به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

ترک من طره مشوش کرده است

لاله از مشکش منقش کرده است

روی هم همچون آتش او ز ابروان

ماه را نعلی در آتش کرده است

می گشاید از نظر تیر بلا

می کند آنچه که آرش کرده است

سر خوش از باده بود پیوسته او

لیک با باده سری خوش کرده است

غمزه های چشم مخمورش مدام

دل بدان لعل شکروش کرده است

رشته صبر مرا بگسسته است

زلف تو بس که کشایش کرده است

زان پریشان شد چون مو خسرو، مگر

یاد آن زلف مشوش کرده است

ادامه مطلب
شنبه 21 اسفند 1395  - 7:19 PM

مه غلام تست با رویی که هست

مشک خاک تست با بویی که هست

دست بست آیینه پیشت ایستاد

روی دیگر یافت با رویی که هست

خوی ناسازت نخواهد شد دگر

هم نخواهد ساخت با خویی که هست

تیغ برکش کز پی فرمان تست

جان و دل را پشت و پهلویی که هست

آب خورد آورد غمها سوی ما

آب چشمم را به هر سویی که هست

ای طبیب، از من برو کاین درد عشق

به نخواهد شد به دارویی که هست

چند مستوری کنی کز بهر تو

شهره شد خسرو به هر کویی که هست

ادامه مطلب
شنبه 21 اسفند 1395  - 7:19 PM

مفلسی از پادشایی خوشتر است

مفسدی از پارسایی خوشتر است

پادشاهی راست درد سر، ولی

چون نگه کردم گدایی خوشتر است

پادشاهان چون به خود ندهند راه

با فقیران بی نوایی خوشتر است

آدمی چون کبر در سر می کند

با سنگ کو، آشنایی خوشتر است

دل که از سودای خوبان بشکند

آن شکست از مومیایی خوشتر است

آشکارا عشقبازی بیا بتان

از بسی زهد ریایی خوشتر است

نیست لذت عشق را بعد از وصال

عشقبازان را جدایی خوشتر است

عشق دوتان، خسروا، از سر بنه

عشق با سر خدایی خوشتر است

ادامه مطلب
شنبه 21 اسفند 1395  - 7:19 PM

 

یار ما را عزم رایی دیگر است

باز در بند جفایی دیگر است

در نظر می آیدم گلها بسی

چون کنم آن روی جایی دیگر است

گر یکی چشمم به رویش روشن است

خاک پایش توتیایی دیگر است

ساقیا، می ده که بر یاد لبت

بامی امروزم صفایی دیگر است

با رقیبان ساختن بیچارگی است

محنت هجران بلایی دیگر است

دوستدارانت بسی هستند، لیک

خسرو مسکین، گدایی دیگر است

ادامه مطلب
شنبه 21 اسفند 1395  - 7:19 PM

یار بی موجب دل از ما برگرفت

یار دیگر کرد و کار از سر گرفت

دل ز هجرش برگ درد و غم بساخت

جان ز شوقش ترک خواب و خور گرفت

آنچه کرد، آخر مسلمانی نماند

این چه شد، یا رب، جهان کافر گرفت

بد همی گفتند و می نشیند هیچ

عاقبت گفت بدانش در گرفت

دل غبار سوز خود بیرون فگند

عالمی در خون و خاکستر گرفت

پاک می کردم سرشک، آهم بجست

آتش اندر آستین تر گرفت

لعل او در دلبری استاد بود

خط دکان زاستاد بالاتر گرفت

مردمان گویند، دل بر گیر ازو

روی، اگر اینست، نتوان برگرفت

جان خسرو از پی این این روز راست

کو به خون عاشقان خنجر گرفت

ادامه مطلب
شنبه 21 اسفند 1395  - 7:19 PM

مردم از کوی تو چون بیدل نرفت

هر که در میخانه شد عاقل نرفت

عمر در سر شد به رسوایی عشق

وین هوس از جان بی حاصل نرفت

مهر رویش در دلم پنهان نماند

آفتاب اندر حجاب گل نرفت

کاروان بگذشت و محمل ماند دور

وز دل من یاد آن محمل نرفت

برکشیدم تنگ تن را سوی صبر

لاشه لاغر بود تا منزل نرفت

ما و غرق بحر هجران، چون کنیم

کشتی درویش در ساحل نرفت

با کسی وقتی وصالی داشتیم

سالها بگذشت و آن از دل نرفت

شکر کن، خسرو، بلای عشق را

زانکه این فیض است، گر قابل نرفت

ادامه مطلب
شنبه 21 اسفند 1395  - 7:19 PM

از تو بر خاطر مرا آزار نیست

بی تو در ملک جهانم کار نیست

گر به جای من ترا عشاق هست

جز تو در عالم مرا دلدار نیست

تا نخواهی صحبت اغیار نیست

ور به جان جویی وصال یار نیست

فتنه انگیزی، بلاجویی و کژ

در جهان چون آن بت عیار نیست

در سر ابستان فردوس برین

مثل رویت یک گل بی خار نیست

در همه بازار صرافان عشق

همچو روی زرد من دینار نیست

چون لبش از مصر شکر برنخاست

چون دو زلفش مشک در تاتار نیست

چشم او را گفتم، ای خونخوار مست

در جهانی مستی چو تو خونخوار نیست

گفت ترک مست چون خنجر کشید

جز بلاانگیزی او را کار نیست

چند بار هجر بر جانم تهی

بر درش چون عاشقان را بار نیست

ای دل بیچاره، یک چندی بساز

طاقتم هر بار بود، این بار نیست

غم بر احوال جهان تا کی خوری

خسروا، گر مر ترا غمخوار نیست

ادامه مطلب
شنبه 21 اسفند 1395  - 7:19 PM

عاشقان را درد بی مرهم خوش است

بیدلان را دیده پر نم خوش است

گر سخن در گوش جانان می رسد

گفت و گوی هر که در عالم خوش است

گر بتان از درد عشاق آگهند

هر کجا دردیست بی مرهم خوش است

هر کسی کو غم خورد ناخوش بود

من غم خوبان خورم کاین غم خوش است

جان من آزار دل چندین مجو

خود درین ایام دلها کم خوش است

زلف را بهر خدا شانه مزن

همچنان آشفته و درهم خوش است

دیدنت خوب است، گر خود ساعتی ست

پادشاهی، گر همه یکدم، خوش است

وصل تو خوش بود وقتی، وین زمان

ناخوشی های فراقت هم خوش است

خسروا، با بیدلی خو کن که دل

هم دران گیسوی خم در خم خوش است

ادامه مطلب
شنبه 21 اسفند 1395  - 7:19 PM

 

کار بالای تو تا بالا گرفت

در همه دلها خیالت جا گرفت

هر که رفتار تو دید از بیم جان

هم ترا بهر شفاعت پا گرفت

تا نمی دیدم بلای جان ترا

دیده دنبال دل شیدا گرفت

می گرفتم لذتی از عمر خویش

کامدی تو در دل من جا گرفت

ما چنین کز دل گرفتاریم هست

حق به دستت، گر دلت از ما گرفت

چند سوزم، وه که روی دل سیه

کز وی اندر جانم این سودا گرفت

بیدلان را طعنه زد، خسرو بسوخت

تا کدامین آه دل او را گرفت

ادامه مطلب
شنبه 21 اسفند 1395  - 7:19 PM

بار عشقت بر دلم باری خوش است

کار من عشق است و این کاری خوش است

جان دهم در پاش، ار چه بی وفاست

دل بدو بخشم که دلداری خوش است

بلبل شوریده را از عشق گل

در چمن با صحبت خاری خوش است

راستی را سرو در نشو و نماست

از قد یارم نموداری خوش است

هیچ بیماری نباشد خوش، ولی

چشم جادوی تو بیماری خوش است

تیر چشم او جهان در خون گرفت

لیک از دستت کمان داری خوش است

ادامه مطلب
شنبه 21 اسفند 1395  - 7:19 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 413

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4400454
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث