به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

آخر نگاهی بر حال ما کن

درد دلم را روزی دوا کن

از دست هجران من در بلایم

یارب، به فضلت آن را دوا کن

گفتی «به وصلت روزی نوازم »

وقت است، جانا، وعده وفا کن

من در فراقت شوریده حالم

باز آی و رحمی بر حال ما کن

صد ره نویدم دادی به وصلت

امید ما را باری وفا کن

از خوبرویان زشتی نیاید

این زشت رویی آخر رها کن

زین بیش ما را از خود میازار

اندیشه آخر روز جزا کن

در عشق، خسرو، دل را چه قیمت؟

جان و روان را پیشش فنا کن

ادامه مطلب
دوشنبه 30 اسفند 1395  - 6:26 PM

بیار ساقی و جام شراب در گردان

خراب کرده خود را خراب تر گردان

ز بهر دردکشان آبگینه حاجت نیست

یکی سفال شکسته بیار و در گردان

هنوز عقل ز تو دیر می دهد خبرم

لبالبم دو سه پیش آر و بی خبر گردان

گر آن حریف مرا بینی، ای صبا، جایی

خبر دهیش از این مستمند سرگردان

به ترک صحبت دیرینه، گفتمش، هوس است

به فضل خویش، خدایا، دلش دگر گردان

کسان به یار او مست و بی خبر، یارب

که پیش تیر همه جان من سپر گردان

بماند خسرو لب خشک و ز آه گرم آخر

گهی بپرس و زبانی به لطف در گردان

ادامه مطلب
دوشنبه 30 اسفند 1395  - 6:26 PM

دریغ صحبت دیرینه وفاداران

خوش آن نشاط و تنعم که بود با یاران

چو از شکفتن نورزو عیش یاد کنم

به چشم من گل، اگر نیستند از آن یاران

چو دوستان وفادار رخت بربستند

جهان چگونه توان دید بی وفاداران

پدید نیست یکی هم از آن، تعالی الله

نبوده اند مگر آن خجسته دلداران

فراق کرده دل ما خراب و مرهم نه

به حقه فلک از بهر این دل افگاران

دلا، بدان که به تعبیر هم نمی ارزد

جهان که صورت خواب است پیش بیداران

عزیز من به متاع زمانه غره مشو

که آنست داروی کیسه بران و طراران

چو عمر می رود از حرص و آز، جان چه کنی؟

به هرزه چند توان کرد کار بیکاران

صلاح نفس مجو، خسرو، ز دل خود، از آنک

طبیب مرده نسازد علاج بیماران

ادامه مطلب
دوشنبه 30 اسفند 1395  - 6:26 PM

ز زلف تو کمر فتنه بر میان بستن

ز من به یک سر مویت همه جهان بستن

دل پر آتش من زان به زلف در بستی

که بس عجب بد آتش به ریسمان بستن

ز عشق طره تو نافه می کند آهو

وگر که چند گره به شکم توان بستن

نگار بستن تو جادویی است اندر دست

کزان نگار توان دست جاودان بستن

ز ناتوانی چشمت جهان چو گشت خراب

طبیب را نبود چاره از دکان بستن

خیال روی تو شد شهربند سینه من

همای را نتوان جز به استخوان بستن

نبست خسرو مسکین دلی به تو که تراست

اگر چه نیز گشاید از این میان بستن

ادامه مطلب
دوشنبه 30 اسفند 1395  - 6:26 PM

دلم که سوخت ز عشقش چراغ جان من است آن

غبار کز تو رسد نور دیدگان من است آن

مسوز جان دگر عاشقان بدان غم خود

که من ز رشک بمردم که حق جان من است آن

جفاست ز آن تو می کن، بمیر گو چو رهی صد

وفا مکن که نه ز آن تو آن، از آن من است آن

بر آستانت که حالی ز خون دیده نوشتم

بخوان که درد فزاید که داستان من است آن

به خاک کوی تو مردم که خواستم به دعا من

تو نام اجل نهی و عمر جاودان من است آن

شد ار چه خار مغیلان ز هجر بستر خاکم

چو یاد می دهدم از تو، پرنیان من است آن

اگر چه گوشه غم ناخوش است بر همه، لیکن

چو در خیال توام باغ و بوستان من است آن

گر ای صبا، روی آنجا به جان دعاش بگویی

ز من ولیک، نگویی که از زبان من است آن

شود به راه تو خسرو چو خاک تا بنشانی

غبار پا چو ندانی که استخوان من است آن

ادامه مطلب
دوشنبه 30 اسفند 1395  - 6:26 PM

میسر ار شود از چون تو نخل برخوردن

ز شاخ عمر توان میوه های تر خوردن

من از لب تو خورم خون، تو از دل و جگرم

چه دوستی بود این خون یکدگر خوردن!

چو مفلسان هوسناک با تو چند از دور

به وهم خویش در اندیشه گل شکر خوردن!

گر این گل است، خود انداز خاک در دهنم

که تو به خوردن می، من به خاک در خوردن

غمت که لقمه جان است، کی تواند خورد

شکم پرست که نشناسد او مگر خوردن؟

چنین که سرزده در کوی دوست رفتن ماست

نه آتشیم بخواهیم تا به سر خوردن

به غمزه توکشان می برد دلم، ورنه

کسی به خود نرود دشنه بر جگر خوردن

به جان پذیر نه از دیده زخم او، خسرو

که عاشقی نبود زخم بر سپر خوردن

ادامه مطلب
دوشنبه 30 اسفند 1395  - 6:26 PM

اگر بخواهمش آن روی دلستان دیدن

به هیچ روی نخواهم به گلستان دیدن

چه روی او نگرم، جان دهم که حیف بود

چنان جمالی وانگه به رایگان دیدن

رخش بدیدم و شد سرخ چشم من پیشش

به شیر دیدم و خونم نمود آن دیدن

بسی زیان دل و جان به هجر او دیدم

که هیچ سود ندیدم از این زیان دیدن

تمام هستی من برد، گر کند نظری

نخواهم آن همه را هیچ در میان دیدن

نگار من، زخم جعد یک گره بگشا

مگر که دل بتواند خلاص جان دیدن

کران گریه نمی بینم از غمت، وین سیل

به غایتی ست که نتوانیش کران دیدن

هزار خون به زمین ریختی، وگر گویم

ز شرم سوی زمین چیست هر زمان دیدن؟

چو در ببیند خسرو، گرش بریزی خون

زهی محال که باز آید از چنان دیدن

ادامه مطلب
دوشنبه 30 اسفند 1395  - 6:26 PM

صواب نیست به تو فکر حور عین کردن

خطاست نسبت زلفت به مشک چین کردن

برای خاطر دشمن ز دوست برگشتی

روا نباشد با دوستان چنین کردن

شکاره ای نبرد جان ز تیر غمزه تو

چه حاجت است به هر جانبی کمین کردن؟

هزار جان گرامی هنوز کم باشد

فدای خاک ره مرد دوربین کردن

مکن تعجب از این داغ می بر این خرقه

به حشر خواهم از این داغ بر جبین کردن

ندارد از تو دمی صبر در جهان خسرو

مگس شکیب ندارد ز انگبین کردن

ادامه مطلب
دوشنبه 30 اسفند 1395  - 6:26 PM

میسر ار شود از چون تو نخل برخوردن

ز شاخ عمر توان میوه های تر خوردن

من از لب تو خورم خون، تو از دل و جگرم

چه دوستی بود این خون یکدگر خوردن!

چو مفلسان هوسناک با تو چند از دور

به وهم خویش در اندیشه گل شکر خوردن!

گر این گل است، خود انداز خاک در دهنم

که تو به خوردن می، من به خاک در خوردن

غمت که لقمه جان است، کی تواند خورد

شکم پرست که نشناسد او مگر خوردن؟

چنین که سرزده در کوی دوست رفتن ماست

نه آتشیم بخواهیم تا به سر خوردن

به غمزه توکشان می برد دلم، ورنه

کسی به خود نرود دشنه بر جگر خوردن

به جان پذیر نه از دیده زخم او، خسرو

که عاشقی نبود زخم بر سپر خوردن

ادامه مطلب
دوشنبه 30 اسفند 1395  - 6:26 PM

رو، ای صبا و سلامم به دلنواز رسان

نیاز بنده بدان شوخ عشوه ساز رسان

بمردم و نگشادم غمش، چو جان بدهم

ببر حکایت و بر محرمان راز رسان

به جان کاسته افسانه فراق بگو

به شمع سوخته پروانه گداز رسان

کجایی، ای که دلت بر هلاک ناخوش بود

بیا و مژده بدان لعل دلنواز رسان

من آنچه می کشم اندر درازی شبها

به روزگار سر زلف او فراز رسان

دلم ببردی و ترسم که درد آن رسدت

دلم به زلف نگهدار و درد باز رسان

حریف می طلبد نرگس مقامر تو

خبر به حلقه مردان پاکباز رسان

چو نیم خورده خود باده بر زمین فگنی

بگو «به روح ستم کشتگان ناز رسان »

ز ناز این همه نتوان فروخت بر خسرو

شکسته را قدری مرهم نیاز رسان

ادامه مطلب
دوشنبه 30 اسفند 1395  - 6:26 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 413

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4333257
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث