زندگاني امام علي ، علی و رنج ها و مصائبش
یک نفر یهودی از امتحانات و آزمایشات الهی که علی (علیهالسلام) از آنها سرافراز بیرون آمده بود سؤال کرد. حضرت تمامی امتحانات الهی خود را بر شمرد و دقیقاً به بیان مسائل اجتماعی آن زمان میپردازد و دقیقاً در لابلای گفتار امام؛ مظلومیت آن حضرت نمودار است که در اینجا به یکی از آنها اشاره میشود:
علی (علیهالسلام) فرمود: ای برادر یهودی کسی که پس از ابوبکر زمامدار حکومت شد در ورود و خروج همه کارها با من مشورت میکرد و طبق دستور من کارها را انجام میداد و در کارها سخت از من نظر میخواست و طبق نظر من رفتار میکرد؛ نه من کسی را سراغ دارم و نه اصحابم؛ که به جز من در کارها با او مشورت کرده باشد... چون مرگ ناگهانی او فرا رسید و بدون بیماری قلبی که بتواند تصمیمی در حال صحت بگیرد؛ از دنیا رفت...
نتیجه کار دومی این شد، پرونده زندگانیش موقعی بسته شد که عدهای را کاندید و نامزد خلافت کرد که من ششمین آنها بودم و مرا با هیچ کدام آنها برابر ندانست و همه حالات مرا از وارثت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و خویشاوندی و نسب و دامادی بدست فراموشی سپرد...
خلافت را در میان ما به شوری واگذار نمود و فرزند خود را بر همه ما حاکم کرد و دستور داد که اگر طبق دستور او عمل نکردیم و مجلس شوری تشکیل ندادیم گردن هر شش نفر ما را بزند. ای برادر یهودی! میدانی که برای همین پیش آمد ناگوار چه اندازه صبر و تحمل لازم است؟ آنان در آن چند روزی که بودند هر کدام به نفع خویش شروع به فعالیت و سخنرانی نمودند ولی من دست روی دست گذاشتم و ساکت بودم... (در آن شورا) یکی از خود رأیها و سرسختهای آن هیأت شش نفری، تند کردی و کار را از دست من گرفت و به طمع شرکت در بهره برداری از خلافت، حکومت را بدست عثمان سپرد، و عثمان کسی بود که نه با او و نه با هیچ یک از حاضرین در شورا از نظر اخلاقی مساوی نبود چه رسد به کمتر از آنان... سپس طولی نکشید که همان سرسختیها که در انتخاب عثمان مؤثر بودند ، او را کافر شمردند و از او بیزاری جستند. عثمان به نزد دوستان صمیمی خود رفت و به دیگر اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مراجعه کرد و در خواست استعفا از بیعت خود را نمود و از آشوبی که به پا کرده بود اظهار پشیمانی مینمود ای برادر یهودی! این پیش آمد از پیش آمد قبلی سختتر و دلخراشتر بود... از این جریان آنچنان ناراحت شدم که قابل توصیف نیست و اندازهای ندارد ولی چارهای جز صبر نداشتم که بگذارم و بگذارم... به خدا قسم ای برادر یهودی مرا از شورش علیه عثمان همان چیزی جلوگیری کرد که از قیام علیه حکومت قبلی جلوگیری کرده بود... ای برادر یهودی! هیچ تغییری در تصمیم خود راه ندادهام و به این جهت در برابر عثمان ساکت ماندم و آنچه مرا وا داشت که از اقدام علیه او دست نگهدارم این بود که من در نتیجه آزمایشی که از او کرده بودم میدانستم اخلاقی که او دارد او را رها نخواهد کرد تا مردم را به کشتن و خلعش بکشاند...(810)
ادامه ندارد
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394
نظرات
، 0
عبدالرحمن بن جندب میگوید: زمانی که همراه با امیرالمؤمنین (علیهالسلام) از صفین برگشتم و خانههای کوفه را دیدم چشم ما به پیر مردی افتاد که در سایه خانهاش نشسته بود، و آثار مرض رد قیافهاش دیده میشد، علی (علیهالسلام) به او فرمود: صورتت را رنگ پریده میبینم، ایا بخاطر بیماری است؟ عرض کرد: آری یا امیرالمؤمنین (علیهالسلام). آنگاه حضرت فرمود: آیا از این بیماری کراهت داری؟ عرض کرد: یا علی هرگز دوست ندارم به چنین مریضی کسی دچار شود، امام فرمود: آنچه را که به تو رسیده به حساب خدا نمیگذاری عرض کرد: چرا! حضرت فرمود: ترا به رحمت پروردگارت بشارت باد و بدان که بخاطر این بیماری گناهت آمرزیده شده...(809) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
در عصر خلافت امام علی (علیهالسلام) مردی با پسری لواط کرده بود ولی بعد از این عمل زشت و کبیره سخت پشیمان شده بود او به حضور امام علی (علیهالسلام) آمد و در حالی که گریه میکرد و سخت پریشان بود با کمال شرمندگی عرض کرد: یا علی (علیهالسلام) من لواط کردهام مرا با اجرای حد الهی پاک کن. زیرا من طاقت آتش دوزخ را ندارم. امام علی (علیهالسلام) فرمود: ای مرد! برو به خانه خود، شاید تلخی زرد آب تو، به حرکت در آمده؟ (و اشتباه میکنی) او رفت و فردای آن روز بازگشت و باز گفت: با پسری لواط کردهام مرا پاک کن. علی (علیهالسلام) به او فرمود برو به خانهات شاید تلخی زرد آب تو، به حرکت در آمده است؟ او رفت و روز سوم نزد امام آمد و همان صحبت را تکرار کرد، حضرت نیز همان پاسخ بار اول و دوم را به او داد. اما روز چهارم آمد و اقرار به لواط کرد. امام علی (علیهالسلام) به او فرمود: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در مورد لواط کننده به یکی از سه امر حکم فرموده هر کدام را میخواهی خودت انتخاب کن او عرض کرد آن سه حکم چیست؟ علی (علیهالسلام) فرمود: زدن گردنت با شمشیر، پرتاب کردن تو با دست و پاهای بسته از بالای کوه به زمین و یا سوزاندن در آتش او به علی (علیهالسلام) عرض کرد: کدامیک از این سه حکم سختتر را برای خود برگزیدم، وسایل آتش را فراهم کردند گناهکار دو رکعت نماز خواند سپس چنین دعا کرد: خدایا! میدانی که مرتکب گناه لواط شدم سپس از مجازاتش در آخرت ترسیدم نزد وصی و پسر عموی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تو آمدم و از او تقاضا کردم مرا پاک سازد، او مرا بین یکی از سه مجازات مخیر نمود و من در میان آنها سختترین آن را برگزیدم، خدایا! از درگاهت میخواهم که همین مجازات را کفاره گناهم قرار دهی و در آخرت مرا در آتش دوزخ نسوزانی سپس برخاست در حالی که به خاطر گناهش گریه میکرد در میان گودال آتش نشست و شعلههای آتش بدن او را فرا گرفت این منظره به قدری رقت بار بود که امام علی (علیهالسلام) با دین آن منقلب شد و گریه کرد... آنگاه امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) به او فرمود: ای شخص از میان آتش برخیز که فرشتگان آسمان و زمین را به گریه انداختی خداوند توبه تو را پذیرفت و مراقب خود باش که دیگر آن گناه را انجام ندهی.(808) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
چون علی (علیهالسلام) بعد از جنگ جمل به کوفه آمد و در مسجد نماز خواند، سپس پشت به دیوار کرد و مرد پیرامونش نشستند آنگاه از حال یکی از یاران خود که ساکن کوفه بود جویا شد یکی گفت: یا علی (علیهالسلام)! خدایش به همجواری گزید: حضرت فرمود خداوند هیچ یک از آفریدگانش را به جواری نگیرد آنگاه این آیه را خواند (و کمنتم امواتا فاحیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم؛ و شما مرده بودید، شما را زنده کرد و دگر بار بمیراند و باز راوی گفت: چون خستگی آن حضرت برطرف شد، عرض کردند: یا علی (علیهالسلام) در کدام کاخ منزل میکنی؟ فرمود: مرا در کاخ خبال منزل ندهید (کاخ فساد) پس به سرای جعدةبن هبیره مخزومی وارد شد. (ام هانی خواهر حضرت امیر (علیهالسلام) بود که همسر او هبیرة بن ابی وهب مخزومی بود).(807) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
ابن عباس گوید: که در ذی قار خدمت حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) رسیدم، صحیفهای بیرون آورد بخط خود و املاء رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و خواند برای من از آن، و در آن صحیفه بود مقتل امام حسین (علیهالسلام) و آنکه چگونه کشته میشود و که میکشد او را و که یاری میکند او را و که با او شهید میشود. پس گریه سختی و مرا به گریه در آورد. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
روزی امام علی (علیهالسلام) به مسجد کوفه وارد شد دید عدهای زانو به بغل گرفتهاند و در گوشهای نشستهاند. حضرت پرسید اینها کیستند؟ گفته شد: اینها رجال الحق (مردان حق) هستند. حضرت فرمود: به چه دلیل آنها مردان حق هستند؟ گفته شد از این رو که دارای نجابت و عزت نفس هستند اگر کسی به آنها غذا داد شکر میکنند و گرنه صبر میکنند و هیچ گاه برای غذا تقاضا نمیکنند و دست گدایی به سوی کسی دراز نمینمایند. امام علی (علیهالسلام) فرمود: سگهای کوفه هرم چنین رفتاری دارند آنگاه امام (علیهالسلام) با شلاق آنها را از مسجد بیرون کرد و به آنها فرمود بروید کار کنید.(806) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
روزی امیر مؤمنان علی (علیهالسلام) از خانه بیرون میآمد سلمان او را دید و به استقبالش شتافت امام علی (علیهالسلام) به سلمان فرمود: سلمان چگونه صبح کردی؟ سلمان گفت: صبح کردم در حالی که چهار غم دارم. امام علی (علیهالسلام) فرمود: آن چهار غم چیست؟ سلمان گفت: غم اهل خانه که از من نان و خواستههای نفسانی میخواهند و غم خالق که اطاعت از من میخواهد و غم شیطان که گناه از من میخواهد و غم عزرائیل که روح را از من میخواهد. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
اسودبن قیس میگوید: که علی (علیهالسلام) در رحبه کوفه مردم را اطعام میکرد وقتی از آن فارغ میشد به منزل باز میگشت و در خانه خود غذا میخورد یکی از اصحابش گفت: من پیش خود گفتم: علی (علیهالسلام) در منزل خود غذای لذیذتری از طعامی که به مردم داده میخورد. غذا خوردن خود را رها کردم و به دنبال علی (علیهالسلام) به راه افتادم حضرت به من فرمود: ایا غذا خوردی؟ گفتم: نه. گفت: پس با من بیا، من نیز با او به خانهاش رفتم او در منزل صدا زد: یا فضه، دیدم کنیزی وارد شد. علی علیهالسلام به او گفت: برای ما غذا بیاور او نیز گرده نانی همراه با ظرف دوغی آورد و نان را در آن ترید کرد در حالی که در آن نان سبوس وجود داشت. به امیر المؤمنین علیهالسلام عرض کردم: اگر میفرمودید آرد بیسبوس بیاورند بهتر بود امام شروع به گریه کرد و فرمود: به خدا هرگز ندیم که در خانه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بدون سبوس باشد.(804) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
عدی بن حاتم یکی از صحابه علی (علیهالسلام) است این مرد در اواخر عمر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اسلام آورد در زمان خلافت علی (علیهالسلام) در خدمت آن حضرت بود و سه پسرش بنام طریف طرفه و طارف در جنگ صفین کشته شدند. او بعد از شهادت عی (علیهالسلام) و استقرار خلافت معاویه بر معاویه وارد شد. معاویه برای اینکه بتواند با یادآوری داغ فرزندان عدی او را وادار کند که درباره علی (علیهالسلام) مطابق میل معاویه حرفی بزند به او گفت: این الطرفات؟ پسرانت چه شدند؟ عدی با کمال خونسردی گفت: قتلو بصفین بین یدی علی بن ابی طالب (علیهالسلام)؛ در صفین پیشاپیش علی (علیهالسلام) شهید شدند. معاویه گفت: ما انصفک ابن ابیطالب اذقدم بنیک و اخربنیه؛ علی درباره تو انصاف را رعایت نکرده که پسران ترا پیشاپیش جبهه فرستاد تا کشته شدند و پسران خود را در پشت جبهه نگه داشت تا زنده ماندند عدی گفت: بل انا ما انصفت علیاً اذ قتل و بقیت بلکه من درباره علی (علیهالسلام) انصاف را رعایت نکردم که او کشته شد و من زنده ماندم معاویه گفت: صف لی علیاً اوصاف علی را برای من بگو. عدی گفت: معذورم بدار، معاویه گفت: ممکن نیست. عدی چنان توصیفی از امام علی (علیهالسلام) کرد که معاویه اشک چشمش سرازیر شد و شروع کرد با آستین خود اشک خود را پاک کند آنگاه معاویه گفت: خداوند رحمت کند علی (علیهالسلام) را همین طور بود که گفتی اکنون بگو حال تو در فراق علی چگونه است؟ عدی گفت: مانند زنی که فرزندش را در دامنش سربریده باشند. معاویه گفت: آیا هیچ فراموش میکنی؟ عدی گفت: مگر روزگار میگذارد فراموشش کنم.(803) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
روی علی (علیهالسلام) در کوفه جوانی را دید که به خواندن تصنیفهای هرزه و آلوده سرگرم و دل خوش است امام (علیهالسلام) به او گفت: با چه چیزهایی دفتر وجودت را پر میکنی؟ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
سلیم بن قیس از ابن عباس در حدیثی نقل میکند: که در ذی قار (محلی در نزدیکی بصره) بر علی (علیهالسلام) وارد شد و آن حضرت برایش نامهای بیرون آورد و فرمود: ای پسر عباس این نامه ایست که پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به من دیکته کرد و من به دست خود نوشتهام، عرض کردم یا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) آن را بخوان حضرت آن نامه را خواند و در آن نامه همه چیز از وقتی که پیغمبر از دنیا رفته تا شهادت حسین بن علی (علیهالسلام) و کسی که او را میکشد و آنکه یاریش میکند و اشخاصی که همراه او شهید میشوند بود از جمله آنچه که برایم خواند این بود که با خودش چه خواهند کرد فاطمه علیهاالسلام چگونه شهید میشود و حسن (علیهالسلام) چطور در راه خدا کشته میشود و چگونه مردم با وی خیانت و پیمان شکنی میکنند سپس نامه را پیچید و آن مطالبی که از زمان شهادت حسین بن علی (علیهالسلام) تا روز قیامت واقع میشود را نخواند و باقی ماند در آن مقداری که از نامه خواند خلافت ابوبکر و عمر و عثمان و اینکه هر یک از آنها کشته میشوند و امر حکمیت و خلافت معاویه و شیعیانی که کشته میشوند و حکومت یزید، تا به شهادت حسین (علیهالسلام) بود.(800) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
رمیله یکی از شیعیان علی (علیهالسلام) است میگوید: در کوفه چند روزی دچار تب و لرز شدم و نتوانستم در نماز امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) حاضر شوم. روز جمعهای بود در خودم سبکی درد را دیدم گفتم چه بهتر غسل جمعهای بکنم و بروم امروز نماز جمعهای با علی (علیهالسلام) بخوانم. در مسجد کوفه آمدم نشسته بودم که عی (علیهالسلام) به منبر خطبه میخواند ناگاه تب و لرز من مجدد شروع شد ولی خودم را گرفتم و کنترل کردم. حضرت از خطبه فارغ و بعد هم نماز جمعه را خواند و بعد از نماز کسی را فرستاد دنبالم وقتی وارد منزل حضرت امیر (علیهالسلام) شدم. حضرت فرمود: رمیله چه بود وقتی من روی منبر بودم چه چیزی عارضت شد دیدم که به خود میپیچیدی؟ عرض کردم یا علی (علیهالسلام) من مدتی تب و لرز داشتم امروز تبم کم شد؛ آمدم مسجد وقتی که شما خطبه میخواندید تب و لرز آمد سراغم (حاصل فرموده حضرت)... حضرت فرمود: این تب و لرز از تو بمن هم سرایت کرد. رمیله میگوید: عرض کردم: یا علی (علیهالسلام) آنهایی که در مسجدند اینطور است یا شامل افراد خارج هم میشود در مورد آنها هم همینطور است؟ حضرت فرمود: در شرق و غرب و عالم هر یک از شیعیان ما مبتلا به بشوند به ما هم اثر میکند(799) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
از علقمه روایت شده که گفت: روز جنگ صفین مردی از لشکر شام با سلاح بیرون آمد و قرآن را حمایل خود کرده بود و به جای رجز خواندن چنانکه مرسوم اعراب در جنگها میباشد سوره نبأ را خواند: عم یتسائلون عن النبا العظیم الذی هم فیه مختلفون نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
عایشه در مکه بود طلحه و زبیر با حکومت علی (علیهالسلام) مخالفت کردند و میدانستند عایشه نیز مخالف علی (علیهالسلام) است لذا تصمیم گرفتند به مکه دز نرد او رفته و مقدمات توطئه خود را فراهم سازند در لذا ظاهر نزد علی (علیهالسلام) آمدند و اجازه خواستند تا به قصد انجام عمره (حج مستحبی) به مکه بروند. امام به آنها فرمود: شما قصد عمره ندارید، آنها مکرر سوگند خوردند که قصد خلافی ندارند و بر بیعت خود با امام استوار هستند. حضرت فرمود: پس بیعت خود را با من تجدید کنید آنها بیعت خود را تجدید کردند، آنها در مکه بر ضد حکومت علی (علیهالسلام) افرادی را جمع کردند و به همراه عایشه به سوی بصره حرکت کردند تا در آنجا شورش را شروع کنند در بین راه به یعلی بن منبه که حدود چهار صد هزار دینار از یمن برای علی (علیهالسلام) میبرد برخورد کردند آنها پلوها را از او به زور گرفتند و آن پولها را صرف مخارج سپاه خود نمودند... آنان با جنگی که به راه انداختند باعث کشته شدن 13 هزار نفر از سپاه خود و پنج هزار نفر از سپاه امام علی (علیهالسلام) شدند.(797) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
طلحه و زبیر پس از عثمان از نزدیکترین افراد به علی (علیهالسلام) بودند آنها توقع داشتند که امام علی (علیهالسلام) بیش از دیگران به آنها امتیاز بدهد و با آنها در امور مشورت کند و در ریاست بیت المال، آنها را بر دیگران مقدم بدارد. روزی آنها نزد علی (علیهالسلام) آمدند و رسماً از آن حضرت تقاضا کردند تا آنها را به فرمانداری بعضی از شهرها منصوب کند وقتی با جواب منفی علی (علیهالسلام) روبرو شدند توسط محمد بن طلحه این پیام خشن را به آن حضرت رساندند، ما برای خلاف تو فداکاریهای بسیار کردیم اکنون که زمام امور به دست تو آمده راه استبداد را به پیش گرفتهای و افرادی مانند مالک اشتر را روی کار آوردهای و ما را عقب زدهای. امام علی (علیهالسلام) توسط همان محمد بن طلحه به آنها پاسخ داد که: چه کنم تا شما خشنود شوید؟ آنها پس از دریافت پیام امام جواب دادند یکی از ما را فرماندار بصره کن و دیگری را فرماندار کوفه. امام علی (علیهالسلام) فرمود: به خدا سوگند من در اینجا (مدینه) آنها را امین نمیدانم چگونه آنها را امین بر مردم در کوفه و بصره نمایم آن گاه امام به محمد بن طلحه فرمود: نزد طلحه و زبیر برو و از قول من به آنها بگو ای دو شیخ از خدا و پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم نسبت به امتش بترسد و بر مسلمانان ظلم نکنید... لیکن آنها بخاطر همان غرور ذاتی و انحراف دینی خود بر علیه حضرت به همراهی عایشه قیام کردند.(796) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 زندگاني امام علي ، به حساب خدا بگذار
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، توبه کننده ، آزاد شد
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، همجواری خداوند
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، خبر از آینده
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، رجال الحق ، دروغین
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، چهار غم بزرگ
امام علی (علیهالسلام) به سلمان فرمود: بر تو بشارت باد که برای هر یک از این غمها پاداشی میبری روزی به حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رفتم و به من فرمود: چگونه صبح کردی؟ عرض کردم: صبح کردم در حالی که تهی دست هستم و جز آب چیزی ندارم و در مورد گرسنگی حسن و حسین (علیهالسلام) غمگینم. آن حضرت به من فرمود: ای علی (علیهالسلام) غم عیال پوششی است از آتش؛ و اطاعت خالق مایه امان از عذاب است و استقامت در راه اطاعت خدا جهاد است و بهتر از عبادت شصت سال میباشد، و غم مرگ کفاره گناهان است و بدان ای علی (علیهالسلام) رزقهای بندگان برخداست و غم تو برای عیال به تو سود و زیان نمیرساند جز اینکه به خاطر این غم پاداش مییابی و همانا شدیدترین غمها غم عیال است.(805)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، زندگی خلیفه مسلمین
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، علی کشته شد و من زنده ام
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، تصنیف های هرزه
لذا یکی از عهدهای بوعلی سینا در رساله عهدش با خود این بود که رمان و قصههای باطل نخواند، حرفها و افسانههای باطل ذهن را کج و معوج میکند و نفس را از درست اندیشی و درست یابی عدول میدهد و منحرف میگرداند.(801)
لذا یکی از بزرگان گفت: فوت وقت نزد اصحاب حقیقت دشوارتر از سپردن جان است چرا که سپردن جان به بریدن از مردمان است و فوت وقت به بریدن از حق (802) چنانچه حضر امیر (علیهالسلام) میفرماید: عمر کوتاهتر از آن است که هر آنچه دانستنش نیکوست فراگیری پس بیاموز هر آنچه را که ارزش و اهمیتش بیشتر است.
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، خبر از آینده
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، اتصال معنوی شیعیان با علی
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، نباء عظیم کیست
من خواستم پیش روم و با او به جنگ بپردازم. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمود: به جای خود باش خود آن حضرت پیش رفت و به او گفت: اتعرف النباء العظیم هم فیه مختلفون؟ آیا آن خبر بزرگ را که در او اختلاف کردند میشناسی؟ گفت: نه حضرت فرمود: والله انی انا النباء العظیم فی اختلفتم و علی ولایتی تنازعتم...؛ منم ان نبأ عظیم و خبر بزرگ که در من اختلاف کردید و در ولایت من نزاع نمودید و از ولایت من برگشته و منحرف شدید پس از آنکه آن را پذیرفته بودید و به ظلم و ستم از آن برگشتید و هلاک شدید... پس از آن حضرت با شمشیر سر و یک دستش را انداخت آنگاه برگشت و این شعر را میخواند:
ایی الله الا ان صفین دارنا - و دارکم ما لاح فی الافق کوکب
و حتی تموتوا او نموت و مالنا - ولاکم عن حومة الحرب مهرب
خداوند نخواست که صفین منزل ما و شما نباشد مادامی که ستاره بر افق میدرخشد تا وقتی که شما بمیرید یا ما و ما را از جایگاه جنگ امید فرار نیست.(798)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، دزدان طماع
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، غرور و ریاست طلبی
ادامه ندارد
سلامـ .... ... ..
موضوعات وبلاگ
آمار وبلاگ
جستوجگر وبلاگ
(( طراح قالب آوازک ، وبلاگدهي راسخون ، نويسنده newsvaolds ))