به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

سپند خال لبت آتشین عذارانند

به خون تپیده لعل تو تاجدارانند

اگر چه سبعه سیاره گردشی دارند

نظر به شعله خوی تو نی سوارنند

نوشته است به روی بتان به خط غبار

که آفتاب رخان صیدخاکسارانند

حریم خلد برین جای شمع ماتم نیست

مرو گرفته به بزمی که میگسارانند

کراست زهره که برحرف او نهدانگشت

که زیر مشق خطش آتشین عذارانند

نظر به خط و رخ یار کن که پنداری

در آفتاب قیامت گناهکارانند

جواب آن غزل حافظ است این صائب

که مستحق کرامت گناهکارانند

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 8:06 PM

مرا همیشه دل از وصل یار می شکند

سبوی من به لب جویبار می شکند

چه نسبت است به فرهاد جان سخت مرا

که درد من کمر کوهسار می شکند

مده میان بلا را درین محیط از دست

که چون سفینه رود بر کنار می شکند

به وعده گل بی خار او مرو از راه

که خار در جگر انتظار می کشند

چو بید قامت من شد دوتا ز بی ثمری

اگر ز جوش ثمر شاخسار می شکند

به دور خط لب لعل تو شد خراباتی

چه توبه ها که به فصل بهار می شکند

نمی خرند متاعی که نشکنند او را

نیم غمین که مرا روزگار می شکند

ز ترکتاز فلک ایمنند تیره دلان

که زنگی آینه بی غبار می شکنند

چنان ز گردش آن چشم سرخوشم صائب

که از مشاهده من خمار می شکند

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 8:06 PM

ترانه های جهان گرچه مختلف رنگند

تو چون ز پرده برآیی همه یک آهنگند

در آفتاب قیامت چه رویها سازند

جماعتی که چو گل پای تا به سر رنگند

به داغ چاره دیوانگان عشق مکن

که این پلنگ وشان با ستاره در جنگند

چو آب مردم روشندل از تنک رویی

به جام وشیشه وسنگ وسفال یکرنگند

سپهر کوزه سربسته ای است در خم او

ازان شراب که مستان عشق گلرنگند

مپرس سوختگان را ز سختی ایام

که آرمیده چو تخم شراره در سنگند

از آن گروه طلب چون شکر حلاوت عیش

که در شکنجه ایام از دل تنگند

مبین به دست نگارین نازک اندامان

که در فشردن دل سخت آهنین چگند

کدام آینه صائب مرا تواند دید

کز آب گوهر من نه سپهر در زنگند

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 8:06 PM

ز دل نگشت مرا آه سینه تاب بلند

نشد ز سوختگی دود ازین کباب بلند

اگر چه خانه دل را به آب گریه رساند

نشد غباری ازین خانه خراب بلند

تو سنگدل ندهی داد داد خواهان را

وگرنه کوه صدا را دهد جواب بلند

حجاب مانع آوازه است خوبان را

صدا نمی شود از سیر آفتاب بلند

ز پیچ وتاب به پابوس یار زلف رسید

اگر چه رشته نگردد ز پیچ وتاب بلند

چو ماه نو به نگاهی ز دور خرسندم

که کوته است مرا دست وآن رکاب بلند

به باد زودرودسرهواپرستان را

که یک دم است کله گوشه حباب بلند

کنند چون دل خودبلبلان ز ناله تهی

به گلشنی که نگردد صدای آن بلند

خزف گهر نشود از قبول بی بصران

نمی شودسخن پست از انتخاب بلند

به آه گرد کدورت نخیزد از دلها

خط غبار نمی گردد از کتاب بلند

کند چو تاک به نخل بلند دست انداز

دماغ هر که شداز نشأه شراب بلند

مده به خلوت خاطر ره خطا صائب

که نام گردد از اندیشه صواب بلند

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 8:06 PM

سزد که خرده جان را کند نثار سپند

که یافت راه سخن در حریم یار سپند

سرشک گرم که گوهر فروز این دریاست

که مجمرست صدف در شاهوار سپند

ز آتشین رخ او بزم آب ورنگی یافت

که شد چو دانه یاقوت آبدار سپند

چنین که عشق مرا بیقرار ساخته است

ز آرمیده دلان است ازین قرار سپند

مدار دست ز بیطاقتی که می گردد

به دوش شعله ز بیطاقتی سوار سپند

فروغ حسن نفس سرمه می کند در کام

چه دل تهی کند از ناله پیش یار سپند

به عیش خلوت خاص تو چشم بی مرساد

که پایکوبان ز آتش کند گذار سپند

قیامت است در آن انجمن که عارض او

ز می فروزد و ریزد ستاره وار سپند

توان به بال رمیدن گذشت از عالم

که جسته جسته ز آتش کند گذار سپند

چه شد که ظاهر اهل دل آرمیده بود

که مجمرست زمین گیر وبیقرار سپند

چنان ز دایره روی یار حیران شد

که همچو مرکز گردید پایدار سپند

نوای سوختگان کوه را به رقص آرد

بنای صبر مرا کرد تارومار سپند

ز حسن طبع رهی باد دیده بد دور

که دشت مجمره گردید وکوهسار سپند

به اضطراب دل ما نمی رسد صائب

اگر چه هست به بیطاقتی سوار سپند

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 8:06 PM

خوشا کسی که به دامان خود قدم شکند

تمام دست شود خویش را بهم شکند

به شیشه خانه دلهای ما جه خواهد کرد

بتی که بال و پر طایر حرم شکند

مدار دست ز دامان آه روز مصاف

که قلب دشمن خونخوار این علم شکند

همیشه خنده کبک است در دهان کسی

که پای خویش به دامان کوه بهم شکند

نیم ز اهل شکایت ولیک می ترسم

که زور باده سبوی مرا بهم شکند

کمال مردی ومردانگی است خودشکنی

ببوس دست کسی را که این صنم شکند

مدار نامه توقع ازان شکسته دلی

که در نوشتن یک حرف صد قلم شکند

به خاکساری ما می برند شاهان رشک

که دیده است سفالی که جام جم شکند

شکست جوهر صاحبدلان نسازد کم

به پشت کار کند تیغ را چو دم شکند

کجاست سالک از خود گذشته ای صائب

که دامنی به میان در ره عدم شکند

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 8:06 PM

کسی برون سرازین بحربیکرانه کند

که سربه اره پشت نهنگ شانه

زمانه روی گل سرخ را بر آتش داشت

سزای آن که شکرخند بیغمانه کند

ز جوش گل نفس غنچه پردگی شده است

چگونه مرغ درین گلشن آشیانه کند

شکر به چاشنی زهر عادتی نرسد

زمانه ساز چه اندیشه از زمانه کند

شدم مقیم به دشت جنون چه دانستم

که موج ریگ روان کار تازیانه مند

به نخل خامه صائب شکستگی مرساد

که اختراع غزلهای عاشقانه کند

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 8:06 PM

سپهر نیک وبد از یکدگر جدا نکند

تمیز گندم و جواز هم آسیا نکند

ز آه وناله افتادگان ملاحظه کن

که تیر مردم بی دست وپا خطا نکند

به لقمه دشمن خونخوار مهربان نشود

به استخوان سگ دیوانه اکتفا نکند

مرا به سیل سبکسیر رشک می آید

که تا محیط اقامت به هیچ جا نکند

ازان ز دیده وران سرفراز شد نرگس

که چشم دارد و ره قطع بی عصا نکند

ز آبروچه گهرها که در گره بندد

دهان بسته صدف گر به ابرو وا نکند

به هیچ بستر نرمی نمی نهم پهلو

که نی به ناخن من یاد بوریا نکند

چها نمی کشم از پاک طینتی صائب

خوش آن که آینه خویش را جلا نکند

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 8:06 PM

سخن طراز چرا مهر برزبان نکند

نمی شودکه قلم از سخن زیان نکند

سفر به از سفر بیخودی نمی باشد

به مصرهر که ز کنعان رودزیان نکند

کسی که در خم زلفی سبی بسر نبرد

چوصبح از ته دل خنده بر جهان نکند

برای تیر حوادث نشانه می خواهد

مرا سپهر عبث مشت استخوان نکند

کناره گرد دیار محبت است آن کس

که در میان بلا یاد دوستان نکند

خراب همت آن رند خانه پردازم

که بهر ملک زمین روبه آسمان نکند

ز خون صید جهان لاله زار می بیند

دو چشم شوخ توچون تکیه بر کمان نکند

به گوش غنچه ندانم چه گفته ای صائب

که هیچ گوش نصیحت به باغبان نکند

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 8:06 PM

دماغ سوختگان را شراب تازه کند

زمین تشنه جگر را سحاب تازه کند

ستاره سوختگان باغ دلگشای همند

که مغز سوخته بوی کباب تازه کند

اگر بهار کند سبز تخم سوخته را

دماغ خشک مرا هم شراب تازه کند

ازان خموش نگردد چراغ در شب تار

که داغ روشنی آفتاب تازه کند

ز یادگار شود زخم ماتمی ناسور

که داغ رفتن گل را گلاب تازه کند

نقاب تشنه دیدار را کند بیتاب

که داغ تشنه لبان را سراب تازه کند

نسوخته است ز سودای او چنان صائب

که مغز خشک مرا ماهتاب تازه کن

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 8:06 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 394

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4287737
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث