به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

یاد باد آن بی حقیقت را که یاد ما نکرد

بر فلک شد دود آه ما و سر بالا نکرد

بوسه ها پیچید در مکتوب بهر دیگران

وز تریها نامه خشکی به ما انشا نکرد

گرچه آمد نخلش از دست دعای ما به بار

در برومندی به برگ سبز یاد ما نکرد

گرچه گردیدیم خاک راهش از روی نیاز

زیر پای خود نگاه از ناز و استغنا نکرد

ادامه مطلب
سه شنبه 25 خرداد 1395  - 1:08 PM

چاره سودای ما پند نصیحتگر نکرد

تلخی دریا علاج خامی عنبر نکرد

حیرت رویش به مژگان فرصت جنبش نداد

موج دست و پا درین بحر گران لنگر نکرد

تا نزد مهر خموشی بر دهن با صد زبان

بوستان پیرا دهان غنچه را پر زد نکرد

گرچه چشم انتظار ما ید بیضا نمود

بوی پیراهن سر از جیب مروت بر نکرد

گرچه عمری خویش را هموار کرد از پیچ و تاب

رشته ما را کسی شیرازه گوهر نکرد

همت ما پست ماند از پستی سقف فلک

شعله ما راست قد خود درین محمر نکرد

ریخت اشک آتشین در ماتم پروانه شمع

عالمی را سوخت آن بیرحم و چشمی تر نکرد

عالم پرشور گلزاری است بر روشندلان

تلخی دریا اثر در طینت گوهر نکرد

دل فراموش کرد در زلف سیاه او مرا

خضر در روز سیه پروای اسکندر نکرد

تا غبارم سرمه چشم تماشایی نشد

درد سنگین مرا آن سنگدل باور نکرد

تنگی گردون پر و بال مرا درهم شکست

بیضه فولاد این بیداد بر جوهر نکرد

صائب از تعجیل ایام بهاران غافل است

هر که صاف و درد را چون لاله یک ساغر نکرد

ادامه مطلب
سه شنبه 25 خرداد 1395  - 1:08 PM

آب حیوان دید لعلت را و ایمان تازه کرد

از دهان موج بیتابانه صد خمیازه کرد

از پریشان گردی گلشن زهم پاشیده بود

دام، اوراق پر و بال مرا شیرازه کرد

خنده شادی چه می جویی درین ماتم سرا؟

گل تمامی عمر خود را صرف یک خمیازه کرد

شرکت فیض شهادت بر نتابد رشک عشق

کشتن پرویز داغ کوهکن را تازه کرد

طوق زنار گلوی قمریان را پاره ساخت

سرو پیش قد موزون تو ایمان تازه کرد

با بزرگان باش صائب تا شود نامت بلند

خم فلاطون را درین عالم بلندآوازه کرد

پیش ازین هر چند شهرت داشت در ملک عراق

سیر ملک هند صائب را بلندآوازه کرد

ادامه مطلب
سه شنبه 25 خرداد 1395  - 1:08 PM

ناله نی بند بندم را زهم بیگانه کرد

این صفیر آتشین جان مرا پروانه کرد

تا قیامت جوهر تیغ زبانها می شود

عشق چون فرهاد و مجنون هر که را افسانه کرد

پیش آن لبها که نی در ناخن شکر شکست

بهر جوی شیر نتوان گریه طفلانه کرد

عشق تا برد از سرم بیرون غرور عقل را

جبهه ام را سنگ صندل سای هر بتخانه کرد

تا زخواب ناز مژگان تو قامت راست کرد

سینه آیینه را زخم نمایان شانه کرد

هر که دنبال من آید مست گردد در دو گام

نقش پارا مستی رفتار من پیمانه کرد

نیست آسان زیر کوه درد قد افراشتن

چون کمان در سینه من ناوک او خانه کرد

هر که را بر خاک بنشانی به خاکت می کشد

شمع آخر تکیه بر خاکستر پروانه کرد

روی گرم عشق دل را کرد صائب بی ادب

میهمان را این چنین گستاخ صاحبخانه کرد

می تواند دست زد در دامن منزل چو راه

هر که صائب چون خیال خود سفر در خانه کرد

ادامه مطلب
سه شنبه 25 خرداد 1395  - 1:08 PM

هر که چون آب روان آیینه خود ساده کرد

سرو را چون بندگان در پیش خود استاده کرد

کی به گرد من رسد مجنون، که کوه و دشت را

دور باش وحشت من از غزالان ساده کرد

نغمه رنگین نبرد از جای خود زهاد را

گرچه خم را پایکوبان نشأه این باده کرد

شد به چشمم توتیا گرد یتیمی تا محیط

از صدف گهواره در یتیم آماده کرد

از ملاحت مستی آن لعل میگون کم نشد

کار صد بیهوشدارو این نمک با باده کرد

پاک کرد از آرزوها عشق صادق سینه را

صبح از نقش پریشان آسمان را ساده کرد

تا شود بر پیروان آسان ره دیوانگی

دشت را مجنون صحراگرد من پر جاده کرد

عاشقان پیش تو بیقدرند، ورنه شمع را

انتظار صحبت پروانه ها استاده کرد

کم نشد چون غنچه صائب برگ عیش از خلوتش

هر که از گلشن قناعت با دل نگشاده کرد

ادامه مطلب
سه شنبه 25 خرداد 1395  - 1:08 PM

تا عبیر افشانی زلف ترا نظاره کرد

نکهت پیراهن یوسف گریبان پاره کرد

نو نیاز عشق چون فرهاد و مجنون نیستیم

طفل ما مشق جنون بر تخته گهواره کرد

زخم من چون ماه نو تا گوشه ابرو نمود

تیغ چون دیوانگان زنجیر جوهر پاره کرد

همچو شبنم غوطه در سرچشمه خورشید زد

در عرق هر کس گل روی ترا نظاره کرد

کار ما اکنون به لطف بی گمانت بسته است

کآنچه می بایست کردن، سعی ما یکباره کرد

هیچ کافر را الهی کودک بدخو مباد!

چاره جوییهای دل صائب مرا بیچاره کرد

ادامه مطلب
سه شنبه 25 خرداد 1395  - 1:08 PM

شورش سودا مرا از قید تن آزاده کرد

از سر خم خشت را آواره جوش باده کرد

کم نشد چون غنچه گل برگ عیش از خانه اش

هر که از گلشن قناعت با دل نگشاده کرد

خاکساری سایه را باشد حصار عافیت

چرخ نتواند ستم بر مردم افتاده کرد

بر لبش از مهر تابان مهر خاموشی زدند

صبح از نقش کواکب تا ورق را ساده کرد

دامن افتادگی از کف مده کاین کیمیا

از برای سربلندان خاک را سجاده کرد

پشت بر دیوار دادم تا نظر کردم که بحر

از صدف گهواره در یتیم آماده کرد

می شود صائب به اندک جنبشی پا در رکاب

هر که چون نخل خزان برگ سفر آماده کرد

ادامه مطلب
سه شنبه 25 خرداد 1395  - 1:08 PM

 

گرچه انفاس گرامی سینه صرف آه کرد

اینقدر شد دانه خود را جدا از کاه کرد

تا نگارین شد زمی دست سبو در زیر سر

دست ارباب طمع را از طلب کوتاه کرد

بی وداع ما سفر کردن نه از آداب بود

می توانستیم آخر همتی همراه کرده

برگ را پنهان کند بسیاری بار درخت

کثرت نعمت زبان شکر را کوتاه کرد

رنگها در روز روشن می نماید خویش را

از سیه کاری مرا موی سفید آگاه کرد

با خس و خاشاک، صائب موجه دریا نکرد

آنچه با ما ساده لوحان آب زیر کاه کرد

ادامه مطلب
سه شنبه 25 خرداد 1395  - 1:08 PM

ساقی از یک جرعه می این بینوا را گرم کرد

سردی از دوران نبیند هر که ما را گرم کرد!

می توان افروخت شمع از سایه بال و پرش

استخوان گرم من ازبس همارا گرم کرد

سبحه را در دست زاهد چون سپند آرام نیست

تا دم گرم که محراب دعا را گرم کرد؟

از شفق زد غوطه در اشک ندامت آفتاب

این سزای آن که زیر چرخ جا را گرم کرد

زخم صبح از بخیه انجم اگر آید بهم

می تواند خواب هم مژگان ما را گرم کرد

باد رنگین از شراب لعل دایم ساغرش

هر که در قتل من آن گلگون قبا را گرم کرد

می روند از جا سبکروحان به اندک نسبتی

برگ کاهی می تواند گهربار گرم کرد

می کند برگ اقامت را خزان پا در رکاب

سردی ایام عمر بیوفا را گرم کرد

عشق برد افسردگی بیرون زطبع خاکیان

روی گرم آفتاب این ذره ها را گرم کرد

می کند روی زمین را از گرانجانان سبک

خون من زینسان که آن تیغ جفا را گرم کرد

می برد مرغ هوا غیرت به مرغان کباب

صائب از بس آه سوزانم هوا را گرم کرد

ادامه مطلب
سه شنبه 25 خرداد 1395  - 1:08 PM

دین و دل در کار آن زلف دو تا خواهیم کرد

عمر اگر باشد به عهد خود وفا خواهیم کرد

قصه شبهای هجران نیست اینجا گفتنی

روز محشر این سر طومار وا خواهیم کرد

چشم ما چون شبنم گل لایق دیدار نیست

صلح از آن گلشن به بوی آشنا خواهیم کرد

شبنم گل تکمه پیراهن خورشید شد

ما نمی دانیم کی نشو و نما خواهیم کرد

رعشه بر بازوی موج افتاد در دریای عشق

ما به این بی دست و پایی چون شنا خواهیم کرد؟

آنچه از آب و گل مازندران بر ما گذشت

گرد و خاک اصفهان را توتیا خواهیم کرد!

هر نمازی کز صراحی در صفاهان فوت شد

بی هوای ابر در اشرف قضا خواهیم کرد

تا در اقلیم قناعت سایه دیوار هست

اجتناب از سایه بال هما خواهیم کرد

کیمیای صبر صائب خون آهو مشک ساخت

نفس رهزن را به فرصت رهنما خواهیم کرد

ادامه مطلب
سه شنبه 25 خرداد 1395  - 1:08 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 394

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4420808
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث