به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

جفا کن بو که این دل بازگردد

دمی با جان من دمساز گردد

به رعنایی چنین مخرام و مستیز

که شهری نیم کشت ناز گردد

چو نامت گویم و ناله برآرم

دل و جان همره آواز گردد

نگویم حال خود با کس نخواهم

که کس با درد من انباز گردد

چو ما مردیم بگشا روی و بگذار

که درهای قیامت باز گردد

چه حد هر خسیسی لاف عشقت

مگس نبود که صید باز گردد

چه جای عافیت باشد دلی را؟

که گرد غمزه غماز گردد

گر آهو چند تگ دارد، نشاید

که گرد ترک تیرانداز گردد

کند افسانه روز بد خویش

شبی گر خسروت همراز گردد

ادامه مطلب
چهارشنبه 25 اسفند 1395  - 1:14 PM

زهر تن چشم او جان را بدزدد

زهر دل زلفش ایمان را بدزدد

هزاران عمر باید مزد دزدیدش

چو آن عیار ما جان را بدزدد

بت محمل نشین زان ره که رفته ست

رهی خواهد بیابان را بدزدد

گرم ناوک زند خواهد دل من

که از بس شوق پیکان را بدزدد

خوش آن ساعت که از وی بوسه خواهم

وی آن لبهای خندان را بدزدد

چو دزدانم کشد آن در و گوهر

چو گاه خنده دندان را بدزدد

غمت دزدیده عقلم را که دیده ست

که دزد آید نگهبان را بدزدد

ز شرم مردمان تا چند چشمم

به دیده اشک غلطان را بدزدد

نخسپد کس شب از افغان خسرو

اگر چه در دل افغان را بدزدد

ادامه مطلب
چهارشنبه 25 اسفند 1395  - 1:14 PM

فلک با کس دل یکتا ندارد

ز صد دیده یکی بینا ندارد

درخت دهر سر تا پای خارا است

تو گل جویی و او اصلا ندارد

جهان از مردمی ها مردمان را

نویدی می دهد، اما ندارد

کسی از هفت بام چرخ بگذشت

که باغ هشت در مأموا ندارد

کسی کاین جا مربع می نشیند

در ایوان مثمن جا ندارد

چرا خسرو، نیندیشی تو امروز؟

از آن فردا که پس فردا ندارد

ادامه مطلب
چهارشنبه 25 اسفند 1395  - 1:14 PM

بتی کز دیدنش جان مست گردد

درون جان من پیوست گردد

مگو کز دیدن من، چیست حالت؟

چو دیوانه که از می مست گردد

چو در گیسو گره بندی، بسا دل

که اقطاع ترا دربست گردد

دلی کز سنگ صد بار آهنین تر

ز یک پیکان چشمت پست گردد

ببین در جان من، مخرام، جانا

که دیده زیر پایت پست گردد

اگر خامه کند وصف جمالت

که خسرو را قلم در دست گردد

ادامه مطلب
چهارشنبه 25 اسفند 1395  - 1:14 PM

دلم بی وصل جانان جان نخواهد

که عاشق جان بی جانان نخواهد

دل دیوانگان عاقل نگردد

سر شوریدگان سامان نخواهد

طبیب عاشقان درمان نسازد

مریض عاشقی درمان نخواهد

اگر صد روضه بر آدم کنی عرض

برون از گلشن رضوان نخواهد

ورش صد این یامین هست یعقوب

بغیر از یوسف کنعان نخواهد

اگر گویم، خلاف عقل باشد

که مفلس مملکت خوبان نخواهد

کجا خسرو لب شیرین نجوید

چرا بلبل گل خندان نخواهد؟

دلم جز روی و موی گلعذاران

تماشای گل و ریحان نخواهد

ز رویش می گریزد زلف مشکین

که پند و صحبت خاقان نخواهد

از آن خسرو ز دهلی رفت بیرون

که ملک هندویی سلطان نخواهد

ادامه مطلب
چهارشنبه 25 اسفند 1395  - 1:14 PM

از آن سنبل که گل سر بار دارد

گل طبع مرا پر خار دارد

ندارد گوییا قطعا سر من

سر زلفش که سر بسیار دارد

خط شیرین به زیر لب چو طوطی ست

که شکر پاره در منقار دارد

تو خورشیدی و جانم ذره آسا

هوای عشقت، ای دلدار، دارد

خطا باشد که زلفت مشک خوانم

که در هر چین دو صد تاتار دارد

نیم بلبل، چرا آن زاغ زلفت؟

نشیمن گاه در گلزار دارد

ز بار هجر خسرو برنگردد

که با روی وصالش کار دارد

ادامه مطلب
چهارشنبه 25 اسفند 1395  - 1:14 PM

سوار من که ره در سینه دارد

زبان پر مهر و دل پر کینه دارد

خیال اسپ او، شطرنج بازی

همه با استخوان سینه دارد

ز سم بوسیدن شکر دهانان

سمند او به پا شیرینه دارد

ازین پس ما و درویشی، چو درویش

هوس پوشیدن پشمینه دارد

کند بر ما جفاها و نداند

که حق صحبت دیرینه دارد

ازین مه نیست امروزینه این جور

که دل بر دوستان پر کینه دارد

دل خسرو به پا مالد نترسد

مگر پا بر سر گنجینه دارد

ادامه مطلب
چهارشنبه 25 اسفند 1395  - 1:14 PM

چمن را رنگ و بو چندین نباشد

چمن را جعد مشک آگین نباشد

لبت را جان نخواهم حاش الله

که جان هرگز چنین شیرین نباشد

به زیبایی رخت را مه نگویم

که مه را مشتری چندین نباشد

جمال خوب کی باشد پری را؟

که شب با روز هم بالین نباشد

ترا هرگز خود، ای بد عهد و بد مهر

غم حال من مسکین نباشد

مسلمانان من آن بت می پرستم

که در بت خانه های چین نباشد

شما دین از من بیدل مجویید

که هرگز بیدلان را دین نباشد

مرا گویید در هجران، مخور غم

کسی بی دوست چون غمگین نباشد؟

ادامه مطلب
چهارشنبه 25 اسفند 1395  - 1:14 PM

 

دلی دارم که جز جانان نخواهد

همین معشوقه خواهد، جان نخواهد

گر جان خواهد از وی خوبرویی

روان بدهد، ز من فرمان نخواهد

مرا گویند، سامانی نداری؟

کسی از عاشقان سامان نخواهد

گذر در کوی ما آن دوزخی راست

که جا در روضه رضوان نخواهد

سر من زین پس و شمشیر خوبان

کسی تا خون من زایشان نخواهد

مفرما صبر کان را هر که دیده ست

صبوری از من حیران نخواهد

غم آمد در دل تنگم، ندانست

که در تنگی کسی مهمان نخواهد

برنجم، گر تو خسرو را نخواهی

تو خواهی، لیک این حرمان نخواهد

ادامه مطلب
چهارشنبه 25 اسفند 1395  - 1:14 PM

بتا، مانند تو مهوش نباشد

وگر باشد چو تو سرکش نباشد

تویی طرفه سواری زانکه خورشید

بود بر ابر و بر برابرش نباشد

ز آهم تیر بستان، هم مرا کش

ترا گر تیر در ترکش نباشد

خوشم من، گر کشی زارم، اگر چه

کس در کشتن خود خوش نباشد

ندانم زیستن در خون خسرو

اگر آن چشم کافروش نباشد

ادامه مطلب
چهارشنبه 25 اسفند 1395  - 1:14 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 413

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4377358
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث