به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

نیست ممکن هر که تنها شد حضورش کم شود

گوشه عزلت بهشتی نیست حورش کم شود

رتبه آزادگی بالاترست از بندگی

هر که فهمیده است، در دولت غرورش کم شود

سالک افسرده فانی می شود پیش از وصول

روزی خاک است هر سیلی که زورش کم شود

در سبک مغزان اثر کمتر کند رطل گران

نیست هر کس را شعوری، چون شعورش کم شود؟

در طلب چون صبح عالمتاب هرکس صادق است

نیست ممکن قرص خورشید از تنورش کم شود

بجز پرشور جنون لنگر نمی گیرد به خود

کی ز سنگ کودکان دیوانه شورش کم شود

از فروغ عاریت بگذر که مه با آفتاب

می شود نزدیکتر چندان که نورش کم شود

از کهنسالی نمی گردد ملایم آسمان

تا کمان حلقه است هیهات است زورش کم شود

هر که داغ لاله رخساری برد با خود به خاک

نیست ممکن روشنی از خاک گورش کم شود

نشأه گفتار صائب گشت در پیری زیاد

می شود پرزورتر چون باده شورش کم شود

ادامه مطلب
چهارشنبه 26 خرداد 1395  - 12:35 PM

 

حاش لله از ملامت شوق جانان کم شود

خارخار کعبه از خار مغیلان کم شود

نیست در پیکان سرایت خنده سوفار را

تنگی دلها کی از لبهای خندان کم شود

خون به خون شستن ندارد جزندامت حاصلی

عشق دردی نیست کز سیر گلستان کم شود

وسعت مشرب کند هموار وضع چرخ را

شور سیلاب بهاران در بیابان کم شود

تا بود پیوسته با لعل لب سیراب یار

آب هیهات است از آن چاه زنخدان کم شود

گر به بلبل واگذار دیده بانی باغبان

نیست ممکن برگ سبزی از گلستان کم شود

می کند خم باده کم جوش را پرزورتر

خوبی یوسف کجا از چاه و زندان کم شود

حسن کامل می کند کوتاه دست زلف را

در بلندی سایه خورشید تابان کم شود

دیده شور سکندر تا بود در چاشنی

خضر را کی تشنگی از آب حیوان کم شود؟

عرض نعمت دستگاه حرص را سازد زیاد

نیست ممکن حرص مور از شکرستان کم شود

گر کند صد ماه نو را هر زمان ماه تمام

نیست ممکن ذره ای از مهر تابان کم شود

لنگر بیتابی دریا نمی گردد گهر

کی جنون دیوانه را از سنگ طفلان کم شود؟

باده نتوانست صائب زنگ غم از دل زدود

از گهر گرد یتیمی کی به طوفان کم شود؟

ادامه مطلب
چهارشنبه 26 خرداد 1395  - 12:35 PM

کی به وصل از سینه عاشق تمنا کم شود؟

نیست ممکن تشنگی از آب دریا کم شود

دامن صحرا نبرد ازخاطر مجنون غبار

این نه آن گرد است کز دامان صحرا کم شود

می کند شور محبت را خموشی مایه دار

چون سر خم باز باشد جوش صهبا کم شود

گریه روغن کشتن آتش بود صورت پذیر

ممکن است از روغن بادام سودا کم شود

از دورویان در جهان آثار یکرنگی نماند

کاش زین گلزار این گلهای رعنا کم شود

گرچه در سنگ ملامت چون شرر گردد نهان

از سر دیوانه هیهات است سودا کم شود

نیست ممکن پختگی تحصیل کردن در وطن

خامی عنبر کجا از جوش دریا کم شود؟

با نفس نتوان غبار از سینه آیینه برد

عشق دردی نیست کز تدبیر عیسی کم شود

دیده آیینه را در خواب کردن مشکل است

خیره چشمان را کجا ذوق تماشا کم شود؟

رشته طول امل را حرص می سازد دراز

حرص هیهات است از پیران دنیا کم شود

برق اگر درهم نوردد صائب این گلزار را

نیست ممکن خاری از باغ تمنا کم شود

ادامه مطلب
چهارشنبه 26 خرداد 1395  - 12:35 PM

جزرخش کز وی زمین و آسمان پر گل شود

کس ندارد یاد کز یک گل جهان پر گل شود

خارخار سیر جنت از دلش بیرون رود

دیده هرکس ز روی دوستان پر گل شود

تا به چند ای غنچه لب در پرده خواهی حرف گفت؟

دست بردار از دهان تا بوستان پر گل شود

تا چه گلها بشکفد از غنچه منقار او

بلبلی کز خار خارش آشیان پر گل شود

بخیه زخم نمایان من از اشک من است

از کواکب کوچه باغ کهکشان پر گل شود

حسن هیهات است حق، عشق را ضایع کند

بلبلان را ازحدیث گل دهان پر گل شود

گر برآید ماه مصر از چاه با این آب و تاب

کوه و دشت ازنقش پای کاروان پر گل شود

برگ عیش عاشقان از برگریزان فناست

از فروغ ماه دامان کتان پر گل شود

چار دیوار قفس از نغمه رنگین من

در بهاران چون حریم گلستان پر گل شود

هر نواسنجی که سر در زیر بال خود کشد

خلوتش چون غنچه صائب در خزان پر گل شود

ادامه مطلب
چهارشنبه 26 خرداد 1395  - 12:35 PM

ساغر می دور از آن لبها اگر یک دم شود

خط به گرد ساغر می حلقه ماتم شود

دست ارباب مروت در حنای غفلت است

زخم ما را خون گرم ما مگر مرهم شود

عشق دارد دامها در خاک در هر ذره ای

ورنه تنها دانه ای چون رهزن آدم شود؟

نرگس مست تو از می می شود هشیارتر

سرمه خواب گران در چشم آهو رم شود

برق را آسودگی در جامه فانوس نیست

راز عاشق اخگر پیراهن محرم شود

در خم هر حلقه یک عالم پریشان خفته است

آه اگر آن زلف از باد صبا درهم شود

سرکشی تا چند خواهی کرد ای ابروکمان؟

صبر آن دارم که زور این کمانها کم شود

بیستون را جان شیرین کرد در تن کوهکن

عشق اگر بر سنگ اندازد نظر آدم شود

دیده امید ما از آرزو پر می شود

ساغر خورشید اگر لبریز از شبنم شود

هر که رو آرد به طوف کعبه با اشک نیاز

نقش پایش پیروان را چشمه زمزم شود

فکر روشن می کند آیینه ادراک را

سر مپیچ از کاسه زانو که جام جم شود

از غبار غم فلکها مهره گل گشته اند

دل درین ماتم سرا چون می شود بی غم شود؟

پایکش چون کعبه در دامن که در ملک وجود

هر که در دامن کشد پا قبله عالم شود

وادی نام است سنگ راه ارباب کرم

هر که صائب طی این وادی کند حاتم شود

ادامه مطلب
چهارشنبه 26 خرداد 1395  - 12:35 PM

هر که در راه طلب صادق بود واصل شود

راههای راست آخر محو در منزل شود

زردرویی در شراب بی خمار عشق نیست

روز محشر خون ما گلگونه قاتل شود

جسم خاکی چون کهن شود قابل تعمیر نیست

راست نتوان ساختن دیوار چون مایل شود

آب جوهر می شود درجوی تیغ آبدار

هر که با صاحبدلان پیوست صاحبدل شود

چربی پهلوست آبستن به رنج لاغری

روی در نقصان گذارد ماه چون کامل شود

سرعت سیلاب در آغوش پل گردد زیاد

چون دوتا گردید قامت، عمر مستعجل شود

لفظ نتواند حجاب معنی روشن شدن

کی غبار خط میان ما و او حایل شود؟

گر دو صد عاقل شود دیوانه صائب فارغم

می شوم دیوانه گر دیوانه ای عاقل شود!

ادامه مطلب
چهارشنبه 26 خرداد 1395  - 12:35 PM

هر سبک مغزی که غافل شد ز دل باطل شود

کاه چون بی دانه گردد خرج آب و گل شود

از غبار جسم پروا نیست سالک را که سیل

از گرانسنگی به دریا زودتر واصل شود

می برد از دیدن هر ذره فیض آفتاب

دیده هرکس که روشن از فروغ دل شود

موش با جاروب در سوراخ نتوانست رفت

خواجه با چندین علایق چون به حق واصل شود؟

در بیابان سهل باشد چشم پوشیدن ز خضر

وای بر آن کس که از یاد خدا غافل شود

لعل گردد سنگ اگر از انقلاب روزگار

نیست ممکن هر که مجنون شد دگر عاقل شود

می کشد هرکس که آهی ما پریشان می شویم

بید مجنون از نسیمی هر طرف مایل شود

جان ز قرب جسم در رفتن گرانی می کند

هر که با کاهل رفیق راه شد کاهل شود

جبهه واکرده بر محتاج ابر رحمت است

چین ابرو آیه نومیدی سایل شود

مد آهی می کند زیر وزبر افلاک را

آنچنان کز خط کشیدن صفحه ای باطل شود

مشت خاکی چون شود سیلاب را مانع ز بحر؟

دیده ما را کجا دیوار و در حایل شود؟

در زوال خویش دارد سعی همچون آفتاب

هر که از پستی به معراج شرف مایل شود

از تراشیدن نگردد صاف روی نوخطان

ریشه جوهر به آب تیغ کی زایل شود؟

نیست در یکتایی حق هیچ کس را اشتباه

در نماز و تر ممکن نیست شک داخل شود

داغ چون شد کهنه بر خاطر گرانی می کند

شمع چون خاموش گردد بار بر محفل شود

سیل را هر موجه دریا عنان دیگرست

رهنورد شوق کی آسوده در منزل شود؟

دست از تعمیر تن بردار در پیرانه سر

راست نتوان ساختن دیوار چون مایل شود

دیده پوشیده را صائب گشاد از حیرت است

بر خط تسلیم سر نه، کار چون مشکل شود

ادامه مطلب
چهارشنبه 26 خرداد 1395  - 12:35 PM

چون صنوبر بادپیما گر سراپا دل شود

میوه مقصود هیهات است ازو حاصل شود

می گدازد غیرت همچشم صاحب درد را

آب گردم چون به دریا قطره ای واصل شود

دار نتواند سر منصور را در بر گرفت

شاخ زندان می شود بر میوه چون کامل شود

حسن عالمگیر لیلی چون براندازد نقاب

دامن صحرا به مجنون دامن محمل شود

درشمار نقطه سهوست در دیوان حشر

خون گستاخی که داغ دامن قاتل شود

هر که بردارد سر از نخوت ز پای اهل فقر

خاک چون شد کاسه در یوزه سایل شود

همچو چشم بد بلایی نیست حسن و عشق را

در میان بلبل و گل شبنمی حایل شود

خوش عنانی لازم دیوانگی افتاده است

بید مجنون از نسیمی هر طرف مایل شود

پرده وحدت مقام نغمه منصور نیست

بی محل چون مرغ بر آهنگ زد بسمل شود

سیل دریا دیده هرگز برنمی گردد به جوی

نیست ممکن هر که مجنون شد دگر عاقل شود

می زند صائب به چوب دار حدش روزگار

از می منصور هر کس مست و لایعقل شود

ادامه مطلب
چهارشنبه 26 خرداد 1395  - 12:35 PM

هر دلی کز عشق گوهر آب شد، گوهر شود

هر که را سوزد درین دریا نفس، عنبر شود

گوشه گیری فیضها دارد درین وحشت سرا

قطره از دریا چو رو پنهان کند گوهر شود

ناقصان را شهپر دعوی است دنیای خسیس

چون شرر با خار آمیزد زبان آور شود

راستی دامان جمعیت به دست آوردن است

رشته چون هموار شد شیرازه گوهر شود

جلوه سرو لب کوثر کند مژگان او

دیده هر کس که از اشک ندامت تر شود

آتش سوزان بود نزدیکی سیمین بران

رشته در عقد گهر هر روز لاغرتر شود

دیده از وضع مکرر خون خود را می خورد

ورنه دل در هر تپیدن عالم دیگر شود

می شود بر کاملان اوضاع دنیا خوشگوار

تلخی از دریا نبیند قطره چون گوهر شود

در دل پرآتش خود جای صائب چون دهم؟

نازنینی را که گل در پیرهن اخگر شود

ادامه مطلب
چهارشنبه 26 خرداد 1395  - 12:35 PM

بر سبکروحان چو عیسی سوزنی لنگر شود

برگ کاهی چشم را مقراض بال و پر شود

جان کامل را نباشد در تن خاکی قرار

می شود زندان صدف بر قطره چون گوهر شود

تیره روزان سرمه چشمند اهل دید را

کی غبار خاطر آیینه خاکستر شود؟

هر که را چون شبنم گل چشم خواب آلود نیست

غافل از خورشید کی از نرمی بستر شود؟

روسیاهی شد دلیل کعبه مقصد مرا

تیرگی آیینه را رهبر به روشنگر شود

نقطه بردارد چو دست خویش از گردآوری

صفحه خاک از پریشان گردیش دفتر شود

نیست قیل وقال را جا در دل عارف که موم

از قبول نقش گردد ساده چون عنبر شود

سینه پیش ناخن الماس می سازد سپر

هر که خواهد چون عقیق ساده نام آور شود

سنبل جنت شود در سینه چون بشکست آه

گریه چون در دل گره شد چشمه کوثر شود

آنقدر دست از جلای دیده و دل برمدار

تا سر زانو ترا آیینه محشر شود

تشنه خون می شود با تیغ چون پیوست آب

هر که با آهن دلان آمیخت بد گوهر شود

شمع می دزدد زبان خویش را صائب به کام

در شبستانی که کلک من سخن گستر شود

ادامه مطلب
چهارشنبه 26 خرداد 1395  - 12:35 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 394

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4388401
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث