زندگاني امام علي ، علی و رنج ها و مصائبش

یک نفر یهودی از امتحانات و آزمایشات الهی که علی (علیه‏السلام) از آنها سرافراز بیرون آمده بود سؤال کرد. حضرت تمامی امتحانات الهی خود را بر شمرد و دقیقاً به بیان مسائل اجتماعی آن زمان می‏پردازد و دقیقاً در لابلای گفتار امام؛ مظلومیت آن حضرت نمودار است که در اینجا به یکی از آنها اشاره می‏شود:
علی (علیه‏السلام) فرمود: ای برادر یهودی کسی که پس از ابوبکر زمامدار حکومت شد در ورود و خروج همه کارها با من مشورت می‏کرد و طبق دستور من کارها را انجام می‏داد و در کارها سخت از من نظر می‏خواست و طبق نظر من رفتار می‏کرد؛ نه من کسی را سراغ دارم و نه اصحابم؛ که به جز من در کارها با او مشورت کرده باشد... چون مرگ ناگهانی او فرا رسید و بدون بیماری قلبی که بتواند تصمیمی در حال صحت بگیرد؛ از دنیا رفت...
نتیجه کار دومی این شد، پرونده زندگانیش موقعی بسته شد که عده‏ای را کاندید و نامزد خلافت کرد که من ششمین آنها بودم و مرا با هیچ کدام آنها برابر ندانست و همه حالات مرا از وارثت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و خویشاوندی و نسب و دامادی بدست فراموشی سپرد...
خلافت را در میان ما به شوری واگذار نمود و فرزند خود را بر همه ما حاکم کرد و دستور داد که اگر طبق دستور او عمل نکردیم و مجلس شوری تشکیل ندادیم گردن هر شش نفر ما را بزند. ای برادر یهودی! می‏دانی که برای همین پیش آمد ناگوار چه اندازه صبر و تحمل لازم است؟ آنان در آن چند روزی که بودند هر کدام به نفع خویش شروع به فعالیت و سخنرانی نمودند ولی من دست روی دست گذاشتم و ساکت بودم... (در آن شورا) یکی از خود رأی‏ها و سرسخت‏های آن هیأت شش نفری، تند کردی و کار را از دست من گرفت و به طمع شرکت در بهره برداری از خلافت، حکومت را بدست عثمان سپرد، و عثمان کسی بود که نه با او و نه با هیچ یک از حاضرین در شورا از نظر اخلاقی مساوی نبود چه رسد به کمتر از آنان... سپس طولی نکشید که همان سرسختی‏ها که در انتخاب عثمان مؤثر بودند ، او را کافر شمردند و از او بیزاری جستند. عثمان به نزد دوستان صمیمی خود رفت و به دیگر اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مراجعه کرد و در خواست استعفا از بیعت خود را نمود و از آشوبی که به پا کرده بود اظهار پشیمانی می‏نمود ای برادر یهودی! این پیش آمد از پیش آمد قبلی سخت‏تر و دلخراش‏تر بود... از این جریان آنچنان ناراحت شدم که قابل توصیف نیست و اندازه‏ای ندارد ولی چاره‏ای جز صبر نداشتم که بگذارم و بگذارم... به خدا قسم ای برادر یهودی مرا از شورش علیه عثمان همان چیزی جلوگیری کرد که از قیام علیه حکومت قبلی جلوگیری کرده بود... ای برادر یهودی! هیچ تغییری در تصمیم خود راه نداده‏ام و به این جهت در برابر عثمان ساکت ماندم و آنچه مرا وا داشت که از اقدام علیه او دست نگهدارم این بود که من در نتیجه آزمایشی که از او کرده بودم می‏دانستم اخلاقی که او دارد او را رها نخواهد کرد تا مردم را به کشتن و خلعش بکشاند...(810)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، به حساب خدا بگذار

عبدالرحمن بن جندب می‏گوید: زمانی که همراه با امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) از صفین برگشتم و خانه‏های کوفه را دیدم چشم ما به پیر مردی افتاد که در سایه خانه‏اش نشسته بود، و آثار مرض رد قیافه‏اش دیده می‏شد، علی (علیه‏السلام) به او فرمود: صورتت را رنگ پریده می‏بینم، ایا بخاطر بیماری است؟ عرض کرد: آری یا امیرالمؤمنین (علیه‏السلام). آنگاه حضرت فرمود: آیا از این بیماری کراهت داری؟ عرض کرد: یا علی هرگز دوست ندارم به چنین مریضی کسی دچار شود، امام فرمود: آنچه را که به تو رسیده به حساب خدا نمی‏گذاری عرض کرد: چرا! حضرت فرمود: ترا به رحمت پروردگارت بشارت باد و بدان که بخاطر این بیماری گناهت آمرزیده شده...(809)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، توبه کننده ، آزاد شد

در عصر خلافت امام علی (علیه‏السلام) مردی با پسری لواط کرده بود ولی بعد از این عمل زشت و کبیره سخت پشیمان شده بود او به حضور امام علی (علیه‏السلام) آمد و در حالی که گریه می‏کرد و سخت پریشان بود با کمال شرمندگی عرض کرد: یا علی (علیه‏السلام) من لواط کرده‏ام مرا با اجرای حد الهی پاک کن. زیرا من طاقت آتش دوزخ را ندارم. امام علی (علیه‏السلام) فرمود: ای مرد! برو به خانه خود، شاید تلخی زرد آب تو، به حرکت در آمده؟ (و اشتباه می‏کنی) او رفت و فردای آن روز بازگشت و باز گفت: با پسری لواط کرده‏ام مرا پاک کن. علی (علیه‏السلام) به او فرمود برو به خانه‏ات شاید تلخی زرد آب تو، به حرکت در آمده است؟ او رفت و روز سوم نزد امام آمد و همان صحبت را تکرار کرد، حضرت نیز همان پاسخ بار اول و دوم را به او داد. اما روز چهارم آمد و اقرار به لواط کرد. امام علی (علیه‏السلام) به او فرمود: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در مورد لواط کننده به یکی از سه امر حکم فرموده هر کدام را می‏خواهی خودت انتخاب کن او عرض کرد آن سه حکم چیست؟ علی (علیه‏السلام) فرمود: زدن گردنت با شمشیر، پرتاب کردن تو با دست و پاهای بسته از بالای کوه به زمین و یا سوزاندن در آتش او به علی (علیه‏السلام) عرض کرد: کدامیک از این سه حکم سخت‏تر را برای خود برگزیدم، وسایل آتش را فراهم کردند گناهکار دو رکعت نماز خواند سپس چنین دعا کرد: خدایا! می‏دانی که مرتکب گناه لواط شدم سپس از مجازاتش در آخرت ترسیدم نزد وصی و پسر عموی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تو آمدم و از او تقاضا کردم مرا پاک سازد، او مرا بین یکی از سه مجازات مخیر نمود و من در میان آنها سخت‏ترین آن را برگزیدم، خدایا! از درگاهت می‏خواهم که همین مجازات را کفاره گناهم قرار دهی و در آخرت مرا در آتش دوزخ نسوزانی سپس برخاست در حالی که به خاطر گناهش گریه می‏کرد در میان گودال آتش نشست و شعله‏های آتش بدن او را فرا گرفت این منظره به قدری رقت بار بود که امام علی (علیه‏السلام) با دین آن منقلب شد و گریه کرد... آنگاه امیرمؤمنان علی (علیه‏السلام) به او فرمود: ای شخص از میان آتش برخیز که فرشتگان آسمان و زمین را به گریه انداختی خداوند توبه تو را پذیرفت و مراقب خود باش که دیگر آن گناه را انجام ندهی.(808)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، همجواری خداوند

چون علی (علیه‏السلام) بعد از جنگ جمل به کوفه آمد و در مسجد نماز خواند، سپس پشت به دیوار کرد و مرد پیرامونش نشستند آنگاه از حال یکی از یاران خود که ساکن کوفه بود جویا شد یکی گفت: یا علی (علیه‏السلام)! خدایش به همجواری گزید: حضرت فرمود خداوند هیچ یک از آفریدگانش را به جواری نگیرد آنگاه این آیه را خواند (و کمنتم امواتا فاحیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم؛ و شما مرده بودید، شما را زنده کرد و دگر بار بمیراند و باز راوی گفت: چون خستگی آن حضرت برطرف شد، عرض کردند: یا علی (علیه‏السلام) در کدام کاخ منزل می‏کنی؟ فرمود: مرا در کاخ خبال منزل ندهید (کاخ فساد) پس به سرای جعدةبن هبیره مخزومی وارد شد. (ام هانی خواهر حضرت امیر (علیه‏السلام) بود که همسر او هبیرة بن ابی وهب مخزومی بود).(807)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، خبر از آینده

ابن عباس گوید: که در ذی قار خدمت حضرت امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) رسیدم، صحیفه‏ای بیرون آورد بخط خود و املاء رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و خواند برای من از آن، و در آن صحیفه بود مقتل امام حسین (علیه‏السلام) و آنکه چگونه کشته می‏شود و که می‏کشد او را و که یاری می‏کند او را و که با او شهید می‏شود. پس گریه سختی و مرا به گریه در آورد.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، رجال الحق ، دروغین

روزی امام علی (علیه‏السلام) به مسجد کوفه وارد شد دید عده‏ای زانو به بغل گرفته‏اند و در گوشه‏ای نشسته‏اند. حضرت پرسید اینها کیستند؟ گفته شد: اینها رجال الحق (مردان حق) هستند. حضرت فرمود: به چه دلیل آنها مردان حق هستند؟ گفته شد از این رو که دارای نجابت و عزت نفس هستند اگر کسی به آنها غذا داد شکر می‏کنند و گرنه صبر می‏کنند و هیچ گاه برای غذا تقاضا نمی‏کنند و دست گدایی به سوی کسی دراز نمی‏نمایند. امام علی (علیه‏السلام) فرمود: سگهای کوفه هرم چنین رفتاری دارند آنگاه امام (علیه‏السلام) با شلاق آنها را از مسجد بیرون کرد و به آنها فرمود بروید کار کنید.(806)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، چهار غم بزرگ

روزی امیر مؤمنان علی (علیه‏السلام) از خانه بیرون می‏آمد سلمان او را دید و به استقبالش شتافت امام علی (علیه‏السلام) به سلمان فرمود: سلمان چگونه صبح کردی؟ سلمان گفت: صبح کردم در حالی که چهار غم دارم. امام علی (علیه‏السلام) فرمود: آن چهار غم چیست؟ سلمان گفت: غم اهل خانه که از من نان و خواسته‏های نفسانی می‏خواهند و غم خالق که اطاعت از من می‏خواهد و غم شیطان که گناه از من می‏خواهد و غم عزرائیل که روح را از من می‏خواهد.
امام علی (علیه‏السلام) به سلمان فرمود: بر تو بشارت باد که برای هر یک از این غم‏ها پاداشی می‏بری روزی به حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رفتم و به من فرمود: چگونه صبح کردی؟ عرض کردم: صبح کردم در حالی که تهی دست هستم و جز آب چیزی ندارم و در مورد گرسنگی حسن و حسین (علیه‏السلام) غمگینم. آن حضرت به من فرمود: ای علی (علیه‏السلام) غم عیال پوششی است از آتش؛ و اطاعت خالق مایه امان از عذاب است و استقامت در راه اطاعت خدا جهاد است و بهتر از عبادت شصت سال می‏باشد، و غم مرگ کفاره گناهان است و بدان ای علی (علیه‏السلام) رزقهای بندگان برخداست و غم تو برای عیال به تو سود و زیان نمی‏رساند جز اینکه به خاطر این غم پاداش می‏یابی و همانا شدیدترین غمها غم عیال است.(805)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، زندگی خلیفه مسلمین

اسودبن قیس می‏گوید: که علی (علیه‏السلام) در رحبه کوفه مردم را اطعام می‏کرد وقتی از آن فارغ می‏شد به منزل باز می‏گشت و در خانه خود غذا می‏خورد یکی از اصحابش گفت: من پیش خود گفتم: علی (علیه‏السلام) در منزل خود غذای لذیذتری از طعامی که به مردم داده می‏خورد. غذا خوردن خود را رها کردم و به دنبال علی (علیه‏السلام) به راه افتادم حضرت به من فرمود: ایا غذا خوردی؟ گفتم: نه. گفت: پس با من بیا، من نیز با او به خانه‏اش رفتم او در منزل صدا زد: یا فضه، دیدم کنیزی وارد شد. علی علیه‏السلام به او گفت: برای ما غذا بیاور او نیز گرده نانی همراه با ظرف دوغی آورد و نان را در آن ترید کرد در حالی که در آن نان سبوس وجود داشت. به امیر المؤمنین علیه‏السلام عرض کردم: اگر می‏فرمودید آرد بی‏سبوس بیاورند بهتر بود امام شروع به گریه کرد و فرمود: به خدا هرگز ندیم که در خانه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بدون سبوس باشد.(804)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، علی کشته شد و من زنده ام

عدی بن حاتم یکی از صحابه علی (علیه‏السلام) است این مرد در اواخر عمر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اسلام آورد در زمان خلافت علی (علیه‏السلام) در خدمت آن حضرت بود و سه پسرش بنام طریف طرفه و طارف در جنگ صفین کشته شدند. او بعد از شهادت عی (علیه‏السلام) و استقرار خلافت معاویه بر معاویه وارد شد. معاویه برای اینکه بتواند با یادآوری داغ فرزندان عدی او را وادار کند که درباره علی (علیه‏السلام) مطابق میل معاویه حرفی بزند به او گفت: این الطرفات؟ پسرانت چه شدند؟ عدی با کمال خونسردی گفت: قتلو بصفین بین یدی علی بن ابی طالب (علیه‏السلام)؛ در صفین پیشاپیش علی (علیه‏السلام) شهید شدند. معاویه گفت: ما انصفک ابن ابیطالب اذقدم بنیک و اخربنیه؛ علی درباره تو انصاف را رعایت نکرده که پسران ترا پیشاپیش جبهه فرستاد تا کشته شدند و پسران خود را در پشت جبهه نگه داشت تا زنده ماندند عدی گفت: بل انا ما انصفت علیاً اذ قتل و بقیت بلکه من درباره علی (علیه‏السلام) انصاف را رعایت نکردم که او کشته شد و من زنده ماندم معاویه گفت: ‏صف لی علیاً اوصاف علی را برای من بگو. عدی گفت: معذورم بدار، معاویه گفت: ممکن نیست. عدی چنان توصیفی از امام علی (علیه‏السلام) کرد که معاویه اشک چشمش سرازیر شد و شروع کرد با آستین خود اشک خود را پاک کند آنگاه معاویه گفت: خداوند رحمت کند علی (علیه‏السلام) را همین طور بود که گفتی اکنون بگو حال تو در فراق علی چگونه است؟ عدی گفت: مانند زنی که فرزندش را در دامنش سربریده باشند. معاویه گفت: آیا هیچ فراموش می‏کنی؟ عدی گفت: مگر روزگار می‏گذارد فراموشش کنم.(803)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، تصنیف های هرزه

روی علی (علیه‏السلام) در کوفه جوانی را دید که به خواندن تصنیف‏های هرزه و آلوده سرگرم و دل خوش است امام (علیه‏السلام) به او گفت: با چه چیزهایی دفتر وجودت را پر می‏کنی؟
لذا یکی از عهدهای بوعلی سینا در رساله عهدش با خود این بود که رمان و قصه‏های باطل نخواند، حرفها و افسانه‏های باطل ذهن را کج و معوج می‏کند و نفس را از درست اندیشی و درست یابی عدول می‏دهد و منحرف می‏گرداند.(801)
لذا یکی از بزرگان گفت: فوت وقت نزد اصحاب حقیقت دشوارتر از سپردن جان است چرا که سپردن جان به بریدن از مردمان است و فوت وقت به بریدن از حق (802) چنانچه حضر امیر (علیه‏السلام) می‏فرماید: عمر کوتاهتر از آن است که هر آنچه دانستنش نیکوست فراگیری پس بیاموز هر آنچه را که ارزش و اهمیتش بیشتر است.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، خبر از آینده

سلیم بن قیس از ابن عباس در حدیثی نقل می‏کند: که در ذی قار (محلی در نزدیکی بصره) بر علی (علیه‏السلام) وارد شد و آن حضرت برایش نامه‏ای بیرون آورد و فرمود: ای پسر عباس این نامه ایست که پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به من دیکته کرد و من به دست خود نوشته‏ام، عرض کردم یا امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) آن را بخوان حضرت آن نامه را خواند و در آن نامه همه چیز از وقتی که پیغمبر از دنیا رفته تا شهادت حسین بن علی (علیه‏السلام) و کسی که او را می‏کشد و آنکه یاریش می‏کند و اشخاصی که همراه او شهید می‏شوند بود از جمله آنچه که برایم خواند این بود که با خودش چه خواهند کرد فاطمه علیهاالسلام چگونه شهید می‏شود و حسن (علیه‏السلام) چطور در راه خدا کشته می‏شود و چگونه مردم با وی خیانت و پیمان شکنی می‏کنند سپس نامه را پیچید و آن مطالبی که از زمان شهادت حسین بن علی (علیه‏السلام) تا روز قیامت واقع می‏شود را نخواند و باقی ماند در آن مقداری که از نامه خواند خلافت ابوبکر و عمر و عثمان و اینکه هر یک از آنها کشته می‏شوند و امر حکمیت و خلافت معاویه و شیعیانی که کشته می‏شوند و حکومت یزید، تا به شهادت حسین (علیه‏السلام) بود.(800)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، اتصال معنوی شیعیان با علی

رمیله یکی از شیعیان علی (علیه‏السلام) است می‏گوید: در کوفه چند روزی دچار تب و لرز شدم و نتوانستم در نماز امیرالمؤمنین علی (علیه‏السلام) حاضر شوم. روز جمعه‏ای بود در خودم سبکی درد را دیدم گفتم چه بهتر غسل جمعه‏ای بکنم و بروم امروز نماز جمعه‏ای با علی (علیه‏السلام) بخوانم. در مسجد کوفه آمدم نشسته بودم که عی (علیه‏السلام) به منبر خطبه می‏خواند ناگاه تب و لرز من مجدد شروع شد ولی خودم را گرفتم و کنترل کردم. حضرت از خطبه فارغ و بعد هم نماز جمعه را خواند و بعد از نماز کسی را فرستاد دنبالم وقتی وارد منزل حضرت امیر (علیه‏السلام) شدم. حضرت فرمود: رمیله چه بود وقتی من روی منبر بودم چه چیزی عارضت شد دیدم که به خود می‏پیچیدی؟ عرض کردم یا علی (علیه‏السلام) من مدتی تب و لرز داشتم امروز تبم کم شد؛ آمدم مسجد وقتی که شما خطبه می‏خواندید تب و لرز آمد سراغم (حاصل فرموده حضرت)... حضرت فرمود: این تب و لرز از تو بمن هم سرایت کرد. رمیله می‏گوید: عرض کردم: یا علی (علیه‏السلام) آنهایی که در مسجدند اینطور است یا شامل افراد خارج هم می‏شود در مورد آنها هم همینطور است؟ حضرت فرمود: در شرق و غرب و عالم هر یک از شیعیان ما مبتلا به بشوند به ما هم اثر می‏کند(799)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، نباء عظیم کیست

از علقمه روایت شده که گفت: روز جنگ صفین مردی از لشکر شام با سلاح بیرون آمد و قرآن را حمایل خود کرده بود و به جای رجز خواندن چنانکه مرسوم اعراب در جنگها می‏باشد سوره نبأ را خواند: عم یتسائلون عن النبا العظیم الذی هم فیه مختلفون ‏
من خواستم پیش روم و با او به جنگ بپردازم. امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) فرمود: به جای خود باش خود آن حضرت پیش رفت و به او گفت: ‏اتعرف النباء العظیم هم فیه مختلفون؟ آیا آن خبر بزرگ را که در او اختلاف کردند می‏شناسی؟ گفت: نه حضرت فرمود: ‏والله انی انا النباء العظیم فی اختلفتم و علی ولایتی تنازعتم...؛ منم ان نبأ عظیم و خبر بزرگ که در من اختلاف کردید و در ولایت من نزاع نمودید و از ولایت من برگشته و منحرف شدید پس از آنکه آن را پذیرفته بودید و به ظلم و ستم از آن برگشتید و هلاک شدید... پس از آن حضرت با شمشیر سر و یک دستش را انداخت آنگاه برگشت و این شعر را می‏خواند:
‏ایی الله الا ان صفین دارنا - و دارکم ما لاح فی الافق کوکب‏
و حتی تموتوا او نموت و مالنا - ولاکم عن حومة الحرب مهرب ‏
خداوند نخواست که صفین منزل ما و شما نباشد مادامی که ستاره بر افق می‏درخشد تا وقتی که شما بمیرید یا ما و ما را از جایگاه جنگ امید فرار نیست.(798)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، دزدان طماع

عایشه در مکه بود طلحه و زبیر با حکومت علی (علیه‏السلام) مخالفت کردند و می‏دانستند عایشه نیز مخالف علی (علیه‏السلام) است لذا تصمیم گرفتند به مکه دز نرد او رفته و مقدمات توطئه خود را فراهم سازند در لذا ظاهر نزد علی (علیه‏السلام) آمدند و اجازه خواستند تا به قصد انجام عمره (حج مستحبی) به مکه بروند. امام به آنها فرمود: شما قصد عمره ندارید، آنها مکرر سوگند خوردند که قصد خلافی ندارند و بر بیعت خود با امام استوار هستند. حضرت فرمود: پس بیعت خود را با من تجدید کنید آنها بیعت خود را تجدید کردند، آنها در مکه بر ضد حکومت علی (علیه‏السلام) افرادی را جمع کردند و به همراه عایشه به سوی بصره حرکت کردند تا در آنجا شورش را شروع کنند در بین راه به یعلی بن منبه که حدود چهار صد هزار دینار از یمن برای علی (علیه‏السلام) می‏برد برخورد کردند آنها پلوها را از او به زور گرفتند و آن پولها را صرف مخارج سپاه خود نمودند... آنان با جنگی که به راه انداختند باعث کشته شدن 13 هزار نفر از سپاه خود و پنج هزار نفر از سپاه امام علی (علیه‏السلام) شدند.(797)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، غرور و ریاست طلبی

طلحه و زبیر پس از عثمان از نزدیکترین افراد به علی (علیه‏السلام) بودند آنها توقع داشتند که امام علی (علیه‏السلام) بیش از دیگران به آنها امتیاز بدهد و با آنها در امور مشورت کند و در ریاست بیت المال، آنها را بر دیگران مقدم بدارد. روزی آن‏ها نزد علی (علیه‏السلام) آمدند و رسماً از آن حضرت تقاضا کردند تا آنها را به فرمانداری بعضی از شهرها منصوب کند وقتی با جواب منفی علی (علیه‏السلام) روبرو شدند توسط محمد بن طلحه این پیام خشن را به آن حضرت رساندند، ما برای خلاف تو فداکاریهای بسیار کردیم اکنون که زمام امور به دست تو آمده راه استبداد را به پیش گرفته‏ای و افرادی مانند مالک اشتر را روی کار آورده‏ای و ما را عقب زده‏ای. امام علی (علیه‏السلام) توسط همان محمد بن طلحه به آنها پاسخ داد که: چه کنم تا شما خشنود شوید؟ آنها پس از دریافت پیام امام جواب دادند یکی از ما را فرماندار بصره کن و دیگری را فرماندار کوفه. امام علی (علیه‏السلام) فرمود: به خدا سوگند من در اینجا (مدینه) آنها را امین نمی‏دانم چگونه آنها را امین بر مردم در کوفه و بصره نمایم آن گاه امام به محمد بن طلحه فرمود: نزد طلحه و زبیر برو و از قول من به آن‏ها بگو ای دو شیخ از خدا و پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم نسبت به امتش بترسد و بر مسلمانان ظلم نکنید... لیکن آنها بخاطر همان غرور ذاتی و انحراف دینی خود بر علیه حضرت به همراهی عایشه قیام کردند.(796)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0