به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

خانه بر دوشی که سیر کوچه زنجیر کرد

کی به زنجیرش توان پا بسته تعمیر کرد؟

نشأه می مرگ آب زندگانی دیده است

دختر رزچون خضر صد نوجوان را پیر کرد

شعله گستاخ طرف دامن قاتل مباد!

خون گرم ما که آتشکاری شمشیر کرد

پیش ازین از تنگ صنعت عشق فارغبال بود

کوهکن در عاشقی این آب را در شیر کرد!

شکر لله صائب از فیض محبت عاقبت

آه ما را عشق شمع خلوت تأثیر کرد

ادامه مطلب
سه شنبه 25 خرداد 1395  - 1:01 PM

هر که در گلشن چو شبنم چشم عبرت باز کرد

بی توقف از جهان رنگ و بو پرواز کرد

داشت بیدردی به زندان تن آسانی مرا

زخم تیغ او در رحمت به رویم باز کرد

گر سبک سازی چو عیسی از علایق خویش را

می توان با بیضه زین بستانسرا پرواز کرد

کرد حلاجی کمان دار عبرت پنبه اش

هر تنک ظرفی که چون منصور کشف راز کرد

عشق آخر انتقام خویش از یوسف کشید

گرچه در آغاز چندی بر زلیخا ناز کرد

گرچه در کهسار خندان بود کبک مست ما

از ته دل خنده در سرپنجه شهباز کرد

در دل است آن کس کزاو آفاق عالم روشن است

باخت چشم آن کس که این آیینه را پرداز کرد

شد زچشم شور دریا آب در کامش گره

تا صدف لب پیش ابر نوبهاران باز کرد

از نصیحت ناله گردون نوردم پست شد

گوشمال این ساز سیر آهنگ را ناساز کرد

ناخن شاهین سراسر می رود در سینه ام

بر میان نازکش تا بهله دست انداز کرد

جبهه واکرده مفتاح زبان بسته است

صفحه آیینه طوطی را سخن پرداز کرد

هر که صائب معنی رنگین به لفظ تازه بست

باده شیراز را در شیشه شیراز کرد

ادامه مطلب
سه شنبه 25 خرداد 1395  - 1:01 PM

هر که رو زین خلق ناهموار در دیوار کرد

سنگلاخ دهر را بر خویشتن هموار کرد

خیره چشمان را اگر محجوب سازد دور نیست

روی شرم آلود او آیینه را ستار کرد

از تراشیدن غبار لشکر خط شد بلند

آب تیغ این سبزه خوابیده را بیداد کرد

لشکر سنگین غفلت بیجگر افتاده است

مشت آبی می تواند خفته را بیدار کرد

گرد کلفت بس که از دوران به روی من نشست

هر که رو آورد در من، روی در دیوار کرد

چین زدن بر جبهه ای آیینه رو انصاف نیست

تنگ بر طوطی نباید عرصه گفتار کرد

گر نمی گشتند زاغان سرمه آواز ما

می توانستیم فریادی درین گلزار کرد

بس که در تمثال شیرین برد تردستی به کار

در دل آیینه خون فرهاد شیرین کار کرد

روی گرم کارفرما گر هواداری کند

می توانم بیستون را زر دست افشار کرد

اعتبار ناقص از بی اعتباری بدترست

قیمت نازل به یوسف چاه را هموار کرد

گوشه گیری کشتی نوح است طوفان دیده را

ذوق تنهایی ز صحبتها مرا بیزار کرد

همچو بخت سبز گیرد از هوا زنگار را

از نمد آیینه ام تا روی در بازار کرد

عمر خود کوتاه کرد و نامه خود را سیاه

هر که صائب چون قلم سر درسر گفتار کرد

ادامه مطلب
سه شنبه 25 خرداد 1395  - 1:01 PM

کعبه را دریافت هر کس خاطری معمور کرد

شد سلیمان هر که دست خود حصار مور کرد

پرتو خورشید تابان پرده دار انجم است

خرده راز مرا روشندلی مستور کرد

جذبه دار فنا مشکل پسند افتاده است

ورنه چندین سر صدای کاسه منصور کرد

نفس دل را غوطه در زنگ قساوت می دهد

چون گدایی کز طمع فرزند خود را کور کرد

هر که رخت اینجا به وحدتخانه عزلت کشید

می تواند خواب راحت در کنار گور کرد

بانگ زنجیر عدالت در جهان پیچیده است

گرچه عمری شد که کسری طی این منشور کرد

راهرو چون سیل می باید که بر دریا زند

پیش پای خویش دیدن راه ما را دور کرد

خضر در تعمیر ما چندین چه می ریزد عرق؟

سیل نتوانست این ویرانه را معمور کرد

نام شاهان را نسازد محو دور روزگار

خاصه آن شاهی که ملک عدل را معمور کرد

جلوه معشوق در خارا سرایت می کند

رقص موسی را درین هنگامه کوه طور کرد

نیست صائب چشم در پی لقمه درویش را

لقمه بخت مرا چشم که یارب شور کرد؟

ادامه مطلب
سه شنبه 25 خرداد 1395  - 1:01 PM

مهر خاموشی مرا گنجینه اسرار کرد

دامنم را چون صدف پر گوهر شهوار کرد

از زبان پیوسته خاری بود در پیراهنم

بی زبانی دامنم را پرگل بی خار کرد

نیستی بر خاطر آزاده من بار بود

زندگی را عشق او بر گردن من بار کرد

می تواند جذبه مجنون صحرا گرد من

کعبه را چون محمل لیلی سبکرفتار کرد

سنگلاخ آفرینش داشت با من کارها

بیخودی این راه ناهموار را هموار کرد

مستی غفلت زخواب نیستی بالاترست

گوشمال حشر نتواند مرا بیدار کرد

دست می شستند از ما چاره جویان جهان

درد خود را می توانستیم اگر اظهار کرد

آتشی کز عشق شیرین در دل فرهاد هست

بیستون را می تواند زر دست افشار کرد

خودفروشی با کمال بی نیازی مشکل است

آب شد تا یوسف ما روی در بازار کرد

گر نداری چون هوسناکان تمنای دگر

می توان سیر چمن از رخنه دیوار کرد

هر که صائب چون هوسناکان تکلف پیشه ساخت

زندگی و مرگ را بر خویشتن دشوار کرد

ادامه مطلب
سه شنبه 25 خرداد 1395  - 1:01 PM

هر که رو زین خلق ناهموار در دیوار کرد

سنگلاخ دهر را بر خویشتن هموار کرد

شد عبیر جامه یوسف غبار دیده اش

هر که چشم خویش را از گریه چون دستار کرد

چون عقیق از دل سیاهی خون خود را می خورد

در تلاش نام هر کس خویش را هموار کرد

زیر دست و تیغ قاتل حیرت قربانیان

زود خواهد خضر را از زندگی بیزار کرد

خواب ناز گل گران خیزست، ورنه ناله ام

سبزه خوابیده این باغ را بیدار کرد

در دل پاکم اثر از نقش نتوان یافتن

حیرت سرشار این آیینه را ستار کرد

نیست آب رحم در تیغ سبک جولان چرخ

خواب نتوان زیر این شمشیر بی زنهار کرد

گر زچشم اعتبار افتد زلیخا دور نیست

از بهای کم عزیزان را نباید خوار کرد

خواب من صد پرده از بخت هنر سنگین ترست

سیلی افلاک نتواند مرا بیدار کرد

بند نیکان می شود از ناصبوری سخت تر

بر عزیز مصر، زندان چاه را هموار کرد

خون گلشن صائب آمد از خروش من به جوش

بلبلان را ناله مستانه ام هشیار کرد

ادامه مطلب
سه شنبه 25 خرداد 1395  - 1:01 PM

مرگ نتواند به ارباب سخن بیداد کرد

سرو را یک مصرع از قید خزان آزاد کرد

ما دل خود را به نومیدی تسلی داده ایم

ورنه مطلب را به همت می توان ایجاد کرد

خط آزادی گرفت از گوشمال روزگار

هر که روی خویش وقف سیلی استاد کرد

داغ دشمنکامی از دوران کم فرصت ندید

دوستان را هر که در ایام دولت یاد کرد

می زند زخم نمایان موج جوهر در دلم

کاوش مژگان چه با این بیضه فولاد کرد

یادی از صاحب کمالی می دهد اظهار نقص

لاف شاگردی مرا شرمنده استاد کرد

روی سرو از سیلی بال تذروان شد کبود

سنبل زلف تو تا پیوند با شمشاد کرد

از شکار لاغرم فربه نشد پهلوی دام

ناتوانیها مرا شرمنده صیاد کرد

شست آب زندگی از چهره اش گرد سفر

هر که دیوار یتیمی را چو خضر آباد کرد

شد به اندک فرصتی سرخیل ارباب سخن

هر که از روح فغانی صائب استمداد کرد

ادامه مطلب
سه شنبه 25 خرداد 1395  - 1:01 PM

کاوش مژگان او دل را قیامت زار کرد

خون گرم این مست خواب آلود را بیدار کرد

صفحه آیینه از زنگ کدورت ساده بود

عکس طوطی این افق را مشرق زنگار کرد

چون زنم مژگان به یکدیگر، که مژگان مرا

حیرت گلزار او خار سر دیوار کرد

می شود پیراهن تن یوسف گم کرده را

هر که چشم خویش را از گریه چون دستار کرد

در زبان هیچ کس زخم زبان نگذاشتم

جلوه مجنون من این دشت را بی خار کرد

چند باشی در شکست کارم ای گردون، بس است

استخوانم را هجوم زخم جوهردار کرد

سخت طفلانه است جوی شیر آوردن زسنگ

کوهکن بیهوده جان را در سر این کار کرد

(من که باشم تا نمایم صورت احوال خود؟

حیرت رخسار او آیینه را ستار کرد)

من که صائب در وطن حال غریبان داشتم

چون تواند درد غربت در دل من کار کرد؟

ادامه مطلب
سه شنبه 25 خرداد 1395  - 1:01 PM

تا گلستان را نهال قامتش آباد کرد

باغبان چندین خیابان سرو را آزاد کرد

سنگ را در ناله می آرد وداع دوستان

بیستون فریادها در ماتم فرهاد کرد

نیست چون جوهر اگر در بال همت کوتهی

می توان پروازها در بیضه فولاد کرد

مدتی شد گرچه از جوش نشاط افتاده ایم

می توان از خاک ما میخانه ها آباد کرد

تاجداران را طریق خسروی تعلیم داد

این که از هدهد سلیمان وقت غیبت یاد کرد

اینقدر تمهید در تعمیر ما در کار نیست

می توان ما را به گرد دامنی آباد کرد

آه اگر ذوق گرفتاری نخواهد عذر ما

وحشت ما خون عالم در دل صیاد کرد

رفت در گنج گهر پایش چو دیوار یتیم

چون خضر هر کس که در تعمیر ما امداد کرد

این جواب آن غزل صائب که فتحی گفته است

از فراموشان مباد آن کس که ما را یاد کرد

ادامه مطلب
سه شنبه 25 خرداد 1395  - 1:01 PM

آنچه روی سخت من با سیلی استاد کرد

کی تواند بیستون با پنجه فرهاد کرد؟

بنده مقبل به آزادی سزاوارست، لیک

بنده شایسته را چون می توان آزاد کرد؟

ناخن دخل حسودان با سخن هرگز نکرد

آنچه در زلف تو با دل شانه شمشاد کرد

درد بر من ناگوار از پرسش احباب شد

تلخ بر من عید را رسم مبارکباد کرد

تار و پود عالم امکان به هم پیوسته است

عالمی را شاد کرد آن کس که یک دل شاد کرد

شست دستش را به آب زندگی معمار صنع

خضر دیوار یتیمی را اگر آباد کرد

گرچه در آب و گل من عشق آبادی نهشت

می توان زین مشت گل بتخانه ها آباد کرد

این غزل را پیش ازین هر چند انشا کرده بود

صائب از روح فغانی دیگر استمداد کرد

ادامه مطلب
سه شنبه 25 خرداد 1395  - 1:01 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 394

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4420814
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث