به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

چشمت که میان خواب نازست

یا رب که چه شوخ و دلنوازست

هر لحظه ز نیش غمزه تو

صد رخنه به روزه و نمازست

خونها همه خورد، این چه شکل است؟

دلها همه برد، این چه نازست؟

محمود به خاک شد هنوزش

دل سوی کرشمه ایازست

شبها غم خود به شمع گویم

کو نیز ز محرمان رازست

سوزنده کسیم نیست جز شمع

کان سوخته سر گدازست

فریاد رسی که در همه وقت

بر غمزدگان در تو بازست

جانا، تو به خواب شو که مستی

افسانه عاشقان درازست

سوز دل و آب چشم خسرو

بپذیر که از سر نیازست

ادامه مطلب
شنبه 21 اسفند 1395  - 7:01 PM

یک موی ترا هزار دام است

یک روی ترا هزار نام است

زان سرو به بوستان بلند است

کز قد تو قایم المقام است

گر مه به تو ناتمام پیوست

رخسار تو، ماه من تمام است

زلف سیهت فتاده در پای

بهر دل خلق پای دام است

دانا لب تو، اگر ببوسد

فتوی ندهد که می حرام است

می بگذارد دل از تو، زیراک

تو آبی و آن سفال خام است

خسرو به تو هم عنان نخواهم

زین توسن چرخ بدلگام است

ادامه مطلب
شنبه 21 اسفند 1395  - 7:01 PM

 

زلف سیه تو مشک چین است

بالای تو سرو راستین است

لعل تو نگین خاتم حسن

وان خط تو نقش آن نگین است

گر موم بود میان خاتم

در خاتم لعل انگبین است

ماهست رخت در آن سخن نیست

قندی است لبت سخن در این است

هر لحظه کشد بکشتنم تیغ

چشم تو که شوخ و نازنین است

گفتم که ترا کمین غلامم

گر هست گناه من همین است

ما را ز لب تو نیست قسمی

تدبیر چه سود، قسمت این است

تو غمزه چه می زنی به خسرو

کین تیر سپهر در کمین است

ادامه مطلب
شنبه 21 اسفند 1395  - 7:01 PM

زلف تو هنوز تابدار است

چشمت به کرشمه در خمار است

گفتی که وفا نیاید از من

سوگند مخور که استوار است

خون شد دل من، بگوی، ای باد

کان جان عزیز در چه کار است

کشتش به کدام بوستان است

سروش به کدام جویبار است

من گریه خویش دوست دارم

کز درد کسیم یادگار است

کارم غم عشق و بی قراری است

تا عمر عزیز برقرار است

ای شاهسوار، آهوان را

تیر تو نکوترین شکار است

عاشق که غم تو خورد وانگه

شادی طلبت، حرام خوار است

با تو به مثل هلاک خسرو

دیوانه و موسم بهار است

ادامه مطلب
شنبه 21 اسفند 1395  - 7:01 PM

آنجاست دل من و هم آنجاست

کان کج کله بلند بالاست

خوابش دیدیم دوش و مستیم

کان خواب هنوز در سر ماست

آهسته رو، ای صبا، بدان بام

کان مست شبانه من آنجاست

رحمی نکند بر این دل پیر

یاری که چو بخت خویش برناست

از دوزخ، اگر نشان بپرسند

من گویم خوابگاه تنهاست

می کش که به هر چهار مذهب

خونم هدرست و خانه یغماست

گفتند دلت خوش است، آری

در گونه روی بنده پیداست

خون می کنی و خبر نداری

بیچاره کسی که ناشکیباست

خسرو، جان ده که اندرین راه

کاری به سخن نمی شود راست

ادامه مطلب
شنبه 21 اسفند 1395  - 6:55 PM

چشمم که بر روی تو فتاده ست

بر آفت خود نظر نهاده ست

راهیست برای بردن جان

ابروی کجت میان گشاده ست

خط تو درونه مرا سوخت

شک نیست کز آفتاب زاده ست

زلفت سر و پا شکسته زانست

کز سرو بلند او فتاده ست

انصاف من شکسته بستان

زان طره که داد ظلم داده ست

گفتی ز لبم بنوش باده

خون می نوشم، چه جای باده ست

خسرو ز تو بی قرار با تست

دل را چه کنم که خود مراد است

ادامه مطلب
شنبه 21 اسفند 1395  - 6:55 PM

عشق تو بلای جان بسندست

یک خنده ازان دهان بسندست

یک گردش چشم تو به مستی

فتنه به همان جهان بسندست

بیهوده به صید می زنی تیر

آن چاشنی کمان بسندست

تیغ از پی کشتنم چه حاجت؟

یک ناز بکن همان بسندست

گر من دل گم شده نیابم

بر همچو تویی گمان بسندست

گفتی که دعای صبر می خوان

نام تو بر این زبان بسندست

ای چرخ، بلا چه می فرستی

ما را غم آن جهان بسندست

گر دولت وصل نیست ما را

بدنامی مردمان بسندست

اندر تب غم طپید خسرو

آن نرگس ناتوان بسندست

ادامه مطلب
شنبه 21 اسفند 1395  - 6:55 PM

ما را دل زار مستمند است

و آویخته خم کمند است

ای جان کسی، دل رهی را

می پرس که نیک دردمند است

بدگوی که سرد گردد این دل

کز آتش شوق بر گزند است

تلخی نشنیدم از لبت هیچ

یا خود می تو هنوز قند است

خامان به نهان دهند پندم

با سوخته ای چه جای پند است

جان در خم زلف تست بنمای

تا بنگرمش که در چه بند است

تا خط تو نودمید گل را

بر سبزه هزار ریشخند است

خواهم سر سرو را ببرم

کز قد تو یک سری بلند است

آن روی که چشم بد ازان دور

بنمای که خسروش بسند است

ادامه مطلب
شنبه 21 اسفند 1395  - 6:55 PM

 

بازش هوس شکار برخواست

وز دلشدگان قرار برخاست

او مرکب ناز راند و از خلق

هر سوی فغان زار برخاست

او پیش شکار مست بگذشت

فریاد ازان شکار برخاست

من خاک شوم بر آن زمینی

کز توسن او غبار برخاست

صبر و دل و نام و ننگ ما برد

عشق آمد و هر چهار برخاست

عاشق نه یکی، هزار جان داد

ناله نه یکی، هزار برخاست

خواب دگرش به دیدن آمد

شاد آمد و شرمسار برخاست

از رنج منش چه شد زیادت

وز کشتن من چه کار برخاست

ای عقل، برو، ز ما که نتوان

زین میکده که هوشیار برخاست

با درد خوشم که نام مرهم

از خسرو دلفگار برخاست

ادامه مطلب
شنبه 21 اسفند 1395  - 6:55 PM

 

خط کز لب آن پسر دمیده ست

افسون است که بر شکر دمیده ست

بنگر که ز آب دیده یکی ست

آن سبزه خوش که بر دمیده ست

از رشک رخت سحر دم سرد

بر آینه قمر دمیده ست

برخاست ز آتش رخت دود

از بس که خط تو بر دمیده ست

آخر شکری بده به خسرو

زان لب که نبات بر دمیده ست

ادامه مطلب
شنبه 21 اسفند 1395  - 6:55 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 413

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4411953
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث