به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

تا از بر چشم آن جوان رفت

بینائی چشم ما از آن رفت

رفتم که از آن کناره گیرم

هر چیز که بود از میٰان رفت

دل رفت که دوست کام گردد

بیچاره بکام دشمنان رفت

از ذوق سمٰاع در خروشم

تا نام که باز بر زبان رفت

ای از همه مانده بر سر هیچ

جهدی جهدی که کاروان رفت

خود را به کنار خود ندیدیم

تا از که حدیث در میان رفت

اندیشه کجا رسد به کنهش

بر چرخ کسی به نردبان رفت؟

دیگر ز ندامتم چه حاصل

اکنون که چو تیرم از کمان رفت

تعیین قدر نمیتوان کرد

از تیر قضا کجٰا توان رفت

از کشتن من زیان چه داری؟

حرفیست که در میان، زیان رفت

چون رفت ز بام سوی خلوت

گوئی تو که ماه ز آسمٰان رفت

شد خاک رضی بر آستانش

رفته رفته بر آسمٰان رفت

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 اسفند 1395  - 9:16 AM

کنم از شام تا سحر فریاد

کس بدادم نـــمیرسد صد داد

گه ز نازم کشد گه از غمزه

هر زمان شیوه‌ای کند بنیــــاد

میکشد لطفش، آه ازین جادو

میبرد دستش، آه ازین جلاد

همه دیوانه پیش او عاقل

همه شاگرد پیش او استاد

سرّ عشق ار چه گفتنی نبود

گفتم این رمز هر چه بادا باد

اینت از عادت مُسلمانی

روزی هیچ کافری مکناد

هجر بس نیست وصل غیرم کشت

رضیا مرگ تو مبارک باد

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 اسفند 1395  - 9:16 AM

شورت در سر خمار نگذاشت

شوقت در دل قرار نگذاشت

آسودهٔ روزگار بودیم

آن فتنهٔ روزگار نگذاشت

آرایش روزگار امروز

حسن تو به نو بهار نگذاشت

آن پیچش طره بر بنا گوش

در هیچ دلی قرار نگذاشت

بنمودن صحبت از گریبان

در هیچکس اختیار نگذاشت

بنگر که صفٰای آن بنا گوش

دل در بر گوشوار نگذاشت

حسن تو کسی ندید کو را

تا حشر به زیر بار نگذاشت

شد گرم به خواب مرگ چشمم

آن نرگس پر خمار نگذاشت

جان رفت، رضی ز غم کشد آه

باز این دل پر شرار نگذاشت

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 اسفند 1395  - 9:16 AM

در خاطر آنشوخ مگر ناله اثر داشت

کامشب دلم از نالهٔ خود شوق دگر داشت

خوش بود سرائیدن بلبل به چمن لیک

خود بر سر دیوار غم آهنگ دگر داشت

هرگز نه من از کس، نه کس از من نشدی شاد

در خلقت من چرخ، رضی تا چه نظر داشت

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 اسفند 1395  - 9:16 AM

نه پر ز خون جگرم از سپهر مینائی است

هلاک جانم ازین بیوفای هر جائی است

یکی ببین و یکی جوی و جز یکی مپرست

از آن جهت که دو بینی قصور بینائی است

وفا و مهر از آن گل طمع مدار ای دل

توقع ثمر از بید باد پیمائی است

جدا ز خویشتنم زنده یکنفس مپسند

که دور از تو هلاکم به از شکیبائی است

چه میکشی به نقاب آفتاب، بنگر کز

تحیر تو که خون در دل تماشائی است

من از تو جز تو نخواهم، که در طریقت عشق

بغیر دوست تمنا ز دوست، رسوائی است

عجب نمک به حرامی است دور از تو رضی

که با وجود خیالت به تنگ تنهائی است

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 اسفند 1395  - 9:16 AM

مرا در دل غم جانانه‌ای هست

درون کعبه‌ام بتخانه‌ای هست

ز لب مهر خموشی بر ندارم

که در زنجیر من دیوانه‌ای هست

خراباتم ز مسجد خوشتر آید

که آنجا نالهٔ مستانه‌ای هست

نمیدانم اگر نار است اگر نور

همی دانم که آتش خانه‌ای هست

درخشان اختری شو گیتی افروز

و گر نه شمع در هر خانه‌ای هست

رضی گویی کجٰا آرام داری

کهن ویرانه، ماتم خانه‌ای هست

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 اسفند 1395  - 9:16 AM

چو در دور لبش تقوی حرام است

خدایا، دور میخواران کدام است

چه گویم از حدیث زلف و رویش

چو مشرق مظهر هر صبح و شام است

یکی صیاد در دامم فکندنست

که فارغ هم ز صید و هم ز دام است

یک آهنگ است اگر تو راست بینی

که اینجا شعبه و آنجا مقام است

ندانم کز چه رو این چرخ با ما

همیشه در مقام انتقام است

رضی گفتی کدام است از اسیران

ببین رند خراباتی کدام است

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 اسفند 1395  - 9:16 AM

عشقی بتازه باز گریبان گرفته است

آه این چه آتش است که در جان گرفته است

ایدل ز اضطراب زمانی فرو نشین

دستم بزور دامن جانان گرفته است

آن لعل آبدار ز تسخیر کائنات

خاصیت نگین سلیمان گرفته است

از هر طرف که میشنوم بانگ غرقه است

دریای عشق بین که چه طوفان گرفته است

دارد سر خرابی عٰالم به گریه باز

این دل که، همچو شام غریبان گرفته است

آه و فغان شیونیانم بلند شد

گویا طبیب دست ز درمان گرفته است

نیلی قبا و طره پریشان و سینه چاک

آئین ماتمم به چه سامان گرفته است

صوفی بیا که کعبهٔ مقصود در دلست

حاجی به هرزه راه بیابان گرفته است

یا رب کجا رویم که در زیر آسمٰان

هر جا که میرویم چو زندان گرفته است

نتوان گشودنش به نسیم ریاض جلد

آندل که در فراق عزیزان گرفته است

کافر چنین مبٰاد ندانم رضی تو را

دود دل کدام مسلمان گرفته است

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 اسفند 1395  - 9:16 AM

چشم من چون به روی او باز است

در ندانم که بسته یا باز است

خاک فرسوده دیده و گوش است

لیک خاموش حرف و آواز است

تو در گفتگو ببند و ببین

که چه درها بروی دل باز است

کلهٔ خشک، جام جمشید است

نقش الواح گلشن راز است

چه کنم درد من دوا سوز است

چه کنم عشق او به من ساز است

با رضی دیگر از بهشت مگوی

نیست طاووس بلکه شهباز است

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 اسفند 1395  - 9:16 AM

مهر بر روی یار باخته رنگ است

ماه پس از حسن آن نگار به تنگ است

روز فراقت شدیم دست و گریبان

روی فراغت ندیده‌ایم چه رنگ است

دل که فروغی ز نور عشق ندارد

نیست دگر دل کلیسیای فرنگ است

نام مبر آنکه را مقید نام است

عشق چه داند کسی که در غم ننگ است

گر چه نگاهش به عشوه بر سر صلح است

غمزه و نازش هنوز بر سر جنگ است

دست، حمایل بدوش و چشم به ساقی

گوش به آواز نای و نغمه به چنگ است

مرد قلندر ز هیچ باک ندارد

کاول گام فنا بکام نهنگ است

زخم جراحت برم، چو مرهم راحت

راحت مرحم برم، چو زخم پلنگ است

گو همه عالم بمیر او به چه باک است

گو همه آدم بمیر، او به چه ننگ است

عیش جوانی شد و تو در غم پیری

قافله شد، خیز هان چه جای درنگ است

بس که قد من کشید بار فراقت،

دال بر قامتم چو تیر خدنگ است

وصف دهانش رضی چه حد بیان است

ختم کن این قصه را که قافیه تنگ است

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 اسفند 1395  - 9:16 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 413

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4431046
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث