زندگاني امام علي ، حکم خدا را اجرا کردم
هنگامی که دوازده شب از ماه سپری شده بود حضرت امیر (علیهالسلام) از بصره وارد کوفه شدند. سپس به ایراد خطبه پرداختند. بعد از خطبه ابو بردة بن عوف ازدی، که از طرفداران عثمان بود و در جنگ جمل شرکت نکرده بود و در جنگ صفین با نیتی سست وارد جنگ شده بود از میان جمعیت برخاست و به حضرت علی (علیهالسلام) گفت: آیا این کشته هایی که در اطراف عایشه و طلحه و زبیر دیده میشود به نظر شما به چه دلیل کشته شدهاند؟
حضرت امیر (علیهالسلام) فرمود: به این دلیل که شیعیان و کارگزاران مرا کشتند و نیز به سبب کشتن آن مرد عبدی رحمةالله من از آنها خواستم کهقاتلین برادرانم را از میان آن گروه به من تحویل دهند تا آنها را به قصاص آن کشتهها بکشم. سپس کتاب خدا میان من و آنها حاکم باشد، اما آنان نپذیرفتند و با اینکه هنوز بیعت من و خون نزدیک به هزار نفر از شیعیانم به گردن آنها بود به جنگ با من برخاستند و من بدین خاطر آنها را کشتم، آیا تو در این زمینه تردیدی به دل داری؟ گفت: قبلاً تردید داشتم ولی الان حق را شناختم و اشتباه آن گروه برایم روشن شد، راستی که تو هدایت یافته و درست کاری.
سپس علی (علیهالسلام) آماده شد که از منبر فرود آید، مردانی برخاستند تا سخن گویند ولی چون دیدند که حضرت پایین آمد نشستند و دیگر حرفی نزدند.
ابوالکنود میگوید: ابو برده با اینکه در جنگ صفین حضور داشت با این حال با علی (علیهالسلام) منافقانه عمل میکرد و با معاویه مکاتبات سری داشت و چون معاویه قدرت را به دست گرفت محصول سرزمینی در منطقه فلوجه را به وی وا گذاشت و او در نزد معاویه مورد احترام بود.(537)
ادامه ندارد
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394
نظرات
، 0
روزی امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) شنید که مردی به قنبر دشنام میدهد و قنبر نیز میخواست به او جواب دهد. حرت قنبر را صدا زد: آی قنبر! آهسته، ناسزاگوی خود را؛ رها کن تا خدای رحمان را خشنود سازی، و شیطان را به خشم آوری و دشمن را کیفر و شکنجه دهی. سوگند به آن کس که دانه را شکافت و جانداران را بیافرید شخص با ایمان، خدای خویش را به چیزی مانند حلم و بردباری خرسند نسازد و شیطان را به چیزی مثل سکوت و خموشی به خشم نیاورد، و هیچ احمقی و نادانی به عکس العملی مانند سکوت در مقابل او کیفر و شکنجه نگردد.(536) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
پس از شهادت علی (علیهالسلام) یکی از دوستان علی (علیهالسلام) بنام ضراربن ضمره به شام رفت و در جلسهای با معاویه ملاقات کرد. معاویه که او را میشناخت به او گفت: مقداری از علی (علیهالسلام) بر ایمان تعریف کن. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
حجر بن عدی و عمرو بن حمق دو یار از یاران با وفای امام علی (علیهالسلام) بودند. امام شنید که آنها از پیروان معاویه بیزاری میجویند و به آنها ناسزا میگویند. امام برای آنها پیغام فرستاد که ناسزا گویی نکنید. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
انوشیروان از شاهان مشهور ساسانی است که حدود 50 سال قبل از هجرت بر سراسر ایران حکومت میکرد. بوذر جمهر فیلسوف معروف مدتی وزیر او برود و شخصی بنام جمیل مدتی کاتب او بود. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
اصبغ بن نباته میگوید: در جنگ جمل در حضور امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) بودم که مردی آمد و در حضور آن حضرت ایستاد و عرض کرد: ای امیرمؤمنان من میبینم هم سپاه دشمن تکبیر (الله اکبر میگوید) و هم ما، هم آنها تهلیل (لا اله الا الله) میگویند و هم ما، هم آنها نماز میخوانند و هم ما، بنابراین بر چه اساس ما با سپاه دشمن (عایشه، طلحه و زبیر) جنگ کنیم؟! نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
بعد از واقع جنگ جمل که در نزدیک شهر بصره میان سپاه امام علی (علیهالسلام) و آشوبگران داخلی به وقوع پیوست معاویه که حکمران شامات بود. دم از استقلال و برابری با امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میزد لذا نامهای به کوفه نزد آن حضرت نوشت ای پسر ابوطالب! راهی را پیش گرفتهای که به زبان تو است آنچه را برایت سودمند بود ترک گفتی و بر خلاف کتاب خدا و سنت پیغمبر رفتار نمودی! تا آنجا که صحابه پیغمبر طلحه و زبیر چنان کردی. به خدا قسم تیر آتشینی به سویت رها کنم که نه آب آنرا فرو نشاند و نه باد بر طرف سازد!... نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
کلمه ناقه در عربی به معنی شتر ماده است و کلمه جمل به معنی شتر نر میباشد. بعد از جنگ فین که میان امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و معاویه در سرزمین صفین به وقوع پیوست. بعد از جنگ شتر سواری از مردم کوفه که مرکز خلافت حضرت علی (علیهالسلام) بود وارد شام پایتخت معاویه شد. یکی از شامیان چون آن مرد کوفی را با شتر دید با وی گلاویز شد و گفت: این ناقه که تو بر آن سواری مال من است و تو آن را در صفین هنگامی که در رکاب علی (علیهالسلام) بودی از من گرفتی! نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
ابوموسی اشعری، از عوامل مؤثر در انتقال خلافت به بنی امیه بود. ابوموسی با اینکه از نظر شخصیت فردی فوق العاده متزلزل و سست رأی، بیکفایت، کوته فکر، و بیتمیز و غیر قابل اعتماد بود و او در جنگ صفین توسط گروهی جاهل، حضرت علی (علیهالسلام) را مجبور به انتخاب وی برای حکمیت نمودند. ابوموسی از همان ابتدای خلافت علی (علیهالسلام) با امام رفتار مناسبی نداشت و مردم را به پراکنده شدن از پیرامون علی (علیهالسلام) دعوت میکرد. ابوموسی در جریان حکمیت پیشنهاد کرد هم امام علی (علیهالسلام) و هم معاویه از خلافت خلع شوند ولی بعدها او به دربار معاویه رفت و آمد کرد و با معاویه بیعت کرد. خیانت کاری او به حدی بود که امام علی (علیهالسلام) بعد از ماجرای حکمیت او را قنوت نماز خود لعن میکرد. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
روزی ابوالاسود دئلی خدمت علی (علیهالسلام) رسید، دید آن حضرت به فکر فرو رفته است. ابوالاسود میگوید: به آن حضرت عرض کردم: یا امیرالمؤمنین درباره چه چیزی فکر میکنید؟ فرمود: در شهر شما شنیدم کسی قرآن را غلط میخواند میخواهم کتابی درباره ریشههای ادبیات عربی پدید آورم. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
سلیم بن قیس میگوید: از امام علی (علیهالسلام) شنیدم که مردی به حضورش آمد و این سه سؤال را کرد: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
براءبن عازب میگوید: بر امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) وارد شدم و آن حضرت را به خدا سوگند دادم که مرا به اعظم اسمایی که خداوند رحمان، جبرئیل را به ارسال آن مخصوص داشت و او رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم حضرت شما را مخصوص گرداند مرا مطلع فرمایید. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
از کتب اهل تسنن روایت شده که عرب فقیری به خدمت حضرت علی (علیهالسلام) شرفیاب شد و از آن حضرت درخواست کمک نمود. حضرت به او فرمود: به خدا قسم در خانه چیزی نداریم. فقیر گفت: به خدا قسم اگر ناامیدم کنی خداوند روز قیامت از شما نمیگذرد. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
دو یا سه روز قبل از ضربت خوردن علی (علیهالسلام) بدست ابن ملجم -لعنة الله علیه حضرت امیر (علیهالسلام) در بازار کوفه میرفت که به ناگه ابن ملجم را دی. حضرت به او فرمود: ابن ملجم کجا میروی؟ (البته حضرت میدانست تمام هم او آن زن ملعونه است) ابن ملجم پاسخی داد که نشانه بیکاری او را داشت. لذا حضرت به او فرمود: وقت بیکاری به مسجد برو(522). نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
روزی امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) خطبه میخواند و در ضمن آن فرمود: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 زندگاني امام علي ، قنبر آهسته تر
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، عادل دلسوز و آگاه
ضمره تا اسم علی (علیهالسلام) را شنید منقلب شد و بیاختیار قطرات اشک از چشمانش سرازیر گردید و گفت: ای معاویه از این تقاضا بگذر و مرا معاف بدار.
معاویه اصرار کرد و گفت: از تو دست برنمیدارم تا مقداری از فضائل علی (علیهالسلام) را بر ایمان بگویی. او به مطالبی از شأن امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) اشاره کرد و در میان این مطالب در جملهای گفت: که بسیار بلند معنی است. او گفت:
لا یخاف الضعیف من جوره، و لا یطمع القوی فی میله؛ مستضعفان و ضعیفان ترس آن نداشتند که از ناحیه او به آنها ظلم بشود و زورمندان در رسیدن به اهداف باطل خود در او راه نداشتند(534)
پسر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
در جنگ جمل حضرت علی (علیهالسلام) فرزندش محمد حنفیه را طلبید و نیزهی خود را به او داد و فرمود: با این نیزه به سپاه دشمن حمله کن!
محمد حنفیه نیزه را گرفت و به دشمن حمله کرد، گروهی از سپاه دشمن جلوی او را گرفتند، لذا او نتوانست پیش روی کند، به عقب برگشت و به خدمت پدر رسید. در این هنگام امام حسن (علیهالسلام) نیزه را گرفت و به سوی دشمن شتافت پس از مدتی با نیزهای خون آلود نزد پدر آمد. هنگامی که محمد حنفیه آن شجاعت را از امام حسن (علیهالسلام) مشاهده کرد براثر احساس شکست خود؛ سرخ رو و سرافکنده شد.
حضرت علی (علیهالسلام) به او فرمود:
ناراحت نباش! او پسر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و تو پسر علی (علیهالسلام) هستی.(535)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، شمشسیر بجای فحش
حجر و عمرو بن حمق به حضور امام آمدند و عرض کردند: آیا ما بر حق نیستیم؟
امام فرمود: آری ما بر حقیم. آنها عرض کردند: آیا پیروان معاویه بر طریق باطل نیستند. امام فرمود: آری آنها بر باطل هستند.
آنها عرض کردند: پس چرا ما را از بیزاری جستن و ناسزا گفتن به آنها نهی میفرمایی؟!
امام فرمود: من دوست ندارم شما ناسزاگو و لعن کننده باشید و فحش و بیزاری بجویید، ولی اگر بدیها و کارهای زشت، دشمن را افشاء کنید و بر شمرید، استوارتر در گفتار، و رساتر در عذر است.
بجای فحش و ناسزاگویی بگویید: خداوندا، خونهای ما و آنها را حفظ کن و بین ما و آنها صلح (صحیح) برقرار فرما و آنها را از گمراهی، هدایت کن، تا حق برای جاهلان شناخته شود، و چنین روشی نزد من بهتر است و برای شما نیز خیر و سعادت است.
حجر و عمرو هر دو عرض کردند: بسیار خوب به نصیحت تو گوش میکنیم و آن را بکار میبندیم (533)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، ملاقات علی با منشی انوشیروان
پس از مرگ انوشیروان، جمیل عمر طولانی کرد تا آن هنگم که علی (علیهالسلام) به خلافت رسید در سال 36 هجری هنگامی که علی (علیهالسلام) همراه سپاه خود به جنگ خوارج به سوی سرزمین نهروان در حرکت بود از نزدیکی مدائن گذشت و با پیرمود سالخوردهای که همان جمیل منشی انوشیروان بود ملاقات کرد در این ملاقات علی (علیهالسلام) از جمیل پرسید: یک انسان چگونه باید باشد؟ و چگونه زندگی کند؟ جمیل گفت: لازم است که دوست کم و دشمن زیاد داشته باشد!
علی (علیهالسلام) فرمود: ای جمیل سخن تازهای میگویی؟ با اینکه همه مردم میگویند دوست بسیار بهتر است.
جمیل گفت: آن گونه که مردم میگویند صحیح نیست زیرا دوست بسیار موجب تکلیف سخت در راه ادای نیازهای آنها میشود و انسان نمیتواند آن گونه که سزاوار است از ادای حق دوستان بر آید، و در مثالهای آمده: بسیاری ناخدایان کشتی موجب غرق کشتی خواهند شد.
علی (علیهالسلام) پرسید: بسیاری دشمن چه سودی دارد؟ جمیل گفت: دشمن که بسیار شد انسان لحظه مراقب خود هست تا خطا و لغزش نکند لذا خود را از گزند دشمن حفظ کند و اگر انسان در چنین حالت مراقبت و کنترل باشد برایش بهتر است.
امام علی (علیهالسلام) این سخن او را پسندید و آن را زیبا خواند.(532)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، شهید آگاه
امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) در پاسخ او فرمود: ما بر اساس فرمان خدا در قرآن میجنگیم. او پرسید: ما آنچه در قرآن آمده به آن آگاهی نداریم به ما بیاموز. امام (علیهالسلام) فرمود: بر آنچه که خدا در سوره بقره نازل فرموده است. او پرسید: کدام آیه به ما بیاموز؟
امام (علیهالسلام) فرمود: بر اساس آیه 253 سوره بقره تلک الرسل فصلنا بعضهم علی بعض...؛ بعضی از آن رسولان را بر بعضی دیگر برتری دادیم. برخی از آنها؛ خدا با او سخن گفت: (یعنی موسی) و بعضی را درجاتی بالاتر داد، و به عیسی بن مریم نشانههای روشن دادیم و او را با روح القدس تایید نمودیم و اگر خدا میخواست کسانی بعد از این پیامبران بودن پس از آنکه آن همه نشانههای روشن برای آنها آمد، با هم جنگ و ستیز نمیکردند ولی این امتها بودند که با هم اختلاف کردند. بعضی ایمان آوردند و بعضی کافر شدند (و به جنگ و اختلاف بروز کرد) و باز اگر خدا میخواست با هم پیکار نمیکردند ولی خداوند آنچه را میخواهد انجام میدهد.
سپس امام فرمود: ما از آن گروهی هستیم که ایمان آوردیم ولی آنها از کاسنی هستند که راه کفر را پیمودند.
آن مرد از این بیان امیرمؤمنان (علیهالسلام) آگاه شد و گفت: سوگند به خدای کعبه که آنها کافر شدند؛ سپس به جنگ با آنها شتافت و به شهادت رسید. (531)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، نامه رسان رشید و شجاع
وقتی نامه او به حضرت امیر رسید، حضرت پاسخ آن را بدین گونه نوشت: این نامه ایست از بنده خدا علی بن ابیطالب برادر خوانده پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و پسر عم و جانشین و غسل و کفن کننده او، و ادا کننده قرض او...
ای معاویه من همانم که در جنگ بدر خویشان بت پرست تو را از دم شمشیر گذراندم و به دیار عدم فرستادم... هنوز شمشیری که آنها را به وسیله آن نابود ساختم در دست من است...
سپس حضرت نامه خود را مهر کرد و به یکی از یاران خود بنام طرماح بن عدی تسلیم نمود و فرمود: شخصاً آنرا به دست معاویه بدهد. طرماح مردی قوی هیکل و بلند بالا و سخنور بود و از یاران فداکار علی (علیهالسلام) بود.
او وقتی به شام رسید از او پرسیدند از کجا میآیی؟ گفت: از نزد آزاد مردی پاک و پاکیزه و نیکو خصال.
گفتند: باکی کار داری؟ گفت: میخواهی این بدگوهری که شما او را پیشوای خود میدانید ملاقات کنم. آنها جواب دادند: امیر ما معاویه در این ساعت با اطرافیان خود سر گرم مشورت در امور مملکت است و امروز نمیتوانی به حضور او برسی. طرماح گفت: خاک بر سر او کنند او را رسیدگی به امور مسلمین چکار؟...
سرانجام ناگزیر او را به مجلس معاویه آورند. طرماح با کفش وارد مجلس شد و دم در نشست! گفتند: کفشت را از پا در آور. گفت: مگر اینجا وادی ایمن و سرزمین مقدس طور سینا است که باید مانند موسی کفش از پای در آورم؟!
آنگاه چون معاویه را دید، گفت: ای پادشاه گناهکار سلام! عمر و عاص مشاور معاویه گفت: ای اعرابی چرا معاویه را پادشاه گناهکار خواندی و او را امیرالمؤمنین نگفتی؟ طرماح گفت: مادرت به عزایت بنشیند! مؤمنین ما هستیم چه کسی او را امیر ما نموده است... سپس نامه علی (علیهالسلام) را معاویه از دست طرماح گرفت... سپس معاویه کاتب خود را طلبید و جواب حضرت امیر (علیهالسلام) را بدین گونه نوشت: ای علی! لشکری از شام به جنگ تو خواهم فرستاد که ابتدای آن کوفه و انتهایش ساحل دریا باشد و هزار شتر با این لشکر میفرستم که بار آنها ارزن باشد و به عدد هر ارزنی هزار مرد جنگجو باشد!
طرماح گفت: ای معاویه! علی را به جنگ تهدید میکنی و مرغابی را از آب میترسانی؟ به خدا قسم امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) خروس بزرگی دارد که تمام این ارزنهای تو را به آسانی از روی زمین میچیند و در چینه دان خود انباشته میکند. معاویه گفت: راست میگوید: همانا او مالک اشتر است.
سرانجام طرماح جواب نامه را گرفت... و به جانب کوفه شتافت. بعد از رفتن او معاویه به اطرافیان خود گفت: به خدا اگر من آنچه دارم به شما بدهم، یک دهم خدمتی را که این مرد به علی (علیهالسلام) نمود. نسبت به من انجام نمیدهید.(530)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، پیروان واقعی معاویه
مرد کوفی منکر شد گروهی از شامیان نیز به طرفداری از مرد شامی برخاستند و برای حل این دعوا جملگی نزد معاویه رسیدند.
مرد شامی پنجاه نفر شاهد را آورد که ناقه حاضر متعلق به اوست. شاهدان نیز موضوع را گواهی کردند. معاویه هم دستور داد تا شتر را بگیرند و به مرد شامی بدهند
مرد کوفی وقتی موضوع را چنین دید گفت: ای معاویه شاهدان همگی گفتند: این ناقه متعلق به این مرد شامی است در صورتی که این شتر ناقه نیست بلکه جمل است و آن ماده نیست بلکه نر است و این هم علامت آن.
معاویه گفت: با این وصف چون شهود گواهی دادهاند حکم صادر شده است و باید اجرا شود! سپس معاویه مرد کوفی را به خلوت برد و قیمت شتر را از او پرسید و دو برابر قیمت آنرا به وی بخشید.
آنگاه به او گفت: از جانب من به علی بگو در جنگ آینده با صد هزار نفر از مردمی که میان شتر نر و ماده فرق نمیگذارند با تو روبرو خواهم شد.(529)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، فردی که مورد لعن واقع شد
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، واضع علم قواعد عربی
عرض کردم: اگر این لطف را بفرمایید ما را زنده کردهاید و زبان عربی برای ما باقی خواهد ماند ابوالاسود میگوید: پس از چند روز وقتی به حضور امام رسیدم صحیفهای را به من داد که در آن نوشته بود: بسم الله الرحمن الرحیم کلام عرب سه قسم است: اسم و فعل و حرف.
اسم چیزی است که از مسمی خبر میدهد، فعل از حرکات...
سپس به من فرمود: دنبال آن را بگیر و چیزهایی که به نظرت میرسد بر آن اضافه کن.
سپس ادامه داد: ای ابوالاسود: اسمها نیز سه نوع هستند: ظاهر و مضمر و چیزی که نه ظاهر است و نه مضمر.
ابولاسود گفت: از سخنان حضرت چیزهایی گرد آوردم و به نظر حضرت رساندم از جمله حروف ناصبه بود (انّ،انّ،لیت، لعل و کان) وقتی حضرت این حروف را دید فرمود: چرا لکن را ترک کردی؟ عرض کردم: در ردیف اینها به شمار نمیآورم. حضرت فرمود: چرا در ردیف آنهاست. باید آن را نیز در ردیف آنها ذکر کنی.(528)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، کمترین ها
1- کمترین چیزی که انسان به آن مؤمن میشود؟
2- کمترین چیزی که انسان به خاطر آن کافر میگردد؟
3- کمترین چیزی که انسان به خاطر آن گمراه میشود؟
امام علی (علیهالسلام) فرمود: کمترین چیزی که انسان به وسیله آن مؤمن میشود آن است کخ خداوند خود را به او بشناساند، و انسان به اطاعت از خدا اقرار کند و سپس خداوند، پیامبرش را به او شناساند و او به اطاعت تاز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اقرار نماید و هم چنین خداوند امام و حجتش را در زمین و گواهش را بر مردم (یعنی امام را) به او معرفی کند و او به اطاعت از امام اقرار نماید.
سپس حضرت ادامه داد: کمترین چیزی که انسان به خاطر آن کافر میشود آن است که چیزی را که خداوند نهی کرده گمان کند که انجام آن رواست و این پندار را رد دین خود قرار دهد (بدعتگزار گردد) و به این عقیده باقی بماند و خیال کند که آنچه را (به پند او) خدا دستور داده، باید خدا را بر آن اساس پرستش کرد در صورتی که چنین کسی شیطان را میپرستد.
و کمترین چیزی که انسان به خاطر آن گمراه میشود: آن است که حجت و گواه خدا بر بندگانش را نشناسد. یعنی آن امامی را که خداوند به اطاعت از او دستور داده و رهبریش را واجب کرده نشناسد.
سلیم میگوید: عرض کردم: ای امیرمؤمنان! آن حجت و گواهان الهی را برای من تعریف کن!
امام علی (علیهالسلام) در پاسخ فرمود: آنها کسانی هستند که خداوند (اطاعت) آنان را (در قرآن) قرین اطاعت خود و پیامبرش قرار داده و فرموده است:
یا ایها الذین آمنوا اطیعو الرسول و اولی الامر منکم ای کسانی که ایما آوردهاید اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول خدا را و اطاعت کنید صاحبان امر را (525).
عرض کردم: ای امیرمؤمنان، خدا مرا فدایت کند این مطلب را روشنتر بیان کن. حضرت فرمود: آنها (صاحبان امر) کسانی هستند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در آخرین خطبهاش، در روز رحلتش فرمود:
همانا من دو چیز را در میان شما میگذارم که پس از من تا وقتی که به آن دو چنگ زنید هرگز گمراه نشوید. کتاب خدا و عترت من که خاندان من هستند. زیرا خداوند لطیف و آگاه به من سفارش کرده که آن دو از هم جدا نشوند تا در کنار حوض بر من وارد گردند؛ مانند این دو انگشت؛ سپس امام دو انگشت اشاره خود را بهم چسبانید و...
آنگاه فرمود: فتمسکوا بهما لاتزلوا و لا تضلوا و لا تقدموهم فتضلوا؛ پس به هر دوی اینها چنگ زنید تا لغزش نکنید و گمراه نگردید و از آنها جلو نیفتید که گمراه خواهید شد(526).
و در روایت از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است که فرمود: سوگند به خداوندی که جان من در دست اوست اگر کسی عمل هفتاد پیامبر را انجام دهد هرگز وارد بهشت نخواهد شد مگر این که برادرم علی (علیهالسلام) را دوست داشته باشد.(527)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، اسم اعظم خداوند
حضرت فرمود: اگر سؤال تو نمیبود من اراده داشتم تا وقتی که آنرا در لحدم نهاده شوم پوشیده بدارم. سپس حضرت فرمود: هر گاه خواست خداوند را به اسم اعظمش بخوانی، شش آسه اول سوره حدید (بعد از بسم الله الرحمن الرحیم؛ تا؛ و هو علیم بذات الصدور) و آخر سوره حشر از (هو الله الذی لااله الا هو تا آخر سوره را بخوان) بعد از آن میگویی: یا من هو کذلک افعل بیکذا و کذا (حاجت خود را بخواه) که سوگند به خداوند اگر بر شقی بخوانی سعید میگردد. براء گفت: یا علی! قسم به خدا من آنرا برای امور دنیا نمیخوانم. امام علی (علیهالسلام) فرمود: همین صواب است. رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مرا هم این چنین وصیت فرمود جز اینکه مرا امر کرد که خدا را بدان در کارهای بزرگ و دشوار روزگار بخوانم.(524)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، کریم بامروت
حضرت علی (علیهالسلام) به شدت گریست، آنگه به قنبر دستور داد: زره مرا بیاور و به این عرب ده. سپس به فقیر فرمود قدر آن را بدان که من با این زره در مقابل دشمنان ایستادهام و پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را خوشحال کردهام. قنبر عرض کرد: یا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) قیمت این زره بیست درهم است و این مقدار برای یک فقیر زیاد است.
حضرت فرمود: ای قنبر اگر به اندازه دنیا طلا و نقره داشته باشم در صورتی خوشحال میشوم که آنها را در راه خدا صدقه دهم و خدا قبول کند. چون که خداوند از نعمتهای خود سؤال خواهد نمود.(523)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، وقت بیکاری برو مسجد
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، عامل هلاکت زودرس
اعوذ بالله من الذنوب التی تعجل الفناء پناه میبرم به خداوند، از گناهانی که موجب زودرسی هلاکت خواهند شد.
عبدالله بن کواء (منافق سرشناس عهد امیرالمؤمنین (علیهالسلام) که بعدها رئیس گروه گمراه خوارج شد) بلند شد و گفت: ای امیرمؤمنان (علیهالسلام) آیا گناهانی که موجب مکافات زودرس است وجود دارد؟
امام علی (علیهالسلام) فرمود: آری، وای بر تو، و آن گناه قطع رحم (بریدن پیوند از خویشاوندان) است، چه بسا خاندانی هستند با اینکه از حق دورند ولی بر اثر همکاری و خدمت به یکدیگر به گرد هم آیند و همین کار موجب میشود که خداوند به آنها روزی میرساند و چه با افراد پرهیزکاری که تفرقه و درگیری افراد خاندانشان و قطع رحم بینشان موجب میشود که خداوند آنها را از روزی و رحمتش محروم سازد.(521)
ادامه ندارد
سلامـ .... ... ..
موضوعات وبلاگ
آمار وبلاگ
جستوجگر وبلاگ
(( طراح قالب آوازک ، وبلاگدهي راسخون ، نويسنده newsvaolds ))