به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

چون فتنه شدم بر رخت، ای حور بهشتی

رفتی و مرا در غم خود زار بهشتی

با دست تو من پای فشارم به چه قوت؟

با روی تو من صبر نمایم به چه پشتی؟

بر خاک سر کوی تو یک روز بگریم

زان گونه که بیرون نتوان رفت به کشتی

دانم که: حسابی نبود روز قیامت

او را که بدین حال تو امروز بکشتی

پیش که توان برد خود این غصه؟ که پیشت

صد قصه نبشتم که جوابی ننبشتی

از خوی تو بس گل که به خونابه سرشتم

تا خود تو بدین خوی و نهاد از چه سرشتی؟

در خاطر خود جز تو خیالی نگذارد

آنرا که تو یکروز به خاطر بگذشتی

ای دل، که همی جویی ازین دام رهایی

آن روز که گفتیم چرا باز نگشتی؟

چون اوحدی از قامت او درد همی چین

کین میوهٔ آن شاخ بلندست که کشتی

ادامه مطلب
یک شنبه 15 اسفند 1395  - 7:08 PM

خواستم بوسی ز لعلت دست پیشم داشتی

قصد کردم کت ببوسم دست و هم نگذاشتی

بوی خون می‌آید از چاه زنخدانت، بلی

بوی خون آید که چندین دل درو انباشتی

هر زمانم شاخ اندوهی ز دل سر بر زند

خود نمیدانم چه بیخست این که در دل کاشتی

ریش گردانی دلم را وانگهی گویی: منال

درد دل با ناله باشد، پس چه می‌پنداشتی؟

گر پس از جنگ آشتی جویی، نگیری در کنار

تا هم آن دم نیز بی‌جنگی نباشد آشتی

نزد من آبیست، گفتی: خون مجروحان عشق

زان چنین در خاک میریزی که آب انگاشتی

دی طلب کردی که در پای تو ریزم جان خویش

زان طلب کردن سرم بر آسمان افراشتی

دفتر خاطر ز نقش دیگران شستم تمام

تا تو نقش خویش بر لوح دلم بنگاشتی

اوحدی در دوستی با آنکه جانب‌دار تست

جانب او را به قول دشمنان بگذاشتی

ادامه مطلب
یک شنبه 15 اسفند 1395  - 7:08 PM

بس ازین عمر سرسری که به تقلید زیستی

نظری کن به خویش تا ز کجایی و کیستی!

همه شب گفتگوی تو ده و باغ است و مال و زر

تو نگویی به خویشتن که: گرفتار چیستی؟

نه تو گفته‌ای: خدای را نشناسم به جز یکی؟

ز یکی لاف چون زنی؟ چو غلام دویستی!

برسیدند همرهان تو هر یک به منزلی

پی ایشان کجا روی؟ تو که در خفت و خیستی

تو اگر بیست مرده‌ای بتوان و دل و جگر

چو اجل حمله آورد، نگذارد بایستی

چو پی او روی بنه ز سر این خواجگی که تو

نرسی پیش او مگر به فقیری و نیستی

در توحیدش اوحدی به قفای وجود زد

تو به توحید چون رسی؟ که نه اوحدیستی

ادامه مطلب
یک شنبه 15 اسفند 1395  - 7:08 PM

ما را چو توانی که ز خود دور فرستی

این نیز توانی که بما نور فرستی

در وعدهٔ فردای تو این صبر که کردیم

ما را تو مبادا که بر حور فرستی

بی‌منت موسی سخنی چند ز دیدار

بنویس در آن لوح که از طور فرستی

هر نامه که از پیش تو آمد همه شد فاش

زیرا که تو با آن دف و طنبور فرستی

چون من نه به خود باشم و خاطر نه به سامان

رسوا شود آن نیز که مستور فرستی

سر جمله به تفصیل ندانی که بگویم

پیش من ار اوراد چو دستور فرستی

غیر از سخن وصل تو باید که نگوید

قاصد که به پیش من مهجور فرستی

با روی تو کو فرصت گفتار؟ مگر خود

پیغام و نشان خود از آن سور فرستی

زین گلخن و ویرانه برنجیم، نسیمی

وقتست کزان گلشن معمور فرستی

رنجور تو شد اوحدی، ای ماه چه باشد؟

گر شربت آن وصل به رنجور فرستی

ادامه مطلب
یک شنبه 15 اسفند 1395  - 7:08 PM

کدامین نقشبند این نقش بستی؟

همه یک دست و هر نقشی به دستی

به نور جان شدست این نقش ممتاز

و گرنه کی چنین در دل نشستی؟

گر این جان در بت سنگین بدیدی

عجب دارم خلیل ار بت شکستی

ورین معنی بتی را جمع بودی

کدامینمؤمناز بت باز رستی؟

بیا، تا هر دم از دستی بر آییم

مگر نقاش این آید به دستی

که گر پا بستهٔ این نقش گردیم

چه فرق ازمؤمنی تا بت‌پرستی؟

نهاد اندر لب شیرین این قوم

میی روشن، که هر جامی و مستی

پریشان کرد گرد روی ایشان

سر زلفی که هر تاری و شستی

مسلمان، اوحدی، آن روز بودی

که از دام چنین بتها برستی

ادامه مطلب
یک شنبه 15 اسفند 1395  - 7:08 PM

میی کو ترا میرهاند ز مستی

حلالت از آن می خرابی و مستی

بت تست نفس تو در کعبهٔ تن

خلیل خدایی، گر این بت شکستی

عروس جهان را وفایی نباشد

به آخر بدانی که: دل در که بستی؟

نبینی به خود غیر ازین صوت و صورت

چه گویم؟ زهی! غافل از خود که هستی

تو آنروز گفتم: به منزل نیایی

که همراه میرفت و خوش می‌نشستی

در این باغ کش میوه زهرست یکسر

چه تریاک بهتر ز کوتاه دستی؟

چو باد ار طلب میکنی سرفرازی

منه دل برین خاک و بگذر، که رستی

خدای تو آن چیز مخصوص باشد

خدا را گر از بهر چیزیی پرستی

بلندی که میجویی آنروز یابی

که چون اوحدی رخ بپیچی ز پستی

ادامه مطلب
یک شنبه 15 اسفند 1395  - 7:08 PM

ای برون از بلندی و پستی

جز تو کس را نمی‌رسد هستی

عقل در وادی محبت تو

ره غلط می‌کند ز سرمستی

تا سر جمله‌ها شود نامت

خویشتن را به جمله بر بستی

حلقه‌ای نیست خالی از ذکرت

گر چه در هیچ حلقه ننشستی

بودن ما جدا نبود از تو

با تو بودیم تا تو بودستی

بر سر چار سوی رغبت خویش

نخریدی دلی، که نشکستی

اوحدی، گر وصال او خواهی

ببر از خویشتن، که پیوستی

ادامه مطلب
یک شنبه 15 اسفند 1395  - 7:08 PM

دلم از چشم مستش زار و پردم چشمش از مستی

چه جای پنجه کردن بود ما را با چنان دستی؟

به جان در غیرتم از دل، که پیش اوست پیوسته

گرین غیرت بدیدی او بغیر ما نپیوستی

ز زخم چشم مستش گر بنالیدم روا باشد

که سختست این چنین تیری و آنگه از چنان شستی!

گر آن گلچهره را در دل نشان دوستی بودی

دل این خستگان هر دم به خار غم چرا خستی؟

به غیر از درددل چیزی ندیدم در فراق او

حکایت غیر ازین بودی مرا گر غیرتی هستی

ملامت گر ندید او را، از آن فریاد میدارد

اگر دیدی، نپندارم که از دامش برون جستی

نه یک دلبستگی دارد بدان زلف اوحدی، کو را

اگر پنجاه دل بودی به جان در زلف او بستی

ادامه مطلب
یک شنبه 15 اسفند 1395  - 7:08 PM

دانه‌ای بر روی دام انداختی

مرغ آدم را ز بام انداختی

تا شود سجاده و تسبیح رد

جرعه‌ای در کاس و جام انداختی

هر کرا خون خواستی کردن حلال

خرقهٔ او بر حرام انداختی

چون سزای سوختن دیدی مرا

در چنین سودای خام انداختی

بیدلان را چون ندیدی مرد وصل

در کف پیک و پیام انداختی

یک سخن ناگفته، ما را چون سخن

در زبان خاص و عام انداختی

دیگران را بار دادی چون کلیم

اوحدی را در کلام انداختی

ادامه مطلب
یک شنبه 15 اسفند 1395  - 7:08 PM

او را که در سماع سخن نیست حالتی

فریاد و رقص او نبود جز ضلالتی

چون ذره آنکه رقص کند در رهش ز عشق

روشن چو آفتاب بیابد ولایتی

هر کس که او نه از سر دردی زند نفس

لازم شود بهر نفس او را خجالتی

آشوب رقص و شور و شر و های و هوی او

دیوانگیست این همه بی‌وجه حالتی

بر مدعی ببند در خانقاه عشق

تا در میان جمع نیارد ثقالتی

آنرا که پای رفتن و دست وصول نیست

بهتر ز سوز سینه نباشد رسالتی

مشغول ذکر دوست به معنی عجب مدار

کورا ز شور و مشغله بینی ملامتی

چون راه سر مرد به معنی گشاده گشت

از پر یشه‌ای بکند ساز و آلتی

اندر جهان حوالت هر کس به جانبیست

ما را به جانب تو زهی خوش حوالتی!

جانا، دلم به آتش دوری بسوختی

آه! ار به وصل خود نکنی استمالتی

چون اوحدی به جان سخن کی رسد کسی؟

تا از کتاب دل بنخواند مقالتی

ادامه مطلب
یک شنبه 15 اسفند 1395  - 7:08 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 413

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4452965
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث