقلال اقتصادي: استقلال به معناي عدم وابستگي به بيگانه در حوزه‏هاي فرهنگ سياست و اقتصاد، هدف كلّي نظام اسلام است. وابستگي اقتصادي منشأ همه وابستگيها و ناشي از عدم اعتماد به نفس است.7
3- عدالت اقتصادي: عدالت نيز همچون استقلال هدف كلّي نظام اسلامي است.8 ولي در عين حال هدف غايي نيست بلكه تحقق عدالت وسيله‏اي جهت توسعه معرفت الله و انسان سازي است.9 در حوزه اقتصاد، عدالت اقتصادي به معناي رفع فقر10 و تعديل ثروت و درآمد،11 هدف نظام اقتصادي اسلام است
4- رفاه عمومي: رفاه طلبي از ديدگاه فردي و اخلاقي مذموم است،12 ولي تحقق رفاه عمومي و برخورداري همه مردم از رفاه، هدف نظام اقتصادي اسلام است.13 البته رفاه به معناي داشتن ثروت و امكانات مادّي صرف نيست، انساني مرفّه است كه از آسايش روحي برخوردار باشد.14
5- رشد اقتصادي: رشد كشاورزي و صنعت و تجارت نيز از اهداف نظام اقتصادي اسلام معّرفي شده است.15
ب) مباني مكتبي نظام اقتصادي اسلام
در اين بخش، نُه مبنا از بيانات و فتاواي حضرت امام قدس‏سره استفاده شده و با مباني مزبور در كتاب اقتصادنا، تأليف شهيد صدر قدس‏سره مقايسه گرديده و اشتراكات و تفاوتهاي اين دو ديدگاه بيان شده است. ما ابتدا مباني مكتبي از ديدگاه حضرت امام قدس‏سره را بيان مي‏كنيم و سپس تفاوتهاي مهّمي كه بين اين دو نظريه وجود دارد اختصاراً بيان خواهيم كرد.
لازم به ذكر است كه هر يك از اين مباني از مجموعه‏اي از فتاواي حضرت امام قدس‏سره در ابواب مختلف استنباط شده و براي جلو گيري از تطويل اين نوشتار مستندات ذكر نشده است.16
خلاصه مباني مكتبي از ديدگاه حضرت امام قدس‏سره
1 - ماليت و ارزش معاملي
ماليّت بر دو قسم است: الف) ماليّت عرفي ب) ماليّت شرعي
الف) ماليّت عرفي
- منشأ ماليّت اشيا نزد عرف، رغبت مردم به آنها مي‏باشد.
- هر چيزي كه منفعت دارد ولي امكان دسترسي به آن تا ابد وجود ندارد مورد رغبت نيست و ماليّت ندارد.
- چيزي كه منفعت و امكان انتفاع دارد مورد رغبت قرار مي‏گيرد و براي آن تقاضا به وجود مي‏آيد، در اين صورت مرتبه ماليّت آن تابع عرضه و تقاضاي آن است. هر چه عرضه بيشتر و تقاضا كمتر باشد ماليّت كمتر است و بالعكس.
ب) ماليّت شرعي
شارع مي‏تواند در محيط شرع آثار ماليّت عرفي اشياء را تماماً يا بعضاً الغاء نمايد.
2 - پول
- پول اعم از اينكه فلزي باشد يا كاغذي داراي ماليّت مستقل است (مانند چك حاكي از مال ديگري نيست) و از اين جهت حكم ساير اموال را دارد پرداخت آن موجب اسقاط ذمّه مديون است و اگر تلف يا اتلاف شود مانند ساير اموال ضمان دارد.
- پول كاغذي داراي ماليّت اعتباري است.
- پول واسطه‏اي عام در مبادلات است.
- پول نمي‏تواند از طريق ربا وسيله كسب سود و افزايش ثروت باشد.
- كاهش قدرت خريد پول را نمي توان هنگام باز پرداخت قرض جبران كرد.
- پول مي‏تواند از غير طريق ربا، مانند ساير اموال وسيله كسب سود و افزايش ثروت باشد.
3- مالكيت
گرچه اسلام مالكيت مختلط را مي‏پذيرد و در اسلام سه نوع مالكيت خصوصي، عمومي و دولتي وجود دارد ولي قلمرويي را كه شهيد صدر قدس‏سره براي مالكيت دولتي و عمومي در بحث توزيع قبل از توليد قايل مي‏شوند با قلمرويي كه امام مي‏پذيرند فرق دارد.
4- آزادي در محدوده قوانين
- در اقتصاد اسلامي آزادي افراد در چهارچوب قوانين الهي و بر معيار عقل و عدل استوار است.
- در اسلام دو نوع محدوديت براي آزادي فرد مطرح است: يكي محدوديتهاي شرعي كه از ناحيه خداوند متعال ايجاد شده‏اند و ديگري محدوديتهاي حكومتي كه به وسيله دولت به ملاك مصالح اسلام و مسلمين ايجاد مي‏شود.
- آزادي بايد به صورتي باشد كه در جهت اهداف اقتصاد اسلامي قرار گيرد. اگر آزادي افراد در مواردي موجب از بين رفتن عدالت اقتصادي يا استقلال اقتصادي و امثال آن شود، مطلوب نيست و بايد از آن جلو گيري كرد.
5- تقدم مصالح اسلام و مسلمين بر منافع فرد
- مصالح اسلام و مسلمين بر مصالح و منافع فرد مقدّم است.
6- توزيع قبل از توليد
- جنبه سلبي نظريّه:
فرد بدون انجام كار متناسب و لازم از نظر قانوني در هيچ يك از ثروتهاي طبيعي صاحب حق خاصّي كه او را از ديگران متمايز گرداند، نمي‏شود.
- جنبه ايجابي نظريه:
الف) عامل به سبب كار روي مواد طبيعي و ايجاد شرايط و امكانات بهره برداري در ثروت طبيعي مالك آن ثروت مي‏شود. اين مالكيت مبتني بر شرايط و امكانات بهره برداري نيست و با زوال آن زايل نمي‏شود بلكه با اعراض مالك از ملك خود زايل مي‏گردد.
ب) اقدام به انتفاع از ثروت مستقيماً موجب مالكيت آن ثروت مي‏گردد و مادامي كه مالك اعراض از ملك خود نكرده است باقي است.
احكام احيا به سه نوع آن، صيد بر اصل اوّل و احكام حيازت مباحات عامه بر اصل دوّم مبتني مي‏باشند.
به وجود آوردن فرصت تازه در ثروت طبيعي و اقدام به انتفاع از آن حايز صفت اقتصادي تلقّي شده و جزو كارهاي زورمندانه و سلطه جويانه نيست. لذا مي‏توان گفت منشأ پيدايش مالكيت خصوصي در ثروتهاي طبيعي كار مفيد اقتصادي و متناسب با آن ثروت طبيعي مي‏باشد.
ج) در تملّك ثروتهايي چون انفال اذن دولت و در ثروتهايي چون مباحات عامّه عدم منع آن شرط است.
د) آنچه موجب تملّك ثروتهاي طبيعي مي‏شود تنها كار مستقيم شخصي نيست بلكه كار مملّك است ولو به وسيله اجير يا وكيل باشد.
7- توزيع بعد از توليد
- روشهاي پرداخت اجرت به هر يك از نيروي كار و ابزار توليد و زمين و پول بر طبق جدول زير است:
جدول شماره (2-1)
«روشهاي پرداخت پاداش به صاحبان عوامل توليد و سرمايه نقدي از ديدگاه حضرت امام قدس‏سره »
روشهاي پرداخت عوامل توليد | اجرت ثابت | شركت در منافع | نيروي كار | + | + | ابزار توليد | + | + | زمين | + | + | سرمايه نقدي | - | + |
همانگونه كه ملاحظه مي‏شود تنها به پول اجرت ثابت نمي‏توان داد.
- نظريّه عمومي توزيع بعد از توليد:
جنبه ايجابي نظريه:
ريشه‏هاي كسب در آمد عبارتند از:
1- كار بالفعل و مستقيم در جريان توليد.
2- كار ذخيره شده در ابزار توليد و سرمايه‏هاي فيزيكي و پول
3- تغييرات ارزش كار بالفعل و كار ذخيره شده در غير پول
جنبه سلبي نظريّه: اگر درآمدي سببي غير از اسباب سه گانه فوق داشته باشد، غير قانوني و ممنوع است.
8- نقش كار و نياز در توزيع ثروت
به طور كلّي افراد جامعه به سه گروه تقسيم مي‏شوند:
1- گروهي كه به علّت داشتن برتري فكري و انرژي عملي مي‏توانند سطح زندگي خويش را بالا برند و هميشه غني باشند.
2- گروهي كه مي‏توانند كار كنند ولي حاصل كارشان تنها در حدود برآوردن لوازم اوليه زندگي و رفع نيازهاي اساسي است.
3- گروهي كه به علّت ضعف جسمي يا نقص عقلي، يا عوامل ديگري كه انسان را از فعاليت باز مي‏دارد و او را خارج از مرز كار و توليد قرار مي‏دهد، نمي‏تواند كار بكند.
منشأ توزيع ثروت در گروه اوّل كار و در گروه سوّم نياز و در گروه دوّم كار و نياز است.
9- نقش دولت در اقتصاد
الف) مسئوليت دولت: پياده كردن نظام اقتصادي اسلام و تحقق اهداف پنجگانه آن است.
ب) اختيارات و وظايف دولت:
1- نظارت بر فعاليتهاي بخش خصوصي جهت اجراي احكام و جلوگيري از انحراف اين بخش از اهداف نظام اقتصادي
2- دخالت در اقتصاد: در مواردي كه بخش خصوصي اقدام نمي‏كند يا اگر اقدام كند مخالف مصالح اسلام و مسلمين است، دولت بايد وارد شود و در مواردي كه بخش خصوصي اقدام مي‏كند، دولت مي‏تواند وارد شود ولي نبايد جلوي فعاليت بخش خصوصي را بگيرد.
3- اختيار قانونگذاري به نحوه مطلق (ولايت مطلقه فقيه): دولت براي حفظ مصالح اسلام وظيفه دارد در تزاحمات بين اهداف، مباني و احكام اقتصادي، اهم را بر مهّم مقدّم نمايد.
در هر يك از اين مباني بين نظرات حضرت امام قدس‏سره و نظرات شهيد صدر قدس‏سره در كتاب اقتصادنا تفاوتهايي مشاهده مي‏شود، ولي آنچه در اين مختصر به آن اشاره مي‏كنيم، تفاوتهاي مهّم و اساسي است كه عمدتاً در مورد نظريه توزيع قبل و بعد از توليد و نقش دولت در اقتصاد مي‏باشد. اين اختلافات به شرح زير است:
1- نقش سرمايه در تملّك ثروتهاي طبيعي
شهيد صدر قدس‏سره با استناد به فتاواي فقهي كه به عنوان روبنا مطرح كرده است، نتيجه مي‏گيرد كه سرمايه‏دار نمي‏تواند ابزار توليد را اجاره نمايد و كارگر را استخدام كرده و به حيازت ثروتهاي طبيعي بپردازد و مالك آن ثروتها شود، بلكه حيازت به صورت مباشرت تنها موجب پيدايش حقوق خصوصي است.17 نظر حضرت امام قدس‏سره با استناد به فتاواي ايشان در باب اجاره18 و وكالت19 اين است كه تملّك ثروتهاي طبيعي علاوه بر كار مستقيم شخصي به وسيله كار اجير يا وكيل نيز ممكن است.
2- نظريه توزيع بعد از توليد
نظريه شهيد صدر قدس‏سره را از طريق دو اصل مي‏توان بيان كرد:
الف) كار منشأ تملّك محصول و در آمد توليدي: بر اساس اين اصل محصول و در آمد توليدي فقط در مالكيت كسي است كه روي مواد اوليه طبيعي شخصاً كار كرده باشد و صاحبان زمين و سرمايه كه در توليد از آنها استفاده شده سهمي از محصول نمي‏برند و تنها حقّ دارند از عامل كار، اجرت مطالبه نمايند20
ب) اصل ثبات مالكيت: اگر ماده اولّيه كه نيروي كار، آن را با كار بعدي تغيير شكل مي‏دهد قبلاً در مالكيت ديگري در آمده باشد، محصولي كه با كار به دست مي‏آيد هر قدر هم كه تغيير شكل يافته باشد در ملكيت صاحب مادّه اوليه باقي خواهد بود و نيروي كار و صاحبان زمين و ابزار توليد تنها مي‏توانند اجرت مطالبه كنند.21 شهيد صدر قدس‏سره دليل شركت سرمايه تجاري (پول) را در سود همين پديده ثبات مالكيت عنوان مي‏نمايد.22
به نظر مي‏رسد قاعده توزيع بعد از توليد را بايد در دو مرحله بررسي و بيان كرد:
1- قاعده توزيع بعد از توليد و قبل از انعقاد قراردادهاي مشروع اسلامي (قاعده اوليه توزيع)
2- قاعده توزيع بعد از توليد و بعد از انعقاد قراردادهاي مشروع اسلامي (قاعده ثانويه توزيع)
متأسفانه شهيد صدر قدس‏سره بين اين دو مرحله تفكيك نفرمودند و لذا با اشكالاتي مواجه شده‏اند. ما نظريه حضرت امام قدس‏سره را با استفاده از فتاوي و بيانات ايشان در هر دو مرحله بيان مي‏كنيم، به نظر حضرت امام قدس‏سره قاعده اوليه توزيع بعد از توليد همان است كه از شهيد صدر قدس‏سره نقل كرديم و قاعده ثانويه توزيع بعد از توليد با استفاده از فتاواي ايشان در باب اجاره، مزارعه، مساقات، مضاربه، جعاله و صلح چنين است:
«هر يك از عوامل توليد مي‏توانند با توافق بر اساس يكي از عقود شرعي سهمي از محصول و در آمد توليدي را مالك شوند».
3- تغييرات قيمت در بازار اسلامي مي‏تواند منشأ درآمد باشد.
شهيد صدر قدس‏سره در جنبه سلبي قاعده اساسي توزيع بعد از توليد فرمودند: هر در آمدي كه بر كار مستقيم يا ذخيره شده در ابزار توليد و غير آن نباشد، ممنوع و غير قانوني است.23 مفهوم آن اين است كه تغييرات قيمت كالا در بازار منشأ درآمد باشد غير قانوني است. روشن است كه التزام به اين مطلب مشكل آفرين است، زيرا تغييرات قيمت كالا در بازار امري اجتناب ناپذير در طول تاريخ بوده و غير قانوني شمردن آن موجب بن بست عملكرد بازار مي‏شود. از فتاواي حضرت امام قدس‏سره در باب اجاره24 خريد و فروش نقد و نسيه25 استفاده مي‏كنيم كه چنين در آمدي در صورتي كه تغييرات قيمت در بازارهاي اسلامي در چهار چوب احكام شرع و احكام حكومتي صورت پذيرد، مشروع و قانوني است.
توجيه اين مطلب به گونه‏اي كه با نظريه توزيع بعد از توليد از ديدگاه حضرت امام قدس‏سره منافات پيدا نكند، چنين است: تغييرات اجرت زمين، ماشين و امثال آن و نيز تغييرات قيمت كالا در حقيقت به معناي تغييرات ارزش كار ذخيره شده در اين امور است و كسي كه مالك كار ذخيره شده در كالا، زمين، ماشين و امثال آن است مالك تغييرات ارزش آن نيز مي‏باشد.
4 - روشهاي پرداخت اجرت عوامل مادي توليد
روشهاي پرداخت اجرت عوامل مادّي توليد را بر اساس آنچه در كتاب شريف اقتصادنا آمده است، مي‏توان در جدول زير خلاصه كرد.26
(جدول 2-2)
روشهاي پرداخت عوامل توليد | اجرت ثابت | شركت در منافع | نيروي كار | + | + | ابزار توليد | + | - | زمين | + | - | سرمايه نقدي | - | + |
بر اساس اين جدول، صاحبان ابزار توليد و زمين نمي‏توانند به روش مشاركت در منافع حاصل از توليد اجرت خود را دريافت كنند و صاحبان سرمايه نقدي تنها در امور تجاري مي‏توانند به روش شركت در منافع وارد شوند و در بخش كشاورزي و صنعت بكّلي به هيچ يك از دو روش فوق نمي‏توانند وارد شوند. متخصصين در امور اقتصادي بخوبي درك مي‏كنند كه ملتزم شدن به اين جدول در اقتصاد چه محدوديتهايي را ايجاد مي‏كند، بخصوص امروزه كه تجهيز و تخصيص منابع پولي نقش مهمّي در رشد و توسعه اقتصادي دارد و بانكهاي ربوي در دنيا و غير ربوي در ايران عهده دار اين نقش مهم‏اند. التزام به اين مطلب كه پول تنها در امور تجاري مي‏تواند وارد شود و به روش شركت در منافع اجرت دريافت دارد مشكل آفرين است.
با استفاده از فتاواي حضرت امام قدس‏سره در باب اجاره، مضاربه، مساقات، مزارعه، صلح و جعاله به اين قاعده كلّي مي‏رسيم:27
«همه عوامل توليد به غير از صاحبان سرمايه نقدي به دو روش اجرت ثابت و شركت در منافع مي‏توانند پاداش خود را دريافت نمايند و فقط صاحبان سرمايه‏هاي نقدي هستند كه نمي‏توانند اجرت ثابت دريافت دارند، ولي مي‏توانند در منافع حاصل از توليد در همه بخشهاي تجاري، كشاورزي و صنعتي شركت نمايند.»
بنابراين جدول روشهاي پرداخت به شكل زير خواهد بود:
جدول (2-3)
روشهاي پرداخت عوامل توليد | اجرت ثابت | شركت در منافع | نيروي كار | + | + | ابزار توليد | + | + | زمين | + | + | سرمايه نقدي | - | + |
5- قلمرو آزادي نظر قانوني
شهيد صدر قدس‏سره اختيارات قانونگذاري دولت در زمينه‏هاي مختلف اقتصادي را در قلمرو آزادي نظر قانوني، قايل شده است. خلاصه نظر ايشان در بيان قلمرو آزادي نظر قانوني چنين است:28
«اسلام بر دو جنبه مشتمل است: يكي به طور منجّز به وسيله شارع تعيين گرديده و تغيير و تبديل در آن راه ندارد. جنبه ديگر كه آن را آزادي نظر قانوني ناميده‏ايم، بايد به وسيله وليّ امر «دولت» بر حسب نيازها و مقتضيات زمان و مكان تكميل شود. دولت از يك سو مجري احكام ثابت و تشريعي و از سوي ديگر وضع كننده مقررات در محدوده آزادي نظر قانوني است كه بنا به ضرورت اجتماعي و طبق شرايط روز، بايد تدوين و اجرا شود. بنابراين براي دولت يا وليّ امر جايز نيست كه ربا را حلال كند يا حقّه بازي را جايز شمارد يا قانون ارث را تعطيل كند يا مالكيت ثابتي را در جامعه بر اساس اسلامي، لغو نمايد. بلكه در اسلام به وليّ امر اجازه داده شده است كه نسبت به تصرّفها و اعمال جايز و مباح در شريعت دخالت كند و در آن باره بر اساس ايده‏هاي اسلامي امر صادر كند و يا ممنوعيت بر قرار سازد.»
بنابراين دائره اختيارات قانوني وليّ امر «رئيس حكومت» منحصر به مواردي مي‏شود كه داري حكم شرعي لزومي (وجوب و حرمت) يا حكم وضعي مشخص (مالكيت و امثال آن) نباشد. يعني مواردي كه مباح بالمعني الاعم (مستحبات، مكروهات و مباحات) است. به نظر ما شهيد صدر قدس‏سره دو سؤال مهّم را بايد پاسخگو باشد و نظريه ايشان پاسخگوي اين دو سؤال نيست.
سؤال اوّل: شكّي نيست كه قلمرو آزادي نظر قانوني از تشريع حكم شرعي به وسيله خداوند خالي نيست. زيرا بر اساس روايات، هيچ واقعه‏اي نيست كه حكم آن در شرع از قبل بيان نشده باشد. تنها فرق در اين است كه در اين قلمرو شارع داراي حكم شرعي لزومي نيست ولي حكم شرعي غير لزومي مانند استحباب و كراهت و اباحه، وجود دارد و شكّي نيست كه احكام شريعت چه لزومي باشد و چه غير لزومي بر اساس مصالح و مفاسد واقعيه تشريع شده است. آنگاه اين سؤال مطرح مي‏شود كه چرا ولي فقيه مي‏تواند بر اساس مصالح زمان و مكان و ايده‏هاي اسلامي تشريعات غير لزوم خداوند را تعطيل كند، ولي نمي‏تواند بر همين اساس تشريعات لزومي خداوند را تعطيل كند؟
سؤال دوّم: فقهاء در باب تزاحم اين بحث را مطرح كرده‏اند كه ممكن است احكام شرعي در عالم واقع تزاحم نمايند. مثلاً ممكن است فعل واحد از جهتي حرام و از جهتي واجب باشد، براي نمونه اگر نجات دادن فردي كه در حال غرق شدن است متوقف بر گذشتن از زميني باشد كه ملك غير است، در اين صورت گذر از ملك غير بدون اجازه مالك از اين جهت كه مقدّمه نجات فرد است، واجب، و از اين جهت كه تصرّف در ملك غير بدون اجازه اوست حرام است. در اين موارد فقهاء فرموده اند: قاعده تقديم اهم بر مهمّ جاري است. در مثال ما چون نجات جان انسان غريق اهمّ است لذا فرد بايد در ملك غير تصّرف كند و غريق را نجات دهد و تصّرف او در ملك غير حرام نيست.
ما اين تزاحم را در خارج از محدوده احكام تصّور مي‏كنيم؛ اگر بين اهداف تزاحم شد به گونه‏اي كه دستيابي به عدالت اقتصادي و استقلال اقتصادي در شرايطي ممكن نشد. يا بين اهداف و احكام تزاحم ايجاد شود، به طوري كه التزام به مالكيت خصوصي در مواردي با عدالت اقتصادي منافات پيدا كند يا تعطيل كردن بانكداري ربوي موجب اختلال نظام پولي شود، آيا مي‏توان قاعده باب تزاحم را (تقديم اهم بر مهم) جاري كرد و حكم مهم را ولو در منطقه پر تشريع باشد به خاطر حكم اهم و يا هدف اهم يا حفظ مبناي اهم، تعطيل كرد؟ آيا در اين صورت چاره‏اي جز اجراي اين قاعده وجود دارد؟ و جز وليّ فقيه كه در رأس حكومت است چه كسي مي‏تواند اهم را از مهم تشخيص داده و مجري اين قاعده باشد؟
نظريه شهيد صدر قدس‏سره نمي‏تواند پاسخگوي دو سؤال فوق باشد. حضرت امام قدس‏سره قايل به ولايت مطلقه الهي براي فقيه مي‏باشند.29 معناي ولايت مطلقه فقيه اين است كه ولّي فقيه مي‏تواند بر اساس مصالح اسلام و مسلمين احكام شرعي تكليفي و وضعي را تا مادامي كه آن مصلحت باقي است تعطيل نمايد، حضرت امام قدس‏سره مي‏فرمايند:
«حكومت مي‏تواند هر امري را چه عبادي و چه غير عبادي كه جريان آن خلاف مصالح اسلام است تا هنگامي كه چنين است جلو گيري كند. حكومت مي‏تواند از حج كه از فرايض مهّم الهي است در مواقعي كه مخالف صلاح كشور اسلامي دانست موقتاً جلو گيري كند.»30
بدين ترتيب مي‏توان گفت نظريه ولايت مطلقه فقيه نتيجه مستقيم التزام به دو مطلب است كه هر دو را نيز حضرت امام قدس‏سره مي‏پذيرند:
1- اسلام داراي نظامهاي اجتماعي و فرهنگي و اقتصادي خاص خود مي‏باشد و براي تمامي ابعاد و شئون زندگي فردي و اجتماعي قوانين خاصي دارد.31
2- پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم در عصر وحي و ائمه معصومين عليهم‏السلام در عصر حضور و وليّ فقيه در عصر غيبت موظّف است كه نظامات اسلامي را در خارج تحقق بخشد.32
آنچه يك مذهب در مورد نظام، اهداف، مباني و اجزاي آن و نيز احكام شرعي ارايه مي‏نمايد، در حقيقت طرح نظري است كه بايد در خارج پياده شود و از طرفي عالم خارج عالم تزاحم است به اين معني كه به صورت طبيعي، اهداف و مباني و احكام در بعضي شرائط با يكديگر تزاحم مي‏كنند. اگر در يك مذهب براي حلّ چنين تزاحمات، راه حلّي ارائه نشود، نظامي كه به وسيله آن مذهب ارائه شده است قابل پياده شدن نيست. اسلام براي حلّ اين معضل، قاعده تقديم اهم بر مهم را پيشنهاد كرده است و چون وليّ فقيه مسئول پياده كردن اين نظامات است اوست كه بايد مصاديق تزاحمات را در عالم خارج تشخيص داده و اهم را بر مهم بر اساس آنچه از اسلام مي‏فهمد مقدّم نمايد و مهّم را به خاطر اهم تعطيل كند.
بر اين اساس مصلحت اسلام و مسلمين چيزي جز تشخيص اهم و تقديم آن بر مهم در تزاحمات نيست. اين تزاحمات تنها در دائره احكام فرعيّه فقهيه مطرح نيست بلكه همه عناصر نظام و مباني و اهداف آن را در بر مي‏گيرد. لذا وليّ فقيه نه تنها مي‏تواند بر اساس مطلحت اسلام حكمي از احكام شرعي مثل وجوب حج را تعطيل كند، بلكه مي‏تواند هدفي از اهداف نظام را نيز در صورت تزاحم با هدف اهّم ديگر تعطيل نمايد. لذا حضرت امام در پايان كلام خود در صحيفه نور پس از آنكه اختيارات حكومت را در تعطيل احكامي مانند حج، بيان مي‏كنند، مي‏فرمايند: «اين از اختيارات حكومت است و بالاتر از آن هم مسائلي است كه مزاحمت نمي‏كنم».33
بخش سوم: نظام اقتصادي اسلام از ديدگاه امام قدس‏سره
نظام اقتصادي اسلام عبارت است از مجموعه نهادهائي كه به صورت هماهنگ و مرتبط با هم اقتصاد جامعه را با حفظ مباني مكتبي به سمت اهداف اقتصادي پيش مي‏برند.34
نهادها در اين اصطلاح رفتارهاي معيّني هستند كه شركت كنندگان در نظام اقتصادي (دولت و مردم) را به يكديگر پيوند مي‏دهند و نبايد آنها را با ساختمانها و دفاتر و مؤسّسات خارجي اشتباه كرد. مثلاً بازار يك نهاد است و مراد از آن رفتار خريد و فروش بين مردم است و ساختمان يا محلّي كه خريد و فروش در آن رُخ مي‏دهد مقصود نيست. همچنين قرض الحسنه يك رفتار اقتصادي است كه قرض دهندگان را به قرض گيرندگان مرتبط مي‏كند و لذا يك نهاد است. مشاركت كار و سرمايه يك نهاد است يعني رفتاري است كه صاحبان كار را با صاحبان سرمايه پيوند مي‏دهد.
همچنين در بخش دولتي نهادهاي سياستگذاري و برنامه ريزي و قانونگذاري و نهاد كسب درآمدهاي دولت و... در حقيقت اعمالي هستند كه بخش دولتي را با بخش خصوصي مرتبط مي‏نمايند.35
در طرح نظري نظام اقتصادي اسلام نهادها داراي خصوصيات زير مي‏باشند:
1- قابليت تحقّق عيني را دارند.
2- نشأت گرفته از مباني و در جهت اهداف اقتصادي عمل مي‏كنند.
3- احكام و حقوق ثابت (غير وابسته به مكان و زمان) حدود و كاركرد آن را تعيين مي‏كنند.
4- جهان شمول و غير وابسته به موقعيّت زماني و مكاني خاصّ مي‏باشند.
در حقيقت نظام اقتصادي اسلام مجموعه هماهنگ رفتارهايي است كه اسلام آن را بر اساس مباني خاصّي و براي دستيابي جامعه به اهداف معينّي طرّاحي كرده است.
احكام و حقوق اقتصادي طبق تعريف، كيفيت و محدوده عملكرد نهادهاي نظام را بيان مي‏نمايند. بنابراين يكي از راههاي كشف نهادهاي نظام مي‏تواند بررسي احكام و حقوق اقتصادي باشد. كما اينكه از طريق مباني و اهداف اقتصادي مي‏توان به بعضي از نهادهاي نظام دست يافت. بر اين اساس در اين فصل ابتدا نهادهاي نظام به دو بخش دولتي و غير دولتي تقسيم شده و در هر بخش نهادها به دو روش فوق با استمداد از فتاوي و بيانات حضرت امام قدس‏سره كشف و معّرفي، و سپس در يك طرح جامع اين اجزاء در ارتباط با هم ارائه گرديده است.
«نهادهاي بخش دولتي»
دولت در اين رساله به مجموعه نهادهايي گفته مي‏شود كه در رأس آنها در زمان حضور، امام معصوم عليه‏السلام و در عصر غيبت، وليّ فقيه قرار دارد و مسئول پياده كردن نظامات اجتماعي، سياسي و فرهنگي و اقتصادي و حركت جامعه از وضعيت موجود به سمت اهداف از پيش تعيين شده مي‏باشد.
براي كشف نهادهاي بخش دولتي در حوزه اقتصاد سه گونه اطلاعات در دسترس مي‏باشد كه عبارتند از:
1- مسئوليتهاي دولت
2- اختيارات و وظايف دولت
3- منابع در آمد دولت و كيفيت صرف آن
مسئوليتها و اختيارات دولت در بخش دوّم بررسي شد. به نظر حضرت امام قدس‏سره در آمدهاي دولت اسلامي عبارتند از: در آمد انفال، خمس، زكات، جزيه، خراج، مالياتهاي حكومتي
امام قدس‏سره معتقدند: اگر در شرائطي اقلام پنجگانه فوق (غير از ماليتهاي حكومتي) نتوانست نيازهاي دولت را تأمين كند، دولت اسلامي مي‏تواند ماليات جداگانه‏اي وضع نمايد.36
با در نظر گرفتن اطلاعات سه گانه فوق بطور منطقي نتيجه مي‏گيريم كه نهادهاي بخش دولتي عبارتند از:
الف) نهادهاي غير اجرايي (ستادي):
1- نهاد سياستگذاري در حوزه اقتصاد
2- نهاد برنامه ريزي و تخصيص بودجه
3- نهاد قانونگذاري در حوزه اقتصاد
ب) نهادهاي اجرايي (صف):
1- نهاد نظارت بر عملكرد بخش دولتي و غير دولتي
2- نهادهاي سرمايه گذاري در راه رشد و استقلال اقتصادي
3- نهادهاي كمك به ايجاد رفاه عمومي و توازن اقتصادي
4- نهادهاي كسب در آمدهاي دولت.
نهاد كسب در آمدهاي دولت شامل 6 نهاد مي‏شود كه عبارتند از: نهاد حفظ و جمع آوري در آمد انفال، نهاد جمع آوري
خمس، نهاد جمع آوري زكات، نهاد جمع آوري جزيه، نهاد جمع آوري خراج و نهاد جمع آوري مالياتهاي حكومتي.
ارتباط از جهت جريان در آمدها و چگونگي تخصيص در آمدها به نهادهاي مصرف كننده در نمودار اوّل نشان داده شده است و رابطه ارگانيك و سازماني بين آنها در نمودار دوّم ارايه شده است.
«دو نمودار براي نشان دادن ارتباط نهادهاي بخش دولتي»
نهاد جمع آوري خمس
نهاد جمع آوري خراج
نهاد جمع آوري جزيه
نهاد جمع آوري در آمد انفال
ساير نهادهاي بخش دولتي
نهادهاي كمك به رفع فقر و
ايجاد عمومي و توازن
نهاد جمع آوري زكات
نمودار اوّل: جريان در آمد و مصارف
نمودار شماره (3-1)
تذكّر: اينكه مالياتهاي حكومتي چون در صورت نياز و كسري بودجه دولت مطرح مي‏شوند لذا نهاد جمع آوري ماليات‏هاي حكومتي در اين طرح نشان داده نشده است.
نمودار دوّم: رابطه سازماني بين نهادهاي دولتي نظام اقتصاد اسلام
نمودار شماره (3-2)
نهاد برنامه ريزي اقتصادي
نهاد سياستگذاري
در حوزه اقتصاد
نهاد قانونگذاري
در حوزه اقتصادي
نهادهاي كسب درآمدهاي
دولت
نهاد كمك به ايجاد رفاه
عمومي و توازن اجتماعي
نهاد سرمايه‏گذاري در راه
رشد استقلال اقتصادي كشور
نهاد نظارت بر بخش عملكرد
بخش دولتي و غير دولتي
تذكر: خطوط ممتد در اين نمودار نشان دهنده رابطه دستوري و خطوط خط چين نشان دهنده رابطه مشورتي مي‏باشند.
«نهادهاي بخش غير دولتي»
در اين بخش ابتدا مردم به گروههاي مختلف تقسيم شده و سپس عناوين و عقود اقتصادي كه در كتب فقهي حضرت امام قدس‏سره وجود دارد و براي گردش معاش مردم تشريع شده، به سه دسته كلّي تقسيم مي‏شوند: عقود قبل از بازار كالا، عقود مربوط به بازار كالا و عقود مربوط به بعد از بازار كالا.
با مقايسه گروههاي مردم و نوع رفتارهايي كه در ضمن عقود فوق سازماندهي شده است، نهادهاي بخش خصوصي و كيفيت ارتباط آنها با يكديگر بيان مي‏شود.
تفصيل بيشتر در اين مورد چنين است:
مردم را نخست مي‏توان در يك تقسيم بندي ذهني به سه دسته تقسيم كرد:
الف) كساني كه قادر به هيچ گونه فعاليت اقتصادي نيستند و هيچ مقدار از مخارج سال خود را نمي‏توانند تأمين كنند. مانند: معلولين، سالخوردگان، يتيمان و افراد بي سرپرست كه از اين دسته، مردم به فقراء و مساكين ياد مي‏شود.
ب) كساني كه قادر به فعاليت اقتصادي هستند ولي درآمدشان براي مخارج آنها كافي نيست.
ج) كساني كه قادر به فعاليت اقتصادي هستند و مي‏توانند به اندازه مخارج خود يا بيش از آن كسب درآمد نمايند.
افراد گروه دوّم و سوّم خود به چهار گروه تقسيم مي‏شوند:
1ـ صاحبان كار و سرمايه متناسب كه مي‏توانند با سرمايه خود كار كرده و كسب درآمد نمايند.
2ـ صاحبان سرمايه نقدي (پول) بدون كار و سرمايه فيزيكي.
3ـ صاحبان سرمايه غير نقدي بدون پول و كار.
4ـ صاحبان نيروي كار بدون پول و سرمايه غير نقدي.37
اين يك تجريد ذهني از اقسام مردم است. ممكن است فردي داراي پول و سرمايه غير نقدي باشد يا فردي پول و كار را با هم داشته باشد. چنين افرادي در يك تجريد ذهني دو فرد محسوب مي‏شوند. اين تجريد از جهت هدف مورد نظر در اين نوشتار هيچ مشكلي ايجاد نمي‏كند، بلكه موجب سادگي و سهولت بحث مي‏گردد.
اكنون سؤال اين است كه اسلام براي تنظيم فعاليتهاي اقتصادي اين گروهها و تركيب آنها چه نهادهايي را معرّفي نموده است؟
براي پاسخ به سؤال فوق به فقه مراجعه و عقود و ايقاعات يا عناويني كه در فقه اسلامي جهت گردش معاش مردم تجويز شده است، مورد بررسي قرار مي‏گيرد و از اين طريق نهادهاي بخش غير دولتي كشف مي‏شود. همچون گذشته مبناي بحث فتاواي فقهي امام قدس‏سره در تحرير الوسيله و توضيح‏المسايل و كتب فقهي ديگر ايشان مي‏باشد.
به طور كلّي در فقه پنج عنوان كه به نحوي در ارتباط با اداره معاش و اقتصاد مردم مي‏باشد تجويز شده است:
1ـ عناويني كه در مرحله قبل از ورود به بازار كالا38 يا خدمت مطرح مي‏شوند كه عبارتند از: عقد شركت، مزارعه، مساقات، مضاربه، اجاره نيروي كار و سرمايه فيزيكي، خريد و فروش سرمايه فيزيكي، صلح و جعاله، اينها عقود قبل از معامله ناميده مي‏شود.
2- عناويني كه در بازار كالا مطرح مي‏گردند كه عبارتند از: خريد و فروش (نقد، نسيه، سلف) صلح و جعاله، اين دسته، عقود معاملي ناميده مي‏شود.
3- عناويني كه مربوط به اعمال خير بلاعوض هستند و ثواب اخروي دارند: صدقات مستحبي (انفاقات) وقف، حبس، هبه، قرض، عاريه.
4- عناويني كه مربوط به وجوهات شرعيه مي‏باشند: خمس، زكات، كفارات مالي.
5- عناويني كه جهت حمايت يا اطمينان يا سهولت عملكرد نهادها تشريع شده‏اند: رهن، ضمان، حواله، كفالت، وكالت، و وديعه.
لازم به تذكر است كه صلح و جعاله جزء عقودي است كه مي‏تواند فايده عقود قبل از معامله و عقود معاملي را داشته باشد لذا هم در قسم اوّل و هم در قسم دوّم آمده است. اين مطلب در آينده مفصّلاً توضيح داده مي‏شود.
عناوين نوع اوّل مشتمل بر عقودي است كه از جهت عملكرد به سه قسم تقسيم مي‏شوند:
الف) عقودي كه گروه اوّل و دوّم و سوّم39 از مردم مي‏توانند از آن استفاده كنند: عقد شركت.
ب) عقودي كه صاحبان نيروي كار و سرمايه نقدي و غير نقدي را در درآمد حاصل از فعاليت اقتصادي شركت مي‏دهد: مضاربه، مساقات، جعاله، صلح.
ج) عقدي كه تنها صاحبان سرمايه غير نقدي مي‏توانند از آن استفاده كنند: اجاره
د) عقدي كه تنها صاحبان سرمايه غير نقدي از آن بهره مي‏برند: خريد و فروش (نقد، نسيه، سلف).40
اكنون با استفاده از گروههاي مردم و انواع عقود به كشف و معرّفي نهادهاي بخش غير دولتي مي‏پردازيم.
1- نهاد بنگاههاي منفرد اقتصادي
گروهي از مردم كه صاحب كار و سرمايه متناسب هستند بدون اينكه در سرمايه يا درآمد و ريسك فعاليت اقتصادي، فرد ديگري را شريك كنند، به فعاليت اقتصادي مي‏پردازند. فعاليت اين گروه در قالب نهاد بنگاههاي منفرد اقتصادي انجام مي‏شود. بنابراين يكي از نهادهاي بخش خصوصي بنگاههاي منفرد اقتصادي مي‏باشند.
2- نهادهاي مشاركت سرمايه‏ها
صاحبان كار و سرمايه متناسب و صاحبان سرمايه نقدي و غير نقدي مي‏توانند با استفاده از عقد شركت سرمايه‏هاي خود را با يكديگر تركيب نموده و به فعاليت اقتصادي در قالب نهاد مشاركت سرمايه‏ها بپردازند.
3- نهاد مشاركت كار و سرمايه
صاحبان سرمايه غير نقدي و نقدي مي‏توانند از طريق يكي از عقود، مزارعه، مساقات، مضاربه، جعاله و صلح با صاحبان نيروي كار مشاركت نمايند و در سود و ريسك فعاليت اقتصادي شريك شوند و در قالب نهاد مشاركت كار و سرمايه به فعاليت اقتصادي بپردازند.
4- نهاد بازار كار
عملكرد اين نهاد بر اساس عقد اجاره مي‏باشد. عرضه كنندگان در اين بازار صاحبان نيروي كار و تقاضا كنندگان صاحبان پول و بنگاههاي منفرد اقتصادي و نهاد مشاركت سرمايه‏ها و مشاركت كار و سرمايه مي‏باشند.
5- نهاد بازار سرمايه غير نقدي
عملكرد اين نهاد بر اساس عقد اجاره و خريد و فروش ( نقد و نسيه و سلف) مي‏باشد. صاحبان سرمايه غير نقدي با استفاده از اين دو عقد مي‏توانند سرمايه خود را اجاره داده و اجرت ثابت دريافت نمايند و يا اينكه آن را بفروشند و از پول به دست آمده استفاده كنند.
پنج نهاد فوق را كه از عقود مربوط به قبل از بازار كالا به دست آورديم، نهادهاي قبل از بازار كالا مي‏ناميم. شكل حقوقي اين نهادها و فرصتهاي هر يك از صاحبان عوامل توليد طي دو نمودار نشان داده مي‏شود.
شكل حقوقي نهادهاي قبل از بازار كالا و ارتباط بين آنها
بنابر آنچه كه تاكنون گفته شد هر يك از نهادهاي پنجگانه در قبل از بازار كالا بر اساس عقودي عمل مي‏نمايند كه مخصوص به آن مي‏باشد. در ادامه، شكل حقوقي هر يك از نهادهاي مزبور ترسيم مي‏شود.
«نمودار شماره (3-3): شكل حقوقي نهادهاي قبل از بازار كالا»
عقد صلح و عقد جعاله
بازار سرمايه غير نقدي
نهاد بازار كار
مشاركت كار و سرمايه
نهاد مشاركت سرمايه‏ها
بنگاههاي منفرد اقتصادي
عقد خريد و فروش
عقد اجاره
عقد مساقات
عقد مزارعه
عقد مقاربه
عقد شركت
همانگونه كه ملاحظه مي‏شود بنگاههاي منفرد اقتصادي بر اساس عقدي از عقود اسلامي عمل نمي‏كنند بلكه اين بنگاهها به وسيله صاحبان سرمايه غير نقدي و كار متناسب به صورت مستقل (بدون مشاركت با صاحبان سرمايه غير نقدي و پول و صاحبان نيروي كار) به وجود مي‏آيد.
در صفحه بعد ارتباط پنج نهاد فوق با چهار گروه از مردم با توجّه به مطالبي كه گذشت نشان داده مي‏شود.
«فرصتهاي صاحبان عوامل توليد و سرمايه نقدي در نهادهاي قبل از بازار كالا»
نمودار شماره (3-4)
بازار
نيروي كار
صاحبان نيروي
كار
صاحبان سرمايه
نقدي
نهاد مشاركت
كار و سرمايه
بازار سرمايه
غير نقدي
صاحبان سرمايه
غير نقدي
نهاد مشاركت
سرمايه‏ها
بنگاههاي منفرد
اقتصادي
صاحبان كار و
سرمايه منتاسب
نهادهاي توليديصاحبان عوامل توليد و سرمايه نقديبازار عوامل
عرضه سرمايه غير نقدي
تقاضاي سرمايه غير نقدي
تقاضاي نيروي كار
تقاضا
عرضه كار
تذكر: فلشها در اين نمودار نشان دهنده فرصتهاي هر يك از گروههاي مردم مي‏باشد.
6- نهاد بازار كالا و خدمات
همانگونه كه گذشت در فقه اسلامي عقودي به نام عقود معاملي مطرح است كه عبارتند از خريد و فروش نقد و نسيه و سلف و خريد و فروش مساومة، مرابحه، مواضعه و توليه. اين عقود، حاكي از نهادي در نظام اقتصادي اسلام هستند كه در آن كالا و خدمات مورد معامله قرار مي‏گيرد. اسم نهاد مزبور را نهاد بازار كالا و خدمات مي‏گذاريم.
7- نهادهاي مشاركت مردم در اهداف نظام اقتصادي
اين نوع از نهادها از عناويني در فقه استفاده مي‏شود كه مربوط به اعمال خير بلاعوض مي‏باشند و عبارتند از: صدقات مستحب، هبه، وقف، حبس، عاريه، و قرض الحسنة. بر اساس اين عناوين مي‏توان به نهادهاي زير دست يافت:
1/7 - نهاد صدقات و هبات:
فتاواي حضرت امام قدس‏سره در باب صدقه مستحبّ41 و هبه42 نشان مي‏دهد كه در بخش خصوصي، نهاد صدقات و هبات در راستاي تحقق دو هدف از اهداف پنجگانه نظام اقتصادي يعني اعتلاي معنوي انسانها و عدالت اقتصادي عمل مي‏كند.
2/7 - نهاد وقف43 و حبس44
وقف و حبس ماهيتاً يك حقيقت‏اند، اگر چه در بعضي احكام كه به طور مفصّل در تحريرالوسيله حضرت امام قدس‏سره آمده با هم فرق دارند. وقف سه گونه ممكن است:
الف) وقف در جهت مصالح عامّه: مساجد، مقبره‏ها، پل‏ها و جادّه‏ها وسدّها و...
ب) وقف براي عناوين كلي: فقرا، سادات، علما، جنگ زدگان، معلولين و...
ج) وقف براي افراد خاص
حبس نيز مانند وقف به اين سه طريق ممكن است. از احكام وارده ذيل دو عنوان وقف و حبس استفاده مي‏شود كه نهاد وقف و حبس در راستاي چهار هدف از اهداف اقتصاد اسلامي عمل مي‏كند اين چهار هدف عبارتند از: اعتلاي معنوي انسانها، عدالت، استقلال و رشد اقتصادي.
3/7ـ نهاد قرض الحسنه45و عاريه46
از احكام مربوط به اين دو عقد استفاده مي‏شود كه قرض گيرندگان كساني هستند كه اولاً: به پول يا سرمايه غير نقدي يا كالا، نيازمندند و ثانياً: قدرت باز پرداخت قرض خود را در آينده دارند. به خلاف صدقه گيرندگان كه قدرت باز پرداخت را به هيچ وجه ندارند. قرض دهندگان نيز كساني هستند كه با مازاد درآمد روبرو بوده و مايلند بدون انگيزه سود، منافع اين مازاد را ايثار نمايند. بر اين اساس اين نهاد نيز براي تحقق دو هدف اعتلاي معنوي و عدالت اقتصادي، وضع شده است.
8ـ نهاد فطره47 و كفارات مالي48
نوع چهارم از عناوين فقهي، مربوط به وجوهات شرعيه و واجبات مالي است مانند؛ خمس زكات مالي، زكات فطره و كفارات مالي، خمس و زكات مالي از وجوهاتي هستند كه مردم بايد به دولت بپردازند و دولت مسئول أخذ و صرف آن است لذا در بخش دولتي مورد بررسي قرار گرفت. ولي زكات فطره و كفارات مالي از وجوهات شرعيه‏اي هستند كه مردم بايد آن را بپردازند و به وسيله خود مردم نيز صرف مي‏شود لذا جزء نهادهاي بخش غير دولتي محسوب مي‏شوند.
در اين بخش نيز با استناد به احكام فقهي اين دو باب، مي‏توان اثبات كرد نهاد مزبور براي تحقق هدف اعتلاي معنوي و رفع فقر در بخش خصوصي نظام تعبيه شده است.
«ارتباط نهادهاي بخش خصوصي و ارائه آنها در يك طرح كلّي»
مجموعه نهادهاي بخش خصوصي را مي‏توان به چهار دسته تقسيم كرد:
1- نهادهاي قبل از بازار كالا و خدمات: بنگاههاي منفرد اقتصادي، نهاد مشاركت سرمايه‏ها، نهاد مشاركت كار و سرمايه، بازار سرمايه غير نقدي، بازار كار
2- نهاد بازار كالا و خدمات
3- نهادهاي مشاركت مردم در اهداف اقتصادي: نهاد صدقات و هبات، نهاد اوقاف و حبس، نهاد قرض الحسنه و عاريه
4- نهاد زكات فطرة و كفارات مالي
در نهادهاي قبل از بازار كالا و خدمات تنها سه نهاد اوّل به توليد مي‏پردازند به همين مناسبت اين سه نهاد را نهادهاي توليدي مي‏ناميم.
در بازار سرمايه غير نقدي و بازار كار تنها مبادله و اجاره صورت مي‏گيرد و توليد رُخ نمي‏دهد. وقتي در سه نهاد توليدي مزبور كالا و خدمات توليد شد، توليدات در بازار كالا عرضه مي‏شود و به فروش مي‏رسد. در آمد حاصله بين صاحبان كار و سرمايه غير نقدي و نقدي به طريقي كه در بحث بازار گذشت توزيع مي‏شود. هر فرد مقداري از درآمد حاصله را صرف مخارج معاش خود مي‏نمايد. در اين مرحله افراد به سه دسته تقسيم مي‏شوند:
دسته اوّل: كساني هستند كه درآمد سالانه آنها برابر با مخارجشان در طول سال مي‏باشد. اين افراد نه به نظام كمك مي‏كنند و نه نياز به كمك نظام دارند.
دسته دوّم: كساني هستند كه درآمدشان بيش از مخارج آنهاست و در طول سال با مازاد روبرو هستند، اين افراد بايد وجوهات شرعيه‏اي كه بر عهده دارند بپردازند(مانند خمس، زكات، كفارات مالي) و اگر چيزي باقي ماند مي‏توانند آن را در يكي از دو راه به كار برند:
1- مجدداً آن را وارد يكي از نهادهاي قبل از بازار كالا بنمايند.
2- آن را در يكي از نهادهاي مشاركت مردم در اهداف اقتصادي وارد نموده و ذخيره آخرت خود نمايند.
دسته سوّم: كساني هستند كه درآمدشان از مخارج آنها كمتر است. اينها خود به دو گروه تقسيم مي‏شوند.
1- گروهي كه انتظار دارند كمبودي را كه با آن مواجهند در آينده با كار و تلاش بيشتر جبران نمايند.
2- گروهي كه نااميد از جبران كمبود در آينده مي‏باشند.
گروه اوّل مي‏تواند به نهاد قرض الحسنه رفته و قرض بگيرد و گروه دوّم مي‏تواند به نهاد صدقات و هبات رجوع كرده و كمك بلاعوض دريافت نمايد.
تحليلي كه تاكنون انجام گرفت در مورد 4 گروه از مردم يعني صاحبان كار و سرمايه متناسب و صاحبان كار و صاحبان سرمايه غير نقدي و صاحبان سرماية نقدي بود، امّا گروه پنجم از مردم يعني محرومان كه به هيچ وجه نمي‏توانند در ميدان فعاليت اقتصادي شركت كنند، نيز از ابتدا به وسيله نهاد صدقات و هبات تأمين مي‏شوند. به علاوه اين گروه مي‏توانند به نهاد كمك به رفع فقر و ايجاد رفاه عمومي و توازن اقتصادي، در بخش دولتي مراجعه كرده و كمك بلاعوض دريافت نمايند.
بعد از اين تحليل اكنون مي‏توان ارتباط چهار دسته نهادهاي بخش خصوصي را با پنج گروه از مردم در يك طرح كلّي نشان داد.
چهار دسته نهادهاي بخش خصوصي سيستم عبارت بودند از: نهادهاي قبل از بازار كالا و خدمات و نهاد بازار كالا و خدمات و نهاد زكات فطره و كفارات مالي و نهادهاي مشاركت مردم در اهداف اقتصادي.
پنج گروه از مردم عبارت بودند از: صاحبان كار و سرمايه متناسب و صاحبان نيروي كار و صاحبان سرمايه غير نقدي و صاحبان سرمايه نقدي و نيازمندان.
اينك طرح بيانگر ارتباط بين نهادها و مردم به نمايش گذارده مي‏شود.
«نهادهاي بخش خصوصي نظام اقتصادي اسلام در يك نگاه»
نمودار شماره (3-5)
بخش چهارم: ويژگيهاي نظام اقتصادي اسلام
ويژگيهاي نظام اقتصادي اسلام عبارتند از:
الف) انواع نهادهاي بخش خصوصي نظام
ب) تناسب نظام با اهداف اقتصادي
ج) تناسب نظام با مباني اقتصادي
د) نقش پايبندي به احكام اسلامي در كاركرد نظام
ه··)تحقق عدالت اقتصادي در نظام
و) فرصتهاي هر يك از صاحبان كار و سرمايه نقدي و غير نقدي در كلّ نظام.
در اين نوشتار تنها به سه ويژگي اخير خواهيم پرداخت49
نقش پايبندي به احكام اسلامي در كاركرد نظام
هرچه مردم احكام اقتصادي اسلام را اعم از واجبات و مستحبات، محرمات و مكروهات بيشتر رعايت كنند، نظام كاركرد بهتري در جهت اهداف اقتصادي خواهد داشت و بر عكس هر چه تخلّف از دستورات اسلام بيشتر باشد نظام با مشكل بيشتري مواجه مي‏شود.
براي مثال اگر حرمت ربا مراعات نشود و عملاً مردم ربا بدهند و بگيرند، كاركرد نظام در نهادهاي قبل و بعد از بازار كالا مختل خواهد شد يا اگر در بازارها احكام اسلامي رعايت نشود و غش و كم فروشي يا گرانفروشي صورت گيرد، بازار كارآيي خود را از دست مي‏دهد. همچنين اگر مردم خمس و زكاتي را كه به اموالشان تعلّق مي‏گيرد، نپردازند دولت مجبور مي‏شود سهم بيشتري از درآمد انفال و خراج و جزيه را به نهادهاي عدالت اقتصادي اختصاص دهد و سهم كمتري را جهت رشد و توسعه به كار برد. به علاوه نفس عدم پرداخت خمس و زكات، انحراف از هدف اعتلاي معنوي انسانها شمرده مي‏شود كما اينكه ارتكاب هر حرامي و ترك هر واجبي چنين است.
اگر كساني كه با مازاد درآمد روبرو هستند به مستحباتي از قبيل صدقه و وقف و هبه و قرض بي‏ميلي نشان دهند بار دولت در انجام وظايف خود و دستيابي به اهداف نظام بيشتر مي‏شود. به علاوه اين اعمال وسيله‏اي براي تقرب به خدا و تهيه توشه آخرت بودند كه در راستاي هدف اعتلاي معنوي انسانها بود لذا اگر اين اعمال در جامعه تحقق نيابد از هدف مزبور نيز فاصله مي‏گيريم.
در نتيجه براي اينكه بخش خصوصي در راستاي اهداف نظام حركت نمايد و به عبارت ديگر براي اينكه توسعه اسلامي به مفهوم واقعي آن تحقق يابد،50 دولت بايد دو اقدام در عرض هم بنمايد:
1- نظارت دقيق بر رعايت دستورات الزامي اسلام و جلوگيري از تخلّفات.
2- تبليغ و اشاعه فرهنگ اسلام و رشد و بارور نمودن روحيه تقوا در مردم
بنابراين، اينكه گفته مي‏شود دين با توسعه منافات دارد حرف مبهمي است. گوينده اين مقال بايد روشن نمايد كه كدام دين با چه مفهومي از توسعه منافات دارد. دين اسلام نه تنها با توسعه به مفهوم اسلامي آن (حركت در راستاي اهداف نظام) منافات ندارد، بلكه همانگونه كه گذشت تحقق دستورات و فرهنگ اسلامي در جامعه شرط لازم براي حركت در راستاي اهداف نظام اقتصادي اسلام مي‏باشد و توسعه يافتگي نيز از ديدگاه اسلامي مفهومي جز رسيدن به اين اهداف نمي‏تواند باشد.
تحقق عدالت اقتصادي در اين نظام
با بررسي نظام اقتصادي اسلام در مي‏يابيم كه عدالت اقتصادي (رفع فقر و ايجاد توازن) در اسلام تنها يك شعار نيست، بلكه اسلام براي تحقق آن طرح خاصي ارايه كرده است.
اين طرح را مي‏توان به صورت زير توضيح داد:
الف) در اين نظام منابع طبيعي در اختيار دولت قرار دارد و بخش خصوصي تنها به وسيله احيا و حيازت و امثال آن تحت ضوابطي خاص مي‏تواند بعضي از اين ثروتها را به اذن دولت تملّك نموده يا در آن تصّرف نمايد. اين مطلب از طرفي موجب مي‏شود كه دولت براي انجام مسؤليتهاي خود كه يكي از آنها نيز تحقق عدالت اقتصادي بود، منابع مالي خوبي را در اختيار داشته باشد و از طرف ديگر اين احتمال را كه عدّه خاصي بتوانند بر بخش عمده‏اي از منابع طبيعي تسلّط يابند و بدينوسيله به ثروتهاي هنگفتي دست يابند، از بين مي‏برد.
ب) همانگونه كه در بخش (2-2-9) گذشت دولت مسئول تحقق اهداف نظام اقتصادي اسلام است. يكي از اين اهداف عدالت اقتصادي است. دولت وظيفه دارد كه با نظارت و دخالت در اقتصاد و وضع قوانين، اسباب تحقق اين هدف را فراهم نمايد و بخشي از درآمدهاي خود را در اين راه صرف نمايد. لذا نهادي به همين اسم در بخش دولتي در نظر گرفته شد.
ج) در بخش خصوصي مردم موظّفند قسمتي از مازاد درآمد خود را براي پرداخت خمس و زكات مالي كنار بگذارند كه مصرف عمده اين وجوه همان فقرا و محرومان جامعه مي‏باشند و همچنين موظّفند زكات فطره و كفارات مالي خود را بپردازند تا صرف فقراي جامعه شود.
اينها به صورت واجبات شرعي بر مردم تكليف شده است و انتقال قسمتي از مازاد درآمد افراد جامعه به فقرا و مساكين علاوه بر اينكه به ريشه كن شدن فقر در جامعه كمك مي‏نمايد، باعث ايجاد توازن نيز مي‏گردد.
د) در اسلام مردم تشويق به دادن صدقه و قرض‏الحسنه و وقف نمودن اموال خود شده‏اند و بدين وسيله بين دنيا و آخرت آنها پيوند ايجاد شده است. البته اين امور اجباري نيست، بلكه مستحب است، ولي به هر مقدار كه اين مستحبات بيشتر رعايت شود از دامنه فقر كاسته مي‏شود و به توازن اقتصادي نزديكتر مي‏شويم.
ه··) در اين نظام امكان تحصيل درآمد از طريق رباي قرضي و معاملي وجود ندارد. اين مسأله تأثير زيادي در توزيع عادلانه درآمد حاصل از توليد بين عوامل شركت كننده در آن را دارد. شرح و اثبات اين مطلب به بحث مفصّلي نياز دارد كه از حوصله بحث ما خارج است.
در پايان ذكر اين نكته لازم است كه بخش خصوصي در نظام اقتصادي اسلام به گونه‏اي است كه كمترين اتكا را به بخش دولتي در تأمين محرومان جامعه، دارد. يعني بخش خصوصي قسمت اعظم نيازمندان جامعه را تأمين مي‏نمايد. خمس و زكات، صدقات، وقف، قرض، كفارات مالي و زكات فطره روي هم رفته براي تأمين نيازمندان در نظر گرفته شده است. اگر چنين شود يعني فقراء جامعه از مازادهاي بخش خصوصي تأمين شوند، توازن اقتصادي نيز خود به خود تحقق مي‏يابد. ولي اگر چنين نشود و دولت مجبور شود از درآمدهاي ديگر، خود فقرا را تأمين كند، براي تحقق توازن اقتصادي بايد سياست مستقل ديگري را اتخاذ نمايد. البته دولت مي‏تواند از افرادي كه مازاد دارند، در صورت نياز و لزوم، ماليات بگيرد و به فقرا بدهد كه در اين صورت نيز هر دو هدف (رفع فقر و ايجاد توازن) با هم تحقق خواهند يافت.
فرصتهاي صاحبان سرمايه نقدي و غير نقدي و صاحبان كار
در فصل سوّم در توضيحات مربوط به نمودار (3-4) فرصتهاي هر يك از سه گروه فوق را در بخش مربوط به قبل از بازار كالا، در نظام بيان شد. اكنون فرصتهاي اين سه گروه را در كلّ نظام مورد بررسي قرار مي‏دهم.
الف) فرصتهاي صاحبان سرمايه نقدي:
1- مشاركت در نهاد مشاركت سرمايه‏ها.
2- مشاركت در نهاد مشاركت كار و سرمايه.
3- خريد يا اجاره نمودن سرمايه غير نقدي در بازار آن.
4- اجاره نيروي كار در بازار كار.
5- خريد و فروش نقد و نسيه در بازار كالا.
6- قرض دادن به نيازمندان قرض.
7- انفاق كردن به فقرا و مستمندان.
8- شركت در نهاد وقف.
نمودار شماره (4-1)
نهاد وقف
نهاد انفاق
نهاد قرض
صاحبان سرمايه نقدي
بازار كالا
بازار كار
بازار سرمايه غير نقدي
مشاركت كار و سرمايه
نهاد مشاركت سرمايه‏ها
بازار سهام در اين طرح در درون بازار سرمايه غير نقدي جاي دارد.لذا صاحبان سرمايه نقدي در اين بازار مي‏توانند در چهار چوب قوانين شرعي و حكومتي حاكم بر آن به خريد و فروش سهام بپردازند.
نهادهاي سمت راست نمودار (4-1) نهادهايي هستند كه صاحبان سرمايه نقدي به انگيزه سود يا خريد مايحتاج روزمرّه در آن شركت مي‏كنند و نهادهاي سمت چپ نهادهايي هستند كه صاحبان سرمايه نقدي به انگيزه ايثار و شركت در اهداف نظام اقتصادي در آن داخل مي‏شوند.
ب) فرصتهاي صاحبان سرمايه غير نقدي:
1- داخل شدن در نهاد مشاركت سرمايه‏ها.
2- داخل شدن در نهاد مشاركت كار و سرمايه.
3- داخل شدن در بازار سرمايه غير نقدي و فروش آن.
4- شركت در نهاد قرض و قرض دادن سرمايه خود.
5- شركت در نهاد انفاق و انفاق كردن سرمايه خود.
6- شركت در نهاد وقف و وقف كردن سرمايه خود.
نمودار شماره (4-2)
بازار سرمايه غير نقدي
مشاركت كار و سرمايه
نهاد مشاركت سرمايه‏ها
صاحبان سرمايه نقدي
نهاد وقف
نهاد انفاق
نهاد قرض
در اين نمودار نيز نهادهاي سمت راست نهادهايي هستند كه صاحبان سرمايه غير نقدي به انگيزه سود در آن داخل مي‏شوند ولي در نهادهاي سمت چپ به انگيزه ايثار و شركت در اهداف نظام اقتصادي وارد مي‏شوند.
صاحبان سرمايه غير نقدي نيز مانند صاحبان سرمايه‏هاي نقدي مي‏توانند در بازار سرمايه غير نقدي به خريد و فروش سهام در چار چوب احكام شرعي و حكومتي حاكم بر اين بازار، بپردازند.
ج) فرصتهاي صاحبان نيروي كار
1- شركت در نهاد مشاركت كار و سرمايه.
2- عرضه نيروي كار خود در بازار نيروي كار.
3- شركت در نهاد انفاق و صدقات و هبات.
نمودار (4-3)
نهاد مشاركت كار و سرمايه
بازار كار
صاحبان نيروي كار
نهاد صدقات و هبات
در اين نمودار صاحبان نيروي كار در نهاد مشاركت كار و سرمايه و نهاد بازار كار به انگيزه كسب درآمد وادار مي‏شوند و در نهاد صدقات و هبات به انگيزه ايثار و شركت در اهداف نظام وارد مي‏شوند.
بر اساس فتاواي امام قدس‏سره نيروي كار نمي‏تواند منافع خود را قرض دهد يا وقف كند زيرا ايشان معتقدند مالي كه به قرض يا وقف داده مي‏شود بايد منفعت نباشد بلكه عيني باشد كه قابل تملّك است. ولي نيروي كار مي‏تواند براي فرد محتاج و نيازمند مجاني كار كند و اين خود نوعي انفاق است. البته نيروي كار پس از كسب درآمد مي‏تواند بخشي از آن را انفاق كند يا قرض دهد يا وقف كند ولي پس از كسب درآمد، او به عنوان صاحب سرمايه نقدي به اين امور اقدام مي‏نمايد نه به عنوان صاحب نيروي كار.
خاتمه
شهيد صدر قدس‏سره در كتاب اقتصادنا به اين سؤال كه آيا اسلام داراي مكتب اقتصادي است؟ پاسخ مثبت داد، ولي بر مدعاي خود برهان عقلي اقامه نكرد بلكه عملاً مكتب اقتصادي اسلام را به روش خاصي استخراج نمود و اين كار ما را تا حدود زيادي از برهان عقلي بي‏نياز نمود. هدف اصلي اين مقاله در راستاي تلاشهاي ارزشمند و بي بديل شهيد صدر قدس‏سره اين بود كه نشان دهيم اسلام علاوه بر مكتب اقتصادي داراي نظام اقتصادي خاص خود نيز هست. شهيد صدر قدس‏سره بيشتر به مباني مكتبي نظام اقتصادي پرداختند و ما سعي كرديم خود نظام اقتصادي را تبيين كنيم. يعني نظم ميان الگوهاي رفتاري كه اسلام در صدد تثبيت آنها در جامعه مي‏باشد را شرح داديم. نظمي كه بر اساس مباني خاص و به سوي اهداف معيني، بين اين الگوهاي رفتاري در حوزه اقتصاد وجود دارد. اين بحث در زمان ما از اهميت ويژه‏اي برخوردار است. زيرا اگر ثابت شود اسلام داراي نظام اقتصادي خاصّ خود است، تغيير مهمي در كيفيت پياده كردن اسلام رُخ خواهد داد. چرا كه در اين صورت نمي توان هر نوع نهاد يا فعاليت اقتصادي را كه حرام نيست اسلامي تلقّي كرد. در حال حاضر چنين است يعني هر چه كه دليلي بر حرمت آن نيست اسلامي تلقي شده و در صورت نياز، در خارج نهادينه مي‏شود. ولي در صورتي كه قايل شويم اسلام داراي نظام اقتصادي خاصّ خود است، عدم حرمت در پذيرش هر نوع فعاليت يا نهاد اقتصادي كافي نيست، بلكه آن نهاد بايد داراي جايگاه مشخص و تعريف شده‏اي در نظام باشد و با مباني مكتبي سازگار و در راستاي اهداف اقتصادي قرار گيرد.
براي مثال در اقتصاد غرب نهادي به نام بانك با اهداف و وظايف مشخص وجود دارد كه بر اساس ربا بنا شده است. ممكن است ما بتوانيم ربا را از بانك به صور و انحاي مختلف حذف نماييم، امّا كدام طرح مناسبتر است؟ ملاكي براي آن نداريم جز اينكه بگوييم طرحي كه با چهار چوب نظام اقتصادي اسلام هماهنگتر است، ممكن است هيچ يك از طرحهاي ارائه شده از بانكداري غير ربوي در چار چوب نظام اقتصادي اسلام نگُنجد و در نهايت به اين نتيجه برسيم كه بانك در نظام اسلامي جايگاهي ندارد.
يا مثلاً قرض‏الحسنه داراي اهداف و تعريف و جايگاه مشخصي در نظام اقتصادي اسلام است. در بخش (3/7) مشخص شد كه نهاد قرض در راستاي دو هدف اعتلاي معنوي انسان و عدالت اقتصادي در بخش خصوصي وضع شده است. قرض دهندگان با انگيزه ايثار به اين عمل مي‏پردازند نه انگيزه سود و قرض گيرندگان اولاً بايد به پول نيازمند باشند. ثانياً؛ قدرت باز پرداخت آن را داشته باشند. بنابراين استفاده از قرض براي مقاصدي غير از عدالت اقتصادي انحراف و خروج از چهار چوب نظام است اگر چه ممكن است در فقه دليلي بر حرمت آن نيابيم. همچنين تعيين جايزه براي حسابهاي قرض‏الحسنه و ايجاد انگيزه مادي براي قرض دهنده گرچه از نظر فقهي حرام نيست ولي خروج از جايگاه قرض‏الحسنه در نظام محسوب مي‏گردد.
همچنين اگر قرض‏الحسنه به غير كساني كه نيازمندند يا قدرت باز پرداخت ندارند، داده شود از ديدگاه نظام اقتصادي اشتباه است گرچه از نظر فقهي حرام نيست.
به هر حال در بخش سوّم و چهارم تلاش بر اين بود كه نظام اقتصادي اسلام ارايه شود.
اكنون مي‏توان گفت: با توجّه به اينكه اسلام داراي مكتب و حقوق اقتصادي معيني است لزوماً داراي نظام اقتصادي مشخصي نيز خواهد بود؛ زيرا نظام حلقه مفقوده مكتب و حقوق اقتصادي است.
در حقيقت حقوق و احكام اقتصادي و به عبارتي فقه الاقتصاد حدود و ضوابط رفتارهاي فردي و اجتماعي انسان را در حوزه اقتصاد تبيين مي‏كند و با اين ترتيب رفتارهاي اقتصادي انسان براي دستيابي به اهداف مورد نظر تنظيم مي‏شود و نظام اقتصادي نيز چيزي جز مجموعه رفتارهاي هماهنگ در جهت اهدافي مشخّص نيست.


پاورقيها:
1 - پژوهشگر

11 - صحيفه نور، ج8، ص 36.

10 - صحيفه نور، ج10، ص 41.

12 - صحيفه نور، ج15، ص 45 تا50.

17 - اقتصادما، ج2، ص 189.

14 - صحيفه نور، ج15، ص 226.

15 - صحيفه نور، ج19، ص 204.

16 - علاقه‏مندان مي‏توانند به رساله كارشناسي ارشد توسط اينجانب با همين عنوان در دانشگاه مفيد سال 1376 مراجعه نمايند.

18 - تحريرالوسيله، ج1، ص 582، مسئله 37.

13 - صحيفه نور، ج6، ص 164.

21 - اقتصادما، ج2، صص 198 - 196.

23 - اقتصادما، ج2، ص 224.

22 - اقتصادما، ج2، ص 201.

26 - اقتصادما، ج2، ص 204.

28 - اقتصادما، ج2، صص 34 و 35.

2 - هادوي تهراني، مهدي، مقاله نظريه انديشه مدوّن، مجموعه آثار كنگره بررسي مباني فقهي حضرت امام خميني (قده) نقش زمان و مكان در اجتهاد ج 3، صص 401 تا 440.

24 - تحرير، ج1، ص 579، مسئله 25 و 26.

29 - حضرت امام اين بحث را در كتب زير مطرح فرموده‏اند: - كتاب البيع، ج2، صص 460 تا 489. - كتاب ولايت فقيه. - صحيفه نور، ج21، ص 34.

27 - براي اطلاع بيشتر به متن رساله كارشناسي ارشد اين جانب مراجعه شود.

20 - اقتصادما، ج2، صص 187 تا 192.

25 - تحرير، ج1، ص 535، مسئله 4.

33 - صحيفه نور، ج21، ص 34.

32 - ولايت فقيه، صص 17 و 18.

37 - سرمايه غير نقدي در اين اصطلاح شامل زمين، خانه، مواد اوليه، ماشين آلات و ابزار توليد مي‏شود.

39 - گروه اول صاحبان كار و سرمايه متناسب و گروه دوّم صاحبان سرمايه نقدي و گروه سوّم صاحبان سرمايه غير نقدي مي‏باشند.

36 - صحيفه نور، ج18، ص 186 و ج7، صص 171 و 172.

38 - مراد از بازار كالا بازار كالاي مصرفي است.

30 - صحيفه نور، ج21، ص 34.

31 - صحفيه نور، ج21، صص 98 و 99.

35 - تعريف نهاد با الهام از كتاب انگليسي فوق صفحه 25 مي‏باشد.

3 - مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج2، صص 76 - 75

34 - تعريف نظام و نظام اقتصادي را در كتب زير جستجو كنيد: - نظامهاي اقتصادي/ دكتر نمازي، انتشارات دانشگاه شهيد بهشتي 1374، ص 12. - نظامهاي اقتصادي/ لاژوژي، ص 1. - مقايسه سيستمهاي اقتصادي/ دكتر توانايان فرد، نشر فرپخش، چاپ چهارم، 1376، ص 21.

37 - سرمايه غير نقدي در اين اصطلاح شامل زمين، خانه، مواد اوليه، ماشين آلات و ابزار توليد مي‏شود.

41 - تحريرالوسيله، ج2، صص 92-90

45 - تحريرالوسيله، ج1، ص 6-651.

46 - همان، صص 5-591.

42 - همان، صص 61-56.

48 - تحرير الوسيله، ج2، ص 134 - 128.

47 - همان، صص 350 - 345.

49 - ويژگي‏هاي نظام اقتصادي اسلام در متن رساله كارشناسي ارشد اين جانب مفصلاً مورد بررسي قرار گرفته است.

44 - همان، صص 90-87

43 - همان، صص 87-62.

4 - اين تعريف با ذكر مآخذ آن مفصلاً در همين نوشتار آمده است.

40 - گرچه حضرت امام خريد و فروش پول را به غير قصد ربا، جايز مي‏شمارند ولي چون با قيد «غير قصد ربا» اينگونه معاملات منحصر به خريد و فروش به قصد خُرد كردن پول دُرشت مي‏شود و در اقتصاد اينگونه معاملات اثري ندارد، لذا از آن صرف نظر كرديم.

5 - صحيفه نور، ج4، ص 8-167.

50 - اگر فرايند حركت از وضع موجود به سمت وضعيت مطلوب را توسعه بناميم (تودارو) با توجّه به اينكه وضعيت مطلوب وضعيتي است كه در آن اهداف نظام تحقق يافته باشد، مي‏توانيم بگوييم فرايند حركت به سمت اهداف نظام اقتصادي اسلام، توسعه اسلامي به مفهوم واقعي آن مي‏باشد.

6 - صحيفه نور، ج9، ص 168 و ج7، ص 15 و 16.

7 - صحيفه نور، ج9، ص 166 و ج10، ص 40 و ج9، ص 167.

8 - صحيفه نور، ج15، ص 146.

9 - صحيفه نور، ج19، ص 84 و ج20، ص 157.



یک شنبه 18 اردیبهشت 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

تحليلي بر علمي نبودن اقتصاد اسلامي از نظر آيت الله صدر

مقدمه
به عقيده ما، آيت اله صدر را مي توان طراح نوين مطالعات و تحقيقات اقتصاد اسلامي دانست كه فضاهاي بكرتري را در اين زمينه، گشود. نبوغ فكري، جسارت علمي، تتبع فراگير در علوم و معارف اسلامي و حتي دقت قابل توجه در علوم انساني و تجربي و مطالعه در روند تكامل علم اقتصاد از ويژگي هاي اين عالم بصير مي باشد. اين خصوصيات، مجموعه مفيد و كار آمدي را فراهم كرده بود كه ايشان مبادرت به طراحي الگويي خاص از اقتصاد اسلامي بپردازند. واضح است با آنكه اين مقاله به بعضي بررسي هاي ايشان در زمينه اقتصاد اسلامي اشاره مي كند گويا حتي مروري هم بر تلاشهاي ايشان نشده است. زيرا گستره فكري اين دانشمند، فراتر از اقتصاد را نيز مي پوشاند.2 اگر حاصل مطالعات ايشان تنها كتاب «اقتصادنا» مي بود باز هم با اطمينان تصريح مي كرديم كه كاري عميق و اثري برجسته از ايشان با يادگار مانده است.
به نظر ما، مي توان به نقش كلي ايشان در معرفي اقتصاد اسلامي در چند زمينه اساسي اشاره كرد. يكي از مباحث ايشان مطرح كردن اقتصاد اسلامي، به عنوان يك مكتب مي باشد. و اين امر در واقع، زمينه هاي اوليه و بستر هاي كافي براي طراحي نظام3 اقتصادي اسلام (به صورت سيستم) را فراهم آورده‏اند. در واقع ايشان، در قالب مكتب اقتصادي اسلام،اموري را مطرح ساختند و به ذكر لوازمي پرداخته‏اند كه براي ارائه نظام بند اقتصاد اسلام ضروري بوده است. مثلاً توصيف مالكيت در اقتصاد اسلام، اشاره به پايه هاي بحث تخصيص منابع در آن و تشريح راههاي كشف يك انديشه منسجم و علمي كردن آن جهت استخراج قوانين اقتصاد اسلامي،4 از اين قبيل است.
قبل از طرح اقتصاد اسلامي به صورت يك مكتب (و پس از آن بصورت يك نظام)، در واقع افكار و عقايد اقتصادي اسلام بيشتر به مجموعه‏اي از احكام مالي و روابط مربوط بين صاحبان اموال و دارايي ها و حرفه ها و مجموعه‏اي از قراردادهاي مدون در فقه، اطلاق مي شد. بنابراين چنين مجموعه‏اي لزوما پيوند منطقي و معني داري بدنبال نداشت و بيشتر قواعد آن مجموعه، بصورت عناصري فرعي و مجزا از يكديگر، مطرح بودند. مثلاً احكام مضاربه لزوما پيوندي با ربا نداشت. يا قواعد شركت ها و جعاله با آنكه ابزارهايي در قالب فعاليت هاي اقتصادي محسوب مي شدند، اما ارتباط خاصي با كارآيي بخش توليد و يا فعاليت نيروي كار نداشتند. تلاش آيت اله صدر، در ايجاد و اكتشاف نوعي پيوند منطقي بين اين عناصر، يكي از اولين قدمهاي جدي، در نظام سازي اقتصاد اسلامي محسوب مي گردد.
طرح اهداف و اصول معين، براي اقتصاد اسلامي از ديگر اقدامات كليدي اين فقيه آگاه محسوب مي شود. وي با ترسيم پايه هايي در تدوين نوعي مكتب سازي در اقتصاد اسلام، اهداف و اصولي براي آن مكتب معرفي كرد. وي اغلب، از اصولي چون عدالت اجتماعي، مالكيت مختلط و آزادي محدود در اقتصاد اسلام نام مي برد. لازم به ذكر است كه اين به نحوي بيانگر جسارت علمي و فقهي ايشان است، به تعريف يك سلسله اصول براي اقتصاد اسلامي اقدام كرده است، البته بيان اينها به منزله انحصار اصول در آنها و يا حتي بي اشكال بودن و يا قابل نقد نبودن آنها نمي باشد. زيرا ممكن است محققان و عالمان ديگر در اقتصاد اسلامي، به طراحي پايه هاي ديگري براي اقتصاد اسلام، اقدام كنند و براي ادعاي خود، توجيه ديني و علمي نيز داشته باشند. جالب است بدانيد كه، خود آيت اله صدر عقيده دارد كه ممكن است علماي مختلف، در راستاي يك تلاش مكتب سازي در اقتصاد اسلامي، سلسله عناصري را كنار هم قرار دهند و در نتيجه، مكاتب مختلفي استخراج كنند كه همگي هم صحيح باشد و هم در قالب اسلام بگنجد.5 به عقيده ما اين نگرش نيز يكي از مهمترين دست آوردهاي علمي وي مي‏تواند باشد.
به نظر ما ممكن است بسياري از نقطه نظرهاي ايشان قابل نقد باشند و اين امر نه تنها اهميت و عظمت كار ايشان را كم نمي كند؛ بلكه براي بهره برداري بيشتر از انديشه ايشان و پايدار ماندن زحمات وي، بسيار مؤثر خواهد بود.6 در اين مورد، ذكر مالكيت به عنوان يك اصل اقتصاد اسلامي، قابل تأمل است. زيرا در نهايت، مي توان مالكيت مورد نظر اسلام را يك نهاد و يك رابطه حقوقي بين اموال و دارايي ها و افراد يا دولت ها تلقي كرد. اما قرار دادن آن با عنوان اصول ـ آنهم به موازات عدالت اجتماعي ـ بي اشكال نيست. اين موضوع بررسي مستقلي را مي‏طلبد.
انديشه جالب توجه ديگر آيت اله صدر، زمينه سازي براي نوعي بينش سيستمي بين اقتصاد اسلامي و ساير زير مجموعه هاي اين سيستم در دين اسلام مي‏باشد. ايشان معتقدند، نه تنها بين عناصر مختلف اقتصاد اسلامي پيوند ريشه‏اي برقرار است، بلكه بين مكتب اقتصادي اسلام و ديگر مكاتب دين اسلام، از جمله، مكتب اجتماعي، مكتب فرهنگي و مكتب سياسي نيز اين پيوند برقرار است. وي تصريح مي كند كه حتي در بررسي و مطالعات علمي اقتصاد اسلامي نيز نبايد برخي عناصر و مكاتب را جداي از ديگر عناصر و مكاتب در نظر گرفت. در بخشي از كلام ايشان آمده است:
«اننا في و عينا للاقتصاد الاسلامي، لا يجوز ان ندرسه مجزءا بعضه عن بعض. نظير ان ندرس حكم الاسلام بحرمة الربا، او سماحه بالملكية الخاصه بصورة منفصله عن سائر الاجزاء المخطط العام ...»7
در نتيجه ايشان ارتباط بين اخلاق اسلامي با اقتصاد و پيوند عقايد ديني با مكتب اقتصادي و حتي با مكتب حقوقي و سياسي و اجتماعي را نظام مند تلقي مي كند.8
يكي ديگر از بحث هاي اساسي اقتصاد اسلامي كه آيت اله صدر در طرح آن، اصرار مي كنند كاربرد عنصر اجتهاد مي باشد. ايشان اين عنصر را در كشف مكتب اقتصادي اسلام، بسيار مؤثر مي دانند.
آيت اله صدر در كنار بحث اجتهاد موضوع جديدي تحت عنوان محدوده آزادي نظر قانوني (منطقه الفراغ في التشريع الاقتصادي) طرح كرده‏اند و آن شامل زمينه هايي است كه شارع مقدس در آنها حكم خاصي صادر نكرده است، لذا دولت اسلامي و يا ولي امر مي تواند طبق مقتضيات زمان مقرراتي را وضع نمايد.9 ايشان بطور كلي در دخالت دولت و يا ولي امر را مشروط به حركت كامل در راستاي شريعت و طريقت اسلامي مي دانند و تصريح مي كنند كه آنها نمي توانند بعنوان مثال حلالي و حرام را جابجا كنند. البته دولت اسلامي يا ولي امر در متكامل ساختن و متناسب روز كردن قوانين اقتصاد اسلامي در چهار چوب قوانين كلي، آزادي نظر دارد.
از ديگر بحث هاي دقيق آيت اله صدر در اقتصاد اسلامي جدا نمودن مكتب اقتصادي از علم اقتصاد مي باشد. هر چند بحث اصلي اين مقاله در ارتباط با همين موضوع است ولي بررسي همه جانبه آن جاي مناسب مي طلبد. براي درك دقت و گستردگي ديدگاه آيت اله صدر به بعضي از ديگر بحث هاي ايشان اشاره بطور نمونه مي كنيم:
جايگاه دولت اسلامي در اقتصاد، پيوند امور ارزشي و اثباتي در آن، تبيين ارزش كار در مكتب اقتصادي اسلام، رشد معضلات اقتصادي و راه حل مبنايي براي آن و موارد ديگر.
اكنون براي ورود به بحث اصلي آن را به چند بخش كلي تقسيم مي كنيم. در ابتدا به تشريح ديدگاه ايشان از علمي نبودن اقتصاد اسلامي مي پردازيم و در بخش دوم فضاي حاكم در زمان تدوين ديدگاه مذكور را بررسي مي كنيم و در پايان به نقد و بررسي موضوع مي پردازيم.

چكيده:
با وجود تدوين كتابها و مقالات، سمينارها، مطالعات و تحقيقات نسبتا زياد در زمينه اقتصاد اسلامي به نظر ما هنوز اين رشته، مراحل اوليه سير پژوهشي خود را طي مي‏كند. لذا با وجود يك سري تلاشهاي مجدانه، آثار برجسته بسيار محدودي وجود دارد. آثار آيت اله صدر در اين مجموعه، يكي از برجسته ترين آنها محسوب مي گردد. از ميان مباحث گوناگون، يكي از مطالبي كه ايشان با حساسيت و دقت خاصي، دنبال كرده‏اند، اين است كه اقتصاد اسلامي را علمي ندانسته، صرفا انديشه و مكتب، تلقي نموده‏اند. گويي از نظر ايشان، اقتصاد متعارف يك معرفت علمي كلي است كه براي مكاتب مختلف قابل استفاده است. تلاش ارزشمند ايشان، هم نياز به تجليل و تقدير دارد و هم احيانا محتاج نقد و تحليل مي باشد. اين مقاله به طور اختصار به بحث در اين زمينه مي پردازد. ابتدا در مقدمه‏اي كوتاه سعي شده است به اهميت زحمات ايشان، اشاره شود و در بخش هاي بعدي به بررسي علمي نبودن اقتصاد اسلامي از نظر ايشان پرداخته مي شود.
الف ـ توصيف علمي نبودن مبحث اقتصاد اسلامي
در اينجا پس از اشاره به چند مطلب مقدماتي، به علمي نبودن اقتصاد اسلامي از نظر آيت اله صدر مي پردازيم.
1 ـ زمينه هاي اوليه
اصولاً يكي از بحث هاي مشهور در روش شناسي علوم و معارف مختلف، همواره به علمي بودن يا نبودن آنها مربوط بوده و هست. اين بحث از زماني كه علوم جديد از معارف و فلسفه قديم جدا شد، جلوه تازه‏اي پيدا كرد. چنانكه جدايي سريع تر رشته هاي مختلف از فلسفه خود نوعي ضابطه تشخيص علمي بودن آن رشته ها بحساب مي آمد.10 اما موضوع به همين جا ختم نشد و كم كم، علمي بودن رشته ها و معارف گوناگون نوعي شرافت خاص براي آنها به همراه آورد. بطوريكه حتي علمي بودن رشته هاي مختلف نشانه برتري و حقانيت آن محسوب مي شد و برعكس علمي نبودن مترادف با بي تناسب (قاعده) بودن و حتي در مواردي نشانه باطل بودن آن، تلقي مي گرديد. كه بطور مفصل در جاي خود بحث شده است.11 و در اينجا صرفا به برخي نكات جزيي اشاره مي شود كه در بررسي فعلي مورد نياز است.
در حال حاضر نيز ويژگي علمي بودن12 نوعي اعتبار محكم براي رشته هاي مختلف در بردارد. به عقيده ما دو علت عمده براي اين موضوع مي توان ذكر كرد. يكي از آنها داشتن پايگاه عقلي و تجربي است. چنانكه تقريبا ثابت شده است كه معارف و رشته هاي علمي داراي قالبي روشمند هستند و از چارچوب مشخص و تعريف شده‏اي برخوردارند و روند كلي حاكم بر آنها بگونه‏اي است كه رفتار عناصر مربوط به آن نسبتا قابل پيش بيني مي باشد. بديهي است بدنبال آن نوعي نظم و قاعده‏مندي پيرامون مطالعات مربوطه مطرح خواهد شد. و اين امر براي پيش برد پژوهش موضوعات مورد نظر بسيار مؤثر و كارآمد خواهد بود. بديهي است كه عقل سليم از بافت هاي مطالعاتي با قاعده بخوبي استقبال مي كند و اين امر با سرشت انساني نيز سازگار است كه گرايش بيشتري به امور منظم تر و دقيق تر دارد و بعلاوه در چنين قالب هايي كار با سهولت بيشتري انجام مي شود در مجموع هزينه هاي13 آن كمتر خواهد بود.
يكي از علل توجه بيش از حد به علم و روش علمي زمينه تاريخي است كه حداقل به نيمه دوم قرن هفدهم برمي گردد. در آن دوران وقايع خاصي اتفاق افتاد كه زمنيه نوعي تقدس براي علم را فراهم آورد. رد نظريه بطلميوس و بعدها كشف قانون جاذبه زمين توسط نيوتن نوعي پيروزي ويژه براي علوم بطور كلي و علم فيزيك بطور خاص به همراه داشت. پس از آن بودكه مطالب علمي به سوي قطعيت بي چون و چرا و حتي خدا گونگي پيش رفت و مسأله از يك فعاليت و يا معرفت منظم و روشمند فراتر رفت. به عبارت ديگر اگر موضوع مذكور بشكلي طبيعي پيش مي رفت و در همان صورت بندي منظم مطرح مي شد، مشكل آفرين نبود، بلكه مي توانست منافع قابل توجهي نيز به همراه داشته باشد. اما متأسفانه اين امر نيز مانند بسياري از امور ديگر به افراط و تفريط كشيده شد. با آنكه متجاوز از چهار قرن از اين موضوع مي گذرد باز هم مطالعات و تحقيقات را تحت تأثير قرار داده است. اين افراط نه تنها در محتواي موضوع صورت گرفت، حتي در شكل ظاهري يك بحث علمي نيز تأثير خاصي گذاشت. به اين صورت كه در موارد زيادي عملاً مبناي علمي بودن، همانندي رشته هاي ديگر با علم فيزيك تطبيق مي شد. يعني هر معرفتي با فيزيك نزديك تر بود علمي تر تلقي مي شد.14 چون علم فيزيك عملاً پيشاهنگ بقيه علوم شده بود.، حتي گاهي بر اساس نظرگاه برخي از متفكران و محققان، علمي شدن ساير رشته ها به معناي تحويل آنها به علم فيزيك بود.
اين موضوع با قدري حساسيت كمتر به دنياي دين و معارف ديني نيز كشيده شد. البته شدت اين امر در طرح ايدئولوژي هايي چون ماركسيسم به مراتب بيشتر از معارف ديني و اسلامي بود. متفكران و محققان جهان بيني هاي مختلف نيز درصدد بر آمدند كه پژوهش هاي خود را بصورت علمي، مدون سازند. در ميان اينها نيز همان جناح بندي هاي رشته هاي غير ديني صورت گرفت. در اين ميان برخي ادعا كردند كه معارف ديني ساختار خاصي دارند و اصولاً علم گريز هستند و در نتيجه در امور علمي نخواهند گنجيد؛ در مقابل عده‏اي معتقد بودند كه معارف و رشته هاي ديني نيز مي توانند در محدوده علم قرار گيرند. به عنوان مثال، گروه اول، اقتصاد اسلامي را صرفا يك پديده ارزشي مي دانستند و در نتيجه اعلام مي كردند كه نمي تواند علم محسوب شود. و برخي نيز آنچنان به علمي بودن اقتصاد اسلامي اذعان داشتند كه گويي اقتصاد اسلامي، همانند اقتصاد متعارف، يك بافت كاملاً نظري و علمي دارد. و حتي معيارها و مكانيسم ها و روش هاي مطالعه اقتصاد متعارف را در اقتصاد اسلام تحليل مي نمودند15. اين اعتقاد تا به آنجا پيش رفت كه نويسندگان اقتصاد اسلامي افتخار مي كردند كه كلام متفكران مسلمان را در امور اقتصادي، منطبق با علم اقتصاد متعارف بدانند؛16 در نتيجه دو ديدگاه حاد شكل گرفت كه ديدگاه آيت اله صدر در يك سوي اين طيف حاد واقع شده است و اقتصاد اسلامي را نه علم، كه تنها نوعي مكتب تلقي مي كند. هر چند كه اين ديدگاه با دو ديدگاه پيشين، تفاوتهايي نيز دارد كه در ادامه، به آن اشاره خواهد شد.
2 ـ علم و مكتب از ديدگاه آيت اله صدر
در اينجا نظرهاي آيت اله صدر در مورد علمي نبودن اقتصاد اسلامي، بدون داوري بيان مي‏شود و قضاوت نهايي در بخش نقد و بررسي خواهد آمد.
آيت اله صدر علم اقتصاد را به اين صورت تعريف مي كند:
«علم اقتصاد علمي است كه به تفسير زندگي اقتصادي و پديده‏ها و مظاهر آن مي پردازد و ارتباط آن پديده ها و مظاهر را با علل و عوامل كلي حاكم بر آن توضيح مي دهد».
بخشي از كلام صريح وي در اين مورد چنين است:
«فعلم الاقتصاد هو العلم الذي يتناول تفسير الحياة الاقتصاديه و احداثها و ظواهرها و ربط تلك الاحداث و الظواهر بالاسباب و العوامل العامة التي تتحكم فيها».17
سپس ايشان، علم اقتصاد را پديده‏اي جديد معرفي مي‏كند كه حداكثر چهار قرن قبل تدوين شده است و آن را به معناي دقيق كلمه، منطبق بر اقتصاد سياسي عصر سرمايه داري مي داند.18 سپس بيان مي كند كه مكتب اقتصادي مجموعه خط مشي ها و شيوه هايي است كه هر جامعه ترجيح مي دهد در قالب زندگي اقتصادي و حل مشكلات مربوطه، دنبال نمايد.
ايشان تقويت و تكامل مكتب اقتصادي را بر مبناي مطالعات علمي مي داند و به عنوان مثال به اين مورد، اشاره مي كند: وقتي طرفداران مكتب سوداگري از لحاظ علمي به اين مطلب رسيدندكه كميت ثروت هر ملتي، به ميزان ثروت نقد (طلا و نقره) بستگي دارد، از ابزار تجارت خارجي، [بويژه واردات طلا و نقره از خارج] استفاده كردند. البته وي در نوشته ديگري مكتب اقتصادي را نيز بر مبناي حصول به عدالت تعريف مي كند (نقصد بالمذهب الاقتصادي ايجاد طريقة لتنظيم الحياة الاقتصاديه وفقا للعداله ...)19.
آيت اله صدر فرق بين علم و مكتب اقتصادي را بسيار بزرگ و جدي مي داند و با بيان عبارت «ان الفرق بينهما كبير» تصريح مي كند كه اصولاً مكتب اقتصادي، عهده دار ايجاد روش براي تنظيم يك زندگي عادلانه است اما علم اقتصاد روشي براي زندگي ارائه نمي دهد بلكه تنها به بررسي آثار و نتايج روش هاي پياده شده در جامعه مي پردازد (... و اما علم الاقتصاد فهو لا يوجد طريقة للتنظيم و انما يأخذ طريقه من الطرق المتبعه في المجتمعات فيدرس نتائجها و آثارها)20.
3 ـ اسلام و اقتصاد اسلامي
آيت اله صدر پس از تعريف علم اقتصاد و مكتب اقتصادي، به تعريفي از اقتصاد اسلامي مورد نظر خود، مبادرت مي نمايد و تصريح مي كند كه اقتصاد اسلامي علم نبوده، بلكه تنها مكتب مي باشد. سپس به جدايي وظايف دين و علم اشاره مي كنند كه قابل توجه است. ايشان ابتدا اشاره مي كند كه وقتي عبارت اقتصاد اسلامي را به كار مي بريم منظور ما مستقيما «علم اقتصاد سياسي» نمي باشد. بلكه منظور مكتب اقتصادي است. چون علم اقتصاد يك پديده جديد است ولي دين اسلام يك عقيده ريشه دار است و وظيفه اصلي آن اين نيست كه با مسائل علم اقتصاد سر و كار داشته باشد (... و لان الاسلام دين وعدة و منهج حياة و ليس من وظيفته الاصيله ممارس البحوث العلميه ...)21. و در جاي ديگر تأكيد مي كند كه اسلام به عنوان يك آئين زندگي، اصولاً مسؤوليت ندارد كه از علم اقتصاد، علم هيئت و يا از علم رياضيات سخن بگويد. بخاطر تأمل بيشتر به بخشي از كلام ايشان اشاره مي كنيم:
« لان الاسلام دينا ليس من وظيفته ان يتكلم في علم الاقتصاد او علم الفلك او الرياضيات»22
و به دنبال آن، تأكيد مي كند كه اسلام وظيفه‏اش بررسي علمي روش هاي مختلف اقتصادي در همه اعصار نمي باشد. البته اين موضع درستي است كه در بخش پاياني مورد بحث واقع خواهد شد.
4 ـ نقش علم و دين در حل مشكلات
آيت اله صدر در بخش ديگري از تحقيق خود، با طرح اين پرسش كه «آيا علم مي تواند مشكلات جوامع انساني را حل كند؟» به رد نظر كساني مي پردازد كه به اين سؤال، جواب مثبت مي دهند و تصريح مي كند اين نظر كه «تكامل و رشد علم مي تواند اجتماع سعادتمندي را بوجود آورد»، در واقع، جهلي نسبت به وظايف علم در زندگي مي باشد؛ زيرا علم با تمام پيشرفت خود، تنها وسيله اي براي كشف حقايق خارجي است، ولي وظيفه‏اش تفسير آن حقايق نمي باشد. براي مثال، ممكن است علم اقتصاد كشف كند كه عامل بروز قانون مفرغ23 و فلاكت نيروي كار، نظام سرمايه داري است، ولي اين علم ديگر قادر نمي باشد كه براي حل مشكل كارگران، نظام سرمايه داري را از بين ببرد.24 وي سپس تأكيد مي كند براي حل معضل هاي اقتصادي و اجتماعي، نياز به انگيزه است و اين انگيزه و تحرك دروني را علم نمي تواند تأمين كند و تنها دين مي تواند چنين نقشي را ايفا كند. در ادامه بيان مي كند كه منظور از گزاره «اقتصاد اسلامي علم نيست.» اين است كه دين اسلام وظيفه‏اش تنظيم حيات اقتصادي است و علمي همانند اقتصاد سياسي نمي باشد. به عبارت ديگر، دين اسلام، انقلابي است براي دگرگون كردن واقعيات نابسامان.
5 ـ شرط تحقق اصول علمي در اقتصاد اسلامي
آيت اله صدر با توجه به تعريف خاصي كه از علم ارائه مي دهد، براي فعال شدن و تحقق علم اقتصاد در اسلام، شرايطي را ضروري مي داند. وي ابتدا دو شيوه استقراء و قياس را براي كشف امور علمي در هر اقتصادي مطرح مي كند و در قالب روش استقراء مي گويد:
«انجام تفسير علمي به اين صورت است كه ابتدا بايستي اطلاعات، از روي داده هاي واقعي اقتصادي جمع آوري و سپس بر پايه مطالعات علمي به آنها نظم داده شود و در آخر، قوانين مربوطه كشف گردد. اين تفسير علمي وابسته به اين است كه مكتب اقتصادي اسلام در جامعه پياده شود تا پس از آن، محقق اقتصادي بتواند واقعيات جامعه را ثبت كند، سپس پديده ها و قوانين عمومي آنرا استخراج نمايد؛ اما در جوامع اسلامي چنين وضعي وجود ندارد، زيرا اصولاً اقتصاد اسلامي در صحنه واقعي زندگي نقشي نداشته، از اين روي اقتصاد دانان مسلمان داراي آزمونهاي واقعي از اقتصاد اسلامي نيستند».
از نظر ايشان، در روش ديگر علمي، بايد يك سري واقعيات اجتماعي و اقتصادي را فرض كرد كه بر اصول معيني، استوار هستند؛ سپس به بررسي اين واقعيات فرضي پرداخت تا خصوصيات كلي آن در پرتو همان اصول كشف گردد (ففي هذه التفسيرات نفترض واقعا اجتماعيا و اقتصاديا قائما علي اساس معينه و نأخذ بتفسير هذا الواقع المفترض و استكشاف خصائصه العامه ...25). وي سپس اين راه علمي شدن اقتصاد اسلامي را نيز غير قابل عمل و بي فايده دانسته، بيان مي كند كه در بسياري از اوقات زندگي واقعي و شكل واقعي مكتب اقتصادي تفسير هاي اين مكتب كه بر اساس فرضهايي خاص، صورت مي گيرد، اختلاف بسيار زيادي وجود دارد. گذشته از اين عنصر روحي و معنوي درجامعه اسلامي تأثير قابل توجهي به اوضاع اقتصادي دارد، اما اين پديده، داراي شكل خاصي نمي باشد تا بر مبناي فرض آن؛ نظرياتي استخراج شود.
وي نتيجه نهايي بيان مي كند كه:
«علم اقتصاد اسلامي با چهره اصلي خود امكان جلوه گري نداري. مگر در متن زندگي پياده شود و تمامي آزمون هاي لازم در باره روي دادهاي مربوطه بطور منظم مطالعه و بررسي گردد»26.
بنابراين ايشان بررسي فرضيه‏اي را براي مطالعات علمي، غير مفيد تلقي كرده و روش تجربي را مؤثر مي داند و تأكيد مي كند كه چون زمينه عملي در جامعه اسلامي ندارد؛ در نتيجه امكان بررسي اقتصاد اسلامي در يك قالب علمي، وجود ندارد.27 به عقيده ما، قبل از هر نوع نقد و بررسي نظر آيت اله صدر لازم است شرايط و اوضاع و احوال زمان ايشان، مورد مطالعه قرار گيرد.
ب ـ فضاي علمي زمان آيت اله صدر
همانطور كه اشاره شد دهه 1950 ميلادي (1330 شمسي)، زماني بود كه ديدگاه آيت اله صدر در مورد اقتصاد اسلامي و بويژه مسأله علمي نبودن آن تنظيم شد. حداقل شناخت فضاي عمومي اين بحث در آن دوران براي ارزيابي دقيق لازم به نظر مي رسد. همانطور كه قبلاً اشاره شد، عنوان علمي داشتن هر معرفت هنوز نيز نوعي اعتبار براي آن به همراه دارد. اما در دهه مورد نظر و چند دهه قبل از آن كه علم اقتصاد در حال شكل گيري بود، اين موضوع، بسيار جدي و حساسيت بر انگيز بوده است. اگر چه، ريشه هاي تدوين علم اقتصاد به زمان هايي از قرون وسطي و حتي قبل از آن بر مي گردد، اما بطور رسمي، علم اقتصاد مدرن، از اواخر قرن 18 پديد آمد و نقش اساسي فيزيوكراتها و بزرگترين اقتصاد دان از مكتب كلاسيك و خصوصا كلاسيست مشهور آدام اسميت را در تدوين آن بوضوح مي توان ديد. زمينه هاي اصلي بحث از تئوري هاي علمي در اقتصاد و اهميت علميت آن هر چند از زمان كلاسيك ها آغاز شده است ولي تأثير فراگير خود را در قالب نئوكلاسيك بجا گذاشته است. بنابراين جهت شناخت دقيق فضاي علمي دهه 1950 بايد قدري به عقب بازگرديم. لذا سير تحولات مسأله علمي شدن نظريه ها را در مورد كلاسيك و نئو كلاسيك؛ مورد بررسي اجمالي قرار مي دهيم.
1 ـ علمي شدن اقتصاد در زمان كلاسيك و نئو كلاسيك
از ميان صاحب نظران مشهور اقتصاد كلاسيك كه در شناخت شيوه هاي علم اقتصاد، نقش قابل توجي داشتند، مهمترين آنها ريكاردو (1823 - 1772) و جان استوارت ميل (1873 - 1806) هستند. ريكاردو بيشتر از يك قالب قياسي، فرضيه‏اي و الگوسازي به مطالعه اقتصاد مي پرداخت. وي در بيان جنبه قياسي افراطي در عمل با دشواري هايي مواجه شد.28 جان استوارت ميل از يك طرف گرايش علمي مانند ريكاردو داشت و از سوي ديگر به شيوه استقرا گرايي به امور علمي، بسيار پاي بند بود. لذا اينكه چگونه وي اين دو شيوه را با هم جمع مي كرد يك بحث مهم بود. اصولاً استوارت ميل عقيده داشت كه مطالعه علمي اقتصاد، تنها در يك قالب قياسي متصور است. زيرا عناصر بسيار زيادي روي پديده هاي اقتصادي، مؤثر هستند كه عملاً سنجش و آزمون تجربي آن ممكن نيست. بنظر او ابتدا بايد از روش استقرا يك سري قوانين (مانند قانون بازدهي نزولي)، استخراج و جمع آوري شود و پس از آن اقتصاد دان با تعريف شرايط معيني، به استنباط كاربرد اقتصادي آنها بپردازد. سپس براي اثبات و يا عدم اثبات نتايج و استنباطات مربوطه لازم است از آزمون تجربي كمك گرفته شود.
اقتصاد دانان نئوكلاسيك در ديدگاه علمي، مجموعا ذهن گرايي بيشتري نسبت به اقتصاد دانان كلاسيك دارند البته همگي آنها يكسان فكر نمي كردند. مثلاً يكي از چهره هاي نئوكلاسيك كه خصوصا بخاطر نظراتش درباره علمي بودن نظريه ها مشهور شد «فون مايزز» مي باشد. وي از يكسو، در مورد جدايي امور اثباتي از امور ارزشي، تأكيد مي كرد و آن را زمينه‏اي براي علمي شدن اقتصاد مي دانست. اما از سوي ديگر وي روش انتزاع گرايي را در بررسي علمي، قبول داشت.
تصور بسياري از اين صاحب نظران، از علم اقتصاد، بيشتر علمي مشابه علوم طبيعي بود. يعني در واقع آنها علمي بودن اقتصاد را همانند علمي بودن فيزيك، بسيار دقيق تصور مي كردند. اما برخي از آنان (مانند فرانك نايت) عقيده داشت كه تصور اقتصاد، همانند علوم طبيعي اشتباه است و موارد زيادي از عدم اطمينان و بروز اشتباه در برسي هاي علمي اقتصاد وجود دارد.
2 ـ تأثير اثبات گرايان منطقي و ابزارگرايان
در آستانه دهه 1940 به بعد، تأثير افكار اثبات گرايان منطقي، باعث شد كه برخي اقتصاد را نيز همانند ساير علوم تجربي، تلقي كنند. يعني بايستي در مورد اقتصاد نيز داده هاي تجربي مورد آزمون، قرار گيرد و از طريق آن قوانين كلي، استخراج شود. خلاصه تأثير اين ديدگاه، بر گروهي از اقتصاد دانان باعث شد كه بر ضد روش هاي «فرضيه‏اي» در مطالعات علم اقتصاد، حملات شديدي صورت گيرد و مبناي علمي شدن آن جمع آوري داده هاي مربوط به رفتار هاي فردي گرديد.29
انتشار ديدگاه ابزارگرايانه فريدمن در اوايل دهه 1950 نيز تقويت جديدي در روند اثبات گرايي علم اقتصاد، محسوب مي شود. بر اساس اين ديدگاه، فرض هاي مطالعات اقتصادي، صرفا ابزارهايي هستند كه براي پيش بيني تئوري اقتصادي بكار مي روند و واقعي و يا غير واقعي بودن آنها از نظر علمي اهميتي ندارد. اما در هر صورت وسيله قضاوت نهايي درست و يا غلط بودن تئوري اقتصادي از ديد فريد من نيز، آزمون تجربي است. وي تصريح مي كند كه تنها شواهد خارجي و آزمون تجربي است كه اعتبار فرض ها را نيز نشان مي دهد.30 انديشه اثبات گرايي خاص فريدمن، حداقل تا 20 سال پس از انتشار آن به نوعي، حاكم بر مطالعات و تحقيقات علمي اقتصاد بود.31 ضمنا دهه 1960 و پس از آن نيز در برگيرنده تحولاتي در فلسفه علم بود كه چون پس از انتشار كتاب اقتصادنا است، اشاره نمي شود.
3 ـ جمع بندي تحولات حاكم بر انديشه علمي دوره مورد بحث
با بررسي چارچوب كلي حاكم بر تفكر علمي و انديشه اقتصادي در زمان آيت اله صدر، به چند مطلب اساسي مي توان دست يافت. يكي اين است كه در بحبوحه شكل گيري ديدگاه اقتصادي ايشان، فضاي مربوطه تحت تأثير شديد ديدگاه اثبات گرايي بود. البته منظور حاكم بودن اثبات گرايي منطقي نيست32، اما در هر صورت جنبه اثباتي بودن حرف اول را در علمي بودن اقتصاد مي زده است؛ يعني اقتصاد جنبه تجربي داشته است و مبتني بر تجزيه و تحليل هاي كمي از داده هاي اقتصادي بوده است؛ دوم اينكه در اين دوره بر جدايي گزاره هاي اثباتي از دستوري (ارزشي) تأكيد زيادي مي‏شده است؛ سوم اينكه فكر حاكم بر چگونگي علمي بودن اقتصاد، همانند علمي بودن ساير علوم طبيعي تلقي مي شده است، و اما با اينكه روش خاص علمي بودن بر فضاي تحقيقات اقتصادي، حاكم بوده است، اما در عين حال اختلاف نظر بسياري در ميان صاحب نظران اقتصادي، وجود داشت و هيچ انديشه‏اي بدون مخالفت پيش نمي رفت.. بعضي از موارد اختلاف نظر عبارتند از تشابه علم اقتصاد با علوم طبيعي، جدايي امور اثباتي و ارزشي، علمي بودن و يا نبودن نظريه ها كه اين اختلاف نظر ها بسيار جدي تر از ساير زمينه ها بود.
پ ـ نقد و بررسي
حال با كمك مباحث مطرح شده در بخش هاي قبلي، مبادرت به توعي تحليل منتقدانه از انديشه آيت اله صدر، در مورد علمي نبودن اقتصاد اسلامي مي نمائيم. عقيده كلي ما اين است كه ايشان به نوعي به انديشه خاصي از اثبات گرايي معتقد بوده است و يا انيكه تحت تأثير برخي از نظريات آن در دهه 1950 قرار گرفته است و لذا علمي بودن اقتصاد اسلامي را نيز منوط و مشروط به اين روش دانسته است. در اينجا اين مطلب را تأكيد مي كنيم كه منظور از اين امر، صرفا گرايش ايشان به روش هاي شناخت علمي بوده است واصلاً مقصود اين نيست كه وي عقايد اثبات گرايان منطقي را پذيرفته است. بلكه برعكس مباني ترسيم شده از تفكر ايشان، با اصول فكري اثبات گرايان منطقي، تعارض آشكاري دارند. زيرا ايشان بر حاكميت افكار ديني و انديشه معنوي بر تار و پود اجتماع تأكيد دارند و حتي دين را تنها حلاّل مشكلات اقتصادي و اجتماعي مي دانند. واين با افكار اثبات گرايان منطقي كه اصولاً امور متافيزيكي (عقيدتي و ارزشي) را بي معنا تلقي مي كنند، تعارض ريشه‏اي دارد. اما تنها از نظر روش، شايد بتوان نظرات آيت اله صدر در اين موارد را مشابه اثبات گرايي امثال فريد من دانست اما باز مي بينيم مباني نگرش فلسفي ايشان، با فكر ابزارگرايي فريدمن نيز تفاوت دارد.33 چند مطلب در تفكر آيت اله صدر، وجود دارد كه ما را وادرا مي كند كه يك سري تشابهات روبنايي بين ايشان و متفكران اقتصادي مشهور بيابيم. يكي همان تأكيد ايشان بر جدايي امور اثباتي از امور ارزشي در بررسي هاي علمي است؛ دوم قائل شدن تشابه بين علم اقتصاد با علوم طبيعي است و سوم تأكيد ايشان بر انحصار علمي بودن اقتصاد در عمل به آزمون داده هاي واقعي رفتاري مردم مي باشد.34 مطالب در چند زير بخش خلاصه مي شوند. ابتدا چند تذكر خواهد آمد. سپس به امكان تأثير پذيري انديشه آيت اله صدر و نهايتا امكان علميت اقتصاد اسلامي اشاره مي شود.
1 ـ چند موضوع قابل ملاحظه
قبل از ورود به بررسي ديدگاه آيت اله صدر اشاره به چند مطلب بسيار ضروري است. عدم توجه به اين مطالب، ممكن است نوعي خلط اساي بر مطالعه اين مقاله حاكم نمايد. به عبارت ديگر، آيت اله صدر برخي از تمايزات بين علم و دين را مطرح مي كند كه ما هم آن را تأييد مي كنيم و اصولاً اختلاف نظر ما با ايشان از اين قسم نمي باشد. يكي از مطالب تأكيد وي بر جدايي قلمرو علم و دين مي باشد. مثلاً در جايي تصريح مي كند كه وظيفه اصلي دين، اين نيست كه با مسائل علم اقتصاد سر و كار داشته باشد. اين نكته پيامي بسيار مهم دارد و مورد تأكيد ما نيز هست. به عبارت ديگر، برخي از موارد مورد تأكيد آيت اله صدر در مورد علم اقتصاد اسلامي مورد توجه ما نيز هست. مثلاً در جايي تصريح مي كند كه
«اقتصاد اسلامي مانند علم اقتصاد نمي باشد، بلكه دين اسلام انقلابي است براي متحول ساختن واقعيات تلخ و فاسد بسوي يك جهان سالم»35
نكته ديگري كه در اين مورد دارند اينست كه، وظيفه دين آوردن علم اقتصاد يا علم هيئت و يا علم رياضيات نمي باشد.36 ما اصولاً (همراه آيت اله صدر) با توجيه ظاهري و علمي نما جلوه دادن اسلام مخالفيم. البته يك نگرش، در ميان محققان و صاحب نظران اقتصاد اسلامي وجود دارد كه سعي مي كنند، همه چيز اسلام را كاملاً هماهنگ با علوم بشري جلوه دهند. مثلاً دنبال اين هستند كه بگويند فلان آيه قرآن، منطبق بر زيست شناسي است و يا حركت ابرها و بادها كه در ضمن آيات و روايات آمده، نشانه همراهي قرآن با علم فيزيك و امثال آن مي باشد. اين نگرش به عقيده ما اسلام را بسيار محدود مي نمايد و در واقع اينها كه ندانسته با چنين روشي، بدنبال عزت و اعتبار بخشيدن به دين هستند در واقع در راستاي كوچك كردن عظمت آن خواهند بود؛ در صورتيكه وظيفه و رسالت دين، بسيار بالاتر از اينها است. دين پديده‏اي است ريشه دار كه در فطرت انسانها سرشته شده و براي انسان سازي و يكتاپرستي و دوري از شرك و نفاق و انحراف و فساد آوزده شده است.37 دين حتمي ترين و ناب ترين و صادق ترين پيامي است كه در تصور مي گنجد.38 اما علم در بهترين وضعيت يك امر احتمالي و با درصد بالايي از عدم اطمينان است.39 بنابراين اختلاف نظر ما با آيت اله صدر در اين مورد نمي باشد.
در جايي ديگر ايشان در مورد عدم توانايي كلي علم در حل مشكلات تأكيد دارند. كه مورد تأكيد ما نيز هست. مطلب ديگري كه ايشان بر آن پافشاري مي كنند، علمي نبودن اقتصاد اسلام بر اساس يك تعريف خاص مي باشد. به اين صورت كه ايشان عملاً، روش قابل قبول براي توجيه علمي اقتصاد اسلامي را مبتني بر تحليل داده هاي واقعي مربوط به رفتار هاي مردم مي دانند. و استدلال مي كنند كه چون مردم، رفتارهاي كامل اسلامي ندارند، لذا آزمون داده هاي واقعي و استخراج قوانين ناشي از آن را نمي توان اقتصاد اسلامي ناميد. اينجا بايد گفت اگر ما تعريف ايشان را از علمي بودن اقتصاد مي پذيرفتيم، نتيجه گرفته شده را نيز قبول مي كرديم. زيرا ما نيز عقديه داريم كه رفتار مسلمانها در جوامع اسلامي، منطبق با اسلام نمي‏باشد. اما همانطور كه خواهيم ديد، ما اين تعريف خاص از علمي بودن را قبول نداريم.
خلاصه اشكال مسأله به چند امر مربوط است كه به جدا كردن امور اثباتي و دستوري از يكسو، ايجاد تصور خاصي از علمي بودن در ديدگاه ايشان از سوي ديگر و تا حدي كلي و عمومي دانستن علم اقتصاد متعارف از نظر وي منجر شد. ما عقيده داريم اين نظرگاه، بخاطر تأثير پذيري وي از فضاي خاص علمي زمان خود مي باشد.
2 ـ امكان تأثير پذيري از ديگر انديشه ها
اينكه متفكران هر عصر ممكن است از نتايج علوم و معارف و پيشرفت هاي علمي متفكران ديگر مكاتب، تأثير و بهره گيرند؛ تا حدودي يك امر طبيعي است. چنانكه تغييرات زيادي در نگرش هاي انديشمندان بخاطر ره آوردهاي جديد علمي و تحقيقاتي، در تاريخ علوم و معارف، روي داده است؛ كه اين امر گاهي بصورت پذيرش يك فكر جديد، بروز مي كند و زماني در راستاي تكامل و اصلاح يا تعديل انديشه قديم، جلوه كرده است. در اين تأثير و تأثر درست و يا غلط بودن، معتبر يا غير معتبر بودن انديشه منتقل شده مطرح نمي باشد؛ يعني هم يك انديشه غلط و هم يك فكر درست ممكن است بر انديشمندان ديگر، تأثير بگذارد. ما احتمال ميدهيم كه اصرار آيت اله صدر در ارائه تعريف خاصي از روش علمي بصورت اثباتي، بخاطر تأثير افكار حاكم در دهه 1950 مي باشد. در آن دهه اين تفكر به گونه اي حاكم بود كه علمي بودن روش ها به چند مسأله بستگي داشت. يكي اينكه داده هاي كمي، در اطراف موضوع مورد مطالعه جمع آوري شوند؛ ديگر اينكه امور اثباتي از امور ارزشي جدا شوند؛ سوم اينكه اهميت اين روش و تبليغ وسيع در علمي بودن و خطا ناپذيري آن باعث شده بودكه علم اقتصاد پديده اي كلي و جهانشمول تصور گردد؛ كه مي تواند براي مكاتب مختلف اقتصادي (سرمايه داري سوسياليسم و حتي اسلام) كاربرد داشته باشد. يعني اين تصور تثبيت گردد كه اصولاً علم اقتصاد يكي است و آنچه متفاوت است، مكتب و انديشه اقتصادي است.
در مورد تأثير و تأثر انديشه بر هم در تاريخ انديشه هاي عمومي فلسفي مواردي ميتوان نام برد: تأثير پذيري فلاسفه اسلامي و مسيحي از افكار فلاسفه يونان، تأثير گزاري حقوق دانان روم بر انديشه مالكيت در قرون وسطي و پس از آن، تأثير فضاي رقابتي حاكم در انقلاب صنعتي بر انديشه اقتصادي دست نامريي از آدام اسميت، تأثير و تأثر ديويد هيوم و اسميت بر يكديگر در طراحي اقتصاد كلاسيك، تأثير انديشه عاطفه گرايي روسو بر كانت، تأثير قوانين طبيعي بر مكاتب فيزيوكرات و كلاسيك، تأثير حاكميت ليبراليسم افراطي اقتصادي بر ماركس و انگلس در طراحي مانيفست كمونيسم، تأثير بحران كبير دهه 1930 بر انديشه دخالت گرايي جان مينارد كينز، تأثير اثبات گرايي منطقي بر اقتصادانان دهه هاي 1940 و 1950، تأثير افكار فلسفي پوپر، كوهن، لاكاتوش، فاي رابند، رالس بر گروهي ديگر از صاحب نظران اقتصادي.40
لازم به ذكر است كه با وجودي كه فرايند تأثير و تأثر در هر دو مورد معاف دين و غير ديني و متفكران آن وجود دارد، اما روي امور ثابت و لا يتغير ديني جاري نخواهد بود. و به عقيده ما، هر نوع تحليلي كه لازمه اش ورود به حريم ثابتهاي ديني باشد، قابل اشكال است. لذا در ارزيابي تأثير پيشرفت هاي علوم و معارف بشري روي برداشت ها و تفسير هاي ديني نيز بايد به اين نكته توجه داشت كه دامنه ادعاهاي آن از محدوده ثابتها عبود نكند.41
اشاره به يك نقل تاريخي در مورد تأثير پذيري برخي افكار ديني از فضاي مطالعاتي حاكم، مناسب به نظر مي رسد. مرحوم مطهري نقل مي كند كه در تابستان 1322 شمسي (1943 ميلادي) در خدمت مرجع اعلم زمان، آيت اله بروجردي بوديم. ايشان در بررسي افكار «اخباري ها»42 اشاره كردند كه اين افكار تحت تأثير انديشه هاي حسن گرايي اروپا قرار گرفته است. زمينه اين اسناد به نظر مي رسد از انديشه استرآبادي باشد كه علوم بشري را دو قسم مي داند، يك قسم آنكه قضايايش حسي است (وي رياضيات را از اين نوع تلقي مي كرد) و لذا به عقيده وي مي توان به آنها اطمينان داشت. اما قسم ديگر علومي است كه قضاياي آنها استوار بر حس نبوده و نياز به بررسي عقلي دارد و لذا به گفته وي قابل اعتماد نمي باشد.43 از سوي ديگر تفكرات «حس گرايي» در اروپا نيز درستي كليه عقايد و انديشه ها را مبتني بر تجربه و حس مي دانند.44 در هر صورت آيت اله مطهري مي گويد، كه آيت اله بروجردي به منشأ اين استناد، اشاره‏اي نكردند. البته ما اين نقل قول را صرفا به عنوان وجود زمينه هاي تأثير گذاري ذكر كرديم و بر اين امر خاص اصراري نداريم.
جالب است كه يكي از علمايي كه احتمال اين تأثير گذداري را پذيرفته است، آيت اله صدر مي باشد. و حتي ايشان توجيه خاصي براي اين موضوع مطرح مي كنند. آيت اله صدر مي گويد با توجه به اينكه مكتب حسي اروپا پس از درگذشت آقاي استر آبادي شكل گرفته است، مي توان اعتبار قضيه را به تأثير پذيري وي از فرانسيس بيكن دانست كه تا حدي معاصر مرحوم استر آبادي بوده است.45 در هر صورت، پذيرش اين موضوع از طرف آيت اله صدر، خود مي تواند زمنيه مناسبي براي قبول امور مشابه تأثير افكار علما بر يكديگر محسوب گردد. لذا اگر ادعا كنيم كه آيت اله صدر در ترسيم علمي بودن اقتصاد متعارف و عدم علمي بودن اقتصاد اسلامي، تحت تأثير افكار گروهي از اثبات گرايان (البته منظور اثبات گرايان منطقي نيست) قرار گرفته اند، مي تواند قابل قبول باشد (بقول اهل اصول، اقرار العقلا علي انفسهم جائز. و يا حكم الامثال فيما يجوز و فيما لا يجوز واحد).
3 ـ مصاديقي از فرايند تأثير يا تشابه مطالعاتي
در اينجا بحث را روي چند مطلب متمركز مي سازيم كه به عقيده ما همراهي انديشه آيت اله صدر با فضاي علمي زمان و يا تأثير پذيري از آن فضا را مي رساند. يكي تأكيد ايشان بر جدايي امور اثباتي و دستوري است. كه به نظر ما دفاع از آن در قالب يك مطالعه ديني و اسلامي، بسيار دشوار است. البته در صورتي كه امكان اين جدايي باشد ما از آن استقبال مي كنيم. از ديگر اشكالاتي كه به تفكر ايشان وارد مي دانيم فراگير دانستن علم اقتصاد متعارف (حداقل براي مكاتب اقتصادي مشهور) و اصرار ايشان روي جمع آوري داده هاي واقعي براي تحليل علمي بودن اقتصاد اسلامي است. و سرانجام مشكل ديگر علم اقتصاد را مانند علوم طبيعي تلقي كردن است.
آيت اله صدر در جايي كه بين علم اقتصاد و مكتب اقتصادي فرق قائل مي شود، به نظر مي رسد امور ارزشي و دستوري را در قالب مكتب قرار مي دهد و پديده هاي اثباتي را در محدوده علم قرار مي دهد. مثلاً در جايي تصريح مي كند كه مكتب اقتصادي به ايده عدالت اجتماعي بستگي دارد ولي علم اقتصاد شامل نظريه هايي است كه روي داده هاي عيني اقتصادي را دور از هر انديشه عدالت خواهانه و پيش ساخته ذهني تفسير مي كند.
«فالمذهب الاقتصادي ... تتصل بفكرة العداله الاجتماعيه. و العلم يشمل كل نظريه تفسر واقعا ... بصورة منفصله عن فكره مسبقه او مثل اعلي للعدالة ...»46.
و درجايي ديگر بطور صريح، موضوع را بيان مي كند. و مي گويد مفهوم عدالت به خودي خود جنبه علمي ندارد، و با ابزار علمي قابل ديدن و آزمايش نيست، بلكه يك برداشت اخلاقي است (لان فكرة العداله نفسها ليست علميه و لا امرا حسيا ...). وي در مثالي كه در مورد خوبي و بدي «بهره» اشاره مي كند باز هم در صدد جدا كردن امور ارزشي و اثباتي است. وي مي گويد:
«وقتي بحث خوبي و يا بدي بهره را مورد توجه قرار مي دهيم، از همان مقياس هاي علمي‏اي كه در اندازه گيري حرارت هوا يا درجه غليان اب بكار مي رود، استفاده نمي كنيم (... حرارة الجو، او درجه غليان في مايع معين ...)»47.
يعني عملاً ابزارهايي علمي را منحصر در ابزارهاي تجربي و حسي مي داند. و منحصرا اثباتي ها را علمي تلقي مي كند. و تصريح مي كندكه موضوعاتي كه در صدد بيان خوب و بد نمي باشند داراي جنبه علمي هستند. (فهي قوانين علمية لانها ليست بصدد تقويم تلك الظواهر الاقتصاديه)48
در جايي ديگر مي گويد كه علم اقتصاد مسؤوليت دارد تا پديده ها را بررسي كند و علل آنها را بيابد. ولي مكتب اقتصادي مي خواهد آنچه سزاوار و مطابق عدل است تنظيم كند. (ان العلم يمارس عملية الاكتشاف ... و المذهب يقيم الحياة الاقتصاديه و يحدد كيف ينبغي ان تكون...)49. در واقع با اين خط جدايي كشيدن قاطعانه بين امور اثباتي و دستوري از برخي از اقتصاد دانان معمولي (غير مسلمان) تندتر پيش رفته است. به عنوان مثال دو تن از اقتصاد دانان در يك تحقيق مشترك موانع و اشكالات زيادي پيرامون اين جدايي اثباتي و دستوري مطرح ساخته اند. آنان با استناد به نظرگاههاي عده زيادي غير مفيد بودن اين جدايي را بيان داشته اند.50 يكي از اقتصاد دانان در اين مورد، نكته‏اي دارد كه بسيار قابل تأمل است. و آن اينكه مي گويد كه شواهد قابل توجهي وجود دارد كه خود يادگيري علم اقتصاد، ممكن است مردم را خودخواه و طرفدار منافع شخصي بار آورد. به عبارت ديگر، نوعي درهم تنيدگي خاص بين امور اثباتي و دستوري وجود دارد و اصولاً اين مسائل با علوم طبيعي تفاوت اساسي دارد. يعني امور ارزشي حاكم بر كارگزاران اقتصادي (مثل مصرف كننده، توليد كننده) تأثير خاصي دارد و اين تأثير مانند تأثير پديده مثلاً باريدن باران روي زمين و يا ساير پديده هاي طبيعي نمي باشد.
در معارف بشري، علم اقتصاد و ساير علوم اجتماعي به بيان جدايي اثباتي و دستوري پرداخته مي شود. اما وقتي مسأله وارد امور ديني و معنوي و مباحث عقيدتي و اخلاقي مي شود حالت حساستري پيدا مي كند. به هر حال اين نقطه نظر آيت اله صدر را ما قابل دفاع (حداقل در قالب اقتصاد ديني) نمي دانيم. علي رغم اين، نگرش سيستمي مورد نظر آيت اله صدر در انديشه اقتصاد اسلامي عملاً معارض با اين جدايي بين امور اثباتي و دستوري است. زيرا ايشان بارها پيوند ريشه اي قواعد حقوقي، دستورات اخلاقي و عاطفي و حتي امور سياسي و بهره برداري اقتصادي را مورد تأكيد خاصي قرار داده اند كه اين امور را در قالب مكتب اقتصادي بررسي كرده اند ولي اشاره شد كه دشواري جدايي امور اثباتي و دستوري در واقع منطبق بر دشواري جدايي بين مكتب و علم مورد نظر ايشان است. و حتي در مواردي ايشان به نوعي ناچار به عقب نشيني از مواضع خود شده اند. در جايي اشاره مي كند كه نبايد تصور كرد كه تفاوت و جدايي بين تحقيقات مكتبي و علمي، ايجاب مي كند كه مطالعات مكتبي هميشه فاقد ويژگي هاي بررسي هاي علمي باشند. بيان صريح وي چنين است:
«هذا الفصل الحاسم بين البحث المذهبي و العلمي، لا يمنع عن اتخاذ المذهب اطارا للبحث العلمي في بعض الاحيان ...».
و حتي قانون مفرغ دستمزدها و موضوع عرضه و تقاضا را در اين رابطه مثال مي زند و تصريح مي كند كه هم جنبه علمي دارند و هم به نحوي در قالب ارزش هاي مكتبي مي گنجند.51
موضوع قابل نقد ديگر در تفكر آيت اله صدر، تصور ايشان از علم اقتصاد همانند علوم طبيعي است كه اين امر نيز به عقيده ما افراطي است. وي در يكجا تصريح مي كندكه علم اقتصاد و عالم اقتصاد به بررسي نتايج و آثار امور و پديده هاي اقتصادي مي پردازند، همانطور كه دانشمندان علوم طبيعي به بررسي حرارت و آثار مربوط به آن مي پردازد.52 در جاي ديگر آيت اله صدر حتي صريح تر از اين و تحت عنوان خاصي بنام «علم اقتصاد مانند ساير علوم» به موضوع مذكور مي پردازد. در اينجا تأكيد مي كند كه وظيفه كليه علوم تنها تفسير و بررسي و اكتشاف است و در اين مورد بين علوم و دانشمندان اقتصاد، فيزيك اتمي، روان شناسي، هيئت و امثال آن تفاوتي وجود ندارد. و در مورد علم اقتصاد تصريح مي كند كه وظيفه اش تنها اكتشاف است و به هيچ وجه ارزش گذاري نمي كند (... انها منحصرة علي الاكتشاف دون التقدير و التقويم لا يخص علم الاقتصاد محسب ... و لا فرق بين العالم الاقتصادي و علماء الفيزياء و الذره و الفلك و النفس ...)53.
اين تشابه افراطي بين علم اقتصاد و علوم طبيعي نه تنها مورد اعتراض بسياري از «نهاد گرايان» و ديگر اقتصاد دانها است، بلكه حتي عده اي از خود نئوكلاسيك ها نيز نمي پذيرند. به عنوان مثال «فرانك نايت» تصريح مي كند كه اگر علم اقتصاد مشابه علوم طبيعي، در نظر گرفته شود خمير مايه اصلي موضع مورد بررسي، به نحوي فدا مي شود.54 يكي ديگر از صاحبنظران معروف اقتصاد اين موضوع را با موضوع ارزش گذاري كردن علم اقتصاد و تفاوت آن با علوم طبيعي به تحليل كشيده و مي گويد: «علم اقتصاد نمي تواند همانند فيزيك و يا شيمي و امثال آن، بدون ارزش گذاري باشد.55 مك لاپ (اقتصاد دان مشهور) از قول گونارد ميردال نقل مي كند كه تقريبا تمامي اقتصاد دانان از اوايل تشكيل مكتب فيزيوكرات در حقيقت در مواردي از تجزيه و تحليل خود، مفاهيم هنجاري و ارزشي بكار برده اند.56 اين امر نيز نشان مي دهد كه اگر اقتصاد را تحويل شده به فيزيك و يا ديگر علوم طبيعي بدانيم دچار اشكال زيادي مي شويم.
درباره ديدگاه آيت اله صدر بحث ديگري مطرح است و آن اينكه ايشان علم اقتصاد متعارف را بگونه اي، ابزاري براي اكتشاف واقعيت هاي اقتصادي براي مكاتب مختلف تلقي مي كند. اما بايد توجه كرد كه اگر چه علم اقتصاد متعارف كاربرد زيادي براي مكاتب غير سرمايه داري هم داشته باشد، اما اين علم در هر حال زائيده نظام اقتصادي سرمايه داري است. زيرا اولين جرقه هاي تدوين اين علم توسط آدام اسميت، كنتيلون و برخي از فيزيوكراتها زده شد. بعد ريكاردو از سردمداران كلاسيك با كمك كنتيلون نوعي الگو براي علم اقتصاد تدوين كردند. بعد دوپوئه و اجورث و نهايي گرايان اولين توجيهات رياضي را در اقتصاد بكار بردند، بعدها، مارشال و پيگو به نحوي، بخش اقتصاد رفاه را به آن افزودند و در زمان كينز نگرش جديدتري از كلان به آن پيوند داده شد. و در حال حاضر نيز اكثر نويسندگان متون رسمي اقتصاد نئوكلاسيك ها و كينزي ها هستند. و اينها در درون دنياي سرمايه داري اند.
بسياري از صاحب نظران تصريح مي كنند كه، اصولاً در طول تمامي تاريخ تحقيق خود، دغدغه اصلي علم اقتصاد اين بوده است كه نشان دهد چگونه نظام اقتصادي سرمايه داري كار مي كند.57 فرض هاي مربوط به علم اقتصاد نيز ريشه مكتبي سرمايه داري دارد. اينكه افراد دنبال حداكثر سود شخصي هستند و اينكه افراد رفتاري عقلاني (به معناي خاصي افراد با توجه به محدوديت ها به گونه اي عمل مي كنند كه هدف مورد نظر حداكثر شود، مثلاً مطلوبيت در مصرف و يا سود در توليد به بالاترين ميزان ممكن برسد) دارند نيز ريشه در همان دارد. چنانكه فرض رقابت كامل و تعادل در بازار آزاد عناصري كليدي، براي تحليل هاي علمي هستند كه ريشه در تفكر سرمايه داري دارند. و در اين قالب است كه تجزيه و تحليل هاي علم اقتصاد با توجه به يك مبادله فردي آزاد (با حداقل دخالت دولت) بيان مي شود.
البته با آمدن «نهايي گرايان» مطلوبيت و ترجيحات مصرفي به الگوي تدوين شده در زمان كلاسيك افزوده شد. چنانكه نقش كينز كه نوعي نجات علم اقتصاد، محسوب مي شود، به عنوان نجات نظام سرمايه داري نيز تلقي مي گردد.
به همين دليل وقتي مكتب اقتصادي ماركسيسم مطرح شد، مخالفت با كاركرد علم اقتصاد نيز آغاز شد. و همچنين زماني كه تفكر نهادگرايان شكل گرفت بار ديگر كاركرد اقتصاد سنتي را مورد اشكال قرار دادند، و يا مكتب تاريخي آلمان اعلام كرد كه علم اقتصاد سنتي ممكن است براي انگلستان مفيد باشد ولي براي آلمان كاربرد نداشته باشد. «تودارو» يكي از سردمداران مشهور اقتصاد توسعه كاربر علم اقتصاد را در بسياري از كشورهاي جهان سوم غير كارآمد تلقي كرد. وي تصريح كرد كه «بسياري از اين الگوهاي اقتصادي كه «عمومي» تلقي مي شوند، در واقع مبتني بر يك مجموعه مفروضات ضمني درباره رفتار انساني و روابط اقتصادي هستند كه اين مفروضات ضمني ممكن است بسيار كم و يا اصولاً هيچ سنخيتي با واقعيات كشورهاي جهان سوم نداشته باشد58.
البته گفتيم كه منظور اين نيست كه علم اقتصاد در غير نظام سرمايه داري كاربردي ندارد، بلكه به عقيده ما مواردي از تئوري هاي اقتصادي در نظام اقتصادي اسلام قابل استفاده است. اما اين گزاره كلي را هم نمي توان پذيرفت كه «علم اقتصاد يك ابزار كلي اكتشاف و تفسير پديده هاي اقتصادي براي مكاتب مختلف مي باشد.» اما آيت اله صدر چون علم اقتصاد را در رديف علم رياضي، علم فيزيك و امثال آن قرار مي دهد، در واقع كاربرد وسيعي را براي آن (حتي در نظام اسلامي) در نظر دارد. لذا اين نقطه نظر ايشان را قابل تأمل و نقد مي دانيم59 و احتمالاً اين نظريه بخاطر آن وضعيت خاص دهه هاي 1940 و 1950 حاصل شده است. حتي دفاع خاص ايشان، از روش آزمون و جمع آوري داده ها و مخالفت [عملي] ايشان با روش فرضيه اي ـ قياسي در استخراج علم اقتصاد را نيز مي توان بخاطر تأثير پذيري ايشان از فضاي اثباتي شديد در آن زمان تلقي كرد. شدت اين جو خاص در دهه 1940 مي باشد كه زمان بروز تأثير اثبات گرايان منطقي بر اقتصاد است بطوريكه هر نوع استخراج علمي مبتني بر فروض حداقل از ناحيه برخي از اقتصاد دانان مشهور مردود اعلام مي گرديد.60
4 ـ جمع بندي پاياني و امكان بررسي علمي اقتصاد اسلامي
بطور كلي مي توانيم چند نكته را مورد تأكيد قرار دهيم. بديهي است بحث ما تنها متمركز بر مواضع آيت اله صدر در تشريح علميت اقتصاد اسلامي مي باشد. اولاً نقش كليدي آيت اله صدر در ترسيم پايه ها، اصول و معيارهاي براي اقتصاد اسلام روشن مي باشد. و به عقيده ما نظر ايشان در بسياري از موارد نگرش مدرني در اين زمينه، بحساب مي آيد. ثانيا ايشان دقت خاصي در مشخص كردن محدوده توان مندي هاي علم اقتصاد و دين بكار برده اند كه هنوز هم مي تواند كار آمد باشد. ثالثا در مواردي با توجه به پيش فرض هاي زمان تدوين نوشته هاي اقتصاد اسلامي ايشان و با دقت در شرايط خاص حاكميت نگرش خاصي از اقتصاد متعارف، نظرگاههاي ايشان قابليت نقد دارند (البته امكان قابل دفاع بودن ديدگاه وي را در فضاي تدوين اين نظريات منكر نيستيم). يكي از موارد فوق جدا ساختن قاطعانه امور اثباتي و دستوري است. در حال حاضر نيز اين موضوع محل اختلاف شديد صاحب نظران مي باشد، چنانكه در محدوده مطالعات و تحقيقات ديني و اقتصاد ديني جدايي مذكور دشواري بيشتري را فراهم مي آورد. تلقي خاص ايشان از علم اقتصاد، همانند علوم طبيعي، تأكيد ايشان بر فراهم آمدن لوازم تجربي و آزمايشي پديده ها، جهت ترسيم علمي بودن نظريه ها و تا حدي عمومي تلقي كردن علم اقتصاد براي مكاتب مختلف اقتصادي، از ديگر مطالب قابل نقد او مي باشد.
بنظر ما ترسيم علمي نبودن اقتصاد اسلامي از نظر ايشان قدري حاد به نظر مي رسد و در مقابل گروه ديگري كه علم اقتصاد اسلامي را همانند علم اقتصاد متعارف، تشريح مي كنند (و راه افراط را مي پيمايند)، آيت اله صدر راه تفريط را پيموده است. به عقيده ما اگر علمي بودن و روش علمي داشتن را معادل روشمند بودن و غير جانب دارانه و قابل نقد شدن تلقي كنيم، مي توانيم مطالعات اقتصاد اسلامي را نيز در يك قالب علمي بگنجانيم. البته بديهي است، با توجه به ساختار ارزشي اقتصاد اسلامي، اين بررسي علمي بايد قابليت در برگرفتن عناصر ارزشي را نيز داشته باشد.
ما در اين باره نوعي سنتز (اگر نظر خاص خودمان نباشد) خاص براي بررسي علمي اقتصاد اسلامي بكار بسته ايم كه شايد بتوان آن را نوعي راه حل در راستاي پاسخ به برخي از معضلات روش شناختي اقتصاد اسلام محسوب كرد. و ادعا كرده ايم كه مي توان اقتصاد اسلامي را با روش علمي تحليل كرد كه اگر چنين شود؛ اولاً وارد مناطق حاد علمي بودن يا علمي نبودن نشده ايم؛ ثانيا اعتبار علمي بودن را تنها محدود به روش و نگرش كرده ايم و محدوده بار بيشتري بر آن قايل نشده ايم؛ ثالثا در طرح آن به سازگاري با اصول و مباني ارزشي اقتصاد اسلامي توجه كرده ايم؛ رابعا نشان داده ايم كه لزوما تحليل علمي از اقتصاد اسلامي مخالف اقتصاد متعارف نيست، بلكه در مواردي اين دو نگرش علمي مي توانند بر يكديگر تأثير بگذارند. چون ديدگاه مذكور در مقاله مستقلي به چاپ رسيده است جهت شناخت و بررسي شكلي و محتوايي آن نظر علاقه مندان را به همانجا جلب مي كنيم.61

پاورقيها:
10 - اينگونه بود كه فيزيك و ستاره شناسي زودتر از بقيه رشته ها عنوان علم را دريافت نمودند، زيرا اينها زودتر از بقيه از فلسفه جدا شدند.

16 - ر.ك: Ghazanfar S. and Islahi A. Economic thought of Arab Schoolastic Alghazali, (1990), Hope 22.

17 -محمد باقر صدر، اقتصادنا، ص 28.

19 - محمد باقر صدر، ماذا تعرف عن الاقتصاد الاسلامي، بيروت: 1973، ص 138.

1 - عضو هيئت علمي دانشگاه مفيد.

13 -منظور از هزينه در اينجا صرفا مخارج مشخص مادي نيست و شامل كليه موارد صريح و غير صريح، كوتاه مدت و بلند مدت، هزينه هاي فرصت هاي از دست رفته و هزينه هاي مادي و معنوي نيز مي باشد.

18 - اگر زمان نوشتن كتاب اقتصادنا را در نظر بگيريم (دهه 1950) مي فهميم، ابتداي تدوين مكتب اقتصاد به چهار و نيم قرن قبل از آن مي رسد و اين تقريبا ابتداي تفكر سوداگرايان (مركانتيليست ها) مي باشد. اما آغاز علم اقتصاد سياسي را معمولاً از زمان آدام اسميت و يا حداكثر از دوره فيزيوكراتها مي دانند و به همين خاطر آدم اسميت را پدر علم اقتصاد معرفي مي كنند. اما شروع تثبيت مكاتبت اقتصادي را زمان مركانتيليست ها مي دانند، كه شايد در اينجا قدري خلط صورت گرفته باشد.

14 - همانطور كه اشاره شد علم فيزيك، با توجه به بافت دقيق و ماهيت كميت پذير خود، جزء اولين علومي بود كه از فلسفه جدا شد.

15 - به عنوان نمونه ر.ك: Islamic Macro Model in Pakistan Development Review 34, 1995.

12 - ما در قالب اين مقاله بجاي كاربرد عبارت علم بودن اقتصاد اسلامي از عبارت علمي بودن مطالعه در اقتصاد اسلامي استفاده مي كنيم. به اين معني كه علم و علمي را بطور مترادف بكار مي بريم. البته در مواردي ممكن است استفاده كنندگان از اين عبارات مفاهيم متفاوتي از آن دو در ذهن داشته باشند. براي اطلاع بيشتر از برخي نقطه نظرها، مي توانيد مراجعه كنيد به: يداله دادگر، ترجمه ايدئولوژي و روش ...، نامه مفيد، ش 1، بهار 1374.

11 -دادگر، يداله، كنكاشي در علميت اقتصاد و اقتصاد اسلامي، مجله معرفت، ش 23، زمستان 1376، صص 30-15.

23 - قانون مفرغ قانوني مبني بر كاهش دستمزد كارگران تا سطح «بخور و نمير» مي باشد كه آن را بسياري از اقتصاد دانان كلاسيك، مطرح كردند. در قالب اقتصاد سرمايه داري كلاسيك گفته مي شد كه اگر نيروي كار بيش از آن مقدار بخور و نمير دستمزد دريافت كنند، باعث افزايش رفاه بهبود وضع بهداشت و افزايش جمعيت آنان مي شود و در نهايت منجر به كاهش دستمزد بسوي حد مفرغ مي گردد و بر عكس اگر دستمزد به پايين تر از سطح مفرغ برسد، فقر و بيماري و مرگ باعث كاهش جمعيت نيروي كار مي گردد و نهايتا با كاهش عرضه و بالا رفتن دستمزد باعث بازگشت به سوي دستمزد بخور و نمير سابق مي شود.

28 - ر.ك: De Marchi Neil the Emprical contents and longevity of Ricardian economics economica 1970.

24 - بخشي از كلام آيت اله صدر چنين است: «... فان العلم مهمانما و تطور ليس الا اداة لكشف الحقايق الموضوعية في مختلف الحقول ... فهو يعلمنا مثلاً ان الرأسماليه تؤدي الي تحكم القانون الحديدي بالاجور ... و لا تيلاشي لمجرد ان العلم اكتشف العلامة بين الرأسماليه و القانون الحديدي ...».

22 - محمد باقر صدر، ماذا تعرف ...، ص 140.

25 - محمد باقر صدر، اقتصادنا، ص 334.

29 - از اقتصاد داناني كه ـ به هر صورت ـ تحت تأثير اثبات گرايان منطقي قرار گرفتند براي نمونه مي توان از هوچيسون و ساموئلسون نام برد.

21 - محمد باقر صدر، اقتصادنا، ص 31.

2 - آيت اله صدر نه تنها در اقتصاد و اقتصاد اسلامي، مطالعات و تحقيقات علمي و ارزشمندي دارند، در زمينه هاي ديگر معارف اسلامي نيز تلاش گسترده‏اي نموده‏اند. در فقه، اصول، فلسفه، منطق، اصول عقايد و برخي ابواب كلام جديد و حتي تفسير و حديث و امثال آن آثار دقيقي از خود بر جاي گذاشته‏اند. براي اطلاع از اين زحمات مي توانيد به مجموعه آثار نامبرده مراجعه نماييد.

20 -همان، ص 139.

3 - شايد بتوان بين مكتب اقتصادي و نظام اقتصادي فرق ظريفي قائل شد. مكتب اقتصادي، بيشتر به كليات يك انديشه اقتصادي اطلاق مي شود كه گاهي مي تواند منشأ ديني داشته باشد و زماني ارتباط غير ديني داشته باشد. بطور معمول در معارف بشري مكتب خصوصيات و عقايد نسبتا مشتركي است كه دو يا چند نفر از صاحب نظران هر معرفت و يا رشته دارا هستند. اما نظام اقتصادي نوعي تفكر سازمان دهي شده است كه اهداف، مكانيسم ها، معيارها و روش هاي آن ارتباط كليدي دارند.

37 - «فاقم وجهك للدين حنيفا و لا تكونن من المشركين»، سوره يونس / آيه 105.

30 - ر.ك: Milton Friedman, the Methodology of positive economics the university of chicago, press, 1953.

33 - براي نمونه فريدمن در واقع ديدگاه ابزارگرايي را پذيرفته است كه آيت اله صدربه اين امر عقيده ندارد.

34 - بايستي توجه كرد كه با وجود وارد بودن نقد به او حتي در صورت اثبات بر اثر پذيري آيت اله صدر از انديشه علمي حاكم بر زمان، اين امر را نمي توان نشانه ضعف علمي و يا عقيدتي ايشان دانست بلكه ممكن است به نحوي بيانگر پويايي فكر اين عالم آگاه باشد.

35 - بخشي از كلام ايشان چنين است: الاسلام دين يتكفل الدعوة الي تنظيم الحياة الاقتصاديه ... و ثورة لقلب الواقع الفاسد و تحويله الي واقع سالم.

36 - الاسلام بوصفه دينا ليس من وظيفته ان يتكلم في علم الاقتصاد او الفلك او الرياضيات ...

32 - هر چند كه منشأ روش شناختي اقتصادي اثباتي را همان انديشه اثبات گرايي منطقي مي دانند.

31 - ر.ك: Blug Mark, Methodology of economics. camobridge university press second ed, 1992.

38 - «... انما توعدون لصادق و ان الدين لواقع»، سوره ذاريات / آيه 6.

39 - نگارنده در جاي ديگري به نقد نوعي ديدگاه علم نمايي از اقتصاد اسلام پرداخته است.

47 - همان.

40 - بديهي است اينها را به عنوان نمونه ذكر كرديم و اصولاً امكان بر شمردن حتي بخش اعظم تأثير ها و تأثرهاي افكار و انديشه ها بر يكديگر معمولاً وجود ندارد.

46 - محمدباقر صدر، اقتصادنا، ص 381.

45 - زيرا بيكن، در سال 1626 از دنيا رفته است و سال وفات محمد امين استرآبادي نيز حدود سال 1616 ميلادي است. اين بحث در تحقيق انجام شده پيرامون كتاب تاريخ حصر الاجتهاد آغاز بزرگ تهراني و معالم جديده آمده است.

49 - محمد باقر صدر، ماذا تعرف، ص 154.

43 - ملا اميني استرآبادي و حتي بقيه اخباري ها اصولاً براي نتايج و استنباطات ناشي از عقل بشري ارج نمي گذارند. البته در نقل آقاي مطهري آمده است كه آقاي بروجردي، تأكيد كرده اندكه علماي حس گراي اروپا ماوراء حس را قبول ندارند، اما اخباري ها كه در هر حال به ماوراء حس نيز عقيده دارند چگونه از علماي حس گرا پيروي مي كنند.

48 - همان، ص 382.

41 - اخيرا برخي ديدگاهها با فرض اينكه معرفت ديني نوعي معرفت بشري است، درصدد تبيين اين موضوع برآمدند كه فهم هاي ديني بخاطر تحول و تكامل معارف بشري متفاوت هستند. به نظر ما در درون اين ديدگاه بطور بالقوه امكان ورود انديشه ها به منطقه خطر وجود دارد يعني مي شود نتيجه گرفت كه دامنه تغييرات و تحولات كه از پيشرفت علوم بشري سرچشمه گرفته است، شامل ثابت هاي ديني هم بشود. با وجود اين ما عقيده داريم كه هر نوع برخورد غير منطقي و تنگ نظرانه با اين گونه انديشه ها، نه تنها غير عقلايي است، بلكه ممكن است منجر به پوشانده شدن برخي اشكالات مهم اين گونه نظرگاهها گردد.

44 - مي توان جان لاك (1704-1632) و بعد از وي ديويد هيوم (1776-1711) و قبل از وي فرانسيس بيكن (1626-1561) را از مشهورين علماي اروپا درباره حس و تجربه گرايي تلقي نمود. البته مكتب حس و تجربه گرايي در واقع در زمان جان لاك و هيوم شكل گرفت. ولي زمينه هاي آن ديدگاه را مي توان مرتبط به بيكن و ديگران نيز داشت.

42 - علماي اخباري با اصرار بر اين ديدگاه كه آنچه از پيامبر و ائمه رسيده قطعي است و آنچه از بشر حاصل مي شود غير قطعي، لذا نيازي به استفاده از عنصر عقل در استنباط و بررسي هاي ديني نمي بينند. شايد بتوان اوايل قرن يازدهم هجري ابتداي اين فكر تلقي كرد. ميرزا محمدامين استر آبادي را مي توان بنيان گذار اين فكر دانست. وفات وي سال 1023 هجري (مطابق 1616 ميلادي) مي باشد.

4 -ممكن است برخي نويسندگان و يا سخنرانان در امور اقتصادي اسلام ادعا كنند كه آيت اله صدر، مكتب اقتصادي را تدوين كرده و نظام اقتصادي نياورده است كه اين امر كم انصافي است. به عقيده ما اگر بتوان گفت وي نظام اقتصادي نياورده، اما به جرئت مي توان گفت كه ايشان، شايد تمامي زمينه هاي لازم براي تدوين يك نظام اقتصادي را فراهم نموده است.

51 - محمدباقر صدر، اقتصادنا، ص 382.

5 -به عقيده ما شايد بتوان از اين برداشت دريافت كه اصولاً نوعي تكثير گرايي در مكتب سازي اقتصاد اسلام (حداقل از نظر ايشان) مورد تأييد باشد.

52 - كما يدرس العالم الطبيعي نتائج الحراره و آثارها. ر.ك: محمد باقر صدر، «ماذا تعرف»، ص 139.

53 - همان، ص 166.

56 - ر.ك: Machlup Fritz "The Methodology of economics and other social sciences academic press 1978 p.375.

55 - گوشه اي از بيان وي اين است: Economics can not be value free in the same sense as, say, physics or chemistry ...

50 - ر.ك: Marwell G. and Ames R. Economist Free ride. J. of public economics 1981.

57 - گوشه اي از تعبير يكي از صاحب نظران فلسفه علم اقتصاد هست: Throughout its history, economics has been concerned mainly with understanding how a copitalist economic system works.

54 - تصريح وي چنين است: As soon as one ... attempts to think of economics as if it were a natural science one losses sight of the essence of the subject.

59 - برخي از دانشگاههاي آمريكا، حتي نيروهاي محافظه كار و طرفداران «ارتدكس» علم اقتصاد، نگرش هاي ديگري غير از نگرش اقتصاد سنتي تدريس شده، مورد كاوش قرار مي گيرد. مثلاً در مواردي ديدگاههاي «نهادگرايان» بطور رسمي، مورد توجه قرار مي گيرد و در هر حال عملاً عقيده اي به جهانشمولي و بلامنازع بودن اقتصاد متعارف ندارند.

58 - ر.ك: Todaro M, Economic development in the third world Longman 1989 P 11.

6 -با توجه به اينكه كتاب اقتصادنا قبل از سال 1959 توسط آيت اله صدر در دست تحرير بوده است، نزديك چهار دهه از آن مي گذرد. لذا نياز به نقد براي نوشته مذكور حداقل از اين جهت يك امر طبيعي است.

60 - حداقل مي توان به افكار «هاچيسون» در اين رابطه اشاره كرد. البته ديدگاههاي عمليات گرايي ساموئلسون نيز در اين رابطه در آستانه دهه 1950 مزيد بر علت مي باشد.

61 - ديدگاه مذكور در شماره 23 مجله معرفت، زمستان 76 به چاپ رسيده است.

7 -ر.ك: محمد باقر صدر، اقتصادنا، دارالتعارف للمطبوعات، بيروت: 1980.

8 - وي بحث هاي مذكور را تحت عنواني بصورت «الاقتصاد الاسلامي جزءٌ من الكل» بيان مي كند. ضمنا در اين مطالعه سعي بر اين است كه از متن اصلي كتاب (به زبان عربي) استفاده شود. قابل ذكر است كه قسمت دوم كتاب كه در فارسي به عنوان جلد دوم ترجمه شده، به عقيده ما بسيار نامناسب صورت گرفته است. البته قسمت اول كتاب كه در فارسي به عنوان جلد اول توسط آقاي محمد كاظم موسوي ترجمه شده، بجز موارد قليلي، بسيار دقيق انجام شده است كه نزد خداوند مأجور خواهد بود. متن عربي اقتصادنا در حال حاضر و در آخرين تجديد نظر يك جلد مي باشد.

9 - بحث مذكور، به نوعي تفكيك بين جوانب ثابت و متغير در دين به طور كلي و در مكتب اقتصادي به طور خاص مي باشد. به تعبير خود ايشان مكتب اقتصادي اسلام دو جنبه ثابت و متغير دارد كه در واقع خلاء قسمت متغير توسط دولت اسلامي و يا ولي امر پر مي شود.



یک شنبه 18 اردیبهشت 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

انديشه‏هاي اقتصادي امام خميني2

رهنمودها:
ا اسلام و رفاه
"چيزي را كـه ـخداي تبارك و تعالـي مي خواهد كه رفاه عمومي و سعادت عمومي بشر، سلامت عمومي بشر، سعادت روحي بشر است انشأاللّه كه تحقق پيدا كند"
"ص. ن ـ ج 6 ـ ص 84 ـ 4/2/1358"
"مبارك باد بر شما افراد روشنفكر و متدين كه در راه اهداف شريفه اسلام كه ضامن رفاه عموم و تامين معنويات و ماديات بشر است فداكاري مي كنيد."
"ص. ن ـ ج 1 ـ ص 223 ـ آبان 1355"
"اسلام آنقدر به رفاه مردم، آسايش مردم و اينطور چيزها توجه دارد و هيچ در اين جهت فرقي مابين قشري با قشر ديگر نمي گذارد."
"ص. ن ـ ج 6 ـ ص 164 ـ 24/2/1358"
"اسلام انشأاللّه در اين محيط پياده بشود و ما آن را، رفاهي كه در اسلام و آن طمانينه اي كه در اسلام براي افراد حاصل خواهد شد، حاصل كنيم در اين كشور."
"ص. ن ـ ج 4 ـ ص 183 ـ 24/1/1360"
ا نظام اسلامي و رفاه
"ما علاقه داريم كه همه افراد ملت ما در رفاه باشند"
"ص.ن ـ ج5ـ ص 259ـ 17/1/1358"
"نهضت اسلامي مردم ايران در عصري كه نمونه همان عصر جاهليت است و در محيطي كه سرنيزه جانشين عدالت و حبس و شكنجه و اختناق به جاي آزادي و فقر و فلاكت، جانشين رفاه و آسايش گرديده بود، پا گرفت."
"ص .ن ـ ج 11ـ ص 258ـ 15/11/1358"
"مسئولين محترم كشور ايران عليرغم محاصرات شديد اقتصادي و كمبود درآمدها، تمامي كوشش و تلاش خود را صرف فقرزدايي جامعه كرده اند و همه آرمان و آرزوهاي ملت و دولت و مسئولين كشور ماست كه روزي فقر و تهيدستي در جامعه ما رخت بربندد و مردم عزيز و صبور و غيرتمند كشور از رفاه در زندگي مادي و معنوي برخوردار باشند."
"ص.ن ـ ج20ـ ص 129ـ 6/5/1366"
"از حكومت اسلامي شما را نترسانند، حكومت عدالت است، حكومتي است كه زندگي شما را زندگي مرفه انشأاللّه قرار مي دهد."
"ص. ن ـ ج 2 ـ ص 235 ـ 6/8/1356"
"احكام اسلام براي همه خوب است، احكام اسلام براي حتي اقليتهاي مذهبي به قدري رفاه ايجاد خواهد كرد كه اينها خوابش را نمي بينند."
"ص. ن ـ ج 11 ـ ص 23 ـ 25/9/1358"
"آن كه براي همه كارگرها و كارمندها و طبقه دلسوز است خداي تبارك و تعالي است كه به اراده خودش مي خواهد كه مستمندان مرفه باشند."
"ص. ن ـ ج 6 ـ ص 234 ـ 1/3/1358"
ا مفهوم رفاه
"مرفه بودن زندگي به اين نيست كه خانه چند طبقه آدم داشته باشد چه بسا اشخاصي خانه هاي چند طبقه دارند لكن زندگي شان جهنم است. الان شما زندگي محمدرضا را چه جور مي بينيد؟ همه وسائل آسايش برايش هست لكن آسايش دارد؟ يك آن آسايش دارد؟ ندارد. آسايش انسان به اين است كه روح انسان راحت باشد. روح انسان وقتي راحت شد اگر يك ناهار، هر جوري باشد، اين با آن مي سازد و اصلاً ناراحتي را ادراك نمي كند. راحتي انسان به اين است كه انسان وضع روحيش را جوري بكند كه با اين وضع روحي آسايش برايش پيدا بشود."
"ص. ن ـ ج 5 ـ ص 226 ـ 9/1/1358"
"گمان نكنيد كه كاخ نشين ها بسيار مرفه هستند، آنها دلهايشان لبريز از تزلزل است، آنها قلبهايشان آرام نيست تزلزلي كه در بين كاخ نشين ها هست در بين كوخ نشين ها نيست، آرامشي كه اين طبقه محروم دارند، آن طبقه اي كه به خيال خودشان در آن بالاها هستند ندارند."
"ص. ن ـ ج 14 ـ ص 166 ـ 16/1/1360"
"يك نفر آدمي كه كم دارد ولي به اندازه معاش دارد، اين آدم لذت زندگي را، همين زندگي مادي را لذتش را بيشتر از آن مي برد كه صد تا كاخ دارد و هر روز و هر شب در زحمت حفظ اينهاست.
... لذت به دارايي نيست لذت يك مطلبي است كه انسان در خودش بايد پيدا بشود... اين مستمندها را به يك زندگي، آنها بيچاره ها قانع هستند به يك زندگي متوسط، به يك زندگي كه بتوانند اعاشه خودشان را بكنند، بتوانند يك سايه سري داشته باشند."
"ص. ن ـ ج 17 ـ ص 223 و 224 ـ 1/1/1362"
"داشتن مال، داشتن خانه، داشتن چيز، اينش مهم نيست، مهم اينست كه قلب انسان را، قلب انسان را اينها تسخير كنند. اينكه مال اندوزي و ثروت اندوزي مذموم است براي اين است كه اين مال اندوزي و امثال اينها و زرق و برق دنيا دل انسان را مي كشاند به طرف غير خدا و از آن ضيافتهاي خدا محروم مي كند."
"ص. ن ـ ج 18 ـ ص 18 ـ 21/3/1362"
"انسان محال است كه برسد به يك جايي از قدرت و بالايش را نخواهد، هميشه دنبال آني است كه ندارد.
سرمايه دار هر چه زيادتر سرمايه تهيه كند دنبال اين است كه اضافه كند و حكومت هر چه سعه داشته باشد حكومتش، دنبال اين است كه توسعه بدهد."
"ص. ن ـ ج 18 ـ ص 34 ـ 21/4/1362"
"همه مي دانيم كه كشور ما در حال جنگ و انقلاب سختي ها و مشكلاتي را تحمل كرده و كسي مدعي آن نيست كه طبقات محروم و ضعيف و كم درآمد و خصوصاً اقشار كارمند و اداري در تنگناي مسائل اقتصادي نيستند ولي آن چيزي كه همه مردم ما فراتر از آن را فكر مي كنند، مساله حفظ اسلام و اصول انقلاب است. مردم ايران ثابت كرده اند كه تحمل گرسنگي و تشنگي را دارند ولي تحمل شكست انقلاب و ضربه به اصول آن را هرگز نخواهند داشت. ملت شريف ايران هميشه در مقابل شديدترين حملات تمامي جهان كفر عليه اصول انقلاب خويش مقاومت كرده است."
"ص. ن ـ ج 20 ـ ص 234 ـ 29/4/1367"
"اما نكاتي كه در بازسازي و سازندگي توجه به آن ضروري است:...
5ـ برنامه ريزي در جهت رفاه متناسب با وضع عامؤ مردم توام با حفظ شعائر و ارزشهاي كامل اسلامي و پرهيز از تنگ نظري ها و افراط گرايي ها".
"ص. ن ـ ج 21 ـ ص 37 و 38 ـ 11/7/1367"
"من اميدوارم كه همه طبقات اين ملت در تحت لواي اسلام با رفاه، با سلامت با سعادت، همه با سعادت باشند".
"ص. ن ـ ج 7 ـ ص 254 ـ 12/4/1358"
ا رفاه و مسئوليتهاي اسلامي و انقلابي
"آنهايي كه در اين چند سال مبارزه و جنگ به هر دليلي از اداي اين تكليف بزرگ [شركت در جنگ] طفره رفتند و خودشان و جان و مال و فرزندانشان و ديگران را از آتش حادثه دور داده اند، مطمئن باشند كه از معامله با خدا طفره رفته اند"
"ص. ن ـ ج 20 ـ ص 239 ـ 240 ـ 29/4/1367"
"بر همه كس واجب است كه به مقدار كفايت، از خطر عظيم اجانب به اسلام و مسلمين كمك نمايد و اين تكليفي است كه بيشتر متوجه است به طبقه مرفه و ثروتمند و پس از آنان به طبقه متوسط به حسب احوال آنها، نه طبقه مستمند و ضعيف كه درآمدشان به مقدار اعاشه آنهاست گرچه اين قشر از تمام قشرها خدمتشان بيشتر است".
"ص. ن ـ ج 17 ـ ص 202/23/11/1361"
ا رفاه و معنويات
"توجه به زرق و برق دنيا انسان را از آن احساس انساني اش مي برد، يك حيوان است در بين مردم راه مي رود. كوشش كنيد معنويت را تقويت كنيد در بين اين ملت".
"ص. ن ـ ج 17 ـ ص 218 ـ 1/1/1362"
"ما آن روز عيد داريم كه مستمندان ما، مستضعفان ما به زندگي صحيح رفاهي و به تربيت هاي صحيح رفاهي و به
تربيت هاي صحيح اسلامي ـ انساني برسند"
"ص. ن ـ ج 15 ـ ص 282 ـ 23/10/1360"
ا رفاه وعدالت اجتماعي
"اسلام آنقدر به رفاه مردم، آسايش مردم و اينطور چيزها توجه دارد و هيچ در اين جهت فرقي مابين قشري با قشر ديگر نمي گذارد".
"ص. ن ـ ج 6 ـ ص 164 ـ 24/2/1358"
"براي همه انشأاللّه رفاه خواهد شد و اين اختلافات طبقاتي ننگين به آن صورت نخواهد ماند"
"ص. ن ـ ج 6 ـ ص 20 ـ 26/1/1358"
ا رفاه و استقلال و خودكفايي
"ما مي خواهيم زندگي فقيرانه داشته باشيم ولي آزاد و مستقل باشيم. ما اين پيشرفت و تمدني كه دستمان پيش اجانب دراز باشد را نمي خواهيم"
"ص. ن ـ ج 15 ـ ص 209 ـ 6/8/1360"
"من مطمئنم كه ملت عزيز ايران يك لحظه استقلال و عزت خود را با هزار سال زندگي در ناز و نعمت ولي وابسته به اجانب و بيگانگان معاوضه
نمي كند."
"ص. ن ـ ج 21 ـ ص 56 ـ 3/9/1367"
"مردم بايد تصميم خود را بگيرند، يا رفاه و مصرف گرايي يا تحمل سختي و استقلال و اين مساله ممكن است چند سالي طول بكشد ولي مردم ما يقيناً دومين راه را كه استقلال و شرافت و كرامت است، انتخاب خواهند كرد."
"ص. ن ـ ج 21 ـ ص 71 ـ 20/10/1367"
ا رفاه و آزادي و حريت
"اگر ما تسليم آمريكا و ابرقدرتها
مي شديم، ممكن بود امنيت و رفاه ظاهري درست مي شد و قبرستانهاي ما پر از شهداي عزيز ما نمي گرديد، ولي مسلماً استقلال و آزادي و شرافتمان از بين مي رفت. آيا ما مي توانيم نوكر و اسير آمريكا و دولتهاي كافر شويم تا بعضي چيزها ارزان شود؟"
"ص. ن ـ ج 17 ـ ص 51 و 52 ـ 21/7/1361"
ا رفاه وشرافت وعزت
"شكم و نان و آب ميزان نيست، عمده شرافت انساني است و شرافت به اين نيست كه انسان دستش را روي سينه بگذارد تا چند شاهي به او بدهند بلكه شرافت انساني به اين است كه در مقابل زور بايستد."
"ص. ن ـ ج 18 ـ ص 112 ـ 28/6/1362"
"زندگي انساني شرافتمندانه را ولو با مشكلات بر زندگاني ننگين بردگي اجانب، ولو با رفاه حيواني ترجيح دهيد."
"ص. ن ـ ج 21 ـ ص 194 ـ 15/3/1368"
"اگر ما با دست جنايتكار آمريكا و شوروي از صفحؤ روزگار محو شويم و با خون سرخ شرافتمندانه با خداي خويش ملاقات كنيم بهتر ازآنست كه در زير پرچم ارتش سرخ شرق و سياه غرب زندگي اشرافي مرفه داشته باشيم."
"ص. ن ـ ج 21 ـ ص 198 ـ 15/3/1368"
ا رفاه و چشيدن طعم فقر و محروميت
"حقيقت حج اين است كه شما برويد درد مردم را ببينيد، ببينيد فقرا چه جوري هستند، شما هم بشويد آنطور، ببينيد مستمندان جهان چطورند، شما هم آن رنگ درآئيد. اگر مردم توقع داشته باشند كه حالا كه ما حج مي رويم بايد براي ما همچو رفاه حاصل بشود كه در منازلمان هم نيست، اين حج نمي تواند باشد... بياييد و يك قدري هم توجه كنيد به زحمت هايي كه فقرا مي كشند."
"ص. ن ـ ج 16 ـ ص 254 و 255 ـ 31 /5/1361"
"تنها آنهايي تا آخر خط با ما هستند كه درد فقر و محروميت و استضعاف را چشيده باشند."
"ص ـ ن ـ ج 20 ـ ص 235 ـ 29/4/1367"
ا رفاه و رسيدگي به محرومين و فقرا
"چرا بايد در زمستان يك عائله اي زير چادر، خوب مي دانيد زير چادر سرماي اينجا نمي تواند جوابش بدهد، اينها هيچ زندگي ندارند، ثروتمندها به داد اينها برسند، اينها ننشينند آن طرف و بگويند كه دولت بدهد، دولت هم بايد بكند همه بايد انجام وظيفه بكنند."
"ص. ن ـ ج 10 ـ ص 165 ـ 17/8/1358"
"به همه در كوشش براي رفاه طبقات محروم وصيت مي كنم... چه نيكو است كه طبقات تمكن دار به طور داوطلب براي زاغه و چپرنشينان مسكن و رفاه تهيه كنند و مطمئن باشند كه خير دنيا و آخرت در آنست و از انصاف به دور است كه يكي بي خانمان و يكي داراي آپارتمان ها باشد."
"ص. ن ـ ج 21 ـ ص 201 ـ 15/3/1368"
ا تقدم رفاه بر اصول اسلامي و انقلابي
"از اول نهضت اسلامي ما شاهد اشخاصي كه به اين وضع بوده اند، راحت را به هر چيزي مقدم
مي داشته اند، تكليف را اين مي دانستند كه نمازي بخوانند و روزه اي بگيرند و بنشينند در منزلشان ذكري بگويند و فكري بكنند. اين يك راهي بود كه يك دسته اي از مردم داشتند كه تمام آمال آنها اين بود كه آدم اينجا اين چند روزي كه هست، خوب استراحت بكند،بنشيند در خانه اش عبادت بكند. اسلام را خلاصه كرده بودند در عبادات مثلاً نماز و روزه و امثال اينها، براي اسلام هم غير از اين، خيلي، نه اطلاعات صحيح داشتند و نه ارزشي قائل بودند... يك دسته اينطور بودند كه حضرت امير سلام اللّه عليه از اينها تعبير مي كند كه اينها همشان علفشان است مثل حيواناتي كه همشان اين است كه شكمش سير بشود، شهواتش را بر همه چيز مقدم مي دارد، نماز هم مي خواند و روزه هم مي گيرد و عبادات شرعي را هم بجا مي آورد لكن اينطور است وضع تفكر كه انسان نبايد خودش را در معرض يك چيزي قرار بدهد... آنهايي كه اسلام را خلاصه مي كنند در اينكه بخورند و بخوابند و يك نمازي بخوانند و روزه اي بگيرند و در گرفتاري ملت، در گرفتاري اين جامعه دخالت نكنند به حسب روايت رسول اكرم اينهامسلم نيستند."
"ص. ن ـ ج 15 ـ ص 45 تا 50 ـ 8/4/1360"
"هنري زيبا و پاك است كه كوبندؤ سرمايه داري مدرن و كمونيسم خون آشام و نابود كننده اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومايگي، اسلام مرفهين بي درد و در يك كلمه اسلام آمريكايي باشد."
"ص. ن ـ ج 21 ـ ص 30/6/1367"
ا عادت به رفاه و رفاه طلبي
"آنهايي كه عادت بكنند، چند روز عادت به اين كارها. به اين عشرتها، به اين چيزهايي كه در سينماها مي كردند و نمايش مي دادند، اين ديگر در فكر اينكه نفت ما را كي مي برد و آهن ما را كي
مي برد و گاز ما را كي مي برد، اين به اين فكرها ديگر نيست."
"ص. ن ـ ج 9 ـ ص 62 ـ 17/6/1356"
"جنگ وقتي كه واقع مي شود انسان از آن خستگي و از آن چيزهايي كه سست مي كند انسان را، از آن سستي و خستگي ها بيرون مي آيد و فعاليت
مي كند و جوهره انسان كه بايد هميشه متحرك و فعال باشد بروز مي كند و در استراحت و در راحت و در اين امور، انسان هميشه كسل مي شود، هميشه خمود مي شود، قواي انسان خمود
مي شود و خصوصاً آنهايي كه به عياشي عادت دارند يا به رفاه عادت دارند، آنها ديگر بدتر خواهند شد."
"ص. ن ـ ج 13 ـ ص 106 و 107 ـ 8/7/1359"
* جنگ فقر و غنا
حضرت امام (س) در برخي از بياناتشان مسئله جنگِ بين فقر و غنا را مطرح
فرموده اند. با توجه به بحثهاي گذشته در مورد احترام سرمايه هاي مشروع و قانوني، اين سئوال پيش مي آيد كه آيا طرح موضوع جنگ فقر و غنا توسط حضرت امام (س) به معني نفي غنا و حمايت از فقر نيست؟ آيا بيانات معظم له در مورد جنگ فقر و غنا با بيانات ديگرشان مبني بر محترم بودن ثروتهاي مشروع تعارض ندارد؟
قبل از پاسخ به سئوالات فوق، به برخي از برداشتهاي اشتباه از بيانات امام(س) در مورد جنگ فقر و غنا اشاره مي كنيم. عده اي از افراد كه تنها جملات مربوط به جنگ فقر و غنا را ديده و ديگر بيانات امام (س) را ملاحظه ننموده اند چنين تصور كرده اند كه رهنمودهاي امام درباره جنگ فقر و غنا و دائمي بودن اين جنگ و حمايت نظام اسلامي از فقرا در مقابل اغنيا، بدين معني است كه معظم له فقر را به كلي ارزش و غنا را مطلقاً ضد ارزش مي دانستند. نتيجه چنين تصوري از جنگ فقر و غنا آنست كه
پديده اي بنام فقر همواره بايد وجود داشته باشد و فقرا نيز هميشه بايد در فقر و محروميت باقي بمانند تا براي هميشؤ تاريخ، جنگ فقر و غنا مصداق عيني و واقعي داشته باشد! و اگر قرار باشد روزي فقرا از فقر خود نجات يافته (يعني غني شوند) طبعاً در جبهه اغنيا قرار گرفته و بايد با خود آنها نيز مبارزه كرد!
با توجه به رهنمودهاي حضرت امام(س) چنين برداشتي از سخنان ايشان، نادرست و اشتباه است.
اولاً فقر نه تنها ارزش نيست بلكه ضد ارزش است. فقر ارمغان ظلم و استثمار و سودجويي يا تن پروري و تنبلي و فرهنگ غلط است. اين پديده در آيات شريفؤ قرآن كريم و روايات متعدد معصومين (ع) مذمت شده و حتي در برخي از كلمات آن بزرگواران، در حد كفر يا پديد آورنده آن، شمرده شده است. در رهنمودها و نظرات حضرت امام (س) نيز فقر، محروميت و استضعاف به طور گسترده مذمت و به عنوان يك پديده ضد ارزش معرفي شده است. اگر در بعضي از روايات ديده مي شود كه از فقر ستايش شده، اين نه به معني يك اصل كلي و قابل تعميم به تمام زمانها بلكه تنها يك دستور خاص و با توجه به شرايط ويژه زماني و مكاني بوده است و در هر حال نمي توان "فقر" را ارزش دانست.
همچنين در برداشت مذكور، بين "فقر" و "فقرا" خلط شده است. "فقر" ارزش نيست ولي "فقرا" (آنهم نه همه فقرا بلكه تنها كساني كه عليرغم خواست و اراده خود، توسط استثمارگران و سودجويان به فقر و محروميت كشيده شده اند) يك قشر ارزشمند و مستحق حمايت و پشتيباني هستند. عده اي همين خلط مبحث را در مورد محرومين و مستضعفين هم مرتكب شده اند. از نظر امام (س) "محروميت "ارزش نيست ولي "محرومين" ارزشمندند، "استضعاف" ارزش نيست ولي "مستضعفين" ارزشمندند.
غنا و ثروت به طور كلي و مطلق از سوي حضرت امام (س) نفي نشده است. حضرت امام (س) نه تنها رفاه و ثروت را به كلي نفي نمي كنند بلكه با شرايط و ويژگيهاي خاص براي جامعه ضروري هم مي دانند و كراراً نظام اسلامي را به تامين و تعميم آن توصيه فرموده اند و در اين امر، اولويت را با محرومان و فقرا دانسته اند. ايشان همچنين سرمايه و ثروت مشروع را محترم و حتي تلاش براي كسب آن را در مواردي عبادت دانسته اند.
در خصوصِ برداشتِ صحيح از بيانات امام (س) دربارؤ جنگ فقر و غنا، دو مورد را مي توان مطرح كرد كه هر دو هم با رهنمودهاي معظم له سازگار است.
برداشت اول: مقصود از جنگ فقر و غنا، مبارزه با يك سيستم اجتماعي ـ اقتصادي است كه در بطن خود دو طبقه فقير و غني را بوجود مي آورد. فقر و غنا دو پديده اي است كه در اين سيستم خودنمايي مي كند و حالت وسطي نيز متصور نيست. در اين سيستم اقليتي داراي ثروت و مكنت هنگفت بوده و اكثريت مردم نيز در فقر و محروميت به سر مي برند. امروزه در بسياري از كشورهاي جهان سوم حاكميت چنين سيستمي را شاهديم كه علت العلل آن، حاكميت سرمايه وسرمايه داري بر نظام
بين المللي است. نظامي كه در آن حرف اول و آخر را سرمايه مي زند و هيچ ارزش و معيار ديگري مطرح نيست. منظور حضرت
امام (س) از جنگ فقر و غنا، جنگ با چنين سيستم و نظامي است. اين نبرد، يك مبارزه مقدس و دائمي است كه بايد آنقدر ادامه يابد تا طلسم حاكميت سرمايه بر جهان شكسته شود و فقر و غناي ظالمانه از بين برود و بر ويرانؤ آن سيستم، جامعه اي پديد آيد كه همه آحاد مردم در آن، از يك زندگي مرفه با حاكميت ارزشها و معيارهاي معنوي و متعالي برخوردار شوند.
برداشت دوم: مقصود از جنگ فقر و غنا، جنگ بين فقراي متدين با اغنيأ ظالم است. در اين برداشت نمي توان فقير و غني را به كلي ارزش يا ضد ارزش دانست. فقراي مظلوم، مورد حمايت و اغنيأ ظالم نيز مغضوب هستند. بين اين دو طبقه مبارزه دائمي وجود داشته و موضع مومنان و صالحان نيز حمايت از فقرا و نبرد عليه اغنيا و سرمايه داران خواهد بود. بديهي است نتيجه نهايي اين نبرد، احقاق حقوق فقرا و شكست و نابودي اغنياست.
همانگونه كه ملاحظه مي شود برداشتهاي فوق نه تنها با يكديگر منافات ندارند بلكه قابل جمع نيز هستند.
بهر حال هر برداشتي كه بخواهيم از مقوله جنگ فقر و غنا داشته باشيم، نبايد با اصول و محكمات رهنمودها و نظرات حضرت امام (س) در تعارض باشد.
رهنمودها:
"امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استكبار و جنگ پا برهنه ها و مرفهين بي درد شروع شده است و من دست و بازوي همه عزيزاني كه در سراسر جهان كوله بار مبارزه را بر دوش گرفته اند و عزم جهاد در راه خدا و اعتلاي عزت مسلمين را نموده اند،
مي بوسم."
"ص.ن ـ ج21ـ ص 234ـ 29/4/1367"
"جنگ ما، جنگ فقر و غنا بود."
"ص.ن ـ ج21ـ ص 94ـ 3/12/1367"
"بايد ... نسل به نسل و سينه به سينه شرافت و اعتبار پيشتازان اين نهضت مقدس و جنگ فقر و غنا محفوظ بماند."
" ص.ن ـ ج20ـ ص 123ـ 6/5/1366"
ا ضد ارزش بودن فقر، محروميت و استضعاف
"مجموعه قواعد اسلامي در مسائل اقتصادي هنگامي كه در كل پيكره اسلام بصورت يك مكتب منسجم ملاحظه شود و همه جانبه پياده شود بهترين شكل ممكن خواهد بود هم مشكل فقر را از ميان مي برد و هم از فاسد شدن يك عده بوسيله تصاحب ثروت جلوگيري مي كند."
"ص.ن ـ ج 4ـ ص 176ـ 18/10/1357"
" اين به عهده علماي اسلام و محققين و كارشناسان اسلامي است كه براي جايگزين كردن سيستم ناصحيح اقتصاد حاكم بر جهان اسلام، طرحها و
برنامه هاي سازنده و در برگيرنده منافع محرومين و پابرهنه ها را ارائه دهند و جهان مستضعفين و مسلمين را از تنگنا و فقر معيشت بدر آورند."
"ص.ن ـ ج20ـ ص 129ـ 6/5/1366"
(ص 154)
امام خميني احياگر انديشه حكومت اسلامي :
"انديشه" عنصر اساسي در اركان اصلي هر جامعه است. اقتصاد، سياست و فرهنگ كه سه ضلع در كنار هم قرار گرفته هستند و در ادارؤ اجتماعات انساني از جايگاه بالايي برخوردارند، بدون "انديشه" ممكن نخواهند بود. با انديشه است كه انسان كار مي كند، زندگي مي كند و از ميان انبوه طرق، مسيري را برمي گزيند و بر اساس آن رفتار مي كند. اينك اگر توجّه كنيم كه چهرؤ عمدؤ زندگي انسان، زندگي سياسي و زندگي در جامعه است، به اين نكته خواهيم رسيد كه مقوّم زندگي سياسي "انديشه سياسي" است.
جامعه انساني اگر از يك نوع "زندگي سياسي" ناخشنود شد، در پي ايجاد "زندگي سياسي" جديدي برمي آيد و چنانكه گفته شد، بنياد هر زندگي سياسي يك "انديشه سياسي" است. بنابراين پايگاه عمده و اصلي در تغيير و تحولاّت سياسي و يا به سخن ديگر در "انقلابها" و تغيير و تحولات جوامع بشري از آن "انديشه" است. مخالفين يك نظام سياسي هميشه تلاش
مي كنند تا فلسفه سياسي جديدي را رو در روي فلسفه سياسي ارائه كنند، بديهي است كه اين فلسفه سياسي جديد اگر قبول عام بيابد تغيير و تحولاتي را، و حتي انقلابي را، به ثمر خواهد رساند. طبيعي است كه هر فلسفه سياسي، اقتصاد، سياست، و فرهنگ متناسب با خويش را ارائه كند.(1)
يكي از اموري كه بايسته است نسبت به آن پژوهشها و تحقيقات گسترده و عميقي صورت گيرد، فلسفه سياسي اسلام است. فلسفه سياسي به معني اعم و انديشه سياسي بطور اخص، به ويژه از اين نظر كه اگر درست عرضه شود و مورد قبول جامعه قرار گيرد، مي تواند موجد و موجب نظم سياسي مطلوب باشد، از اهميّت بسيار زيادي برخوردار است. با توجّه به اين نكته، مقاله حاضر عهده دار ارائه وجوهي از انديشه سياسي كه توسط امام خميني (ره) احيا شده است و در سرانجام به ايجاد حكومت اسلامي منجر گشته است، خواهد بود.
فرضيه مهم نگارنده در اين مقاله آن است كه بنيانگذار جمهوري اسلامي حضرت امام خميني (ره)، قيام و نهضت اسلامي خويش را با احياي انديشه سياسي اسلام، به ويژه احياي تئوري حكومتي اسلام، آغاز كرد و اين در واقع يكي از تفاوتهاي اساسي نهضت بيدارگرانه و حيات بخش آن امام راحل (ره) نسبت به ديگر نهضتهاي
اسلام خواهانه قرون اخير در جهان است و همين تفاوت اساسي يكي از عوامل مهم موفقيت و پيروزي انقلاب اسلامي شد. امام
خميني (ره) علاوه بر مبارزه براي نفي استعمار و استبداد به ارائه فلسفه سياسي اسلام پرداخت و در واقع به اين دو پرسش اساسي مهم فلسفه سياسي كه "چه كسي بايد حكومت كند؟" و "چگونه بايد حكومت كند؟"، پاسخهاي صريح و روشني داد و در عمل نيز به پياده كردن اين انديشه اهتمام ورزيد. آزمون ادعاي فوق را در ادامه اين مقاله پي مي گيريم.
انديشه سياسي امام خميني (ره)
با نگاهي به تاريخ انديشه سياسي اسلام به اين نتيجه مي رسيم كه در ميان متفكران و عالمان مسلمان، كه در جهت تبيين انديشه و نظام سياسي اسلام تلاش كرده اند، بطور عمده چهار گرايش و طرز فكر عمده و قابل ملاحظه است:(2)
1ـ انديشه سياسي فلسفي: انديشه اي است كه توسط فلاسفه پي نهاده شده است و مانند ديگر شعب فلسفه، از نحله هاي قديم و از مباني كتاب و سنت، هر دو، استفاده كرده است. كتابهايي همچون "آرأُ اهلِ المدينة الفاضله"، "السيّاسات المديّنه"، "التّنبيه علي سبُلِ السّعادة" از فارابي، "سياسيّات شفا" از ابن سينا، "تدبير المتوحّد" از ابن باجّه، نبوّات و سياسات "مبدا و معاد" و "الشواهد الربوبيّه" از ملاصدرا و... از اين قسم است. ماهيت، حقيقت و واقعيت سياست محور اصلي بحث و بررسي در اين گرايش است. در مرتبؤ بعد از زاويه حكمت عملي كه همان "عمل به حكمت" است، به ارائه ويژگيهاي "انسان كامل" مي پردازند و چون "انسان كامل" نمي تواند به كمال برسد، مگر در مدينه فاضل و كامل، به ارائه ويژگيهاي مدينه فاضله و رئيس و رهبر آن و نحوؤ تدبير حيات بشر در آن پرداخته اند.
2ـ انديشه سياسي اجتماعي: اين سنخ از انديشه، عمدتاً از جانب مصلحان اجتماعي معاصر ارائه شده است. از چهره هاي برجسته اين شعبه از انديشه مي توان از سيد جمال الدين اسدآبادي، سيّد عبدالرحمن كواكبي، شيخ محمد عبده، سيد امير علي هندي، سيد عبداللّه نديم مصري، محمد اقبال لاهوري، شيخ محمد خياباني، سيد عبدالحسين شرف الدين لبناني و شيخ محمد حسين كاشف الغطا ياد كرد. افكار اين گروه در مكتوباتي همچون مجله "العروة الوثقي" و كتابهاي "طبايع الاستبداد"، "تفسير المنار"، "ديوان اقبال"، "الفصول المهمّة في تاليف الامّة"، "المثل العُليا في الاسلام لا في بحمدون" و... دريافتني است.
سيد جمال الدين اسد آبادي، به عنوان پرچمدار اين جريان، معضلات اساسي جهان اسلام را مطرح نمود و بدنبال ارائه
راه حلهايي به تكاپو و تلاش، اقصي نقاط جهان اسلام و غيراسلام را زير پا گذاشت. سئوالهايي كه سيّد مطرح كرد از اين قبيل بود كه: "چرا مسلمانان ذليل شدند؟ چرا دين اسلام ضعيف شد؟ كفار چرا غالب گرديدند؟ اين پريشاني از كجاست و خرابي از چه راه است؟"(3) و توصيفش از جهان اسلام اين بود كه: "مورد تاخت و تاز بيگانگان قرار گرفته و اموالشان غارت شده وبيگانگان به اغلب كشورهاي اين جامعه مسلط هستند و سرزمينهاي آنها را قطعه قطعه، در ميان خود تقسيم مي كنند... چنان ذليل و خوار گشته اند كه پادشاهان و امراي باقي مانده اين امت صبح خود را با مصائب شروع مي كنند و روز نويش را با رنج و مشقت به شب مي رسانند، ترس از بيگانگان بر وجود آنان مستولي شده و ياس بيش از اميد، بر روح آنان غلبه كرده است."(4)
آنچه از سوي سيد، به عنوان موانع داخلي و خارجي عزّت و سربلندي جهان اسلام، مطرح شد، دستمايؤ ديگر انديشمندان در اين گرايش گشت. اهم اين مشكلات از اين قرار بود: ترك فضايل اخلاقي و رسوخ اوصاف رذيله، فاصله گرفتن از اسلام اصيل و نفوذ خرافات و بدعتها در عقايد مسلمين، قوميت گرايي و تعصبات قومي و نژادي، تفرقه و جدايي و در نتيجه عدم همكاري ميان علما و زمامداران و مسلمين شهرهاي مختلف و عدم آشنايي نسبت به هم، جدايي دين از سياست و تبديل خلافت به سلطنت، استبداد حكام خودكامه در كشورهاي اسلامي، جهل و بي خبري و عقب ماندگي جوامع اسلامي از دانش و علوم بشري، نفوذ و استيلاي بيگانگان بر كشورهاي اسلامي، تهاجم گسترده فرهنگي غرب براي نابودي دين اسلام و... با اذعان به اين مطلب كه سيد و ديگر رهروان او در شناخت مشكلات جهان اسلام توفيق شاياني كسب كردند، اما در ارائه راه حل و درمان نتوانستند نسخه اي موفّقيت آميز ارائه دهند: و اين همان
نكته اي است كه امام خميني (ره) به آن توجّه كرد، كه در ادامه اين پژوهش به آن اشاره خواهد شد.
3ـ انديشه سياسي كلامي: از آنجا كه يكي از بحثهاي اساسي كلام، بحث "امامت "است، متكلّمان مسلمان قسمت عمدؤ مباحث خود را به بحث دربارؤ نياز جامعه اسلامي به امام و خصائص و شرايط وي اختصاص داده اند و از اين نظام سياسي مطلوب خود را ارائه كرده اند. كتابهايي از قبيل "الشّافي في الامامة" از سيّد مرتضي علم الهدي، "تجريد العقايد" از خواجه نصيرالدين طوسي، "التّمهيد" از قاضي ابوبكر باقلاني، "الارشاد" از امام الحرمين جويني، "المغني" از قاضي عبدالجبّار همداني، نمونه هايي هستند كه مي توانند شاهدي بر اينگونه انديشه ها باشند. دانش كلام پيوسته در معرض مسايل جديد است، از اين رو وقتي به دورؤ شكوفايي علم كلام مي نگريم، گرايشات كلامي شيعي اثنا عشري، زيدي و...، گرايشات كلامي اشعري، معتزلي، گرايشات كلامي مرجئه و... قابل مشاهده است اما سوگمندانه در تاريخ معاصر، كه جهان اسلام و به ويژه ايران مورد تهاجم و بلكه شبيخون فرهنگي دشمنان اسلام قرار گرفته و هنوز هم قرار دارد، اين دانش و انديشمندان آن از صحنه علمي به دور بوده اند و پاسخگوي معارضات جديد نبوده اند. مهمترين اقدام و بلكه يگانه اقدام موثر از سوي حضرت امام خميني (ره) با طر ح "ولايت فقيه "صورت گرفت كه به بررسي آن خواهيم پرداخت.
4ـ انديشه سياسي فقهي: كه از آن به عنوان "فقه سياسي" نيز ياد مي شود، نظام ويژه اي است كه فقهاي مسلمان در باب حكومت و سياست، در خلال ابواب فقهي عرضه كرده اند. اثر مشهور آية اللّه نائيني به نام "تنبيه الامة و تنزيه اعله..." و نيز مباحث فقهي حكومتي كه از سوي فقيهاني همچون شهيد اول، شهيد ثاني، محقق كركي، شيخ محمد حسن نجفي، شيخ جعفر كاشف الغطأ و... مطرح شده است از اين قبيل است. گو اينكه در آثار فقها بيشتر به مباحث سلبي حكومت پرداخت شده است تا مباحث ايجابي و ايجادي و يا وجوبي و وجودي، در اين زمينه نيز امام راحل (ره) تحوّلات عظيم و مطابق با زمان ايجاد كرد كه فرصت پرداختن مستقل به آن به عهدؤ مقاله ديگر اين نگارنده است.
امام خميني (ره) تجربه بيش از يك قرن شكست و ناكامي مسلمانان در مقابله با جهانخوران را به خوبي تحليل و تبيين كرد. مشكلات و معضلات اساسي را دريافت و در يك تحليل دقيق، شيوه و روشي بديع در تبيين مسايل فقهي، كلامي و فلسفي ـ عرفاني اسلام را در پيش گرفت، در حالي كه در اين راه جوّ غالب از آن تفكر جدايي دين از سياست، گريز از حكومت و بي توجّهي به مسايل جهاني و منطقه اي بود و چه فريادها و دردها كه امام از جوّ و محيط داشت و...
آري، امام خميني (ره) انديشه سياسي اسلام را، در وضعيّتي دشوار، در خلال مباحث فقهي مطرح كرد. اما اينگونه نبود كه از چارچوب فقه و اصول فقه خارج نشوند، بلكه ضرورت ايجاد "حكومت اسلامي" به رهبري ولي فقيه را در كلام ثابت كرد و آنگاه فقه را با اين انديشه مشروب ساخت. در اين مورد آية اللّه جوادي آملي نظر روشني دارند كه به لحاظ اهمّيت آن عيناً نقل مي شود. "ابتكار امام خميني در دين و فقه شناسي نه مانند اخباريون بود كه از روزنؤ زبون تحجر و ثقبؤ كم نور جمود و خمول به آن مي نگرند و نه مانند ساير اصوليون بود كه از تنگناي مباحث الفاظ و اصول عمليه در آن نظر
مي نمايند و نه همتاي ساير حكيمان و عارفان بود، ... بلكه دين شناسي او در "فقه اصغر" و "اوسط" و "اكبر" تابع دين شناسي امامان معصوم (ع) بوده است، كه آن ذوات مقدس دين را در همؤ زاوياي غيب و شهودش مي شناختند و درصدد اجراي همه آن بودند و تنها راه عملي نمودن آن تاسيس حكومت اسلامي است."(5)
كاري كه امام (ره) كرد، اين بود كه "بحث ولايت فقيه مظلوم را از قلمرو فقه بيرون آورد و به جايگاه اصليش كه مساله كلامي است نشاند. آنگاه با براهين عقلي و كلامي اين مساله را شكوفا كرد. و سراسر فقه را در تابش شعاع آن قرار داد."(6)
امام خميني (ره) با نگارش "كشف الاسرار" در سال 1323 ش، ضمن پاسخگويي به اتهاماتي كه نويسندؤ "اسرار هزار ساله" و ديگران به اسلام زده بودند، حمله به رژيم پهلوي را نيز به نحو بارزي آغاز كرد.(7) در همين كتاب آورده بودند: "خداي عادل هرگز تن دادن به حكومت ظالمان را نمي پذيرد. تنها حكومتي كه خرد و شرع آن را حق مي داند، حكومت خدا، يعني حكومت قانون الهي است؛ و اين نوع حكومت اگر به دست فقيه هم نباشد، بايد حكومت با اساس و قانون الهي كه صلاح كشور و مردم در آن است، اداره شود و چنين حكومتي بدون نظارت فقها امكان پذير نيست."(8)
به اين ترتيب، انديشه تاسيس حكومت اسلامي از آغاز مبارزات مورد نظر حضرت امام (ره) بود، ولي اولويّت با ساختن و تربيت عناصر "آگاه" و ياران "همدل" بود. كاري كه در جوّ آن روز هم "شجاعت"
مي خواست و هم نياز به زمان داشت. بعد از حادثه فيضيه، در 22 فروردين 1342، ضمن معرفي دولت به عنوان تشكيلاتي كه اساساً مخالف اسلام است و براي دشمني با قرآن با اسرائيل و ايالات متحده وحدت كرده است."(9) فرمود: "بايد اين راه ادامه يابد، هر چه مي شود بشود ولو بلغ ما بلغ."(10)
فكر تاسيس حكومت اسلامي اوّلاً
امام (ره) و پيروانش را در مقابل نظام
ستم شاهي پهلوي قرار مي داد و ثانياً مانع از آن مي شد تا شكستهايي نظير آنچه در
نهضت مشروطه و غير آن اتّفاق افتاد، دوباره تكرار شود. اين همه، در كنار لزوم ارائه يك فلسفه سياسي در مقابل فلسفه سياسي نظام حاكم، سبب شد تا از سوي حضرت امام
خميني (ره) در اول بهمن سال 1348، در اثناي بحث فقهي "مكاسب" موضوع "ولايت فقيه" محور تدريس قرار گيرد. در اين درس بود كه فرمود: "بر تمام مسلمانان و پيشاپيش آنان بر علماي روحاني و طلاب حوزه هاي علميه اسلامي واجب است كه عليه سمپاشيهاي دشمنان اسلام، به هر وسيله ممكن، قيام كنند، تا اينكه بر همگان آشكار شود كه اسلام براي اقامؤ حكومتي عدل گستر آمده است."(11)
انتشار اين دروس در قالب كتاب "ولايت فقيه" و يا "حكومت اسلامي" و يا عناوين ديگر مبارزات را وارد مرحله جديدي كرد و در سطح وسيعتر تحوّل عميقي در حوزؤ انديشه سياسي اسلام به وجود آورد و زمينه را براي طرح هاي مختلف در ابعاد مختلف حكومتي فراهم آورد.
براي پرهيز از تفصيل، به چند نكته اساسي كه در اين درسها مطرح شد، به اختصار اشاره مي كنيم. در مورد لزوم برپايي حكومت اسلامي متذكر شده بودند كه: "احكام اسلامي، اعم از قوانين اقتصادي و سياسي و حقوقي، تا روز قيامت باقي و
لازم الاجرا است. ... اين بقا و دوام هميشگي احكام، نظامي را ايجاب مي كند كه اعتبار و سياست اين احكام را تضمين كرده،
عهده دار اجراي آنها شود، چه، اجراي احكام الهي جز از رهگذر برپايي حكومت اسلامي امكان پذير نيست."(12)
درباره اهداف حكومت فرموده اند: "لزوم حكومت به منظور بسط عدالت و تعليم و تربيت و حفظ نظام جامعه و رفع ظلم و حراست مرزهاي كشور و جلوگيري از تجاوز بيگانگان، از بديهيترين امور است، بي آنكه بين زمان حضور و غيبت امام و اين كشور و آن كشور فرقي باشد."(13)
و نتيجه مي گيرند كه:
"پس اقامؤ حكومت و تشكيل دولت اسلامي بر فقيهان عادل، واجب كفايي است."(14)
و بدينگونه بود كه در انديشه امام (ره) فقها مكلّف بودند براي "تحصيل" حكومت تلاش كنند و البته "اگر يكي از فقيهانِ زمان به تشكيل حكومت توفيق يافت، بر ساير فقها لازم است كه از او پيروي كنند."(15)
در مقابل انديشه سياسي حضرت
امام (ره)، كه با قيام 15 خرداد زمينه هاي فراگير شدن آن فراهم شده بود، رژيم غيرقانوني و فاقد مشروعيت پهلوي، با توسل به انواع و اقسام راهها و حيله ها، درصدد حفظ "سلطنت" خويش بود. تاسيس و تقويت ساواك، گسترش واحدهاي پليسي و اطلاعاتي، وابستگي هرچه بيشتر و بيشتر به امريكا، عوامفريبي و اتكأ بر "ناسيوناليسم افراطي" از اهمّ اين شيوه ها بود.
پهلوي در همان حال كه به منظور فريب تودؤ مردم مي گفت: "نيروئي كه ديگران
نمي بينند مرا همراهي مي كند، يك نيروي عرفاني، وانگهي من پيامهايي دريافت
مي كنم! پيامهاي مذهبي، من خيلي مذهبي هستم. بخدا باور دارم و همواره گفته ام كه اگر هم خدا وجود نمي داشت بايد اعتراف مي كرديم... من از پنج سالگي با خدا زندگي مي كنم از زمانيكه الهاماتي به من شده... من حضرت قائم را ديدم من دچار يك حادثه شدم... او خود را ميان من و صخره جاي داد... كسي كه همراهم بود او را نديد."(16) در همين حال جشنهاي 2500 ساله را برگزار كرد، تاريخ هجري را به تاريخ شاهنشاهي برگرداند و با احيأ تاريخ نويسي پادشاهي و تعويض نامها و قانونگذاريها درصدد بود تا ضمن يافتن فلسفه سياسي قابل اتكايي براي حكومت خود، اسلام را از سر راهش بردارد و هر چه زودتر به چيزي كه وي آن را "دروازؤ تمدّن" مي ناميد، برسد.
در اين نبرد نور و ظلمت، حق و باطل و اسلام و كفر، انديشه اسلام پيروز گشت و 22 بهمن 57 شاهد اين پيروزي شد.
تاثيرات انديشه سياسي امام خميني
همانگونه كه پيدايش اصل انقلاب اسلامي با احياي انديشه سياسي اسلام، توسط رهبر كبير انقلاب حضرت امام خميني (ره) بود، استمرار آن نيز با تداوم اين انديشه خواهد بود و چنانكه بيداري مردم مسلمان ايران با رهبري ديني آغاز شد، بيداري و قيام مردم خارج از اين مرز و بوم نيز با هدايت ديني انجام پذير است و اين همان معناي صدور انقلاب است. بنابراين صدور انقلاب به "معناي پاسخ دادن به سئوالهاي فكري بشر تشنؤ معارف الهي است."(17) و اين چيزي غير از تداوم، پويايي و بالندگي انديشؤ اسلامي به ويژه انديشه سياسي اسلام، كه امام راحل (ره) احياگر آن بود، نيست.
در ادامؤ اين مقال، تاثيرات و روند اين انديشه را، پس از پيروزي انقلاب اسلامي، در سه سطح (ايران، جهان اسلام و نظام
بين الملل) مورد اشاره قرار مي دهيم.
1ـ ايران
اگر قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، برخورد و رويارويي انديشؤ اسلامي عمدتاً با سلطنت بود، پس از پيروزي انقلاب اسلامي، مسائل ديگري روياروي انديشه اسلامي بويژه، انديشه سياسي اسلام، قرار گرفت. اين رويارويي سبب احيأ و گسترش انديشه سياسي اسلامي در حوزه هاي كلامي، فلسفي، اجتماعي و فقهي گرديد. (بررسي مسئله در همؤ اين حوزه ها نياز به بحثهاي مستقل و مفصّل دارد، بر همين اساس در اين نوشته تاكيد بر حوزؤ فقهي خواهد بود.) گامهايي كه در اين گرايشها برداشته شده، بسيار اساسي است و مي شود گفت زمينه را براي مطالعات و پژوهشهاي بعدي در اين حوزه ها، فراهم كرده است.
تدريس فلسفه و يادگيري زبان خارجي اگر روزي كفر به حساب مي آمد، امروزه اينگونه نيست. اگر روزي جوّ غالب از آنِ گرايش جدايي دين از سياست بود و به تعبير امام راحل (ره) "آخوند سياسي" لقبي نابخشودني بود، امروز چنين نيست. سخن امام خميني (ره) در اين مورد سندي است كه هر پژوهشگري را از تفصيل بي نياز
مي كند. "وقتي شعار جدايي دين از سياست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احكام فردي و عبادي شد... حماقت روحاني در معاشرت با مردم فضيلت شد. بزعم بعضي افراد، روحانيت زماني قابل احترام و تكريم بود كه حماقت از سرو پاي وجودش ببارد والاّ عالم سياسي و روحاني كاردان و زيرك كاسه اي زير نيم كاسه داشت. و اين از مسايل رايج حوزه ها بود كه هر كس راه مي رفت، متدين تر بود. ياد گرفتن زبان خارجي كفر و فلسفه و عرفان گناه و شرك. به شمار مي رفت."(18)
يكي از تحولات مهمي كه امام (ره) آن را به وجود آورد، تحوّل در حوزه فقه بود ايشان با اين كه "در مورد روش تحصيل و تحقيق در حوزه ها... معتقد به فقه سنتي و اجتهاد جواهري" بود و تخلّف از آن را جايز
نمي دانست ولي معتقد بود كه "اين بدان معني نيست كه فقه اسلام پويا "نباشد.(19) بر همين اساس بر نقش دو عنصر زمان و مكان توجه داد: "زمان و مكان دو عنصر تعيين كننده در اجتهادند". مساله اي كه در قديم داراي حكمي بوده است به ظاهر، همان مساله در روابط حاكم بر سياست و اجتماع و اقتصاد يك نظام، ممكن است حكم جديدي پيدا كند. بدان معني كه با شناخت دقيق روابط اقتصادي و اجتماعي و سياسي، همان موضوع اول كه از نظر ظاهر با قديم فرقي نكرده است، واقعاً موضوع جديدي شده است كه قهراً حكم جديدي
مي طلبد."(20) و از همه مهمتر اينكه حكومت را فلسفه عملي تمامي فقه دانست: "حكومت، در نظر مجتهد واقعي، فلسفه عملي تمامي فقه در تمامي زواياي زندگي بشريّت است. حكومت نشان دهندؤ جنبؤ عملي فقه در برخورد با تمامي معضلات اجتماعي و سياسي و نظامي و فرهنگي است."(21) و ويژگيهاي مجتهد واقعي را اينگونه برشمرد: "آشنايي به روش برخورد با حيله ها و تزويرهاي فرهنگ حاكم بر جهان، داشتن بصيرت و ديد اقتصادي، اطلاع از كيفيت برخورد با اقتصاد حاكم بر جهان، شناخت سياستها و حتي سياسيّون و فرمولهاي ديكته شدؤ آنان و درك موقعيت و نقاط ضعف... از ويژگيهاي يك مجتهد جامع است." (22)
با اين همه در صورتي كه سخن استاد مطهري را به ياد داشته باشيم كه فرموده بود: "حق اين است كه در برابر هر يك رسالؤ عمليّه... دهها رسالؤ عمليه و فكريه و اصوليه و اجتماعيه و اقتصاديه و سياسيه بر طبق احتياج و درك و قبول مردم و شان زمان... نيز نوشته شود." (23) بايد بپذيريم كه هنوز در ابتداي راهيم و تا رسيدن به آنچه آرزوي امام (ره) بود فاصله زيادي داريم.
2ـ جهان اسلام:
با پيروزي انقلاب اسلامي، چراغ اميدي در قلب امت اسلام روشن شد و مسلماناني كه تا آن هنگام فكر مي كردند براي رهايي از يك ابرقدرت بايد به ابرقدرت ديگري روي آورند و يا بعضي كه گمان مي كردند، امكان برقراري حكومت اسلامي در اين عصر و زمانه نيست، انديشه و فكرشان بطور كلي متحول شد.شاهد اين ادعا اين است كه
پس از پيروزي انقلاب اسلامي از نفوذ
انديشه هاي ماركسيستي و غير آن در ميان مسلمانان كاسته شد و در عوض اسلام به عنوان راهنماي عمل انتخاب گرديد. بدينگونه فرياد اسلام خواهي مردم لبنان و سودان و الجزاير و مصر و افغانستان و كشمير و اقصي نقاط جهان متاثر از انقلاب اسلامي و انديشه امام خميني (ره) به حساب مي آيد.
آنچه گفته شد چيزي نيست كه بر كسي پوشيده باشد. در اين مورد حتي بيگانگان نيز به اين حقيقت اعتراف كرده اند. اشاره به يك مورد خالي از فايده نيست:
"اسلام تولد مجدد خود را از امام خميني دارد و او بود كه با احياي ارزشهاي فراموش شدؤ ميليونها انسان، تعجب رهبران غرب و جهانيان را برانگيخت." (24)
بدينگونه، پژواك انديشه انقلاب اسلامي در سطح جهان اسلام، احيأ مذهب و به راه انداختن جنبشهاي اسلامي بود. چيزي كه به نفوذ اين "انديشه" كمك كرد، آرزوهاي
امام (ره) در جهت آزادي جهان اسلام از زير يوغ استعمارگران و طاغوتيان، مجد و عزت مسلمانان، از بين رفتن تفرقه هاي سياسي، مذهبي، ملي و قومي در جهان اسلام، آگاهي بخشي به مسلمانان جهان، بازسازي و نجات تفكر ديني و در يك كلام نجات مسلمين بود. در ميان فرمايشات ايشان كم نداريم از اين قبيل كه: "ما اميد واثق داريم كه ملل اسلامي، در آتيه نزديكي بر استعمار چيره شود." (25) و نيز "بايد بسيجيان جهان اسلام، در فكر ايجاد حكومت اسلامي باشند و اين شدني است؛ چرا كه بسيج، تنها منحصر به ايران اسلامي نيست. بايد
هسته هاي مقاومت را در تمامي جهان به وجود آورد."(26)
ثمرات عميق نفوذ و تاثير انديشه
امام (ره) در حمايت همه جانبه مسلمانان جهان از حكم اعدام سلمان رشدي، كه توسط امام خميني (ره) صادر شد، به خوبي روشن گشت و دشمنان اسلام را بيش از پيش از قدرت جهان اسلام به وحشت انداخت.
3ـ نظام بين الملل:
اگر تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي گفته مي شد كه "دين افيون توده هاست."، پس از پيروزي انقلاب اسلامي و انديشؤ ديني در ايران، اين سخن به موزه هاي تاريخ انديشه سپرده شد. به نظر مي رسد يكي از علل عمده غافلگير شدن تحليلگران غربي و شرقي در پيش بيني وقوع انقلاب اسلامي، تصورات غلط آنها از دين و انديشه ديني بود. يكي از روزنامه نگاران غربي طي تحقيقي به بررسي رويدادهاي ايران در فاصله زماني دهسال مانده به انقلاب تا وقوع انقلاب، در 12 روزنامه مشهور جهاني كه در سطح بين المللي منتشر مي شوند، پرداخته است. وي در پايان به اين نتيجه رسيده است كه هيچ كدام از اين روزنامه ها نتوانسته بودند خوانندگانشان را براي اعلام خبر وقوع انقلاب آماده كنند. (27)
يكي از عواملي كه به نفوذ انديشه سياسي اسلام (علاوه بر دين اسلام) در سطح نظام بين الملل قوت بخشيد و قرآن را به صورت يك انديشه جهاني، كه تمام جهان را به سوي خويش دعوت مي كند درآورد، نامه امام (ره) به گورباچف بود، نامه اي كه يادآور
نامه هاي پيامبر اسلام (ص) به پادشاهان جهان بود؛ در اين نامه به صراحت مشكل اصلي كشور شوروي سابق "عدم اعتقاد واقعي به خدا "معرفي شده بود و امام (ره) از گورباچف مي خواست كه درباره اسلام به طور جدي تحقيق كند.
"آقاي گورباچف! ... بايد به حقيقت روي آورد. مشكل اصلي كشور شما، مساله مالكيت و اقتصاد و آزادي نيست، مشكل شما عدم اعتقاد واقعي به خداست؛ همان مشكلي كه غرب را هم به ابتذال و بن بست كشيده و يا خواهد كشيد... اكنون از شما مي خواهم درباره اسلام، به صورت جدي تحقيق و تفحص كنيد؛ و اين نه بخاطر نياز اسلام و مسلمين به شما، كه به جهت ارزشهاي والا و جهان شمول اسلام است كه مي توان وسيله راحتي و نجات همه ملتها باشد و گره مشكلات اساسي بشريّت را باز كند."(28)
به اين ترتيب، طرح انديشه ديني و مذهبي در جهان امروز، يكي از ثمرات مهم انقلاب و انديشه بنيانگذار آن مي باشد، چيزي كه تا قبل از انقلاب در رديف مسائل فراموش شده و بلكه تخدير كنندؤ جوامع به حساب مي آمد. گفتني و قابل توجّه است كه مطرح شدن انديشه اسلامي در سطح جهان از چنان جديّتي برخوردار است كه نظام موجود جهاني را به اعمال واكنش مجبور ساخته است. طرح تئوريهايي همچون "رويارويي تمدّنها" در اين راستا قابل تحليل است.(29)
نتيجه
با تامل در آنچه گذشت به اين نكته
مي رسيم كه "انديشه" و به يك تعبير "فرهنگ"، اساس هرگونه تحول و دگرگوني است. به تعبير بسيار زيباي شاعر:
بدين سان تبيين ابعاد مختلف انديشه اسلامي، كه انديشه اي حياتبخش و
نجات دهنده و پاسخگوي معضلات جهان معاصر است، از اولويّت بسيار بالايي برخوردار است. با توجّه به اينكه تبيين انديشه اسلامي به عهدؤ حوزه هاي علميّه و نسل متعهد جامعه است، وظيفه بسيار سنگيني كه امروزه بر دوش حوزه ها و انديشمندان مسلمان قرار دارد، قابل كتمان نيست. خوب است اين وظيفه را از زبان امام راحلمان بشنويم كه فرمود:
"حوزه ها و روحانيت بايد نبض تفكر و نياز آيندؤ جامعه را هميشه در دست خود داشته باشند و همواره چند قدم جلوتر از حوادث، مهياي عكس العمل مناسب باشند. چه بسا شيوه هاي رايج ادارؤ امور در سالهاي آينده تغيير كند و جوامع بشري براي حلّ مشكلات خود به مسائل جديد اسلام نياز پيدا كند. علمأ بزرگوار اسلام، از هم اكنون بايد براي اين موضوع فكري كنند."(31)
حوزه امروز براي اينكه بتواند به چنين وظيفه اي عمل كند بايد عالماني آگاه به سياست، فرهنگ و اقتصاد جهاني و... تربيت كند؛ عالماني كه با اشراف بر مكتب نجاتبخش اسلام، تداوم دهندؤ "اصل دعوت"، كه توسط امام خميني (ره) احيا شده باشند و بدانيم كه اصل دعوت با تكيه بر "موعظه، حكمت و جدال احسن"، "استقلال فرهنگي" را به بار مي آورد. چيزي كه بدون آن به تعبير استاد مطهري حتي با اين فرض كه استقلال سياسي و استقلال اقتصادي را به دست آوريم، اگر به استقلال فرهنگي دست نيابيم، شكست خواهيم خورد و نخواهيم توانست انقلاب را به ثمر برسانيم."(32) و بديهي است كه اين يكي از بهترين راههاي مبارزه با تهاجم فرهنگي دشمن است. به اين ترتيب به ميزان نفوذ انديشه اسلامي، كه با نهضت فكري امام خميني (ره) زمينه بسط آن فراهم آمده است، قلمرو اسلامي خواهيم داشت.

پاورقيها:
14ـ همان، ص 33.

16ـ سيد جمال الدين مدني، تاريخ سياسي معاصر ايران، ج 2، انتشارات اسلامي، ص 122.

17ـ آواي توحيد، ص 21.

18ـ از پيام امام به روحانيت، 3/12/67.

13ـ همان، ص 24.

19ـ حوزه، ش 38 ـ 37، ص 9.

1ـ آية اللّه جوادي آملي، تفسير موضوعي قرآن مجيد، ج 4، مركز نشر فرهنگي رجأ، 1366، صص: 111 ـ 93. ايشان در نتيجه گيري از بحث آورده اند كه: "پس دو طرز تفكر در افراد و جوامع بشري وجود دارد؛ يكي خدمت به اسلام را غرامت مي داند، ديگري خدمت به دين را غنيمت."

12ـ همان، ص 23.

10ـ كيهان انديشه، همان، ص 16.

15ـ همان، ص 33.

11ـ آية اللّه العظمي امام خميني، شئون و اختيارات ولي فقيه (ترجمه مبحث ولايت فقيه از "كتاب البيع")، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، ص 20.

23ـ گزيده مقاله ها (مجموعه مقاله هاي تحقيقي و پيشنهادي مجله حوزه درباره مسائل حوزه هاي علميه) ص 26.

25ـ حوزه، ش 32، ص 13.

27ـ مارتين واكر، قدرتهاي جهان مطبوعات، ترجمه م. قائد. روزنامه هايي كه مولف اين كتاب مورد بررسي قرار داده است از اين قرارند: تايمز، لوموند، دي ولت، كوريه ره دلاسرا، پراودا، الاهرام، آساهي شيمبون (با 35 ميليون ميليون خواننده!)، نيويورك تايمز، واشنگتن پست، گلوب اندميل، ايج ملبورن و راند ديلي ميل. وي به اين نتيجه مي رسد كه "اگر بررسيهاي اين كتاب نكته اي ناگوار داشته باشد اين است كه جوامع بشري روزنامه هايي درخور

22ـ همان، ص 11.

28ـ از پيام امام (ره) به گورباچف، 11/10/67.

21ـ همان، ص 12.

26ـ همان، ص 41.

29ـ براي مطالعه نظريه "رويارويي تمدنها" اثر ساموئل هانتينگتون ر. ك. به: مجتبي اميري، ماهنامه اطلاعات سياسي ـ اقتصادي، شماره 70 ـ 69 و 74 ـ 73.

2ـ محمدرضا حكيمي، دانش مسلمين، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، بي تا، صص: 270 ـ 266. در اين كتاب، با عنوان "فلسفه سياسي"، چهار نوع فلسفه سياسي ذكر شده است.

20ـ همان، ص 10.

24ـ يك روزنامه آرژانتيني، به نقل از حوزه، ش 58، ص 94.

3ـ عبدالهادي حائري، ايران و جهان اسلام، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوي، 1368، ص 129.

31ـ حوزه، شماره 42، ص 20.

30ـ گفتار فلسفي، جوان از نظر عقل و احساسات، ص 122.

32ـ مرتضي مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي، ص 130.

4ـ احمد موثقي، استراتژي وحدت در انديشه سياسي اسلام، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، 1370، ص 298.

5ـ آية اللّه جوادي آملي، آواي توحيد، ص 23.

6ـ آية اللّه جوادي آملي، "نقش امام خميني در تجديد بناي نظام امامت"، كيهان انديشه، ش 24، ص 8.

7ـ سلسله پهلوي و نيروهاي مذهبي به روايت تاريخ كمبريج، ترجمه عباس مخبر، صص: 304 ـ 303.

8ـ عباسعلي عميد زنجاني، انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، نشر طوبي، ص 435.

9ـ سلسله پهلوي و نيروهاي مذهبي، همان، ص 306.



یک شنبه 18 اردیبهشت 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

انديشه‏هاي اقتصادي امام خميني1

اشاره:
كتاب "انديشه هاي اقتصادي حضرت امام خميني (س)" مجموعه ايست از ديدگاهها و نظرات رهبري انقلاب و بنيانگذار كبير جمهوري اسلامي، حضرت امام خميني (س) كه توسط آقاي محسن آژيني تهيه و تنظيم شده و اكنون در دست چاپ مي باشد و به زودي در اختيار علاقمندان قرار خواهد گرفت. در اين
كتاب، نويسنده، مجموعؤ نظرات اقتصادي حضرت امام (ره) را از كتاب "صحيفه نور" و منابع ديگر استخراج و دسته بندي كرده وبا تجزيه و تحليل آنها، جمعبندي نظرات
امام (س) را پيرامون مهمترين موضوعات اقتصادي ارائه نموده است. در اينجا
گزيده اي از كتاب ياد شده را نقل
مي نماييم:
مقدمه:
حضرت امام خميني(س) بعنوان معمار بزرگ انقلاب اسلامي طي دوران حيات سياسي، علمي و مبارزاتي شان ـ بويژه در طول چهار دهه رهبري انقلاب خونبار اسلامي (از سال 1340 به بعد) ـ در سخنرانيها، پيامها، نامه ها، نوشته ها و... خطوط اساسي نهضت اسلامي را در
زمينه هاي مختلف بطور واضح و روشن، بيان فرموده اند. كليه مطالبي كه به صورتهاي مختلف از معظم له صادر شده، همواره روشنگر راه ملت مسلمان ايران وتعيين كننده اصولي بوده كه انقلاب اسلامي ملت ايران، تنها بر پايه آن اصول قابل تحليل و بررسي است. اين انقلاب بزرگ بدون در نظر گرفتن مجموعه بيانات و رهنمودهاي امام خميني(س) معنا و مفهومي نخواهد داشت.
يكي از مباحث بسيار مهم كه در بيانات امام خميني سهم عمده اي را به خود اختصاص داده است "مباحث اقتصادي" است.
در اينجا برخي از موضوعات مهم اقتصادي را كه در سخنان معظم له مطرح شده است، مورد بررسي قرار مي دهيم.

* اهداف نظام اقتصادي اسلام
نظام اقتصادي اسلام داراي سمت و سو و اهداف مادي و معنوي معيني است كه
مي توان آنها را به شرح زير طبقه بندي كرد:
1ـ هدايت مردم به سمت اخلاق كريمه و ارزشهاي معنوي.
2ـ استقرار عدالت اجتماعي و اقتصادي در جامعه.
3ـ رشد استعدادها و شكوفايي قدرتِ ابتكار و خلاقيت انسانها.
4ـ ريشه كن كردن فقر در جامعه.
5 ـ اولويت دادن به منافع و مصالح مستضعفان و محرومان و رسيدگي خاص به آنها.
6ـ برآوردن نيازهاي اقتصادي مشروع و معقول مردم.
7ـ رشد و شكوفايي اقتصادي و بارور كردن تجارت، صنعت و كشاورزي و...
8 ـ ايجاد رفاه، آسايش و امنيت اقتصادي براي عموم افراد جامعه.
9ـ پرهيز از وابستگي اقتصادي به بيگانه و نفي سلطؤ اجانب بر اقتصاد كشور.
10ـ گسترش مشاركت عمومي مردم بويژه مستضعفان و محرومان در اقتصاد.
از نظر حضرت امام(س) اقتصاد، اصولاً در اسلام هدف نيست بلكه وسيله و ابزاري براي تكامل معنوي جامعه است. همچنين تبيين و پياده كردن نظام اقتصادي اسلام بعهده علما و محققين اسلامي و كارشناسان مسلمان و متعهد است كه بايد اوّلاً نظام اقتصادي اسلام را مطابق نيازها، شرايط و مقتضيات روز از منابع اسلامي استخراج، تبيين و تـدوين نمايند و ثانياً طرحهـا و برنامه هايي براي تحقق آن ارائه دهند.
رهنمودها:
"مذهب اسلام از هنگام ظهورش متعرض نظامهاي حاكم در جامعه بوده است و خود داراي سيستم و نظام خاص اجتماعي و اقتصادي و فرهنگي است كه براي تمامي ابعاد و شئون زندگي فردي و اجتماعي قوانين خاصي دارد و جز آن را براي سعادت جامعه نمي پذيرد."
"ص. ن ـ ج 4 ـ ص 167 و 168 ـ 18/10/1357"
"مجموعه قواعد اسلامي در مسائل اقتصادي، هنگامي كه در كل پيكره اسلام بصورت يك مكتب منسجم ملاحظه شود و همه جانبه پياده شود، بهترين شكل ممكن خواهد بود، هم مشكل فقر را از ميان مي برد و هم از فاسد شدن يك عده بوسيله تصاحب ثروت جلوگيري مي كند و درنتيجه كل جامعه را از فساد حفظ مي كند و هم مانع رشد استعدادها و شكوفايي قدرت ابتكار و خلاقيت انسانها نمي شود."
"ص. ن ـ ج 4 ـ ص 176 و 177 ـ 18/10/1357"
"بايد نظام اقتصادي اسلام را در مجموعه قوانين و مقرر ات اسلامي، در كليه زمينه ها و شئون فردي و اجتماعي ملاحظه كرد. اين مسلم است كه از نظر اسلامي حل تمامي مشكلات و پيچيدگي ها در زندگي انسانها تنها با تنظيم روابط اقتصادي به شكل خاص حل نمي شود و نخواهد شد، بلكه مشكلات را در كل يك نظام اسلامي بايد حل كرد و از معنويت نبايد غافل بود كه كليد دردهاست."
"ص. ن ـ ج 4 ـ ص 213 ـ 23/10/1357"
"اين بر عهده علماي اسلام و محققين و كارشناسان اسلامي است كه براي جايگزين كردن سيستم ناصحيح اقتصاد حاكم بر جهان اسلام، طرحها و
برنامه هاي سازنده و دربرگيرنده منافع محرومين و پا برهنه ها را ارائه دهند و جهان مستضعفين و مسلمين را از تنگنا و فقر معيشت به در آورند. البته پياده كردن مقاصد اسلام در جهان و خصوصاً
برنامه هاي اقتصادي آن و مقابله با اقتصاد بيمار سرمايه داري غرب و اشتراكي شرق، بدون حاكميت همه جانبه اسلام ميسر نيست و ريشه كن شدن آثار سوء و مخرب آن چه بسا بعداز استقرار نظام عدل و حكومت اسلامي همچون جمهوري اسلامي ايران نيازمند به زمان باشد، ولي ارائه طرحها و اصولاً تبيين جهتگيري اقتصادي اسلام در راستاي حفظ منافع محرومين و گسترش مشاركت عمومي آنان و مبارزه اسلام با زراندوزان، بزرگترين هديه و بشارت آزادي انسان از اسارت فقر و تهيدستي به شمار مي رود و بيان اين حقيقت كه صاحبان مال و منال در حكومت اسلامي هيچ امتياز و برتري اي از اين جهت بر فقرا ندارند و ابداً اولويتي به آنان تعلق نخواهد گرفت، مُسْلِمْ راه شكوفايي و پرورش استعدادهاي خفته و سركوب شده پابرهنگان را فراهم مي كند و تذكر اين مطلب كه ثروتمندان هرگز به خاطر تمكن مالي خود نبايد در حكومت و حكمرانان و اداره كنندگان كشور اسلامي نفوذ كنند و مال و ثروت خود را بهانه فخر فروشي و مباهات قرار بدهند و به فقرا و مستمندان و زحمتكشان، افكار و خواسته هاي خود را تحميل كنند، اين خود بزرگترين عامل تعاون و دخالت دادن مردم در امور و گرايش آنان به اخلاق كريمه و ارزشهاي متعالي و فرار از تملق گوئيها مي گردد و حتي بعض ثروتمندان را از اين كه تصور كنند كه مال و امكاناتشان دليل اعتبار آنان در پيشگاه خداست متنبه مي كند."
"ص. ن ـ ج 20 ـ ص 128 و 129 ـ 6/5/1366"
* انقلاب اسلامي، مستضعفين ومحرومين
حضرت امام(س)، انقلاب اسلامي را انقلاب محرومين و مستضعفين
مي دانستند. از آغاز نضج گيري انقلاب اسلامي در سال 1342، اين محرومين و مستضعفين بودند كه در صف اوّل انقلاب جانفشاني كردند و پيروزي انقلاب اسلامي مرهون اين طبقه است. قشرهاي سرمايه دار و مرفهين بي درد، نقشي در انقلاب اسلامي نداشتند. انقلاب اسلامي اصولاً از جانب مستضعفين عليه مستكبرين برپا شد و
پايه هاي حكومت طاغوت را كه مستظهر به پشتيباني مستكبران جهاني بود، متزلزل كرد و طومار آن را در هم پيچيد.
همچنين در طول يك دهؤ پر حادثه پس از پيروزي انقلاب اسلامي، قشرهاي مستضعف، در تمام صحنه ها، از انقلاب حمايت جاني، مالي، سياسي و اقتصادي كردند كه نمونه بارز آن را در جنگ تحميلي عراق عليه ايران مشاهده كرديم. به جرات مي توان ادعا كرد كه اگر در جنگ تحميلي، حمايتها و فداكاريهاي قشر محروم نبود، انقلاب اسلامي هرگز نمي توانست در مقابل فشارهاي استكبار جهاني مقاومت كند. در بحبوحه جنگ، اين طبقه محروم بود كه با حضور گسترده خود درجبهه ها، از اسلام و انقلاب دفاع كرد. نگاهي گذرا به وضع زندگي شهدا و ايثارگران جنگ تحميلي، نشان مي دهد كه آنها غالباً از اقشار محروم و مستضعف هستند.
يكي از خدمات بزرگ مستضعفين و محرومين به انقلاب، صبر و استقامتِ آنان در مقابل كمبودها و مشكلات بوده است. آنها علي رغم ضعف اقتصادي و مادي، تمام فشارها، كمبودها و تورم ناشي از هزينه هاي عظيم جنگ و محاصره اقتصادي دشمنان را به جان پذيرفته و بدون اظهار كوچكترين گله و شكايتي، كريمانه همؤ مشكلات را تحمل كردند.
حساسيت نقش محرومين و مستضعفين در حمايت از انقلاب اسلامي را مي توان از بغض و كينه دشمنان اسلام و انقلاب نسبت به اين قشر، پي برد. در طول مبارزاتِ قبل و پس از پيروزي انقلاب، اين قشر همواره آماج تهاجمات دشمنان انقلاب اسلامي بوده اند كه از نمونه هاي بارز اين تهاجمات،
مي توان به ترورهاي منافقين اشاره كرد. عمده ترورها و انفجارهاي منافقين كوردل، در مناطق محروم و مستضعف نشين انجام گرفت. در آينده نيز قشرهاي محروم و مستضعف جامعه، پشتيبانان اصلي انقلاب و نظام اسلامي خواهند بود.
رهنمودها:
"با صراحت خواست هاي ما را كه خواست همه مستضعفين است به آنان [افراد گمراه] گوشزد كنيد و شعار ما را كه شعار ملت محروم و مظلوم است به آنان پيشنهاد كنيد."
"ص. ن ـ ج 2 ـ ص112 ـ 16/7/1357"
"بررسي كنيد اشخاصي كه در پانزده خرداد جان دادند، سنگ قبرهاي آنها را ببينيد، كي بودند اينها؟ اگر يك سنگ قبر از اين قشرهاي ديگر غير اسلامي پيدا كرديد، آنها هم شركت داشته اند، اگر در قشرهاي اسلامي يك سنگ قبر از آن درجه هاي بالا پيدا كرديد، آنها هم شركت داشته اند، ولي پيدا نمي كنيد. هرچه هست از اين قشر پايين است، اين قشر كشاورز است، اين قشر كارگر است، اين تاجر مُسْلِمْ است، اين كاسب مُسْلِمْ است، اين روحاني متعهد است، هرچه هست از اين قشر است، پس 15 خرداد را به تبع اسلام اينها بوجود آوردند و به تبع اسلام اينها حفظ كردند و به تبع اسلام اينها نگهداري مي كنند."
"ص. ن ـ ج 7 ـ ص 54 ـ 15/3/1358"
"اين نهضت از بركت شما زاغه نشين ها و امثال شما، يعني اين طبقه محروم، به بركت شما پيش رفت نهضت، شما طبقه محروم، چه دانشگاهي و چه روحاني و چه زاغه نشين ها و كارگرها بوديد كه اينطور با وحدت كلمه و بانگ اللّه اكبر پيش برديد."
"ص. ن ـ ج 9 ـ ص 271 ـ 17/7/1358"
"اين توده محروم ملت ما از كارگر و كشاورز و دانشجو و شما همه انقلاب را به پايان رسانديد."
"ص. ن ـ ج 12 ـ ص 192 ـ 4/4/1359"
"همه چيزهايي كه ما داريم از اين مردم است خصوصاً از اين مستضعفين، آن بالايي ها به مردم كاري ندارند، آنها مشغول كار خودشان هستند، آنها ناراضي مي خواهند درست كنند."
"ص. ن ـ ج 15 ـ ص 216 ـ 23/8/1360"
"جنوب شهري هاي محروم و طبقه مظلوم در طول تاريخ با تعهد به ارزشهاي انساني و اسلامي بيشتر و مصمم تر در مقابل قدرتها و وابستگان و دلباختگان به آنها بپا خاسته و مي خيزند و اينان هستند كه با مشت گره كرده خود و حضور دائم در صحنه اسلام، قدرتها را در هم مي كوبند و طمع كاران را كه به دنبال قدرتها بودند، مايوس نمودند."
"ص. ن ـ ج 17 ـ ص 42 ـ 10/7/1361"
ا جنگ تحميلي
"اگر همراهي اين توده هاي محروم نبود، حكومت نمي توانست برقرار باشد و ارتش نمي توانست اين جنگ را آنطور كه حالا به پيروزي رسانده اند، برسانند."
"ص. ن ـ ج 16 ـ ص 71 ـ 19/12/1360"
"الاَّن هم وقتي به جبهه ها مي رويد يك نفر مرفه نمي بينيد و يا اگر ببينيد كم است، بقيه مستمندان هستند، همين مردم محروم هستند كه انقلاب كردند و پيروز شدند."
"ص. ن ـ ج 18 ـ ص 62 ـ 19/5/1362"
ا مشكلات و كمبودها
"قشرهايي كه انقلاب را با فداكاري
بي دريغ و جان نثاري سخاوتمندانه
بي هيچ چشم داشتي به پيروزي رسانده و از پيروزي تاكنون براي دفاع از انقلاب و رفع مشكلات از پاي ننشسته اند و تاكنون با آنكه سنگيني انقلاب به دوش آنان بوده است توقع نام و نشان و مقامي نداشته و ندارند، اينان توده هاي ميليوني و محرومان جامعه هستند."
"ص. ن ـ ج 16 ـ ص 43 ـ 21/11/1360"
"انصافاً ما رهين منت اين توده هاي بزرگواري هستيم كه همه چيزشان را
مي دهند و چيزي هم نمي خواهند، از آن پيرزنها كه آن چيزي كه در طول عمرشان تهيه كردند حالا مي آيند براي اسلام مي دهند تا آن اشخاصي كه قلكشان را مي شكنند و پولش را
مي آورند براي اسلام مي دهند."
"ص. ن ـ ج 17 ـ ص 63 و 64 ـ 25/7/1361"
ا دشمنان اسلام
"انفجار كجا واقع مي شود؟ انفجار در پايين شهر واقع مي شود، آنجايي كه اين كارگرها و اينها مهيايند براي اينكه بروند پيش زن و بچه هايشان يا
مهمانخانه هايي كه از اشخاص طبقه پايين يعني از حيث ثروت نه از جهات ديگر، در اينجا زندگي مي كنند."
"ص. ن ـ ج 17 ـ ص 49 ـ 11/7/1361"
* خدمت به مستضعفين و محرومين
خدمت به محرومين و مستضعفين يكي از مسائلي است كه مورد توجه جدي حضرت امام(س) بوده است. از نظر ايشان خدمت به اين قشر ارزشمند، در وهله اوّل اعطاي حق آنها به خودشان است. طبق تعريف، مستضعفين كساني هستند كه توسط حكومتهاي ستمگر و طاغوتيان به ضعف كشيده شده اند و حق آنها غصب، و امكانات و مواهب الهي به ناروا از آنها دريغ شده است، لذا خدمت به مستضعفان، قبل از آنكه امداد و كمك به آنها باشد، استرداد حق به صاحبان آن است.
از نظر حضرت امام(س) هدف مادي خدمت به مستضعفان و محرومان، برخورداري آنها از يك زندگي متوسط و آبرومند است تا بتوانند در حد شان خود، از امكانات اقتصادي بهره مند شوند.
با توجه به اينكه تجمع ثروت بيش از حد متعارف، اكثر انسان ها را به انحراف از حق مي كشاند، لذا تامين زندگي متوسط و متعارف براي محرومين، علاوه بر آنكه آنها را از استضعاف و محروميت خارج مي كند، از ايجاد زمينه هاي انحراف نيز جلوگيري خواهد كرد.
اصولاً خدمت به مستضعفين و محرومين داراي ارزش معنوي بسيار والايي است. از ويژگيها و خصايص اوليا و انبيا الهي و ائمه معصومين(ع) خدمت به محرومين و مستضعفين بوده است. خدمت به اين طبقؤ محترم، تنها در كمك مالي و در محدودؤ زماني و مكاني خلاصه نمي شود بلكه داراي گستره وسيعي است و همؤ مظلومان گيتي را شامل مي شود. خدمت به محرومان و حمايت از آنها مي تواند ابعاد سياسي، اقتصادي، فرهنگي، قولي و عملي داشته باشد و هر مسلمان غيرتمند موظف است در حد وسع و توان و به هر شكل ممكن، اين وظيفه مهم را به انجام رساند.
در نزد پروردگار تبارك و تعالي، خدمتگزاري به همه مسلمين و مومنين داراي ارزش و اهميت است ولي خدمت به اقشار محروم و مستضعف داراي اولويت، ارزش و اهميت ويژه اي است. همچنين كيفيت خدمت به مستضعفين نبايد بصورتي باشد كه عزت و احترام آنها را مخدوش كند. خدمتگزار بايد خدمت به محرومان را يك وظيفه؛ و افتخار و خود را محتاج آنان بداند، نه محرومان را محتاج كمك خويش! در اينصورت است كه احترام و شرافت محرومان محفوظ خواهد ماند.
آخرين نكته اي كه در بيانات حضرت امام(س) در اين مورد مطرح شده، وظيفه نظام اسلامي در خدمت به محرومين و مستضعفين است. حضرت امام(س) همواره مستضعفان را صاحبان انقلاب و كشور و ولي نعمتان مسئولان و كارگزاران نظام
مي دانستند و كراراً مسئولين كشور را به خدمتگزاري آنها توصيه مي فرمودند. نظام اسلامي وظيفه دارد كه بطور ريشه اي، در ابعاد مختلف، اعم از تقنين، اجرا و قضأ، مسائل و مشكلات قشرهاي محروم را حل كرده و در هر حال منافع و مصالح قشرهاي محروم را در اولويت قرار دهد.
از نظر امام(س)، بي توجهي مسئولان كشور به منافع قشر مستضعف و بي تفاوتي نسبت به دردهاي آنها، انحراف از اصول اسلامي و انقلابي تلقي مي شود.
رهنمودها:
ا خدمت به مستضعفين و محرومين به مثابه يك وظيفه و عبادت بزرگ است.
"اين نهضت را به آخر برسانيد كه حكومت اسلامي انشأاللّه تاسيس بشود و تمام اقشار ملت، تمام مستضعفين به حقوق حقه خودشان برسند."
"ص. ن ـ ج 6 ـ ص 8 ـ 4/2/1358"
"ما بايد دستمان را باز پيش ملت دراز كنيم، براي اينكه اين مستضعفين و اين بيچاره ها و اين زاغه نشين ها را نجاتشان بدهيم، بايد به ملت رجوع كنيم و ملت اين كارها را بكند، همه مان يعني با هم، همه مان روي هم رفته دست به هم بدهيم كه يك وضع متوسطي براي اينها حاصل بشود... اينها آنقدرها نمي خواهند، آنقدري كه يك زندگي متوسطي، همچو نباشد كه هرچه را دست بگذارد، نداشته باشد."
"ص. ن ـ ج 8 ـ ص 39 ـ 15/4/1358"
"در خدمت بندگان خدا و مستضعفين باشيد و بيشتر از همه طبقات ضعيف را ملاحظه كنيد و اين خود يك عبادت بزرگ است."
"ص. ن ـ ج 16 ـ ص 202 ـ 25/3/1361"
"به همه در كوشش براي رفاه طبقات محروم وصيت مي كنم كه خير دنيا و آخرت شماها رسيدگي به حال محرومان جامعه است."
"ص. ن ـ ج 21 ـ ص 201 ـ 15/3/1368"
"بياييد تمام قلمها و تمام قدمها و تمام گفتار ما بر منافع اين قشر مستضعف باشد... قلمها را در راه خدمت به اين خلق به كار بيندازيد، گفتار را در راه خدمت به مستضعفين و اعمال را در خدمت به مستضعفين."
"ص. ن ـ ج 10 ـ ص 128 ـ 13/8/1358"
"ما براي احقاق حقوق فقرا در جوامع بشري تا آخرين قطره خون دفاع خواهيم كرد."
"ص. ن ـ ج 20 ـ ص 147 ـ 1/6/1366"
ا حفظ احترام و عزت مستضعفين و محرومين
"يكي ديگر رفتاري است كه با مردم و با اين توده هاي مستضعف مي شود. چه بسا باشد كه خدمتها، خدمتهاي ارزنده است لكن گاهي برخورد با بعضي افراد، يك برخوردي است كه خدمت را هم پايمال مي كند. مهم اين است كه اقعاً احساس بكنند اين خدمتگزارها كه خدمتگزارند، احساس اين معنا را بكنند كه اين توده ها، بندگان محروم خدا هستند و بندگاني هستند كه قبل از انقلاب آنقدر محروميت داشتند و در انقلاب آنقدر خدمت كرده اند و بعداز انقلاب هم تا قيام به امر درست نشده است، باز جزء محرومين بوده اند و شما مي خواهيد به اينها خدمت كنيد و خدمتگزار آنها هستيد، مبادا يك وقتي در ضمن اينكه شما خدمت را مي كنيد يك درشتي اي باشد كه خدمت شما را در خودش محو كند."
"ص. ن ـ ج 17 ـ ص 69 و 70 ـ 12/8/1361"
ا نظام اسلامي و مستضعفين و محرومين
"براي اين مردم ستمديده خدمت كنيد، اين مردمي كه شما را به اينجا
رسانده اند و اگر اينها نبودند حالا يا در حبس بوديد يا در قبرستانها. براي اينها بايد خدمت بكنيد، همه مان خدمت بكنيم، هركس به هر اندازه اي كه
مي تواند."
"ص. ن ـ ج 19 ـ ص 226 ـ 13/6/1364"
"اگر اين مردم خصوصاً اين مستضعفين، خصوصاً اين جنوب شهري ها به اصطلاح پا برهنه ها اگر اينها نبودند شماها يا در حبس الاَّن بوديد يا در تبعيد بوديد يا در انزوا."
"ص. ن ـ ج 15 ـ ص 216 ـ 23/8/1360"
"اگر نبود اين همت اين محرومان و همت اين روستاييان و همت اين جنوب شهري ها، اگر نبود اين، نه رژيم سابق ظلمش از بين رفته بود و نه ما در مقابل مشكلات مي توانستيم مقاومت كنيم، همه اينها از بركات اينهايي هستند كه شما به امداد آنها برخاسته ايد و آنها لايق اين هستند كه ما با تواضع به خدمت آنها برويم و براي آنها خدمت كنيم، همه خدمتگزار آنها بايد باشيم، آنها به ما منت دارند كه ما را از اين قيدي كه ابرقدرتها به دست و پاي ما بسته بودند نجات دادند. آنها به كشور ما منت دارند كه اسلام عزيز را در اين كشور حاكم كردند."
"ص. ن ـ ج 17 ـ ص 246 ـ 18/2/1362"
"ما و همه مقامات جمهوري اسلامي مرهون ملت فداكار خصوصاً قشر ضعيف و مظلوم هستيم... اين حقيقت هميشه بايد در پيش چشم همه باشد كه همه خدمتگزار اين قشر باشيم."
"ص. ن ـ ج 19 ـ ص 222 ـ 13/6/1364"
ا اولويت منافع و مصالح مستضعفين و محرومين نسبت به ديگران
"همه مديران و كارگزاران و رهبران و روحانيون نظام و حكومت عدل موظفند كه با فقرا و مستمندان و پا برهنه ها بيشتر حشر و نشر و جلسه و مراوده و معارفه و رفاقت داشته باشند تا متمكنين و مرفهين و در كنار مستمندان و
پا برهنه ها بودن و خود را در عرض آنان دانستن و قرار دادن، افتخار بزرگي ست كه نصيب اوليأ شده و عملاً به شبهات و القائات خاتمه مي دهد كه بحمداللّه در جمهوري اسلامي ايران، اساس اين تفكر و بينش در حال پياده شدن است."
"ص. ن ـ ج 20 ـ ص 129 ـ 6/5/1366"
"خدا نياورد آن روزي را كه سياست ما و سياست مسئولين كشور ما پشت كردن به دفاع از محرومين و رو آوردن به حمايت از سرمايه دارها گردد و اغنيا و ثروتمندان از اعتبار و عنايت بيشتري برخوردار بشوند. معاذاللّه كه اين با سيره و روش انبيا و اميرالمومنين و ائمه معصومين ـ عليهم السلام ـ سازگار نيست."
"ص. ن ـ ج 20 ـ ص 129 ـ 6/5/1366"
* مستضعفين و مستكبرين، دو قطب روياروي
در بخشي از بيانات حضرت امام(س) علاوه بر مستضعفين، به مستكبرين نيز اشاره شده بصورتي كه مستضعفين و مستكبرين غالباً بعنوان دو قطب مقابل هم مطرح
شده اند. دو قطبي كه همواره به عنوان دو نيروي متقابل، مطرح بوده و به يك اعتبار، تاريخ، صحنؤ مبارزه بين اين دو نيرو است. در اين مبارزه و نبرد دائمي، گاهي مستضعفين و گاهي مستكبرين، نيروي پيروز بوده اند كه البته طبق وعده هاي تخلف ناپذير الهي، پيروزي نهايي از آن مستضعفين خواهد بود.
واژؤ "استكبار" از نظر حضرت امام(س)، يك مفهوم عام و يك مفهوم خاص دارد. مفهوم عام آن، كبر ورزيدن و خود را از همه برتر پنداشتن و ديگران را مطيع و زيردست خود خواستن است. طبق اين تعريف، هر انسان غير مهذب و خودنساخته، آثار و
رگه هايي از كبر و استكبار را در وجود خود دارد كه البته شعاع آن در انسانهاي مختلف، تفاوت دارد. معني خاص مستكبر، بيشتر رنگ سياسي ـ اجتماعي داشته و شامل حكومتها، سلاطين و قدرتهايي است كه براي اعمال سلطه بر مردم ضعيف و محروم، تلاش مي كنند. آنچه كه در بيانات حضرت امام(س) تحت عنوان "مستكبرين" در مقابل "مستضعفين"، مطرح شده عمدتاً با مفهوم خاص آن تطابق دارد. از نظر امام(س)، مستضعفين و محرومين در تمام دورانهاي تاريخي و اديان آسماني و در زمان همؤ پيامبران الهي، همواره عليه مستكبرين زمان خود در نبرد و مبارزه بوده اند.
انبيأ بزرگي چون حضرت موسي(ع) با فرعون و فرعونيان، حضرت عيسي(ع) با سلاطين زمان خود، حضرت ابراهيم(ع) با نمرود و نمروديان، حضرت رسول اكرم(ص) با مستكبرين جهاني چون ايران و روم و كفار و مشركين قريش، ائمؤ معصومين(ع) با سلاطين زمان خود؛ و اوليأ و رهبران اسلامي و شيعي نيز در زمان غيبت با حكام ستمگر، همواره در مبارزه و ستيز بوده اند. خداوند تبارك و تعالي ضمن بيان اين مبارزه دائمي بعنوان يكي از سنتهاي الهي و نواميس خلقت در قرآن كريم، پيروزي نهايي مستضعفين بر مستكبرين را بشارت داده و وراثت نهايي زمين را از آن مستضعفين و محرومين دانسته است. همچنين از نظر حضرت امام(س) بسياري از احكام اسلام ناظر بر مبارزه و نبرد دائمي بين مستضعفين و مستكبرين است كه ازجمله اين احكام، مراسم سياسي ـ عبادي حج است. حضرت امام(س) مستكبرين را علي رغم دارا بودن قدرت و ابهت ظاهري، از درون بشدت پوسيده و پوشالي مي دانند و معتقدند كه نبايد قدرت ظاهري آنها، مستضعفان را فريب داده و يا مرعوب كند، بلكه مستضعفان بايد با ادامؤ جهاد و مبارزه، زمين را از لوث وجود اين دشمنان بشريت، پاك كنند. حضرت امام(س) اصولاً بروز و ظهور انقلاب اسلامي را برمبناي جهاد مستضعفين عليه مستكبرين تعليل و تحليل كرده و يكي از اصول و اهداف اصلي و جاودانؤ اين انقلاب بزرگ را، سرنگوني قدرتهاي استكباري عالم عنوان فرموده اند. ايشان اوّلين نماد ضد استكباري انقلاب اسلامي را سرنگون كردن استكبار شاهنشاهي 2500 ساله در ايران دانستند و آنرا بعنوان نمونه و الگويي قابل تكرار، به مستضعفين عالم عرضه كردند.
يكي از نكاتي كه در بيانات حضرت امام(س) مطرح شده، توطئه ها و القائات شيطاني مستكبرين عليه اديان الهي و خصوصاً دين مبين اسلام است. ايادي و عوامل آشكار و پنهان مستكبرين براي مبارزه با اديان الهي، در جوامع اسلامي چنين تبليغ كرده اند كه اصولاً اديان و انبيأ الهي ساختگي بوده و از سوي حكومتها، سلاطين و سرمايه داران براي فريب مردم و مستضعفين ايجاد شده است! دشمنان اسلام، در مجامع روشنفكرانِ مسلمانِ جهانِ اسلام، اين فكر شيطاني را تبليغ
مي كنند كه اديان و انبيأ الهي، مردم و محرومين را تخدير كرده و آنها را از مبارزه با مستكبرين و قدرتمندان باز مي دارند؛ بدينوسيله پايه هاي ظلم و ستمِ ستمگران تحكيم گشته و مظالم آنها تداوم مي يابد!!
با وجود اينكه اين توطئه و تبليغات
كينه توزانه، ظاهري انقلابي و ضد استكباري دارد ولي حضرت امام(س) آن را ساخته و پرداخته خود مستكبرين و قدرتمندان
مي دانند، تا بدين وسيله ايمان توده ها و محرومين، به اديان الهي و انبيأ عظام متزلزل شود. علت اصلي هم آن است كه در طول تاريخ، اديان الهي موتور حركت انقلابي مردم ،و انبيأ عظام، هدايتگر توده ها در مبارزه با طواغيت بوده اند.
حضرت امام(س) طي بيانات مبسوطي به ايـن القائـات و تبليغات شيطانـي پـاسخ داده اند. ايشان با ذكر شواهد و دلايلي متقن از متن كتب آسماني و تاريخ مبارزات انبيأ الهي با مستكبرين و جباران، به مجاهدات انبيأ بزرگي چون حضرت ابراهيم(ع)، حضرت موسي(ع) و پيامبر بزرگوار اسلام(ص) با كفار، مشركين و قدرتمندان و سرمايه داران زمان خود اشاره كرده و آنها را نمونه هاي روشني از ستيز دائمي اديان و انبيأ الهي ـ بويژه مكتب نجاتبخش اسلام ـ با مستكبرين و جباران دانسته اند. حضرت امام(س) همچنين ضمن بيان مبارزات روحانيت اسلام با قدرتمندان و مستكبران و حمايت آنان از محرومين و مستضعفين در طول تاريخ، القائات دشمنان اسلام و نظرات برخي از روشنفكران منحرف را در مورد روحانيت اسلام، رد كرده اند.
رهنمودها:
ا مفهوم استكبار و مستكبرين
"مستكبرين منحصر نيستند به سلاطين، منحصر نيستند به روساي جمهور، منحصر نيستند به دولتهاي ستمگر، مستكبرين يك معناي اعمي دارد. يك مصداقش همان اجانبي هستند كه تمام ملتها را ضعيف مي شمرند و مورد تجاوز و تعدي قرار مي دهند يك مورد هم همين دولتهاي جابر و سلاطين ستمگر كه ملتهاي خودشان را ضعيف مي شمرند و به آنها تعدي مي كنند.
هر فرد مي شود كه مستكبر باشد و
مي شود مستضعف باشد اگر من به زيردستهاي خودم ولو چهار نفر باشند، تعدي و تجاوز كردم و آنها را كوچك شمردم، بنده خدا را كوچك شمردم من مستكبرم و او مستضعف و مشمول همان معنايي است كه مستكبرين و مستضعفين هستند"
"ص. ن ـ ج 6 ـ ص 272 و 273 ـ 4/3/1358"
ا اديان و انبياي الهي و مبارزه با مستكبرين
"قيامهاي انبيأ هميشه اينطوري بوده كه يكي از بين خود اينها، از بين خود اين مومنين كه از طبقه پايين بودند، از خود همين مردم پايين، يكي انتخاب مي شد براي اينكه تبليغ كند و كارش هم، يكي از كارهايش هم اين بود كه همين جمعيت مستضعف مقابل مستكبر را تجهيز مي كرد با تبليغاتي كه مي كرد، مهيا مي كرد، تجهيز مي كرد بر ضد آنها، بر ضد مستكبران."
"ص. ن ـ ج 8 ـ ص 178 ـ 30/4/1358"
"خداوند را سپاس مي كنم كه اراده فرمود منت بر مستضعفين بگذارد عليه مستكبرين و زمين را از لوث مستكبرين پاك كند، مستضعفين را به ـ زمين ـ حكومت برساند. اسلام براي همين مقصد آمده است و تعليمات اسلام براي همين معناست كه مستكبري در زمين نباشد و نتوانند مستكبرين، مستضعفين را استعمار و استثمار كنند. ما به تبع تعاليم عاليه قرآن و آنچه از اسلام بر سيره رسول اكرم و ائمه مسلمين بدست آورديم و از سيره انبيأ چنانچه در قرآن نقل مي فرمايد بدست آورده ايم آن است كه مستضعفين با هم مجتمع شوند و بر مستكبرين ثوره (انقلاب) كنند و نگذارند حقوق آنها را ببرند."
"ص. ن ـ ج 6 ـ ص 71 ـ 4/2/1358"
"نظامهاي الهي و در راس آنها اسلامي به [نفع] استضعاف است كه به نفع مستضعفان عليه مستكبران در طول تاريخ در ستيز بوده اند و به استعمار و استضعاف "نه "گفتند."
"ص. ن ـ ج 15 ـ ص 158 ـ 27/6/1360"
"پايه حكمراني جباران عصر در اين مرز و بوم فرو ريخت و تخت و تاج دوهزار و پانصد ساله فرعون گونه ستمشاهي به دست تواناي زاغه نشينان و ستمديدگان تاريخ بر باد رفت."
"ص. ن ـ ج 18 ـ ص 11 ـ 15/3/1362"
ا القائات استكباري عليه اديان و روحانيت
"تبليغاتي كردند به اينكه هر معمم و آخوندي، درباري است. اصل دين را، اينها دين را آن كه بجا آورده براي افيون است دين. اينها، قدرتمندها دين را ايجادكرده اند و ديني را كه اينها ايجاد كردند قدرتمندها بودند براي اينكه مردم را خواب كنند و آنها قدرت خودشان را اعمال بكنندكه مبادا توده ها بر ضد قدرتمندها چيز بشوند، اينها با وعده بهشت و با وعده اينطور چيزها مردم را آرام مي كنند، لالايي مي گويند براي مردم، مردم را بيهوش مي كنند و قدرتمندها مردم را مي چاپند. در صورتي كه اگر هر منصفي به تاريخ انبيأ مراجعه كند مي بيند كه انبيأ بودند كه توده ها را بيدار مي كردند بر ضد دولتها."
"ص. ن ـ ج6 ـ ص 31ـ 29/1/1358"
"تمام اديان آسماني از بين توده ها برخاسته است و با كمك مستضعفين بر مستكبرين حمله برده است. مستضعفين در همه طول تاريخ به كمك انبيأ برخاسته اند و مستكبرين را به جاي خود نشانده اند."
"ص .ن ـ ج6ـ ص 189ـ 26/2/1358"
" تبليغات آنها (استعمارگران) به قدري بوده است كه شايد در بين خود ماها و شايد در بين جوانهاي ما اين معنا را به باور رساندند، به ثبت رساندند كه خير، اصل دين براي يك همچو چيزي است، در صورتي كه عكس مطلب بوده است. در خارج همه مي دانند كه عكس بوده است، هميشه نزاع ما بين پيغمبرها از توده ها شروع شد بر ضد مستكبران، بر ضد قدرتمندها."
"ص. ن ـ ج6ـ ص 31ـ 29/1/1358"
"اسلام از توي ضعفا پيدا شده است، از اغنيا كه پيدا نشده است، از اين گداهاي مدينه و مكه اسلام پيدا شد، از اين بيچاره ها و ضعيفها پيدا شده است و انبياي ديگر هم همينطور بودند چون اشراف نبودند كه طرفدار اشراف باشند، انبيأ از همين ضعفا هستند، از بين همين توده ها پيدا شدند و طرفدار همين توده ها هم هستند."
"ص. ن ـ ج4ـ ص 59ـ 20/9/1357"
"در اسلام پيغمبر اكرم از بين مستضعفين برخاست و با كمك مستضعفين، مستكبرين زمان خودش را آگاه كرد يا شكست داد."
"ص. ن ـ ج6ـ ص 189ـ 26/2/1358"
"اين منطق كه اسلام يا ساير اديان از مخدرات است، اين منطق اجانب است كه مي خواهند مال شما را بخورند،
مي خواهند ما را از قرآن منفصل كنند تا اينكه پشتوانه اي نداشته باشيم."
"ص. ن ـ ج 2ـ ص 238ـ 8/8/1357"
* نظام اسلامي و مستضعفين و محرومين
نظام اسلامي در قبال مستضعفين و محرومين جامعه داراي مسئوليتهاي خطيري است كه حضرت امام (س) همواره اين مسئوليتها را به مسئولان حكومت اسلامي در تمام سطوح، اعم از مسئولين اجرايي، نمايندگان مجلس، قضات و ديگر مسئولين، گوشزد مي كردند. از مهمترين وظايف حكومت اسلامي خدمت به مستضعفان و محرومان جامعه و خارج كردن آنها از استضعاف و محروميت است و اين مهم تنها در كمك هاي امدادي و مقطعي خلاصه نمي شود بلكه وجه مهمتر آن، مبارزه
ريشه اي با استضعاف و محروميت است. مسئولان نظام در ابعاد سياستگذاري،
برنامه ريزي، قانونگذاري و اجرا بايد
ريشه كن نمودن محروميت و استضعاف را بعنوان يك اصل اساسي و روح حاكم بر كليه قوانين و برنامه ها، مد نظر داشته باشند.
از نظر حضرت امام (س) كمرنگ شدن خدمت به محرومين و خداي ناكرده
بي تفاوتي و بي توجهي نسبت به آنها، انحراف از اصول ومعيارهاي اسلامي و انقلابي است.
با توجه به اينكه مستضعفين و محرومين جامعه در طول تاريخ اسلام و بويژه در جريان پيروزي انقلاب و تاسيس نظام جمهوري اسلامي، اساسي ترين و موثرترين نقش را داشته اند، لذا حكومت اسلامي بايد مصالح آنها را نسبت به ديگران در اولويت قرار دهد. منافع و مصالح مستضعفين در همه ابعاد اعم از سياسي، فرهنگي، اجتماعي و بويژه اقتصادي نسبت به ديگر اقشار اولويت دارد و اين اولويت نه تنها در شعارها بلكه در عمل و اجرا نيز بايد نمود داشته باشد.
رهنمودها:
"مبارزه اسلام با زراندوزان بزرگترين هديه و بشارت آزادي انسان از اسارت فقر و تهيدستي به شمار مي رود."
"ص.ن ـ ج20ـ ص 129ـ 6/5/1366"
"در جمهوري اسلامي براي فقرا فكر رفاه خواهد شد."
"ص.ن ـ ج 5ـ ص 279ـ 21/1/1358"
"آنهايي كه داراي يك مكنتي هستند ... كمك كنند تا اينكه ريشه اين محروميت انشأاللّه به همت والاي همه كشور و همه علما و غير علما اين ريشه فاسد از بين برود و همه افراد اين ملت يك زندگي متوسطي كه بايد داشته باشند، داشته باشند."
"ص.ن ـ ج17ـ ص 247ـ 18/2/1362"
"اين مستضعفين و اين مستمندان را انشأاللّه ما از آن مشكلاتي كه دارند، محروميتهايي كه در طول تاريخ اينها كشيده اند ما بتوانيم و شماها بتوانيد انشأاللّه آنها را از اين محروميت ها نجات بدهيد و همه آنها را انشأاللّه به رفاه در دنيا و آخرت انشأاللّه برسانيد."
"ص.ن ـ ج15ـ ص 284ـ 23/10/1360"
"ما براي احقاق حقوق فقرا در جوامع بشري تا آخرين قطره خون دفاع خواهيم كرد."
"ص.ن ـ ج20ـ ص 235ـ 29/4/1367"
"هيچگاه سلاح مبارزه با ظلم و استكبار و استضعاف را بر زمين نگذاريد."
"ص.ن ـ ج19ـ ص 296ـ 8/2/1365"
"براي همه انشأاللّه رفاه خواهد شد و اين اختلافات طبقاتي ننگين به آن صورت نخواهد ماند."
"ص.ن ـ ج 6ـ ص 20ـ 26/1/1358"
"مسئولين محترم كشور ايران عليرغم محاصرات شديد اقتصادي و كمبود درآمدها تمامي كوشش و تلاش خود را صرف فقرزدايي جامعه كرده اند و همه آرمان و آرزوي ملت و دولت و مسئولين كشور ماست كه روزي فقر و تهيدستي در جامعه ما رخت بربندد."
"ص.ن ـ ج20ـ ص 129ـ 6/5/1366"
"محروميت زدايي عقيده و راه و رسم زندگي ماست."
"ص.ن ـ ج 20ـ ص 129ـ 6/5/1366"
"مسلم هر قدر كشور ما به طرف فقرزدايي و دفاع از محرومان حركت كند اميد جهانخواران از ما منقطع و گرايش ملتهاي جهان به اسلام زيادتر مي شود."
"ص.ن ـ ج20ـ ص 129ـ 6/5/1366"
ا رفاه و رفاه طلبي
آيا اصولاً رفاه و رفاه طلبي ارزشمند است يا خير؟ آيا دستيابي به رفاه در
سياست گذاري ها و برنامه ريزيهاي اقتصادي يك جامعه اسلامي و انقلابي (مثل جامعه ايران)، بايد مورد نظر قرار گيرد يا خير؟ در صورت مثبت بودن پاسخ، آيا "رفاه" داراي شرايط و قيود خاصي است يا نه؟ اصولاً تعريف ما از رفاه براي يك جامعه اسلامي و انقلابي چيست؟ در صورت ضد ارزش بودن رفاه، آيا نقطه مقابل آن، يعني فقر و محروميت ارزش است؟ رهنمودها و بيانات حضرت امام(س) در مورد رفاه و
رفاه طلبي، با روشني و صراحت پاسخ تمام اين سئوالات را داده است.
متاسفانه بواسطه عدم ملاحظه جامع نظرات امام(س) در مقوله رفاه و رفاه طلبي، افراط و تفريطهايي در اين مسئله (همچون برخي از مسائل ديگر) در جامعه ما وجود دارد. شماري از افراد تنها بخشي از بيانات حضرت امام (س) را در مذمت رفاه و
رفاه طلبي، ملاحظه كرده و نتيجه گرفته اند كه رفاه و رفاه طلبي بكلي ضد ارزش است كه نتيجه اين برداشت، خودداري از هر گونه تلاش براي ايجاد يا توسعه رفاه در جامعه خواهد بود. عده ديگري نيز چنين تلقي
مي كنند كه بايد به "هر بهايي" رفاه را در جامعه بوجود آورد. الگوي آنها نيز از رفاه، چيزي شبيه رفاه در جوامع غربي و
سرمايه داري است. بديهي است كه هر دو تفكر فوق ناقص و ناصحيح بوده و نمي توان هيچيك را به حضرت امام (س) نسبت داد. تنها با نگرشي جامع به كليه بيانات حضرت امام (س) در مورد رفاه و رفاه طلبي است كه مي توان در اين مورد به انديشه صحيح دست يافت. در اينجا با توجه به مجموعه رهنمودها و بيانات حضرت امام (س) در مورد رفاه، رفاه طلبي و مرفهين، جمع بندي نظرات معظم له، مطرح مي گردد.
از نظر حضرت امام (س)، رفاه مي تواند مثبت يا منفي باشد و اين امر با توجه به تعريف رفاه و ويژگيهاي آن مشخص
مي شود. رفاه به يك معني و با ويژگيهايي خاص، با ارزش و مثبت و به معني ديگر و با ويژگيهاي متفاوت، منفي و ضد ارزش است. رفاه مثبت، امري پسنديده و لازم است و خداي تبارك و تعالي نيز نسبت به تامين آن براي مردم، عنايت دارد و احكام مقدس اسلام نيز تامين كننده چنين رفاهي براي آحاد جامعه است. نقطه مقابل رفاه يعني فقر و تهيدستي در اسلام شديداً مذمت شده و بعنوان يك پديده ضد ارزش تلقي گرديده است. وظيفه حكومت اسلامي، در تمام بخشها، اعم از قانونگذاري و اجرا، ايجاد زمينه هاي لازم براي تامين و تعميم رفاه مثبت، و نابودي فقر و محروميت است. طلب رفاه (به معني مثبت آن) نه تنها ضد ارزش نيست بلكه مي تواند بعنوان يك وظيفه ديني نيز تلقي شود. اسلام چنين رفاهي را نه تنها براي مسلمين، بلكه براي آحاد بشر (با هر دين و مسلكي) خواسته است و در جامعه اسلامي، حتي اقليتهاي مذهبي و مخالفان سياسي نيز بايد از آن بهره مند شوند. البته در تامين چنين رفاهي، اولويت با مستضعفان و مستمندان جامعه است كه بايد در سياست گذاري و برنامه ريزيهاي نظام رعايت شود. با بيان اين مقدمه، رفاه مثبت و منفي را تعريف مي كنيم.
* تعريف رفاه مثبت و منفي
رفاه مثبت و پسنديده از نظر حضرت
امام (س)، در اصل يك موضوع روحي و رواني است نه مادي و فيزيكي، به اين معني كه مردم وقتي در رفاه هستند كه آسايش و آرامش داشته و احساس امنيت اقتصادي و معيشتي كنند. بديهي است كه لازمه برخورداري از چنين آسايش و امنيتي، داشتن امكانات مادي است. عدم آرامش اقتصادي انسان، ناشي از عدم تامين نيازهاي ضروري اوست، لذا اين آرامش هنگامي تامين
مي گردد كه نيازهاي معقول و ضروري و منطقي افراد، متناسب با شان و جايگاه اجتماعي آنها تامين گردد. حضرت
امام (س) در برخي از بياناتشان براي چنين رفاهي عبارت "زندگي متوسط" را بكار
برده اند.
رفاه منفي، فراتر از تامين نيازهاي ضروري و امنيت معيشتي بوده و بيشتر تابع خواستها و تمنيات نفساني افراد است كه نامحدود و بعضاً نيز نامشروع، غيرمعقول و غير منطقي است. رفاه منفي همان است كه در نظام اقتصاد سرمايه داري مطرح است. نظامهاي سرمايه داري رفاه را تامين خواسته ها و تمنيات انسان مي دانند. در اين نظامها ميزان رفاه از نسبت "خواسته هاي تامين شده" به "كل خواسته ها" تعيين مي شود. در منطق سرمايه داري، به هر ميزان كه خواهشهاي نفساني افراد بيشتر تامين شود آنها مرفه تر هستند. با توجه به اينكه خواهشها و تمنيات نفساني بشر، حد معيني نداشته و نامحدود است لذا در جوامع سرمايه داري هيچگونه حد مشخصي براي رفاه وجود ندارد. افراد براي كسب "حداكثر رفاه" بايد "حداكثر تلاش "خود را بكار برند و چون هدف غايي در آن جوامع، كسب "حداكثر رفاه" است لذا هيچ اصل و معيار معنوي و ارزشي
نمي تواند مانع از تلاش آنها شده و هر گونه عملي در اين راه(هر چند ضد انساني) مشروعيت پيدا مي كند. چنين رفاهي قطعاً از نظر اسلام مردود است.
رهنمودها:
ا اسلام و رفاه
"چيزي را كه خداي تبارك و تعالي
مي خواهد رفاه عمومي و سعادت عمومي بشر، سلامت عمومي بشر، سعادت روحي بشر است انشأاللّه كه تحقق پيدا كند."
"ص.ن ـ ج6ـ ص 84ـ 4/2/1358"
"اسلام آنقدر به رفاه مردم، آسايش مردم و اينطور چيزها توجه دارد و هيچ در اين جهت فرقي مابين قشري با قشر ديگر نمي گذارد."
"ص.ن ـ ج6ـ ص 164ـ 24/2/1358"
"اسلام انشأاللّه در اين محيط پياده بشود و ما آن رفاهي كه در اسلام و آن
طمانينه اي كه در اسلام براي افراد حاصل خواهد شد، حاصل كنيم در اين كشور."
"ص.ن ـ ج4ـ ص 183ـ 24/1/1360"
ا نظام اسلامي و رفاه
"ما علاقه داريم كه همه افراد ملت ما در رفاه باشند"
"ص.ن ـ ج5ـ ص 259ـ 17/1/1358"
"نهضت اسلامي مردم ايران در عصري كه نمونه همان عصر جاهليت است و در محيطي كه سرنيزه جانشين عدالت و حبس و شكنجه و اختناق به جاي آزادي و فقر و فلاكت، جانشين رفاه و آسايش گرديده بود، پا گرفت."
"ص .ن ـ ج 11ـ ص 258ـ 15/11/1358"
"مسئولين محترم كشور ايران عليرغم محاصرات شديد اقتصادي و كمبود درآمدها، تمامي كوشش و تلاش خود را صرف فقرزدايي جامعه كرده اند و همه آرمان و آرزوهاي ملت و دولت و مسوولين كشور ماست كه روزي فقر و تهيدستي در جامعه ما رخت بربندد و مردم عزيز و صبور و غيرتمند كشور از رفاه در زندگي مادي و معنوي برخوردار باشند."
"ص.ن ـ ج20ـ ص 129ـ 6/5/1366"
ا مفهوم رفاه
"يك نفر آدمي كه كم دارد ولي به اندازه معاش دارد، اين آدم لذت زندگي را، همين زندگي مادي را لذتش را بيشتر از آن مي برد كه صد تا كاخ دارد و هر روز و هر شب در زحمت حفظ اينهاست.
... لذت به دارايي نيست لذت يك مطلبي است كه انسان در خودش بايد پيدا بشود... اين مستمندها را به يك زندگي، آنها بيچاره ها قانع هستند به يك زندگي متوسط، به يك زندگي كه بتوانند اعاشه خودشان را بكنند، بتوانند يك سايه سري داشته باشند."
"ص.ن ـ ج 17ـ ص 223 و 224ـ 1/1/1362"
"داشتن مال، داشتن خانه، داشتن چيز، اينش مهم نيست، مهم اينست كه قلب انسان را، قلب انسان را اينها تسخير كنند. اينكه مال اندوزي و ثروت اندوزي مذموم است براي اين است كه اين مال اندوزي و امثال اينها و زرق و برق دنيا دل انسان را مي كشاند به طرف غير خدا و از آن ضيافتهاي خدا محروم مي كند."
"ص.ن ـ ج18ـ ص 18ـ 21/3/1362"
* شرايط و ويژگيهاي رفاه مثبت
رفاه مثبت بايد داراي شرايط و ويژگيهايي باشد تا بتواند در جامعه اسلامي مورد قبول واقع شود. رفاه در صورت همراه بودن با اين شرايط و ويژگيها، نه تنها "جايز "است بلكه
مي تواند "ارزش" هم تلقي شود. اين شرايط و قيود از نظر حضرت امام(س) به شرح زير مي باشند:
1ـ حفظ اصول اسلامي و انقلابي: حفظ اصول اسلام و انقلاب بر رفاه مقدم بوده و در صورت تعارض بين آن دو قطعاً اولويت با حفظ اصول است.
2ـ انجام تعهدات و مسئوليت هاي ديني و انقلابي: مكتب و انقلاب، تعهداتي را بر عهده افراد مي گذارند كه انجام اين تعهدات بر كسب رفاه مقدم است. تعهداتي چون حضور در جبهه هاي دفاع از مكتب و ميهن اسلامي و ...
3ـ كسب معنويات و تكامل روحي: كسب رفاه مادي بدون كسب كمالات معنوي و روحي، در نهايت، انسان را به انحراف خواهد كشيد.
4ـ اجراي عدالت اجتماعي: رفاه مادي در صورتي كه با اصل عدالت اجتماعي در تعارض باشد، قابل قبول نيست.
رفاه بايد بطور عادلانه براي همه آحاد جامعه وجود داشته باشد و البته همين اصل ايجاب مي كند تا اولويت در تامين رفاه، با محرومان و مستضعفان باشد.
5ـ حفظ استقلال، خودكفايي و خود اتكايي: تامين و گسترش رفاه به بهاي نقض استقلال كشور و وابستگي به بيگانه، قابل قبول نيست. هنگامي مي توان رفاه مادي را پذيرفت كه از لحاظ اقتصادي و سياسي، متكي به منابع خودي باشد.
6ـ حفظ آزادي و حريت: آزادي و حريت انساني عطيه اي است الهي كه نمي توان به قيمت كسب رفاه مادي آنرا به يغما داد.
7ـ حفظ شرافت و عزت اسلامي و انقلابي: كسب رفاه مادي در صورتي كه منجر به پذيرش ذلت و خواري در مقابل بيگانگان گردد، قابل قبول نيست و عزت اسلامي و انقلابي و شرافت انساني مسلمانان در هر حال بايد محفوظ بماند.
8ـ چشيدن طعم فقر و محروميت: چشيدن طعم فقر و محروميت حتي در صورتي كه اكثر مردم به رفاه نسبي دست يابند نيز لازم است و موجب مي شود تا اولاً انسان همواره بابت نعمت و رفاه، شكرگزار درگاه الهي باشد و ثانياً مشكلات و رنجهاي اقشار غير مرفه و محروم را درك كرده و در كمك به آنها دچار بي تفاوتي نگردد و ثالثاً در صورت از دست دادن رفاه، بتواند آثار مادي و رواني آنرا بهتر تحمل كند.
9ـ ادأ حقوق واجب و مستحب: انساني كه به رفاه و تمكن دست يافته بايد حقوق واجب مالي خود را ادا كرده و در حد وسع و توان نيز، از انفاقات و صدقات مستحبي و رسيدگي به فقرا، درماندگان و محرومين جامعه، دريغ نكند.
* شرايط و ويژگيهاي رفاه منفي
ويژگيهاي نُه گانه فوق در صورتي كه جنبه منفي بخود بگيرد، ويژگيهاي رفاه منفي خواهد بود ولي از آنجا كه حضرت
امام (س) در بياناتشان، برخي از ويژگيهاي رفاه منفي را مشخصاً مطرح كرده اند، لذا بطور خاص به آنها اشاره مي شود:
1ـ تقدم رفاه بر اصول اسلامي و انقلابي: اگر در صورت تعارض بين اصول اسلام و انقلاب با رفاه، اين اصول ناديده گرفته شود، رفاه مذكور قطعاً ضد ارزش و غير قابل قبول خواهد بود. برخي از افراد كه رفاه خود را مقدم بر هر چيز ديگر مي دانند براي متهم نشدن به عدول از اسلام، آن بخش از احكام ديني را كه با رفاه آنها در تعارض نباشد انجام مي دهند مثلاً نماز، روزه و حج را بجا مي آورند و رفاه مادي شان را هم حفظ
مي كنند ولي هنگامي كه بخشي از احكام و اصول اسلامي در تعارض جدي با رفاه آنها باشد، تعريف جديدي از اسلام ارائه
مي دهند!! بعنوان مثال آنگاه كه ورود در سياست، زندگي حيواني و رفاه آنها را به خطر اندازد، حكم به جدايي دين از سياست داده و احكام اجتماعي اسلام را به نحوي از محتوا تهي و به ظواهر منحصر
مي كنند !! چنين اسلامي همان اسلام مرفهين بي درد است كه حضرت امام (س) بارها از آن ياد كردند.
2ـ تقدم رفاه بر تعهدات و مسئوليتهاي ديني و انقلابي: اگر شرايط حادي براي مردم و كشور پيش بيايد كه مستلزم ايثارها، تلاشها و تحمل سختي و فشار باشد، مرفهين
بي درد خود را از ميدان حادثه خارج كرده و با چشم پوشي از تمام مسئوليتهاي ديني و انقلابي، خود وخانواده وامكانات مادي شان را از مخاطرات دور كرده و ملت و كشور را در شرايط بحراني و خطير تنهامي گذارند.
3ـ رفاه همراه با وابستگي و تسليم به قدرتها.
4ـ رفاه همراه با تحمل ذلت و خواري و از دست رفتن عزت و شرف اسلامي.
5ـ عادت كردن به رفاه: يكي از ويژگيهاي رفاه منفي، اعتياد انسان به رفاه است بطوريكه نتواند از رفاه خود (هر چند در مدتي كوتاه) چشم پوشي كند. علاج اعتياد به رفاه، تمرين فقر و محروميت و تحمل سختي ها و مشقات است.
نكته اي كه در پايان لازم است مورد توجه قرار گيرد شبهؤ تعارض ظاهري در برخي از بيانات حضرت امام (س) در مورد رفاه و رفاه طلبي است. بعنوان مثال معظم له در تاريخ 29/4/1367فرموده اند:
"ملت عزيز ما كه مبارزان حقيقي و راستين ارزشهاي اسلامي هستند، به خوبي دريافته اند كه مبارزه، با
رفاه طلبي سازگار نيست و آنها كه تصور مي كنند مبارزه در راه استقلال و آزادي مستضعفين و محرومان جهان با سرمايه داري و رفاه طلبي منافات دارد با الفباي مبارزه بيگانه اند ... بحث مبارزه و رفاه، بحث قيام و راحت طلبي، بحث دنيا خواهي و آخرت جويي دو مقوله اي است كه هرگز با هم جمع نمي شوند".
"ص.ن ـ ج20ـ ص 235ـ 29/4/1367"
سئوال اين است كه آيا بيانات فوق رفاه طلبي را به طوركلي نفي نمي كند و در تعارض با بيانات ديگر امام (س) كه رفاه را مورد تاييد قرار مي دهند، نيست؟
در پاسخ به اين سئوال مي توان گفت احتمالاً منظور حضرت امام (س) از
رفاه طلبي در جمله فوق و ديگر جملات مشابه، معني منفي رفاه است. همانگونه كه گفتيم از ويژگيهاي چنين رفاهي، تقدم رفاه طلبي بر اصول و ارزشهاي اسلامي و انقلابي است در حاليكه در رفاه مثبت، چنين چيزي مطرح نيست.



یک شنبه 18 اردیبهشت 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

اقتصاد و رابطه آن با فلسفه اخلاق

مقدّمه
در نظريه هاى متعارف، عموماً تلاش بر اين بوده است كه نشان داده شود اقتصاد علمى خنثى، و نسبت به ارزش هاى اخلاقى بى طرف است. بر اين اساس، انديشه غالب در ميان متفكران اقتصادى غرب در دويست سال گذشته، جدايى كامل مباحث اخلاقى از مباحث اقتصادى بوده است. اما در دهه هاى اخير، اين رويكرد مورد ترديد جدّى قرار گرفت و برخى از اقتصاددانان به مطالعه رابطه بين اخلاق و اقتصاد پرداختند و آثار نسبتاً فراوانى در اين زمينه به وجود آمد. يكى از آثار خوبى كه در اين زمينه به چاپ رسيده، كتاب فلسفه اخلاق و تحليل اقتصادى نوشته دانيل ام. هاسمن و مايكل اس. مك فرسن است.( )
اين كتاب به رابطه بين اخلاق و اقتصاد پرداخته و برخى مفاهيم اساسى مانند اخلاق، عقلانيت، هنجارها، آزادى، حقوق، برابرى و عدالت را مورد بررسى قرار داده است.
در اين مقاله، چگونگى رابطه اخلاق و اقتصاد از نظر نويسندگان اين كتاب مورد بررسى قرار گرفته و مطالب آن در واقع ترجمه آزاد بخش هايى از فصل اول و دوم ضميمه هستند كه به فراخور مطالب، توضيحاتى نيز به آن ها افزوده شده اند. اما پيش از ورود به مباحث اصلى، لازم ديده شد تعاريفى از «اخلاق»، «علم اخلاق»، «فلسفه اخلاق» و «اقتصاد» ارائه شود و حوزه هاى مفهومى هريك روشن گردند تا از خلط مفاهيمى كه موجب بدفهمى مى شوند جلوگيرى به عمل آيد.

تعاريف
«اخلاق» در لغت جمع «خُلُق» است و به معناى يك صفت و يا يك حالت براى نفس انسانى است كه او را بدون فكر و تأمّل به سوى انجام كارهايى برمى انگيزد. اين معنا، هم صفات پسنديده و هم صفات ناپسند را شامل مى شود. اما در اصطلاح، گاهى به همان معناى لغوى به كار مى رود; يعنى صفت نفسانى، و گاهى به عنوان صفت فعل به كار مى رود; يعنى كار اخلاقى. از اين نظر، ممكن است كارى از كسى سر بزند كه از صفات نفسانى وى، كه در عمق جان او نفوذ كرده اند، نباشد; اما خود اين كار به خوب و بد متصف مى شود.
از «علم اخلاق» تعاريف متفاوتى ارائه شده است كه برخى بر روى صفات و ملكات اخلاقى تأكيد دارند، و برخى به نفس فعل و عملى كه از آن صادر مى شود توجه كرده اند. استاد مصباح يزدى تعريفى از «اخلاق» ارائه مى دهند كه از نوع اول به شمار مى آيد. ايشان علم اخلاق را چنين تعريف مى كنند: «علم اخلاق علمى است كه بحث مى كند از انواع صفات خوب و بد; صفاتى كه ارتباط با افعال اختيارى انسان دارد و كيفيت اكتساب اين صفات و يا دور كردن صفات رذيله. پس موضوعش صفات فاضله و رذيله است، از آن جهت كه براى انسان قابل اكتساب است يا قابل اجتناب.»( )
«فلسفه اخلاق» دانشى است كه از مبادى تصديقيه علم اخلاق بحث مى كند; يعنى پيش از آن كه در علم اخلاق وارد شويم و ببينيم كدام كار خوب و كدام كار بد است، اين مطلب را به عنوان اصل موضوع پذيرفته ايم كه كارهاى خوب و بدى وجود دارند و ملاك هايى براى تقسيم كارها به خير و شر، يا حسن و قبح وجود دارد. در فلسفه اخلاق، از همين اصول موضوعه بحث مى شود;( ) يعنى سؤال هايى از قبيل: خوبى و بدى چه مفهومى دارند؟ حدود آن ها چيست؟ آيا خوبى امرى وجودى است؟ اگر وجودى است، چگونه وجودى است; ذهنى است يا خارجى؟ چرا انسان بايد كار خوب انجام دهد؟ افعال و كردارهايى كه متصف به خوبى و بدى مى شوند، چه تأثيرى در سرنوشت انسان دارند؟ و... .
«اقتصاد» عبارت است از: شناخت، ارزيابى و انتخاب روش هايى كه بشر براى توليد و توزيع كالا و خدمات از منابع محدود يا غير آماده براى مصرف به كار مى گيرد.( )
همان گونه كه از اين تعريف برمى آيد، اقتصاد در واقع علمى است كه موضوع آن پديده هاى رفتارى انسان و نوعى رفتارشناسى است. به عبارت ديگر، علم اقتصاد نيز شاخه اى از علوم است و مانند هرعلم ديگرى وظيفه اش كشف روابط علّى بين پديده هاست; يعنى به تفسير و تبيين پديده هاى مورد علاقه خود پرداخته، روابط علّى و معلولى آن ها را بررسى مى كند و احياناً حوادثى را پيش بينى كرده و يا فضاها و مسيرهايى را براى تأثيرگذارى بر روى پديده هاى مورد بررسى ترسيم مى كند. تنها تفاوتى كه وجود دارد و علم اقتصاد را از ديگر علوم متمايز مى سازد، پديده هاى مورد بررسى در اين علم است. پديده هايى كه علم اقتصاد با آن ها درگير است روابط و فعاليت ها و به عبارت ديگر، پديده هايى هستند كه براى تأمين معاش و رفع نيازهاى مادى و معيشتى انسان به وقوع مى پيوندند; پديده هايى كه در حوزه فعاليت هاى اقتصادى انسان قرار مى گيرند و مى توان از آن ها به «رفتارهاى معيشتى» تعبير كرد، همچنان كه مى توان از آن ها با عنوان «رفتار توليدكننده» و «رفتار مصرف كننده» ياد نمود.

موضوع بحث
در كتاب مورد اشاره، موضوع بحث «اقتصاد» و «فلسفه اخلاق» است; ولى نه آنچنان كه رفتارهاى جزئى مورد توجه قرار گيرد. در واقع، سعى بر اين است كه ارتباط ميان اقتصاد و فلسفه اخلاق روشن شود، نه اين كه تعيين شود از نظر اخلاقى چگونه بايد رفتار كرد و ـ مثلا ـ رفتار در يك محيط كارگرى، يا در اتاق هيأت مديره يك شركت چگونه بايد باشد. بلكه اصولا هيچ گونه توصيه اى به رفتارى خاص نمى شود، و آنچه موردنظر است اين است كه نشان داده شود چگونه شناخت فلسفه اخلاق مى تواند تحليل اقتصادى را بهبود بخشد و چگونه فلسفه اخلاق مى تواند به گونه اى سودمند، بينش ها و ابزارهاى تحليلى علم اقتصاد را به كار گيرد.
البته ممكن است آنچه در كانون توجه قرار دارد تا حدى نااميدكننده باشد و انتظارات را برآورده نسازد; زيرا براى بسيارى از مردم چگونگى رفتارهاى اخلاقى از اهميت بيش ترى برخوردار است و دوست دارند اين مسائل به صورت جزئى مطرح گردند. اين مسأله در جاى خود بسيار مهم و اساسى است و چنين انتظارى هم نيست كه مردم از طرح مسائل اخلاقى دست بكشند و به مسائل كلى تر بپردازند، اما در اين مباحث، به جاى آن كه توجه مستقيماً به زندگى اقتصادى و جنبه هاى اخلاقى آن باشد و تعيين شود كه در هر موقعيت جزئى و معيّن، چگونه بايد رفتار كرد، نگاه ها بيش تر به نظريه اقتصادى معطوف است و تلاش مى گردد كه نشان داده شود چگونه فلسفه اخلاق مى تواند تحليل اقتصادى را بهبود بخشد.
نظريه هاى اخلاقى گرچه راهنماى سلوك اخلاقى هستند، ولى اهميت اصلى آن ها در اين نيست كه بگويند در موقعيت هاى متفاوت و خاص چه بايد كرد. هدف اصلى اين قبيل نظريه ها آن است كه به لحاظ نظرى، تبيين قانع كننده اى از ماهيت اخلاق در اختيار مردم قرار دهند. به همين دليل، اهميت نظريه اخلاقى براى اقتصاددانان تنها در اين نيست كه به عنوان يك كتاب راهنماى سياست ها و تدابير صحيح باشد، بلكه در درجه اول، اهميت نظريه اخلاقى از اين نظر است كه به اقتصاددانان كمك مى كند بفهمند چگونه درباره ابعاد اخلاقى مسائل مديريتى و سياست گذارى اقتصادى به طور ثمربخشى بينديشند و اعتماد آن ها را در شناخت و مورد بحث قرار دادن موضوعات اخلاقى تقويت مى كند.
اين مباحث به دنبال آنند كه نشان دهند چگونه شناخت برخى از نظام هاى اخلاقى مى تواند اقتصاددانان را در فهم چگونگى تأثير ابعاد اخلاقى زندگى مردم بر رفتار اقتصادى آنان، يارى نمايد. مطمئناً بينش هاى اخلاقى در برخى مباحث اقتصادى نسبت به ساير مباحث آن، از اهميت بيش ترى برخوردارند. انديشه هاى اخلاقى به عنوان نمونه در پيش بينى قيمت گندم يا اصلاح نظريه هاى تعيين نرخ برابرى ارز، كمك چندانى به ما نمى كنند، ولى از آن جا كه تعيين نرخ برابرى ارز و قيمت گندم حاصل انتخاب مردم است (نه ناشى از سازوكار خودكار حداكثرسازى سود) اين اخلاق است كه نوع انتخاب افراد را معيّن مى كند، و جنبه هاى اخلاقى گزينش هاى افراد چه بسا تأثير بسزايى در قيمت گندم يا نرخ برابرى ارز داشته باشند. انديشه هاى اخلاقى مى توانند براى اقتصاددانانى كه در تلاش براى بازسازى نظام هاى اقتصادى هستند ـ مانند كسانى كه به فكر بازسازى اقتصاد اروپاى شرقى و روسيه بودند ـ اهميت زيادى داشته باشند، يا براى كسانى كه مى كوشند به مردم كمك كنند كه در رابطه داد و ستد ميان حفظ محيط زيست و رشد اقتصادى تأمّل نمايند.

پرسش هاى اخلاقى و پاسخ هاى آن ها
بسيارى از مردم درباره مسائل اخلاقى ـ مانند سقط جنين يا آلوده كردن محيط زيست ـ احساس نگرانى مى كنند. اين گونه مسائل سؤال هايى اخلاقى هستند كه پاسخ هايى اخلاقى نيز مى طلبند. پاسخ اين سؤال ها مى تواند با توجه به نظام ارزشى و اخلاقى جوامع گوناگون باشد. به همين دليل، مردم در مورد چگونگى ارتباط اين مسائل با مسائل حقوقى يا معيارهاى اجتماعى مطمئن نيستند و احساس مى كنند پاسخ چنين سؤال هايى ذهنى يا نسبى است. آن ها البته براى اين نگرانى هاى خود دلايلى دارند; اما آيا اين بدان معناست كه تمامى پاسخ ها به سؤال هاى اخلاقى از قوّت يكسانى برخوردارند و در واقع، همه آن ها به يك نسبت درست يا غلط هستند؟ آيا براى اين قضيه كه برخى پاسخ ها نسبت به ساير پاسخ ها بهتر و راجح هستند، دلايل درست و كافى وجود دارد؟
سؤال از خوب يا بد بودن سقط جنين يا آلوده كردن محيط زيست در حوزه اخلاق واقع است، اما سؤال از ترجيح يا عدم ترجيح برخى پاسخ ها نسبت به ساير پاسخ ها يا نسبى بودن آن ها، در چارچوب مباحث فلسفه اخلاق قرار مى گيرد و با موضوع بحث حاضر (اقتصاد و فلسفه اخلاق) ارتباط پيدا مى كند. محور بحث در اين قسمت، اثبات نظريه اى است كه معتقد به «برترى برخى پاسخ ها نسبت به ديگر پاسخ ها» است. در عين حال، ايرادهاى وارد شده بر اين نظريه نيز بيان و نقد مى شوند.
درباره سياست اجتماعى نيز مسائل اخلاقى واقعى وجود دارند; اين كه آيا سقط جنين بايد قانونى باشد يا نه، پرسشى نيست كه بتوان از طريق تحقيق در قوانين موجود به آن پاسخ داد. ما مى توانيم درباره سازگارى قوانين سقط جنين با قانون اساسى سؤال كنيم، اما در اين باره كه قانون اساسى «چه بايد بگويد» به سراغ اخلاق مى رويم. همچنين نمى توان با اتكا به نظرسنجى حكم به قانونى كردن سقط جنين كرد. با نظرسنجى تنها مى توان تعيين كرد كه اغلب مردم چه اعتقادى دارند; اما اين كه آيا حق با آن هاست يا نه، سخن ديگرى است و صرفاً با اين استدلال كه نتايج نظرسنجى نشان مى دهد مردم همچنان به قانونى بودن سقط جنين معتقدند، نمى توان نظر كسانى را كه عكس اين عقيده را دارند، رد كرد. از اين رو، بايد مسائل اخلاقى را با طرح استدلال منطقى مورد بررسى قرار داد.
بنابراين، استدلال ها مى توانند به ما كمك كنند تا دريابيم كه كدام پاسخ منطقى تر است. اين بدان معناست كه مسائل اخلاقى داراى پاسخ هاى راجح و مرجوحى هستند و از طريق استدلال مى توان پاسخ راجح را تعيين كرد. اما اين ديدگاه از جهات متعددى مورد نقد واقع شده است.
اولين نقد اين است كه داورى هاى اخلاقى تجويزى هستند; يعنى به جاى اين كه بگويند اشيا چگونه هستند، مى گويند اشيا بايد چگونه باشند. بنابراين، داورى هاى اخلاقى به هيچ روى به معناى دقيق كلمه، قابل صدق و كذب نيستند. به عبارت ديگر، قضاياى اخلاقى، حتى در صورتى كه به شكل اخبارى به كار بروند، از قبيل قضاياى انشايى هستند، و اين گونه قضايا صرفاً ناشى از تمايلات و احساسات مردمند و خبرى از واقعيات خارجى نمى دهند تا گفته شود صادق يا كاذب هستند.
اين اشكال به دو جهت قابل رد است: اول اين كه قضاياى اخلاقى صرفاً قضايايى انشايى نيستند، بلكه اين قبيل قضايا را مانند علوم توصيفى مى توان به دو شكل اخبارى و انشايى استعمال كرد. مثلا، مى توان گفت: «شجاعت خوب است» و مى توان گفت: «بايد شجاع بود»، همان گونه كه مى توان گفت: «آب از تركيب اكسيژن و ئيدروژن به وجود مى آيد» و مى توان گفت: «براى پيدايش آب، بايد اكسيژن با ئيدروژن تركيب شود.» در اين قضايا «بايد» به ظاهر انشايى است، ولى اين انشا متّكى بر واقعيتى است كه عبارت است از عليّتِ ـ مثلا ـ تركيب اكسيژن و ئيدروژن براى به وجود آمدن آب. در اين موارد، «بايد» به معناى ضرورت بالقياس است كه ميان علت و معلول برقرار است; بدين معنا كه وقتى علت تامّه موجود شود، بايد معلول آن نيز موجود گردد. وگرنه تناقض لازم مى آيد و لازمه اش اين است كه آن علتْ تامّه نباشد.
گاهى در خارج بين دو چيز رابطه عليّت وجود دارد; مثل «آتش» و «حرارت» كه در فرض وجود آتش، وجود حرارت ضرورت بالقياس پيدا مى كند و گاهى نيز اين رابطه بين يك عمل و نتيجه اش وجود دارد. فعل و عمل انسان از آن حيث كه يك پديده خاصى است، آثار خاصى نيز مى تواند داشته باشد. فعل اختيارى انسان را وقتى با آثارى كه بر آن مترتب مى شود مى سنجيم، بين آن دو ضرورت بالقياس وجود دارد. حال اگر آن اثر يا معلول مطلوب انسان باشد، مى گوييم: براى تحقق آن بايد علت آن (فعل اختيارى خاص) به وجود آيد; همان گونه كه مى گوييم: براى پيدايش آب بايد اكسيژن و ئيدروژن تركيب شوند. بنابراين، «بايد» در قضاياى اخلاقى حكايت از يك واقعيت نفس الامرى مى كند و در واقع، خبر از يك رابطه علّى و معلولى بين دو چيز مى دهد. بنابراين، قابل صدق و كذب است.( )
ثانياً، حتى اگر اين ديدگاه كه داورى هاى اخلاقى تجويزى هستند و قابل صدق و كذب نيستند درست باشد، باز هم اين نتيجه را، كه داورى هاى اخلاقى به يك اندازه خوب هستند، در پى ندارد و باز هم مى توان گفت: برخى از تجويزها نسبت به ساير تجويزها بهتر هستند. گروهى چنين ادّعا مى كنند كه هيچ راهى براى حل منازعات اخلاقى وجود ندارد و در نهايت، تنها چيزى كه در اخلاق عايد انسان مى شود، اختلاف نظر است.
اما اين سخن صحيح نيست; زيرا مى توان از طريق استدلال به نتايج روشنى رسيد; يعنى مى توان به دنبال مقدّماتى رفت كه مورد قبول ديگران باشد و سپس با به كارگيرى منطق كوشيد تا درباره موضوع مورد اختلاف به نوعى توافق دست يافت.
روشن است كه پاسخ مسائل اخلاقى اغلب مشكل است و ممكن است اختلاف نظرها به طول انجامند. اما در بسيارى از مسائل اخلاقى نيز وحدت نظر وجود دارد. شكنجه هرچه باشد، افراد معدودى آن را تجويز مى كنند و كم تر كسى شكنجه را براى سرگرمى مجاز مى شمارد.
دومين نقدى كه بر نظريه مورد تأييد ما وارد مى كنند مسأله «نسبيت اخلاق» است; به اين بيان كه آنچه در جامعه و يا زمان خاصّى نيك يا زشت به حساب مى آيد، چه بسا در موقعيت و مكان ديگرى درست ارزش معكوس داشته باشد، بنابراين سخن گفتن از يك سلسله خوب و بدهاى مطلق و همه جايى بى معنا خواهد بود.
در ارزيابى اين نقد نيز مى گوييم: مسلّماً اخلاق به يك معنا نسبى است. اين سؤال كه چه چيزى صحيح است، بسته به اين است كه چه واقعياتى وجود دارند. اين كه آيا مى توان پيرمرد نحيفى را به يك سو پرتاب كرد، بستگى دارد به اين كه آيا او در موقعيتى است كه كاميون او را زير بگيرد و در نتيجه، او را براى اين كه زير كاميون نرود بايد به يك سو پرتاب كرد و بدين ترتيب او را نجات داد. اما «نسبيت» بدين معنا منافاتى با اين ندارد كه احكام اخلاقى داراى ملاك هاى ثابت و دايمى و مطلق هستند; زيرا معناى ثابت، دايمى و مطلق اين نيست كه در هر زمان و مكان و در هر فردى، اين ملاك ها تحقق پيدا مى كنند. همان گونه كه گفته شد، بين فعل اختيارى انسان و آثار آن رابطه عليّت و ضرورت بالقياس وجود دارد. رابطه عليّت و معلوليت رابطه اى ثابت و دايمى و مطلق است، اما معنايش اين نيست كه همه جا تحقق پيدا مى كند; بلكه هرجا اين ملاك تحقق پيدا كند، حكم اخلاقى آن نيز به دنبالش مى آيد. اين كه گاهى به نظر مى رسد احكام اخلاقى استثناپذيرند و اين توهّم به وجود مى آيد كه نسبى هستند، از آن جا ناشى مى شود كه ملاك اصلى حكم اخلاقى به درستى شناخته نشده است; مثلا، گفته مى شود: «راستگويى خوب است»، سپس به مواردى برمى خوريم كه اگر كسى در آن شرايط راست بگويد، جان انسانى بى گناه به خطر مى افتد، يا كانون خانواده اى از هم متلاشى مى شود. بدين دليل، گفته مى شود: در اين مورد، راست گفتن خوب نيست، و از آن نتيجه مى گيرند كه قانون يا حكم اخلاقى استثنا پذيرفت، و نسبى بودن احكام اخلاقى به وضوح نمايان شد. منشأ اين داورى نادرست آن است كه از ابتدا موضوع و ملاك حكم اخلاقى درست فهميده نشده است. آنچه موضوع حكم اخلاقى بوده «راست مفيد» و يا «دروغ مضر» بوده است، و نه راست و دروغ بدون قيد و شرط. اما در عرف به طور مسامحه اى، راست و دروغ به نحو مطلق موضوع و ملاك اين احكام اخلاقى تلقّى شده اند.( ) از آن گذشته، پذيرفتن اين قضيه كه «تا از قبل مشخص نشده باشد چه واقعياتى وجود دارند نمى توان يك مسأله اخلاقى به خوبى تعريف شده اى داشت»، با اين نظريه كه مسائل اخلاقى داراى پاسخ هاى راجح و مرجوحى هستند، كاملا سازگار است.
گاه نيز مقصود از نسبى بودن اخلاق اين است كه هرچه شخص (يا جامعه) معتقد به درستى آن است، به طور قهرى (براى آن فرد يا جامعه) درست است. با اين حال در مثال مزبور، هنگامى كه زن مورد نظر سعى مى كند جواز يا عدم جواز اخلاقى سقط جنين را تعيين كند، درصدد اين نيست كه بداند تاكنون چه اعتقاداتى داشته است، بلكه سعى مى كند بفهمد به چه چيزى بايد معتقد باشد; يعنى مى خواهد بداند كه كدام پاسخ واقعاً بهتر است. به همين صورت، هنگامى كه قانونگذاران مى خواهند در مورد قانونى يا غيرقانونى بودن سقط جنين تصميم بگيرند، درصدد كشف اعتقادات مردم در جامعه خود نيستند، بلكه مى خواهند درباره ضرورت يا عدم ضرورت قانونى شدن سقط جنين تصميم بگيرند. علاوه بر اين، اگر اعتقادات مردم درباره اخلاقيات قهراً صحيح بود، ديگر جايى براى اختلاف نظر اخلاقى وجود نداشت. اما چون اختلاف نظر اخلاقى وجود دارد، پس ممكن است باورهاى اخلاقى مردم نادرست باشد.
اين نكته نيز قابل توجه است كه دل بستگى به تساهل و تسامح، گروهى را بر اين داشته تا اين قضيه را كه «ممكن است مردم در زمينه مسائل اخلاقى به طور واقعى دچار اشتباه شوند»، انكار كنند. هم اقتصاددانان و هم ساير همفكران ايشان، احتمالا به يك اندازه از اين موضوع بيم دارند كه اعتقاد به وجود پاسخ هاى صحيح، براى مسأله اخلاقى منجر به نوعى جزم انديشى و عدم مدارا بشود.
اين اعتقاد كه مسائل اخلاقى داراى پاسخ هاى راجح و مرجوحى هستند و بايد در جستوجوى آن ها بود، مستلزم علاقه مندى به فهم دلايل ديگران و پذيرش محدوديت هاى خويش است. چنين التزامى واقعى به تسامح و تساهل در مقايسه با شكاكيت غيرمعقول راه حل مناسب ترى براى حل مشكل جزم انديشى است.
بنابراين، از اين ديدگاه، در اعتقاد به اين كه برخى پاسخ هاى مسائل اخلاقى بهتر از ديگر پاسخ ها هستند و استدلال عقلى مى تواند در داورى ميان پاسخ هاى راجح و مرجوح به انسان كمك كند، هيچ چيزى كه مشكوك يا خلاف مدارا باشد وجود ندارد. اين اقسامى از اين نحوه نگرش در ضمن داورى هاى اخلاقى و سياست گذارى ها نهفته هستند و به ايفاى نقش مى پردازند.

رابطه اقتصاد و فلسفه اخلاق
شايد اين انديشه كه مباحث فلسفه اخلاق با تحليل اقتصادى ارتباط دارند، دور از ذهن باشد. بسيارى از مردم فلسفه اخلاق را به عنوان زبانى پيچيده و نامأنوس تلقّى مى كنند كه آدمى با آن راه به جايى نمى برد، اما اميدواريم خوانندگان اين مباحث تصور نكنند فلسفه اخلاق بحثى مبهم، نامنسجم و غيرمرتبط با دنياست. مطمئناً فلسفه اخلاق از نظر عقلى، دشوار، انتزاعى و اغلب پيچيده است و نظريه اخلاقى مانند نظريه اقتصادى سرشار از مشاجرات و موضوعات حل نشده. اما استدلال اخلاقى به هر حال، مى تواند در كسب تكيه گاه مطمئنى براى مسائل اساسى كه درباره چگونگى بهبود زندگى و جامعه مطرح هستند به آدمى يارى رساند. علم اقتصاد تا اندازه اى مبتنى بر اخلاق است و بدون پيش فرض هاى اخلاقى امكان پذير نيست و نمى توان بدون پرداختن هوشمندانه به موضوعات اخلاقى، آن را به سرانجامى رساند. بر همين قياس، فلسفه اخلاق بدون داشتن نظرياتى در باب كنش هاى متقابل انسانى، راه به جايى نمى برد و اين كار بدون شناخت كيفيتى كه اقتصاددانان به دنبال آن هستند، دشوار است. اقتصاددانان گاهى مانند كسانى كه فرهنگ والدين خود را بكلى نفى مى كنند، سعى دارند پيشينه فلسفى خود را انكار كنند. آن ها اگرچه مى توانند در جهت اصلاح و بهبود ميراث فلسفى خود بكوشند، اما نمى توانند از آن فرار كنند. سعى آنان براى فرار از فلسفه اخلاق سبب شده است كه ديدگاه هاى آنان غيرواقعى و بى محتوا باشد. در مقابل نيز پديدآورندگان فيلسوف منش علوم اجتماعى معاصر نمى توانند با موفقيت، زاده هاى خويش را از خود برانند. فلسفه اخلاق و اقتصاد در زمينه هاى بسيارى مى توانند به يكديگر يارى رسانند.
يكى از نكاتى كه در اين جا بايد مورد توجه قرار گيرد «عقلانيت» است. عقلانيت مانند اخلاق، امرى هنجارى و دستورى است. آدمى، هم بايد اخلاقى باشد و هم عقلانى. آدمى اگر اخلاقى نباشد، شرور است و اگر عقلانى نباشد، نادان. با اين حال، عقلانيت بر خلاف اخلاق، نقش ممتازى در نظريه اقتصادى معاصر دارد. اقتصاددانان معمولا منكر اين هستند كه نظام اخلاقى پيش فرض نظريه اقتصادى باشد، اما آن ها به راحتى اذعان مى كنند كه عقلانيت تا حد زيادى پيش فرض نظريه اقتصادى است. سخن در اين است كه صحّه گذاردن بر نظريه عقلانيت به طور اجتناب ناپذيرى آن ها را ملزم به قبول اصول بحث انگيز اخلاقى خواهد كرد و اقتصاددانان به هنگام دفاع از الگوى عقلانيت خود، به ناچار به جانبدارى از بخشى از نظريات اخلاقى روى مى آورند.
روابط ميان اخلاق و عقلانيت به انتقادهايى از اقتصاد مى انجامند; زيرا اصول اخلاقى نهفته در ديدگاه هاى متعارف عقلانيت غيرقابل قبول هستند. زمانى كه اين اصول به صراحت بيان شوند، افراد معدودى آن ها را تصديق خواهند كرد. همچنين فهم عقلانيت هنجارها و اصول اخلاقى براساس ديدگاه هاى رايج عقلانيت دشوار است. جدّى گرفتن اخلاق در اين مورد، به انتقادهاى نظرى جدّى از اصول اساسى اقتصاد منجر مى شود.
يكى از مهم ترين ايرادات و اعتراضاتى كه به رابطه اخلاق و اقتصاد مى شود اين است كه فلسفه اخلاق توضيح اخلاق است، اما چگونه مى تواند توضيح اقتصاد باشد؟ اقتصاد نوعى علم يا مهندسى است، اقتصاد نشان مى دهد كه چگونه مى توان به اهداف معيّنى دست يافت. اما برخلاف اخلاق، معيّن نمى كند كه فرد چه اهدافى رابايد در نظر بگيرد. اقتصاد دانشى فنى را فراهم مى كند كه ارتباط آن با اخلاق بيش از ارتباط هندسه يا فيزيك با اخلاق نيست. هرقدر هم كه نظريات اخلاقى معقول يا قابل تصور باشند، باز هم ارتباطى با اقتصاد ندارند و نمى توانند به فرد در فهم اقتصاد يارى رسانند.
اقتصاددانانى كه ارتباط بين فلسفه و اقتصاد را انكار مى كنند، رابطه بين اقتصاد و سياست گذارى را تصديق مى كنند، اما اصرار دارند كه اقتصاد با سياست همان گونه ارتباط دارد كه راه و ساختمان با سياست. سياستگذاران ممكن است به دليل نياز به نيروى الكتريكى، ساختن يك سد را بررسى كنند. مهندس راه و ساختمان نمى گويد كه آيا اين هدف با ارزش است يا نه. در عوض، مهندسان راه و ساختمان اطلاعاتى درباره مشكلات ساختن سد در محل هاى گوناگون، مقدار برقى كه سدها مى توانند توليد كنند و مقدار زمين هايى كه زير آب مى روند، در اختيار قرار مى دهند. بنابراين، مهندسان راه و ساختمان پاسخ هايى را فراهم مى كنند كه سياستگذاران هنگامى كه سعى دارند تعيين كنند آيا سدى را بسازند يا نه و كجا بايد ساخته شود، به آن هانياز دارند. هر فرد براى تحقق بخشيدن به هر چيزى نياز به اطلاعاتى درباره علل و آثار آن دارد. مهندسى راه و ساختمان يك منبع براى اين آگاهى است.
در اين ايراد، ادعا شده است كه نقش اقتصاد صرفاً همين است. اخلاق اهدافى را معيّن مى كند كه سياستگذاران در پى آن ها هستند و روش هايى را كه ممكن است به كار گرفته شوند، محدود مى كند. اقتصاد نتايج سياست هاى جانشين را روشن مى سازد. هم اقتصاد و هم اخلاق براى سياست گذارى بسيار اساسى هستند، اما سر و كارى با يكديگر ندارند.
طرح ساده اى كه در ذيل مى آيد، ممكن است به روشن شدن اين ديدگاه كمك كند:
1. سياست مابايدبه هدفGدست يابد و قيد C را تأمين كند.
2. X قيد C را تأمين مى كند و به G دست مى يابد.
3. بنابراين، سياست ما بايد X را محقق سازد.
در اين طرح، كه بيش از حد ساده شده است، مقدّمه اول مربوط به اخلاق يا فلسفه سياسى است، در حالى كه مقدّمه دوم مربوط به اقتصاد و ديگر مجموعه هاى علوم تجربى مى باشد. نتيجه يك قضاوت اخلاقى است و به هر دو مقدّمه (مقدّمه اخلاقى اول و مقدّمه فنى دوم) نياز دارد. اين ايراد خاطر نشان مى سازد كه مقدّمه اول و دوم با يكديگر سر و كارى ندارند و اين كه اخلاق چيزى براى كمك كردن به اقتصاد ندارد.
اين طرح ممكن است به عنوان يك «كاريكاتور»، كه بعضى ويژگى ها را برجسته مى سازد، مفيد باشد، اما بسيار ساده است. X ممكن است ويژگى هاى مطلوب يا نامطلوب ديگرى داشته باشد و ممكن است جانشين هاى بهترى وجود داشته باشند. طرحى كه در ذيل مى آيد، توجيه پذيرتر است:
1. سياست ما بايد توسط رتبه بندى اخلاقى يا اجتماعى Rهدايت شود.
2. نتايجX در حالت Rنسبت به نتايج هر سياست ديگرى عالى تر است.
3. بنابراين، سياست ما بايد Xرا محقق سازد.
بخش اخلاقى سياست گذارى، كه با مقدّمه اول نشان داده شده است، نه تنها تعيين يك هدف و قيد خاص را ايجاب مى كند، بلكه مستلزم تعيين كامل اهميت اخلاقى نتايج گوناگونى است كه سياست هاى گوناگون ممكن است داشته باشند. وظيفه اقتصاددانان اين است كه تمامى نتايج سياست هاى جانشين را تعيين كنند. هنگامى كه تمامى نتايج شناخته شدند، سياست ها مى توانند بر حسب نتايجشان رتبه بندى شوند. اگرچه ممكن است محقق صد درصد نداند كه نتايج سياست ها چه خواهد بود، اما مى تواند احتمالات پيامدها را تخمين بزند، سپس مى تواند سياست ها را با ارزيابى ارزش هاى اخلاقى پيامدهايشان از طريق احتمالاتى كه به دست مى آورد، درجه بندى كند. همان گونه كه طرح ساده تر مشاهده شد، نتيجه سياسى، هم به مقدّمه اخلاقى و هم به مقدّمه فنى كه مستقل از يكديگرند بستگى دارد.
طرح دوم بر خلاف طرح اول، چندان ساده نيست. اشكال اين طرح آن است كه پر زحمت است. هيچ نظام اخلاقى به اندازه كافى خالص و پيشرفته نيست كه بتواند مقدّمه لازم اول را فراهم كند، و اقتصاد نيز آماده چالش براى تأمين مقدّمه دوم نمى باشد. اگرچه جداسازى دقيق بين اقتصاد و اخلاق نمى تواند مورد تأييد باشد، اما در اين تصوير، كه اقتصاددانان را به عنوان يك مهندس ـ كسى كه عرضه كننده اطلاعات فنى صرف است ـ نمايش مى دهد، حقايقى نيز وجود دارد. اما اگر اقتصاددانان قرار است متوجه شوند كه سياستگذاران چه اطلاعاتى مى خواهند و اگر قرار است بدانند به چه سؤالاتى بايد پاسخ بدهند، در اين صورت، بازتاب در ارزش ها اجتناب ناپذير مى شود.
همان گونه كه فريتز مك لاپ (Fritz Machlup 1969) متوجه شد، به كارگيرى طرح دوم براى فعاليت هايى كه اقتصاددانان به عهده گرفته اند، غالباً غيرممكن است. مك لاپ به طور مؤثرى مشاهده كرد كه فرايند سياسى به ندرت مشكلات اقتصادى خود را به روشنى مشخص مى كند. هنگامى كه از اقتصاددانان خواسته مى شود درباره چگونگى تحقق اهدف معيّن نظر مشورتى صرفاً فنى ارائه دهند، به ندرت مشكلات صرفاً فنى به آن ها ارائه مى شود. اقتصاددانانى را در نظر بگيريد كه از آن ها خواسته مى شود درباره چگونگى دگرگون سازى كلى اقتصادهاى دستورى ـ سوسياليستى سابق ـ و تبديل آن ها به اقتصادهاى بازارى نظر مشورتى بدهند. درباره وظايف آن ها فكر كنيد. آيا در اين كه آن ها چه جانشين هايى را در نظر مى گيرند و چه اهميتى براى هزينه و مزاياى نسبى قايل مى شوند، ارزش هاى شخصى آن ها مؤثر نخواهد بود؟ مسلّماً مؤثر خواهد بود. آيا سياستگذاران در بلغارستان و لاتويا اصلا مى توانند يك فهرست كامل از اهداف مربوطه و قيود همراه با ارزش هاى دقيق هر يك و اولويت ها در اختيار مشاوران اقتصادى خود قرار دهند؟
اقتصاددانان براى ارائه مشورت، نيازمند دانستن تمامى اهداف سياستگذاران و چگونگى سنجش آن ها هستند. اقتصاددانان در مورد بعضى موضوعات ناچارند بر ارزش هاى شخصى خود تكيه كند. آن ها ممكن است به طور نظام مند درباره اقتصاد فكر نكنند و ممكن است اصلا نخواهند درباره اقتصاد فكر كنند. اما آن ها بدون دركى اخلاقى قادر نخواهند بود دريابند كه سياستگذاران چه مى خواهند يا مشكلات سياسى را به مشكلات فنى تحليل اقتصادى برگردانند.
هنگامى كه اقتصاددانان براى تحقيق، مسائلى را برمى گزينند، مشكلات مشابهى بروز مى كنند. اقتصاددانان مى خواهند مشكلاتى را كه براى زندگى مردم اهميت دارند حل كنند. آن ها دوست دارند معضلات نظرى را به روش هايى كه با تعهدات اخلاقى آن ها تعارضى ندارند، حل كنند.
مطمئناً مطلوب نيست كه تعهدات اخلاقى اقتصاددانان الهام بخش پژوهش هاى آن ها نباشد. اقتصاد تنها به پژوهش صرف و حل معضلات اختصاص ندارد، بلكه با مشكلات عملى و فورى كه ما انسان ها با آن ها مواجه مى شويم نيز مربوط است. اگر اقتصاددانان از پرداختن به موضوعات اخلاقى خوددارى كنند، نخواهند دانست چه مسائلى مهم هستند. اقتصاددانان مهندسانى بى تفاوت نسبت به ارزش ها نيستند. در تعيين موضوعاتى كه بايد مورد مطالعه واقع شوند و نيز در مورد شيوه تفكر درباره چگونگى كاربرد اقتصاد براى حل مشكلات عملى، اقتصاددانان بايد موضوعات اخلاقى را مورد توجه قرار دهند. لازم نيست آن ها چندان نظام مند، خودآگاهانه يا دقيق عمل كنند، اما نمى توانند از اخلاق بكلى اجتناب ورزند.

دو مثال
اين بحث مملو از استدلال هاست، اما استدلال ها بدون ذكر مثال ها ديرياب و انتزاعى هستند. يك مثال خوب بهتر از صد صفحه استدلال مى تواند اهميت اخلاق را براى اقتصاد روشن سازد. وانگهى اخلاق فقط منطق نيست، احساسات نيز نقش خود را ايفا مى كنند، و براى پرداختن به احساسات، مثال ها نيز مفيد هستند. در اين قسمت، موضوع بحث ما اهميت اخلاق در اقتصاد نيست، بلكه از خلال مثال ها مى خواهيم نشان دهيم كه اخلاق چه قدر اهميت دارد. ما دو مثال را مورد بحث قرار خواهيم داد كه مثال اول اين دو، جار و جنجالى به پا كرده است.

1. يادداشت تكان دهنده
در دسامبر 1991، لورنس سامرز Lawrence Summers))، كه در آن زمان اقتصاددان برجسته بانك جهانى بود، يادداشت ذيل را براى برخى از همكاران خود فرستاد:
بين خودمان باشد، آيا نبايد بانك جهانى مشوّق انتقال هرچه بيش تر صنايع آلاينده به كشورهاى كم تر توسعه يافته LDC)) باشد؟ من مى توانم سه دليل اقامه كنم:
1. برآورد هزينه هاى آلودگى زيان بار براى سلامتى، بستگى به منافع پيش بينى شده از افزايش بيمارى و مرگ و مير دارد. از اين ديدگاه، مقدار معيّنى از آلودگى زيان بار براى سلامتى بايد در كشورى كه كم ترين هزينه را دارد به وجود آيد; يعنى كشورى كه داراى كم ترين دستمزدهاست. من فكر مى كنم كه در پس تخليه محموله هاى زباله هاى سمّى در كشورى كه پايين ترين دستمزدها را داراست، منطق اقتصادى قرار دارد و از نظر اخلاقى، اين انتقال بى اشكال است و بايد شجاعانه با آن روبه رو شويم.
2. هزينه هاى آلودگى احتمالا غير خطى هستند; زيرا هزينه افزايش اوليه آلودگى احتمالا بسيار پايين باشد. من همواره فكر مى كنم كه آلودگى كشورهاى كم جمعيت افريقايى فوق العاده كم است. كيفيت هواى اين كشورها در مقايسه با لوس آنجلس و مكزيكوسيتى احتمالا بى اندازه پايين است. تنها اين واقعيات تأسف بار وجود دارند كه بسيارى از آلودگى ها به وسيله صنايع غيرتجارى (حمل و نقل، توليد برق) ايجاد مى شوند، و اين كه هزينه هاى بخش حمل زباله هاى جامد آن چنان بالا هستند كه مانع مبادله ميان افزايش رفاه جهانى و آلودگى هوا و زباله ها مى شوند.
3. تقاضا براى محيط زيست پاكيزه به دلايل زيبايى شناختى و بهداشتى احتمالا داراى كشش درآمدى بالايى است. روشن است كه نگرانى درباره عاملى كه باعث تغيير يك در ميليون احتمال ابتلا به سرطان پروستات مى شود، در كشورهايى كه مردم در آن جا آن قدر طول عمر دارند كه مبتلا به سرطان پروستات شوند، به مراتب بيش از نگرانى در كشورهايى است كه از يك سو داراى مرگ و مير قريب 5% هستند و از سوى ديگر، احتمال مبتلا شدن به سرطان پروستات دويست در هزار است. همچنين نگرانى هاى مربوط به صنايع آلاينده هوا بيش تر درباره ذرات زيان بارى هستند كه قابل رؤيت مى باشند. اين آلاينده ها احتمالا اثر مستقيم چندانى روى سلامتى ندارند. پيداست كه تجارت كالاهايى كه نگرانى هايى را درباره آلودگى زيبايى شناختى به همراه دارند، مى توانند رفاه را افزايش دهند. در حالى كه توليد انعطاف پذير است، مصرف هواى پاك غيرتجارتى است.
مشكلى كه در مباحثى كه عليه تمامى اين پيشنهادها براى آلودگى بيش تر در كشورهاى كم تر توسعه يافته مطرح است (حقوق طبيعى نسبت به برخى از كالاها، دلايل اخلاقى، نگرانى هاى اجتماعى و فقدان بازارهاى مناسب) كم و بيش مى تواند در برابر هر پيشنهاد بانك جهانى براى آزادسازى مطرح شود و مورد استفاده قرار گيرد. (اكونوميست، 8 فوريه 1992، ص 66)
اين يادداشت با عنايت به محتواى كاملا گوياى آن، ارزش مطالعه و مرور چند باره دارد. سامرز جداً درصدد پيشنهاد برنامه بانك جهانى براى صادرات آلودگى به كشورهاى كم تر توسعه يافته نيست; چنين سياستى، هم با مشكلات فنى روبه روست و هم بحث هاى اخلاقى در مقابل آن وجود دارد. با اين حال، سامرز با هيجان خاطرنشان مى كند كه اعتراضات اخلاقى مشابهى بر ديگر سياست هاى بانك جهانى وارد است. نبايد تصور كرد كه سامرز براى خدمت به يك اعتقاد شخصى، اقتصاد را تحريف كرده، بلكه به عكس، منطق اقتصادى وى يك نمونه از اين افكار است. تنها خطاى او اين بوده كه مضامين ناخوشايندى را به قلم آورده است كه بيش تر اقتصاددانان ترجيح مى دهند آن ها را توضيح ندهند و يا اين كه دست كم در يادداشتى كه ممكن است خبر آن به مجله آكونوميست درز كند، بيان نكنند. ما بر اين مثال انگشت نهاديم; زيرا زمانى كه يك نظريه اقتصادى تا اين حد وقيحانه و آشكارا نفرت انگيز باشد، آسان تر مى توان محتواى بحث انگيز اخلاقى آن را دريافت.

منافع اقتصادى صدور آلودگى به كشورهاى كم تر توسعه يافته
آلودگى آب و هوا از راه هاى گوناگونى كيفيت زندگى را كاهش مى دهد. با اين حال، بسيارى از انواع آلودگى ها قيمت بازارى ندارند. كسى نمى تواند به فروشگاه لوازم خانگى برود و در برابر پرداخت 19 دلار و 95 سنت حجمى از هوا را تهيه و استنشاق كند كه 20% كم تر به وسيله مواد سمى شيميايى آلوده باشد. به دلايلى كه برخواهيم شمرد، در خصوص محدوديت آلودگى، كم تر بازارى يافت مى شود: اولا، به اين دليل كه تعيين تمامى منابع آلودگى آب و هوا ممكن نيست. (اگر شما تصميم بگيريد كه باقى مانده مواد سمى ضد علف هاى هرز را در فاضلاب تخليه كنيد، اصلا چه كسى خواهد فهميد؟) ثانياً، حتى اگر چنين كارى ممكن بود، دست يافتن به توافق ميان آلوده كنندگان براى بهبود آب و هوا به طور كمرشكنى گران مى شد. ثالثاً، هرگونه توافقى كه شما با آلوده كنندگان بكنيد، بر همسايه شما اثر خواهد گذاشت و به عكس، هنگامى كه در گوشه اى قدم مى زنيد، همان هوايى را تنفّس مى كنيد كه همسايه شما تنفّس مى كند. هر توافق عملى نيازمند همكارى ميان همسايگان شماست.
بنابراين، غالباً مهار آلودگى نيازمند يك اقدام جمعى است. يكى از راه هايى كه اقتصاددانان مى توانند از آن طريق به مهار آلودگى كمك كنند، برآورد هزينه هاى آلودگى است. اگر بازارهايى براى خريد و فروش آلودگى وجود داشت، اين اميد هم مى رفت كه بتوان هزينه هاى آلودگى را برآورد كرد. اقتصاددانان از طريق بررسى قيمت هاى مسكن مناطقى كه بجز از نظر كيفيت هوا از ساير جهات بسيار به هم شبيه هستند، مى توانند هزينه هاى آلودگى را براورد كنند. آن ها مى توانند از ميزان پولى كه براى صافى هاى هوا، صافى هاى آب يا شيشه هاى آب پرداخت مى شود، به نتايجى دست يابند. آن ها مى توانند با زيست شناسان در تعيين و براورد هزينه آسيب هاى واردشده به سلامتى كه از سوى مواد آلاينده ايجاد مى شوند، همكارى كنند. اقتصاددانان با اين روش ها شايد بتوانند تخمين بزنند كه مردم كشورهاى توسعه يافته چه مقدار مايلند براى كاهش آلودگى در محيط زيست خود بپردازند و از سوى ديگر، مردم كشورهاى كم تر توسعه يافته براى علاقه به پذيرش آلودگى بيش تر، چه مقدار مى خواهند غرامت بگيرند.
ممكن است مردم از زيان هاى ناشى از آلودگى بى خبر باشند; مردم يك كشور كم تر توسعه يافته ممكن است به دليل ناآگاهى از محتويات مواد آلاينده و زيان هايى كه احتمالا به بار مى آورند، يا ناآگاهى از احتمالات نشت آلاينده ها و آلوده كردن آب هاى سطحى، با پذيرش مواد سمى آلاينده در مقابل دريافت غرامت بسيار ناچيز، موافقت كنند. اگر خواست آن ها به پذيرش آلودگى بيش تر بر اساس چنين خطاهايى باشد، در آن صورت اين امر منعكس كننده منافع واقعى آن ها نيست.
سامرز مشكل خطاى مذاكره كنندگان كشورهاى كم تر توسعه يافته در تشخيص منافع خود را ناديده گرفته است; زيرا وى بر ارزيابى ميزان اشتياق مردم به رهايى از آلودگى در كشورهاى توسعه يافته يا ميزان خواست مردم براى پذيرش آن در كشورهاى كم تر توسعه يافته تكيه نمى كند، بلكه آنچه دلايل سه گانه وى تلاش دارند نشان دهند اين است كه چون مردم كشورهاى كم تر توسعه يافته از عقلانيت برخوردارند، بايد از فروش حقوق خود به مردم كشورهاى توسعه يافته در ازاى قيمتى كه مردم كشورهاى توسعه يافته مى خواهند بپردازند، خشنود باشند; زيرا هزينه هاى اقتصادى پيامدهاى افزايش آلودگى در كشورهاى كم تر توسعه يافته بسيار كم تر از كشورهاى توسعه يافته هستند و بدين روى، علاقه به پذيرش آلودگى بيش تر در كشورهاى كم تر توسعه يافته متّكى بر خطاهاى آنان درباره پيامدهاى انجام اين كار نيست.
اقتصاددانان براى تعيين هزينه هاى اقتصادى چيزهايى كه به معناى واقعى كلمه، خريد و فروش نمى شوند، روش هاى پيچيده اى به كار مى گيرند. در اين جا اگر برخى امور فرضى را در نظر بگيريم، بحث ساده خواهد شد: فرض كنيد آلودگى در بازار، قابل خريد و فروش باشد. به دليل آن كه آلودگى امر ناخوشايندى است، آنچه مصرف كنندگان مى خواهند بخرند، فقدان آلودگى است. اجازه دهيد كاهش آلودگى را، كه مصرف كنندگان مى خواهند بخرند، به عنوان واحدهايى از يك كالاى فرضى منحصر به فرد و با نشان كيفيت محيط زيستى (EQ) در نظر بگيريم. در اين جهانِ فرضى، كه در آن افراد مى توانند مستقلا واحدهايى از EQ خريدارى و مصرف كنند و بنگاه ها نيز مى توانند مستقلا واحدهايى از EQ را توليد و به بازار عرضه كنند، قيمت واحدهاى EQو هزينه كل آن چه قدر خواهد بود؟ آيا افراد عاقل و كاملا آگاه، كه در يك كشور كم تر توسعه يافته خاص در فقر زندگى مى كنند، مى توانند در فروش واحدهايى از EQ به افراد عاقل و كاملا آگاه، كه در يك كشور توسعه يافته و ثروتمند زندگى مى كنند، به توافق هايى دست يابند؟ اگر كشور فقير يكى از آن كشورهاى كم تر توسعه يافته كم تر آلوده باشد، كه سامرز به آن اشاره مى كند، در اين صورت، اين كشور فقير هم اكنون مقدار زيادى از كالاى EQارزان در اختيار دارد. ارزانى كيفيت محيط زيستى نه تنها به دليل فراوانى آن است، بلكه همان گونه كه سامرز خاطرنشان مى كند، به دلايل ذيل مى باشد:
1. ارزش افزوده محصول از طريق يك واحد اضافى از EQبسيار پايين خواهد بود.
2. هزينه هاى بهداشتى يا زيبايى شناختى، كه از كاهش اندكى از EQ به وجود مى آيند، بسيار ناچيز خواهند بود.
3. شهروندان كشور فقير به چيزهاى ديگرى نيز نياز دارند كه در درجه اوّل دوست دارند آن ها را خريدارى كنند.
از سوى ديگر، EQ در كشور ثروتمند پرهزينه و كمياب است. بنابراين، اگر قيمت يك واحد از EQ بسيار بالا يا بسيار پايين نباشد، در آن صورت، فروش واحدهاى EQ توسط افراد فقير به افراد كشور ثروتمند به نفع هر دو خواهد بود. امكان انجام معاملاتى با صرفه تنها هنگامى از بين خواهد رفت كه كشور فقير آن قدر آلودگى از كشور ثروتمند وارد كند كه هزينه كيفيت محيط زيستى در كشور فقير به اندازه كشور ثروتمند بالا باشد. اين امر تنها زمانى رخ مى دهد كه آلودگى در كشور فقير بسيار بيش تر از كشور ثروتمند باشد. با توجه به محروميت كشور فقير، محيط زيست نامطلوب هزينه هاى كم ترى براى افراد كشور فقير خواهد داشت و آن ها قاعدتاً تنها زمانى كه با مشكلات آلودگى به مراتب شديدترى مواجه باشند، حاضر مى شوند به اندازه افراد كشور ثروتمند براى كاهش آلودگى هزينه كنند.
بنابراين، اگر همه افراد عاقل و كاملا آگاه باشند و براى آن ها اين امكان فراهم باشد كه به راحتى به خريد و فروش و انتقال آلودگى يا كيفيت محيط زيستى بپردازند; در آن صورت، تجارت پر رونقى ميان كشورهاى توسعه يافته و كشورهاى كم تر توسعه يافته جهان به وجود خواهد آمد و آلودگى از كشورهاى توسعه يافته به سوى كشورهاى كم تر توسعه يافته سرازير خواهد شد. اما واحدهاى EQ را ـ متأسفانه ـ نمى توان به صورت فردى تملّك كرد و خريد و فروش نمود، انتقال آلودگى بين كشورها مشكل است. از اين رو، بانك جهانى مى تواند با تسهيل انتقال آلاينده ها به كشورهاى كم تر توسعه يافته، در ازاى پرداخت مقدارى غرامت، رفاه جهانى را افزايش دهد.
بى ترديد، صرف انتقال آلودگى به كشورهاى كم تر توسعه يافته بدون پرداخت هيچ غرامتى به آنان براى طرفين سودمند نيست و تنها كشورهاى توسعه يافته منتفع خواهند شد. اما از بُعد تحليل هزينه ـ فايده، اين گونه انتقال هنوز هم مى تواند به يك سود حاصل بينجامد; زيرا كشورهاى توسعه يافته مى توانستند به كشورهاى كم تر توسعه يافته غرامت بپردازند و در اين حال نيز از وضعيت بهترى نسبت به قبل برخوردار باشند. بنابراين، مى توان يادداشت سامرز را به عنوان بيان فوايد انتقال آلودگى بدون پرداخت غرامت از سوى كشورهاى توسعه يافته به كشورهاى كم تر توسعه يافته نيز تفسير كرد.

حوزه كارايى اخلاق
سه نكته اى كه سامرز در مقاله خود آورده است، نشان مى دهند كه مقدار غرامتى كه افراد عاقل كشورهاى توسعه يافته مى خواهند براى كاهش آلودگى بپردازند، بيش از مقدارى است كه افراد عاقل كشورهاى كم تر توسعه يافته براى قبول افزايش آلودگى بيش تر مطالبه مى كنند و نشان مى دهد كه اگر آلودگى به راحتى قابل مبادله باشد، در آن صورت در كشورهاى كم تر توسعه يافته آلودگى بيش تر خواهد شد. اما چرا كسى بايد بگويد كه آلودگى متأسفانه به وسيله صنايع غير تجارى توليد مى شود؟ چرا بايد كسى بگويد: روشن است كه تجارت كالاهايى كه نگرانى هايى در زمينه آلودگى زيبايى شناختى در پى دارند مى تواند باعث افزايش رفاه شود؟ چگونه مى توان تصور كرد كه كسى به اين نتيجه رسيده باشد كه بانك جهانى (بايد) انتقال بيش تر صنايع آلاينده به كشورهاى كم تر توسعه يافته را تشويق كند؟ چگونه كسى از اين ادعاها كه افراد تا چه ميزان عاقلانه و كاملا آگاهانه انتخاب مى كنند، به ادعاهايى مربوط به رفاه مى رسد، و از ادعاهاى مربوط به رفاه به ادعاهايى در مورد اين كه بانك جهانى چه بايد بكند، مى رسد؟ ما هنوز منطق استدلال سامرز را روشن نساخته ايم.
به نظر ما، استدلال سامرز را مى توان به صورت بند بند به شرح ذيل تقرير كرد:
1. هزينه هاى اقتصادى پيامدهاى افزايش آلودگى در كشورهاى كم تر توسعه يافته به مراتب، كم تر از منافع اقتصادى پيامدهاى كاهش آلودگى در كشورهاى توسعه يافته است. (مقدّمه)
2. افراد عاقل و كاملا آگاه در كشورهاى توسعه يافته حاضرند براى كاهش آلودگى، مبلغى بيش از آنچه كه افراد عاقل و كاملا آگاه در كشورهاى كم تر توسعه يافته براى پذيرش افزايش آلودگى مطالبه مى كنند، بپردازند. (استنتاج شده از بند 1)
3. به ازاى غرامتى متوسط (C) تمامى افراد عاقل و كاملا آگاه خواهان انتقال آلودگى از يك اقتصاد توسعه يافته به يك كشور كم تر توسعه يافته هستند. (استنتاج شده از بند 2)
4. اگر تمامى افراد عاقل و كاملا آگاه خواهان انجام مبادله باشند، در اين صورت، انجام آن موجب بهبود وضعيت آنان مى شود و رفاه همگان را افزايش مى دهد. (مقدّمه)
5. انتقال آلودگى از كشورهاى توسعه يافته به كشورهاى كم تر توسعه يافته و پرداخت غرامتى متوسط (C) وضعيت همگان را بهبود مى بخشد. (استنتاج شده از بند 3 و 4)
6. اقدام در جهت بهبود وضعيت افراد امرى مطلوب است. (مقدّمه)
7. انتقال آلودگى به كشورهاى كم تر توسعه يافته و پرداخت غرامتى متوسط امرى مطلوب است. (استنتاج شده از بند 5 و 6)
نتيجه اى كه از تقرير مجدّد بحث سامرز به دست مى آيد با اين قضيه كه بانك جهانى بايد مشوّق انتقال مسير صنايع آلاينده به كشورهاى كم تر توسعه يافته باشد، اندكى تفاوت دارد. اما اگر كسى بپذيرد كه مشاغل و درامدهاى حاصل از صنايع آلاينده «غرامتى مناسب» به شمار مى آيند، در اين صورت، اين تقرير، مجدّد مقاصد سامرز را براورده خواهد ساخت. كسى ممكن است چنين استدلال كند كه انتقال آلودگى به كشورهاى كم تر توسعه يافته با صرف نظر از پرداخت هرگونه غرامتى، امرى مطلوب است; زيرا در اين گونه انتقال، سود خالص وجود دارد. اما اثبات اين نتيجه ـ كه از نتيجه اى كه سامرز گرفته، زننده تر است ـ مقدّمات اخلاقى بحث انگيزى مى طلبد، و ما در اين جا درصدد اظهارنظر در مورد چنين استدلالى نيستيم.
استدلال مزبور حاوى دو مقدّمه اخلاقى ظاهراً قابل قبول است; يعنى گزاره هاى 4 و 6. آنچه در اين جا مهم است اين كه قبول كنيم اين اصول اجتناب ناپذيرند. سامرز خوب مى داند كه سرازير كردن آلودگى به كشورهاى كم تر توسعه يافته پرسش هايى اخلاقى برمى انگيزد، و در آخرين بند از يادداشت خود، به اختصار به برخى از آن ها اشاره كرده است. اما از لحن اين يادداشت (كه متوجه اقتصاددانان همتا بوده است و نه به عموم مردم) پيداست كه سه بند ذكر شده يك دليل علمى ارائه مى دهند، در حالى كه بند آخر اين يادداشت به اعتراضات اخلاقى پيش پا افتاده اى اشاره دارد. محتواى اخلاقى براى نشان دادن خود، منتظر بند آخر نمى ماند. سه بند ذكر شده بخشى از يك بحث اخلاقى هستند و اقتصادى كه سامرز عرضه مى كند، آكنده از اخلاق است.

نقش بانك جهانى در انتقال صنايع آلاينده به كشورهاى كم تر توسعه يافته
چنين مى نمايد كه اين نتيجه از مقدّمات استدلال مزبور به دست مى آيد، اما منطق آن روشن نيست، به ويژه آن كه ممكن است كسى بپرسد: چگونه مى توان تصور كرد كه بند دوم از مقدّمه اول حاصل شود يا چگونه از بند دوم، بند سوم استنتاج مى شود؟ اگر كسى نخواهد اين نتييجه را بپذيرد، بايد با يكى از روابطى كه ميان اين مقدّمات وجود دارد مخالفت كند و يا دست كم يكى از اين مقدّمات را زير سؤال ببرد.
جنجالى كه اين يادداشت به وجود آورد، نشان مى دهد كه بيش تر مردم حاضر به پذيرش نتيجه اين استدلال نيستند. اما ممكن است اين سر و صدا واكنشى اوليه و نسنجيده باشد; چرا كه بانك جهانى نبايد انتقال صنايع آلاينده را تشويق كند. اگرچه ما نمى توانيم ادعا كنيم از جانب تمامى كسانى سخن مى گوييم كه اين نتيجه را ناخوشايند يافته اند، اما در اين جا سه احتمال را مى توان مطرح كرد:
1. تشويق انتقال صنايع آلاينده به كشورهاى كم تر توسعه يافته به آلودگى هر چه بيش تر جهان خواهد انجاميد. كشورهاى توسعه يافته داراى انگيزه و قدرت اجرايى لازم براى اعمال سياست هاى مهار آلودگى هستند، در حالى كه كشورهاى كم تر توسعه يافته به دلايلى كه سامرز ارائه مى دهد، انگيزه كم ترى براى مهار آلودگى دارند و براى اجراى سياست هاى مهار آلودگى، با مشكلات بيش ترى مواجه هستند. به دليل آن كه بسيارى از پيامدهاى آلودگى متوجه كل جهان است، تشويق انتقال صنايع آلاينده به كشورهاى كم تر توسعه يافته پيامدهاى نامطلوبى در بر خواهد داشت.
2. اگرچه مردم، چه در كشورهاى توسعه يافته و چه در كشورهاى كم تر توسعه يافته، از انتقال صنايع آلاينده به كشورهاى كم تر توسعه يافته در ازاى پرداخت غرامتى معقول خوشحال خواهند شد، اما اين مبادله دور از انصاف است. قرارداد مشابهى را كه بين يك ميلياردر و يك تهى دست واقع شده است، در نظر بگيريد كه به موجب آن تهى دست حاضر مى شود در ازاى آش جوى روزانه و تشك كاهى، 16 ساعت در روزكار كند. طرفين قرارداد ممكن است عاقل و كاملا آگاه باشند و هر دو چه بسا به اختيار خود اين قرارداد را منعقد كرده باشند. اما اغلب مردم خواهند گفت كه فرد ميلياردر از تهى دست بهره كشى مى كند. مهم نيست كه تا چه ميزان اختيارى باشد، اما اين قرارداد ناعادلانه است. در واقع، اين مثال به تنهايى ممكن است بى عدالتى ناشى از تخليه مواد آلاينده در كشورهاى كم تر توسعه يافته را بى اهميت جلوه دهد; زيرا اين مثال هنگامى مى تواند اين بى عدالتى را به خوبى نشان دهد كه اين واقعيت در نظر گرفته شود كه قسمت اعظم محروميت در كشورهاى كم تر توسعه يافته ناشى از عملكرد كشورهاى توسعه يافته است. بهتر است به ميلياردر و تهى دستى مثال بزنيم كه درماندگى تهى دست ناشى از چپاول، رقابت يا فريب كارى قبلى ميلياردر باشد. اگر طرف ثروتمند باعث محروميت طرف ديگر باشد، بهره كشى از اين هم فاحش تر مى نمايد.
3. انتقال صنايع آلاينده به كشورهاى كم تر توسعه يافته آن ها را واقعاً در وضعيت بهترى قرار نمى دهد. بنابراين، يا در استدلال سامرز و يا در تصويرى كه وى از رفاه دارد، اشكالى موجود است. منافع اقتصادى اين گونه صنايع خسارت هاى ناشى از آن را جبران نخواهد كرد.
اگرچه اشكال اول مبنى بر اين كه انتقال صنايع آلاينده آلودگى جهانى را افزايش خواهد داد، يك اشكال جدّى است، اما نبايد چهارچوب اخلاقى سامرز را زير سؤال برد. به دليل آن كه آثار آلودگى به منطقه خاصى محدود نمى شود، استدلال هايى كه سامرز در خصوص منافع خالص انتقال آلودگى مطرح مى كند قابل قبول نيستند. اگر مبادله اى كه فقير و ثروتمند درصدد آن هستند پيامدهايى به اندازه Q داشته باشد كه هيچ هزينه و سودى براى فقير و ثروتمند ايجاد نكند، در آن صورت، اين مبادله لزوماً سود اجتماعى در بر نخواهد داشت. اگر زيان هاى آلودگى عمدتاً منطقه اى نيستند، در اين صورت، نمى توان نتيجه گرفت كه انتقال صنايع آلاينده سودمند خواهد بود. بنابراين، اهميت ندارد كه انتقال صنايع آلاينده چه قدر جذابيّت براى تجّار خاص داشته باشد.
اشكال دوم، كه بر حسب ناعادلانه بودن انتقال آلودگى به كشورهاى كم تر توسعه يافته بيان شده است، موجب غافلگير شدن سامرز نخواهد شد. او در بند آخر يادداشت خود، به چنين اشكالاتى اشاره كرده است، اما صرف نظر از اين اظهارنظر كه چنين اشكالاتى را كم و بيش مى توان عملا متوجه ساير طرح هاى بانك جهانى در مورد آزادسازى نمود، وى پيشنهاد ديگرى ارائه نمى دهد. همچنين اشكال ناعادلانه بودن انتقال آلودگى به كشورهاى كم تر توسعه يافته نشان مى دهد كه مقدّمه 6ـ مبنى بر اين كه اقدام در جهت بهبود وضعيت افراد امرى مطلوب است ـ بايد تعديل شود. اگر انجام اين كار مستلزم بى عدالتى شديد باشد، ممكن است اقدام به بهبود وضع مردم امرى مطلوب نباشد.
صرف گفتن اين كه انتقال آلودگى به كشورهاى كم تر توسعه يافته بهره كشى است، نشانگر نادرستى اين امر نيست. بيش تر مردم حاضرند در ازاى افزايش به اندازه كافى زياد رفاه، بى عدالتى بيش تر را تحمل كنند. پيش از تصميم گيرى درباره اين كه بهترين كار چيست، فرد بايد بداند كه منافع رفاهى تا چه ميزانى بزرگ خواهند بود و به چه مقدار بى عدالتى خواهند انجاميد. درك اين نكته كه چرا سامرز به اين مسائل نپرداخته، آسان است، اما درك اين كه فردى بدون پرداختن به اين مسائل از اين طرح راهبردى دفاع كند، امر دشوارى است. يكى از مطالب مهم و گم راه كننده اين يادداشت طرح اين نكته است كه صرف نظر از برخى انتقادات اخلاقى، پيامدهاى اين راهبرد آسان است.
سومين و آخرين اشكال به خوبى تقرير نشده است. اين اشكال اساساً فقط يك بيان شك گرايانه در مورد اين ادعاست كه فروش كيفيت زيست محيطى به كشورهاى توسعه يافته براى كشورهاى كم تر توسعه يافته واقعاً سودمند خواهند بود. اگر مطالب يادداشت سامرز درست باشند، اين شك گرايى بى پايه خواهد بود. اما آيا واقعاً مطالب يادداشت سامرز درست هستند؟
بر همين قياس، به آسانى مى توان اين سخن را كه وجود علاقه دو جانبه براى مبادله نشانگر وجود منفعت دو جانبه است، مورد ترديد قرار داد; زيرا طرفين مبادله ممكن است افرادى ناآگاه يا غيرمنطقى باشند. اما سامرز استدلال مى كند كه با فرض وجود پيامدهاى واقعى افزايش آلودگى در كشورهاى كم تر توسعه يافته، افراد عاقل در اين كشورها به ازاى دريافت پولى كم تر از آنچه افراد در كشورهاى توسعه يافته يابد خواهان پرداخت آن باشند، بايد خواهان پذيرش آلودگى باشند. در اين صورت، آيا اين نتيجه را در پى نخواهد داشت كه انجام اين معامله وضعيت دو طرف را بهبود خواهد بخشيد؟ اما اين نتيجه را به دنبال ندارد; زيرا بند دوم لزوماً از مقدّمه اول قابل استنتاج نيست. اگرچه هزينه هاى اقتصادى پيامدهاى آلودگى در كشورهاى كم تر توسعه يافته به مراتب از منافع اقتصادى در كشورهاى توسعه يافته كم تر است، اما افراد عاقل و كاملا آگاه مجبور نيستند ارزيابى بازار پيامدهاى آلودگى را بپذيرند. اگر بازارهايى وجود داشتند كه در آن ها تمامى انواع كيفيات زيست محيطى قابل خريد و فروش بودند، انتقالات گسترده اى از آلودگى به كشورهاى كم تر توسعه يافته به وقوع مى پيوستند. اما اين انتقالات لزوماً توسط عوامل درگير ترجيح داده نشده اند و لزوماً رفاه انسانى را افزايش نخواهند داد. ببينيم چرا؟
هزينه هاى اقتصادى زيان هاى ناشى از آلودگى در كشورهاى كم تر توسعه يافته به دليل پايين تر بودن دستمزدها و بهرهورى، بسيار پايين ترند; زيرا مردم به احتمال زياد، پيش از آن كه در اثر آلودگى آسيب ببينند، به دليل مسائل ديگر، جان خود را از دست خواهند داد و نيازهاى ضرورى ديگرى وجود دارند كه افراد در درجه اول، پول خود را صرف آن ها خواهند كرد. اما آيا هزينه ها و فوايد اقتصادى راهنماى قابل اعتمادى براى شناخت موارد زيانبخش و موارد مفيد مى باشند؟ با توجه به توزيع نابرابر ثروت در زمان حاضر، جلوگيرى از خسارات ويرانگر فوايد اقتصادى بيش ترى در كشورهاى ثروتمند در مقايسه با كشورهاى فقير به ارمغان خواهد آورد. اما اهميت اخلاقى خسارات ويرانگر نبايد متكى باشد به اين كه آيا قربانيان در كشورهاى ثروتمند زندگى مى كنند يا در كشورهاى فقير. بنابراين، كسى ممكن است به طور منطقى نسبت به اين تلقّى كه «هزينه ها و فايده ها» راهنماى «بايدها» هستند، اشكالات اخلاقى مطرح كند. به نظر مى رسد كه هزينه ها و قيمت ها داراى اهميت اخلاقى قابل بحثى هستند كه در آن ها نهاده شده اند.
يادداشت سامرز آميزه اى از تحليل اقتصادى و فلسفه اخلاق است، يا شايد صحيح تر آن باشد كه بگوييم: تحليل اقتصادى سامرز پيشاپيش حاوى مقدار اجتناب ناپذيرى از اخلاق است. ما ادعا نمى كنيم كه اثبات كرده ايم اخلاق در همه جا با اقتصاد آميخته است و نمى تواند جدا باشد و در اين جا، مطلب ما توضيحى است; اما به نظر مى رسد اقتصاد از نوعى كه يادداشت سامرز با مثال نشان داده، آكنده از تعهدات اخلاقى بحث انگيز است.

2. نسل هاى همپوش
شايد تعجب آور نباشد كه يادداشتى كه به بحث از مسائل راهبردى مى پردازد، بايد به حد زيادى داراى محتواى اخلاقى باشد. اما آيا اين مطلب در آن جا هم كه فردى به اقتصاد نظرى روى مى آورد، صادق است؟ مثال دوم ما نشان مى دهد منازعاتى كه بر سر نظريه پردازى بسيار كلى وجود دارند، گاهى اساساً بيش تر در ارتباط با اخلاق هستند تا علوم اثباتى.
يكى از مقالات نظرى مفيد و در خور توجه دهه 1950 الگوى نسل هاى همپوش پل ساموئلسون است. وى در مقاله مشهور خود، تحت عنوان «الگوى دقيق بهره وام مصرفى، صرف نظر از نقش اجتماعى پول در اقتصاد» اين مشكل را مطرح كرد. فرض كنيد افراد بخواهند براى دوران پيرى خود، كه قادر به توليد چيزى نيستند، پس انداز كنند و فرض كنيد كه هيچ چيز باقى نمى ماند تا از دوره اى به دوره بعد منتقل شود; حال اگر افراد بخواهند در دوران پيرى از گرسنگى نميرند، تنها كارى كه مى توانند انجام دهند اين است كه در طول سال هاى كارى خود، وارد معامله اى شوند كه به موجب آن، نسل جوان تر، به هنگام بازنشستگى، از آن ها حمايت كنند. در جهانى كه نسل هاى كارگران و بازنشستگان بىوقفه همپوشى دارند، الگوى نرخ هاى بهره چگونه خواهد بود؟
براى جداسازى تأثير خواست تأمين سال هاى پيرى از ديگر عواملى كه نرخ بهره را تحت تأثير قرار مى دهند، ساموئلسون الگوى ساده اى ارائه مى كند كه در آن هر كس دقيقاً در هر سه دوره زندگى مى كند. مردم در هر يك از دو دوره نخستين زندگى خويش، يك واحد كالاى مصرفى كاملا فاسدشدنى توليد مى كنند، در حالى كه در دوره سوم زندگى هيچ چيزى توليد نمى كنند. ساموئلسون براى سادگى بيش تر، نخست يك اقتصاد كاملا ثابت و سپس اقتصادى را كه با يك نرخ ثابت رشد و يك نرخ ثابت بهره دايم در حال رشد است، در نظر مى گيرد. در اين الگوها، نرخ بهره، كه برابر با نرخ رشد است، همه بازارها را شفاف مى سازد (برنامه همه افراد را هماهنگ مى كند) و علاوه بر اين، «بهينه پرتو» است. «بهينه پرتو» وضعيتى است كه در آن حالت، نمى توان بدون بدتر كردن ترجيحات يك فرد، ترجيحات فرد ديگر را بهتر كرد. در وضعيتى كه رشد جمعيت به هيچ وجه وجود ندارد، افراد مى توانند 31 محصول خود را در هر يك از دو دوره نخست، كه در آن توليد كننده هستند، پس انداز كنند و همان سطح مصرف (32 واحد) را در طول دوران بازنشستگى حفظ كنند.
در مقابل، فرض كنيم كه جمعيت در هر دوره 30% رشد مى كند. بنابراين، در زمان t ممكن است 1000000 بازنشسته، 1300000 كارگر ميان سال كه در دوره دوم زندگى خود هستند و 1690000 كارگر جوان كه در دوره اول زندگى خود هستند، وجود داشته باشد. در نمودار A ضخامت ستون افقى بيانگر تعداد افراد يك نسل است. در ازاى هر فرد بازنشسته 3/1 كارگر ميان سال و 69/1 كارگر جوان وجود دارد. نرخ بهره زيستى (نرخ بهره اى كه برابر با نرخ رشد جمعيت است) با نرخ 30 درصدى رشد جمعيت برابر است. بنابراين، كارگران ميان سال در ازاى هر «بوشل» از محصول خويش، كه پس انداز مى كنند، 3/1 «بوشل» در دوران بازنشستگى دريافت مى كنند، در حالى كه كارگران جوان در ازاى هر «بوشل» كه پس انداز مى كنند 69/1 «بوشل» (23/1) در دوران بازنشستگى دريافت خواهند كرد. ميزان پس انداز افراد بستگى دارد به اين كه آيا آن ها مى خواهند در طول عمر خود، مصرف كلى بيش ترى داشته باشند يا اين كه به يكسان سازى مصرف در تمامى دوران هاى زندگى خويش اهميت بيش ترى مى دهند. براى يكسان سازى مصرف در طول هر سه دوره، كارگران جوان و ميان سال، بايد حدود 41 محصول خويش را پس انداز كنند و مصرف آن ها در سراسر عمرشان تقريباً 25/2 واحد خواهد بود. مصرف 25/2 واحدى در سراسر عمرشان مى تواند از محصول سراسر عمرشان، كه تنها دو واحد است، بزرگ تر باشد; زيرا تعداد توليدكنندكان و در نتيجه، توليد كل در حال افزايش است. اگر افراد فقط به مقدار كل مصرف اهميت بدهند و به چگونگى توزيع آن در سراسر زندگى توجه نكنند، در آن صورت، يكسان سازى مصرف در سراسر سه دوره زندگى ارضاى ترجيحات را به حداكثر نخواهد رساند. براى نمونه، فرض كنيد كه تابع مطلوبيت U در هر فرد عبارت از) 2) + log (10C2) +log (10C1log (10C باشد كه در آن 1 Cمصرف دوره اول، 2 Cمصرف دوره دوم و 3 Cمصرف دوره سوم زندگى است. ما مقدار مصرف را در عدد 10 ضرب كرده ايم تا لگاريتم ها مثبت شوند. بنابراين، كارگران جوان ترجيح خواهند داد كه حدود85 درآمد خود را، و كارگران ميان سال حدود169 درآمد خود را پس انداز كنند و كارگران بازنشسته ترجيح مى دهند قريب 81 محصول را مصرف كنند. دراين حالت، مصرف كل در سراسر عمر قريب 6/2 واحد خواهد بود كه به طور قابل توجهى بيش از مصرف كل در آن حالتى است كه مصرف در طى دوره ها يكسان باشد.
چگونه مى توان به نرخ بهره زيستى دست يافت؟ اگر كارگران جوان منابع مالى را به بازنشستگان انتقال دهند، بازپرداخت همراه با سود، كه مورد انتظار كارگران جوان است، غالباً بايد از سوى كسانى باشد كه هنوز زاده نشده اند. اگر راهى براى الزام افرادى كه هنوز متولد نشده اند وجود نداشته باشد، تنها راه براى اجتناب از گرسنگى مردم در دوران بازنشستگى اين است كه كارگران ميان سال اموال را به كارگران جوان در ازاى بازپرداخت آن ها در دوره بعد و زمانى كه كارگران ميان سال بازنشسته خواهند شد) واگذار كنند. بنابراين، به نظر مى رسد اين معامله، كه تنها معامله اى است كه مردم مى توانند انجام دهند، به ولخرجى در دوران اوليه زندگى و تنگ دستى در دوران بازنشستگى منجر مى شود. اين الگوى مصرف از نتيجه الگوى نرخ بهره زيستى نازل تر است; زيرا اين الگو اولا، نامتعادل است و ثانياً، در يك اقتصاد در حال رشد منجر به مصرف كل كم تر در سراسر عمر مى شود. اگر صرفاً راهى براى الزام افرادى كه هنوز به دنيا نيامده اند وجود مى داشت، در آن صورت وضعيت همگان بهتر مى شد.
ساموئلسون دو روش را كه از طريق آن ها مى توان به نرخ بهره زيستى دست يافت، مورد بحث قرار مى دهد: روش اول از طريق يك قرارداد اجتماعى است كه در آن افراد به طور مشترك وظيفه حمايت از بازنشستگان را به عهده مى گيرند. روش دوم «پول رايج غيرقابل تبديل» است; پولى كه تنها به اين دليل ارزشمند است كه اين آگاهى عمومى وجود دارد كه افراد حاضر به پذيرش آن به عنوان مابازاى كالاها هستند. در صورتى مى توان به نرخ بهره زيستى دست يافت كه نسل هاى شاغل جوان و ميان سال پولى را كه بازنشستگان مى پردازند، قبول كنند. ساموئلسون خاطرنشان مى كند كه پول رايج غيرقابل تبديل، شباهت زيادى به قرارداد اجتماعى دارد.
تمامى اين مطالب يك نظريه پردازى مثبت آرمانى است كه آثار مكتوب فراوانى به وجود آورده است. با وجود اين، اگر كسى به مقاله بديع ساموئلسون و پاسخ هاى مستقيم ابالرنر (a.b 1959) و ويليام مك لينگ (a.b 1960) به دقت نظر بيفكند، تا حدى شگفت زده خواهد شد. شگفتى اول اين است كه ساموئلسون سؤالى را كه در آغاز درباره تأثيرات بر روى نرخ بهره علاقه به پس انداز براى دوران بازنشستگى فرد مطرح ساخته است، در وسط مقاله اش رها مى كند و در عوض، توجه خود را به اين واقعيت معطوف مى سازد كه نمى توان بدون پول رايج غيرقابل تبديل يا يك قرارداد اجتماعى به نرخ بهره زيستى (كه برابر با نرخ رشد است) دست يافت. اگر صرفه جويى هيچ گاه به پايان نرسد، نرخ بهره اى كه در بازار رقابت كامل در غياب پول رايج غيرقابل تبديل يا قرارداد اجتماعى به دست مى آيد «زير ـ بهينه» خواهد بود; وضعيت همه بدتر خواهد شد. اما اگر سرانجام، صرفه جويى به پايان برسد، در آن صورت با فقدان پول رايج غيرقابل تبديل يا قرارداد اجتماعى، همه افراد بجز دو نسل آخر، وضعيت بدترى خواهند داشت. هرچند اين دعاوى درباره اين كه وضعيت چگونه خواهد بود، بسيار نظرى هستند، اما منافع آن ها تقريباً به طور كامل دستورى هستند ; زيرا اساس اقتصاد رفاه بر اين ديدگاه استوار است كه بازارهاى رقابت كامل به نتايجى مى انجامند كه «بهينه پرتو» هستند. هم اقتصاددانانى كه از مداخله دولت براى جبران نارسايى هاى بازار يا شكست هاى بازار جانب دارى مى كنند و هم اقتصاددانانى كه با مداخله دولت در امور اقتصادى مخالفند، عموماً رقابت كامل را كمال مطلوب مى انگارند. اما در الگوى ساموئلسون رقابت كامل كمال مطلوب به شمار نمى آيد. مداخله در بازار به شكل قرارداد اجتماعى يا پول رايج غيرقابل تبديل، مى تواند رقابت كامل را بهبود بخشد.
اظهارات مك لينگ و لرنر شگفت آور است. آن ها مدعى اند كه خطاهاى تحليلى در اثر ساموئلسون يافته اند. اما در حقيقت، آن ها با ملاحظاتى دستورى حركت كرده اند. از موضع يك مطلوبيت گرا و از جناح چپ ساموئلسون، لرنر ارزش اخلاقى نرخ بهره اى را كه برابر نرخ رشد است، انكار مى كند. لرنر خاطرنشان مى كند كه حداكثر مطلوبيت متوسط در هر دوره زمانى مفروض، در صورتى به دست مى آيد كه مصرف در هر سه نسل برابر باشد. با فرض نرخ 30 درصدى رشد جمعيت و تابع مطلوبيت با مشخصات مزبور و به شرط اين كه مصرف يكسان باشد، مطلوبيت متوسط در هر دوره اى قريب 2 يوتيل است، در حالى كه طبق طرح ساموئلسون، مطلوبيت متوسط 75/1 يوتيل است. با اين وجود، شگفت انگيز اين است كه نرخ بهره زيستى ساموئلسون مصرف سراسر عمر بيش ترى را در اختيار هر فرد قرار مى دهد. (6/2 در مقابل 25/2 يوتيل) و بنابراين، از مطلوبيت بيش ترى برخوردار است.دليل اين كه طرح ساموئلسون مى تواند مصرف سراسر عمر بيش ترى در اختيار هر فرد قرار دهد، اگرچه مطلوبيت متوسط در هر دوره اى كم تر است و محصول نيز يكسان است، اين است كه در هر دوره اى، طرح ساموئلسون يوتيل بيش ترى را در اختيار بازنشستگان، كه تعدادشان نسبت به كارگران جوان و ميان سال كم تر است، قرار مى دهد. لرنر ادعا مى كند كه برترى ظاهرى طرح ساموئلسون همچون نامه هاى زنجيره اى، كه از خوانندگان خواسته مى شود آن را تكثير كنند و براى ديگران بفرستند، ساختگى است. مصرف كم تر در دوره اشتغال به كار و مصرف بيش تر در زمان بازنشستگى مستلزم سرمايه گذارى مولّد نيست و ذخاير موجود كالاها را افزايش نمى دهد. اين طرح صرفاً به هر كس يك ولخرجى در دوران بازنشستگى به ازاى تنگ دستى در دوره اشتغال پيشنهاد مى دهد و اين طرح تنها با اين فرض كه جمعيت (يا بهرهورى) با نرخ يكنواخت افزايش مى يابد، مى تواند آثار مطلوبى به بار آورد. اما رشد جمعيت نيز همانند نامه هاى زنجيره اى، روزى بايد پايان يابد. لرنر ادعا مى كند كه ساموئلسون در تلقّى تأمين بازنشستگى به عنوان پس انداز، به خطا رفته است; زيرا در الگوى ساموئلسون هيچ چيزى نمى تواند سرمايه گذارى شود يا از دوره اى به دوره ديگر انتقال يابد. در عوض، اين كه آيا تأمين اجتماعى مى تواند از برنامه هايى كه مبتنى بر انتقال هستند دقيقاً متمايز شود، در مناقشه بين ساموئلسون و لرنر نقش محورى دارند.
مك لينگ (از جناح راست) درباره راه حل نرخ بهره زيستى انتقاد مى كند; زيرا (به گمان ما) وى اين نتيجه را، كه تعادل رقابت كامل جذاب نيست، نمى تواند بپذيرد. مك لينگ پافشارى مى كند كه چون كسى نمى تواند وام هايى را كه كارگران جوان مى پردازند بازپرداخت نمايد، تنها راه پس انداز كردن براى دوران بازنشستگى را مستلزم اين مى داند كه كارگران جوان بيش از آنچه توليد مى كنند، مصرف نمايند. از اين طريق، مك لينگ نرخ بهره زيستى ساموئلسون را قابل قبول ندانسته، نتيجه مى گيرد كه پيامدهاى طرح ساموئلسون هيچ چيز فوق العاده اى نسبت به پيامدهاى رقابتى ندارد. اما مك لينگ در مخالفت با اين احتمال، كه نرخ بهره زيستى را بتوان با قرارداد اجتماعى ايجاد كرد، استدلال معتبرى ارائه نمى دهد. صرف نظر از بعضى ايرادها، تنها استدلال او اين است كه انتقال به بازنشستگان برخلاف نفع شخصى كارگران جوان است. بنابراين، آن ها از روى اختيار با انتقال موافق نخواهند بود و نرخ بهره صفر تعادلى تنها در صورتى مى تواند حاكم باشد كه مجرى قانون بر يك اساس ثابتى باقى باشد. اما مجرى قانون تنها هنگامى ضرورت مى يابد كه قرارداد اجتماعى در بين نباشد; زيرا چه به عنوان بازپرداخت و چه به عنوان هديه، به نفع شخصى هيچ كس نيست كه چيزى به بازنشستگان انتقال دهد. براى اين كه قراردادها بدين گونه عمل كنند، نياز به اعمال (قدرت) دارند. علاوه بر اين، اگر افراد اعتقاد داشته باشند كه اگر به قراردادهاى اجتماعى احترام بگذارند يا پول رايج غيرقابل تبديل را بپذيرند، نسل هاى بعد نيز چنين خواهند كرد، در اين صورت، احترام گذاشتن به قرارداد اجتماعى و پذيرش پول رايج غيرقابل تبديل به نفع آنان خواهد بود. بنابراين، روى هم رفته، بعيد به نظر مى رسد كه يك مجرى قانون بسيار قوى موردنياز باشد. آنچه مك لينگ را واقعاً مى آزارد يك موضوع دستورى است، نه يك موضوع تحليلى. در اين مثال فرضى، رقابت كامل به يك نتيجه مطلوبى نمى انجامد.

نتايج
ما معتقد نيستيم كه مثال ساموئلسون نشان دهنده تمامى تحقيقات در اقتصاد نظرى است. تكرار مى كنيم كه اهداف ما در هر دو بحث، چه الگوى «نسل هاى همپوش» ساموئلسون و چه يادداشت سامرز صرفاً توضيح مطلب است. مقاله ساموئلسون نشان مى دهد كه چگونه گاهى موضوعاتى اخلاقى با موضوعات اقتصادى، كه بسيار نظرى تلقى مى شوند، آميخته است; در حالى كه يادداشت سامرز نقش ملاحظات اخلاقى را در مباحث سياست گذارى توضيح مى دهد. اقتصاد در هر دو مورد، با مسائل مرتبط با رفاه اشخاص پيوند خورده است. هزينه ها و منافع اقتصادى عموماً با زيان ها و منافع ارتباط دارند و كاركرد روان بازارهاى رقابتى سودمند تلقّى مى شود. در هر دو مورد، موضوعات اخلاقى يك پيش زمينه را شكل مى دهند، و در هيچ كدام موضوعات عدالت و رفاه به آسانى از يكديگر تفكيك پذير نيستند. براى توضيح دقيق چگونگى ارتباط تنگاتنگ ميان اخلاق و اقتصاد، بايد تلاش فراوانى صورت گيرد. اما ما اميدواريم اين ادعا را، كه اخلاق در اقتصاد نقش مهمى ايفا مى كند، توجيه كرده باشيم.


پاورقيها:
1. Economic Analysis and Moral Philosophy, Daniel M. Hausman and Micheal S. Mcpherson.

2و3ـ محمدتقى مصباح، فلسفه اخلاق، تهران، اطلاعات، 1373، ص 10

4ـ دفتر همكارى حوزه و دانشگاه، مبانى اقتصاد اسلامى، تهران، سمت، 1371، ص 36.

5و6ـ محمدتقى مصباح، پيشين، ص 26، 27 و 41.



یک شنبه 18 اردیبهشت 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

اقتصاد نوين جهاني و انديشه اقتصادي در اسلام

چكيده:
در اين مقاله آموزه‏هاي قرآن و سنت و ديدگاههاي شماري از دانشمندان متقدم مسلمان، درباره وحدت نوع بشر و پيامدهاي آن، بر مقوله يكپارچگي اقتصادهاي جهان از راه تخصص و تقسيم كار در حال افزايش و برچيدن موانع از سر راه عبور آزادانه كالا، خدمات، نيروي كار و سرمايه مورد بررسي قرار گرفته است. سپس اين مقاله به بحث درباره ميزان همخواني اين ديدگاهها با معيارهاي «اقتصاد نوين جهاني» مي‏پردازد. نويسنده ادعا مي‏كند كه فلسفه‏اي، كه در تعاليم و تأليفات دانشمندان اسلامي ريشه و رشد يافته ترويج عدالت را براي رسيدن به يكپارچگي مطلوب اقتصادهاي جهان، امري ضروري تلقي مي‏كند.
با كمال تأسف، پارادايم اقتصاد نوين جهاني، فاقد چنين تعهدي نسبت به عدالت است. نويسنده بر اين نظر است كه كشورهاي اسلامي بايد، از جهاني شدن حمايت و در عين حال براي گنجاندن عدالت در الگوي جهاني سازي تلاش و كوشش كنند. با اين حال، اين نيز به تنهايي كافي نيست، اين كشورها بايد براي پياده سازي عدالت بيشتر در اقتصادهاي خود تلاش و تدابيري جهت رويارويي با چالشهاي جهاني شدن اتخاذ نمايند.
واژگان كليدي: اقتصاد جهاني، عدالت، اسلام

1- يكپارچگي اقتصادهاي جهان
مفهوم اقتصاد نوين جهاني، اساسا شكل نسبتا بازنگري شده اقتصاد نئوكلاسيك است. در دهه 1950 سوسياليسم و اقتصاد كينزي طرفداران بسياري داشت. تفكر غالب آن بود كه با صرف اتكا بر بازارها و قيمتها نمي‏توان، به توسعه دست يافت و لازم است، دولت نيز نقش غالبي ايفا كند. اما، شكست سوسياليسم در دهه‏هاي 1970 و 1980 همراه با بحران دولت رفاه، بر نظريه نقش بسيار زياد دولت، خط بطلان كشيد؛ حتي اقتصاد كينزي نتوانست به خاطر تورم ركودي دهه 1970 و ناتواني دولتها در امر استفاده از راهبرد كينزي جهت كاهش بيكاري اعتبار و موقعيت خود را حفظ كند. به همين خاطر اقتصاد نئوكلاسيك بار ديگر، رواج و رونق يافت.
بر اساس اقتصاد نئوكلاسيك، برچيدن نظارتها و آزاد سازي بازارها براي رسيدن به توسعه شتابان ضروري است. دولت بايد كمترين نقش را در اقتصاد ايفا كند. اقتصاد نوين جهاني، همين گرايش را برگزيده و بر آزادسازي تجارت، نقل و انتقال آزادانه سرمايه، نيروي كار، فن آوري و اطلاعات تاكيد مي‏ورزد. از آنجا كه قدرتهاي عمده غربي همراه با صندوق بين المللي پول (IMF) و بانك جهاني (WB) همين ديدگاه را اتخاد كرده‏اند، همه كشورها، به آزاد سازي اقتصاد خود، بويژه بخش تجارت، ترغيب - اگر نگوييم مجبور - مي‏شوند. ادعا مي‏شود كه ره آورد يك چنين آزاد سازي گشايش «فرصتهاي تازه‏اي، براي بازارهاي توسعه نيافته و گسترش فن آوري و مهارتهاي مديريتي است كه به نوبه خود نويد بخش بهره‏وري بيشتر و سطح زندگي بالاتر است.» (world Bank (1999/2000), world development report, P III) اين امر ضمن كمك به ارتقاي يكپارچگي اقتصادهاي جهان، توسعه اقتصادي همه كشورها را در پي خواهد داشت، هر كشوري كه در اين مسير، قرار نگيرد، به حاشيه رانده شده و در نتيجه، منابع دراز مدتش لطمه خواهد ديد.
با وجود اين كه ايده اقتصاد نوين جهاني، فلسفه اقتصادي مكتب نئوكلاسيك را مي‏پذيرد، از جهاتي، دست كم، از لحاظ نظري - اگر نگوييم عملي - با اقتصاد نئوكلاسيك فاصله دارد. [نظريه پردازان] اقتصاد نوين جهاني دريافته‏اند كه تنها، با توجه و تأكيد بر متغيرهاي اقتصادي، دستيابي به توسعه همه جانبه دشوار خواهد بود. از اين رو بحق ادعا مي‏شود كه توسعه، علاوه بر رشد اقتصادي، بايد اهداف اجتماعي مهم، از قبيل ريشه كني فقر، بهبود كيفيت زندگي و گسترش فرصتهاي آموزشي و بهداشت بهتر را نيز، در بر گيرد. از آنجا كه شكست بازار، تحقق اين اهداف را بدون كمك دولت مشكل مي‏سازد، نقش دولت كه در اقتصاد نئوكلاسيك خوب به آن توجهي نشده بود، نيز مورد تاكيد قرار گرفته است.(Ibid)
بدون ترديد اين تحول مثبتي است كه اقتصاد نوين جهاني نه تنها هدف يكپارچگي اقتصادهاي جهان از طريق آزاد سازي بيشتر را، به عنوان هدف برگزيده، بلكه با در نظر گرفتن شماري از متغيرهاي اجتماعي - اقتصادي و سياسي، كه براي تشويق رشد شتابنده حائز اهميت است، گامي فراتر از افق محدود اقتصاد نئوكلاسيك برداشته است. پرسشي كه در اين جا مطرح مي‏شود، اين است كه آيا مفاهيم يكپارچگي و آزاد سازي در انديشه اسلامي جايي داشته و آيا در اسلام متغيرهاي اجتماعي - اقتصادي و سياسي نيز در تحليلهاي اقتصادي، در نظر گرفته مي‏شده است يا خير؟
2- اسلام و اقتصاد نوين جهاني
هدف يكپارچگي اقتصادهاي جهان در انديشه اسلامي موضوع بديعي نيست. وحدت نوع بشر نتيجه اساسي و منطقي اصل بنيادين توحيد و اسلام است. وقتي خداوند واحد است، بشريت نيز نوع واحد است. تمايزها و تفاوتهاي ناشي از مليت، نژاد و رنگ، اعتباري بوده و در ديني كه مدعي برابري و برادري انساني است، جايگاهي ندارد. قرآن كريم با صراحت اعلام مي‏دارد كه در آغاز همه مردم امت واحد بودند، سپس اختلاف كردند (يونس، 19). برخورد منافع، تبعيض، استثمار و سوء استفاده از قدرت، موجب بروز اختلافات در ميان انسانها شده است، در حالي كه هدف نهايي اسلام آن است كه انسانها را از نو متحد كند (هود، 119).
براي دستيابي به يكپارچگي انسانها، راههاي متعددي وجود دارد. يكي از اين راهها ايجاد تفاهم بيشتر ميان مردم به وسيله تعامل و همكاري بيشتر، به منظور رفع يا دست كم كاهش تبعيضها، سوء تفاهمها و بر خوردهاست. نظر به اين كه اقتصاد در زندگي انسانها نقش مسلط را دارد، يكپارچگي اقتصاد كشورهاي مختلف فرايند يكپارچگي جامعه انساني را تسريع و وابستگي متقابل را تشديد خواهد نمود. با اين حال بدون رفع موانع ساختگي به وسيله آزاد سازي، جهت عبور آزادانه كالا، سرمايه، نيروي كار، فن‏آوري و اطلاعات تحقق يكپارچگي اقتصادها دشوار خواهد بود.
3- نقش عدالت در يكپارچگي
اسلام به روشني تصريح مي‏كند، كه اگر در تعامل انسانها، از انصاف و عدالت خبري نباشد، تلاش براي ايجاد چنين يكپارچگي راه به جايي نخواهد برد. از اينرو قرآن عدالت را به عنوان يكي از اهداف بعثت پيامبران اعلام مي‏دارد (حديد، 25). پيامبر گرامي اسلام صلي‏الله‏عليه‏و‏آله نيز بي عدالتي را مساوي با «جهل مطلق» دانسته است (مسلم، 1995؛ 4/56) زيرا بي‏عدالتي همبستگي را سست، تعارضات و تنشها را تشديد و مشكلات بشر را حادتر مي‏كند. بر اساس اين التزام به عدالت و انصاف، اسلام در دوران شكوفايي تمدن اسلامي تلاش كرد تا در ميان اقتصادهاي مختلف تحت قلمرو خود، يكپارچگي آميخته با عدالت و انصاف را پديد آورد.
اين يكپارچگي كه پيش از اسلام ـ بر اثر برخوردهاي قبيله‏اي در شبه جزيره عربستان و جنگهاي ويرانگر ميان ساسانيان و بيزانسيان كه براي تأمين مالي جنگهاي خود ماليات و تعرفه‏هاي سنگين بر مردم [و بدون نفعي براي مؤديان] وضع مي‏كردند و در نتيجه مانع از كار تجارت و توسعه مي‏شدند ـ تضعيف شده بود، پس از اسلام همه قلمرو حاكميت مسلمانان به بازار مشترك گسترده با حداقل ماليات، تغيير روز افزون اقتصاد، به اقتصاد پولي و نقل و انتقال آزادانه و بي خطر كالا، سرمايه و انسانها تبديل شد.
اين روند باعث رونق و گسترش تجارت از مراكش و اسپانيا در غرب، تا هندو چين در شرق، آسياي مركزي در شمال و آفريقا در جنوب شده بود. شاهد اين گسترش نه تنها مدارك تاريخي، بلكه سكه‏هاي اسلامي متعلق به قرن هفتم و يازدهم [ميلادي] است كه بر اثر حفاريهايي در كشورهاي پيرامون جهان اسلام، مثل روسيه، فنلاند، سوئد، نروژ، جزاير بريتانيا و اسكاتلند يافت شده‏اند.(Kramer (1952), P. 100, see also PP.101-60) اين امر به توسعه همه جانبه، از جمله زراعت، صنايع دستي و تجارت كمك و گسترش مهارتها و فنون صنعتي، كه ارزش هنري محصولات را تا سطح بي نظيري بالا مي‏برد، ميسر ساخت.(Udovitch (1970) , P. 104) در نتيجه درآمد همه مردم به نحو چشمگيري افزايش يافت. بنابراين منافع توسعه تنها در انحصار يك كشور قرار نمي‏گرفت، بلكه همگان بطور عادلانه در آن سهيم بودند.
4- عدالت در برابر گفتگو
آرمان يكپارچگي اقتصادهاي جهان ميان اسلام و ايده اقتصاد نوين جهاني مشترك است. با اين حال راهبرد رسيدن به اين يكپارچگي متفاوت است. در حالي كه اسلام بر عدالت مبتني بر معيارهاي اخلاقي تاكيد مي‏ورزد، اقتصاد نوين جهاني بر مذاكرات مبتني بر منافع شخصي اتكا دارد. و همين امر نقطه افتراق اين دو، از يكديگر است. اقتصاد نوين جهاني همچنان به ظواهر اقتصاد نئوكلاسيك دلبسته مانده است؛ اقتصادي كه قضاوت ارزشي در آن راه ندارد و بيشينه سازي ثروت و ارضاي خواسته‏ها را به مثابه اهداف اصلي و تأمين منفعت شخصي را مهمترين نيروي انگيزشي تلقي مي‏كند.
اين در حالي است كه بدون داوري قبلي درباره اين كه حق چيست و باطل كدام است و چه چيزي عادلانه و چه چيزي غير عادلانه و چه چيز مطلوب و چه چيزي نامطلوب است، اجراي عدالت امكان‏پذير نيست. تعيين اين كه حق و باطل چيست و چه چيز عادلانه و چه چيز غير عادلانه است، نيازمند قضاوت ارزشي است. حال پرسش اين است كه قضاوتهاي ارزشي چگونه بايد صورت گيرد؟ اين پرسش بسيار مهمي است كه تحقق بخشيدن به عدالت منوط به نحوه پاسخگويي به همين پرسش است. همه اديان عمده دنيا از جمله اسلام، بر اين نكته تاكيد دارند، كه قضاوت ارزشي بايد، مبتني بر معيارهاي اخلاقي الهام گرفته شده از وحي باشد. دوري اقتصاد نئوكلاسيك از قضاوت ارزشي آن را از داشتن يك مبناي اخلاقي براي تحقق عدالت محروم مي‏كند. اگر قضاوت ارزشي بر مبناي معيارهاي اخلاقي كنار گذاشته شود، آنگاه تنها راه تعيين و تشخيص صحيح از ناصحيح نفع شخصي خواهد بود؛ نفعي كه همه گروهها سعي مي‏كنند، از راه گفتگو به آن دست يابند. در اين قبيل گفتگوها غالبا اين ثروتمندان و قدرتمند انند كه مي‏توانند، در سايه قدرت سياسي و اقتصادي خود، حداكثر امتيازات را از آن خود كنند؛ قدرتي كه آنان از آن براي وا داشتن ضعفا به تسليم، بطور كامل استفاده مي‏كنند.
5- رهيافت چند رشته‏اي
درست همانطور كه مفهوم وحدانيت خداوند، در يكانگي بشريت متجلي است، در وحدت زندگي بشر نيز بازتاب دارد. در نتيجه نمي‏توان زندگي بشر را متشكل از بخشهاي كاملاً مجزا و نفوذناپذير دانست. تمام ابعاد زندگي بشر اعم از بعد اخلاقي، ذهني، اجتماعي، تاريخي، جمعيت شناختي و سياسي شديدا بهم پيوسته‏اند. اين ابعاد بر يكديگر تأثير دارند و از اين رو مطالعه اقتصاد، جداي از ساير جنبه‏هاي زندگي بشر مقدور نيست. گرچه براي سهولت تحليل، مي‏توان در كوتاه مدت برخي از متغيرها را ثابت فرض كرد؛ اما ناديده گرفتن آنها بطور مطلق، كاملاً غير واقع بينانه است. به همين خاطر عزم «اقتصاد نوين جهاني» در توجه به متغيرهاي اقتصادي و اجتماعي در خور ستايش است .
سهم دانشمندان مسلمان
ديدگاه اسلام، درباره وحدت انسان و حيات انساني از نخستين دوره تاريخ اسلام تا زمان ابن خلدون در انديشه اقتصادي اسلام نمود و بروز داشته است ؛ انديشه‏اي كه با الگوي پوياي اجتماعي - اقتصادي و سياسي ابن خلدون [(م 808 ه··.ق / 1406 م) كه در كتاب «مقدمه ابن خلدون» (43) تفصيل داده شده است]، به اوج خود رسيد. در اين الگو عصبيه يا همبستگي از جايگاهي محوري برخوردار است. منظور از عصبيه احساس گروهي يا حس همبستگي ميان مردم است، كه به كاستن از برخوردها و خصومتها كمك نموده، همكاري و اعتماد متقابل را تشويق و توسعه همه جانبه را شتاب مي‏بخشد. گر چه منظور ابن خلدون از «عصبيه» همبستگي ميان مردم در حوزه تحت اقتدار يك حاكميت بود، اما اين محدوديت، الزاما نتيجه تحديد ذهني ابن خلدون از «عصبيه» نبوده است. شايد اين امر معلول حمل و نقل و امكانات ارتباطي محدود در آن زمان بوده است.
با توجه به ارتباطات و فن آوريهاي پيشرفته عصر مدرن مفهوم «عصبيه» را بايد به معناي يكپارچگي ميان ملتهاي جهان و يكپارچگي همخوان با معارف اسلامي، اخوت انساني ميان اقتصادها و جوامع آنها دانست. اگر همكاري و اعتماد متقابل مي‏تواند، به پيشبرد توسعه در يك منطقه كمك كند، چرا به پيشبرد توسعه در كل جهان نتواند كمك كند.
ابن خلدون كوشيده است، تا به گونه‏اي مستدل توضيح دهد، كه چرا همكاري و اعتماد متقابل، برخاسته از عصبيه و يا حس گروهي روند توسعه را شتاب مي‏بخشد. همكاري و اعتماد متقابل به تقسيم كار و تخصصي شدن منجر مي‏شود كه اين نيز، به نوبه خود كارايي را بالا برده و توليد را چند برابر مي‏كند. از اين رو بر نقش تسهيل كننده‏اي [شتاب‏دهنده‏اي]، كه تقسيم كار و تخصص در توسعه اقتصادي و پيشرفت انساني ايفا مي‏كند، تاكيد مي‏ورزد. ابن خلدون، امكان پذيري مطلوب بودن خودكفايي را رد مي‏كند و هيچ ابهامي در اين مورد باقي نمي‏گذارد، آنجا كه مي‏گويد: «پر واضح است كه افراد بشر به تنهايي قادر به تأمين همه نيازهاي خود نيستند و براي اين هدف بايد با هم همكاري كنند. نيازهايي، كه گروهي از مردم با همكاري متقابل مي‏توانند آن را برآورده سازند چند برابر نيازهايي است كه افراد به تنهايي مي‏توانند آنها را بر آورده سازند.»(360)
اين امر حاكي از آن است كه تخصصي شدن حاصل از تقسيم كار براي رشد اقتصادي ضروري است. آنچه درباره افراد و گروهها صادق است، در باره ملتها نيز مصداق دارد. بنابراين، ابن خلدون طلايه دار نظريه مزيت نسبي است؛ نظريه‏اي كه شالوده نظريه امروزي تجارت بين الملل، بر آن بنا شده است.
ابن خلدون همچنين درباره اين كه چرا تجارت به امر توسعه كمك مي‏كند يك تحليل علمي ارائه داده است. او استدلال مي‏كند كه توسعه در گرو بخت و اقبال يا وجود معادن طلا و نقره نيست؛ (366) بلكه مولود فعاليت اقتصادي (360،366) و تقسيم كار است، (360) كه خود به بزرگي بازارها (403) و ابزارها (365) وابسته است. اما، ايجاد ابزارها مستلزم پس انداز است؛ كه ابن خلدون آن را «مازادهاي كنار گذاشته شده بعد از تأمين نيازهاي مردم» تعريف مي‏كند. (365) افزايش در اندازه بازار، تقاضا براي كالا و خدمات را افزايش مي‏دهد، در آمدها را بالا مي‏برد، دانش و آموزش را ارتقا (399،241) و توسعه را شتاب مي‏بخشد. (363،403)
از اين رو هم بر اساس آموزه‏هاي اسلام و هم بر اساس انديشه اقتصادي، در اسلام مبناي مستحكمي براي تشويق تجارت ميان ملتها وجود دارد، زيرا تجارت ميان ملتها رشد را بالا مي‏برد و هزينه زندگي را پائين و از اين رهگذر رفاه را به ارمغان مي‏آورد. به همين خاطر، براي اعمال محدوديتهاي تجاري كه مانع از يكپارچگي انسانها مي‏شود نمي‏توان هيچ توجيهي ارائه كرد.
اما، ابن خلدون نخستين دانشمند مسلمان نبود كه بر ضرورت تقسيم كار و تخصص تاكيد ورزيده باشد، حتي پيش از او نيز برخي از دانشمندان بر اهميت اين امر پاي فشرده‏اند. 300 سال، پيش از او، شمس الدين سرخسي (م 483 ه··.ق / 1090 م.) تصريح كرده است كه: زارع براي تهيه لباس براي خود، نياز به كار نساج دارد و نساج براي خوارو بار خود و پنبه‏اي كه لباس از آن ساخته مي‏شود، نياز به كار كشاورز دارد... به اين ترتيب هر يك از آنها با كار خود به ديگري كمك مي‏كند...(سرخسي: 30/264) جعفر الدمشقي (م پس از 570 ه··.ق / 1175م) در نوشته‏اي حدود يك قرن پس از سرخسي اين نظريه را بيشتر بسط مي‏دهد، آنجا كه مي‏گويد: «به دليل كوتاهي عمر بشر، هيچ كس نمي‏تواند خود را با همه فنون مجهز كند. اگر كسي در صدد اين كار بر آيد، نخواهد توانست در همه اين مهارتها از ابتدا تا انتها به استادي برسد. صنايع، همه لازم و ملزوم يكديگر و وابسته به همديگر ند. ساختمان نياز به نجار دارد و نجار نيازمند آهنگر است. آهنگر نيازمند كارگر معدن و همه اين صنايع نيازمند ساختمانند. از اين رو مردم تحت هر شرايط در شهرها گرد هم آمده‏اند تا نيازهاي متقابل خود را به ياري همديگر برآورده سازند.» (20/111)
گرچه اين دانشمندان، معمولاً درباره تعامل ميان افراد و گروهها سخن رانده‏اند، اما تحليلهاي آنان را مي‏توان به ملتها بسط داد و بطور قانع كننده‏اي اثبات كرد كه تقسيم كار و تخصص براي دولتها نيز اجتناب‏ناپذير است، زيرا هيچ كشوري نمي‏تواند، بطور كامل خود كفا باشد. وجود همكاريهاي متقابل بيشتر توسعه بازار براي افراد و همچنين كشورها را در پي داشته و همبستگي بيشتر را موجب مي‏شود. همبستگي بيشتر اعتماد متقابل را بيشتر مي‏كند، تجارت و توسعه را شتاب مي‏بخشد و همبستگي و يكپارچگي را كه جزء اهداف مهم اسلامند، بيش از پيش استحكام مي‏بخشد.
افزون بر اين، درست برعكس اقتصادهاي نئوكلاسيك، دانشمندان مسلمان در تحليهاي خود يك رهيافت چند رشته‏اي اتخاذ كرده‏اند و توجه خود را عمدة بر متغيرهاي اقتصادي متمركز نكرده‏اند. آنان سعادت عمومي بشر را حاصل تعامل بين شماري از عوامل اقتصادي و همين طور معنوي، اجتماعي، جمعيت شناختي، تاريخي و سياسي مي‏دانستند؛ عواملي كه چنان با هم در آميخته‏اند كه هيچ يك از آنها بدون كمك ديگري نمي‏تواند نقش مطلوبي ايفا كند.
نظارت خوب كه در حال حاضر، بانك جهاني بر آن پاي مي‏فشارد، يكي از مؤلفه‏هاي اساسي اين نگرش فرا رشته‏اي دانشمندان اسلامي را تشكيل مي‏داد. اين رهيافت فرا رشته‏اي در الگوي پوياي اجتماعي - اقتصادي و سياسي مقدمه ابن خلدون به نقطه اوج خود رسيد. از اين رو گنجاندن متغيرهاي اجتماعي - اقتصادي و سياسي در تحليلهاي متعلق به اقتصاد نوين جهاني در انديشه اقتصادي اسلام چيز تازه‏اي نيست.
8- تاكيد بر عدالت در انديشه اقتصادي اسلام
در عين حال، ابن خلدون همانند اسلاف خود درك كرده بود كه تقسيم كار و تخصص بدون رعايت عدالت و انصاف، در روابط انساني نمي‏تواند، استمرار يابد. اين عدالت است كه به توزيع عادلانه ثمرات توسعه، ميان دست اندركاران آن كمك مي‏كند و از اين رهگذر محيط خلاقي براي همبستگي ايجاد مي‏كند. فقدان عدالت نه تنها به اعتماد متقابل لطمه مي‏زند، بلكه انگيزه تلاش، سرمايه گذاري و نوآوري را كاهش مي‏دهد. در نتيجه، توسعه مورد نظر در توليد كه همان هدف تخصصي شدن است، تحقق نخواهد يافت. بنابراين بازارها گسترش نيافته و توسعه شتاب نخواهد گرفت.
در طول تاريخ اسلام، همه فقهاي برجسته، بدون استثناء، عدالت را جزء جدا نشدني فرايند توسعه قلمداد كرده‏اند. ابو يوسف (م 182 ه··.ق / 798 م.) به هارون الرشيد (م 193 ه··.ق / 809 م.)، خليفه وقت يادآوري كرد كه اجراي عدالت در رفتار با خطاكاران و ريشه كني بي عدالتي پيشرفت را تسريع مي‏كند. (ابو يوسف، 1353 ه··: 111)
الماوردي (م 450 ه··.ق / 1058 م.) استدلال كرده است كه عدالت جامع، باعث ايجاد همبستگي، نظم و قانون، توسعه كشور، افزايش ثروت، رشد جمعيت و امنيت مي‏شود و اين كه «هيچ چيز زودتر از بي عدالتي ويراني جهان و تخريب وجدان مردم را به همراه ندارد.» (الماوردي، 1955: 125)
ابن تيميه (م 728 ه·· / 138 م) عدالت را، نتيجه بديهي توحيد مي‏دانست. (ابن تيميه 1961، معجم الفتاوي، 18 / 165) از اين رو به اعتقاد وي «اجراي عدالت نسبت به هر چيز و هر كس واجب و بي عدالتي نسبت به هر چيز و هر كس ممنوع است. بي عدالتي چه نسبت به يك نفر مسلمان يا غير مسلمان يا حتي نسبت به فرد غير عادل مطلقا مجاز نيست.» (ابن تيميه، 1961: 18 / 166؛ همچنين ابن تيميه، 1986: 5 / 127) ابن‏خلدون نيز با صراحت اظهار داشته است كه پيشرفت بدون عدالت امكان‏پذير نيست. (287) او تا آنجا پيش رفته است كه تاكيد مي‏كند «بيدادگري بر خط پيشرفت نقطه پايان مي‏گذارد» (288) و اين كه انحطاط و زوال سعادت، نتيجه محتوم بي عدالتي و قانون شكني است.
در عين حال به گمان ابن خلدون، عدالت نيازمند وجود يك واضع [قانونگذار]، نيروي مهار كننده يا حاكميت سياسي است كه زمينه را براي عملكرد صحيح بازارها و محيط مناسبي را براي رسيدن به توسعه همراه با عدالت فراهم كند.(3-302) در بازار بين المللي نيز بايد شخصي يا نهادي اين نقش را به عهده گيرد، تا مانع از آن شود كه ثروتمندان و كشورهاي قدرتمند، كشورهاي فقير را وادار به تسليم كنند. براي ايفاي چنين نقشي چه جايگاهي مناسب‏تر از سازمان تجارت جهاني؟
اگر سازمان تجارت جهاني، نتواند عدالت و برخورد منصفانه را در تجارت بين المللي تضمين كند، اين نهاد در امر دستيابي به هدف ارتقاي يكپارچگي اقتصادهاي جهان موفق نخواهد شد. با كمال تأسف سازمان تجارت جهاني، براي ايفاي چنين نقشي ساخته نشده است. اين نهاد تحت نفوذ كشورهاي قدرتمند صنعتي قرار دارد كه از توان اقتصادي و سياسي خود جهت تعقيب اغراض خود استفاده مي‏كنند و سازمان تجارت جهاني به ابزاري در دستان آنها تبديل شده است.
جان مايه انديشه اقتصادي اسلام در مورد يكپارچگي اقتصادهاي جهان اين است كه خدا واحد است؛ بنابراين بشر نيز واحد است، زندگي انساني نيز واحد و غير قابل تقسيم به بخشهاي مجزا است. يكپارچگي ملتهاي مختلف در سراسر جهان آرمان اساسي انسان است و راه رسيدن به اين آرمان، عبارت است از اعتماد و اتكاي بيشتر بر نقل و انتقال آزادانه كالا، انسانها، سرمايه و اطلاعات. ايجاد موانع ساختگي، تنها باعث عقيم ماندن آرمان رسيدن به وحدت بشر و افزايش رفاه همگاني است. با اين همه در صورتي كه عدالت تأمين شود، يكپارچگي پايدار هم مي‏تواند تحقق يابد. وقتي پاي عدالت در ميان نباشد، به رغم پيشرفت، ابتدا ممكن است، يكپارچگي پيشرفت كند، اما پس از آن كه ملتها پي ببرند كه مزايا و دستاوردهاي يكپارچگي بطور منصفانه توزيع نمي‏شود، طرح يكپارچگي نقش بر آب خواهد شد.
8- عدالت و اقتصاد نوين جهاني
اقتصاد نوين جهاني، با وجود آن كه بر مقوله يكپارچگي اقتصادي پاي مي‏فشارد، براي عدالت جايگاه مهمي، كه سزاوار آن است و جايگاهي كه در اقتصاد اسلامي به آن داده شده است، قائل نيست. يكي از لوازم عدالت اين است كه با همقطاران بايد، برخورد برابر و با نابرابرها بايد برخورد نا برابر داشت. اين عبارت به اين معناست كه در همان حال كه صادرات كشورهاي صنعتي افزايش مي‏يابد، صادرات كشورهاي در حال توسعه نيز بايد افزايش يابد، بلكه بايد با نرخ بالاتر از كشورهاي صنعتي افزايش يابد تا به افزايش سهم اين كشورها در تجارت جهاني و كاهش شكاف بين كشورهاي فقير و غني منجر شود.
با وجود اين تا زماني كه همه موانع از سر راه صادرات كشورهاي در حال توسعه به كشورهاي صنعتي برچيده نشده باشد، سهم آنها در صادرات جهاني افزايش نخواهد يافت. گسترش صادرات كشورهاي در حال توسعه، بدون دستيابي به توسعه شتابان به گونه‏اي كه توانايي آنها را براي توليد، جهت صادرات با قيمتهاي رقابتي ارتقا دهد، امكان‏پذير نيست. با كمال تأسف اين توسعه شتابان در حال شكل گيري نيست. در اين صورت، حاصل آزاد سازي چيزي جز افزايش واردات كشورهاي در حال توسعه و نابود كردن ظرفيت توليديي كه آنها توانسته‏اند از پيش ايجاد كنند، نيست.
براي اثبات اين كه آزاد سازي به امر توسعه كمك مي‏كند، بر نمونه معدود كشورهاي موفق، بيش از اندازه تاكيد مي‏شود. چيزي كه از نظر دور مانده است، اين است كه تايوان، كره، و شماري از كشورهايي كه در گسترش صادرات موفق بوده‏اند، در ابتدا، تا اندازه زيادي به حمايت دولت متوسل شده بودند. (ر.ك: Chapra (1996): 180)
آنان براي به حداقل رساندن واردات كالاهاي غير ضروري، منتهاي سعي خود را به كار بستند. علاوه بر اينها، در اغلب الگوهاي تاريخي توسعه، از آلمان گرفته تا ايالات متحده و ژاپن حمايت دولت مؤثر بوده است. اين كه از كشورهاي در حال توسعه بخواهيم كه كاري را انجام دهند كه كشورهاي توسعه يافته انجام نداده و در حال حاضر نيز آن را انجام نمي‏دهند، توصيه‏اي غير واقع بينانه است.
دليل اين امر، آن است كه كشورهاي مختلف، در مراحل مختلفي از توسعه قرار دارند و به همين خاطر محيط اجتماعي - اقتصادي و سياسي آنها براي توسعه و افزايش صادرات مشابه نيست و لازم است محيط مناسبي براي رشد ايجاد شود. يكپارچگي تنها زماني بستر ساز توسعه در كشورهاي فقير خواهد شد كه آنها بتوانند در بازار صادرات رقابت نمايند. اما اين برخورداري از قابليت بيشتر براي رقابت نيروي كار سالم و تحصيلكرده و زير ساختهاي اجتماعي و فيزيكي كافي را مي‏طلبد؛ چيزي كه در حال حاضر فراتر از امكانات مالي اغلب كشورهاي فقير است. اين كشورها منابع لازم را براي ايجاد و اداره چتر حمايتي و آموزش و استخدام مجدد نيروي كاري كه بر اثر جهاني شدن بيكار شده‏اند، در اختيار ندارند.
اين مسأله جوّ را آبستن اغتشاشات اجتماعي و بي ثباتي سياسي مي‏سازد. به اين خاطر اين كشورها تا زماني كه دست ياري كشورهاي ثروتمند به كمك آنها نشتابد، نمي‏توانند، از حداكثر مزاياي جهاني شدن، منتفع شوند.
با كمال تاسف از اين دست ياري كننده خبري نيست. آن گونه كه جفري ساش [Jefferey Sach] به درستي خاطر نشان كرده است: «كمك‏هاي ايالات متحده براي فقيرترين كشورهاي جهان سالانه 5 دلار به ازاء هر امريكايي است. كشوري كه در آمد سرانه آن 000/36 دلار مي‏باشد. اين مسأله سبب مي‏شود كه ساير كشورهاي ثروتمند نيز تلاشهاي خود را محدود كنند. بقيه حرفها، همه خطابه‏هاي پر طمطراق و مطنطن از گروه هفت [هفت كشور بزرگ صنعتي جهان يا [G7، صندوق بين المللي پول (IMF) و بانك جهاني بيشتر ادا بازي است و بس.» (Sach (2001), p.15)
كشورهاي در حال توسعه نيز نياز دارند كه به بازارهاي كشورهاي ثروتمند دسترسي داشته باشند. اما اين دسترسي در بخشهايي كه كشورهاي در حال توسعه در آنها از مزيت نسبي برخوردارند با مانع حمايتهاي دولتي كشورهاي ثروتمند روبروست. همچنين لازم است كه مسائل مرتبط با مهاجرت نيروي كار و انتقال فن‏آوري به شيوه‏اي صورت گيرد كه بتواند به تسريع توسعه در كشورهاي فقير كمك كند.
دسترسي به كمكهاي مالي و به بازارهاي آزاد، هر دو به پيشبرد توسعه در كشورهاي در حال توسعه كمك خواهد كرد. منافع اين توسعه، در قالب افزايش صادرات كشورهاي صنعتي به كشورهاي در حال توسعه، به آنان نيز انتقال خواهد يافت و نفع آن به همه خواهد رسيد. بهر حال اگر كشورهاي در حال توسعه به رشد دست نيابند، در آن صورت كشورهاي صنعتي نيز نمي‏توانند، در امر افزايش صادرات خود جز براي مدت كوتاهي آن هم به بهاي توسعه و اشتغال در كشورهاي در حال توسعه، موفق شوند. بيكاري از هم اكنون، يكي از جدي‏ترين معضلات، در اغلب كشورهاي در حال توسعه است و هر گونه افزايش معنادار آن، اين كشورها را از لحاظ اجتماعي و سياسي به ورطه بي‏ثباتي خواهد كشاند. كشورهاي صنعتي، غرق در تعقيب و تلاش مفرط براي تأمين منافع شخصي، نتوانسته‏اند، اين نتيجه پژوهش‏هاي تجربي را به خاطر بسپارند، كه چند مورد استثنا صادرات كشورهاي در حال توسعه بر دستمزدها و اشتغال در كشورهاي صنعتي تأثير نسبتا محدودي دارد. و اين امر نشان مي‏دهد كه آنان با دشواريهاي اجتماعي بي ثبات كننده‏اي كه كشورهاي در حال توسعه با آن مواجه‏اند ، دست به گريبان نيستند. از اين رو عدالت اقتضا مي‏كند، كه با كشورهاي در حال توسعه به گونه‏اي متفاوت برخورد شده و به آنان اجازه داده شود كه تا زمان برخورداري از موضع و توان رقابت با كشورهاي در حال توسعه به حمايت متوسل شوند. بي ترديد اين فرجه نبايد نامحدود باشد، بلكه بايد براي زماني محدود و مناسب در نظر گرفته شود. به علاوه كشورهاي در حال توسعه، تا زماني كه توان ايجاد بستر مناسب و لازم را براي آزاد سازي بازارهاي ارزي خود نيافته‏اند و جهت دفاع از واحد پولي خود، ذخيره كافي نيا اندوخته‏اند، نبايد مجبور به آزاد سازي بازارهاي ارزي خود شوند.
فقدان عدالت در الگوي اقتصاد نوين جهاني، به تاكيد بيش از اندازه، بر مذاكره منجر شده است. تجربه نشان داده كه در مذاكرات، اين كشورهاي فقيرند كه معمولاً بايد كوتاه بيايند، در حالي كه قدرتمندان مي‏توانند، هر چه را كه مي‏خواهند پيش ببرند. مذاكرات طولاني و اعمال فشار از سوي كشورهاي قدرتمند صنعتي، ورود به سازمان تجارت جهاني (WTO) را به مسأله‏اي پيچيده و وقت گير تبديل كرده است.
از اين رو چندي پيش آقاي دكتر احمد محمد علي، رئيس بانك توسعه اسلامي، بحق خاطر نشان كرد كه ورود كشورهاي در حال توسعه به سازمان تجارت جهاني مثل گذر از جنگل متراكم است با راههاي پيچ در پيچ و علفهاي انبوه و جانوران غول آساي آدمخوار.(Islamic Development Bank (1997), p.1)
كشورهاي صنعتي هر قدر كه بتوانند، براي امتياز گرفتن از كشورهاي در حال توسعه از قدرت اقتصادي خود استفاده مي‏كنند. شاهد اين مدعا اين واقعيت است كه در سال 1997 كشورهاي صنعتي بطور متوسط 8/6 كارشناسان بسيار با كيفيت اداري خود را به كار پي‏گيري مذاكرات روح فرسا و پيچيده حقوقي، در سازمان تجارت گماردند. كشورهاي در حال توسعه، تنها توانستند بطور متوسط نصف آن تعداد را جمع آوري كنند.(Worls Bank (1999-2000), P. 55) حتي همين تعداد نيز احتمالاً به اندازه مذاكره كنندگان كشورهاي صنعتي، آموزش ديده و كار آزموده نبودند . از اين گذشته، اين ميانگين براي كشورهاي در حال توسعه نيز گمراه كننده است. زيرا شماري از كشورهاي فقيرتر آنان، حتي كمتر از حد ميانگين نيروي ورزيده دارند و از اين رو براي ادامه مؤثر مذاكرات از آمادگي كمتري برخوردارند. بنابراين كشورهاي در حال توسعه نمي‏توانند، مناسب‏ترين شرايط را براي تجارت خود بدست آورند.
اين واقعيت كه كشورهاي بزرگ صنعتي، بر كشورهاي توليد كننده نفت، فشار مي‏آورند كه عرضه نفتشان را با هدف پايين آوردن قيمتهاي بين‏المللي نفت، افزايش دهند، تصوير روشني از اين بي عدالتي بدست مي‏دهد. اين واقعيت كه افزايش عرضه نفت منافع حاصل از نفت را براي كشورهاي توليد كننده كاهش مي‏دهد و در نتيجه توانايي آنها در امر تأمين مالي توسعه را پايين مي‏آورد، براي كشورهاي بزرگ مايه نگراني نيست. در حالي كه اين تاكتيك با مقتضاي عدالت مغايرت دارد؛ زيرا عدالت ايجاب مي‏كند كه كشورهاي صنعتي از ماليات خود بر نفت بكاهند؛ مالياتي كه در برخي كشورها معادل 75درصد قيمت نفت پس از استخراج است. به علاوه فرآورده‏هاي پتروشيمي كه صادرات عمده كشورهاي توليد كننده نفت را تشكيل مي‏دهد، نيز در معرض محدوديتهاي تجاري قرار دارد. همينطور محصولات كشاورزي و نساجي كه بخش اعظم صادرات اغلب كشورهاي در حال توسعه را تشكيل مي‏دهد. يارانه‏هاي اعطايي از سوي كشورهاي صنعتي به بخش كشاورزي، بيش از همه زيان بخش است. اين يارانه‏ها قيمت محصولات زارعي كشورهاي صنعتي را بطور ساختگي در بازارهاي جهاني پايين مي‏آورد و به تبع آن، صادرات اين كالاها از سوي كشورهاي در حال توسعه را غير رقابتي مي‏سازد.
آنچه از نظر دور مانده است، اين است كه كشورهاي در حال توسعه در كشاورزي مزيت نسبي دارند و اگر اين يارانه‏هاي اعطايي از سوي كشورهاي صنعتي مانع از رشد صادرات كالاهاي كشاورزي توسط كشورهاي در حال توسعه گردد، اين كشورها نخواهند توانست، به مازاد صادراتي كه لازمه بدست آوردن ارز جهت توسعه كشاورزي و صنايع آنهاست، دست يابند. در نبود مازاد صادرات، كه نياز مبرم اين كشورهاست. آنان مجبور مي‏شوند دست به استقراضهاي سنگين بزنند. استقراض سنگين بار خدمات بدهي آنان را افزايش مي‏دهد و بر منابع موجود براي توسعه بيش از پيش فشار وارد مي‏آورد. بايد در نظر داشت، در چنين محيط ناعادلانه‏اي رسيدن به يكپارچگي اقتصادهاي جهان، از نوعي كه اسلام طرفدار آن است و متفكران مسلمان در آثار خود بر آن پاي مي‏فشارند، امكان‏پذير نيست.
9- بذرهاي شكست
در حال حاضر، به رغم آن كه كشورهاي فقير، اقدام به آزاد سازي بازارهاي خود كرده‏اند، كشورهاي ثروتمند سرسختانه به حمايت گرايي خود، بويژه در حوزه‏هايي مانند نساجي، كشاورزي و پتروشيمي ادامه مي‏دهند. در نتيجه نابرابريهاي درآمدي، ميان كشورهاي فقير و غني افزايش يافته است. همين نتايج جهاني سازي بر كشورهاي فقير بود، كه به از هم پاشيدگي اجلاس سازمان تجارت جهاني، در سياتل به سال 1999 و همچنين اعتراضات خشونت‏آميز، در همايش صندوق بين المللي پول و بانك جهاني در پراگ [Prauge] در سپتامبر 2000 و اجلاس هفت كشور بزرگ صنعتي جهان (GV) در جنوا [Genoa]در جولاي 2001 منجر گرديد. نشريه اكونوميست بدرستي خاطر نشان كرده است كه «برخلاف تصور عمومي دليل فروپاشي اجلاس سياتل حضور چند هزار تظاهرات كننده عصباني نبود. برعكس اين شكست معلول پيشگامي خود گماشته آمريكا و اروپا براي چاره انديشي براي دغدغه‏هاي كشورهاي در حال توسعه بود.»(The Economist (11 November 2000), p. 109)
حتي مايك مور [Mike Moore]، مدير كل سازمان تجارت جهاني، جسورانه و به صورت غير منتظره، اذعان كرده است كه وقتي تظاهرات كنندگان مي‏گويند كه «اين نظام غير منصفانه است، آنها هم هميشه بيراه نيستند.» از اين رو ترور مانويل [Trevor Manuel]، رئيس اجلاس صندوق بين المللي پول در پراگ در سپتامبر 2000 در خطابه افتتاحيه‏اش - بحق - اظهار داشت كه «نابرابري در حال رشد، آينده اقتصاد را در معرض خطر بزرگتري قرار مي‏دهد. اگر اكثريت جمعيت جهان بطور فزاينده‏اي به حاشيه رانده و از لحاظ اقتصادي محروم نگه داشته شوند، فرجام جهاني سازي، شكست خواهد بود.» او در اين اظهار خود به اين دليل بر حق است كه «ورود منصفانه به بازارهاي كشورهاي توسعه نيافته براي رسيدن كشورهاي در حال توسعه به رشد و توسعه قابل توجه، ضروري است».(IMF (9 october 2000) Survey, p. 2) و اين همان پيام دانشمندان مسلمان است، كه از دير باز در طي قرون با تاكيد راسخ بر عدالت براي بشر فرستاده‏اند .اگر بخواهيم به عبارت خود بانك جهاني، استناد كنيم، در نتيجه همين فقدان عدالت در ساختار سازمان تجارت جهاني (WTO) است كه «جهاني سازي به دليل بي ثباتي و دگرگونيهاي نابجاي ناشي از آن براي كارگرانِ نگران از باختن شغلهاي خود، بر اثر رقابت ناشي از واردات؛ براي بانكها و مؤسسات مالي و حتي براي كل اقتصادهايي كه ممكن است با ورود سرمايه‏هاي خارجي مغلوب و به ورطه ركود كشانده شود؛ و بويژه براي توده‏هاي محروم جهان، كه از چندين لحاظ در معرض تهديدهاي ناشي از دگرگونيهاي جبران‏ناپذير قرار دارند، مايه بيم و آماج نكوهشهاست.» (World Bank (1994-2000), P.III)
10- راهكارهايي براي آينده
آيا با توجه به رويه غير عادلانه كشورهاي صنعتي، كشورهاي مسلمان بايد از عملي شدن آزاد سازي جلوگيري به عمل آورند؟ جلوگيري از آزاد سازي اقدام كاملا ناپسندي خواهد بود. عدالت هرگز با عقب نشيني در پشت حفاظ، تحقق نخواهد يافت، بلكه عدالت تنها از راه مبارزه پياده خواهد شد و در اين مبارزه چيزي كه مي‏تواند مددكار كشورهاي اسلامي باشد، همانا وحدت آنان است. از اين رو سازمان كنفرانس اسلامي [OIC] و بانك توسعه اسلامي [IDB] وظيفه خطيري بر عهده دارند.
در اينجا بايد به ياد داشته باشيم كه اعمال محدوديتهاي تجاري از سوي كشورهاي صنعتي، يگانه مانع بر سر راه توسعه شتابان كشورهاي مسلمان نيست. اين محدوديتها صرفا يكي از چالشهايي است كه كشورهاي اسلامي فرا روي خود دارند. با مبارزه و وحدت مي‏توان بر اين چالش پيروز شد. مشكل‏ترين چالشي كه كشورهاي مسلمان در پيش رو دارند، عبارت است از: قابليتهاي پايين آموزشي و فن آوري مردم كه به گفته ابن خلدون هم هدف و هم وسيله توسعه است.(Resenthal (1967), Vol. 1, 1 xxi) اگر مردم توانايي و انگيزه بكار بستن تلاش لازم براي گسترش توليد و صادرات را نداشته باشند، كشورهاي مسلمان نمي‏توانند از تمام مزاياي جهاني شدن منتفع شوند. عوامل مهم ديگر در توسعه عبارتند از ارزشها و نهادهاي جامعه و حاكميت سياسي يا به تعبير ابن خلدون «واضع» و نظام اقتصادي و استيلاي عدالت در كشورهاي اسلامي.
بدون ترديد، ارزشهايي كه اسلام به بشر ارائه نموده، در زمينه توسعه، سازنده و راهگشاست.(Chapra (1985), PP. 122-25 and Chapra (2000), PP. 309-140) با اين حال، لازم است اين ارزشها به مردم القا شود، گر چه هنوز نظام آموزشي مورد نياز، براي اين هدف به صورت كامل در جوامع اسلامي، پا نگرفته است .بر اثر وجود فساد منابع اقتصادي مسلمانان هميشه به سمت استفاده بهينه هدايت نمي‏شوند. درست بر خلاف تعاليم اسلامي، نظام اقتصادي حاكم بر اغلب كشورهاي اسلامي باز دارنده و مايه تضعيف سرمايه گذاري و نوآوري بوده و به مثابه يكي از مهمترين موانع توسعه عمل كرده است.(Chapra (2000), PP. 74-75) در بسياري از كشورهاي اسلامي، اقشار فقير و ستمديده از نعمت عدالت محرومند. در كل، زمينداران دست بالا را داشته واز نظام سياسي و اقتصادي براي تأمين منافع شخصي خود و به بهانه توسعه استفاده مي‏كنند.
گرچه حمايت دولت در مراحل اوليه توسعه مطلوب است و بايد تلاش كنيم در فضاي موجود جهاني، حداكثر استفاده را از آن ببريم، اما تمركز بيش از حد بر حمايت، چه بسا موجب عقب ماندگي بيشتر شود. علت اين امر آن است كه بر چيدن رقابت خارجي انگيزه افزايش كارايي را، كه كشاورزي و صنعت ما به آن نياز دارد، كاهش خواهد داد و آهنگ اصلاحات را كه نياز مبرم حيات اجتماعي، سياسي و اقتصادي ما براي كسب توانايي جهتِ غلبه بر چالشهاي رقابت است، كند خواهد ساخت.
به علاوه معناي حمايت دولت پرداخت قيمتهاي بالاتر، توسط مشتريان براي كالاها و خدمات وارداتي است و اين در نظام ارزشي اسلام از مصاديق بي عدالتي است. اگر چه مي‏توان بي عدالتي را براي مدت كوتاه و در صورتي كه بخاطر مصالح عمومي كاملاً ضروري باشد، تحمل كرد، اما هيچ كس مجاز نيست كه به خاطر مصالح عمومي بي‏عدالتي را براي هميشه بر مردم تحميل كند، در حالي كه در بيشتر موارد محدوديتهاي تجاري، نه بخاطر مصالح مهمتر مردم، بلكه براي تأمين مصالح شخصي وضع مي‏شود.
بنابراين، آزاد سازي، نه تنها كارآيي و توسعه را ارتقا مي‏دهد، بلكه عدالت را، كه به گفته ابن خلدون در توسعه نقش حياتي دارد، ترويج مي‏كند.
از اين رو نبايد از جهاني شدن، بيش از اندازه هراس داشته باشيم. جهاني شدن هم چالش است و هم فرصت. همان گونه كه اشاره شد، مسلمانان، جزء پيشگامان جهاني سازي بوده‏اند. تمام قلمرو حاكميت مسلمانان به يك بازار مشترك گسترده، با توسعه همه جانبه و رشد چشمگير در درآمدهاي همه مردم تبديل شده بود. پس چرا اكنون ما از جهاني شدن بترسيم. البته، ما بايد براي تحقق عدالت مبارزه كنيم، اما در عين حال كسب اطمينان از ارائه اصلاحات سياسي، حقوقي و اقتصادي لازم را، كه مقتضاي استفاده مؤثر از منابع و در نتيجه پيروزي بر چالشهاي جهاني شدن است، نيز نبايد فراموش كنيم.

منابع:
13- Islamic Development Bank (1997), Proceedings of the Seminar on Accession to the WTO and Implementation of the Uruguay .

21- Siddiqi, M. Nejatullah (1992), "History of Islamic of Islamic Economic Thought" in Ausaf Ahmad and K.R. Awan (ed.), Lectures in Islamic Economies, Jeddah: IRTI / IDB.

23- Udovitch, Abraham (1970), Partnership and profit in Medieval Islam , Princeton, NS: Princeton University press.

12- Aligarh, India: Department of Economics, Aligarh Muslim University.

5- ــــــــــ ، منهاج السنة النبويه، ويراسته، م. رشيد سليم، رياض، دانشگاه اسلام امام محمد 1986

18- Mirakhor, Abbas (1987), "Muslim scholars and the History of Economics: A need for consideration", The American Journal of Islamic social sciences, December, PP. 245-76.

1- ابو يوسف، يعقوب ابن ابراهيم، كتاب الخراج، قاهره: المطبعه السلفيه، چ دوم، 1352

10- IMF (9 October 2000), Survey.

3- ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه، قاهره: المكتبة التجاريه الكبري، بي تا

6- ماوردي، ابوالحسن، العلي، ادب الدنيا والدين، ويراسته مصطفي سقا، قاهره: مصطفي البابي الحلبي 1955

14- Round Agreements, held in Jeddah on 7-10 June 1997, Jeddah: IDB.

4- ابن تيمية، معجحم الفتاوي، شيخ الاسلام احمد بن تيمية، ويراسته عبدالرحمن العاصمي، رياض، مطبعة الرياض، چ اول، 63 - 1961

15- Issawi, Charles (1950), An Arab Philophy of History: Selections from the prolegomena of Ibn Khaldun of Tunis (1332-1406, London: Jhon Murray.

17- Matsuz, Steven and David Tarr (1998) Adjusting to Trade Policy Reform, Washington, DC: world Bank.

22- Spengler, Joseph (1964), "Economic Thought in Islam: Ibn Khaldun", Comparative studies in society and History, April pp.268-306.

24- UNDP (United Nations Development Program) (1999), Human Development Report, New york: Oxford university press.

2- الدمشقي جعفر، الاشارة الي محاسن التجارة، ويراسته البشري الشورباجي، قاهره: مكتبه الكلية الازهر 1967

20- Sachs, Jeffrey (2001), "Ater Genoa", Financial Times, 24 July, P. 15.

25- World bank (1999/2000), world development report, washington DC: The world Banks.

11- Islahi, A. Azim (1996), History of Economic Thought in Islam,

1- Aghion, Phillippe and Jeffrey Williamson (1998), Growth, Inequality and Globalization, Gambridge University Press.

16- Kramer J.H. (1952), "Geography and Commerce" in Thomas Arnold and Alfred Gindllaume, Legacy of Islam, London: Oxford University press.

19- Rosenthal franz (1967), The Muqaddimah: An Intsoduction to History, london: Routledge and kegan paul, Istedition 1958, 2 nd edition 1967, 3 volumes.

8- Economist, The (11 November 2000), "The Trade Agenda", pp. 109-112.

4- __________ (2000), The Future of Economics: An Islamic Perspective, Leicester, UK: The Islamic Foundation.

6- De Smogyi, Joseph N. (1965), "Economic Theory in classical Arabic literature "in Islamic Studies, Delhi, January, PP. 1-6.

7- Economist, The (9 June 2001), "Special Report on Agricaltural Trade", PP. 81-3.

9- Groenewegen,Peter (1967), "Division of Labour" in the new palgrave Dictionary of Economics, London: Macmillan, Vol. 1, PP. 901-905.

8- سرخسي، شمس الدين، المبسوط، بيروت: دار المعرفه، بي تا

2- Anderson, Bob and Paul Brenton(1998), "The Dollar, Trade, and Techonology, and Inequality in the USA", National Institue, Economic Review, October,PP. 78-86.

7- مسلم، امام ابوالحسين مسلم ابن الحجج النيشابوري، صحيح مسلم، ويراسته محمد فؤاد عبدالبابي، قاهره، عيسي البابي الحلبي 1955

5- Cline, William R. (1997), Trade and Income Distribution, washington, DC: Institue of International Economics.

3- Chapra, M.Umer (1985), Towards a Just Monetary System, Leicester, UK: The Islamic Foundation.



یک شنبه 18 اردیبهشت 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

اقتصاد اسلامي: آرماني ديگر؛ رسالتي ديگر

اشاره
دكتر م .ع . چپرا، يكي از شاخص‏ترين چهره‏هاي اقتصاد اسلامي، اصالتاً پاكستاني و فعلاً تبعه عربستان است. او دانش‏آموخته دانشگاه‏هاي پاكستان و امريكاست، و پس از چندين سال تدريس در دانشگاه‏هاي Wisconsin و Kentucky در امريكا و همكاري با مؤسسه اقتصاد توسعه و مؤسسه پژوهش‏هاي اسلامي پاكستان، هم‏اكنون سمت مشاور پژوهشي بانك توسعه اسلامي و مشاور ارشد اقتصادي آژانس پولي عربستان را به عهده دارد.
كارنامه درخشان علمي پژوهشي او با افزون بر 10 عنوان كتاب وزين و 70 مقاله علمي در زمينه اقتصاد اسلامي، جوايز بسياري از جمله «جايزه بانك توسعه اسلامي براي اقتصاد اسلامي» و «جايزه بين‏المللي شاه فيصل براي پژوهش‏هاي اسلامي» را براي او به ارمغان آورده است. از اين رو بر آن شديم تا مقاله «آيا لازم است اقتصاد اسلامي داشته باشيم؟» را در سه قسمت تقديم خوانندگان علاقه‏مند پگاه كنيم.

«پگاه»
اگر بتوان نشان داد كه اسلام اين قابليت را دارد كه بينش باروري براي تنوير وجدان انسان مدرن فراهم كند، آنگاه نه‏تنها مسلمانان، بلكه جامعه بشري از ثمرات آن بهره‏مند خواهد شد.
به استثناي جهان اسلام، كه گرايش‏هاي سياسي اصولگرا در آن‏جا كاملاً مشهود است، صفحه سياست جهاني تحت استيلاي ادبيات و ارزش‏هايي قرار دارد كه عمدتاً مصرف‏محور است و بر ارضاي خواسته‏هاي نفساني به عنوان عمده‏ترين هدف براي هر عمل سياسي، تأكيد دارد.
جهان‏بيني؛ متد
علم اقتصاد متعارف، كه سبك غالب در انديشه اقتصادي مدرن است، پس از گذار از فرايند طولاني و دقيق توسعه و تكامل در طي يك قرن، اكنون به رشته شكوفا و پيچيده‏اي تبديل شده است. اين فرايند توسعه و تكامل، همان‏گونه كه در انتشار نشريات، كتاب‏ها و گزارش‏هاي پژوهشي در سراسر جهان انعكاس مي‏يابد، همچنان بدون وقفه و مانعي ادامه دارد. در رشد و توسعه اين رشته، افراد، دانشگاه‏ها، سازمان‏هاي پژوهشي و دولت‏ها به طور فعال مشاركت دارند. در سايه پيشرفت شتابان كشورهاي غربي در طول مدت‏هاي طولاني، منابع معتنابهي در اختيار پژوهشگران جهت استمرار پژوهش‏هاي‏شان قرار گرفته است. در غرب عطشِ كسب دانش فراوان است و از اين رو بايد غربيان را شايسته تحسين دانست. پژوهشگران در آن سامان، علاقه دارند با دقت تمام كار كنند و آثار ابتكاري، چه به صورت مادي، چه به صورت اعتبار و شهرت، پاداش‏هاي سخاوتمندانه‏اي دريافت مي‏كنند.
اين در حالي است كه اقتصاد اسلامي در طي همين سه‏چهار دهه گذشته، رواج و رونق مجدّد يافته است. شمار شخصيت‏ها، دانشگاه‏ها، دولت‏ها و سازمان‏هاي پژوهشي كه در احيا و گسترش آن مشاركت داشته باشند، نسبتاً بسيار اندك است. از آن‏جا كه بسياري از كشورهاي مسلمان در فقر و مراحل نخستين توسعه به‏سر مي‏برند، منابعي كه آن‏ها براي تأمين مالي فعاليت‏هاي پژوهشي در اختيار دارند نيز نسبتاً ناچيز است. از اين گذشته، برخي از دولت‏ها در كشورهاي اسلامي، رونق مجدد اسلام را، همراه با ادعاي غيرقابل ترديد آن، براي مسؤوليت سياسي و عدالت اجتماعي ـ اقتصادي، تهديدي عليه بقاي خود تلقي مي‏كنند و به اين دليل رغبتي به ارائه حمايت‏هاي اخلاقي و مادي براي توسعه علوم اجتماعي اسلامي ندارند.
با توجه به اين امر، پرسشي كه به طور اجتناب‏ناپذيري در اذهان مطرح مي‏شود اين است كه با وجود اقتصاد متعارف به شكل بسيار پيشرفته آن، آيا واقعاً لازم است اقتصاد اسلامي داشته باشيم؟ اين پرسش حايز اهميت بسزايي است؛ زيرا موضوع هر دو رشته تقريباً يك چيز است: تخصيص و توزيع منابع كمياب و محدود در ميان استفاده‏هاي نامحدود. وجود اقتصاد اسلامي زماني مي‏تواند توجيه پذيرد كه تلاش‏ها براي توسعه آن به سمت تحقق اهدافي هدايت گردد كه دستيابي به آن اهداف در سايه تحليل‏هاي موجود و مدوّن در اقتصاد متعارف ميسر نباشد. اگر مجموعه متغيرهاي مورد استفاده در تحليل‏هاي اقتصاد اسلامي، گسترده‏تر و سازوكار آن براي تخصيص و توزيع منابع نيز متفاوت باشند، نياز به «اقتصاد اسلامي» بازهم مبرم‏تر خواهد بود.
آرمان
عمل انسان خردمند، عموماً هدفي دارد و غالباً اين هدف است كه ماهيت هر عملي را تعيين مي‏كند و آن را از ساير اعمال متمايز مي‏سازد و به ارزيابي آن كمك مي‏كند. حال پرسشي كه ممكن است به ذهن خطور كند، اين است كه هدف از مطالعه تخصيص و توزيع منابع چيست؟ اگر منابع نامحدود بود، نيازي براي مطالعه تخصيص و توزيع وجود نداشت؛ اما منابع محدودند و براي تأمين همه تقاضاهاي افراد و گروه‏هاي جامعه ناكافي. از اين رو پرسش پيچيده و دشوار ديگري مطرح مي‏شود: در استفاده از منابع، كدامين كاربري‏ها و مطالبات چه كساني و چگونه انتخاب شود. ساده‏ترين پاسخ شايد اين باشد كه اين منابع را بايد به نحوي به كاربرد كه براي تحقق آرمان جامعه، كمك كند. آرمان يك جامعه عبارت است از رؤياهاي آن درباره آنچه كه دوست دارد كه در آينده همان باشد و متشكل از آمالي است كه جامعه خيال دستيابي به آن را در سر مي‏پروراند. آرمان‏ها به ستاره راهنمايي مي‏ماند كه جامعه را به سمت و سوي دلخواه سوق مي‏دهد. آرمان‏ها مي‏توانند با جهت‏دهي تلاش‏ها و انرژي‏هاي جامعه به سمت مطلوب اتلاف منابع را به حداقل برساند. ممكن است آمال هرگز به طور كامل برآورده نگردد، با وجود اين، اين آمال مي‏توانند همچنان الهام‏بخش جامعه، در امر استقامت، مبارزه براي تحقق آن از طريق حفظ اعتقاد و اميد، باقي بمانند.
جوامع مختلف آرمان‏هاي مختلف دارند. با وجود اين، به نظر مي‏رسد كه آرمان‏هاي جوامع از يك لحاظ با هم اشتراك دارند و آن عبارت است از آرمان دستيابي به سعادت و خوشبختي انسان. با اين حال واژه خوشبختي، گرچه در آثار و نوشته‏هاي بسياري از اقتصاددانان به كار رفته است، يك واژه مورد اختلاف و مناقشه‏آميز است و مي‏تواند به انحاي مختلف تعريف گردد. بسته به اين‏كه كداميك از تعاريف خوشبختي انتخاب مي‏شود، ممكن است تركيب كاملاً متفاوتي از كالاها و خدمات مورد استفاده جامعه و از منابع كمياب در اختيار جامعه، توليد شود.
اگر خوشبختي را صرفاً به مفهوم مادي و در قالب مكتب اصالت لذت در نظر بگيريم، آن‏گاه كاملاً بخردانه است كه علم اقتصاد به تأمين منافع شخصي، افزايش ثروت، لذت‏هاي جسماني و خواسته‏هاي نفساني اهميت بدهد. از آن‏جا كه تامين لذت‏ها و خواسته‏هاي نفساني عمدتاً به سليقه‏ها و ترجيحات افراد بستگي دارد، بايد از دخالت تفاوت‏هاي ارزشي جلوگيري كرد تا افراد بتوانند با آزادي كامل تصميم بگيرند. همه كالاها و خدماتي كه لذت‏هاي جسماني و خواسته‏هاي شهواني افراد را مطابق با سلايق و ترجيحات آنان تامين كند، قابل قبول خواهد بود. نيروهاي غير جانبدار بازار، براي تأمين و تضمين اين تخصيص و توزيع كافي خواهد بود. ممكن است توزيع مجدد(1) ثروت‏هاي توليد شده نيز حايز اهميت باشد، اما تا اندازه‏اي كه آزادي افراد در كسب منافع شخصي‏شان لطمه‏اي نبيند. نقش دولت نيز، جز در حد لازم كه بتواند زمينه عملكرد و كارايي افراد را در بازار را فراهم كند، بايد در حداقل برسد.
در حالي كه اگر خوشبختي را به نحوي تعريف كنيم كه از مفهوم ماديگرايانه و مكتب اصالت لذت فراتر رود و آرمان‏هاي انساني و معنوي را در بر بگيرد، در آن صورت علم اقتصاد نمي‏تواند از پرداختن به بحث چيستي اين اهداف و چگونگي تحقق آن‏ها امتناع ورزد. اين اهداف نه تنها رفاه اقتصادي، بلكه اخوت بشري، عدالت اجتماعي ــ اقتصادي، امنيت ومسرت رواني، خانواده و همچنين سازگاري اجتماعي را در بر مي‏گيرد.
يكي از ملاك‏ها براي سنجش تحقق اين اهداف عبارت است از ميزان دستيابي به برابري اجتماعي، تأمين نيازهاي همگاني، اشتغال كامل، توزيع عادلانه درآمد و ثروت و ثبات اقتصادي بدون بار سنگين خدمات بدهي، نرخ‏هاي بالاي تورم، تحليل رفتن منابع طبيعي تجديدناپذير يا آسيب‏رسيدن به اكوسيستم طبيعي؛ به نحوي كه بقاي موجودات زنده در خطر بيفتد. تحقق همبستگي و استحكام خانواده و اجتماع نيز مي‏تواند ملاكي ديگر باشد؛ استحكامي كه به شكل مواظبت‏ها و مراقبت‏هاي متقابل اعضاي جامعه از همديگر، خصوصاً كودكان، سالمندان، بيماران و اقشار آسيب‏پذير و به شكل فقدان يا دست‏كم به حداقل رسيدن فروپاشيدگي‏هاي خانوادگي، بزهكاري‏هاي نوجوانان، جنايت و ناآرامي‏هاي اجتماعي، نمود و بروز مي‏يابد.
زماني كه اقتصاد به مباحث سعادت و رفاه اجتماعي به مفهوم جامع آن وارد شود، آن‏گاه رسالت اقتصاد چه بسا گسترده‏تر، دشوارتر و پيچيده‏تر خواهد شد. در اين صورت اقتصاد ناگزير است كه همه فاكتورها ازجمله عوامل اخلاقي، روانشناختي، اجتماعي، سياسي، جمعيت‏شناختي و تاريخي را كه تشكيل‏دهنده و تعيين‏كننده خوشبختي به معناي جامع آن است، مد نظر قرار دهد. همچنين اقتصاد ناگزير خواهد بود كه به پرسش‏هاي بسياري پاسخ دهد كه اگر هدف اقتصاد، كمك به حداكثرسازي ثروت و مصرف بود، با اين پرسش‏ها مواجه نمي‏شد. يكي از اين پرسش‏ها اين است كه آيا تأمين منافع شخصي، مي‏تواند نيروي انگيزه بخش را جهت تحقق رفاه فراگير و خوشبختي به معناي جامع آن فراهم نمايد؟ يا نيروي انگيزه‏بخش ديگري نيز لازم است؟ آيا مي‏توان گفت كه اگر همه كارگزاران فعال در بازار از قوانين رفتاري مشخصي پيروي كنند و از خصوصيات مطلوب مشخصي برخوردار باشند، خوشبختي مورد نظر به صورت كاراتر تحقق مي‏يابد؟ اگر پاسخ مثبت باشد، در اين صورت لازم است محدوديت‏هاي خاصي بر رفتارهاي افراد اعمال شود و دست افراد براي انجام دادن هر عمل دلخواهي باز نباشد. حال پرسش اين است كه چه كسي اين قيود را تعيين مي‏كند و چگونه مي‏توان مطمئن شد كه آزادي اشخاص با اين قيود بي‏جهت و بيش از حد محدود نخواهد شد. برخورداري از آزادي‏هاي شخصي نيز بخشي از خوشبختي بشر را تشكيل مي‏دهد. مضافاً اين كه در جوامع بشري نهادهاي بسياري وجود دارند كه بر رفتار و عملكرد فردي و اجتماعي تأثير مي‏گذارند. يكي از اين نهادها بازار است و برخي ديگر از اين نهادها عبارتند از: خانواده، جامعه و حكومت. خانواده شايد بهترين آن‏ها باشد؛ زيرا اين خانواده است كه انسان‏ها را براي بازار، جامعه و حكومت، تربيت و عرضه مي‏كند. سليقه‏ها، ترجيحات، شخصيت‏ها و الگوهاي رفتاري افراد در خانواده‏ها شكل مي‏گيرند. از اين رو سلامت و استحكام خانواده داراي اهميت حياتي است. اگر نظام خانوادگي متلاشي شود، چگونه مي‏توان براي نسل آينده، تربيت و پرورشِ بايسته‏اي را فراهم كرد؟ اگر كيفيت پرورش سقوط كند، استمرار بخشيدن به توسعه و برتري در عرصه‏هاي اقتصادي، فن‏آوري يا نظامي براي مدت طولاني ميسر نخواهد بود. با توجه به اين كه اقتصاد با ظهور و سقوط يك جامعه سروكار دارد، آيا واقع بينانه است كه نسبت به يكپارچگي يا ثبات خانواده بي‏اعتنايي شود؟
اگر بازار، خانواده، جامعه و حكومت، همه به نحوي در رفاه بشر نقش دارند، پس مسئله اين است كه چگونه بايد اين‏ها را وادار كنيم كه نقش خود را به نحوي ايفا كنند كه مكمل و ياريگر نقش ديگران باشند. اگر همت افراد صرف تأمين منافع شخصي خود گردد، شايد كارايي در بازار تأمين گردد، اما اگر قرار شود كه خانواده‏ها، جامعه و حكومت هر يك به شيوه منفعت‏جويانه‏اي رفتار كنند، آيا ممكن است همه به طوركارآمد و هماهنگ عمل كنند؟
پرسش‏هاي فوق، مسايل تازه‏اي هستند. اين پرسش‏ها در طول قرون متمادي، انديشه‏ها و اذهان فيلسوفان اجتماعي را به خود مشغول داشته است. اكثر اين فيلسوفان معتقد بودند كه تأمين منفعت اجتماعي، يكي از نيروهاي محرك در جامعه بشري است و حداكثرسازي ثروت و مصرف نيز تنها يكي از اهداف است؛ در حالي كه اهداف معنوي و انسانيِ يادشده داراي اهميت حداقل مساوي‏اند؛ ـ اگر نگوييم بيش‏تر.
پاره‏اي از اين اهداف، شايد در تضاد با هم قرار داشته باشند و لازم است بين آن‏ها مصالحه‏اي برقرار شود. آيا براي جامعه‏اي كه بيشينه كردن ثروت و مصرف را در رأس اهداف خود قرار داده است و اعضاي آن مايل نيستند كه منافع شخصي خود براي تحقق اين اهداف بگذرند، رسيدن به چنين مصالحه‏اي مقدور است؟
از خودگذشتگي و فداكاري، خصوصا در مورد خانواده و جامعه، اهميت بسزايي دارد. تجربه نشان مي‏دهد كه هرچه والدين به همديگر دلبستگي بيش‏تري داشته باشند شيوه‏اي برخاسته از خودگذري و همكاري متقابل را در پيش گيرند، سازگاري و ثبات بيش‏تر بر خانواده حكمراني خواهد كرد. به طور مشابه، سازگاري اجتماعي نيز ايجاب مي‏كند كه اعضاي جامعه با همديگر همكاري نمايند، براي مصالح مشترك فداكاري به خرج دهند و از فقراو اقشار آسيب‏پذير جامعه، مواظبت به عمل آورند.
به رغم وجود رقابت، كه به امر پاسداري از منافع اجتماعي كمك مي‏كند، ممكن است فعّالان صحنه بازار از راه‏هاي تقلب و كارشكني بر سر راه رقابت به نحوي كه كشف آن دشوار باشد، اقدام به كسب درآمدهاي باد آورده نمايند. به همين قياس، گرچه دمكراسي و مسئوليت در برابر عموم و مطبوعات آزاد، بي‏ترديد به حمايت از منافع عمومي كمك مي‏كند، مقامات دولتي مي‏توانند از اقتدار و نفوذ خود براي تأمين منافع شخصي سوءاستفاده كنند.
از اين‏رو، بايد يك نيروي انگيزه‏بخش وجود داشته باشد كه افراد را ـ حتي زماني كه خطر فاش شدن در ميان نباشد ـ از تخلف باز دارد. قدرت قاهرانه حكومت نشان داده است كه مي‏تواند به عنوان نيروي انگيزه بخش و كارآمد، عمل كند. با وجود اين، اگر اين نيرو، يگانه نيروي بازدارنده از تخلفات در جامعه باشد، هزينه اعمال باز دارندگي سر به آسمان خواهد كشيد. آيا مي‏توان رقابت، پاسخگويي در برابر عموم و قدرت قاهرانه حكومت را با نيروي انگيزشي ديگري، كه بتواند اعضاي جامعه را به فرمانبري از ارزش‏هاي پذيرفته‏شده يا قوانين رفتاري جهت عمل صادقانه به قراردادها و وظايف اجتماعي ـ حتي اگر متضمن نوعي چشم‏پوشي و گذشت از منافع شخصي باشد ـ وادار كند، ضميمه كنيم؟ با طرح اين مسئله پرسش ديگري در ذهن خطور مي‏كند كه چرا يك فرد در بازار، خانواده، جامعه يا حكومت بايد منفعت شخصي خود را براي مصلحت اجتماعي فدا كند؟ اگر علم اقتصاد تنها بر محور منفعت شخصي متمركز باشد و در آن جايي براي نيروي انگيزشي ديگري، جز منفعت شخصي، وجود نداشته باشد، شايد چنين اقتصادي عاجز از ارايه پاسخ به پرسش فوق باشد. وقتي انباشتن و به حداكثر رساندن ثروت، يگانه هدف زندگي باشد، ديگر جايي براي فداكاري و ايثار براي ديگران باقي نمي‏ماند و تلاش براي تأمين منفعت شخصي، مناسب‏ترين استراتژي است. در اين صورت نهاد خانواده، لطمه خواهد ديد؛ كيفيت، خصايل و خصايص نسل‏هاي آينده تنزّل مي‏يابد و در نهايت حتي بر عملكرد بازار و دولت، اثرات زيانباري وارد خواهد آمد.
بنابراين، مسئله اين است كه چگونه در افراد بايد ايجاد انگيزه كرد تا قراردادها و ساير تعهدات خود را صادقانه انجام دهند، رقابت را ناديده نگيرند و به كسب درآمد از راه‏هاي غير مشروع ـ حتي اگر امكان مخفي كردن آن‏ها وجود داشته باشد ـ دست نيالايند. اين پرسشي است كه اديان كوشيده‏اند تا با قوانين رفتاري، در قالب وظايف اخلاقي افراد در قبال ساير انسان‏ها، حيوانات و محيط‏زيست و ترغيب پيروان خود به اطاعت از اين قوانين رفتاري ـ حتي اگر در تضاد با منفعت شخصي آنان باشد ـ براي آن پاسخي فراهم كنند.
بنابراين اگر علم اقتصاد در پي‏تحقق بخشيدن به رفاه فراگير است، نمي‏تواند نسبت به ارزش‏هاي ديني و نيروهاي انگيزشي وابسته به آن بي‏اعتنا باشد.
ممكن است يك جامعه به اوج قله اقتدار و عظمت به مفهوم مادي آن دست يابد، اما اگر پيوندهاي اخلاقي افراد در حال از هم گسستن، و نظام خانوادگي در حال فروپاشيدن باشد و نسل آينده نتواند توجه و تربيت بايسته را براي هماهنگي با تمدن حاصل كند و تنش‏هاي اجتماعي و هنجار گسيختگي‏ها در حال ازدياد باشد، اين شكوه و جلال ديري نخواهد پاييد. بنابراين، ابعاد مادي و معنوي خوشبختي مستقل و مجزاي از هم نيستند، بلكه شديداً به هم پيوسته‏اند. وجود سازگاري بيش‏تر در خانواده‏ها، مي‏تواند افراد قوي‏تري براي فعاليت در بازارها و سازگاري بيشتر اجتماع، محيط و بستر مناسب براي شكل‏گيري دولت كارآمد و توسعه شتابان فراهم نمايد. براي رسيدن به اين سازگاري‏ها بايد تأكيد بر تأمين منفعت شخصي و افزايش ثروت و مصرف را تعديل كرد تا منفعت اجتماعي و رفاه انساني نيز فراهم آيد. پاره‏اي از استفاده‏ها از منابع كه صرف تأمين منافع شخصي افرادي مي‏شود و دقيقا در چارچوب مكتب اصالت لذت مي‏گنجد، بايد كاهش يابد تا نياز همه افراد جامعه برآورده، از اين رهگذر زمينه ارتقاي سازگاري خانوادگي و اجتماعي مهيا گردد.
شواهد موجود بر اين اعتقاد كه «پيشرفت‏هاي مادي به تنهايي براي افزايش خوشبختي و سازگاري اجتماعي كافي نيست» صحه مي‏گذارد. ريچارد استرلين (RichardEsterlin) پس از انجام 30 بررسي در 19 كشور توسعه‏يافته و در حال توسعه، نتيجه‏گيري مي‏كند كه كشورهاي ثروتمند نوعا خوشبخت‏تر از كشورهاي فقير نيستند. براي رسيدن به خوشبختي و سازگاري و برچيدن تنش‏ها و هنجار گسيختگي‏ها [علاوه بر ثروت] چيزهاي ديگري نيز لازم است. از اين رو اگر علم اقتصاد و دغدغه خوشبختي به معناي جامع را دارد، نبايد مباحث خود صرفا به تأمين رفاه مادي محدود نمايد.(2)



یک شنبه 18 اردیبهشت 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

اقتصاد اثباتي، اقتصاد هنجاري و اقتصاد اسلامي

چكيده:
اين مقاله ابتدا نگاهي دارد به مفهوم اقتصاد در غرب و چگونگي تكامل آن، آنگاه مباحثات و منازعات بين اقتصاددانان را ـ در مقوله تمايز بين اقتصاد اثباتي و اقتصاد هنجاري ـ از ابتداي امر مورد بررسي قرار مي‏دهد و در اين رابطه براي نقش ارزشها و مباني ارزشي اهميتي خاص قائل است. سپس مفهوم اقتصاد در متون اسلامي مورد بحث قرار گرفته و نتيجه گرفته شده است كه مفاهيم كميابي، انتخاب، مديريت منابع كمياب كه اساس تعاريف متداول اقتصاد است از اين مفاهيم قابل استنباط مي‏باشد.در رابطه با نظريه شهيد صدر در خصوص تفكيك و تمايز بين علم اقتصاد و مكتب اقتصادي و اين كه اسلام داراي مكتب اقتصادي است نه علم اقتصاد، همان تفكيك بي حاصل هنجاري و اثباتي را تداعي نموده و نتيجه مقاله آن است كه ضمن قبول تفاوت مكتب و علم، مكتب اقتصادي اسلام مي‏تواند و بايد علم اقتصاد و اقتصاددانان مسلمان را هدايت نموده و جهت بدهد.
نگاهي به مفهوم اقتصاد:
ريشه اين مفهوم در غرب به اصطلاح يوناني «Econom» بر مي‏گردد كه تركيبي است از «Eco» به معني منزل و «Nom» به معني قانون. بنابراين معني سنتي «Oikonomike» و يا «Economie» تدبير منزل2 بوده است. اين معني در شرق و غرب كم و بيش به همين ترتيب مورد استفاده داشته است.
اصطلاح فرانسوي «Oeconomie» و يا «Economie» مفهوم وسيع‏تر مديريت را نيز در برگرفته و با تركيب واژه «سياسي»3 معناي اداره امور عمومي و يا مديريت امور دولت را مورد نظر داشته است.
فيزيوكراتها از اين مفهوم معاني مديريت، نظم و قوانين طبيعي را منظور مي‏داشتند و در زمان آنها مباحث ماهيت ثروت، توليد مجدد و توزيع را نيز دربر مي‏گرفت. و بنا به گفته «گرونوگن»4 از دهه 1770 «وري»5 اصطلاح علم را به آن افزود و براي توليد و توزيع ثروت در زمينه اداره منابع كشور مورد استفاده قرار داد. او مدعي است كه مفاهيم خسّت6 و صرفه جويي7 و مديريت مالي دقيق خانوارها و ساير سازمانها نيز از همين مفهوم لاتين واژه اقتصاد اقتباس شده و در قرن 18 همزمان با تعميم يافتن اصطلاح «مديريت دولتي»8 رواج بيشتري يافته است.
«آدام اسميت» اقتصاد سياسي را پژوهش در زمينه ماهيت و علل ثروت ملل و يا همان گونه كه فيزيوكراتها در ابتدا اظهار مي‏داشتند دانش مربوط به ماهيت ثروت، باز توليد، توزيع و مصرف آن مي‏دانستند. در اواخر قرن 18 بود كه واژه اقتصاد9 و يا علم اقتصاد جانشين واژه اقتصاد سياسي گرديد و تجديد حياتش كه عمدتاً در طول دهه 1760 شكل گرفته بود، معناي اقتصاد را نسبت به بيشتر كاربردهاي سنتي آن تغيير داد هر چند برخي همچون «گرونوگن» اعتقاد دارند كه نه اقتصاد سياسي و نه مترادف جديد آن «Economics» معناي دقيقي ندارند.
شايد اولين تعريف نزديكتر به آنچه امروز مصطلح است تعريف «رابينز»10 باشد كه اقتصاد را به صورت علمي تعريف مي‏كند كه رفتار انسان را به صورت رابطه بين خواسته‏هاي نامحدود و امكانات توليد محدود با داشتن موارد استفاده متعدد مورد مطالعه قرار مي‏دهد. «رابينز» با اين تعريف به فكر ايجاد علم اقتصاد به صورت علمي نظري و اثباتي بود و ترجيح مي‏داد تا واژه «اقتصاد سياسي» را در رابطه با موضوعاتي از قبيل انحصار، حمايت، برنامه گذاري و سياستهاي دولت مورد استفاده قرار دهد.
مروري بر تاريخچه منازعات اثباتي و هنجاري
اقتصاددانان «هيوم» را اولين فردي مي‏دانند كه با تميز «بايد» از «هست» تفكيكي واضح بين اثباتي و هنجاري برقرار ساخت. مفهوم گيوتين «هيوم»11 به معناي تمايز بين اظهارات توصيفي از اظهارات اخلاقي يا هنجاري تعبير مي‏شود.
«ژيدوريست» از مورخان انديشه اقتصادي «ناسا سينيور»12 را از اولين اقتصادداناني مي‏دانند كه تمايز بين پوزيتيو و نرماتيو را در علم اقتصاد ايجاد كرد. «سينيور» اعتقاد داشت كه اقتصاددان نبايد توصيه‏اي ارائه دهد، بلكه بايد قوانين عام را شناسائي و بيان كند. «سينيور» يادداشتهاي خود را تحت عنوان خلاصه‏اي از علم اقتصاد سياسي13 منتشر ساخت14 و در آن اقتصاد را در چهار اصل حداكثر كردن مطلوبيت و حداقل تلاش، افزايش جمعيت، بازدهي فزاينده صنعت، و اصل بازدهي نزولي كشاورزي خلاصه نمود و معتقد بود كه اين اصول اساسي تزلزل‏ناپذير بوده و مسائل ديگر خود به خود جزو متفرعات طبيعي آنها محسوب مي‏شوند.
او اعتقاد داشت كه اين اصول اقتصاد را «از هر نوع خطر آلودگي با مسلكها و طريقه‏ها، آميختگي با اصلاحات اجتماعي و يا انديشه‏هاي عاطفي و اخلاقي بر كنار داشته است».15 «ناسا سينيور» به اندازه‏اي اصول چهارگانه خود را مهم مي‏دانست كه تصور داشت مي‏توان با اين چهار اصل به يك علم اقتصاد اثباتي خالص16 دست يافت.
«جان استوارت ميل» نيز بعد از «سينيور» بر تمايز بين هنر اقتصاد و علم اقتصاد تأكيد داشت و مانند «سينيور» هنر را با اخلاق مترادف مي‏دانست و اعتقاد داشت كه علم اقتصاد بايد به طرف علوم مثبته‏اي همچون هندسه گرايش يابد. «ميل» از اولين اقتصادداناني بود كه به صراحت اظهار داشت علوم مثبته بايد سرمشق علم اقتصاد نيز باشد.
بر همين روال «كيرنس» اعتقاد داشت كه اقتصاد مشابه علومي همچون فيزيك و شيمي است و از اين رو نتيجه مي‏گرفت كه اقتصاد علمي بي طرف و اقتصاددان دانشمندي عيني‏نگر است. «علم اقتصاد به همان اندازه كه در برنامه‏هاي اجتماعي بي‏طرف است در باب شايستگي يا جذابيت اهداف مورد نظر چنين نظامهايي اظهار نظر نمي‏كند.»17
در نيمه دوم قرن 19 هنگامي كه پوزيتيويسم، فلسفه مسلط علم شناخته مي‏شد، موفقيت بزرگ علوم فيزيكي را بر اين اساس مي‏دانستند كه داراي بهترين روش‏شناسي علمي، است زيرا توانسته است كليه عناصر هنجاري و اخلاقي را از مباحثات خود طرد و حذف نمايد. در اين ايام همين طرز تفكر در مورد اقتصاد نيز شايع بود و ايده غالب اين بود كه علم اقتصاد بايد از همه فروض روان شناسانه آزاد باشد، مثلاً «فيشر» اعتقاد داشت كه «اقتصاددان نبايد علم اقتصاد را در ابهام ناشي از اخلاق و روان‏شناسي و متافيزيك بپوشاند»18 در اين زمان براي مثبت جلوه دادن اقتصاد تلاش همه جانبه‏اي براي استفاده از رياضيات در مسائل اقتصادي مبذول مي‏شد.
«ماكس وبر» بحث عام‏تري را در رابطه با قضاوتهاي ارزشي مطرح مي‏كند. او اعتقاد دارد كه اگر علم اقتصاد از اصل «فراغت از ارزش گذاري»19 متابعت كند مي‏تواند مثل علوم دقيقه به نحو اثباتي عمل نمايد. «وبر» اين اصل را به معني آزادي از جميع وابستگيهاي فردي تعريف مي‏كند. در اين دوران اكثريت بزرگي از اقتصاددانان از اين خط فكري تبعيت مي‏كنند كه ديدگاه مسلط درباره علم اقتصاد از نظر روش شناختي متكي بر طرد عناصر اخلاقي، هنجاري و روان‏شناسي است.
«فريدمن» (1984) «ليپسي» (1983) و «مكلوپ» (1984) بر اين باورند كه تفكيك بين اثباتي و هنجاري امكان‏پذير است و با در نظر گرفتن اين تمايز است كه علم اقتصاد مي‏تواند به مقام علوم طبيعي ارتقاء يابد.
اقتصاد اثباتي برپايه منطق نظريه اقتصاد نئوكلاسيك پايه گذاري شده كه نظريه اقتصادي زمينه‏اي است براي بررسي به منظور اثبات و نه توصيه و تجويز. اثبات گرايي منطقي بر اين اصل استوار است كه تحليل منطقي و مشاهده تجربي از اجزاي لازم براي روش كشف علمي به حساب مي‏آيند.
روند كشف علمي معمولاً با تجربه آغاز مي‏گردد. اين تجربيات حسي يا مشاهدات اوليه با فرضيه‏هايي مرتب شده تا با استفاده از تحليل منطقي بتوان به يك نظريه كلي دست يافت. آنگاه نظريه حاصله با روشهاي مناسب مورد آزمون قرار مي‏گيرد اگر اين آزمونها نظريه را تأييد نمود نظريه قابل پذيرش و در غير اين صورت قابل تأييد نيست.
در اين ديدگاه اگر نظريه‏اي ادعاي علمي بودن داشته باشد بايد از نظر صحت و سقم، قابليت امتحان داشته باشد. البته اين نظر به شدت مورد حمله منتقدان قرار گرفته و هنوز كتابهايي قطور در رد فلسفه اثبات‏گرايي منطقي نوشته مي‏شود تا با بطلان ادعاي آنان نسبت به عرضه راه حلي تجربي براي مسأله شناخت بپردازد و نشان دهند كه شناخت صرفاً تجربي نيست.20 از جمله معروف‏ترين ايرادات كه بر معيار تأييد از طريق اثبات‏گرايي مي‏شود اين است كه تعداد آزمونهاي موفق براي پذيرش يك نظريه معلوم نيست؛ زيرا ممكن است حكمي كه از نظر تحليلي صحيح و با يك رشته آزمون تجربي مورد تأييد قرار گرفته با آزمونهاي بعدي مورد ترديد قرار گيرد.
از يك منظر ديگر اقتصاددانان شاخصي همچون «ميردال»، «شَكِل»، «ساموئلسون» و دهها اقتصاددان ديگر هر نوع امكان روش شناختي قضاوتهاي ارزشي را رد مي‏كنند. و ادعا مي‏كنند كه در هيچ علمي نظريه با مشاهده فارغ از ارزش‏گذاري ممكن نيست و هيچ اقتصادداني نمي‏تواند اخلاقاً در برابر مسائل و موضوعات مطروحه از جمله مسائل اقتصادي بي طرف باشد. زيرا كه خود بي‏طرفي هم يك نوع قضاوت ارزشي و اخلاقي است. «ميردال» معتقد است كه «به دلايل منطقي تا بحال علم اجتماعي «بي طرف» وجود نداشته است و از اين به بعد هم نخواهد داشت. هر موقع كه به جستجوي حقيقي مي‏پردازيم، مانند ديگر رفتارهاي معنادار خود، خواه و ناخواه از ارزشهاي معيني پيروي كرده‏ايم، لكن اين ارزشها ممكن است در ذهن پنهان بمانند و محقق هيچ گاه متوجه حضور آنها نشود. از آن جا كه در اين حالت ارزشهاي نهفته فوق در ضمير ناخودآگاه محقق بطور مبهم ونا معيني عمل خواهد كرد، اگر درها به سوي پيش داوريها و تعصبها باز شوند جاي تعجبي نخواهد بود.»21
همين مطلب را «فريدمن» به گونه ديگري بيان مي‏كند:
«اگر شخصي براي شنيدن صداي خواننده‏اي تمايل به پرداخت مبلغي بيش از خواننده ديگري داشته باشد اسم اين كار تبعيض گذاشته نمي‏شود ولي اگر براي استفاده از خدمات فردي با يك رنگ پوست خاص حاضر به پرداخت مبلغ بيشتري مي‏باشد اين كار را تبعيض مي‏ناميم. تفاوت ميان اين دو مورد اين است كه در يك مورد با سليقه فرد موافقيم و در مورد ديگر نيستيم. آيا از نظر اصول بين سليقه‏اي كه موجب مي‏شود تا صاحب خانه خدمتكار جذابي را بر خدمتكار زشت ترجيح مي‏دهد و سليقه‏اي كه سياه را بر سفيد و يا برعكس ترجيح مي‏دهد چه تفاوتي وجود دارد جز اين كه در يك مورد موافقت و همدلي داريم در حالي كه در مورد دوم اين گونه نيست.»22
اين دسته از اقتصاددانان با اين مطلب كه علم در صدد يافتن جواب براي پرسشهايي است در رابطه با آنچه هست و يا بوده است و نه در صدد جواب براي پرسشهايي در مقوله بايدها اصولاً موافق نيستند؛ زيرا به نظر آنان اگر اين مطلب درست باشد يك شيمي دان نيز نبايد اظهار نظر كند كه اگر اكسيژن و هيدرژن در شرايط خاصي تركيب شوند بايد آب بوجود آيد و يا اين كه در فيزيك برآيند نيروهاي a و bبايد نيروي c باشد.
اينان معتقدند كه نه تنها احكام سياست اقتصادي، بلكه تقريباً همه احكام اساسي علم اقتصاد، به گونه‏اي، تجويزي‏اند؛ يعني مي‏توان گفت اقتصاد مشخصاً نه علمي اثباتي، يعني توصيفي، كه علمي است هنجاري، يعني تجويزي.
زماني كه «آدام اسميت» تقسيم كار را مي‏ستود، منظورش «صريحاً» اين بود كه اگر بالا رفتن رفاه مادي هدف عمومي مطلوبي باشد، تقسيم كار كمكي است براي رسيدن به اين هدف. وقتي مي‏گفت «هر انسان قانعي براي جامعه يك منبع خير است»، منظورش اين بود كه اگر رشد اقتصادي هدف اجتماعي مهمي باشد صرفه جويي، از طريق انباشت سرمايه، دستيابي به اين هدف را آسان مي‏سازد. نظر به مزيت نسبي «ريكاردو» بدين معني است كه تجارت آزاد مي‏خواهد، يا مي‏تواند، بهزيستي مادي هر دو طرف تجارت را فزوني بخشد. يعني اگر هدف اين باشد، پس روش آن است.
«جان استوارت ميل» موضوع علم اقتصاد را ـ «ثروت... طبيعت ثروت... شامل بكار انداختن تمام عللي كه از طريق آنها شرايط زندگي انسان... به بهروزي نزديك يا از آن دور مي‏شود...»23 مي‏داند. ـ در حالي كه اقتصاددانان نئوكلاسيك، در گذشته و حال كلاً دل مشغول تعيين شرايطي بوده‏اند كه بتواند تخصيص كاراي منابع را تضمين كند؛ يعني شرايطي كه در مجموع بيشترين رفاه مادي را از منابع محدود عايد گرداند، با اين فرض كه اين هدف اجتماعي مطلوبي مي‏باشد. همه اينها چه درست و چه نادرست نظريه‏هايي تجويزي‏اند.24
نگاهي به مفهوم اقتصاد در متون اسلامي
اقتصاددان در زبان عربي از باب افتعال و مشتق از مصدر ثلاثي مجرد قصد است و مشتقاتي همچون قصد، قاصد، مقصد در زبان فارسي و عربي مورد استفاده قرار مي‏گيرد. در فرهنگهاي معتبر زبان عربي و فارسي عموماً اين اصطلاح با عباراتي همچون «رعايت اعتدال»، «اجتناب از افراط و تفريط»، «ميانه روي در هر كار» و «حد وسط بين اسراف و اقتار» تعريف مي‏شود.
در متون اسلامي عموماً اقتصاد در نقطه مقابل اسراف قرار گرفته چنانكه از امام جعفر صادق عليه‏السلام نقل شده كه فرمودند: «رعايت اقتصاد از جمله اموري است كه خداوند آن را دوست دارد و همانا اسراف را خدا دشمن مي‏دارد گرچه دورانداختن هسته خرمائي باشد.»25
از اين تعبير جالب مي‏توان استفاده نمود كه اقتصاد همان استفاده بهينه و عكس آن اسراف است. اسراف پديده‏اي است مذموم حتي در مورد يك كالاي بسيار بي‏ارزش و به ظاهر غير قابل اعتنا، بطوري كه اگر مورد استفاده و كاربرد فرض ديگري داشته و به دور انداخته شود، اسراف است. حضرت علي عليه‏السلام ضمن جمله‏اي كوتاه به بهترين نحو ممكن اسراف را تعريف نموده‏اند: «الا و ان اعطاء المال في غير حقه اسراف و تبذير». يعني صرف مال و امكانات در غير موردي كه شايسته آن است اسراف و تبذير مي‏باشد. با استفاده از كلام امام و در نظر گرفتن اين نكته كه اقتصاد نقطه مقابل اسراف است مي‏توان نتيجه گرفت كه اقتصاد يعني استفاده بهينه از مال و امكانات.
بديهي است كه براي انتخاب بهترين بايد حالتهاي متفاوت آن در نظر گرفته شود. بويژه كه از همين امام معصوم داريم: «لا تنال العبد نعمة الا بفراق اخري»26 يعني بنده به نعمتي نمي‏رسد مگر با صرف نظر كردن از يك نعمت ديگر.
اين جمله پرمعنا، دقيقاً معنا و مفهوم هزينه فرصت را تداعي مي‏كند. بنابراين مفاهيم كميابي، انتخاب، مديريت منابع كمياب كه اساس تعاريف متداول اقتصاد است از اين مفاهيم قابل استنباط مي‏باشد.
علم اقتصاد و مكتب اقتصادي
شهيد صدر از جمله كساني است كه احتمالاً براي اولين بار بين علماي اسلامي در صدد بيان تمايز بين اين دو مفهوم برآمد و اظهار داشت كه منظور از اقتصاد اسلامي مكتب اقتصادي و نه علم اقتصاد است. حال براي اين كه منظور ايشان از اين تفكيك مشخص گردد به فرازهايي از مطالب عنوان شده در اين رابطه استناد مي‏كنيم. مكتب اقتصادي را «ايجاد روشي جهت تنظيم حيات اقتصادي و توأم با مفاهيم هماهنگي از عدالت»27 مي‏دانست. شهيد صدر اعتقاد داشت كه «روشن ساختن هويت اقتصاد اسلامي بر اساس شناخت و تميز كامل ميان مكتب اقتصادي، علم اقتصاد و اعتقاد به اين كه اقتصاد اسلامي مكتب است نه علم، ما را بر اثبات ادعاي خويش كه همانا اثبات وجود اقتصاد در اسلام است اعانت مي‏كند».28
به نظر ايشان علم اقتصاد پديده‏هاي اجتماعي يا طبيعي را كه در حيات اقتصادي محقق مي‏شوند، بررسي مي‏كند و از علل و نتايج آن گفتگو مي‏كند. حال آن كه مكتب اقتصادي حيات اقتصادي را ارزيابي كرده و اساس و پايه آن را در چارچوب مباني عقيدتي خود طبق تصورات و برداشتي كه از مضامين عدالت دارد پي‏ريزي مي‏كند. بطور خلاصه مي‏توان گفت كه خصيصه علم اكتشاف است و خصيصه مكتب ارزيابي و سنجش معيارها در چارچوب نظم ويژه خود».29
علم درباره آنچه كه هست و علل و اسباب تكوين آن صحبت مي‏كند و حال آنكه مكتب درباره آنچه كه ضرورت وجود آن مي‏رود و آنچه را كه ضرورت وجود ندارد سخن مي‏گويد».30 علم مي‏گويد: «اين همان چيزي است كه در واقع جريان دارد و مكتب مي‏گويد اين همان چيزي است كه بايستي در واقع امر جريان يابد.»31
علم اقتصاد و مكتب اقتصادي مانند تاريخ و اخلاق است. يعني «تفاوتي را كه ميان علم اقتصاد و مكتب اقتصادي بيان داشتيم (تفاوت ميان آنچه هست و آنچه كه بايد باشد) مي‏توان نظير آن را ميان علم تاريخ و بحثهاي اخلاقي يافت؛ زيرا علم تاريخ در مسير علمي خود مانند علم اقتصاد است و كاوشهاي اخلاقي در ارزيابي و سنجش مانند مكتب اقتصادي است».32
با توجه به مطالب نقل شده بخصوص جمله اخير كه تفاوت بين علم اقتصاد و مكتب اقتصادي را تفاوت ميان آنچه هست و آنچه بايد باشد تعبير مي‏كنند دقيقاً همان تمايز و تفكيك اقتصاد اثباتي و هنجاري تداعي مي‏شود. ولي از اين ادعا كه اقتصاد اسلامي داراي مكتب اقتصادي است و نه علم اقتصاد هيچ مشكلي حل نخواهد شد و از آنجا كه بر اساس توضيحات ارائه شده در مقاله و به اعتقاد بسياري، علم اقتصاد بدون اتكا به يك سيستم ارزشي قابل تصور نيست. سيستم ارزشي اسلام مي‏تواند و بايد مبنا و زير بناي علم اقتصاد اسلامي باشد. اين وظيفه اقتصاددان مسلمان است كه در بيان نظريات اقتصادي خود مباني اسلام را ملحوظ دارد.
نتيجه
در اين مقاله پس از بررسي ترمينولوژي اقتصاد در زبانهاي اروپايي، مختصري در چگونگي پيدايش اقتصاد سياسي و تحول آن در علم اقتصاد بحث گرديد. تاريخچه منازعات اثباتي و هنجاري نشان داد كه دو ديدگاه كاملاً متفاوت قابل شناسائي است. عده‏اي كه اصرار بر اثباتي بودن و اثباتي شدن علم اقتصاد دارند بر اين باورند كه مي‏توان با استفاده از ابزارهاي كمي مخصوصاً رياضيات، آمار و اقتصاد سنجي به يك علم اقتصاد اثباتي همچون ديگر علوم مثبته دست يافت و عده ديگري اين امر را نه تنها در مورد اقتصاد غير ممكن بلكه در ساير علوم نيز مشكل مي‏دانند. به نظر اينان قضاوتهاي ارزشي اقتصاددانان كه بر مبناي ايدئولوژي و تفكر آنان شكل گرفته است، در تمام اظهار نظرها و احكام صادره و تئوريهاي ابداعي آنان نفوذ و رسوخ دارد. اقتصاد علم بي طرف نيست و اگر چنين ادعا شود خود نشان دهنده نوعي قضاوت ارزشي و اخلاقي است.
با اين ديدگاه و با عنايت به تعاريفي كه از اقتصاد در متون اسلامي جستجو نموديم مي‏توان گفت مكتب اسلام مي‏تواند علم اقتصاد و اقتصاددان مسلمان را هدايت نموده و جهت بدهد. هم چنانكه ساير مكاتب اقتصادي نيز چنين مي‏كنند. تفاوت اقتصاد اسلامي و اقتصاد غير اسلامي را بايد در جهت‏گيري و هدف‏گيري آن جستجو نمود.
با اين ديدگاه نه تنها اقتصاد بلكه علوم تجربي هم كه در محيط اسلامي و در مكتب اسلامي رشد و نمو داشته باشند با علوم مشابه خود در محيط غير اسلامي تفاوت خواهند داشت.
نگاهي به مفهوم اقتصاد:
ريشه اين مفهوم در غرب به اصطلاح يوناني «Econom» بر مي‏گردد كه تركيبي است از «Eco» به معني منزل و «Nom» به معني قانون. بنابراين معني سنتي «Oikonomike» و يا «Economie» تدبير منزل2 بوده است. اين معني در شرق و غرب كم و بيش به همين ترتيب مورد استفاده داشته است.
اصطلاح فرانسوي «Oeconomie» و يا «Economie» مفهوم وسيع‏تر مديريت را نيز در برگرفته و با تركيب واژه «سياسي»3 معناي اداره امور عمومي و يا مديريت امور دولت را مورد نظر داشته است.
فيزيوكراتها از اين مفهوم معاني مديريت، نظم و قوانين طبيعي را منظور مي‏داشتند و در زمان آنها مباحث ماهيت ثروت، توليد مجدد و توزيع را نيز دربر مي‏گرفت. و بنا به گفته «گرونوگن»4 از دهه 1770 «وري»5 اصطلاح علم را به آن افزود و براي توليد و توزيع ثروت در زمينه اداره منابع كشور مورد استفاده قرار داد. او مدعي است كه مفاهيم خسّت6 و صرفه جويي7 و مديريت مالي دقيق خانوارها و ساير سازمانها نيز از همين مفهوم لاتين واژه اقتصاد اقتباس شده و در قرن 18 همزمان با تعميم يافتن اصطلاح «مديريت دولتي»8 رواج بيشتري يافته است.
«آدام اسميت» اقتصاد سياسي را پژوهش در زمينه ماهيت و علل ثروت ملل و يا همان گونه كه فيزيوكراتها در ابتدا اظهار مي‏داشتند دانش مربوط به ماهيت ثروت، باز توليد، توزيع و مصرف آن مي‏دانستند. در اواخر قرن 18 بود كه واژه اقتصاد9 و يا علم اقتصاد جانشين واژه اقتصاد سياسي گرديد و تجديد حياتش كه عمدتاً در طول دهه 1760 شكل گرفته بود، معناي اقتصاد را نسبت به بيشتر كاربردهاي سنتي آن تغيير داد هر چند برخي همچون «گرونوگن» اعتقاد دارند كه نه اقتصاد سياسي و نه مترادف جديد آن «Economics» معناي دقيقي ندارند.
شايد اولين تعريف نزديكتر به آنچه امروز مصطلح است تعريف «رابينز»10 باشد كه اقتصاد را به صورت علمي تعريف مي‏كند كه رفتار انسان را به صورت رابطه بين خواسته‏هاي نامحدود و امكانات توليد محدود با داشتن موارد استفاده متعدد مورد مطالعه قرار مي‏دهد. «رابينز» با اين تعريف به فكر ايجاد علم اقتصاد به صورت علمي نظري و اثباتي بود و ترجيح مي‏داد تا واژه «اقتصاد سياسي» را در رابطه با موضوعاتي از قبيل انحصار، حمايت، برنامه گذاري و سياستهاي دولت مورد استفاده قرار دهد.
مروري بر تاريخچه منازعات اثباتي و هنجاري
اقتصاددانان «هيوم» را اولين فردي مي‏دانند كه با تميز «بايد» از «هست» تفكيكي واضح بين اثباتي و هنجاري برقرار ساخت. مفهوم گيوتين «هيوم»11 به معناي تمايز بين اظهارات توصيفي از اظهارات اخلاقي يا هنجاري تعبير مي‏شود.
«ژيدوريست» از مورخان انديشه اقتصادي «ناسا سينيور»12 را از اولين اقتصادداناني مي‏دانند كه تمايز بين پوزيتيو و نرماتيو را در علم اقتصاد ايجاد كرد. «سينيور» اعتقاد داشت كه اقتصاددان نبايد توصيه‏اي ارائه دهد، بلكه بايد قوانين عام را شناسائي و بيان كند. «سينيور» يادداشتهاي خود را تحت عنوان خلاصه‏اي از علم اقتصاد سياسي13 منتشر ساخت14 و در آن اقتصاد را در چهار اصل حداكثر كردن مطلوبيت و حداقل تلاش، افزايش جمعيت، بازدهي فزاينده صنعت، و اصل بازدهي نزولي كشاورزي خلاصه نمود و معتقد بود كه اين اصول اساسي تزلزل‏ناپذير بوده و مسائل ديگر خود به خود جزو متفرعات طبيعي آنها محسوب مي‏شوند.
او اعتقاد داشت كه اين اصول اقتصاد را «از هر نوع خطر آلودگي با مسلكها و طريقه‏ها، آميختگي با اصلاحات اجتماعي و يا انديشه‏هاي عاطفي و اخلاقي بر كنار داشته است».15 «ناسا سينيور» به اندازه‏اي اصول چهارگانه خود را مهم مي‏دانست كه تصور داشت مي‏توان با اين چهار اصل به يك علم اقتصاد اثباتي خالص16 دست يافت.
«جان استوارت ميل» نيز بعد از «سينيور» بر تمايز بين هنر اقتصاد و علم اقتصاد تأكيد داشت و مانند «سينيور» هنر را با اخلاق مترادف مي‏دانست و اعتقاد داشت كه علم اقتصاد بايد به طرف علوم مثبته‏اي همچون هندسه گرايش يابد. «ميل» از اولين اقتصادداناني بود كه به صراحت اظهار داشت علوم مثبته بايد سرمشق علم اقتصاد نيز باشد.
بر همين روال «كيرنس» اعتقاد داشت كه اقتصاد مشابه علومي همچون فيزيك و شيمي است و از اين رو نتيجه مي‏گرفت كه اقتصاد علمي بي طرف و اقتصاددان دانشمندي عيني‏نگر است. «علم اقتصاد به همان اندازه كه در برنامه‏هاي اجتماعي بي‏طرف است در باب شايستگي يا جذابيت اهداف مورد نظر چنين نظامهايي اظهار نظر نمي‏كند.»17
در نيمه دوم قرن 19 هنگامي كه پوزيتيويسم، فلسفه مسلط علم شناخته مي‏شد، موفقيت بزرگ علوم فيزيكي را بر اين اساس مي‏دانستند كه داراي بهترين روش‏شناسي علمي، است زيرا توانسته است كليه عناصر هنجاري و اخلاقي را از مباحثات خود طرد و حذف نمايد. در اين ايام همين طرز تفكر در مورد اقتصاد نيز شايع بود و ايده غالب اين بود كه علم اقتصاد بايد از همه فروض روان شناسانه آزاد باشد، مثلاً «فيشر» اعتقاد داشت كه «اقتصاددان نبايد علم اقتصاد را در ابهام ناشي از اخلاق و روان‏شناسي و متافيزيك بپوشاند»18 در اين زمان براي مثبت جلوه دادن اقتصاد تلاش همه جانبه‏اي براي استفاده از رياضيات در مسائل اقتصادي مبذول مي‏شد.
«ماكس وبر» بحث عام‏تري را در رابطه با قضاوتهاي ارزشي مطرح مي‏كند. او اعتقاد دارد كه اگر علم اقتصاد از اصل «فراغت از ارزش گذاري»19 متابعت كند مي‏تواند مثل علوم دقيقه به نحو اثباتي عمل نمايد. «وبر» اين اصل را به معني آزادي از جميع وابستگيهاي فردي تعريف مي‏كند. در اين دوران اكثريت بزرگي از اقتصاددانان از اين خط فكري تبعيت مي‏كنند كه ديدگاه مسلط درباره علم اقتصاد از نظر روش شناختي متكي بر طرد عناصر اخلاقي، هنجاري و روان‏شناسي است.
«فريدمن» (1984) «ليپسي» (1983) و «مكلوپ» (1984) بر اين باورند كه تفكيك بين اثباتي و هنجاري امكان‏پذير است و با در نظر گرفتن اين تمايز است كه علم اقتصاد مي‏تواند به مقام علوم طبيعي ارتقاء يابد.
اقتصاد اثباتي برپايه منطق نظريه اقتصاد نئوكلاسيك پايه گذاري شده كه نظريه اقتصادي زمينه‏اي است براي بررسي به منظور اثبات و نه توصيه و تجويز. اثبات گرايي منطقي بر اين اصل استوار است كه تحليل منطقي و مشاهده تجربي از اجزاي لازم براي روش كشف علمي به حساب مي‏آيند.
روند كشف علمي معمولاً با تجربه آغاز مي‏گردد. اين تجربيات حسي يا مشاهدات اوليه با فرضيه‏هايي مرتب شده تا با استفاده از تحليل منطقي بتوان به يك نظريه كلي دست يافت. آنگاه نظريه حاصله با روشهاي مناسب مورد آزمون قرار مي‏گيرد اگر اين آزمونها نظريه را تأييد نمود نظريه قابل پذيرش و در غير اين صورت قابل تأييد نيست.
در اين ديدگاه اگر نظريه‏اي ادعاي علمي بودن داشته باشد بايد از نظر صحت و سقم، قابليت امتحان داشته باشد. البته اين نظر به شدت مورد حمله منتقدان قرار گرفته و هنوز كتابهايي قطور در رد فلسفه اثبات‏گرايي منطقي نوشته مي‏شود تا با بطلان ادعاي آنان نسبت به عرضه راه حلي تجربي براي مسأله شناخت بپردازد و نشان دهند كه شناخت صرفاً تجربي نيست.20 از جمله معروف‏ترين ايرادات كه بر معيار تأييد از طريق اثبات‏گرايي مي‏شود اين است كه تعداد آزمونهاي موفق براي پذيرش يك نظريه معلوم نيست؛ زيرا ممكن است حكمي كه از نظر تحليلي صحيح و با يك رشته آزمون تجربي مورد تأييد قرار گرفته با آزمونهاي بعدي مورد ترديد قرار گيرد.
از يك منظر ديگر اقتصاددانان شاخصي همچون «ميردال»، «شَكِل»، «ساموئلسون» و دهها اقتصاددان ديگر هر نوع امكان روش شناختي قضاوتهاي ارزشي را رد مي‏كنند. و ادعا مي‏كنند كه در هيچ علمي نظريه با مشاهده فارغ از ارزش‏گذاري ممكن نيست و هيچ اقتصادداني نمي‏تواند اخلاقاً در برابر مسائل و موضوعات مطروحه از جمله مسائل اقتصادي بي طرف باشد. زيرا كه خود بي‏طرفي هم يك نوع قضاوت ارزشي و اخلاقي است. «ميردال» معتقد است كه «به دلايل منطقي تا بحال علم اجتماعي «بي طرف» وجود نداشته است و از اين به بعد هم نخواهد داشت. هر موقع كه به جستجوي حقيقي مي‏پردازيم، مانند ديگر رفتارهاي معنادار خود، خواه و ناخواه از ارزشهاي معيني پيروي كرده‏ايم، لكن اين ارزشها ممكن است در ذهن پنهان بمانند و محقق هيچ گاه متوجه حضور آنها نشود. از آن جا كه در اين حالت ارزشهاي نهفته فوق در ضمير ناخودآگاه محقق بطور مبهم ونا معيني عمل خواهد كرد، اگر درها به سوي پيش داوريها و تعصبها باز شوند جاي تعجبي نخواهد بود.»21
همين مطلب را «فريدمن» به گونه ديگري بيان مي‏كند:
«اگر شخصي براي شنيدن صداي خواننده‏اي تمايل به پرداخت مبلغي بيش از خواننده ديگري داشته باشد اسم اين كار تبعيض گذاشته نمي‏شود ولي اگر براي استفاده از خدمات فردي با يك رنگ پوست خاص حاضر به پرداخت مبلغ بيشتري مي‏باشد اين كار را تبعيض مي‏ناميم. تفاوت ميان اين دو مورد اين است كه در يك مورد با سليقه فرد موافقيم و در مورد ديگر نيستيم. آيا از نظر اصول بين سليقه‏اي كه موجب مي‏شود تا صاحب خانه خدمتكار جذابي را بر خدمتكار زشت ترجيح مي‏دهد و سليقه‏اي كه سياه را بر سفيد و يا برعكس ترجيح مي‏دهد چه تفاوتي وجود دارد جز اين كه در يك مورد موافقت و همدلي داريم در حالي كه در مورد دوم اين گونه نيست.»22
اين دسته از اقتصاددانان با اين مطلب كه علم در صدد يافتن جواب براي پرسشهايي است در رابطه با آنچه هست و يا بوده است و نه در صدد جواب براي پرسشهايي در مقوله بايدها اصولاً موافق نيستند؛ زيرا به نظر آنان اگر اين مطلب درست باشد يك شيمي دان نيز نبايد اظهار نظر كند كه اگر اكسيژن و هيدرژن در شرايط خاصي تركيب شوند بايد آب بوجود آيد و يا اين كه در فيزيك برآيند نيروهاي a و bبايد نيروي c باشد.
اينان معتقدند كه نه تنها احكام سياست اقتصادي، بلكه تقريباً همه احكام اساسي علم اقتصاد، به گونه‏اي، تجويزي‏اند؛ يعني مي‏توان گفت اقتصاد مشخصاً نه علمي اثباتي، يعني توصيفي، كه علمي است هنجاري، يعني تجويزي.
زماني كه «آدام اسميت» تقسيم كار را مي‏ستود، منظورش «صريحاً» اين بود كه اگر بالا رفتن رفاه مادي هدف عمومي مطلوبي باشد، تقسيم كار كمكي است براي رسيدن به اين هدف. وقتي مي‏گفت «هر انسان قانعي براي جامعه يك منبع خير است»، منظورش اين بود كه اگر رشد اقتصادي هدف اجتماعي مهمي باشد صرفه جويي، از طريق انباشت سرمايه، دستيابي به اين هدف را آسان مي‏سازد. نظر به مزيت نسبي «ريكاردو» بدين معني است كه تجارت آزاد مي‏خواهد، يا مي‏تواند، بهزيستي مادي هر دو طرف تجارت را فزوني بخشد. يعني اگر هدف اين باشد، پس روش آن است.
«جان استوارت ميل» موضوع علم اقتصاد را ـ «ثروت... طبيعت ثروت... شامل بكار انداختن تمام عللي كه از طريق آنها شرايط زندگي انسان... به بهروزي نزديك يا از آن دور مي‏شود...»23 مي‏داند. ـ در حالي كه اقتصاددانان نئوكلاسيك، در گذشته و حال كلاً دل مشغول تعيين شرايطي بوده‏اند كه بتواند تخصيص كاراي منابع را تضمين كند؛ يعني شرايطي كه در مجموع بيشترين رفاه مادي را از منابع محدود عايد گرداند، با اين فرض كه اين هدف اجتماعي مطلوبي مي‏باشد. همه اينها چه درست و چه نادرست نظريه‏هايي تجويزي‏اند.24
نگاهي به مفهوم اقتصاد در متون اسلامي
اقتصاددان در زبان عربي از باب افتعال و مشتق از مصدر ثلاثي مجرد قصد است و مشتقاتي همچون قصد، قاصد، مقصد در زبان فارسي و عربي مورد استفاده قرار مي‏گيرد. در فرهنگهاي معتبر زبان عربي و فارسي عموماً اين اصطلاح با عباراتي همچون «رعايت اعتدال»، «اجتناب از افراط و تفريط»، «ميانه روي در هر كار» و «حد وسط بين اسراف و اقتار» تعريف مي‏شود.
در متون اسلامي عموماً اقتصاد در نقطه مقابل اسراف قرار گرفته چنانكه از امام جعفر صادق عليه‏السلام نقل شده كه فرمودند: «رعايت اقتصاد از جمله اموري است كه خداوند آن را دوست دارد و همانا اسراف را خدا دشمن مي‏دارد گرچه دورانداختن هسته خرمائي باشد.»25
از اين تعبير جالب مي‏توان استفاده نمود كه اقتصاد همان استفاده بهينه و عكس آن اسراف است. اسراف پديده‏اي است مذموم حتي در مورد يك كالاي بسيار بي‏ارزش و به ظاهر غير قابل اعتنا، بطوري كه اگر مورد استفاده و كاربرد فرض ديگري داشته و به دور انداخته شود، اسراف است. حضرت علي عليه‏السلام ضمن جمله‏اي كوتاه به بهترين نحو ممكن اسراف را تعريف نموده‏اند: «الا و ان اعطاء المال في غير حقه اسراف و تبذير». يعني صرف مال و امكانات در غير موردي كه شايسته آن است اسراف و تبذير مي‏باشد. با استفاده از كلام امام و در نظر گرفتن اين نكته كه اقتصاد نقطه مقابل اسراف است مي‏توان نتيجه گرفت كه اقتصاد يعني استفاده بهينه از مال و امكانات.
بديهي است كه براي انتخاب بهترين بايد حالتهاي متفاوت آن در نظر گرفته شود. بويژه كه از همين امام معصوم داريم: «لا تنال العبد نعمة الا بفراق اخري»26 يعني بنده به نعمتي نمي‏رسد مگر با صرف نظر كردن از يك نعمت ديگر.
اين جمله پرمعنا، دقيقاً معنا و مفهوم هزينه فرصت را تداعي مي‏كند. بنابراين مفاهيم كميابي، انتخاب، مديريت منابع كمياب كه اساس تعاريف متداول اقتصاد است از اين مفاهيم قابل استنباط مي‏باشد.
علم اقتصاد و مكتب اقتصادي
شهيد صدر از جمله كساني است كه احتمالاً براي اولين بار بين علماي اسلامي در صدد بيان تمايز بين اين دو مفهوم برآمد و اظهار داشت كه منظور از اقتصاد اسلامي مكتب اقتصادي و نه علم اقتصاد است. حال براي اين كه منظور ايشان از اين تفكيك مشخص گردد به فرازهايي از مطالب عنوان شده در اين رابطه استناد مي‏كنيم. مكتب اقتصادي را «ايجاد روشي جهت تنظيم حيات اقتصادي و توأم با مفاهيم هماهنگي از عدالت»27 مي‏دانست. شهيد صدر اعتقاد داشت كه «روشن ساختن هويت اقتصاد اسلامي بر اساس شناخت و تميز كامل ميان مكتب اقتصادي، علم اقتصاد و اعتقاد به اين كه اقتصاد اسلامي مكتب است نه علم، ما را بر اثبات ادعاي خويش كه همانا اثبات وجود اقتصاد در اسلام است اعانت مي‏كند».28
به نظر ايشان علم اقتصاد پديده‏هاي اجتماعي يا طبيعي را كه در حيات اقتصادي محقق مي‏شوند، بررسي مي‏كند و از علل و نتايج آن گفتگو مي‏كند. حال آن كه مكتب اقتصادي حيات اقتصادي را ارزيابي كرده و اساس و پايه آن را در چارچوب مباني عقيدتي خود طبق تصورات و برداشتي كه از مضامين عدالت دارد پي‏ريزي مي‏كند. بطور خلاصه مي‏توان گفت كه خصيصه علم اكتشاف است و خصيصه مكتب ارزيابي و سنجش معيارها در چارچوب نظم ويژه خود».29
علم درباره آنچه كه هست و علل و اسباب تكوين آن صحبت مي‏كند و حال آنكه مكتب درباره آنچه كه ضرورت وجود آن مي‏رود و آنچه را كه ضرورت وجود ندارد سخن مي‏گويد».30 علم مي‏گويد: «اين همان چيزي است كه در واقع جريان دارد و مكتب مي‏گويد اين همان چيزي است كه بايستي در واقع امر جريان يابد.»31
علم اقتصاد و مكتب اقتصادي مانند تاريخ و اخلاق است. يعني «تفاوتي را كه ميان علم اقتصاد و مكتب اقتصادي بيان داشتيم (تفاوت ميان آنچه هست و آنچه كه بايد باشد) مي‏توان نظير آن را ميان علم تاريخ و بحثهاي اخلاقي يافت؛ زيرا علم تاريخ در مسير علمي خود مانند علم اقتصاد است و كاوشهاي اخلاقي در ارزيابي و سنجش مانند مكتب اقتصادي است».32
با توجه به مطالب نقل شده بخصوص جمله اخير كه تفاوت بين علم اقتصاد و مكتب اقتصادي را تفاوت ميان آنچه هست و آنچه بايد باشد تعبير مي‏كنند دقيقاً همان تمايز و تفكيك اقتصاد اثباتي و هنجاري تداعي مي‏شود. ولي از اين ادعا كه اقتصاد اسلامي داراي مكتب اقتصادي است و نه علم اقتصاد هيچ مشكلي حل نخواهد شد و از آنجا كه بر اساس توضيحات ارائه شده در مقاله و به اعتقاد بسياري، علم اقتصاد بدون اتكا به يك سيستم ارزشي قابل تصور نيست. سيستم ارزشي اسلام مي‏تواند و بايد مبنا و زير بناي علم اقتصاد اسلامي باشد. اين وظيفه اقتصاددان مسلمان است كه در بيان نظريات اقتصادي خود مباني اسلام را ملحوظ دارد.
نتيجه
در اين مقاله پس از بررسي ترمينولوژي اقتصاد در زبانهاي اروپايي، مختصري در چگونگي پيدايش اقتصاد سياسي و تحول آن در علم اقتصاد بحث گرديد. تاريخچه منازعات اثباتي و هنجاري نشان داد كه دو ديدگاه كاملاً متفاوت قابل شناسائي است. عده‏اي كه اصرار بر اثباتي بودن و اثباتي شدن علم اقتصاد دارند بر اين باورند كه مي‏توان با استفاده از ابزارهاي كمي مخصوصاً رياضيات، آمار و اقتصاد سنجي به يك علم اقتصاد اثباتي همچون ديگر علوم مثبته دست يافت و عده ديگري اين امر را نه تنها در مورد اقتصاد غير ممكن بلكه در ساير علوم نيز مشكل مي‏دانند. به نظر اينان قضاوتهاي ارزشي اقتصاددانان كه بر مبناي ايدئولوژي و تفكر آنان شكل گرفته است، در تمام اظهار نظرها و احكام صادره و تئوريهاي ابداعي آنان نفوذ و رسوخ دارد. اقتصاد علم بي طرف نيست و اگر چنين ادعا شود خود نشان دهنده نوعي قضاوت ارزشي و اخلاقي است.
با اين ديدگاه و با عنايت به تعاريفي كه از اقتصاد در متون اسلامي جستجو نموديم مي‏توان گفت مكتب اسلام مي‏تواند علم اقتصاد و اقتصاددان مسلمان را هدايت نموده و جهت بدهد. هم چنانكه ساير مكاتب اقتصادي نيز چنين مي‏كنند. تفاوت اقتصاد اسلامي و اقتصاد غير اسلامي را بايد در جهت‏گيري و هدف‏گيري آن جستجو نمود.
با اين ديدگاه نه تنها اقتصاد بلكه علوم تجربي هم كه در محيط اسلامي و در مكتب اسلامي رشد و نمو داشته باشند با علوم مشابه خود در محيط غير اسلامي تفاوت خواهند داشت.
فهرست منابع
منابع فارسي:
1ـ ژيدوريست (1347)، تاريخ عقايد اقتصادي، ترجمه كريم سنجابي، تهران، مؤسسه تحقيقات اقتصادي.
2ـ صدر، محمدباقر (1350)، اقتصاد ما، جلد اول، ترجمه: محمد كاظم موسوي، تهران، انتشارات برهان.
3ـ صدر، محمدباقر (بي تا)، اقتصاد برتر، ترجمه: علي اكبر سيبويه، تهران، انتشارات نيم.
4ـ همايون كاتوزيان، محمد علي، (1374)، ايدئولوژي و روش در اقتصاد، ترجمه: م قائد، تهران، نشر مركز.
5ـ ميردال گونار (1356)، طرحي براي مبارزه با فقر جهان، ترجمه: قهرمان قدرت نما، تهران، انتشارات اميركبير.
6ـ منان اِم اِ (1375)، چرا اقتصاد اسلامي مهم است، ترجمه: سعيد كريمي زاده، فصلنامه پژوهشي دانشگاه امام صادق(ع)، سال اول، شماره 3.
منابع انگليسي:
1. Blaug, M.(1986), The Methodology of Economics: Cambridge, Cambridge University Press.
2. Cairnes, J. E (1873), The charactor and Logical Methods of Political Economy, London, Reprinted, New York, Kelly, 1965.
3. Freedman M.(1984), Methodology of Economics in D. Hausman, The Philosopy of Economics, Cambridge Cambridge university Press.
4. Friedman M.(1963), Capitaand Freedom, Chicago, University of Chicago Press P.110.
5. Groenewegen P.(1987), "Political Economy and Economics" in Eatwell j. Milyat M and P.Newman (eds) The New Palgrave Dictionary of Economics, Vol 3, PP.904_907.
6. Katonzion Homa (1980) Idelogy and Mothods in Economics New York, New York Uinversity Press.
7. Lipsey R (1983) Positive Economics, London, Weidenfeld and Nicolson.
8. Machlup F. (1984), Professor Samuelson on Theory and Realism, in B. Caldwell, ed. Appraisal and Criticism in Economics, London, Allen and Unwir.
9. Robins L. C. (1932), An Essay on the Nature and Significance of Economic Science, London, Macmillan.
10. Samuelson, P.A.(1948), Foundations of Economic Analysis, Cambrige, Harvard University Press.

پاورقيها:
-9 Economics.

17- Cairness (1875)p.20.

15 ـ ژيدوريست (1347)، ص 559.

16- Pwe economic science.

1 ـ عضو هيأت علمي و رئيس دانشكده علوم اداري و اقتصاد دانشگاه اصفهان.

18- Fisher (1965) p.23.

13- An outline of the Science of Political Economy.

14 ـ ژيدوريست (1347)، ص 262.

12- William Nassau Senior.

11- Hum's Guillotine.

19- Freedom from value.

10- Robbins.

21 ـ ميردال گونار، (1356)، ص 29.

28 ـ همان، مأخذ، ص 144.

2- Houehold Management.

24 ـ همان، مأخذ، ص 148.

25 ـ سفينة البحار، ج 1، ص 615.

22- Friedman M.(1963).

27 ـ صدر (بي تا)، ص 134.

20- Katonzion Homa (1980).

29 ـ همان، ص 146.

23 ـ به نقل از كاتوزيان، (1374)، ص 148.

26 ـ نهج‏البلاغه فيض الاسلام، ج 3و4، ص 1164.

3- Politique.

30 ـ همان، ص 146.

32 ـ همان، ص 154.

31 ـ همان، ص 154.

4- Groenewegen (1987)P.905.

5- Verri.

6- Thrift.

7- Frugality.

8- Public Administration.

منابع:
9. Robins L. C. (1932), An Essay on the Nature and Significance of Economic Science, London, Macmillan.

10. Samuelson, P.A.(1948), Foundations of Economic Analysis, Cambrige, Harvard University Press.

8. Machlup F. (1984), Professor Samuelson on Theory and Realism, in B. Caldwell, ed. Appraisal and Criticism in Economics, London, Allen and Unwir



یک شنبه 18 اردیبهشت 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

تعداد کل صفحات : 44 ::         30   31   32   33   34   35   36   37   38   39   >  

اسلامي سازي معرفت در حوزه اقتصاد

اشاره
«مركز جهاني انديشه اسلامي» (المعهد العالمي للفكر الاسلامي) كه مركز آن در ايالت ويرجينياي امريكا است و طرح اسلامي‏سازي معرفت را در دستور كار خود قرار داده است، ضمن اهتمام به رويكرد اسلامي به معارف و علوم، محور اقتصاد را نيز مورد توجه ويژه قرار داده و نشست‏هايي را در اين محور با حضور برخي متفكران و اقتصاددانان مسلمان برگزار كرده است كه در ذيل به گزارشي از يافته‏هاي علمي و فكري يكي از اين جلسات اشاره مي‏شود. نويسنده اين گزارش دكتر عبدالله جاد از همكاران «المعهد العالمي للفكر الاسلامي» است.

دعوت به اسلامي‏سازي معرفت در حوزه اقتصاد، با افسانه‏هاي معرفتي‏اي رويارو است كه غيبت مسلمانان از عرصه رقابت تمدني، زمينه‏ساز آن بوده و اين وضع مجال مناسبي را براي مطالعات غربي فراهم ساخته، تا ادعاي مطلق بودن و جهان‏گير بودن نظريات خود را مطرح سازند.
با دقت نظر در نوشته‏هاي مربوط به انديشه اقتصادي، نظريه اقتصادي و فرضيه‏هاي اوليه آن، به روشني آشكار مي‏شود كه «علم اقتصاد»، آنگونه كه اين مطالعات معرفي مي‏كنند، صرفا زاييده تجربه غربي و در نتيجه، محكوم به شرايط محيطي است كه آن را توليد كرده است؛ بنابراين، چنين نظرياتي ممكن است در محيط زايش و پيدايش خود، درست، شايسته و كارآمد باشند، اما ضرورتا براي محيط‏هاي ديگر شايسته نباشند؛ چنانكه اساسا امكان ندارد كه تجربه غربي مبناي ارزيابي ديگر تمدن‏ها قرار بگيرد؛ براي مثال، اين ايده كه «كميابي» ناشي از نيازهاي نامتناهي انسان، مقارن با درآمدهاي محدود است، يكي از ايده‏هاي اوليه علم اقتصاد شمرده مي‏شود. اين فرضيه يكي از آثار غلبه بُعد مادي بر بُعد معنوي در تمدن غربي است، در حالي كه برخي از تمدن‏هاي ديگر بر علوّ شأن انسان نسبت به برخي نيازهاي وي تأكيد دارد؛ اگرچه اين نيازها محدود باشد و ساختن نيازهاي جديد، بر خلاف آنچه كه در غرب جريان دارد، تقاضاهاي تازه نمي‏آفريند.
امروزه در مطالعات انديشه اقتصادي كه مبناي نظريه اقتصادي محسوب مي‏شود، گرايش به تمركز پيرامون شخصيت غربي مشاهده مي‏شود، به گونه‏اي كه تقسيم مراحل تكامل انديشه اقتصادي، صرفا بازتاب مراحل تكامل انديشه اقتصادي در غرب است و هيچ نشانه‏اي از سهم متفكران ديگر تمدن‏ها در اين مطالعات مشاهده نمي‏شود.
اما افسانه دوم، ادعاي واقع‏گرايي و علمي بودن مطالعات اقتصادي غربي است؛ اين مطالعات مدعي بي‏طرفي و تهي بودن از ارزش‏ها هستند، در حالي كه ارزش‏ها در دل اين مطالعات نهفته‏اند؛ هر چند مي‏كوشند تا با استفاده از ابزارهاي تحليلي رياضي كه انتزاعي و منطقي هستند، اين وضعيت را مخفي نگه دارند؛ اما اين مطالعات در مواردي مانند سرمايه‏گذاري و مصرف، بر فرضيات و مفروضات ارزشي استوار هستند.
بنابراين تصريح به ارزش‏ها در اقتصاد اسلامي موجب مي‏شود كه در نهايت اقتصاد اسلامي نسبت به مطالعات اقتصادي غربي كه غالبا وحدت پديده اجتماعي را ناديده مي‏گيرند، به علمي بودن نزديك‏تر باشد.
در حالي كه مطالعات اقتصادي در غرب، به ارزش‏ها به عنوان يكي از عناصر نظام اقتصادي مي‏نگرد، در نظام اقتصادي اسلام، ارزش‏ها ستون خيمه اين نظام به شمار مي‏آيند. در اين جا لازم است مفهوم نظام اقتصادي را از دو مفهوم ديگر كه با آن تداخل دارند، تمييز دهيم و آن دو مفهوم يكي «اقتصاد» و ديگري «فعاليت اقتصادي» است.
نظام اقتصادي دو عنصر اساسي دارد كه يكي ساختار اقتصادي يا مجموعه واحدهاي توليدكننده و مصرف‏كننده عناصر توليد است و ديگري سازمان روابط بين عناصر توليد. اما مهم‏ترين عنصر تمايز بخش نظام اقتصادي، نقش مهمي است كه ارزش‏ها در نظام اقتصادي ايفا مي‏كنند؛ ارزش‏ها، اهداف جامعه را معين و رفتاري را كه پذيرش آن براي تحقق آن اهداف شايسته است، مشخص مي‏كنند. پس از تحقق آن رفتار، نوبت حكم و قضاوت درباره آن، چه سلبي و چه ايجابي، و نيز نوبت ارزيابي آن ارزش‏ها به لحاظ سودمندي علمي و سپس تعديل آن حتي دست شستن از آن، در صورت اثبات اين كه اين ارزش‏ها كمكي به تحقق اهداف مادي مطلوب نمي‏كنند، است.
اما درباره نظام‏هاي اقتصادي موجود در كشورهاي اسلامي، بايد گفت كه صفت اسلامي اين كشورها، ضرورتا بر نظام‏هاي اقتصادي آنها صدق نمي‏كند؛ نظام‏هاي اقتصادي اين كشورها برآيند شماري از مؤلفه‏ها است كه در رأس آنها تجربه استعمار قرار دارد. تأثير تجربه استعماري بر نظام‏هاي اقتصادي كشورهاي اسلامي، تنها به پيوند دادن اقتصاد اين كشورها با اقتصاد كشورهاي استعمارگر منحصر نشد، بلكه تأثير خطرناك‏تر آن، جايگزين‏سازي قوانين و رفتارهاي وارداتي استعماري به جاي قوانين و رفتارهاي سنتي بود. اين وضعيت در وابستگي فكري به غرب كه حتي پس از پايان دوره‏هاي استعمار نيز تداوم دارد، بازتاب داشته است. پس از دوره استعمار نيز، متفكران اقتصادي كشورهاي اسلامي در بند انديشه‏هاي اقتصادي غربي‏اي هستند كه به آنان عرضه مي‏شود؛ هر چند اين انديشه‏ها با شرايط بومي ايشان ناسازگار است و موجب تضييع وقت و نيروي آنها مي‏گردد. اين وابستگي فكري سبب شد تا بندهاي وابستگي اقتصادي با وام‏ها و بدهي‏هاي سنگين، زير لواي توسعه، سخت‏تر و پيچيده‏تر شود. پس از مؤلفه‏هاي تجربه استعماري و وابستگي مؤلفه سوم، تأثير ارزش‏ها و تمدن اسلامي است كه رو به كاهش نهاد و در اثر اوضاع تيره كشورهاي اسلامي در آخر صف قرار گرفته است.
اگر نظام اقتصادي اسلام بر يك سري قوانين و رفتارها استوار است، قطعا توفيق و كاميابي اقتصاد اسلامي، بر كاميابي در تغيير رفتارها مبتني است. وابستگي به غرب، اساسا وابستگي فكري و رفتاري است و رفتارهاي غرب‏گرا، زمينه‏ساز استعمار و وابستگي است.
بنابراين نقش ارزش‏ها در بازسازي نظام اقتصادي كشورهاي اسلامي نقشي برجسته و حياتي است، زيرا ارزش‏ها عنصر حاكم بر اقتصاد اسلامي و چارچوب پيونددهنده عناصر و مقومات اقتصاد اسلامي (از توليد گرفته تا مصرف و توزيع و روابط خارجي) هستند؛ بنابراين، ترويج و نشر اين ارزش‏ها، بخشي از كليّت دعوت اسلامي است و مروجان ارزش‏هاي اقتصادي اسلام، بايد كساني باشند كه با افكار روشن و دل‏هاي مؤمن و بهره‏گيري از حكمت و تأكيد بر مؤلفه‏ها و رفتارهاي اساسيِ نظام اقتصادي اسلام، حكمت قوانين اسلام در مسائل مختلف اقتصادي، مانند زكات و ميانه‏روي و ممنوعيت آن را بيابند. در اقتصادهاي غيراسلامي نيز بسياري از راه‏حل‏هاي مشكلات اقتصادي، داراي ريشه‏هاي اسلامي است و قطعا راه‏حل‏هاي اسلامي، واقع‏بينانه‏تر و فراگيرتر است.
راه ديگر باز گرداندن اقتصاد اسلامي به عرصه زندگي، روش الگويي است؛ به عبارت ديگر اقناع عملي ديگران از راه ارائه طرح‏هاي اقتصادي اسلامي كه نشان‏دهنده رفتار آرماني اسلام است؛ البته اين كار به معناي در افتادن در دام شعارزدگي نيست.
امروزه جهان آماده پذيرش اقتصاد اسلامي است. درست است كه نظام سرمايه‏داري قدرت بالاي خود را براي همسازي با شرايط كنوني اثبات كرده است، اما فساد و تباهي مباني‏اي كه سرمايه‏داري بر آنها استوار است، مانند فردگرايي افراطي و خودخواهي نفرت‏برانگيز به دعوي مصلحت فردي، كار را به جايي رسانده كه رقابت ميان مردم در سايه اصل تنازع بقا، به معناي دريدن گلوي يكديگر شده است. ماديت تمدن غربي آن را به سمت فروپاشي مي‏برد و روشن‏ترين دليل آن هم رواج ربا در ميان غربي‏ها، به رغم اثبات آثار ويرانگر آن است.
نظام اقتصادي اسلام به لحاظ مباني، خاستگاه‏ها، اهداف و مقاصد آن، به روشني متمايز و برجسته است. اين برجستگي را در بررسي ديدگاه اسلام درباره توسعه كه به عنوان هدف نهايي هر نظام اقتصادي مطرح است، مي‏توان دريافت. با تحليل مفهوم توسعه، نه تنها برجستگي انگاره اسلام نسبت به انسان و نقش او در زندگي آشكار مي‏شود، بلكه انگاره‏هاي كلي و جانبداري‏هاي ارزشي نهفته در نظريات غربي را بر ملا مي‏سازد. شايد يكي از مشكلات عمده اقتصاد اسلامي اين است كه برخي نظريه‏پردازان آن، با پس زمينه‏هاي فكري ريشه‏دار در انديشه‏هاي اقتصادي غربي وارد عرصه نظريه‏پردازي مي‏شوند. اين گروه از فرضيه‏هاي اقتصادي غربي تأثير گرفته‏اند و در نتيجه تعامل اينان با انديشه غربي به چيدن ميوه‏ها ـ مانند ايده‏ها و نظريات ـ منحصر مي‏شود و به مرحله پيش از نظريه يا پيش‏فرض‏ها و مفروض‏ها و الگوهاي راهنماي انديشه اقتصادي غربي توجهي ندارند.
مفهوم توسعه، در پاسخ به اوضاع معيني كه پس از جنگ جهاني دوم پديد آمده، به وجود آمد و براي جذب دولت‏هاي برخوردار از رشد اقتصادي ظهور يافت. اردوگاه سوسياليست مفهوم «ترقي» (پيشرفت) را در مقابل اين مفهوم مطرح كرد.
در اين اوضاع، نظريات متعددي در باب سازوكار توسعه كشورهاي توسعه يافته مطرح است. اين نظريات، هر چند، ممكن است در چارچوب تجربه تاريخي محيط پيدايش خود و پيش فرض‏هاي مبنايي برگرفته از واقعيات و شرايط حاكم بر آن محيط‏ها درست باشند، اما درباره ديگر كشورها و به طور مشخص كشورهاي اسلامي درست در نمي‏آيند. براي مثال درباره نظرياتي كه بر تقويت بخش صنعت متكي است، مي‏توان گفت كه بخش صنعت، ضرورتا پايه توسعه محسوب نمي‏شود و اعتقاد به ضرورت سرمايه‏گذاري‏هاي كلان، آن هم در سايه ضعف ذخاير داخلي، بسياري از كشورها را وارد دور گيج‏كننده وام‏ها كرده است.
يكي از مهم‏ترين عيوب نظريات غربي توسعه، ناديده گرفتن عوامل غير مادي است. آنچه به اين اشكال دامن مي‏زند، روشي است كه در اقتصاد مادي (وضعي) براي نگريستن به واقعيات به كار گرفته مي‏شود. در اين اقتصاد روش تجربي و واقع‏گرايي مورد استفاده قرار مي‏گيرد؛ هر چند آن واقعيت ناروا و نادرست باشد و ارتقاي جامعه به سطحي بالاتر، مستلزم تغيير آن باشد.
در چنين شرايطي چگونه مي‏توان چنين وضعيت واقعي را مبنا قرار داد؟ تمايز روش اسلامي اين است كه آرمان‏گرا است، ولي آرمان‏گرايي آن اتوپيايي نيست، بلكه قابل پياده شدن است. در رويكرد اسلامي به اقتصاد، واقعيات اقتصادي لحاظ و به ديده اعتبار نگريسته مي‏شود، ولي الزاما احكام اقتصادي تابع واقعيات نيست؛ براي مثال اگر در غرب رشد اقتصادي چنان مورد پرستش قرار مي‏گيرد كه به حكم منطق توليد اقتصادي يا توليد به هدف توليد، به عنوان مقصد و غايت اقتصاد به شمار مي‏آيد، كشورهاي اسلامي هنوز در مرحله چالش اجتماعي ـ اقتصادي ميان جريان‏هاي اسلامي و جريان‏هاي مادي است و اين چالش پيامدهايي مانند وجود دوگانگي در اقتصاد عقب‏مانده اين كشورها را به همراه دارد و اين جوامع هنوز به طور قطعي گزينه‏هايش را انتخاب نكرده است؛ نتيجه حل نشدن يا كاسته نشدن از شدت و سنگيني مشكلات اقتصادي، شدت اين چالش رو به فزوني خواهد رفت و مانع حركت و پويايي اين جوامع خواهد شد و خود اين اوضاع سبب مي‏شود كه جريان مادي و غرب‏گرا غليه يابند؛ از اين رو ضروري است كه طرح‏هاي موفقي براي حل مشكل اقتصادي طرح شود.
انسان محور توسعه
اگر به انديشه اسلامي برگرفته از قرآن و سنت رجوع كنيم، درمي‏يابيم كه انسان، محور توسعه است ؛ اگر بپذيريم كه عناصر توليد در چهار مورد تعين يافته‏اند كه عبارتند از سرمايه، منابع طبيعي، كار و سازماندهي، آنگاه خواهيم ديد كه دو مورد از اين عناصر چهارگانه، عوامل بشري هستند و بدون اين دو، آن دو عامل و عنصر ديگر كارآيي نخواهند داشت، زيرا اين انسان است كه مي‏تواند منابع طبيعي را به كار گرفته و به آن رشد و توسعه بدهد.
بنابراين مي‏توان گفت كه توسعه به فعال سازي قدرت بشري براي كار بست بهينه منابع طبيعي وابسته است و تعريف‏هاي متفاوت از توسعه بر اين نكته اجماع دارند كه نقش انسان در تحقق بخشيدن به توسعه، جايگاه نخست را دارد.
عده‏اي توسعه را «آباداني زمين» تعريف كرده‏اند، در حالي كه برخي ديگر توسعه را ايجاد شرايط مناسب براي حاكميت ارزش‏هاي ديني در جامعه برخوردار از رفاه مادي يا برخوردار از حد كفاف اقتصادي دانسته‏اند.
در همه تعاريف اسلامي از توسعه، ايجاد دگرگوني‏هاي ساختاري در شرايط اقتصادي ـ اجتماعي، متناسب با اجراي شريعت اسلامي و تمسك به عقايد اسلامي گنجانده شده است. درست است كه اقتصاديون در تعريف توسعه، تغييرات ساختاري در فعاليت‏هاي اقتصادي را لحاظ كرده‏اند، اما چنين تغيير و تحولي جز از راه تغييرات و تحولات فكري درازمدت انجام شدني نيست. در ديدگاه اسلامي به اقتصاد، اجراي شريعت اسلامي و تعميق ارزش‏هاي اسلامي، مانند اهميت ويژه كار و تكافل اجتماعي، چارچوب اين تحولات فكري را شكل مي‏دهند.
اگر بخواهيم در جهت تكوين اقتصاد اسلامي گام‏هاي عملي برداريم، در آن صورت به تناسب شرايط و اوضاع هر كشور و جايگاه و موقعيت آن نسبت به عمليات اسلامي‏سازي معرفت، وضعيت متفاوت است.
آنچه از نگاه متخصصان مركز جهاني انديشه اسلامي مهم است، تأكيد بر نمونه‏ها و الگوهايي است كه در خلال طرح‏هاي موفق اقتصادي اسلام تبلور مي‏يابد و نيز گسترش آگاهي به اصول اقتصادي اسلام از اهميت ويژه برخوردار است؛ اگرچه اين اصول ارزش باور و آرمان‏گرا است، ولي قابل پياده شدن است. نظام «زكات» نمونه‏اي از راه‏حل‏هاي عملي را به ما عرضه مي‏كند. نظام «زكات» ماهيت متمايز نظام اقتصادي اسلام را به عنوان نظامي برآمده از عقيده و برقراركننده توازن و تعادل ميان همه ابعاد حيات بشري و فرد و جامعه و نيازهاي مادي و نيازهاي معنوي را نشان مي‏دهد.
طرح موضوع زكات و تأمين اجتماعي در اسلام، به هدف مقايسه مقررات شريعت اسلام و نظام‏ها و احكام برآمده از آن با نظام‏هاي وضعي و غيرديني و اثبات برتري مقررات اسلام بر مقررات و نتايج برآمده از تلاش بشري نيست؛ هر چند تلاش‏هاي بشري از نارسايي‏هايي رنج مي‏برند و البته براي حل چالش‏هاي مشخصي شكل گرفته و محكوم به تجربه‏اي هستند كه از دل آن سر برآورده‏اند.
مطالعه نظام زكات و تأمين اجتماعي در اسلام، در درجه نخست به هدف مطالعه چگونگي تحميل راه‏حل‏هاي بيگانه و وارداتي بر امت اسلامي و نيز بر داشتن گام‏هاي عملي براي قرار دادن يكي از مقررات شريف اسلام در معرض تجربه عملي است، به ويژه آنكه اين امر يكي از فرايض مغفول است. زكات عبادتي اجتماعي است كه سود و تأثير آن از فرد گذشته و به تمام جامعه سرايت مي‏كند.
نظام زكات هم به سبب كارآمدي در زمينه تأمين و تكافل اجتماعي و هم به لحاظ سبقت و پيشينه تاريخي آن و هم به لحاظ عدالت توزيعي آن، قابل مطالعه و بررسي است. پيشينه تأمين اجتماعي در قرون اخير، به آغاز دوره انقلاب صنعتي و رشد حركت‏هاي سوسياليستي باز مي‏گردد. براي نخستين بار قوانين تأمين اجتماعي در آلمان دوره بيسمارك، براي بيمه كارگران در مقابل حوادث كار، بيماري و پيري شكل گرفت و سپس اين قوانين به اروپا و امريكا انتقال يافت.
در نيوزيلند نظام تأمين اجتماعي فراگير و متمايزي وجود دارد، به گونه‏اي كه سطح حداقل درآمد از راه بيمه براي شهروندان، زندگي آبرومندانه‏اي را كفايت مي‏كند.
اين قوانين رفته رفته با صدور اعلاميه جهاني حقوق بشر كه بر برخورداري همه انسان‏ها از حق تأمين اجتماعي تأكيد داشت، تثبيت بيشتري يافت.
تحت تأثير اعلاميه جهاني حقوق بشر، قوانين مربوط به تأمين اجتماعي، اهتمام بيشتري به استيفاي حقوق اقتصادي و اجتماعي مطرح در اعلاميه را نشان دادند؛ بنابراين نظام تأمين اجتماعي نظامي نو پديد است كه از منظر حقوق بشر در جهت تضمين و حمايت از حقوق كارگران شكل گرفته است. نهايت چيزي كه پژوهشگران در ريشه‏يابي اين نظام توانسته‏اند پيدا كنند، اين بود كه آن را به قانون فقراي بريتانيايي در سال 1637 مستند كنند. جالب است كه اين قانون نيز به صورتي تقريبا لفظ به لفظ از احكام زكات در برخي مذاهب اسلامي برگرفته شده است.
نظام زكات و نظام بيمه و تأمين اجتماعي از برخي جهات با هم تفاوت دارند؛ نظام بيمه و تأمين اجتماعي در تجربه غربي خود، اساسا براي تأمين منافع كارگران بخش‏هاي صنعتي وضع شد و سپس به تدريج ديگر كارگران و بخشي از كارمنداني كه در نظام تأمين اجتماعي عضو شده بودند را در بر گرفت. در حالي كه بقيه افراد جامعه، حتي در صورت گرفتاري به مصايب و ناگواري‏ها، از اين چتر حمايتي بي‏بهره بودند. از سوي ديگر نظام‏هاي تأمين اجتماعي، تنها شامل انواع معيني از گرفتاري‏ها و مصايب مي‏شوند كه تنها در صورت پرداختِ حق همان نوع بيمه، مي‏توان از آن بهره‏مند شد. طبعا چنين نظامي را نمي‏توان با نظام زكات مقايسه كرد؛ زيرا در نظام زكات، به نيازمندان با صرف نظر از اسباب و علل نيازمندي و بدون هرگونه شرطي ياري رساني مي‏شود. تنها شرط استحقاق زكات نياز است. مصارف زكات هم آن چنان گسترده است كه شامل فقرا، مساكين، در راه ماندگان، ورشكستگان و... مي‏شود.
نظام زكات تنها چتر حمايت اجتماعي خود را بر سر فقيران نگسترده است، بلكه تأمين هزينه تمامي مواردي كه مصالح امت اقتضا مي‏كند را شامل مي‏شود. زكات نظامي الهي است كه اهدافي انساني دارد و هدف آن ترويج دين و تثبيت تمدن است.
اما به لحاظ مشكلات تأمين هزينه، در نظام‏هاي تأمين اجتماعي بخشي از هزينه بر عهده كارفرما است و بخشي ديگر بر عهده بيمه شونده و بقيه هزينه را نيز دولت متحمل مي‏شود. ناكارآمدي اين نظام علاوه بر ناتواني مزمن صندوق‏هاي تأمين اجتماعي، به ويژه در كشورهاي در حال توسعه، در وضعيت اقتصادي عمومي جامعه نيز آشكار است؛ زيرا اين نظام‏ها دو بار بر عضو بيمه شده ستم مي‏كنند؛ يك بار با تحميل سنگين‏ترين بخش بار مالي و بار ديگر با برابر قرار دادن اعضا در تحمل اين بار، بدون در نظر گرفتن اوضاع اقتصادي اشخاص.
قوانين تأمين اجتماعي قوانيني مادي و وضعي هستند و از حرمت و تقدّس ايماني برخوردار نيستند، از اين رو كارفرما هزينه‏اي را كه صرف بيمه كارگران خود مي‏كند، يا از راه كم كردن مزد آنان جبران مي‏كند و يا از راه افزايش قيمت محصول خود و وارد كردن فشار بر مصرف‏كننده، و اين مسئله براي اقتصاد زيان‏آور است. در حالي كه زكات، از سيستم مالي‏اي كه داراي عدالت و استقرار است، برخوردار است، زيرا زكات‏دهنده با اين عنوان كه مالك يا كارفرما است، زكات نمي‏دهد، بلكه براي اداي حق الهي زكات مي‏پردازد و حتي اگر در كشور او نيز فقيري وجود نداشته باشد، بايد زكات بدهد. گذشته از اين در توزيع زكات، از آن رو كه مبناي استحقاق، نياز است، عدالت توزيعي نيز تحقق مي‏يابد و پيوندي صميمي ميان فرزندان امت پديد مي‏آورد، زيرا كسي كه امروز زكات مي‏پردازد، چه بسا فردا دريافت‏كننده و مستحق زكات باشد و به عكس. بر خلاف نظام تأمين اجتماعي كه بر اين اصل استوار است كه همان اندازه كه مي‏دهي مي‏گيري، بي‏آنكه نياز هر فرد در نظر گرفته شود.
مهم‏ترين نقطه تمايز نظام زكات از نظام بيمه اين است كه در نظام زكات، تحقق ميزان كفاف و تقويت قدرت نيازمندان بر كسب و كار و توليد است. اما هدف زكات ريشه‏كن كردن فقر به صورت دائمي است.



یک شنبه 18 اردیبهشت 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)





عدالت
جهاد اقتصادی
عدالت اقتصادی
ريشه کني «ربا»
عدالت امام علی(ع)
نفی سرمایه سالاری
جهاد براي رشد اقتصادي
مبارزه با مفاسد اقتصادی
موانع تحقق جهاد اقتصادی
آموزه های اقتصادی اسلام
مفهوم­شناسی جهاد اقتصادی
جهاد اقتصادي با محوريت بازرگاني خارجي
آرایش جهادی اقتصاد كشور
اخلاق‌گرايي و بي‌توجهي به علم اقتصاد
دانلودکتاب مفید اقتصادی
مفهوم و الزامات جهاد اقتصادی

رضا کرمی

كل بازديدها : 578140
كل مطالب : 745

تعداد كل نظرات : 30

تاريخ ايجاد وبلاگ : چهارشنبه 10 فروردین 1390 

آخرين بروزرساني : شنبه 28 اردیبهشت 1392 

RSS 2.0 این صفحه را به اشتراک بگذارید