حسین علیه السلام

 

از ازل در طَلَبَت چشمِ ترم گفت حسین (علیه السلام)

هر کجا بال زدم، بال و پرم گفت حسین (علیه السلام)

 

مادرم داد به من درسِ محبّت امّا

من حسینی شدم از بس پدرم گفت حسین (علیه السلام)

 

شیره‌ی مِهرِ تو خون شد به رگم شد جاری

خونِ دل اشک شد و در نظرم گفت حسین (علیه السلام)

 

تا گُلِ نام تو وا شد به لبم، باز پدر

گفت شکرِ تو خدایا پسرم گفت حسین (علیه السلام)

 

هرچه دارم همه از لطفِ پدر بود که او

عوض قِصّه به بالینِ سرم گفت حسین (علیه السلام)

 

این عجب نیست که یک بنده بَرَد نام تو را

که خدای ازلِ دادگرم گفت حسین (علیه السلام)

 

تیغ‌ها نوحه‌ی خون از لبشان جاری شد

تا در آن لحظه که بانوی حرم گفت حسین (علیه السلام)

 

گفتم ای عشق مرا دست نیاز است دراز

طلب خویش به نزد که بَرَم گفت حسین (علیه السلام)

 

رضا حمامی آرانی (صفیر)



[ پنج شنبه 7 آبان 1394  ] [ 8:46 PM ] [ KuoroshSS ]

ساقی لب تشنه رفت در پی یک جرعه آب

 
ألْعَطَش کودکان، ناله و اشک رباب
ساقی لب تشنه رفت، در پی یک جرعه آب
زاده ی أمُّ الْبَنین رفت ولی بر نگشت
سوخت دل مادری آب مُیسّر نگشت
 
امید خیمه شد نا امید   جی بِالْمَاء لِسْکِینِه ای شهید
 
موج دریا، مَشک سقّا، اشکِ زهرا
یا ابالفضل، یا ابالفضل، یا ابالفضل
 
مَشک و عَلم یک طرف، دستِ قلم یک طرف
ألْعَطَش کودکان بینِ حرم یک طرف
ناله ی أدْرِکْ أخَاکْ، می رسد از علقمه
زاده ی أمُّ الْبَنین شد پسرِ فاطمه
 
ابروی پیوسته شد جدا   کربلا تازه شد کربلا
 
ای تشنه لب، عشق زینب، کاشف الکرب
یا ابالفضل، یا ابالفضل، یا ابالفضل
 
 
بعد تو دیگر حسین بی کس و تنها شده
پای حرامی ببین در حرمت واشده
کرب بلا والسلام کار حسین شد تمام
می رود امشب اسیر زینب او سوی شام
 
ای وای از چشم نامحرمان   ای وای از چشم نامحرمان
 

 
 
وقت جدایی رسید  باد مخالف وزید
از شرر داغ تو  پشت برادرخمید
پشت و پناهم شکست  پشت سپاه هم شکست
فاطمه در کربلاست  علقمه در خون نشست
 
ازجان خود سیرم ای خدا    من بی او میمیرم ای خدا
 
اهل حرم ناله کنان با مادرت
تو هم رفتی حالا که من بی لشکرم
 
میر و علمدار من   یوسف بازار من
ماه سپاه حسین یار وفادار من
اهل حرم بی قرار خسته و چشم انتظار
ماه حرم در خسوف مانده در این شام تار
ای یل ام البنین گریه ی من را ببین
من چه کنم تا که تو پا نکشی بر زمین
 
دریای خون گشته علقمه   دنبالت آمده فاطمه
 
در این غربت سایه ی تو رفت از سرم
تو هم رفتی حالا که من بی لشکرم
 
میر و علمدار من  یوسف بازار من
ماه سپاه حسین  یار وفادار من
العطش کودکان هلهله ی دشمنان
وِلْوِله ی کاروان بر لبم آورده جان
وقت جسارت شده، موقع غارت شده
خواهرت آماده ی بند اسارت شده
 
جانم را آوردی بر لبم   من فکر فردای زینبم
 
ای یاورم همسنگرم آب آورم
تو هم رفتی حالا که من بی لشکرم
 
میر و علمدارمن  یوسف بازار من
ماه سپاه حسین  یار وفادار من
می گذرد کاروان  روی گل ارغوان
قافله سالار آن  سرو شهید جوان
در غم این عاشقان  چشم ترم خون فشان
داغ جدایی به دل  آتش حسرت به جان
 
خورشیدی تابیدی ای شهید   در دل ها جاویدی ای شهید
 
 


[ جمعه 1 آبان 1394  ] [ 10:48 AM ] [ KuoroshSS ]

عالم همه مست از گل رخسار حسین است (علیه السلام)

 

عالم همه مست از گل رخسار حسین است

ذرّات جهان در عجب از کار حسین است

 

دانی که چرا خانه‌ی حقّ گشته سیه پوش

یعنی که خدای تو عزادار حسین است

 

تا هست جهان هست به فرمان الهی

جبریل امین حاجبِ دربار حسین است

 

جِنّ و مَلک و حور و پری در طلب فیض

مأمور پذیرایی زوّار حسین است

 

دانی که خرید از دل و جان، جان جهانی

با دادن جانی به جهان کار حسین است

 

سرمایه‌ی آزادگی و مردی و غیرت

از کوشش و از همّت و پیکار حسین است

 

آن سر که شود شافع ما نزد خداوند

آن سر، سر پُر نور و گهربار حسین است

 

نِیْ بندگی کس کن و نِیْ بنده‌ی کس باش

کاین پند گرانمایه ز گفتار حسین است

 

هر کس به جهان گشته گرفتار نگاری

عمری‌ست که «ژولیده» گرفتار حسین است

 

ژولیده نیشابوری



[ پنج شنبه 30 مهر 1394  ] [ 6:19 AM ] [ KuoroshSS ]

الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم

 

الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم

نه تنها سر برایت، بلکه از سر بهتر آوردم

 

پِیِ ابقاء قدْ قامَتْ به ظهر روز عاشورا

برای گفتن الله اکبر، اکبر آوردم

 

برای کُشتن دونان به دشت کربلا یا ربّ

چو عبّاس همایون‌فر، امیر لشگر آوردم

 

پیِ آزادی نسل جوان از بند استعمار

برادر زاده‌ای چون قاسم فرُّخ‌فر آوردم

 

علی را در غدیر خم، نبی بگرفت روی دست

ولی من روی دست خود، علی اصغر آوردم

 

اگر با کشتن من دین تو جاوید می‌گردد

برای خنجر شمر ستمگر حنجر آوردم

 

برای آنکه قرآنت نگردد پایمال خصم

برای سُمِّ مرکب‌ها، خدایا پیکر آوردم

 

علی انگشتر خود را به سائل داد امّا من

برای ساربان انگشت با انگشتر آوردم

 

به پاس حُرمت بوسیدن لب‌های پیغمبر

لبانی تشنه یا ربّ بهر چوب خیزر آوردم

 

حَسَن را گر که از لَخت جگر آکنده شد طشتی

من اینک سر برای زینتِ طشت زر آوردم

 

برای آنکه همدردی کنم با مادرم زهرا

برای خوردنِ سیلی، سه ساله دختر آوردم

 

منِ«ژولیده» می‌گویم، حسین بن علی گفتا:

الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم

 

ژولیده نیشابوری



[ چهارشنبه 29 مهر 1394  ] [ 8:10 PM ] [ KuoroshSS ]

غیر از غم معشوق در عالم خبری نیست

 

غیر از غم معشوق در عالم خبری نیست

جایی خبری نیست که از غم خبری نیست

 

پروانه پرش سوخت ولی آبرویش شد

ما هم دلمان سوخته، این کم خبری نیست

 

دنیا نتوانست ز ما گریه بگیرد

بین غم تو از غم عالم خبری نیست

 

من توبه نکردم مگر از راه توسّل

بی‌نام تو از توبه‌ی آدم خبری نیست

 

گفتند  درِ خانه‌ی غیرِ تو شلوغ است

گفتند ولی  رفتم و دیدم خبری نیست

 

رزقِ همه اینجاست و رزّاق هم اینجاست

وَالله، درِ خانه‌ی حاتم خبری نیست

 

گرمای گنه سوز حرم خورد به ما، پس ...

از سوختنِ بینِ جهنّم خبری نیست

 

از ناحیه‌ی توست عنایات خداوند

بی‌تو به خدا، پیش خدا هم خبری نیست

 

ده ماه همه منتظرِ ماهِ تو هستند

در سال بجز ماه مُحرّم خبری نیست

 

عمّامه نداری و عبا نیز نداری

ای وای که از پیرهنت هم خبری نیست

 

علی‌اکبر لطیفیان



[ سه شنبه 21 مهر 1394  ] [ 6:18 PM ] [ KuoroshSS ]

بهارستان عترت

 

افتخار ما بُوَد نام نکویت یا حسین (علیه السلام)

آبروی ما بُوَد از آبرویت یا حسین (علیه السلام)

 

اشک چشم ما نثار تربت پاک تو باد

سرمه‌ی چشم ملائک خاک کویت یا حسین (علیه السلام)

 

خون هفتاد و دو ملّت را به جوش آورده است

سوز عشق و شور و حال و رنگ و بویت یا حسین (علیه السلام)

 

با نوای دلکش « یٰا لَیْتَنٰا کُنّٰا مَعَک »

قُدسیان را دیده‌ام در گفتگویت یا حسین (علیه السلام)

 

می‌رود اول سراغ لاله‌های پرپرت

هر پرستویی که می‌آید به سویت یا حسین (علیه السلام)

 

ای به دریای عطش آتش زده کو زینبت

کو در این صحرا امید و آرزویت یا حسین (علیه السلام)

 

می‌چکد بر خاک حسرت از حرم تا قتلگاه

قطره‌های اشک ما در جستجویت یا حسین (علیه السلام)

 

بوسه بر پایین پایت زلف اکبر می‌زند

ای بهارستان عترت پیش رویت یا حسین (علیه السلام)

 

هر دو عالم محو یک رکعت نماز عشق توست

ای سِرشک فاطمه (علیها السلام) آبِ وضویت یا حسین (علیه السلام)

 

ای که بخشیدی تو با انگشتری انگشتِ خود

دست خالی رد مکن ما را ز کویت یا حسین (علیه السلام)

 

ای گل خورشید تابان بر فراز نیزه‌ها

شد شفق یادآور خون گلویت یا حسین (علیه السلام)

 

استاد شفق



[ جمعه 10 مهر 1394  ] [ 6:57 PM ] [ KuoroshSS ]

کعبه‌ی امید

 

جز عشقِ تو ما کعبه‌ی امید نداریم

بی‌مِهرِ رُخت دیده‌ی خورشید نداریم

 

ما هیچ سر و کاری و هیچ الفت و انسی

با آن‌که ز داغ تو ننالید نداریم

 

با داغ تو بی‌زار ز شادی جهانیم

در ماهِ مُحرّم به خدا عید نداریم

 

ایمان به خداوند همین عشقِ حسین (علیه السلام) است

این یاور ما گشته و تردید نداریم

 

مست تو بنوشد به جَنان باده‌ی کوثر

ما دل که ز جام تو ننوشید نداریم

 

در محفل تو گرم تو هستیم ولی حیف

چشمی که جمال تو توان دید نداریم

 

قلبی که نسوزد ز غمت بی‌ضربان باد

چشمی که به یاد تو نبارید نداریم

 

ما غرق گناهیم و خجالت زده‌ی تو

وَالله  به کس  غیرِ تو امید نداریم

 

حاج ابراهیم قانع



[ جمعه 10 مهر 1394  ] [ 6:54 PM ] [ KuoroshSS ]

می نویسم عشق و می خوانم جنون

 

می‌نویسم عشق و بی‌تردید می‌خوانم جنون

هر کسی دیوانه‌تر  السابقون السابقون

 

می‌نویسم عشق و بی‌تردید می‌خوانم حسین

عاقلان دانند لکن اکثرا لایعقلون

 

این سرشت ماست، از خاکیم ، خاک کربلا

سرنوشت ماست پس انا الیه الراجعون

 

صِرف یک دل دادن و عرض ارادت شرط نیست

باید امضا کرد این دل نامه را با دست خون

 

پرچم او از ازل بالاست، بالا تا ابد

باد این پرچم بلند و هرچه جز آن سرنگون

 

 

گوش جانم چشم بر راه صدای دیگری‌ست

پای دل سر در هوای ماجرای دیگری‌ست

 

گرچه خیلی‌ها به ظاهر کربلا هستند لیک

باطنا امشب مدینه کربلای دیگری‌ست

 

چار تن از پنج تن در گرد یک گهواره‌اند

در دل گهواره‌ هم اهل کسای دیگری‌ست

 

خنده گریه، خنده گریه، خنده گریه، خنده اشک

بیت مولا غرق اشک و خنده‌های دیگری‌ست

 

شیر از انگشت‌های وحی می‌نوشد حسین

سبط پیغمبر غذایش هم غذای دیگری‌ست

 

 

عشق او جاری‌ست حتی در مرام اهل بیت

می‌توان فهمید این را از کلام اهل بیت

 

ساغر لب‌های هر معصوم می‌گوید حسین

بس که لبریز است نام او ز جام اهل بیت

 

هم شتابش بیشتر هم اینکه جایش بیشتر

کشتی‌اش هم فرق دارد با تمام اهل بیت

 

در نهایت جمع خواهد گشت با نام حسین

سفره‌ای که پهن می‌گردد به نام اهل بیت

 

روز و شب بر او درود حق، درودِ اهل بیت

روز و شب بر او سلام حق، سلامِ اهل بیت

 

 

تا که می خوانم تو را هر دیده می‌بارد تو را

از خدا دیگر چه خواهد هر کسی دارد تو را

 

در روایت هست هر که دوستش دارد خدا

در دلش چون داغی از یک لاله می‌کارد تو را

 

عشق را از هر کسی از اهل دل پرسیده‌ام

از گریبانش چنان خورشید می‌آرد تو را

 

ما نه، فرزند پیمبر می‌شود قربانی‌ات

هستی‌اش را می‌دهد تا که نگه دارد تو را

 

جامه‌ات را آسمانی‌ها عوض کردند تا

سختی رَخت زمینی‌ها نیازارد تو را

 

 

زینت دوش نبی! عرش است جای پای تو

سینه‌ی پیغمبر است و قلب زهرا جای تو

 

اشک می‌ریزم و با ذکرت عبادت می‌کنیم

باز هم از راه دور عرض ارادت می‌کنیم

 

ما همه بیمارهای دوری از شش گوشه‌ایم

بین هیئت‌ها ز یکدیگر عیادت می‌کنیم

 

زودتر راحت کن از درد فراقت خلق را

ما به این دوری مپنداری که عادت می‌کنیم

 

عالم نوزادی ما فرق دارد با همه

ما برایت گریه از وقت ولادت می‌کنیم

 

هر غمی دیدیم، فرمودند: فَابْکِ لِلْحُسین

بعد از آن هر جا غمی دیدیم یادت می‌کنیم

 

دوستت دارم من ای در جسمِ عالم جان، حسین

آذری می‌خوانمت: « جانیم سَنَه قربان حسین»

 

 

محمد بیابانی



[ سه شنبه 30 تیر 1394  ] [ 1:36 PM ] [ KuoroshSS ]

اِحرامی دگر

 

بار بربندید آهنگ سفر دارد حسین

نیّت رفتن در آغوش خطر دارد حسین

 

خنجر نامردمی خوردن ز اهل کوفه را

خوب می‌داند که میراث از پدر دارد حسین

 

وای من! ما بین رود دجله و رود فرات

لب ز شن‌های بیابان خشکتر دارد حسین

 

اهل بیتش را ببین همراه خود آورده‌است

چون که از پایانِ کارِ خود خبر دارد حسین

 

تا بگوید شرطِ دینداری فقط آزادگی‌ست

روی دستش غنچه‌ای بی‌بال و پر دارد حسین

 

بانگ بر زد پیکری بی‌دست، «أدرِک یا أخا»

ناگهان دیدند دستی بر کمر دارد حسین

 

کوه صبر است او که هم داغ برادر دیده است

هم تک و تنهاست، هم داغ پسر دارد حسین

 

بر فراز نی نگاهش را به صحرا دوخته‌ست

آه اگر از اهل بیتش چشم بردارد حسین

 

کاروانی نیزه و شمشیر و خنجر پیش رو

کاروانی اشک و ماتم پشت سر دارد حسین

 

تا که حجّ ناتمام خویش را کامل کند

ترکِ سر کرده‌ست، احرامی دگر دارد حسین

 

 

سعید بیابانکی



[ یک شنبه 7 تیر 1394  ] [ 10:17 AM ] [ KuoroshSS ]

کشتی نجات

 

کیست تا کشتیِ جان را ببرد سوی نجات

دست ما را برساند به دعای عرفات

 

یا حسین بن علی! عشق، دعای عرفه‌ست

عشق آن عشق که بیرون بردم از ظلمات

 

پشت بر کعبه نکردی که چنان ابراهیم

به منا با سر رفتی پی رمی جمرات

 

تو همه اصل و اصولی، تو همه فرع و فروع

تو همه حج و جهادی، تو همه صوم و صلات

 

ظاهر و باطن تو نیست به جز جلوه‌ی حق

که هم آیین صفاتی و هم آیینه‌ی ذات

 

مرحبا آجَرَک الله بزرگا مردا

نیست در دست تو جز نسخه‌ی حاجات و برات

 

شعر ناقابل من چیست که نذر تو شود

جان ناقابل من چیست که گویم به فدات

 

تو کدامین غزلی، عطر کدامین ازلی؟

از تو گفتن نتوانند چرا این کلمات؟

 

جَبَلُ الرَّحمه همین جاست همین جا که تویی

پای این سفره که نور است و سلام و صلوات

 

 

علیرضا قزوه



[ یک شنبه 7 تیر 1394  ] [ 4:15 AM ] [ KuoroshSS ]