به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

رسته بودم مه من چندگه از زاری دل

از نمکدان تو شد تازه جگر خواری دل

تو همی آیی و صد غارت جان از هر سو

در چنین فتنه کجا صبر کند یاری دل؟

هر کسی با دل آزاد ازین شهر گذشت

من گرفتار بماندم به گرفتاری دل

دل گنه کرد که عاشق شد و نزد خوبان

نشود عفو همه عمر گنه کاری دل

وقتی افگن نظری جانب من، ای خورشید

که سیه روی بماندم ز شب تاری دل

وقت آن است که دستی دهی، ای دوست، به لطف

که فرو رفتم در گل ز گرانباری دل

عشقت افگند میان من و دل بیزاری

بر رخ از خون نگر، اینک خط بیزاری دل

می شود زلف تو ز آسیب نسیمی درهم

بس که بیتاب شد از زحمت بسیاری دل

عشق گویند که کار دل بیدار بود

بهره ام خواب اجل بود ز بیداری دل

پند گویا، هم ازین گونه خرابم بگذار

که نمی آید ازین خسرو معماری دل

ادامه مطلب
شنبه 28 اسفند 1395  - 7:45 PM

 

ای فرق تا به پای همه آرزوی دل

آب حیات رانده خیالت به جوی دل

دل بستمت به زلف ندانستم این قدر

کز وی چنین دراز شود گفتگوی دل

عمری به گرد کوی تو گشتم چوبیدلان

نی دل به دستم آمد و نی آرزوی دل

در خون دل خوردم، نکنم جز دعای تو

زیرا که من به سوی توام، نی به سوی دل

چندین که دل جفای ترا شکر می کند

شرمنده هم نمی شوی آخر ز روی دل

یک موی از سر تو مبادا که بگسلد

آویختی، اگر چه به هر تار موی دل

خسرو حدیث درد تو، باری کجا کند؟

زیرا که نیست در تن افسرده بوی دل

ادامه مطلب
شنبه 28 اسفند 1395  - 7:45 PM

می رود یار و مرا آزار می ماند به دل

وای مسکینی کش آن رفتار می ماند به دل

زیستن دشوار می بینم که از غمزه مرا

اندک اندک هر زمان آزار می ماند به دل

پند می گویی، ولی معذور داری دوست، زانک

دل پریشان دارم و دشوار می ماند به دل

گر شود، جانا، دلم زیر و زبر بر حق بود

زانکه زلف تو نه بر هنجار می ماند به دل

وه که جانم بر لب آمد، چند بیخوابی کشم

کاندکش می بینم و بسیار می ماند به دل

گر نخواهی کشتنم غمزه زنان زین سو میا

کان مژه هر شب مرا چون خار می ماند به دل

این هم از بخت است کت در دل نباید گفت من

ورنه از خسرو همین گفتار می ماند به دل

ادامه مطلب
شنبه 28 اسفند 1395  - 7:45 PM

من مسکین چه کنم، پیش که گویم غم دل؟

که ز عشق تو به جز غصه ندارم حاصل

ای صبا، حال دل من بر دلدار مگوی

که جهانی ز غم عشق تو لایعقل

غافل از یاد تو یک لحظه نیم تا دانی

زینهار از من دلخسته نباشی غافل

طمع دانه کند مرغ که در دام افتد

ورنه در دام غم و غصه نیفتد عاقل

خلق را میل به حوران بهشتی باشد

چه کنم، نیست مرا جز به تو خاطر مایل

به وصال تو بس امید وفا بود مرا

آه کاندیشه غلط بود و تصور باطل

به قیامت برد از عشق تو حسرت خسرو

که به تشریف وصال تو نگردد واصل

ادامه مطلب
شنبه 28 اسفند 1395  - 7:45 PM

خیز که جلوه می کند چهره دلگشای گل

عالم بیخودی خوش است خاصه که در هوای گل

نافه گشای بوستان سکه به نام گل زده

خطبه بلبلان همه نیست مگر ثنای گل

تاج مرصع آورد شاخ ز هر شکوفه ای

تحت زمردین زند بخت به زیر پای گل

ابر دو اسبه می رود بهر نظاره چمن

سرو پیاده می شود پیش در سرای گل

حیف بود که ماه و گل خوانمت از سر هوس

ای تو به از هزار مه چند بود بقای گل

مستی ما به بوی تو بهر خدا چه جای می

شادی من به روی تو، بی تو جهان چه جای گل

ادامه مطلب
شنبه 28 اسفند 1395  - 7:45 PM

ترک من رفتم ز کویت گر ز من گشتی ملول

خیر بادت می کنم یک سجده فردا قبول

زور و زر باشند اسباب وصال، اما مرا

نیست چیزی غیر زاری در تمنای وصول

بس که چشمم سیل خون می بارد از هجران تو

کاروان در ره نمی یابد ز گل جای نزول

دمبدم از خون دل با تونویسم نامه، لیک

جز نسیم صبحدم دیگر نمی یابم رسول

در حریم کعبه روحانیان، یعنی که دل

جز خیال دوست کس را نیست امکان نزول

تا بخواند آیت عشق از خط مشکین بار

رفت از یادم روایات فروغ بی اصول

عاقلان گر غافلند از حال خسرو، عیب نیست

از مجانین کی خبر دارند ارباب عقول؟

ادامه مطلب
شنبه 28 اسفند 1395  - 7:45 PM

مسلمانان برفت از دست من دل

چو دیدم آنچنان شکل و شمایل

جهانی را بدین شکل و شمایل

همی بینم چو خود امروز مایل

زهی صانع خدا کز لطف بنگاشت

از این سان صورتی از آب و از گل

نباشد چون جمالت مجلس افروز

اگر خورشسید بنشیند به محفل

دلم منزل به زلفت کرد، گویی

نخواهد رفت ازین فرخنده منزل

تنم کز خاک گردد نقش مهرت

ز نعش جان نخواهد گشت زایل

ملامت می کنند اصحاب ما را

ز درد ما مگر هستند غافل

ندارم طاقت درد فراقت

فراق دوستان کاری ست مشکل

درین ره، خسروا، دیوانه می باش

نمی باید شنیدن پند عاقل

ادامه مطلب
شنبه 28 اسفند 1395  - 7:39 PM

نگارا، صحبت از اغیار بگسل

گل خندان من، از خار بگسل

نخست از بند جان پیوند بگشای

پس آنگه دوستی از یار بگسل

ندانم تا که گفت آن بی وفا را

که مهر از دوستان یک بار بگسل

بزن مطرب ز رحمت راه عشاق

رگ جان و دل افگار بگسل

اگر سوده شود ز ابریشم چنگ

گلیم صوفیان را تار بگسل

چرا مینالی، ای بلبل، چنین زار

نمی گفتم از آن گلزار بگسل

درون بتخانه و بیرون مناجات

مسلمان شو، دلا، زنار بگسل

کمند عشق را نتوان گسستن

برو سر رشته پندار بگسل

نیابی داد خوبان، خسرو، از کس

بزن دست و عنان یار بگسل

ادامه مطلب
شنبه 28 اسفند 1395  - 7:39 PM

زهی زلفت شکسته نرخ سنبل

گلستان رخت خندیده بر گل

رسانده خط یاقوت تو ریحان

کشیده خط به کافور تو سنبل

عروسی را که او صاحب جمال است

چو دریابد، گرش نبود تحمل

چو ریش خستگان را مرهم از تست

مکن در کار مسکینان تغافل

اگر گل را نباشد برگ و پیوند

چه سود از ناله شبگیر بلبل؟

به جانت کانکه بر جان دارم از غم

نباشد کوه سنگین را تحمل

چو از زلفش بدین روز اوفتادم

تو نیز، ای شب، مکن بر من تطاول

خوشا آن بزم روحانی که هر دم

کند مستی به پاداش تعقل

بزن مطرب که مستان صبوحی

از آن مستند و خسرو از تامل

ادامه مطلب
شنبه 28 اسفند 1395  - 7:39 PM

خهی در هر نظر چون خویش مقبول

چو من صد بیش در کوی تو مقتول

کنم اندر جمالت عقل و دانش

چو بیند مصلحت در خویش معزول

خوی حسنی که از رویت چکیده

بشسته دفتر معقول و منقول

گریزان کژکژ از بالای تو سرو

نگردد عرض بیش از قامت طول

تو، ای دانا که عاشق را دهی پند

مکن دل در غم بیهوده مشغول

بسی دیدم فلاطون و ارسطو

شده در عاشقی مجنون و بهلول

فرو خوان قصه شیرین و خسرو

که زو لیلی و مجنون هست مسجول

ادامه مطلب
شنبه 28 اسفند 1395  - 7:39 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 413

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4355721
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث