به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

دل چرخ بداختر نرم از یارب نمی گردد

به افسون این گره باز از دم عقرب نمی گردد

نمی آید زچندین چشم کار یک دل روشن

شب تاریک، روز از کثرت کوکب نمی گردد

زباران ساز شد گلبانگ رعد ابر بهاران را

بلند آوازه بی ریزش کس از منصب نمی گردد

حجاب باده لعلی نگردد سبزی مینا

زخط پوشیده رنگ سیب آن غبغب نمی گردد

به حرف پوچ صائب هر که نگشاید دهان خود

شهید زخم دندان ندامت، لب نمی گردد

ادامه مطلب
شنبه 29 خرداد 1395  - 2:31 PM

دل عاشق به جور از یار دیرین برنمی گردد

که در سفتن زآب و رنگ خود گوهر نمی گردد

مکن پهلو تهی از ما که خورشید بلند اختر

به ماه نو اگر پهلو دهد لاغر نمی گردد

چه پروا دارد آن مغرور از طوفان اشک ما؟

زدریا دامن خورشید تابان تر نمی گردد

چه داند عاشق حیران عیار حسن جانان را؟

نگاه از چشم قربانی به مژگان برنمی گردد

سپهر سنگدل آسوده است از دود آه ما

که آب از دود گرد دیده مجمر نمی گردد

قضای آسمانی می کند اجرای حکم خود

برات خط به شمشیر تغافل برنمی گردد

رقیب از بزم وصل ا مرا بیهوده می راند

سپند شوخ بار خاطر مجمر نمی گردد

زفکر آن لب میگون نمی آیم برون صائب

به گرد خاطر مخمور جز ساغر نمی گردد

ادامه مطلب
شنبه 29 خرداد 1395  - 2:31 PM

سفیدی پرده دار چشم خونپالا نمی گردد

کف دریا زطوفان مانع دریا نمی گردد

زشوق پای بوس بحر در سر آتشی دارم

که سیل من غبارآلود از صحرا نمی گردد

مکن با عشق ای عقل گرانجان دعوی بینش

که کوه قاف هم پرواز با عنقا نمی گردد

به صد امید دل را صیقلی کردم، ندانستم

که در آیینه آن آیینه رو پیدا نمی گردد

زتنهایی دل خود می خورد خو کرده صحبت

به خود هر کس که گردید آشنا تنها نمی گردد

زتصویر دل شیرین به خود چون بید می لرزم

وگرنه تیشه من کند از خارا نمی گردد

مگر می آورد آبی به روی کار ما، ورنه

به آب زندگانی آسیای ما نمی گردد

ندارد موشکافی حاصلی غیر از پریشانی

نپوشد تا نظر از خود کسی بینا نمی گردد

ندارد راه در دلهای قانع شورش دنیا

که هرگز آب گوهر تلخ از دریا نمی گردد

اگر ذوق سخن داری دل خود ساده کن صائب

که بی آیینه هرگز طوطیی گویا نمی گردد

ادامه مطلب
شنبه 29 خرداد 1395  - 2:31 PM

نگاه آشنا در چشم او بیگانه می گردد

مسلمان کافر حربی درین بتخانه می گردد

درین محفل خبر از نور وحدت عارفی دارد

که بر گرد سر هر شمع چون پروانه می گردد

مشو از تیغ رو گردان که چون صدچاک گردد دل

سراسر در حریم زلف او چون شانه می گردد

چه کیفیت زمی با بخت وارون می توان بردن؟

که نقل می به دستم سبحه صددانه می گردد

زبان شعله را گر خار و خس کوتاه می سازد

زچوب گل دل دیوانه هم فرزانه می گردد

به روی تازه، نان خشک را بر خود گوارا کن

که مهمان از فضولی بار صاحبخانه می گردد

اگر عقل گران تمکین به جولانگاه عشق آید

به اندک فرصتی بازیچه طفلانه می گردد

برآور از گل تعمیر پای خویش را صائب

که گردد گنج هر کس ساکن ویرانه می گردد

ادامه مطلب
شنبه 29 خرداد 1395  - 2:31 PM

دل آسوده در زیر فلک پیدا نمی گردد

زشورش قطره ای گوهر درین دریا نمی گردد

فلک را نقطه خاک از سکون در چرخ می آرد

تو تا ساکن نگردی دل جهان پیما نمی گردد

به قدر آشنایان دل زخلوت می کند وحشت

به خود هر کس که گردید آشنا تنها نمی گردد

ز استقرار مرکز می شود پرگار پا برجا

به گرد سر، زمین را آسمان بیجا نمی گردد

مرا روی سخن با خود بود از جمله عالم

که تا طوطی نبیند خویش را گویا نمی گردد

نگیرد دامن سیل سبکرو هر خس و خاری

دل آزاده مغلوب غم دنیا نمی گردد

ندارد حاصلی صائب به نیکان دوختن خود را

که سوزن دیده و راز صحبت عیسی نمی گردد

ادامه مطلب
شنبه 29 خرداد 1395  - 2:31 PM

زشکر خنده پنهان او دل تازه می گردد

ز احسان نهانی جان سایل تازه می گردد

مشو زنهار از یکتایی محمل نشین غافل

زشوخی گرچه در هر جلوه محمل تازه می گردد

مروت نیست چون باد سحر پیچد به دامن پا

سبکروحی که از رفتار او دل تازه می گردد

شکفت از غنچه پیکان او گلگل دل تنگم

که جان از صحبت یاران یکدل تازه می گردد

ز اشک شمع بر خاکستر پروانه در شبها

امید خونبهای من به قاتل تازه می گردد

مده از دست با گردن فرازی خاکساری را

که برگ از ابر و باران، ریشه از گل تازه می گردد

مکش سر از خط تسلیم اگر آزادگی خواهی

که از پیچ و خم بیجا سلاسل تازه می گردد

سخن را هست در مشکل پسندی رغبتی صائب

که می باشد زمین هر چند مشکل، تازه می گردد

ادامه مطلب
شنبه 29 خرداد 1395  - 2:31 PM

زبالیدن ترا هر دم لباسی تازه می گردد

نگنجد در قبا حسنی که بی اندازه می گردد

که را ای غنچه لب این لعل میگون است از خوبان؟

که صد برگ از تماشایش گل خمیازه می گردد

نباشد لاله ای حاجت جگرگاه بدخشان را

کجا رخسار او منت پذیر از غازه می گردد؟

زخط هر چند شد زیر و زبر مجموعه حسنت

همان از طاق ابروی تو ایمان تازه می گردد

به دعوی لب گشودن می دهد یاد از تهی مغزی

که چون خم خالی از می شد بلند آوازه می گردد

عزیزی هر که را در مصر هستی از سفر آید

مرا داغ دل گم گشته از نو تازه می گردد

مرا گر خنده ای چون غنچه در سالی شود روزی

به لب تا از ته دل می رسد خمیازه می گردد

زعاشق حسن صائب می شود مشهور در خوبی

گلستانی زیک بلبل بلند آوازه می گردد

ادامه مطلب
شنبه 29 خرداد 1395  - 2:31 PM

مگر قسمت مرا زان تیغ زخمی تازه می گردد؟

که زخم کهنه ام بی بخیه از خمیازه می گردد

بساط پرتو خورشید و مه برچیده خواهد شد

به این دستور اگر حسن تو بی اندازه می گردد

مکن از ماندگی اندیشه، پا مردانه در ره نه

که از صدق طلب سنگ نشان جمازه می گردد

زجمعیت پریشان می شوم، سی پاره را مانم

زهم پاشیدن صحبت مرا شیرازه می گردد

مکن زنهار دور از آستان خویش صائب را

که از بلبل گلستان صاحب آوازه می گردد

ادامه مطلب
شنبه 29 خرداد 1395  - 2:31 PM

زانفاس گرامی آنچه صرف آه می گردد

به دیوان قیامت مد بسم الله می گردد

زخودرایی تو کجرو می شماری چرخ را، ورنه

در اقلیم رضا دایم فلک دلخواه می گردد

چو شمع آن کس که لرزد بر حیات خود نمی داند

که از لرزیدن افزون زندگی کوتاه می گردد

زخودسازی به فکر خانه سازی نیست صاحبدل

که از بی خانمانی آسمان خرگاه می گردد

زپیری می شود بی پرده عیب دل سیاهیها

کلف وقت تمامیها عیان از ماه می گردد

زحرف راستان کوتاه دار انگشت گستاخی

سرخود می خورد ماری که گرد راه می گردد

ره نزدیک بی انجام می گردد زتنهایی

به دل نزدیک راه دور از همراه می گردد

خرد از عهده نفس مزور بر نمی آید

که عاجز شیر نر از حیله روباه می گردد

چراغ از سرکشی غافل بود از پیش پای خود

کجا خودبین زعیب خویشتن آگاه می گردد؟

زدل جو آنچه می جویی که باشد در بدر دایم

سبک مغزی که رو گردان ازین در گاه می گردد

سرایت می کند در عالمی بی قیدی عالم

که از گمراهی رهبر جهان گمراه می گردد

زخون عاشقان پروا ندارد آن سبک جولان

وگرنه باد رنگین زین شهادتگاه می گردد

ضعیفان را به چشم کم مبین گربینشی داری

که گاهی کشوری زیر و زبر از آه می گردد

همان استادگی دارند در ریزش تهی چشمان

اگرچه از کشیدن بیش آب چاه می گردد

اگر جویای وصل کعبه ای بیدار کن دل را

که از گرد سپاه افزون غرور شاه می گردد

زخط گفتم به اصلاح آید آن ظالم، ندانستم

که از خوابیدگی دور و دراز این راه می گردد

زبان کردم زغمخواران غم خود را، ازین غافل

که درد سهل از پوشیدگی جانکاه می گردد

شود تلخ از کمند و دام بر صیاد آسایش

زجمع مال در دل بیش حب جاه می گردد

میاور حرف ناسنجیده از دل بر زبان صائب

که کوه از پوچ گوییها سبک چون کاه می گردد

ادامه مطلب
شنبه 29 خرداد 1395  - 2:31 PM

به احسان خانه از سیل حوادث رسته می گردد

در بی خیر در اندک زمانی بسته می گردد

تو از کوتاه بینی می کنی اندیشه روزی

وگرنه آسیای آسمان پیوسته می گردد

مشودرهم زسختیهای دوران چون سبک مغزان

که سنگ آخر نصیب پسته لب بسته می گردد

مکن دل را به رنگ و بو پریشان چون هوسناکان

که از گردآوری برگ خزان گلدسته می گردد

منه پیش ره ارباب حاجت چوب ای غافل

که از دربان در ارباب دولت بسته می گردد

تو می سازی زغفلت گرم جای خود، نمی بینی

که چرخ از کهکشان اینجامیان بربسته می گردد

به تسبیح ریای زاهدان از ره مرو صائب

که چندین دام مکر اینجا عنان بگسسته می گردد

ادامه مطلب
شنبه 29 خرداد 1395  - 2:31 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 394

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4702908
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث