به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

نه از روی بصیرت سایه بال هما افتد

سیه مست است دولت، تا کجا خیزد کجا افتد

ید بیضاست باد صبح را در غنچه وا کردن

نماند در گره کاری که با دست دعا افتد

زخارستان دنیا دامن خود جمع چون سازد؟

تن زاری که در ششدر زنقش بوریا افتد

مگس را شوق شکر می شود از زهر چشم افزون

زراندن خیره تر گردد گدا چون بی حیا افتد

نمی باشد فراغ بال جز در ساده لوحیها

که مرغ دوربین از سایه خود در بلا افتد

چه خونها می کند در دل نگه را روی گلرنگش

چرا با آشنایان کس چنین ناآشنا افتد؟

سیه گردید عالم در نظر یعقوب را صائب

مبادا از عزیزان هیچ کس یارب جدا افتد

ادامه مطلب
جمعه 28 خرداد 1395  - 6:23 PM

مبادا بر سر من سایه بال هما افتد

کز این ابر سیه آیینه دل از صفا افتد

به سیم قلب مشکن گوهر قدر عزیزان را

که یوسف گر به چاه افتد ازان به کز بها افتد

سرافرازی چو شمع آن را رسد در بزم سربازان

که زیر پا نبیند گر سرش در زیر پا افتد

تلاش خاکساری برد آرام و قرارم را

پریشان می شود هر کس به فکر کیمیا افتد

در آغوش صدف افسرده گردد قطره باران

گره در کارش افتد هر که از یاران جدا افتد

گرانجانی نگردد لنگر تمکین خسیسان را

که بهر جذب سوزن رعشه بر آهن ربا افتد

سفید از دل سیاهی گشت موی نافه چون پیران

نیابد از جوانی بهره هر کس در خطا افتد

سبکروحی که از دوش افکند بار علایق را

نگیرد نقش پهلویش اگر بر بوریا افتد

ز عاجز نالی ما دل نگردد نرم گردون را

کجا از ناله گندم زگردش آسیا افتد؟

نسازد کند جان سختی دم تیغ حوادث را

زسنگ سرمه هیهات است سیلاب از صدا افتد

زحرف پوچ صائب صبر نبود ژاژخایان را

زبرگ کاه آتش در نهاد کهربا افتد

ادامه مطلب
جمعه 28 خرداد 1395  - 6:23 PM

غنی فیض از دل شب چون فقیران در نمی یابد

زظلمت آنچه یابد خضر، اسکندر نمی یابد

برآ از قید خودبینی که در زندان آب و گل

کسی کز خود نپوشد چشم راه در نمی یابد

بود زیر نگین ملک سلیمان تنگدستی را

که غیر از گوشه دل، گوشه دیگر نمی یابد

گهی در حلقه تسبیح و گه در قید زنارم

کسی از رشته سر در گم من سر نمی یابد

سپند من مسلم چون تو اندجست ازین آتش؟

که دود من ره بیرون شد از مجمر نمی یابد

زسایل می گشاید غنچه امید همت را

نخندد شیشه سربسته تا ساغر نمی یابد

گشاد از بستگیهاجو، که تا غواص در دریا

نمی سازد نفس در دل گره گوهر نمی یابد

مجو سر رشته آسایش از دنیای پروحشت

که موج آسودگی در بحر بی لنگر نمی یابد

نباشد در مقام خویشتن قدری هنرور را

که در دریا کسی بوی خوش از عنبر نمی یابد

به بی شرمی توان شد کامیاب از چرخ مینایی

زدریا جز حباب شوخ چشم افسر نمی یابد

به شعر خشک صائب رام نتوان کرد خوبان را

که گوهر راه در گوش بتان بی زر نمی یابد

ادامه مطلب
جمعه 28 خرداد 1395  - 6:23 PM

مرا آه سحر گرد از دل دیوانه می روبد

که جزبال سمندر گرداز آتشخانه می روبد؟

منم پروانه شمعی که شمع بزم جایش را

زدلسوزی به جاروب پر پروانه می روبد

مرا بر می پرستی رشک می آید که از مستی

به دستار پریشان ساحت میخانه می روبد

به امیدی دل صد چاک را در زلف او بستم

همان گرد عبیر از طره او شانه می روبد

چه گردم گرد این سنگین دلان بهر گشاد دل؟

چو آخر آسیا گرد از دل این دانه می روبد

مرا با آتشین رویی سر و کارست کز بستر

به جای برگ گل بال و پر پروانه می روبد

چنان شد عام در دوران چشمش وسعت مشرب

که با سجاده زاهد ساحت میخانه می روبد

نلرزم چون به آه سرد خود چون صبحدم صائب؟

که گاهی از دلم گردی درین غمخانه می روبد

ادامه مطلب
جمعه 28 خرداد 1395  - 6:23 PM

خوش بهاری می رسد میخانه ها سامان کنید

برگ عیش آماده بهر جشن گلریزان کنید

فصل گل در خانه بودن عمر ضایع کردن است

با حریفان موافق روی در بستان کنید

از هوای تر جهان دریای رحمت گشته است

کشتی می را درین دریا سبک جولان کنید

دفتر عیش و نشاط از یکدگر پاشیده است

منتظم این نسخه را از رشته باران کنید

سینه ها را باده گلگون گلستان می کند

دیده را از دیدن گلها نگارستان کنید

پله میزان روز و شب برابر گشته است

روز و شب را در نشاط و خرمی یکسان کنید

گردش پرگار را یک نقطه بال و پر بس است

هست تا در جام و مینا قطره ای، طوفان کنید

لنگر تمکین مناسب نیست در جوش بهار

کوه را، هم سیر با ابر سبک جولان کنید

سینه را دریا کنید از ابر دست ساقیان

دستها را از قدح سر پنجه مرجان کنید

تا نیفتاده است باد نوبهاران از نفس

غنچه ای گر هست در خاطر گره، خندان کنید

جوش گل دیوار و در را در سماع آورده است

کم نه اید از مشت گل، رقصی درین بستان کنید

ابرهای تیره را صیقل شراب روشن است

چاره این ظلمت از سرچشمه حیوان کنید

بزم را پرشور اگر خواهید و دلها را کباب

کلک صائب را به تحسینی سبک جولان کنید

ادامه مطلب
جمعه 28 خرداد 1395  - 6:23 PM

بر زبانها وصف قد دلستان خواهد دوید

مصرع برجسته بر گرد جهان خواهد دوید

گر چنین دیوانه گردد از قد رعنای او

سرو پا بر جای چون آب روان خواهد دوید

آب چون شد دل نمی ماند به جای خویشتن

گریه شبنم به روی گلستان خواهد دوید

عشق سوزی نیست کاندر استخوان ماند نهان

شیر ما آخر برون زین نیستان خواهد دوید

دانه را آسودگی در تابه تفسیده نیست

راز ما زود از ته دل بر زبان خواهد دوید

گر چنین خواهد مرا کردن پریشان شور عشق

از دلم هر پاره چون برگ خزان خواهد دوید

راحت تن پروری آزار دارد در قفا

هر که می ماند جدا از کاروان، خواهد دوید

ما زجوی عشق صائب خورده ایم آب حیات

تا قیامت نام ما گرد جهان خواهد دوید

ادامه مطلب
جمعه 28 خرداد 1395  - 6:23 PM

 

گردش سال است، می در ساغر عشرت کنید

گوش مینا را تهی از پنبه غفلت کنید

سوره یاسین چه می خوانید چل نوبت به نار؟

نارپستانی به دست آرید و صد عشرت کنید

آفتاب امروز در برج شرف پا می نهد

دست پیش آرید و با جام و سبو بیعت کنید

شب نشین با مه جبینان چشم روشن می کند

همچو شمع قدردان سر در سر صحبت کنید

آسمان از سنگ انجم سنگلاخ تفرقه است

تا میسر هست ای احباب جمعیت کنید

بر مدارید از نگاهش چشم، اگر افتد به دست

گوشه چشمی کز او ادراک کیفیت کنید

یوسف ما در ترازو چند باشد همچو سنگ؟

ای به همت از زلیخا کمتران، غیرت کنید!

این غزل را تازه صائب در قلم آورده است

در نوشتن دوستان بر یکدگر سبقت کنید

ادامه مطلب
جمعه 28 خرداد 1395  - 6:23 PM

دیده از عیب کسان در خواب چون مخمل کنید

چون رسد نوبت به عیب خود، نظر احول کنید

باعث رنگینی دیوان محشر می شود

چهره از اشک پشیمانی اگر جدول کنید

قامت خم چون مه نو در کمین پس خم است

زودتر آیینه تاریک خود صیقل کنید

پرده ظلمت به قدر روشنی گردد زیاد

عالمی بر خود چرا تاریک از مشعل کنید؟

تا بود دل در درون سینه بیتابی بجاست

این سپند شوخ را بیرون ازین منقل کنید

کوته اندیشی است دیدن اول هر کار را

در مآل کارها اندیشه از اول کنید

دردسر بسیار دارد پاس دلها داشتن

شانه آن زلف را زنهار از صندل کنید

مشرق خورشید تابان می شود صائب چو صبح

سینه خود را به نور صدق اگر صیقل کنید

ادامه مطلب
جمعه 28 خرداد 1395  - 6:23 PM

سوختم از شوق، یاران راه حرفی وا کنید

نامه ای انشا کنید و قاصدی پیدا کنید

از جدایی دست و کلک من نمی چسبد به هم

از زبان خامه من نامه ای انشا کنید

کوچه نی شاهراه کاروان شعله نیست

خامه ای آماده از مژگان خونپالا کنید

گرچه از گفتار دردآلود من خون می چکد

همچنان با خون دل مکتوب من املا کنید

گر زروی صفحه خاطر نوشتن مشکل است

نسخه ای از سینه صد پاره من وا کنید

هست تا از من اثر شاید که دریابد مرا

درد من خاطر نشان یار بی پروا کنید

شوق بی پایان من هر چند بیش است از شمار

سبحه از ریگ روان و قطره دریا کنید

گرچه می دانم جواب نامه غیر از جنگ نیست

راضیم، تقریب بهر جنگ او پیدا کنید

گرچه می دانم که ننویسد جواب نامه ام

از زبان او تسلی نامه ای انشا کنید

کاروان اشک من صائب نمی داند مقام

مشت خاکم را رفیق آن جهان پیما کنید

ادامه مطلب
جمعه 28 خرداد 1395  - 6:23 PM

چند بتوان بانگ نای و قلقل مینا شنید؟

گاه گاهی مصرعی هم می توان از ما شنید

چون به بلبل می رسی چون گل سرا پا گوش شو

ناله عشاق را نتوان به استغنا شنید

نیست ممکن آه را دیگر عنا نداری کند

هر که آواز شکست شیشه دلها شنید

سخت جانان ترجمان ناله یکدیگرند

ناله فرهاد را می باید از خارا شنید

همچو کوه قاف پا بر جای می باید دلی

تا تواند ناله تنهایی عنقا شنید

می توان از حلقه های دیده من همچو نی

گوش اگر باشد، هزاران ناله رسوا شنید

گر توانی سر برآورد از گریبان جنون

بوی لیلی می توان از دامن صحرا شنید

جای حیرت نیست با مجمر اگر آید به رقص

ناله گرمی که آتش از سپند ما شنید

همچو دف گر می توانی پهن کردن گوش را

ناله از ما می توان چون نی زسر تا پا شنید

گفتگوی عاشقان دیوانگی می آورد

رو به صحرا کرد هر کس ناله ای از ما شنید

ناله بیمار می داند خروش سیل را

چون صدف هر کس خروش سینه دریا شنید

بسته شد راه سخن در روزگار عشق ما

ورنه گل از بلبلان صد ناله رسوا شنید

ناله ای کز درد خیزد می کند در دل اثر

بر جنون زد هر که صائب ناله ای از ما شنید

ادامه مطلب
جمعه 28 خرداد 1395  - 6:23 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 394

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4386367
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث