به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

می پرستان در بهشت نقد ساغر می کشند

دور گردان انتظار آب کوثر می کشند

خود حسابان از کتاب و از حساب آسوده اند

ساده لوحان انتظار صبح محشر می کشند

حسن را با بی سروپایان بود روی نیاز

ذره ها از پنجه خورشید ساغر می کشند

خامشان را هست در میخوارگی ظرف دگر

ماهیان از بی زبانی بحر بر سر می کشند

غافل از شیرینی گفتار خود افتاده اند

طوطیان از ساده لوحی ناز شکر می کشند

پاکبازانی که دست از رشته جان شسته اند

بی تکلف بحر را چون موج در بر می کشند

می رسانند از دل دریا به ساحل نامه ها

موجها گاهی زدست بحر اگر سر می کشند

چون صدف لب پیش ابر نوبهاران باز کن

کآبرو را با گهر اینجا برابر می کشند

حسن عالمسوز را بی پرده دیدن مشکل است

شعله رویان روغن از چشم سمندر می کشند

در ترازو عارفان را نیست صائب سنگ کم

کعبه و بتخانه را اینجا برابر می کشند

ادامه مطلب
چهارشنبه 26 خرداد 1395  - 11:42 AM

پرده پوشی عشق عالمسوز را پیدا کند

پرده تبخال تب را بیشتر رسوا کند

خرده راز محبت می شکافد سینه را

این شرار شوخ کار تیشه با خارا کند

بر نیاید هر تنک ظرفی به حفظ راز عشق

باده پرزور کار سنگ را مینا کند

تنگدستی نفس سرکش را شود رهبر به حق

ابر چون بی آب گردد روی در دریا کند

کی خیالش می شود در دل مصور بی نقاب؟

حسن محجوبی که بر آیینه استغنا کند

نیست از عرض تجمل تنگ چشمان را گزیر

دانه صد تیغ زبان در خوشه ای پیدا کند

ادامه مطلب
چهارشنبه 26 خرداد 1395  - 11:42 AM

شانه چون بر زلف خود آن عنبرین مو می زند

در بیابان داغهای لاله را بو می زند

در تپیدنهای دل عاشق ندارد اختیار

بال و پر در شیشه دل آن پریرو می زند

همچو مژگان هر که را دل می دهد آن چشم مست

بی محابا سینه بر شمشیر ابرو می زند

سرو را در حلقه آغوش دارد گرچه تنگ

نعل وارون همچنان قمری زکوکو می زند

عاشقان پنهان نمی سازند داغ عشق را

هر که از فرماندهان شد مهر بر رو می زند

از نزول آیه رحمت بود در پیچ و تاب

هر که زیر تیغ جانان چین بر ابرو می زند

از نظر بازان نگردد حسن اگر صائب تمام

گرد مجنون حلقه از بهر چه آهو می زند؟

ادامه مطلب
چهارشنبه 26 خرداد 1395  - 11:42 AM

 

دامن آنها کز گرانجانان دنیا می کشند

بار کوه قاف آسان همچو عنقا می کشند

همچو بار طرح می باشند بر دلها گران

شوره پشتانی که دست از کار دنیا می کشند

می کشند آنان که خار از پاچو سوزن خلق را

سر برون از یک گریبان با مسیحا می کشند

می دهندش همچو مژگان جا به چشم خویشتن

عاشقان گر خار راه عشق از پا می کشند

حسرت عشاق افزون می شود در عین وصل

موجها خمیازه در آغوش دریا می کشند

گرچه لیلی عمرها شد تا ازین صحرا گذشت

آهوان گردن همان بهر تماشا می کشند

داده ام تا نسبت آن قامت موزون به سرو

قمریان از جلوه اش ناز دو بالا می کشند

نیست صائب رنگی از می زاهدان خشک را

گردنی از دور گاهی همچو مینا می کشند

ادامه مطلب
چهارشنبه 26 خرداد 1395  - 11:42 AM

چون زتاب می رخت بر لاله پهلو می زند

غنچه در پیش گل روی تو زانو می زند

چون شود از عارضش آب طراوت موج زن

از خجالت دست خود آیینه بر رو می زند

از شبیخون خزان سنگش به مینا می خورد

باغ کز بادام خواب چارپهلو می زند

در خلاف وعده ابرویت سرآمد گشته است

در کجیها این ترازو راستی مو می زند

کیست تا همچشم یار شوخ چشم ما شود؟

هر نگاهش بر صف صد دشت آهو می زند

پاک طینت از حدیث سرد از جا کی رود؟

آب گوهر از صبا کی چین بر ابرو می زند؟

صائب از بس سینه را از مهر صیقل داده ایم

پیش ما صافی دلان آیینه زانو می زند

ادامه مطلب
چهارشنبه 26 خرداد 1395  - 11:42 AM

با لب خاموش هر کس غوطه در خون می زند

بوسه چون ساغر بر آن لبهای میگون می زند

نیست لیلی را بغیر از پرده دل محملی

در بیابان قطره بیهوده مجنون می زند

گوشه گیری شهپر پرواز باشد فکر را

جوش صهبا در خم خالی فلاطون می زند

سرو را هر چند آورده است زیر بال و پر

همچنان قمری زکوکو نعل وارون می زند

مهر خاموشی مرا دلسرد از گفتار کرد

تب به یک تبخال از تن خیمه بیرون می زند

می کند بیدار صائب فتنه خوابیده را

کوته اندیشی که بر دشمن شبیخون می زند

ادامه مطلب
چهارشنبه 26 خرداد 1395  - 11:42 AM

 

با دهان خشک هر کس خنده تر می زند

ساغر تبخاله اش پهلو به کوثر می زند

سیر چشمان را نسازد تنگدستی دربدر

حلقه خود را از تهی چشمی به هر در می زند

می کند خاکسترم در لامکان پرواز و شوق

همچنان بر آتشم دامان محشر می زند

شد زسودا استخوان پهلوی من بس که خشک

گر کنم بستر زسنگ خاره مسطر می زند

در زمان عقد دندان و لب جان بخش تو

در صدفها پیچ و تاب رشته گوهر می زند

می فزاید حرص را نعمت که در دریای شهد

دست و پا مور حریص از بهر شکر می زند

آن که گل بر سر زند، غافل که هنگام زدن

دست را با شاخ گل یکبار بر سر می زند

چون علم در راستی هر کس سرآمد گشته است

بی محابا غوطه در دریای لشکر می زند

هر که می گوید حدیث عشق با افسردگان

از تهی مغزی به خون مرده نشتر می زند

گرچه صائب بستر و بالین من از آتش است

مرغ روح من زخامی همچنان پر می زند

ادامه مطلب
چهارشنبه 26 خرداد 1395  - 11:42 AM

هر که دامن بر میان در چیدن گل می زند

آستین بر شعله آواز بلبل می زند

هر که بر خود تلخ می سازد شکر خواب صبوح

بوسه تر همچو شبنم بر رخ گل می زند

نغمه اش از بس گلوسوزست در دلهای شب

بوسه ها پروانه بر منقار بلبل می زند

همتی در کار ما ای عارفان و عاشقان

بر در دل حلقه شوق سیر کابل می زند

هر که چون صائب به طرز تازه، دیرین آشناست

دم به ذوق عندلیب باغ آمل می زند

ادامه مطلب
چهارشنبه 26 خرداد 1395  - 11:42 AM

در گلستانی که بلبل جوش غیرت می زند

باغبان در سایه گل خواب راحت می زند

می شود از سنگ طفلان چون تن مجنون کبود

خال لیلی جامه در نیل مصیبت می زند

در شبستانی که می سوزد برون در سپند

بی ادب پروانه ما بال جرأت می زند

عشق از هر کس که می خواهد حدیثی وا کشد

خامه اش را شق به شمشیر شهادت می زند

هر که چون عنقا کنار از مردم عالم گرفت

در لباس گوشه گیری فال شهرت می زند

می شود چون لاله روشن شمع امیدش زسنگ

کاسه در خون جگر هر کس به رغبت می زند

هر که در دولت نبیند پیش پای خویش را

گر سراپا چشم گردد پا به دولت می زند

گرچه از طوفان کثرت هر زمان در عالمی است

قطره ما ساغر از دریای وحدت می زند

هر که را چون خال، حسن عنبرین خط روی داد

مهر بر بالای خورشید قیامت می زند

ابر رحمت شست صائب نامه اعمال من

اشک گرم من همان جوش ندامت می زند

ادامه مطلب
چهارشنبه 26 خرداد 1395  - 11:42 AM

گوشه گیرانی که رو در خلوت دل کرده اند

رشته جان را خلاص از مهره گل کرده اند

اهل دنیا در نظر بازی به اسباب جهان

حلقه ای هر لحظه افزون بر سلاسل کرده اند

کارافزایان که دنبال تکلف رفته اند

زندگی و مرگ را بر خویش مشکل کرده اند

بر رخ بی پرده مقصود، کوته دیدگان

پرده ها افزون زدامان وسایل کرده اند

مد احسان می شمارند این گروه تنگ چشم

چین ابرویی اگر در کار سایل کرده اند

از ورق گردانی افلاک فارغ گشته اند

خرده بینانی که سیر نقطه دل کرده اند

دوربینانی که نبض ره به دست آورده اند

خار را از پای خود بیرون به منزل کرده اند

گوشه گیرانی که دل را از هوس نزدوده اند

خلوت خود را زفکر پوچ، محفل کرده اند

از پی روپوش، واصل گشتگان همچون جرس

ناله های خونچکان در پای محمل کرده اند

لنگر تسلیم از دست تو بیرون رفته است

ورنه از موج خطر بسیار ساحل کرده اند

کشتگان عشق اگر دستی برون آورده اند

خونبهای خویش در دامان قاتل کرده اند

در بهار بی خزان حشر، با صدشاخ و برگ

سبز خواهد گشت هر تخمی که در گل کرده اند

چشم می پوشند صائب از تماشای بهشت

رهنوردانی که سیر عالم دل کرده اند

ادامه مطلب
چهارشنبه 26 خرداد 1395  - 11:36 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 394

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4416792
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث