به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

بر جان من شکسته دل باز

کردی تو شراب خوردن آغاز

جانا، مخور این قدح که مستی

لب را بزن و به من بده باز

شد نوبت شربت پسینم

جرعه به پیاله من انداز

ما را غم تو ز خلق ببرید

در صحبت دوستان دمساز

پرسی که چگونه ای، چه گویم؟

کز مرده برون نیاید آواز

گویند مرا، برو از ین کوی

دل گم کردم، کجا روم باز؟

خوش نیست سرود خسروان را

مطرب مست است و چنگ ناساز

ادامه مطلب
شنبه 28 اسفند 1395  - 6:45 PM

مبتلا شد چون دل مسکین به زلف یار باز

جان سلامت کی توان بردن ازان طرار باز؟

دل به ابروی بتان دارد چو اقرار درست

می کند از مومنی تصدیق آن اقرار باز

سرو بستان در چمن چون دید رفتار ترا

از خجالت خشک بر جا ماند از رفتار باز

هیچ غمخواری ندارم در غم عشق تو من

هم مگر لطف تو گردد بنده را غمخوار باز

چاره بیچارگان چون در لب شیرین تست

دامنت خواهم گرفت، ای صنم، ناچار باز

چند گه پر کار چرخ ار کرد از هم مان جدا

عاقبت با هم رسانید آن سر پرگار باز

بر جمالت دل نه اکنون عاشق است، ای جان من

مهر تو در سینه دارم مدمت بسیار باز

گر هوای وصل آن مه داری، ای خسرو، به جان

چشم غیرت را بدوز از دیدن اغیار باز

ادامه مطلب
شنبه 28 اسفند 1395  - 6:45 PM

در فراقش رود خون از دیده می بارم هنوز

وان زدلگرمی نگوید ترک آزارم هنوز

سالها تا گلبن مقصود در می پرورم

ز آب چشمم بر نمی آید گل از خارم هنوز

گر چه بر باد هوس شد خرمن امید من

تخم مهرش در میان جان همی کارم هنوز

گر چه پر داغ است جان من ز هجر آن نگار

داغ مهرش بر جیبن دوستی دارم هنوز

دلبر از کوی محبت پا اگر بیرون نهاد

من به دست ناامیدی سرنمی خارم هنوز

زاری و افغان من بی او گذشت از نه فلک

وان نگار آگه نگشت از ناله زارم هنوز

گر چه جان خسرو از مهر رخش از دست رفت

تخم عشقش در زمین دل همی کارم هنوز

ادامه مطلب
شنبه 28 اسفند 1395  - 6:45 PM

ز من چو دل ربودی رفت جان نیز

که در دل داشت شوقت این و آن نیز

ز یاقوت لبت ما را طمعهاست

کز او زنده ست جان و هم روان نیز

رقیبت را مده دشنام ازان لب

که دل را سخت می آید، روان نیز

سر پا بوس تو تنها نه دل راست

که مشتاق است جان ناتوان نیز

دلی بودم، شد آن پابند زلفت

نمی یابم ازو نام و نشان نیز

تعالی الله چه تنگ است آن دهانت؟

که فکر آنجا نمی گنجد، گمان نیز

غمت، خسرو چه گوید آشکارا

که نتوان گفت راز تو نهان نیز

ادامه مطلب
شنبه 28 اسفند 1395  - 6:45 PM

گشادی چشم خواب آلود را باز

در فتنه به عالم کرده ای باز

به دور ماه رویت زلف شبرو

پریشان کاری اکنون کرد آغاز

خط سبزت، اگر نه خضر وقت است

چرا شد با لب جان بخش دمساز؟

به بستان گر روی، در سجده آید

به پیش قامتت سرو سرافراز

ربودی دل ز من، وانگه سپردی

به دست طره دلدوز غماز

چه جای جان که بر دل می زند تیر؟

چو گردد ترک چشمت ناوک انداز

اگر ندهی به عمری کام خسرو

روا باشد، به غیر او مپرداز

ادامه مطلب
شنبه 28 اسفند 1395  - 6:45 PM

ای سرم را به خاک پات نیاز

عاشقی را ز سر کنم آغاز

جان ز نازت نمی شکیبد و نیست

چاره ای چون برآمده ست نیاز

گفتی، از من نهاد مکن رازت

کسی شنیدی که من نگفتم راز؟

یادم آید ز زلف او، ای دل

بازگویی به ما شب است دراز

گوشه می گیرم از کمان تو، لیک

می زند غمزه تو تیرم باز

یک دم، ای بخت، باز روشن کن

چشم محمود را به پای ایاز

خسرو، آواز خوب دارد دوست

کیست کاو نیست عاشق آواز؟

ادامه مطلب
شنبه 28 اسفند 1395  - 6:45 PM

فزون شد عشق جانان روز تا روز

کجا زین پس شب ما و کجا روز

ز بیهوشی ندانم روز و شب را

شبم گویی یکی گشته ست با روز

دل است این، هیچ پیدا نیست، با خون

شب است این، هیچ پیدا نیست، یا روز؟

چه خفتی؟ خیز، ای مرغ سحر خیز

ترا روزی همی باید، مرا روز

مگو، جانا، که روزی بر تو آیم

ندارد چون شب اندوه ما روز

تو خوش خفته به خواب ناز تا صبح

مرا بیدار باید بود تا روز

چه عیش است این که خسرو را به هجرت

شود هر شب به زاری و دعا روز

ادامه مطلب
شنبه 28 اسفند 1395  - 6:45 PM

سپیده دم که گهربار بر در گلزار

شود به جلوه گل اندر نگار خانه یار

عجب نباشد، اگر از نسیم روح افزای

دم حیات زند نقش خامه بر دیوار

چه عشقهای کهن را که نو کند از سر؟

چو عندلیب برآرد ز شوق ناله زار

گهر فروش شود روی نیکوان ز عرق

گهی که گرم شود آفتاب را بازار

خوش آن کرشمه و نازی که می کند نرگس

چو چشم ساقی رعنا میان خواب و خمار

میان لاله و گل بین صبا ز نغمه مرغ

که رقص می کند از بی خودی بر آتش خار

شده ست صحن گلستان ز ارغوان و سمن

چو آستان شه از روی خسروان دیار

ادامه مطلب
شنبه 28 اسفند 1395  - 6:45 PM

 

آراست همه عرصه آفاق به زیور

در برج شرف آمدن شمس منور

بیرون زده گلهای رخ ساده جوانان

کایند به نظاره شهزاده کشور

بر سبزه گل لعل تو دانی چه چکیده ست؟

بر سینه طاوس مگر خون کبوتر

خونابه چکانید ز چشم تر عشاق

بلبل که کشیده زنوار زهره ز اختر

بر لاله تر کوفت صبا پای بر آتش

با مطرب و با مرغ چمن شد چو نواگر

غنچه ست دهن گرد گرفته ز پی آنک

بوسد کف پاهای نگاران سمن بر

آن طرفه بهاری که زمین پر گل و زر شد

زان ره که در آمد علم خان مظفر

شهزاده خضر خان که به تایید الهی

خضری ست پدید آمده از صلب سکندر

نبود عجب، ار محو کند حکم فنا را

آثار چنین عمر که خضری ست مصور

مدح تو ز خسرو به فلک رفت و عطارد

بر تخته خورشید نگر می کند از بر

ادامه مطلب
شنبه 28 اسفند 1395  - 6:45 PM

منم به خانه، تن اینجا و جان به جای دگر

به دل تویی وسخن بر زبان به جای دگر

به بوستان روم از غم، ولی چه سود که هست

دلم به جای دگر، بوستان به جای دگر

کجا به کوی تو ماند نسیم باغ بهشت

زمینست جای دگر، آسمان به جای دگر

چو جان دهم نرود دل به کویت، ار چه برند

سگان کوی تو هر استخوان به جای دگر

نشان ز کوی تو پرسند و من ز بس غیرت

تو جای دیگر و گویم نشان به جای دگر

مگو که یار دگر کن، اگر بینم

نظافتی که تو داری همان به جای دگر

بگو، چگونه توان گفت زنده خسرو را

که او به جای دگر ماند و جان به جای دگر

ادامه مطلب
شنبه 28 اسفند 1395  - 6:45 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 413

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4356796
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث