به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

به دور حسن تو با گلستان که پردازد؟

به لاله و سمن و ارغون که پردازد؟

در آن چمن که سبیل است خون گل چون آب

به آب دیده خواری کشان که پردازد؟

نسیم در سکرات است و گل پریشان حال

به عندلیب درین گلستان که پردازد؟

چنین که سر به هوایند شاهدان چمن

به بیقراری آب روان که پردازد؟

در آن حریم که راه سخن ندارد شمع

به شکوه من کوته زبان که پردازد؟

چنین که زلف تو خود را کشیده است بلند

به دستگیری افتادگان که پردازد؟

ز شور حشر محابا نمی کند عاشق

به گفتگوی ملامتگران که پردازد؟

دماغ یار ضعیف و نگاه بی پروا

به غمگساری غمخوارگان که پردازد؟

نمی کنند توجه به خضر گرمروان

به نقش پا و به سنگ نشان که پردازد؟

چنین که سیل حوادث سبک عنان شده است

درین زمانه به خواب گران که پردازد؟

دل از حواس و حواسم ز دل پریشانتر

به جمع کردن این کاروان که پردازد؟

به روی گرم بهاران نمی کنند اقبال

به حسن پا به رکاب خزان که پردازد؟

ز جوش سینه به خم میکشان نپردازند

به شیشه تهی آسمان که پردازد؟

به آب تیغ تو بردند راه، سوختگان

دگر به زندگی جاودان که پردازد؟

کنون که بلبل ما ذوق خار خار شناخت

دگر به خار و خس آشیان که پردازد؟

درین زمان که دل چاک برد صبح به خاک

به بخیه کاری زخم نهان که پردازد؟

بساط آینه طبعان به گرد حادثه رفت

دگر به طوطی شیرین زبان که پردازد؟

به وادیی که سبیل است خون نافه مشک

به اشک گرم و دل خونچکان که پردازد؟

درین زمان که به درمان نمانده درد سخن

به فکر صائب آتش زبان که پردازد؟

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 7:33 PM

زصدق اگر نفس صبحگاه خواهی شد

ز چشم شور فلک مد آه خواهی شد

بلند وپست جهان در قفای یکدگرست

اگر به چرخ روی خاک راه خواهی شد

اگر ستاره اشک ندامت است بلند

غمین مباش که پاک از گناه خواهی شد

زظلمت تو جهانی به خواب خواهد رفت

چنین زغفلت اگر دل سیاه خواهی شد

اگر ز عشق ترا هست آتشی در سر

چراغ بتکده وخانقاه خواهی شد

زدیدن توچه گلها که اهل دل چینند

اگر شکسته چو طرف کلاه خواهی شد

اگر چه یوسف مصری ز چرخ شعبده باز

به ریسمان برادر به چاه خواهی شد

نسیم شام نباید به خوش قماشی صبح

چه سود ازین که زخط خوش نگاه خواهی شد

مرو ز راه به امید توشه دگران

که چون پیاده حج خرج راه خواهی شد

منه زگوشه دل پای خود برون صائب

که هر کجاکه روی بی پناه خواهی شد

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 7:33 PM

اگر به بیخبری یار می توانی شد

ز هرچه هست خبردار می توانی شد

ز تندخویی خو خار بی گلی ورنه

زخلق خوش گل بی خار می توانی شد

اگر به خامشی از گفتگو پناه بری

تونیز مخزن اسرار می توانی شد

مده امان که صدف وا کند دهن به سوال

چو بی سوال گهربارمی توانی شد

اگر زسیلی باد خزان نتابی روی

ز برگ وبار سبکبار می توانی شد

ترا به خرقه تن دوخته است بیخبری

وگرنه پیرهن یار می توانی شد

حجاب آینه را گر ز پیش برداری

به آب خضر سزاوار می توانی شد

چو نی اگر کمر بندگی ببندی سخت

ز بند بند شکربار می توانی شد

چه لازم است کنی تلخ عیش برمردم

کنون که شربت بیمار می توانی شد

چنین که خواب گران سنگسار کرده ترا

فسانه ای است که بیدار می توانی شد

ز دوش بار گنه گرتوانی افکندن

هزار قافله را بار می توانی شد

اگر هوا چو سلیمان شود مسخر تو

به تاج وتخت سزاوارمی توانی شد

ز حال گوشه نشین قفس مشو غافل

به شکر این که به گلزار می توانی شد

نمی روی به ته باری از گرانجانی

همین به دوش کسان بار می توانی شد

ربوده است ترا خواب بیخودی غافل

که صاحب دل بیدار می توانی شد

ازان لب شکرین سعی اگر کنی صائب

به حرف تلخ سزاوار می توانی شد

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 7:33 PM

زخنده دل به لعب لعل یار مفتون شد

کباب را زنمک شوق آتش افزون شد

شدم به بتکده از کعبه سر برآوردم

مرا کلید در بسته نعل وارون شد

نرفت از دل من خارخار عشق برون

غبار هستی من گردباد هامون شد

ز چوب نرمی من مهربان شدند اغیار

اگر زعشق دد ودام رام مجنون شد

ازان محیط گرامی همین خبر دارم

که همچو موج عنانم ز دست بیرون شد

ز نیش چاشنی جوی شهد می یابد

ز خارخار محبت دلی که پر خون شد

ازان زمان که مرا عشق زیر بال آورد

اگر به جغد فکندم نظر همایون شد

به هرزمین که کنی سایه سرسری مگذر

که از فشردن پا سرو باغ موزون شد

نماند گوهر ناسفته در محیط فلک

ز بس که از دل من آه سوی گردون شد

میار سرزگریبان خم برون صائب

که علم حکمت ازوکشف بر فلاطون شد

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 7:33 PM

رخ بهار ز ته جرعه توگلگون شد

زدرد عشق تو رنگ خزان دگرگون شد

زجوش حسن تو شد تنگ آنچنان گلزار

که گل ز رخنه دیوار باغ بیرون شد

چو لاله ساغر یاقوت داغدار شود

ازان شراب که لبهای یار میگون شد

دل خراب مرا جورآسمان کم بود

که چشم شوخ توظالم هم آسمان گون شد

زر تمام عیار از محک شکفته شود

زسنگ روی نتابد کسی که مجنون شد

ز شور حشر به دنبال خود نمی بیند

به جستجوی تو هر کس ز خویش بیرون شد

چنان که سیر فلاخن به سنگ وابسته است

ز کوه درد مرا شور عشق افزون شد

خدا ز صحبت افسردگان نگه دارد

که نبض مرده شد این سیل تا به هامون شد

به برگ سبز همان به که از ثمر سازد

چو سرو هر که درین روزگار موزون شد

شرابخانه اش از سینه جوش زد صائب

ز خارخار محبت دلی که پرخون شد

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 7:33 PM

خوشم که خرده جان صرف یار جانی شد

دو روزه هستی من عمر جاودانی شد

به عمر خویش تلافی نمی توان کردن

زفرصت آنچه مرا فوت در جوانی شد

فغان که لعل لب آبدار او از خط

سیاه کاسه تر از آب زندگانی شد

به خنده باز مکن لب که عمر گل کوتاه

درین ریاض ز تأثیر شادمانی شد

در آن جهان گل رعنای باغ فردوس است

ز اشک چهره زردی که ارغوانی شد

زنخلها که رساندم درین ریاض مرا

کف پرآبله قسمت ز باغبانی شد

خوشم که مایه اشکی بهم رسید مرا

اگر چه خون دلم از حسرت جوانی شد

مرا ز گریه شب روح تازه شد صائب

نصیب خضر اگر آب زندگانی شد

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 7:33 PM

فغان که وحشی من مانده از رمیدن شد

چو نقش پای زمین گیر آرمیدن شد

به جرم این که چو شمع آتشین زبان گشتم

تمام هستی من صرف لب گزیدن شد

اگر چه سوخت رگ وریشه مرا غم عشق

خوشم که دانه من فارغ از دمیدن شد

به گرد بالش گوهر فرو نیارد سر

چنین که قطره من تشنه چکیدن شد

حریف سرکشی نفس چون توانم شد

مرا که آبله دست از عنان کشیدن شد

به گرمخونی محشر نمی شودپیوند

گسسته هررگ جانی که از رمیدن شد

شود به قدر تواضع کمال روزافزون

هلال ماه تمام از ره خمیدن شد

چنان فشرده مرا چرخ آهنین بازو

که رنگ گوهرم آماده چکیدن شد

چه لازم است کنم پای سعی آبله دار

مرا که راه طلب کوته از تپیدن شد

مکن به حاصل دنیا نظر سیه صائب

که برگ کاه مرا مانع از پریدن شد

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 7:33 PM

زچهره ات عرق شرم چشم حیران شد

خط از لب تو سیه مست آب حیوان شد

زمین ساده پذیرای نقش زود شود

ز عکس روی تو آیینه کافرستان شد

بریدنی است زبانی که گشت بیهده گو

گرفتنی است سر شمع چون پریشان شد

زتوبه کردن من سود باده پیمایان

همین بس است که خواهد شراب ارزان شد

مرو به حلقه طفلان نی سوار، دلیر

که آب زهره شیران درین نیستان شد

نسیم سنبل فردوس آید از سخنش

دماغ هر که ز سودای او پریشان شد

نمی کنند گواه لباسیش را جرح

چو ماه مصر عزیزی که پاکدامان شد

ز بار خاطر من گشت دشتها کهسار

ز سیل گریه من کوهها بیابان شد

دل دونیم به زیر فلک نمی ماند

برون ز پوست رود پسته ای که خندان شد

امید هست به پروانه نجات رسد

چو شمع در دل شب دیده ای که گریان شد

مدار صبر ز سرگشتگان طمع صائب

که بیقرار بود گوهری که غلطان شد

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 7:33 PM

زگریه آینه هر دلی که روشن شد

چو اشک، مردمک حلقه های شیون شد

چراغ روز بود آفتاب در نظرش

ز سرمه دل شب دیده ای که روشن شد

هزار آه شود گر ز دل کشم یک آه

مرا که خانه چو مجمر تمام روزن شد

مشو ز هم گهران دور تا رسی به کمال

که دانه از اثر اتفاق خرمن شد

کشید پنجه خونین شفق به رخسارش

چو صبح هر که درین عهد پاکدامن شد

مرا که مرکز پرگار حیرتم چون خال

ازین چه سود که آن کنج لب نشیمن شد

به من زبان ملامت چه می تواند کرد

که پوست بر تنم از زخم تیر جوشن شد

چه نسبت است به منصور سوز عشق مرا

ز گرمی نفسم دار نخل ایمن شد

ز بار دل سر زلف تو شوختر گردید

شکست شهپر پرواز این فلاخن شد

گرفت از جگر گرم ما نفس صائب

چراغ هر که درین روزگار روشن شد

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 7:33 PM

 

ز برق حسن تو هر خار نخل ایمن شد

ز عارض تو چراغ بهار روشن شد

چراغ گل که از وچشم باغ روشن بود

ز شرم روی تو پنهان به زیر دامن شد

مرا پریدن چشم است نامه اعمال

که صبح محشر من آن بیاض گردن شد

به چشم روزنه اش دایم آب می گردد

زآفتاب تو هرخانه ای که روشن شد

کنون که چاک گریبان گذشت از دامن

مرا ازین چه که مژگان به چشم سوزن شد

ز آشنائی آن زلف دست کوته دار

که کوه طاقت من سنگ این فلاخن شد

امان نمی دهد انکار عشق زاهد را

بس است راه غنیم کسی که رهزن شد

به تازیانه غیرت سری برآراز خاک

که دانه سبز شد وخوشه کردوخرمن شد

خوشم به سینه صد چاک چون قفس صائب

که دام عیش بودخانه ای که روزن شد

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 7:33 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 394

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4333473
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث