به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

کسی فرهاد را گفتا: کزین سنگ

رها کن دست، گفتش با دل تنگ:

ز سنگ بیستون سر چون توان تافت؟

که شیرین را درین تلخی توان یافت

نظر می‌کن بنقش دوستان ژرف

ولیکن دور دار انگشت از حرف

چو اندر دوستی کار تو زرقست

نگویی: از تو تا دشمن چه فرقست؟

چه تلخی‌ها که مهجوران کشیدند!

ز شیرینان به جز تلخی ندیدند

گل بی‌خار ازین منزل، که بینی

که چیدست؟ ای برادر، تا تو چینی؟

مراد دل به انبازیست این جا

مپندار این چنین بازیست این جا

ادامه مطلب
سه شنبه 17 اسفند 1395  - 1:05 PM

دل از ما بر گرفتی، یاد می‌دار

جفا از سر گرفتی، یاد می‌دار

به دست من ندادی زلف و بامن

به مویی در گرفتی، یاد می‌دار

چو دستم تنگ دیدی، چون دهانت

کسی دیگر گرفتی، یاد می‌دار

مرا درویش دیدی، رفتی از غم

رخم در زر گرفتی، یاد می‌دار

دل من ریش کردی، دیگری را

چو جان در بر گرفتی، یاد می دار

مرا چون حلقه بر در دیدی، اکنون

به ترک در گرفتی، یاد می‌دار

گرفتی دست یکسر دوستان را

مرا کمتر گرفتی، یاد می‌دار

چو دیدی در سر من سوز مهرت

ز کین خنجر گرفتی، یاد می‌دار

چو سر گردان بدیدی اوحدی را

زبانش بر گرفتی، یاد می‌دار

ادامه مطلب
سه شنبه 17 اسفند 1395  - 1:04 PM

همانا، دیگری داری، نگارا

که دور از خویش میداری تو ما را

تو، خود گیرم، که همچون آفتابی

چرا باید که روی از من بتابی؟

خیالم فاسد و حالم تباهست

بدین گونه سرشک من گواهست

مرا حالی چو زلفت پیچ در پیچ

خیالی چون دهانت هیچ بر هیچ

ترا همچون کمی پرسیم و زر دل

مرا چون کوه دایم سنگ بر دل

تنی دارم، که نفروشم به جانش

دلی چون سنگ خارا در میانش

مرا جورت بسی دل میخراشد

مبادا دشمنی بد گفته باشد

تو مهر دیگری در سینه داری

که با من بیگناه این کینه داری

از آنت نیست با من مهربانی

که با یار دگر همداستانی

روی با دشمن من باده نوشی

مرا بینی و بد مستی فروش

چو گویم: عاشقم، خود را به مستی

نهی، یعنی: نمیدانم که هستی

مرا بینی و خود گویی: ندیدم

بسی خواری که از جورت کشیدم

چو هستت دیگری، ما نیز باشیم

بهل، کز دور چوبی میتراشیم

چو در عشق تو نیکو خواه باشند

روا باشد، اگر پنجاه باشند

اگر صد کس بمیرد در بلا چیست؟

بدیشان میرسد، محنت ترا چیست؟

برانم من کزان عاشق نباشم

که کشتن نیز را لایق نباشم

نمی‌باید دل از ما بر گرفتن

هوای دیگری بر سر گرفتن

به کار آیم ترا، بوسی زیان کن

اگر باور نداری، امتحان کن

ببوس، ار دست یابم بر جمالت

سیاهی را فرو شویم ز خالت

نبودت پیش ازین دلدار دیگر

چو دیدی بهتر از من یار دیگر

ادامه مطلب
سه شنبه 17 اسفند 1395  - 1:04 PM

جوانی خار کن بر خار می‌خفت

کسی گل بر سرش کرد، آن جوان گفت

مرا تا خار دامن گیر گشتست

گل اندر خاطرم کمتر گذشتست

ز خاری هر که او پیوند بیند

همان بهتر که: گل دیگر نچیند

به تنهایی مرا خاری تمامست

وصال گل به انبازی حرامست

درین بستان گل رنگین چه جویی؟

که دارد حسن او داغ دو رویی

اگر خاری کند وقت ترا خوش

بر افشان دامن گل را به آتش

ز گل رویان تر دامن چه جویی؟

که بر هرکس بخندد از دو رویی

بتان بی‌وفا خود را پرستند

دلیران این چنین بتها شکستند

ادامه مطلب
سه شنبه 17 اسفند 1395  - 1:04 PM

برید دوست چون آورد نامه

درید آن عاشق از اندوه جامه

سلامی دید، دور از هر سلامت

حدیثی سر به سر جنگ و ملامت

بدانست از سواد نامهٔ دوست

فراغ خاطر خود کامهٔ دوست

به دل گفتا: بکن زین کار دندان

جفا بر خود مکن چندین که چندان

دل آن بی‌وفا در بند ما نیست

دگر بارش سر پیوند ما نیست

ادامه مطلب
سه شنبه 17 اسفند 1395  - 1:04 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 413

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4515123
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث