به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

ای جمال معاشران چونست

آن دو حمال گام گستر تو

چند با اشک و رشک خواهد بود

عرش و فرش از لحاف و بستر تو

چند بی سرمه سای خواهد بود

بر فلک همنشین اختر تو

چند بی‌بوسه جای خواهد بود

بر زمین شاهراه کشور تو

فاقه تا کی کشد ز پیس دماغ

بی کمال خوی معنبر تو

تشنه تا کی بود خلیفهٔ دل

بی جمال رخ منور تو

چشم را نیست رتبتی بر جسم

بی رخ خوب روح پرور تو

گوش را نیست منتی بر هوش

بی زبان خوش سخنور تو

ای چو عیسی همیشه روح‌القدس

ناصر و همنشین و یاور تو

تو همیشه میان گلشکری

زان دل تو قویست در بر تو

گلشکر کی کم آیدت چو بود

خلق و لفظ تو گل به شکر تو

درد با پای تو ندارد پای

ز آنکه او هست مرکب سر تو

زهره دارد حوادث طبعی

که بگردد به گرد لشکر تو

خاک پای تو نزد دشمن و دوست

قدر دارد بسان افسر تو

تو بپر می‌پری به سوی فلک

زان که عرشیست اصل گوهر تو

پس اگر گه گهی به درد آید

پای در پای بر جهان بر تو

آن نه از درد نقرسست که نیست

پای را درد عبرت از پر تو

تن آلوده گر ز نااهلی

دور ماند از جمال و منظر تو

هست جان بر امید آب حیات

خاکروب ستانهٔ در تو

مرکب از لشکری یکی باشد

خاصه ترکیب هم ز جوهر تو

تن اگر چون فنا نباشد و نیست

پیش صدر بهشت پیکر تو

شکر حق را که پیش خدمت تست

چون بقا عقل و جان و چاکر تو

گر بر تو نیامدم شاید

که گرانم چو بخشش زر تو

تو خود از درد پای رنجوری

من چه درد سر آورم بر تو

من ز تشویر دفتر از تقصیر

زرد بودم چو کلک لاغر تو

دفترت باز تو فرستادم

هم به دست علی برادر تو

دف تر بود دفترت بر من

بی زبان کس سخنور تو

که سیه روی باد هر که بود

بی‌تو خوش روی همچو دفتر تو

ادامه مطلب
پنج شنبه 7 بهمن 1395  - 9:07 AM

ای خرد را جمال و جان را زین

ذکر و شعر توام چو دین و چو دین

به دو وزنم ستوده در یک بیت

به دو بحر آب داده از یک عین

من ز شعر تو دیده موسی‌وار

در یکی بیت مجمع‌البحرین

بلبلم خوانده‌ای و سیمرغم

من خود از ناقصی غرب‌البین

پیش چشم و دل عزیز توام

چون همی بینیم به رای العین

گر نیایم بگو سنایی کو

که کسی عین را نگوید «این»

واحدم خوانده‌ای گرم بیند

پشت ایام خواندم اثنین

توبه کردم که پیش کس نشوم

خاصه در حربگاه بدر و حنین

توبه مشکن مرا که شیطانی

باشد از زادهٔ شهابی شین

آب حیوان چو یافت آتش خضر

کم گراید به باد ذوالقرنین

ادامه مطلب
پنج شنبه 7 بهمن 1395  - 9:07 AM

خواهد که شاعران جهان بی صله همی

باشند پیش خوانش دایم مدیح خوان

الحق بزرگوار خردمند مهتریست

کورا کسی مدیح برد خاصه رایگان

مدحش چرا کنم که بیالایدم خرد

هجوش چرا کنم که بفرسایدم زبان

باشد دروغ مدح در آن خر فراخ کون

باشد دریغ هجو از آن خام قلتبان

ادامه مطلب
پنج شنبه 7 بهمن 1395  - 9:07 AM

روزگاریست که کان گهرند

اندرین وقت همه بی‌سنگان

بی‌بنان گشته همه بیداران

بیسران مانده همه سرهنگان

همه خردان بزرگ‌اندیشان

همه پستان دراز آهنگان

همه بیدستان در وقت دهش

باز گاه ستدن با چنگان

از چنین مردم نیکو سیرت

گوی بردند همه با رنگان

آنکه یک ماجره دارد در شیر

بیم از آن نیست به خانه لنگان

کودکان با خر و با اسب شدند

ما پیاده همه لنگان لنگان

فاخره دارد شیرینی و بس

تیز بر سبلت سبز آرنگان

هر کرا نیست سر موزه فراخ

چون من و تو بود از دلتنگان

هر که با شرم و حفاظست کنون

هست در خدمتشان چون گنگان

از سر همت و پاک اصلی خویش

ننگ می‌دارم از این بی‌ننگان

در خشو گادن اگر اقبالست

در ره و مذهب با فرهنگان

کار بس یوسف در گر دارد

تیز در ریش سحاق سنگان

ادامه مطلب
پنج شنبه 7 بهمن 1395  - 9:06 AM

دعوی دین می‌کنی با نفس دمسازی مکن

سینهٔ گنجشک جویی دعوی بازی مکن

مکر مرد مرغزی از غول نشناسی برو

همنشین طراریان گر بز رازی مکن

ای ز کشی ناپذیرفته سیه رویان کفر

با نکورویان دین پاک طنازی مکن

ور همی خواهی کنی بازی تو با حوران خلد

پس درین بازار دنیا بوزنه بازی مکن

دست دف زن گرز رستم کی تواند کار بست

از رکوی مشغله دعوی بزازی مکن

بادیه نارفته و نادیده روی کافران

خویشتن را نام گه حاجی و گه غازی مکن

ای سنایی چون غلام رنگ و بویند این همه

برگذر زین گفتگوی و بیش غمازی مکن

ادامه مطلب
پنج شنبه 7 بهمن 1395  - 9:06 AM

ای برادر خویش را زین جمع خودبینان مکن

کار دشوارست تو بر خویشتن آسان مکن

صحبت هر ناکسی مگزین و رنج دل مبین

روی بر ایشان مدار و پشت بر ایشان مکن

عقل سلطانست و فرمانش روان بر جان و دل

رو چو مردان روز و شب جز خدمت سلطان مکن

مرد باش و گرم رو در راه مردان روز و شب

تیغ گیر و زخم زن دین از زبان ویران مکن

گر زلیخا نیستی در آسیای مهر آس

بیهده چندین حدیث یوسف کنعان مکن

چند بر موسی حدیث طور و اخبار کلیم

بدعت فرعون مدار و طاعت سلمان مکن

هفت چرخ و چار طبع و پنج حس محرم نیند

روی جز در حق مدار و حکم جز قرآن مکن

ادامه مطلب
پنج شنبه 7 بهمن 1395  - 9:06 AM

زهرهٔ مردان نداری خدمت سلطان مکن

پنجهٔ شیران نداری عزم این میدان مکن

فرش شاهان گر ندیدی گستریده شاهوار

خویشتن چنبر مساز و نقش شادروان مکن

خانه را گر کدخدایی می‌ندانی کرد هیچ

پادشاهی زمین و ملکت یزدان مکن

در خراباتی ندانی رطل مالامال خورد

چهرهٔ زرد ار نداری دعوی ایمان مکن

صدق بوذر چون نداری چون سنایی بی‌نیاز

صحبت سلمان مجوی و دعوی ماهان مکن

ادامه مطلب
پنج شنبه 7 بهمن 1395  - 9:05 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 31

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4337326
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث