زندگاني امام علي ، حکم خدا را اجرا کردم

هنگامی که دوازده شب از ماه سپری شده بود حضرت امیر (علیه‏السلام) از بصره وارد کوفه شدند. سپس به ایراد خطبه پرداختند. بعد از خطبه ابو بردة بن عوف ازدی، که از طرفداران عثمان بود و در جنگ جمل شرکت نکرده بود و در جنگ صفین با نیتی سست وارد جنگ شده بود از میان جمعیت برخاست و به حضرت علی (علیه‏السلام) گفت: آیا این کشته هایی که در اطراف عایشه و طلحه و زبیر دیده می‏شود به نظر شما به چه دلیل کشته شده‏اند؟
حضرت امیر (علیه‏السلام) فرمود: به این دلیل که شیعیان و کارگزاران مرا کشتند و نیز به سبب کشتن آن مرد عبدی رحمةالله من از آنها خواستم که‏قاتلین برادرانم را از میان آن گروه به من تحویل دهند تا آنها را به قصاص آن کشته‏ها بکشم. سپس کتاب خدا میان من و آنها حاکم باشد، اما آنان نپذیرفتند و با اینکه هنوز بیعت من و خون نزدیک به هزار نفر از شیعیانم به گردن آنها بود به جنگ با من برخاستند و من بدین خاطر آنها را کشتم، آیا تو در این زمینه تردیدی به دل داری؟ گفت: قبلاً تردید داشتم ولی الان حق را شناختم و اشتباه آن گروه برایم روشن شد، راستی که تو هدایت یافته و درست کاری.
سپس علی (علیه‏السلام) آماده شد که از منبر فرود آید، مردانی برخاستند تا سخن گویند ولی چون دیدند که حضرت پایین آمد نشستند و دیگر حرفی نزدند.
ابوالکنود می‏گوید: ابو برده با اینکه در جنگ صفین حضور داشت با این حال با علی (علیه‏السلام) منافقانه عمل می‏کرد و با معاویه مکاتبات سری داشت و چون معاویه قدرت را به دست گرفت محصول سرزمینی در منطقه فلوجه را به وی وا گذاشت و او در نزد معاویه مورد احترام بود.(537)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، قنبر آهسته تر

روزی امیرالمؤمنین علی (علیه‏السلام) شنید که مردی به قنبر دشنام می‏دهد و قنبر نیز می‏خواست به او جواب دهد. حرت قنبر را صدا زد: آی قنبر! آهسته، ناسزاگوی خود را؛ رها کن تا خدای رحمان را خشنود سازی، و شیطان را به خشم آوری و دشمن را کیفر و شکنجه دهی. سوگند به آن کس که دانه را شکافت و جانداران را بیافرید شخص با ایمان، خدای خویش را به چیزی مانند حلم و بردباری خرسند نسازد و شیطان را به چیزی مثل سکوت و خموشی به خشم نیاورد، و هیچ احمقی و نادانی به عکس العملی مانند سکوت در مقابل او کیفر و شکنجه نگردد.(536)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، عادل دلسوز و آگاه

پس از شهادت علی (علیه‏السلام) یکی از دوستان علی (علیه‏السلام) بنام ضراربن ضمره به شام رفت و در جلسه‏ای با معاویه ملاقات کرد. معاویه که او را می‏شناخت به او گفت: مقداری از علی (علیه‏السلام) بر ایمان تعریف کن.
ضمره تا اسم علی (علیه‏السلام) را شنید منقلب شد و بی‏اختیار قطرات اشک از چشمانش سرازیر گردید و گفت: ای معاویه از این تقاضا بگذر و مرا معاف بدار.
معاویه اصرار کرد و گفت: از تو دست برنمی‏دارم تا مقداری از فضائل علی (علیه‏السلام) را بر ایمان بگویی. او به مطالبی از شأن امیرالمؤمنین علی (علیه‏السلام) اشاره کرد و در میان این مطالب در جمله‏ای گفت: که بسیار بلند معنی است. او گفت:
لا یخاف الضعیف من جوره، و لا یطمع القوی فی میله؛ مستضعفان و ضعیفان ترس آن نداشتند که از ناحیه او به آنها ظلم بشود و زورمندان در رسیدن به اهداف باطل خود در او راه نداشتند(534)
پسر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم‏
در جنگ جمل حضرت علی (علیه‏السلام) فرزندش محمد حنفیه را طلبید و نیزه‏ی خود را به او داد و فرمود: با این نیزه به سپاه دشمن حمله کن!
محمد حنفیه نیزه را گرفت و به دشمن حمله کرد، گروهی از سپاه دشمن جلوی او را گرفتند، لذا او نتوانست پیش روی کند، به عقب برگشت و به خدمت پدر رسید. در این هنگام امام حسن (علیه‏السلام) نیزه را گرفت و به سوی دشمن شتافت پس از مدتی با نیزه‏ای خون آلود نزد پدر آمد. هنگامی که محمد حنفیه آن شجاعت را از امام حسن (علیه‏السلام) مشاهده کرد براثر احساس شکست خود؛ سرخ رو و سرافکنده شد.
حضرت علی (علیه‏السلام) به او فرمود:
ناراحت نباش! او پسر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و تو پسر علی (علیه‏السلام) هستی.(535)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، شمشسیر بجای فحش

حجر بن عدی و عمرو بن حمق دو یار از یاران با وفای امام علی (علیه‏السلام) بودند. امام شنید که آنها از پیروان معاویه بیزاری می‏جویند و به آنها ناسزا می‏گویند. امام برای آنها پیغام فرستاد که ناسزا گویی نکنید.
حجر و عمرو بن حمق به حضور امام آمدند و عرض کردند: آیا ما بر حق نیستیم؟
امام فرمود: آری ما بر حقیم. آنها عرض کردند: آیا پیروان معاویه بر طریق باطل نیستند. امام فرمود: آری آنها بر باطل هستند.
آنها عرض کردند: پس چرا ما را از بیزاری جستن و ناسزا گفتن به آنها نهی می‏فرمایی؟!
امام فرمود: من دوست ندارم شما ناسزاگو و لعن کننده باشید و فحش و بیزاری بجویید، ولی اگر بدیها و کارهای زشت، دشمن را افشاء کنید و بر شمرید، استوارتر در گفتار، و رساتر در عذر است.
بجای فحش و ناسزاگویی بگویید: خداوندا، خونهای ما و آنها را حفظ کن و بین ما و آنها صلح (صحیح) برقرار فرما و آنها را از گمراهی، هدایت کن، تا حق برای جاهلان شناخته شود، و چنین روشی نزد من بهتر است و برای شما نیز خیر و سعادت است.
حجر و عمرو هر دو عرض کردند: بسیار خوب به نصیحت تو گوش می‏کنیم و آن را بکار می‏بندیم (533)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، ملاقات علی با منشی انوشیروان

انوشیروان از شاهان مشهور ساسانی است که حدود 50 سال قبل از هجرت بر سراسر ایران حکومت می‏کرد. بوذر جمهر فیلسوف معروف مدتی وزیر او برود و شخصی بنام جمیل مدتی کاتب او بود.
پس از مرگ انوشیروان، جمیل عمر طولانی کرد تا آن هنگم که علی (علیه‏السلام) به خلافت رسید در سال 36 هجری هنگامی که علی (علیه‏السلام) همراه سپاه خود به جنگ خوارج به سوی سرزمین نهروان در حرکت بود از نزدیکی مدائن گذشت و با پیرمود سالخورده‏ای که همان جمیل منشی انوشیروان بود ملاقات کرد در این ملاقات علی (علیه‏السلام) از جمیل پرسید: یک انسان چگونه باید باشد؟ و چگونه زندگی کند؟ جمیل گفت: لازم است که دوست کم و دشمن زیاد داشته باشد!
علی (علیه‏السلام) فرمود: ای جمیل سخن تازه‏ای می‏گویی؟ با اینکه همه مردم می‏گویند دوست بسیار بهتر است.
جمیل گفت: آن گونه که مردم می‏گویند صحیح نیست زیرا دوست بسیار موجب تکلیف سخت در راه ادای نیازهای آنها می‏شود و انسان نمی‏تواند آن گونه که سزاوار است از ادای حق دوستان بر آید، و در مثالهای آمده: بسیاری ناخدایان کشتی موجب غرق کشتی خواهند شد.
علی (علیه‏السلام) پرسید: بسیاری دشمن چه سودی دارد؟ جمیل گفت: دشمن که بسیار شد انسان لحظه مراقب خود هست تا خطا و لغزش نکند لذا خود را از گزند دشمن حفظ کند و اگر انسان در چنین حالت مراقبت و کنترل باشد برایش بهتر است.
امام علی (علیه‏السلام) این سخن او را پسندید و آن را زیبا خواند.(532)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، شهید آگاه

اصبغ بن نباته می‏گوید: در جنگ جمل در حضور امیرمؤمنان علی (علیه‏السلام) بودم که مردی آمد و در حضور آن حضرت ایستاد و عرض کرد: ای امیرمؤمنان من می‏بینم هم سپاه دشمن تکبیر (الله اکبر می‏گوید) و هم ما، هم آنها تهلیل (لا اله الا الله) می‏گویند و هم ما، هم آنها نماز می‏خوانند و هم ما، بنابراین بر چه اساس ما با سپاه دشمن (عایشه، طلحه و زبیر) جنگ کنیم؟!
امیرمؤمنان علی (علیه‏السلام) در پاسخ او فرمود: ما بر اساس فرمان خدا در قرآن می‏جنگیم. او پرسید: ما آنچه در قرآن آمده به آن آگاهی نداریم به ما بیاموز. امام (علیه‏السلام) فرمود: بر آنچه که خدا در سوره بقره نازل فرموده است. او پرسید: کدام آیه به ما بیاموز؟
امام (علیه‏السلام) فرمود: بر اساس آیه 253 سوره بقره تلک الرسل فصلنا بعضهم علی بعض...؛ بعضی از آن رسولان را بر بعضی دیگر برتری دادیم. برخی از آنها؛ خدا با او سخن گفت: (یعنی موسی) و بعضی را درجاتی بالاتر داد، و به عیسی بن مریم نشانه‏های روشن دادیم و او را با روح القدس تایید نمودیم و اگر خدا می‏خواست کسانی بعد از این پیامبران بودن پس از آنکه آن همه نشانه‏های روشن برای آنها آمد، با هم جنگ و ستیز نمی‏کردند ولی این امتها بودند که با هم اختلاف کردند. بعضی ایمان آوردند و بعضی کافر شدند (و به جنگ و اختلاف بروز کرد) و باز اگر خدا می‏خواست با هم پیکار نمی‏کردند ولی خداوند آنچه را می‏خواهد انجام می‏دهد.
سپس امام فرمود: ما از آن گروهی هستیم که ایمان آوردیم ولی آنها از کاسنی هستند که راه کفر را پیمودند.
آن مرد از این بیان امیرمؤمنان (علیه‏السلام) آگاه شد و گفت: سوگند به خدای کعبه که آنها کافر شدند؛ سپس به جنگ با آنها شتافت و به شهادت رسید. (531)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، نامه رسان رشید و شجاع

بعد از واقع جنگ جمل که در نزدیک شهر بصره میان سپاه امام علی (علیه‏السلام) و آشوبگران داخلی به وقوع پیوست معاویه که حکمران شامات بود. دم از استقلال و برابری با امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) می‏زد لذا نامه‏ای به کوفه نزد آن حضرت نوشت ای پسر ابوطالب! راهی را پیش گرفته‏ای که به زبان تو است آنچه را برایت سودمند بود ترک گفتی و بر خلاف کتاب خدا و سنت پیغمبر رفتار نمودی! تا آنجا که صحابه پیغمبر طلحه و زبیر چنان کردی. به خدا قسم تیر آتشینی به سویت رها کنم که نه آب آنرا فرو نشاند و نه باد بر طرف سازد!...
وقتی نامه او به حضرت امیر رسید، حضرت پاسخ آن را بدین گونه نوشت: این نامه ایست از بنده خدا علی بن ابیطالب برادر خوانده پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و پسر عم و جانشین و غسل و کفن کننده او، و ادا کننده قرض او...
ای معاویه من همانم که در جنگ بدر خویشان بت پرست تو را از دم شمشیر گذراندم و به دیار عدم فرستادم... هنوز شمشیری که آنها را به وسیله آن نابود ساختم در دست من است...
سپس حضرت نامه خود را مهر کرد و به یکی از یاران خود بنام طرماح بن عدی تسلیم نمود و فرمود: شخصاً آنرا به دست معاویه بدهد. طرماح مردی قوی هیکل و بلند بالا و سخنور بود و از یاران فداکار علی (علیه‏السلام) بود.
او وقتی به شام رسید از او پرسیدند از کجا می‏آیی؟ گفت: از نزد آزاد مردی پاک و پاکیزه و نیکو خصال.
گفتند: باکی کار داری؟ گفت: می‏خواهی این بدگوهری که شما او را پیشوای خود می‏دانید ملاقات کنم. آنها جواب دادند: امیر ما معاویه در این ساعت با اطرافیان خود سر گرم مشورت در امور مملکت است و امروز نمی‏توانی به حضور او برسی. طرماح گفت: خاک بر سر او کنند او را رسیدگی به امور مسلمین چکار؟...
سرانجام ناگزیر او را به مجلس معاویه آورند. طرماح با کفش وارد مجلس شد و دم در نشست! گفتند: کفشت را از پا در آور. گفت: مگر اینجا وادی ایمن و سرزمین مقدس طور سینا است که باید مانند موسی کفش از پای در آورم؟!
آنگاه چون معاویه را دید، گفت: ای پادشاه گناهکار سلام! عمر و عاص مشاور معاویه گفت: ای اعرابی چرا معاویه را پادشاه گناهکار خواندی و او را امیرالمؤمنین نگفتی؟ طرماح گفت: مادرت به عزایت بنشیند! مؤمنین ما هستیم چه کسی او را امیر ما نموده است... سپس نامه علی (علیه‏السلام) را معاویه از دست طرماح گرفت... سپس معاویه کاتب خود را طلبید و جواب حضرت امیر (علیه‏السلام) را بدین گونه نوشت: ای علی! لشکری از شام به جنگ تو خواهم فرستاد که ابتدای آن کوفه و انتهایش ساحل دریا باشد و هزار شتر با این لشکر می‏فرستم که بار آنها ارزن باشد و به عدد هر ارزنی هزار مرد جنگجو باشد!
طرماح گفت: ای معاویه! علی را به جنگ تهدید می‏کنی و مرغابی را از آب می‏ترسانی؟ به خدا قسم امیرالمؤمنین علی (علیه‏السلام) خروس بزرگی دارد که تمام این ارزنهای تو را به آسانی از روی زمین می‏چیند و در چینه دان خود انباشته می‏کند. معاویه گفت: راست می‏گوید: همانا او مالک اشتر است.
سرانجام طرماح جواب نامه را گرفت... و به جانب کوفه شتافت. بعد از رفتن او معاویه به اطرافیان خود گفت: به خدا اگر من آنچه دارم به شما بدهم، یک دهم خدمتی را که این مرد به علی (علیه‏السلام) نمود. نسبت به من انجام نمی‏دهید.(530)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، پیروان واقعی معاویه

کلمه ناقه در عربی به معنی شتر ماده است و کلمه جمل به معنی شتر نر می‏باشد. بعد از جنگ فین که میان امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) و معاویه در سرزمین صفین به وقوع پیوست. بعد از جنگ شتر سواری از مردم کوفه که مرکز خلافت حضرت علی (علیه‏السلام) بود وارد شام پایتخت معاویه شد. یکی از شامیان چون آن مرد کوفی را با شتر دید با وی گلاویز شد و گفت: این ناقه که تو بر آن سواری مال من است و تو آن را در صفین هنگامی که در رکاب علی (علیه‏السلام) بودی از من گرفتی!
مرد کوفی منکر شد گروهی از شامیان نیز به طرفداری از مرد شامی برخاستند و برای حل این دعوا جملگی نزد معاویه رسیدند.
مرد شامی پنجاه نفر شاهد را آورد که ناقه حاضر متعلق به اوست. شاهدان نیز موضوع را گواهی کردند. معاویه هم دستور داد تا شتر را بگیرند و به مرد شامی بدهند
مرد کوفی وقتی موضوع را چنین دید گفت: ای معاویه شاهدان همگی گفتند: این ناقه متعلق به این مرد شامی است در صورتی که این شتر ناقه نیست بلکه جمل است و آن ماده نیست بلکه نر است و این هم علامت آن.
معاویه گفت: با این وصف چون شهود گواهی داده‏اند حکم صادر شده است و باید اجرا شود! سپس معاویه مرد کوفی را به خلوت برد و قیمت شتر را از او پرسید و دو برابر قیمت آنرا به وی بخشید.
آنگاه به او گفت: از جانب من به علی بگو در جنگ آینده با صد هزار نفر از مردمی که میان شتر نر و ماده فرق نمی‏گذارند با تو روبرو خواهم شد.(529)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، فردی که مورد لعن واقع شد

ابوموسی اشعری، از عوامل مؤثر در انتقال خلافت به بنی امیه بود. ابوموسی با اینکه از نظر شخصیت فردی فوق العاده متزلزل و سست رأی، بی‏کفایت، کوته فکر، و بی‏تمیز و غیر قابل اعتماد بود و او در جنگ صفین توسط گروهی جاهل، حضرت علی (علیه‏السلام) را مجبور به انتخاب وی برای حکمیت نمودند. ابوموسی از همان ابتدای خلافت علی (علیه‏السلام) با امام رفتار مناسبی نداشت و مردم را به پراکنده شدن از پیرامون علی (علیه‏السلام) دعوت می‏کرد. ابوموسی در جریان حکمیت پیشنهاد کرد هم امام علی (علیه‏السلام) و هم معاویه از خلافت خلع شوند ولی بعدها او به دربار معاویه رفت و آمد کرد و با معاویه بیعت کرد. خیانت کاری او به حدی بود که امام علی (علیه‏السلام) بعد از ماجرای حکمیت او را قنوت نماز خود لعن می‏کرد.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، واضع علم قواعد عربی

روزی ابوالاسود دئلی خدمت علی (علیه‏السلام) رسید، دید آن حضرت به فکر فرو رفته است. ابوالاسود می‏گوید: به آن حضرت عرض کردم: یا امیرالمؤمنین درباره چه چیزی فکر می‏کنید؟ فرمود: در شهر شما شنیدم کسی قرآن را غلط می‏خواند می‏خواهم کتابی درباره ریشه‏های ادبیات عربی پدید آورم.
عرض کردم: اگر این لطف را بفرمایید ما را زنده کرده‏اید و زبان عربی برای ما باقی خواهد ماند ابوالاسود می‏گوید: پس از چند روز وقتی به حضور امام رسیدم صحیفه‏ای را به من داد که در آن نوشته بود: بسم الله الرحمن الرحیم کلام عرب سه قسم است: اسم و فعل و حرف.
اسم چیزی است که از مسمی خبر می‏دهد، فعل از حرکات...
سپس به من فرمود: دنبال آن را بگیر و چیزهایی که به نظرت می‏رسد بر آن اضافه کن.
سپس ادامه داد: ای ابوالاسود: اسم‏ها نیز سه نوع هستند: ظاهر و مضمر و چیزی که نه ظاهر است و نه مضمر.
ابولاسود گفت: از سخنان حضرت چیزهایی گرد آوردم و به نظر حضرت رساندم از جمله حروف ناصبه بود (انّ،انّ،لیت، لعل و کان) وقتی حضرت این حروف را دید فرمود: چرا لکن را ترک کردی؟ عرض کردم: در ردیف اینها به شمار نمی‏آورم. حضرت فرمود: چرا در ردیف آنهاست. باید آن را نیز در ردیف آنها ذکر کنی.(528)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، کمترین ها

سلیم بن قیس می‏گوید: از امام علی (علیه‏السلام) شنیدم که مردی به حضورش آمد و این سه سؤال را کرد:
1- کمترین چیزی که انسان به آن مؤمن می‏شود؟
2- کمترین چیزی که انسان به خاطر آن کافر می‏گردد؟
3- کمترین چیزی که انسان به خاطر آن گمراه می‏شود؟
امام علی (علیه‏السلام) فرمود: کمترین چیزی که انسان به وسیله آن مؤمن می‏شود آن است کخ خداوند خود را به او بشناساند، و انسان به اطاعت از خدا اقرار کند و سپس خداوند، پیامبرش را به او شناساند و او به اطاعت تاز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اقرار نماید و هم چنین خداوند امام و حجتش را در زمین و گواهش را بر مردم (یعنی امام را) به او معرفی کند و او به اطاعت از امام اقرار نماید.
سپس حضرت ادامه داد: کمترین چیزی که انسان به خاطر آن کافر می‏شود آن است که چیزی را که خداوند نهی کرده گمان کند که انجام آن رواست و این پندار را رد دین خود قرار دهد (بدعتگزار گردد) و به این عقیده باقی بماند و خیال کند که آنچه را (به پند او) خدا دستور داده، باید خدا را بر آن اساس پرستش کرد در صورتی که چنین کسی شیطان را می‏پرستد.
و کمترین چیزی که انسان به خاطر آن گمراه می‏شود: آن است که حجت و گواه خدا بر بندگانش را نشناسد. یعنی آن امامی را که خداوند به اطاعت از او دستور داده و رهبریش را واجب کرده نشناسد.
سلیم می‏گوید: عرض کردم: ای امیرمؤمنان! آن حجت و گواهان الهی را برای من تعریف کن!
امام علی (علیه‏السلام) در پاسخ فرمود: آنها کسانی هستند که خداوند (اطاعت) آنان را (در قرآن) قرین اطاعت خود و پیامبرش قرار داده و فرموده است:
یا ایها الذین آمنوا اطیعو الرسول و اولی الامر منکم‏ ای کسانی که ایما آورده‏اید اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول خدا را و اطاعت کنید صاحبان امر را (525).
عرض کردم: ای امیرمؤمنان، خدا مرا فدایت کند این مطلب را روشن‏تر بیان کن. حضرت فرمود: آنها (صاحبان امر) کسانی هستند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در آخرین خطبه‏اش، در روز رحلتش فرمود:
همانا من دو چیز را در میان شما می‏گذارم که پس از من تا وقتی که به آن دو چنگ زنید هرگز گمراه نشوید. کتاب خدا و عترت من که خاندان من هستند. زیرا خداوند لطیف و آگاه به من سفارش کرده که آن دو از هم جدا نشوند تا در کنار حوض بر من وارد گردند؛ مانند این دو انگشت؛ سپس امام دو انگشت اشاره خود را بهم چسبانید و...
آنگاه فرمود: فتمسکوا بهما لاتزلوا و لا تضلوا و لا تقدموهم فتضلوا؛ پس به هر دوی اینها چنگ زنید تا لغزش نکنید و گمراه نگردید و از آنها جلو نیفتید که گمراه خواهید شد(526).
و در روایت از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است که فرمود: سوگند به خداوندی که جان من در دست اوست اگر کسی عمل هفتاد پیامبر را انجام دهد هرگز وارد بهشت نخواهد شد مگر این که برادرم علی (علیه‏السلام) را دوست داشته باشد.(527)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، اسم اعظم خداوند

براءبن عازب می‏گوید: بر امیرمؤمنان علی (علیه‏السلام) وارد شدم و آن حضرت را به خدا سوگند دادم که مرا به اعظم اسمایی که خداوند رحمان، جبرئیل را به ارسال آن مخصوص داشت و او رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم حضرت شما را مخصوص گرداند مرا مطلع فرمایید.
حضرت فرمود: اگر سؤال تو نمی‏بود من اراده داشتم تا وقتی که آنرا در لحدم نهاده شوم پوشیده بدارم. سپس حضرت فرمود: هر گاه خواست خداوند را به اسم اعظمش بخوانی، شش آسه اول سوره حدید (بعد از بسم الله الرحمن الرحیم؛ تا؛ و هو علیم بذات الصدور) و آخر سوره حشر از (هو الله الذی لااله الا هو تا آخر سوره را بخوان) بعد از آن می‏گویی: یا من هو کذلک افعل بی‏کذا و کذا (حاجت خود را بخواه) که سوگند به خداوند اگر بر شقی بخوانی سعید می‏گردد. براء گفت: یا علی! قسم به خدا من آنرا برای امور دنیا نمی‏خوانم. امام علی (علیه‏السلام) فرمود: همین صواب است. رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مرا هم این چنین وصیت فرمود جز اینکه مرا امر کرد که خدا را بدان در کارهای بزرگ و دشوار روزگار بخوانم.(524)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، کریم بامروت

از کتب اهل تسنن روایت شده که عرب فقیری به خدمت حضرت علی (علیه‏السلام) شرفیاب شد و از آن حضرت درخواست کمک نمود. حضرت به او فرمود: به خدا قسم در خانه چیزی نداریم. فقیر گفت: به خدا قسم اگر ناامیدم کنی خداوند روز قیامت از شما نمی‏گذرد.
حضرت علی (علیه‏السلام) به شدت گریست، آنگه به قنبر دستور داد: زره مرا بیاور و به این عرب ده. سپس به فقیر فرمود قدر آن را بدان که من با این زره در مقابل دشمنان ایستاده‏ام و پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را خوشحال کرده‏ام. قنبر عرض کرد: یا امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) قیمت این زره بیست درهم است و این مقدار برای یک فقیر زیاد است.
حضرت فرمود: ای قنبر اگر به اندازه دنیا طلا و نقره داشته باشم در صورتی خوشحال می‏شوم که آنها را در راه خدا صدقه دهم و خدا قبول کند. چون که خداوند از نعمتهای خود سؤال خواهد نمود.(523)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، وقت بیکاری برو مسجد

دو یا سه روز قبل از ضربت خوردن علی (علیه‏السلام) بدست ابن ملجم -لعنة الله علیه حضرت امیر (علیه‏السلام) در بازار کوفه می‏رفت که به ناگه ابن ملجم را دی. حضرت به او فرمود: ابن ملجم کجا می‏روی؟ (البته حضرت می‏دانست تمام هم او آن زن ملعونه است) ابن ملجم پاسخی داد که نشانه بیکاری او را داشت. لذا حضرت به او فرمود: وقت بیکاری به مسجد برو(522).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، عامل هلاکت زودرس

روزی امیرمؤمنان علی (علیه‏السلام) خطبه می‏خواند و در ضمن آن فرمود:
اعوذ بالله من الذنوب التی تعجل الفناء پناه می‏برم به خداوند، از گناهانی که موجب زودرسی هلاکت خواهند شد.
عبدالله بن کواء (منافق سرشناس عهد امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) که بعدها رئیس گروه گمراه خوارج شد) بلند شد و گفت: ای امیرمؤمنان (علیه‏السلام) آیا گناهانی که موجب مکافات زودرس است وجود دارد؟
امام علی (علیه‏السلام) فرمود: آری، وای بر تو، و آن گناه قطع رحم (بریدن پیوند از خویشاوندان) است، چه بسا خاندانی هستند با اینکه از حق دورند ولی بر اثر همکاری و خدمت به یکدیگر به گرد هم آیند و همین کار موجب می‏شود که خداوند به آنها روزی می‏رساند و چه با افراد پرهیزکاری که تفرقه و درگیری افراد خاندانشان و قطع رحم بینشان موجب می‏شود که خداوند آن‏ها را از روزی و رحمتش محروم سازد.(521)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0