به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

پای بلقاسم ز پای بلحکم بشناس نیک

نیستی ایوب فرمان از دم کرمان مکن

تیغ شرع از تارک بدخواه دین داری دریغ

شرط مردان این نباشد ای برادر آن مکن

عزم داری تا که خود بزغاله را بریان کنی

پس چو ابراهیم رو فرزند را قربان مکن

این ترا معلوم گردد لیکن اکنون وقت نیست

کیست هر کو گر تواند گفت این کن آن مکن

هر کجا مردی بد اکنون همچو تو تردامنند

چند گویی مرد هستم یاد نامردان مکن

اهل را در کوی معنی همچو مردان دستگیر

یار نااهلان مباش و یاد نا اهلان مکن

ناقد نقدی ولیکن نقد را آماده کن

کم بضاعت تاجری تو قصد در عمان مکن

خواجه را این آیت اندر سمع کمتر می‌شود

بشنو این آیت که کل من علیها فان مکن

ادامه مطلب
پنج شنبه 7 بهمن 1395  - 9:05 AM

در طریق دین قدم پیوسته بوذر وار زن

ور زنی لافی ز شرع احمد مختار زن

اندر ایمان همچو شهباز خشین مردانه باش

بر عدوی دین همیشه تیغ حیدروار زن

گرد گلزار فنا تا چند گردی زابلهی

در سرای باقی آی و خیمه در گلزار زن

لشکر کفرست و حرص و شهوت اندر تن ترا

ناگهان امشب یکی بر لشکر کفار زن

حلقهٔ درگاه ربانی سحرگاهان بگیر

آتشی از نور دل در عالم غدار زن

عالم فانی چو طراریست دایم سخره گیر

گر تو مردی یک لگد بر فرق این طرار زن

بلبلی دایم همه گفتار داری گرد گل

باز شو یک چند لختی دست در کردار زن

جز برای دین نفس هرگز مزن تا زنده‌ای

چون سنایی پای همت بر سر سیار زن

ای به خواب غفلت اندر هان و هان بیدار شو

در ره معنی قدم مردانه و هشیار زن

ادامه مطلب
پنج شنبه 7 بهمن 1395  - 9:05 AM

چنگری ای پارسا در عاشق مسکین به کین

تا ز بد فعلی چه داری بر مسلمانان یقین

من گنه کارم تو طاعت کن چه جویی جرم من

زان که من گویم بتر از من نیاید بر زمین

باز خواهد دست شاه و شیر جوید بیشه را

بوم را ویرانه سازد همچو سگ را پارگین

آنکه نشنیدست عدل عمر عبدالعزیز

لاجرم حجاج را خواند امیرالمومنین

مصطفا را یار بوبکرست اندر غار و بس

بولهب را باز بوجهلست یار و همنشین

«الخبیثات» و «خبیثین» گفت ایزد در نبی

تا بپرهیزند اهل «طیبات» و «طیبین»

عاجز آمد از مشیت زلت و عصیان تو

دفترت در دوده می‌مالد کرام‌الکاتبین

کس ز صوف و فوطه بی‌طاعت نیابد پایگاه

کی بجایی می‌رسد مردم ز ریش و پوستین

گوی برد از جمله مردم فوطه باف و نیل گر

عالمی را موی تابی گرددت زیر نگین

روی بنماید عروس دین ترا گر هیچ تو

با قناعت چون سنایی غزنوی گردی قرین

ای به دعوی بر شده بر آسمان هفتمین

وز ره معنی بمانده تا به حلق اندر زمین

آنکه را همت ز اجزای زمین بر نگذرد

چون سخن گوید ز کل آسمان هفتمین

چند از این دعوی درویشی و لاف عاشقی

ناچشیده شربت آن نازموده درد این

با هوای جسم رفتن در ره روحانیان

در لباس دیو جستن رتبت روح‌الامین

سر قلاشی ندانی راه قلاشان مرو

دیدهٔ بینا نداری راه درویشان مبین

کم سگال ار نیستی عاشق کزان در آز تن

مانده معنی را بجای و کرده صورت را گزین

ای برادر قصد ضحاک جفا پیشه مکن

تا نبینی خویشتن همبر به پور آبتین

جنت باقی کجا یابی و راه بی‌هوان

تا تو باشی در هوای جوی شیر و انگبین

باز ماندن بهتر آمد در سعیر سفلی آنک

جنت اعلا نخواهد جز برای حور عین

تا نگردی فانی از اوصاف این فانی صفت

بی نیازی را نبینی در بهشت راستین

پایت اندر طین دل بر نار باشد تا ترا

دیو نخوت گفت خواهد نار به باشد ز طین

ادامه مطلب
پنج شنبه 7 بهمن 1395  - 9:05 AM

ای به عین حقیقت اندر عین

باز کرده ز بهر دیدن عین

پیش عین تو عین دوست عیان

تو رسیده به عین و گویی این

چون تو آید ز عین تو همه تو

ایستاده چو سد ذوالقرنین

تا تو گویی تو آن نه تو تو تویی

آن تو از تو دروغ باشد و مین

کی مسلم بود ترا توحید

چون که اثبات می کنی اثنین

بیش تو زان میان به باطل و حق

چند گویی تفاوت ما بین

در یکی حال مستحیل بود

اجتماع وجود مختلفین

اول از پیش خویش نه قدمی

تا جدا گردد اصل مال از دین

نظر از غیر منقطع کن زانک

شاهد غیر در دل آور عین

چند گویی ز حال غیر که قال

قال بی‌حال عار باشد و شین

چون سنایی ز خود نه منقطعی

که حکایت کنی ز حال حسین

ادامه مطلب
چهارشنبه 6 بهمن 1395  - 10:16 AM

منم آن مفلسی که کیسهٔ من

ندهد شادیی به طراران

سیم در دست من نگیرد جای

چون خرد در دماغ می خواران

مستی از صحبتم بپرهیزد

همچو خواب از دو چشم بیماران

من چنین آزمند نومیدم

از تو ای قبلهٔ نکوکاران

کافتاب امید را به فلکی

خشکسال نیاز را به باران

ادامه مطلب
چهارشنبه 6 بهمن 1395  - 10:16 AM

ای علایی ببین و نیک ببین

که زمانه ستمگریست عظیم

گه ز چوبی کند دمنده شنکج

گه ز گوساله‌ای خدای کریم

هر کرا فضل نیست نیم پشیز

به شتر وار ساو دارد و سیم

وانکه چون تیغ جان ربای از فضل

موی را چون قلم کند به دو نیم

به خدای ار خرانش بگذارند

بی دو دانگ سیه بر آخور تیم

اینهمه قصه و حکایت چیست

وینهمه عشوه و تغلب و بیم

به بهشت خدای نگذارند

بی زر و سیم طاعتی ز رحیم

شاعرانی که پیش ازین بودند

همه والا بدند و راد و حکیم

باز در روزگار دولت ما

همه مابون شدند و دون و لیم

به دو شعر رکیک ناموزون

که بخوانند ز گفتهای قدیم

کون فراخی حکیم و خواجه شود

چکند رنج بردن تعلیم

لاجرم حرمتی پدید آید

شاعران را به گرد هفت اقلیم

که به پنجاه مدحشان ممدوح

ندهد در دو سال نانی نیم

ادامه مطلب
چهارشنبه 6 بهمن 1395  - 10:15 AM

ما فرش بزرگی به جهان باز کشیدیم

صد گونه شراب از کف اقبال چشیدیم

آن جای که ابرار نشستند نشستیم

وان راه که احرار گزیدند گزیدیم

گوش خود و گوش همه آراسته کردیم

از بس سخن خوب که گفتیم و شنیدیم

از روی سخا حاصل ده ملک بدادیم

با اسب شرف منزل نه چرخ بریدیم

ناگاه به زد مقرعهٔ مرگ زمانه

ما نای روان رو سوی عقبی بدمیدیم

دیدیم که در عهدهٔ صد گونه وبالیم

خود را به یکی جان ز همه باز خریدیم

پس جمله بدانید که در عالم پاداش

آنها که درین راه بدادیم بدیدیم

دادند مجازات به بندی که گشادیم

کردند مکافات به رنجی که کشیدیم

ما را همه مقصود به بخشایش حق بود

المنةالله که به مقصود رسیدیم

ادامه مطلب
چهارشنبه 6 بهمن 1395  - 10:14 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 31

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4335925
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث