به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

بجز چشمش که چشم از دیدن من از حیا بندد

کدامین آشنا دیدی که در بر آشنا بندد؟

نبندد دسته گل در گلستانها کمر دیگر

میان خویش را چون تنگ آن گلگون قبا بندد

به بیداری نمی آید زشوخی بر زمین پایش

مگر مشاطه در خواب آن پریرورا حنا بندد

به روی تازه چون گل تازه رو داریم گلشن را

نمی بندد کمر هر کس کمر در خون ما بندد

لباس فقر بر خاکی نهادان زود می چسبد

که آسان بر زمین نرم نقش بوریا بندد

زخواری و مذلت نیست پرواکامجویان را

که چندین عیب بر خود از طمعکاری گدا بندد

دهان خود زحرف نیک و بد می بایدش بستن

به خود هر کس که می خواهد دهان خلق را بندد

به زودی زان نمی گردد مزلف ساده روی من

که حیرت سبزه خط را ره نشو و نما بندد

بغیر از ناله افسوس حاصل نیست از عمرم

سزای آن که دل بر کاروانی چون درا بندد

شود رزق هما گر استخوان من، زبیتابی

عجب دارم دگر در استخوان مغز هما بندد

زتیغ غمزه دل در سینه افگار، صائب را

دو نیم از بهر آن شد تا در آن زلف دو تا بندد

ادامه مطلب
شنبه 29 خرداد 1395  - 2:39 PM

سخن از لب فزون زان چشم چون بادام می بارد

حیا بیش از عرق زان چهره گلفام می بارد

به عاشق می کند خط مهربان آن حسن سرکش را

نبارد صبح اگر این ابر رحمت، شام می بارد

پس از کشتن چه حاصل گریه کردن بر سر خاکم؟

که بی حاصل بود ابری که بی هنگام می بارد

ندارد در تو فریاد گرفتاران اثر، ورنه

زعاجزنالی من خون زچشم دام می بارد

دل تاریک من از چشم بستن می شود روشن

اگر در خانه در بسته نور از جام می بارد

بخیل از حرف سایل گوش می گیرد، نمی داند

که از خاموشی اهل طمع ابرام می بارد

تو بیدل می کنی چون اسب توسن از سیاهی رم

وگرنه از سحاب تلخکامی کام می بارد

مخند ای نوجوان زنهار بر موی سفید ما

که این برف پریشان سیر بر هر بام می بارد

دل روشن طمع از نامجویی داشتم، غافل

که ظلمت بر عقیق از رهگذار نام می بارد

نگردد مست چون از دیدنش نظارگی صائب؟

که می جای عرق زان چهره گلفام می بارد

ادامه مطلب
شنبه 29 خرداد 1395  - 2:37 PM

زدام عشق عاشق را سفر بیرون نمی آرد

زدریا ماهیان را بال و پر بیرون نمی آرد

نباشد پختگی را آتشی چون نور بینایی

زخامی بی بصیرت را سفر بیرون نمی آرد

رخ چون آفتاب ساقیان خونگرمیی دارد

که از میخانه کس دامان تر بیرون نمی آرد

به رغبت زان لب پیمانه را بوسند میخواران

که از هنگامه مستان خبر بیرون نمی آرد

وطن هر چند دلگیرست دامنگیر می باشد

که بی آهن شرار از سنگ سر بیرون نمی آرد

ید بیضا برآورد از دل فرعون ظلمت را

زتاریکی شب ما را سحر بیرون نمی آرد

نگردد کم زشکر خنده زهر چشم خوبان را

که از بادام تلخی را شکر بیرون نمی آرد

به مرگ از دل نگردد محو یاد آن خط مشکین

گداز این سکه را از سیم و زر بیرون نمی آرد

چنان پیچید فکر او تن زار مرا بر هم

که نشتر زین رگ پیچیده سر بیرون نمی آرد

نصیب زاهد از بحر حقیقت شد کف خالی

زدریا هر سبک مغزی گهر بیرون نمی آرد

به زور حرف نتوان نرم کردن سخت رویان را

که خامی را فشردن از ثمر بیرون نمی آرد

سزای مرگ عاجزکش بود صائب، گرانجانی

که از شوق فنا چون مور پر بیرون نمی آرد

ادامه مطلب
شنبه 29 خرداد 1395  - 2:37 PM

 

قبول خاطر از نظاره منظور می بارد

به دل نزدیکی از روی نگاه دور می بارد

اثر بگذار تا شمعی بدارد بر سر خاکت

که از آیینه بر خاک سکندر نور می بارد

اگر خرمن ندارد مزرع ما خوشه چین دارد

اگر باران به کشت ما نبارد مور می بارد

که امشب می شود ساقی، که در بزم شراب ما

به جای پسته و بادام، چشم شور می بارد

به آب تیغ خون عاشقان از جوش ننشیند

همان گلبانگ وحدت از لب منصور می بارد

مگر برداشت از رخ پرده زلف آن بهشتی رو؟

که باران خجالت از جبین حور می بارد

زبرق انتقام ایمن مشو گر اهل آزاری

که آتش عاقبت در خانه زنبور می بارد

ثمر در پای خود افشاندن از هر نخل می آید

خوشانخلی که فیض خود به جای دور می بارد

اگر ملک دو عالم را کند یک کاسه اقبالش

همان از حرص چین از جبهه فغفور می بارد

مرو صائب به نور اختر طالع زره بیرون

که ره گم کردن از رفتار این شبکور می بارد

ادامه مطلب
شنبه 29 خرداد 1395  - 2:37 PM

زخاطر ریشه غم دور ساغر بر نمی آرد

که صیقل از دل آیینه جوهر بر نمی آرد

خموشی پیشه کن تا دامن معنی به دست آری

که بی پاس نفس غواص گوهر بر نمی آرد

که زیر چرخ گردن می فرازد از تهی مغزی؟

که از تیر حوادث چون هدف پر بر نمی آرد

عجب دارم که از مکتوب شوق آمیز من قاصد

چرا از پای خود پر چون کبوتر بر نمی آرد

نفس چون راست سازم در حریم وصل آن بدخو؟

که دود عود آنجا سر زمجمر بر نمی آرد

اسیر شش جهت را نیست جز تسلیم درمانی

که نقش این مهره را از قید ششدر برنمی آرد

به بال کاغذین بیرون شدن من آرزو دارم

از ان آتش که بال و پر سمندر بر نمی آرد

زحرف پوچ خجلت نیست نادان را، که می گوید

که تخم پوچ از مغز زمین سر برنمی آرد؟

ز زلف ماتمی آورد صائب شانه سر بیرون

زکار در هم ما هیچ کس سر بر نمی آرد

ادامه مطلب
شنبه 29 خرداد 1395  - 2:37 PM

تماشای بتان از چشم خون بسیار می آرد

نگاه گرم آخر آه آتشبار می آرد

نیم طوطی که با آیینه باشد روی حرف من

مرا چشم سخنگو بر سر گفتار می آرد

در آن گلشن که من دست تصرف در بغل دارم

گل از شوخی شبیخون بر سر دستار می آرد

مبر ز اندازه بیرون صحبت یاران یکدل را

که صحبت چون مکرر شد ملالت بار می آرد

زمین ریگ بوم حرص سیرابی نمی داند

قناعت مرد را آبی به روی کار می آرد

به زیر گنبد دستار آخر پهن شد زاهد

تعین بر سر آدم بلا بسیار می آرد

نفس فهمیده زن تا برخوری از زندگی صائب

که خرج بی تأمل تنگدستی بار می آرد

ادامه مطلب
شنبه 29 خرداد 1395  - 2:37 PM

سر منصور بار آن تیغ بی زنهار می آرد

نهالی را که خون آبش بود سربار می آرد

به خورشید درخشان می رسد چون قطره شبنم

به این گلزار هر کس دیده بیدار می آرد

چونی هر کس در این وادی به صدق دل کمر بندد

نهال آرزویش تنگ شکربار می آرد

چراغش چون چراغ پیر کنعان می شود روشن

به این بازار هر کس چشم چون دستار می آرد

زهم مگشای آن چاک گریبان را که چشم بد

شبیخون بر چمن از رخنه دیوار می آرد

چه افسون کرد در کار چمن این بوستان پیرا؟

که هر جا بید مجنونی است لیلی بار می آرد

تو ای مشاطه فکر گل مکن از بهر دستارش

که بلبل گل به نذر آن سردستار می آرد

ندارد ذوق تحسین چشم و دل سیر سخن صائب

خوشامد طوطیان را بر سر گفتار می آرد

خمارم گرچه از حالی به حالی می برد صائب

به حال خود مرا یک ساغر سرشار می آرد

ادامه مطلب
شنبه 29 خرداد 1395  - 2:37 PM

خردکی رخت بتواند زموج می برون آرد؟

سر از بحری به این شورش حبابی کی برون آرد؟

زفیض عشق چون مجنون کمند جذبه ای دارم

که لیلی را تواند موکشان از حی برون آرد

شهید زخم دندان ندامت باد انگشتش

اگر خواهد مسیح از ناخن ما نی برون آرد

به تاک خشک اگر افتد خمارآلود چشم او

ز زیر بال هر برگی بط پر می برون آرد

زدشت عشق کز گرمی گدازد مغز آتش را

به خاکستر نشیند هر که خواهد نی برون آرد

عبث باد مراد افتاده در پی زورق ما را

زطوفان کشتی ما را نفس تا کی برون آرد

شود از عشق رسوایی طلب معشوق بی پرده

شکر را جذبه طوطی زبند نی برون آرد

دل صائب اگر چون خضر آب زندگی نو شد

سری از کوچه باریک زلفش کی برون آرد؟

ادامه مطلب
شنبه 29 خرداد 1395  - 2:37 PM

 

گه از خم، گه زساغر، گه زمینا سر برون آرد

شراب عشق هر ساعت سر از یک جا برون آرد

درین عبرت سرا هر کس که دستی در کرم دارد

گلیم خویش را چون ابر از دریا برون آرد

مگر آتش عنانیها به فریادم رسد، ورنه

که دارد آنقدر فرصت که خار از پا برون آرد؟

به آب تیغ نتوان شست رنگ خون ناحق را

چسان دامان خود قاتل زدست ما برون آرد؟

گل خورشید چون صبح از گریبانی شود طالع

که دست از آستین در دامن شبها برون آرد

ز گرد و دود نتوان زیر گردوی دم بر آوردن

مگر عیسی نفس در عالم بالا برون آرد

دل رم کرده ای دارم زصحبت، سخت می ترسم

مرا از قاف، آخر صحبت عنقا برون آرد

ندارد صرفه ای با عاجزان زورآوری کردن

شکست شیشه ما ناله از خارا برون آرد

خجالت می کشد بی اشک از مردم نگاه من

چو غواصی که بی گوهر سر از دریا برون آرد

مده از دست دامانش کز اهل آخرت باشد

کسی کز دل ترا اندیشه دنیا برون آرد

همان باشد گران از شوخ چشمی بر دل مردم

اگر سوزن سر از یک جیب با عیسی برون آرد

به دیدن کم نگردد شوق رخسار عرقناکش

زشوق آب، ماهی پر درین دریا برون آرد

شکست من شد از شرم گنه صائب درست آخر

که خجلت مومیایی از دل خارا برون آرد

ادامه مطلب
شنبه 29 خرداد 1395  - 2:37 PM

چه خوش باشد خط از رخسار جانان سر برون آرد

از این آتش به جای دود ریحان سر برون آرد

ندارد حاصلی سوز محبت را نهان کردن

که عود زیر دامن از گریبان سر برون آرد

مشو زان لعل سیراب از جواب خشک رو گردان

که این موج سراب از آب حیوان سر برون آرد

به پای هر که از کوتاه بینی بشکنم خاری

زپیش دیده من همچو مژگان سر برون آرد

به خواریهای دوران صبر کن گر از عزیزانی

که از زندان به خوابی ماه کنعان سر برون آرد

ندارد گفتگوی مردم دیوانه توجیهی

چسان تعبیر از این خواب پریشان سر برون آرد؟

زجمعیت نباشد بهره ای کوتاه دستان را

که از دریای گوهر خشک مرجان سر برون آرد

بود چون صبح هر کس در طریق عاشقی صادق

زچاک سینه اش خورشید تابان سر برون آرد

در آن محفل که باشد در کمین صد آستین افشان

چگونه شمع ما از زیر دامان سر برون آرد؟

همان از شرم باشد حلقه بیرون در صائب

به قمر سرو اگر از یک گریبان سر برون آرد

ادامه مطلب
شنبه 29 خرداد 1395  - 2:37 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 394

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4378427
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث