به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

با زمین گیری کمان آسمان نتوان کشید

تا نگردی راست چون تیر، این کمان نتوان کشید

تا نسازی نفس سرکش را چو عیسی زیر دست

توسن افلاک را در زیر ران نتوان کشید

خودنمایی راست صد زخم نمایان در کمین

در هوای تیر، گردن چون نشان نتوان کشید

از ملامت روی نتوان تافتن در راه عشق

پا به فریاد جرس از کاروان نتوان کشید

زندگی با هوشیاری زیر گردون مشکل است

تا نگردی مست این بار گران نتوان کشید

می زنم بر کوچه دیوانگی در این بهار

بیش ازین خجلت ز روی کودکان نتوان کشید

پنجه در سر پنجه شاهین اگر باید فکند

دست خود چون بهله زان موی میان نتوان کشید

با تهیدستی توان مغلوب کردن نفس را

اسب سرکش را به دست پر، عنان نتوان کشید

ناله ام در دل گره شد، رفت تا بلبل زباغ

بی هم آوازی نفس در گلستان نتوان کشید

برنیارد زهد خشک از تن به گردون رو(ح را)

بر فلک خود را به پای نردبان نتوان کشید

بر امید گنج نتوان دید روی ما را

تلخرویی بهر گل از باغبان نتوان کشید

چند خواهی کرد صائب عشقبازی در لباس؟

پرده بر رخساره ماه از کتان نتوان کشید

ادامه مطلب
جمعه 28 خرداد 1395  - 6:17 PM

روز روشن می کند چون لاله می دل را سیاه

در شب تاریک باید باده روشن کشید

بر نیامد از زبردستان کسی با آسمان

گوش تا گوش این کمان را آه گرم من کشید

پیش ازین می ریختم در ریگ روغن را چو آب

این زمان از ریگ می باید مرا روغن کشید

از قناعت بیش شد منت پذیریهای من

باید از هر دانه اکنون ناز صد خرمن کشید

از ملامت ترک نتوان کرد شغل عشق را

پا به زخم خار نتوان صائب از گلشن کشید

تا ازین ویرانه آن خورشید رو دامن کشید

آه میل آتشین در دیده روزن کشید

در دل سخت تو را هم نیست، ورنه جذب من

بارها آتش زسنگ و آب از آهن کشید

ادامه مطلب
جمعه 28 خرداد 1395  - 6:17 PM

هر که جام می به روی دلستان بر سر کشید

آب کوثر در بهشت جاودان بر سر کشید

کرد هر کس خامشی در عالم آب اختیار

می تواند بحر را چون ماهیان بر سر کشید

مهر بر لب زن درین محفل که صاف باده را

کوزه سربسته در خم بی دهان بر سر کشید

جذبه عشق قوی بازو بلند افتاده است

بلبل ما ساغر گل در خزان بر سر کشید

می کند شور جنون هر سختیی را خوشگوار

سنگ را دیوانه چون رطل گران بر سر کشید

زخم خار از دیدن رخسار گلچین خوشترست

مرغ بی بال و پر ما آشیان بر سر کشید

رفت جان مضطرب در مهد آسایش به خواب

تا زخاموشی سپر تیغ زبان بر سر کشید

چون خمارآلود جام باده را بر سر کشد؟

آن ستمگر خون عاشق را چنان بر سر کشید

گرچه مرگ تلخ صائب ناگوار افتاده است

شد سبک هر کس که این رطل گران بر سر کشید

ادامه مطلب
جمعه 28 خرداد 1395  - 6:17 PM

از سرم چون شمع آخر سوز پنهان سر کشید

ز آنچه دامن می کشیدم از گریبان سر کشید

می شود روشنتر از آبی که افشاند زچشم

هر که را چون شمع آتش از گریبان سر کشید

سرو نتوانست چون قمری درین بستانسرا

با کمال سرکشی از طوق فرمان سر کشید

کیست گردون تا نباشد تابع فرمان عشق؟

چون تواند مشت خاشاکی زطوفان سر کشید؟

سایه طوبی شمارد آفتاب حشر را

شعله عشق تو هر کس را که از جان سرکشید

می رسد حاصل به قدر سنگ اینجا نخل را

وای بر دیوانه ای کز سنگ طفلان سر کشید

اهل غفلت را رهایی از زندان خاک

پای خواب آلود نتواند ز دامان سر کشید

موج زنجیر گرفتاری کمند دولت است

شد عزیز آن کس که چون یوسف به زندان سر کشید

خط به اندک فرصتی تسخیر لعل یار کرد

زود بالد سبزه ای کز آب حیوان سر کشید

از ملامت در حریم کعبه شد خونش هدر

راه پیمایی که از خار مغیلان سر کشید

داد در ایام خامی میوه خود را به باد

نخل پرباری که از دیوار بستان سر کشید

نیست صائب حسن را از پاکدامانان گزیر

از گریبان صبح را خورشید تابان سر کشید

ادامه مطلب
جمعه 28 خرداد 1395  - 6:17 PM

 

تا خط مشکین لب لعل ترا در بر کشید

موج بیتابی الف بر سینه کوثر کشید

زنگ هستی از دل ما برد ذوق نیستی

عود ما آخر دم خوش در دل مجمر کشید

این که گرد ماه تابان می نماید هاله نیست

ماه از شرم جمال او سپر بر سر کشید

تنگدستی مرگ را در کام شیرین می کند

بید از بی حاصلی بر خویشتن خنجر کشید

جوهر از بیطاقتی چون مار می پیچد به خود

زخم گستاخ که شمشیر ترا در بر کشید؟

کاسه دریوزه دریا از صدف بر کف گرفت

هر کجا مژگان صائب رشته از گوهر کشید

ادامه مطلب
جمعه 28 خرداد 1395  - 6:17 PM

دل چه تلخیهای رنگارنگ ازان دلبر کشید

قطره خونی چه دریاهای خون بر سر کشید

در میان عاشقان من بی نصیب افتاده ام

ورنه قمری سرو را در زیر بال و پر کشید

زندگانی تلخ خواهد کرد بر صید حرم

تیغ عالمگیر او دامی که از جوهر کشید

از کنار آب حیوان خشک لب باز آمدن

مرگ را در زندگی بر روی اسکندر کشید

آن که مینا را زلب مهر خموشی بر گرفت

سرمه خاموشی از خط بر لب ساغر کشید

گرچه مجمر از ستمکاری زد آتش در سپند

دود تلخش انتقام از دیده مجمر کشید

من به زور عشق پیچیدم عنان مرگ را

ورنه چندین شمع را بر خاک این صرصر کشید

ساده بود از تار و پود راه، صحرای جنون

هرزه گردیهای من این صفحه را مسطر کشید

پختگان را زندگی با خامکاران مشکل است

اخگر ما خویش را در زیر خاکستر کشید

دل چو رفت از دست، بیزارم زچشم اشکبار

چند بتوان تلخی از دریای بی گوهر کشید؟

بر نمی دارد زبردستی می پرزور عشق

سر به جای پا نهد آن کس که این ساغر کشید

هر که صائب از قناعت کرد حفظ آبرو

در همین جا آب از سرچشمه کوثر کشید

ادامه مطلب
جمعه 28 خرداد 1395  - 6:17 PM

چون صراحی رخت در میخانه می باید کشید

این که گردن می کشی پیمانه می باید کشید

کم نه ای از لاله، صاف و درد این میخانه را

با لب خندان به یک پیمانه می باید کشید

می شود سنگین زبار خلق میزان حساب

سختی از اطفال چون دیوانه می باید کشید

نیل چشم زخم می باید وصال گنج را

ناز جغد ای گوشه ویرانه می باید کشید

پیش ازان کز سیل گردد دست و پای سعی خشک

رخت خود بیرون ازین ویرانه می باید کشید

حرص هیهات است بگشاید کمر در زندگی

تا نفس چون مور داری دانه می باید کشید

خلوت فانوس جای شمع عالمسوز نیست

این الف بر سینه پروانه می باید کشید

تا چون ابر و مطلع برجسته ای انشا کنی

عمرها زلف سخن را شانه می باید کشید

می کند با آن قد موزون نظر بازی به شمع

سرمه ای در دیده پروانه می باید کشید

دل زقرب زلف نزدیک است خود را گم کند

اندکی زنجیر این دیوانه می باید کشید

عشق از سر رفت بیرون و غرور او نرفت

ناز مهمان را زصاحبخانه می باید کشید

نیست آسایش درین عالم که بهر خواب تلخ

منت شیرینی افسانه می باید کشید

از خط مشکین غرور آن سمنبر کم نشد

ناز گل از سبزه بیگانه می باید کشید

در بهارستان یکتایی بلند و پست نیست

ناز خار و گل به یک دندانه می باید کشید

مدتی بار دل مردم شدی صائب بس است

پا به دامن بعد ازین مردانه می باید کشید

ادامه مطلب
جمعه 28 خرداد 1395  - 6:17 PM

درد را چون صاف در میخانه می باید کشید

هر چه ساقی می دهد مردانه می باید کشید

عزت جام تهی باید به بوی باده داشت

ناز گنج گوهر از ویرانه می باید کشید

می چو گردد سر که هیهات است دیگر می شود

دست از اصلاح دل فرزانه می باید کشید

می رسد سیل فنا تا چشم بر هم می زنی

رخت خود بیرون ازین ویرانه می باید کشید

تلخی زهر فنااز زندگانی بیش نیست

بر سر این پیمانه را مردانه می باید کشید

درد بی درمان پیری را دوا بی حاصل است

دست از تعمیر این ویرانه می باید کشید

تا سر مویی تعلق هست دل آزاد نیست

ریشه این سبزه بیگانه می باید کشید

وحشتی کز آشنایان بی دماغان می کشند

روح را زین عالم بیگانه می باید کشید

تا شود روشن به نور شمع صائب دیده ات

سرمه از خاکستر پروانه می باید کشید

ادامه مطلب
جمعه 28 خرداد 1395  - 6:17 PM

جوش گل شد، باده گلرنگ می باید کشید

انتقام از چرخ پر نیرنگ می باید کشید

غبغب جام و گلوی شیشه می باید گرفت

دامن ساقی و زلف چنگ می باید کشید

بوی خون می آید از جام شراب لاله گون

در هوای تر، می بیرنگ می باید کشید

چنگ و عود و بربط و قانون مکرر گشته است

نغمه از مرغان سیر آهنگ می باید کشید

موسم پای گل است و سایه بید و چنار

پای از مسجد به عذر لنگ می باید کشید

می زداید زنگ از دل سبزه زنگارگون

منت روشنگران زین زنگ می باید کشید

در فضای عقل بال بیخودی نتوان گشود

رخت بیرون زین جهان تنگ می باید کشید

پرده شرم و حیا در پرده شب چون نسیم

از رخ گلهای رنگارنگ می باید کشید

تا رگ ابر بهاران می کشد مشق جنون

خط به عقل و دانش و فرهنگ می باید کشید

همچو مجنون، دامن صحرا اگر افتد به دست

بهر بازیگاه طفلان سنگ می باید کشید

بر رگ جان نواپرداز صائب همچو چنگ

دستی ای دلدار زرین چنگ می باید کشید

ادامه مطلب
جمعه 28 خرداد 1395  - 6:17 PM

سرکشی از زلف آن خودکام می باید کشید

وحشت چشم غزال از دام می باید کشید

می به روی تازه رویان نشأه دیگر دهد

در بهاران باده گلفام می باید کشید

این که گردن می کشی چون شیشه، ای زاهد زدور

تا برآیی زین کشاکش جام می باید کشید

روز نورانی بود مستغنی از شمع و چراغ

باده روشن به وقت شام می باید کشید

می توان خوردن به شیرینی شراب تلخ را

از لب شکرلبان دشنام می باید کشید

محتسب در نوبهاران منع ما از باده کرد

انتقام از مرغ بی هنگام می باید کشید

منتی کز بوسه او می کشیدم پیش ازین

این زمان از نامه و پیغام می باید کشید

چاره چشم گرانخواب است صائب شور عشق

با نمک تلخی ازین بادام می باید کشید

ادامه مطلب
جمعه 28 خرداد 1395  - 6:17 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 394

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4387931
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث