به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

یا رب، که داد آینه آن بت پرست را

کو دید حسن خویش و زما برد دست را

خون می خورد، به سینه درون می رود،بلاست

یارب، که راه می دهد آن ترک مست را

دیوانه بتان نکند رو به کعبه، زانک

تعظیم کعبه کفر بود بت پرست را

جانا، نرفتنی ست چو دلها ز زلف تو

چندین گره چه می زنی آن زلف شست را

مخرام ازین نمط که به شهر از خرامشت

بر جا نماند یک قدم اهل نشست را

چندین چه غمزه می زنی از بهر کشتنم

صید تو زنده نیست مکن رنجه شست را

خسرو چو جان نیافت به عشق تو مرد نیست

زین ره به خون دیده چه شویی تو دست را

ادامه مطلب
شنبه 21 اسفند 1395  - 6:36 PM

وقتی اندر سر کویی گذری بود مرا

وندران کوی نهانی نظری بود مرا

جان به جایست، ولی زنده نیم من، زیرا

مایه عمر به جز جان دگری بود مرا

مست گشتم که شبش دیدم و در خواب هنوز

به گه صبح ز مستی اثری بود مرا

همه کس را خور و خواب و من بیچاره خراب

ای خوشا وقت که خوابی و خوری بود مرا

به ازین بودم ازین پیش، اگر هیچ نبود

باری از جنس صبوری قدری بود مرا

باری از دیده مریزید گلابی که به عمر

لذت از عشق همین درد سری بود مرا

هیچ یاد آمدت، ای فتنه که وقتی زین پیش

عاشق سوخته در به دری بود مرا

خواستم دی که نمازی بکنم پیش خیال

لیک آلوده به دامان جگری بود مرا

هیچ کس نبود کاندک غمی او را نبود

لیکن از دولت تو بیشتری بود مرا

نروم پیش که یاد آیی و دیوانه شوی

آنکه گه گه به گلستان گذری بود مرا

پاسبان روز هم از قصه خسرو بشنود

کامشب از گریه چه ناخوش سحری بود مرا

ادامه مطلب
شنبه 21 اسفند 1395  - 6:36 PM

 

دیوانه کرد زلف تو در یک نظر مرا

فریاد ازان دو سلسله مشک تر مرا

سنگین دل تو سخت تر از سنگ مرمر است

کوه غم است بر دل ازان سنگ، مر مرا

دی غمزه تو کرد اشارت به سوی لب

تا بوسه ای دهد ز شکر خوبتر مرا

رویت گل و لبت شکر و این عجب که نیست

جز درد سر به حاصل ازان گل شکر مرا

گفتم لب ترا که مرا عشوه ای بده

از خود نداد عشوه کسی را مگر مرا

چون من ترا درون دل خویش داشتم

آخر چه دشنه داشته ای در جگر مرا

با خسروت شمار وصال است هر شبی

یک شب هم از طفیلی خسرو شمر مرا

ادامه مطلب
شنبه 21 اسفند 1395  - 6:36 PM

من و پیچاک زلف آن بت و بیداری شبها

کجا خسپد کسی کش می خلد در سینه عقربها

همه شب در تب غم می پزم با زلف او حالی

چه سوداهاست این یارب که با خود می پزم شبها

گهی غم می خورم گه خون و می سوزم به صد زاری

چو پرهیزی ندارم، جان نخواهم برد از این تبها

چه بودی گر در آن کافر، جوی بودی مسلمانی

چنین کز یاربم می خیزد از هر خانه یاربها

دعای دوستی از خون نویسند اهل درد و من

به خون دیده دشنامی که نشنیدم ازان لبها

ز خون دل وضو سازم، چو آرم سوی او سجده

بود عشاق را، آری، بسی زینگونه مذهبها

به ناله آن نوای بار بد برمی کشد خسرو

که جانها پای کوبان می جهد بیرون ز قالبها

ادامه مطلب
شنبه 21 اسفند 1395  - 6:36 PM

نازکیی که دیده ام آن رخ همچو لاله را

سوزم و بر نیاورم پیش وی آه و ناله را

تا چو سگان فغان کنند از رخش اهل نه فلک

ساخت مه چهارده آن بت هجده ساله را

عقل نماند در سری، صبر نماند در دلی

برگل و لاله کس چنین کژ ننهد کلاله را

سوخته رخت اگر سوی چمن گذر کند

در دل خود گمان برد شعله گرم لاله را

بوسه اگر همی دهی، بر لب خود حواله کن

رشوت تست جان من از پی این حواله را

من به نظاره ای خوشم، وصل چه حد من بود

حوصله مگس مدان کو بخورد نواله را

دل خط و وام دادمت، هوش و خرد سپردمت

جانست هنوز دادنی، پاره مکن قباله را

تو ز پیاله می خوری من همه خون که دمبدم

حق لبم همی دهی از لب خود پیاله را

دل که فسرده تر بود هم به گدازش آورد

ناله خسروش چنان کاتش تیز ژاله را

ادامه مطلب
شنبه 21 اسفند 1395  - 6:36 PM

گذشت آرزو از حد به پای بوس تو ما را

سلام مردم چشمم که گوید آن کف پا را

تو می روی و ز هر سو کرشمه می چکد از تو

که داد این روش و شکل سرو سبز قبا را

مراست یاد جمالت به دل چنانکه به دیده

خیال خوان کریمان به روز فاقه گدا را

برون خرام دمی تا برآورند شهادت

چو بنگرند خلایق کمال صنع خدا را

سخن ز خواستن خط مشکبار تو گفتم

بخاست موی براندام آهوان ختا را

چو در جفات بمیرم، بخوانی آنچه نوشتم

بر آستان تو از خون دیده حرف وفا را

فلک که می برد از تیغ بندبند عزیزان

گمان مبر که رساند بهم دو یار جدا را

دران مبین تو که شور است آب دیده عاشق

که پرورش جز از این آب نیست مهرگیا را

صبا نسیم تو آورد و تازه شد دل خسرو

چنین گلی نشکفته ست هیچگاه صبا را

ادامه مطلب
شنبه 21 اسفند 1395  - 6:36 PM

من به هوس همی خورم ناوک سینه دوز را

تا نکنی ملامتی غمزه کینه توز را

دین هزار پارسا در سر گیسوی تو شد

چند به ناکسان دهی سلسله رموز را

گویم وصل، گوییم رو که هنوز چند گه

وای که چون برون برم از دلت این هنوز را

قصه عشق خود رود پیش فسردگان ولی

سنگتراش کی خرد گوهر شب فروز را

ساقی نیم مست من جام لبالب آر تا

نقل معاشران کنم این دل خام سوز را

بس که ز آه ناکسان تیره شده ست روز من

نیست دو دیده بنگرم این شب تیره روز را

جان چو خسروی و بس زخم تو وه که برکسی

باری اگر همی زنی تیر درونه دوز را

ادامه مطلب
شنبه 21 اسفند 1395  - 6:36 PM

سری دارم که سامان نیست او را

به دل دردی که درمان نیست او را

به راه انتظارم هست چشمی

که خوابی هم پریشان نیست او را

به عشق از گریه هم ماندم، چه گیرم؟

بر از کشتی که باران نیست او را

فرامش کرد عمرم روز را، زانک

شبی دارم که پایان نیست او را

ترا ملکیست، ای سلطان دلها

که جز دلهای ویران نیست او را

خطت نوخیز و لب ساده از آنست

خوش آن مضمون که عنوان نیست او را

رخی داری یگانه در نکویی

که ثانی ماه تابان نیست او را

کدامین مور خطت را که در حسن

بها ملک سلیمان نیست او را

ز خسرو رو مپیچ، ار گشت ناچیز

خیالی هست، اگر جان نیست او را

ادامه مطلب
شنبه 21 اسفند 1395  - 6:36 PM

گیرم که می نیرزم من بنده همدمی را

آخر به پرسشی هم جاییست مردمی را

غمزه زنان چنین هم بی رحم وار مگذر

دانی که هست آخر جانی هر آدمی را

آن دم که من به یادت میرم به گوشه غم

روح اللهم نباید از بهر همدمی را

از جان خویشتن هم رازت نهفته دارم

زیرا که می نشاید بیگانه محرمی را

از شاخ عیش ما را برگی نماند برجا

گویی خزان در آمد گلزار خرمی را

با هر غمی که آید راضی شو، ای دل، آن را

ما را نیافریدند از بهر بی غمی را

زان ره که تو گذشتی چون سرو خوش خرامان

خسرو به یاد پایت می بوسد آن زمی را

ادامه مطلب
شنبه 21 اسفند 1395  - 6:36 PM

شبم خیال تو بس، با قمر چه کار مرا

من و چو کوه شبی، با سحر چه کار مرا

من آستان تو بوسم، حدیث لب نکنم

چو من به خاک خوشم، با شکر چه کار مرا

نبینم آن لب خندان ز بیم جان یک ره

ز دور سنگ خورم، با گهر چه کار مرا

پدر بزاد مرا بهر آن که تو کشیم

وگرنه با چو تو زیبا پسر، چه کار مرا

اگر قضاست که میرم به عشق تو، آری

به کارهای قضا و قدر چه کار مرا

به طاعتم طلبند و به عشرتم خوانند

من و غم تو، به کار دگر چه کار مرا

طلاق داده دل و عقل و هوش را، خسرو

به گشت کوی تو با این حشر چه کار مرا

ادامه مطلب
شنبه 21 اسفند 1395  - 6:36 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 413

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4422476
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث