به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

کی دل غمگین به زور آه و افغان وا شود؟

از گشاد تیر هیهات است پیکان وا شود

ریزش پوشیده می خواهد گدای بی سؤال

عاشقان را دل ز شکرخند پنهان وا شود

از هلال عید دارد دل عبث چشم گشاد

کی گره با ناخن شیر از نیستان وا شود؟

تیره روزانند باغ دلگشای یکدگر

دل چو پیوندد به آن زلف پریشان وا شود

چرخ از بیم فضولی روترش دارد مدام

میزبان سفله کی بر روی مهمان وا شود؟

مانده ای ز آلوده دامانی تو در زندان جسم

ور نه از دیوار در بر ماه کنعان وا شود

کارهای بسته را درمان به جز تسلیم نیست

دیده پوشیده چون گردید حیران وا شود

در دل سنگین، علایق می دواند ریشه سخت

از سلیمانی کجا زنار آسان وا شود؟

بیغمان را نیست ره در خلوت ارباب حال

غنچه خسبان را کجا دل از گلستان وا شود؟

گر چه نگشاید گره از رشته های پر گره

دایم از باران گره از کار مستان وا شود

بحر گوهردار را صائب بود تلخی بجا

چین مناسب نیست از ابروی دربان وا شود

ادامه مطلب
چهارشنبه 26 خرداد 1395  - 12:35 PM

حق طلب آسوده در دنیای باطل کی شود؟

سنگ راه سیل بی زنهار منزل کی شود؟

ذکر از جسم گرانجان می کند دل را خلاص

دانه غافل از بهاران در ته گل کی شود؟

می شود اشک سحرخیزان برومند از اثر

در زمین پاک، ضایع تخم قابل کی شود؟

شد یکی صد از طواف کعبه بی آرامیم

شوق مجنون ساکن از لیلی به محمل کی شود؟

پاکدامانی کلید قفلهای بسته است

ماه کنعان را در و دیوار حایل کی شود؟

حرف و صوت از دل نیارد ریشه غم را برون

زردی رخسار زر از سکته زایل کی شود؟

چون گره در موفتد واکردن او مشکل است

دل رها از قید آن مشکین سلاسل کی شود؟

سختی ره می شود سنگ فسان سیلاب را

از ملامت رهنورد شوق کاهل کی شود؟

باده نتوانست زنگار از دل مینا زدود

تلخی هجران به شهد وصل از دل کی شود؟

می شود از کاوش بسیار آب چشمه بیش

چشمه انعام خشک از جوش سایل کی شود؟

قسمت روشندل از هنگامه دنیاست غم

اشک و آه شمع صائب کم به محفل کی شود؟

ادامه مطلب
چهارشنبه 26 خرداد 1395  - 12:35 PM

یار ما از کشتن عشاق درهم کی شود؟

آنچنان باغ و بهاری نخل ماتم کی شود؟

زاهد از طاعت به راز عشق محرم کی شود؟

من گرفتم شد ملک ابلیس آدم کی شود؟

عشق هر ناقص بصیرت را نمی گردد نصیب

مهر عالمتاب با خفاش همدم کی شود؟

مهر خاموشی نگردد پرده اسرار عشق

بوی گل را مانع از پرواز شبنم کی شود؟

شوخ چشمی پرده شرم و حیا را می درد

سوزن عیسی نهان در جیب مریم کی شود؟

از گهر گرد یتیمی بحر نتوانست شست

کلفت عاشق کم از اشک دمادم کی شود؟

صبح دارد خنده براختر فشانیهای چرخ

زخم چون کاری بود از بخیه درهم کی شود؟

پیش گوهر در صدف آویختن دون همتی است

همت عاشق تسلی با دو عالم کی شود؟

دست ما گستاخ و آن موی میان نازک مزاج

رشته پیوند ما و یار محکم کی شود؟

اضطراب دل ز غمخواران ظاهر بیش شد

چاره این زخم پنهانی به مرهم کی شود؟

در دل سنگ این شرار شوخ جولان می کند

سخت جانی مانع آمد شد غم کی شود؟

از دو حرف قالبی کز دیگران آموخته است

دعوی گفتار بر طوطی مسلم کی شود؟

عقل را در بارگاه عشق راه حرف نیست

هر فضولی در حریم شاه محرم کی شود؟

عقده گردون چه باشد پیش آه عاشقان؟

سد راه گیرودار نیزه، پرچم کی شود؟

آدمی را عشق صائب می کند کامل عیار

نیست هرکس را که درد عشق، آدم کی شود؟

ادامه مطلب
چهارشنبه 26 خرداد 1395  - 12:35 PM

چند قرب یار از غفلت حجاب من شود؟

آب دریا پرده چشم حباب من شود

گر نصیب آتشین رویی کباب من شود

گریه خونین زخوشحالی شراب من شود

شورش من پرده افلاک را بر هم درید

من نه آن بحرم که این کفها نقاب من شود

آن که دارد اعتماد خیرگی بر چشم خویش

سخت می خواهم دچار آفتاب من شود

آن گرانخوابم که نتوانم ز جا برخاستن

دامن محشر اگر بالین خواب من شود

زور بازوی حوادث در بساط روزگار

آنقدر باشد که صرف پیچ و تاب من شود

شور عشق از پرده دل عاقبت بیرون فتاد

این نمک تا چند پنهان در کباب من شود؟

بیقراری در فلاخن می گذارد کوه را

کیست طاقت تا حریف اضطراب من شود

جلوه شبنم کند در دیده اش طوفان نوح

هر گلستانی که سیراب از سحاب من شود

از کباب خامسوز لاله می گیرد دماغ

مغز هر کس تازه از بوی کباب من شود

من نه آن پروانه ام کز شعله دارم جان دریغ

آتش روی تو می ترسم کباب من شود

در کتاب هستی من نقطه ای بی سهو نیست

حیف از اوقاتی که صرف انتخاب من شود

هر دم آبی که موجش از رگ تلخی بود

در بهارستان خرسندی گلاب من شود

نیست با خورشید نسبت سوز پنهان مرا

موی آتش دیده نبض از اضطراب من شود

با تهیدستی به سایل تازه رو برمی خورم

تشنه هیهات است نومید از سراب من شود

برق نتوانست با من گشت صائب همعنان

کیست مجنون تا تواند همرکاب من شود

ادامه مطلب
چهارشنبه 26 خرداد 1395  - 12:35 PM

از حریصان تشنه چشمی حرص را افزون شود

خاک هیهات است سیر از طعمه قارون شود

حسن را مشاطه ای چون چشم پاک عشق نیست

سرو در آغوش طوق قمریان موزون شود

سینه چاک از نقش می گردد عقیق آبدار

خط مشکین کی حجاب آن لب میگون شود؟

می شود چون گل به اندک فرصتی پا در رکاب

روی هر کس از شراب بیغمی گلگون شود

می کند جوش بهاران آهوان را شیر مست

مستی آن چشم در دوران خط افزون شود

عشق اگر بی پرده سازد لذت آزار را

بر سر خار ملامت رهروان را خون شود

از کمال نو خطان ظاهرپرستان غافلند

خوبی خط پرده فهمیدن مضمون شود

می دهد از چشم لیلی یاد داغ لاله اش

هر که زین دامان صحرا بگذرد مجنون شود

تا توان حاجت روا گردید از درگاه عشق

از چه صائب آدمی از چون خودی ممنون شود؟

ادامه مطلب
چهارشنبه 26 خرداد 1395  - 12:35 PM

حرف زن تا بر لب عیسی نفس سوزن شود

روی بنما تا سواد طوطیان روشن شود

دل چه خونها می خورد دور از شراب لاله رنگ

مرگ عیدست آن چراغی را که بی روغن شود

ای صبا، جان تازه می گردد ز تغییر لباس

چند اوقات تو صرف بوی پیراهن شود؟

آه بی لخت جگر از دل نمی تازد به چرخ

سخت می ترسم بر این مجمر که بی روزن شود

گرد رنگ سایه نتوانست گردیدن خزان

خاکساری سد راه جرأت دشمن شود

چشم مجنون چشم لیلی را سخنگو می کند

عشق چون پر کار افتد حسن صاحب فن شود

چون بصیرت نیست، باشد حلقه بیرون در

آفتاب وماه اگر در دیده روزن شود

ادامه مطلب
چهارشنبه 26 خرداد 1395  - 12:35 PM

خاک نتواند حجاب دیده روشن شود

دیده روشن چراغی نیست بی روغن شود

می کشد سررشته خواری به عزت عاقبت

رد گلشن هر چه شد پیرایه گلخن شود

هر نسیمی می تواند خضر راه او شدن

هر که چون برگ خزان آماده رفتن شود

چرب نرمی رتبه ای دارد که با حکم روان

آب روشن زبردست موجه روغن شود

نفس سرکش را کند مغرور، دنیای خسیس

در بساط شعله خار و خس رگ گردن شود

عارفان را دل قوی گردد ز موج حادثات

بحر از باد مخالف صاحب جوشن شود

این جواب آن غزل صائب که می گوید مسیح

یاد روی او کنم تا خانه ام روشن شود

ادامه مطلب
چهارشنبه 26 خرداد 1395  - 12:35 PM

 

گفتگو از عقد دندان گوهر غلطان شود

پوچ گو گردد کهنسالی که بی دندان شود

مگذران در خواب غفلت زندگانی را که عمر

چون فلاخن از گرانجانی سبک جولان شود

نیست اهل عشق را اندیشه ای از درد و داغ

بر خلیل الله آتش سنبل و ریحان شود

می برد گیرایی از کف روی تلخ میزبان

خشک از آن در بحر دایم پنجه مرجان شود

از عزیزی می شود فرمانروای رود نیل

روی یوسف چون کبود از سیلی اخوان شود

غافلان را تنگدستی می شود رهبر به حق

رو به دریا می کند ابری که بی باران شود

لب به شکر خنده مگشا همچو بیدردان که زود

می دهد بر باد سر را پسته چون خندان شود

از دل روشن توان صائب به عیب خود رسید

وای بر آن کس کز این آیینه رو گردان شود

ادامه مطلب
چهارشنبه 26 خرداد 1395  - 12:35 PM

حسن چو بی پرده شد دلها به خون غلطان شود

خاک اطلس پوش گردد تیغ چون عریان شود

عشق عالمسوز را تسلیم سازد مهربان

بر خلیل الله آتش سنبل و ریحان شود

ناله عشاق سازد حسن را بیرحم تر

آتش گل را فغان بلبلان دامان شود

در غبار خط نهان گردید آن چشم سیاه

خانه ظالم به اندک فرصتی ویران شود

می گران گردیده است از می پرستیهای من

توبه از می می کنم چندان که می ارزان شود!

در نگیرد صحبت زاهد به صوفی مشربان

زشت در یک دیدن از آیینه رو گردان شود

می کند نان بخیل آیینه دل را سیاه

وای بر آن کس که بر خوان فلک مهمان شود

جنگ دارد ظالم از بی آلتی با خویشتن

خون خود را می خورد گرگی که بی دندان شود

سیل بیکارست چون از خود بر آرد خانه آب

نفس چون طغیان نماید بدتر از شیطان شود

مرگ نتواند ز کویش پای من کوتاه کرد

خار در ایام خشکی حافظ بستان شود

می رسد فیض سبکروحان به اطراف جهان

می شود آفاق روشن، صبح چون خندان شود

عشق ما را بی نیاز از درد و داغ زخم ساخت

ملک ویران از عدالت زود آبادان شود

خامه صائب چو آغاز گهرریزی کند

زنده رود تازه ای پیدا در اصفاهان شود

ادامه مطلب
چهارشنبه 26 خرداد 1395  - 12:35 PM

نیست ممکن هر که تنها شد حضورش کم شود

گوشه عزلت بهشتی نیست حورش کم شود

رتبه آزادگی بالاترست از بندگی

هر که فهمیده است، در دولت غرورش کم شود

سالک افسرده فانی می شود پیش از وصول

روزی خاک است هر سیلی که زورش کم شود

در سبک مغزان اثر کمتر کند رطل گران

نیست هر کس را شعوری، چون شعورش کم شود؟

در طلب چون صبح عالمتاب هرکس صادق است

نیست ممکن قرص خورشید از تنورش کم شود

بجز پرشور جنون لنگر نمی گیرد به خود

کی ز سنگ کودکان دیوانه شورش کم شود

از فروغ عاریت بگذر که مه با آفتاب

می شود نزدیکتر چندان که نورش کم شود

از کهنسالی نمی گردد ملایم آسمان

تا کمان حلقه است هیهات است زورش کم شود

هر که داغ لاله رخساری برد با خود به خاک

نیست ممکن روشنی از خاک گورش کم شود

نشأه گفتار صائب گشت در پیری زیاد

می شود پرزورتر چون باده شورش کم شود

ادامه مطلب
چهارشنبه 26 خرداد 1395  - 12:35 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 394

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4398885
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث