به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

تیغ برکش که تا ز سر برهیم

تیر بگشای کز نظر برهیم

آشکارا مکش که تا باری

هم ز سر هم، ز درد سر برهیم

خشم کن تا بمیرم اندر حال

از تو وز خویشتن دگر برهیم

آخرم جرعه ای ببخش از لب

تا ازین عقل حیله گر برهیم

گفتیم «خوش بزی و عشق مباز»

زنده از دست تو اگر برهیم

وه که شب در میان کنم نروم

از تو روزی که، ای پسر، برهیم

غم خسرو بگویمت که اگر

از رفیقان بی هنر برهیم

ادامه مطلب
دوشنبه 30 اسفند 1395  - 2:00 AM

گل دل تازه گردد از دم خم

دل گل زنده گردد از نم خم

روح پاکت است چشم عیسی جام

و اشک لعل است خون مریم خم

تا شوی محرم حریم حرم

غوطه ای خور به آب زمزم خم

در شبستان می پرستان کش

شاهد جام را ز طارم خم

خیز تا صبحدم فرو شوییم

گل رویین قدح به شبنم خم

داد عیش از ربیع بستانم

به طلوع مه محرم خم

جان خسرو مگر به وقت صبوح

همچو ساغر برآمد از غم خم

ادامه مطلب
دوشنبه 30 اسفند 1395  - 2:00 AM

جان من از غمت چنان شده ام

که ز غمخوارگی به جان شده ام

غم جان بود پیش از این و کنون

بکشم خویش را، بر آن شده ام

تا تو مهمان من شوی، خود را

از اجل یک شبی ضمان شده ام

پندت، ای نیک خواه، می شنوم

من که خود پند مردمان شده ام

کوه دردم ترا، گنه چه کنم

که اگر بر دلت گران شده ام

گر سگان تو التفات کنند

دور از آن روی استخوان شده ام

خوار منگر که خسروم آخر

که غلام تو رایگان شده ام

ادامه مطلب
دوشنبه 30 اسفند 1395  - 2:00 AM

 

گر در وصل را گشاد دهیم

دیده را مژده مراد دهیم

پا نهادی به خاک و دل دادیم

جان همت هم بر آن نهاد دهیم

دی برفتی و خواستم جان را

که نویدی براوفتاد دهیم

وعده کردی، وفا نفرمودی

ور فراموش گشت، یاد دهیم

صبر را گر عنان به دست آریم

اشک را یک دم ایستاد دهیم

ادامه مطلب
دوشنبه 30 اسفند 1395  - 2:00 AM

هر شب از شوق جامه پاره کنم

عاشق عاشقم، چه چاره کنم

گر برآید مه از گریبانش

دامن از گریه پر ستاره کنم

از درونم برون نخواهد رفت

گر چه صد جای سینه پاره کنم

خون شد این دل، نگر ز بهر جفات

دل دیگر ز سنگ خاره کنم

جرعه ای گر بیابم از لب تو

صوفیان را شراب خواره کنم

چند گویی که صبر کن در هجر

گر توانم هزار باره کنم

من همی میرم و تو آب حیات

چون توانم ز تو کناره کنم

تو کنی جور بر دل خسرو

من چو بیگانگان نظاره کنم

ادامه مطلب
دوشنبه 30 اسفند 1395  - 2:00 AM

چون شکر زان دو لعل تر بکنم

دل نخواهم که از شکر بکنم

لب تو آب زندگانی را

ترعه خون شود، اگر بکنم

تا بسوزم در آتش غم تو

گوشه ای هر دم از جگر بکنم

گر نباشد امید دیدن تو

دیده خویش را ز سر بکنم

پیش رویت در آتش اندازم

گل که از باغ تازه تر بکنم

نکنم دل ز مهرت، ار هر شب

جان ز عشق تو تا سحر بکنم

بر مکن چشم مردمی از من

که نیارم ز تو نظر بکنم

جان کند خسرو از لبت هر دم

خنده ای زن که بیشتر بکنم

ادامه مطلب
دوشنبه 30 اسفند 1395  - 2:00 AM

 

غم کشی چند یار خویش کنم

گریه بر روزگار خویش کنم

با دل خویش درد خود گویم

مویه بر سو کوار خویش کنم

می رود چون ز خون دل رقمی

بر درت یادگار خویش کنم

مرغ دامیم کو رخت که دمی

ناله در نوبهار خویش کنم؟

دل نی و جان نی، پیش تو چه کنم؟

که تو را شرمسار خویش کنم

چون به جز غم کسی نه محرم ماست

غم خود غمگسار خویش کنم

یار باید به وقت خوردن غم

خسرو خسته یار خویش کنم

ادامه مطلب
دوشنبه 30 اسفند 1395  - 2:00 AM

 

خیز تا باده در پیاله کنیم

گل درون قدح چو لاله کنیم

با می جان فزا و نغمه چنگ

تا به کی خون خوریم وناله کنیم

هر دم از دیده قدح پیمای

باده لعل در پیاله کنیم

با گل و لاله همچو بلبل مست

وصف آن عنبرین کلاله کنیم

شادخواران چو باده پیمایند

دفع غم راست بر حواله کنیم

وز شگرفان چارده ساله

طلب عمر شصت ساله کنیم

وز بخار شراب آتش فام

ورق چهره پر ز ژاله کنیم

همچو خسرو به نام می خواران

ملک دیوان به خون قباله کنیم

ادامه مطلب
دوشنبه 30 اسفند 1395  - 2:00 AM

ما در این شهر پای بند توایم

عاشق قامت بلند توایم

مرده آن دهان چون پسته

کشته آن لب چو قند توایم

می دوانی و می کشی ما را

چون بدیدی که در کمند توایم

ای جفا بر دلم پسندیده

دوستی بود، ار سپند توایم

گو رفیقان، سفر کنید که ما

نتوانیم، پای بند توایم

گذری می کن، ار طبیب منی

آتش می نه، ار سپند توایم

باز پرسی تو حال خسرو را

تا چه غایت نیازمند توایم

ادامه مطلب
دوشنبه 30 اسفند 1395  - 2:00 AM

 

ما که در راه غم قدم زده ایم

بر خط عافیت رقم زده ایم

تا به طوفان عشق غرقه شدیم

بر سر نه فلک قدم زده ایم

قدمی کو به راه عشق شتافت

دیده بر راه آن قدم زده ایم

چون که اندر وجود نیست ثبات

دست در نامه عدم زده ایم

آستین بر زد آب دیده به رقص

بس که در سینه ساز غم زده ایم

از سر نیستی چو سلطانی

هستی هر دو کون کم زده ایم

ادامه مطلب
دوشنبه 30 اسفند 1395  - 2:00 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 413

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4335315
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث