به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

دولت روزگار درگذرست

پرتو آفتاب دربدرست

شمع بالین این گرانخوابان

بی بقا چون ستاره سحرست

گر چه دل می برد جدا هر یک

می و مهتاب، شیر با شکرست

روی خوش، لفظ و بوی خوش معنی است

معنی از لفظ دلپذیرترست

جام بی باده مرغ پرکنده است

بط می را شراب بال و پرست

قرب سیمین بران گدازنده است

رنج باریک رشته از گهرست

چشم بی اشک، ابر بی باران

دست بی جود، شاخ بی ثمرست

نخورد غم ز دوری منزل

رهروی را که توشه بر کمرست

دلش از می سیاهتر گردد

هر که چون لاله آتشین جگرست

بد درونند ظاهرآرایان

ابره ها پرده دار آسترست

هنر دیگران ندیدن، عیب

دیدن عیب خویشتن هنرست

کند آتش عیار زر روشن

محک خلق آدمی سفرست

تشنه آفت است مال بخیل

خون فاسد هلاک نیشترست

می کند ترک رنگ و بو صائب

همچو شبنم کسی که دیده ورست

ادامه مطلب
سه شنبه 25 خرداد 1395  - 12:02 PM

سر زهاد خشک بی شورست

لب دلمردگان لب گورست

سر بی شور، جام بی باده

دل بی عشق زنده در گورست

دل پر داغ، لاله زار بهشت

سر پر شور، قصر پر حورست

در شکستن بود حلاوت دل

شهد در کسر شان زنبورست

چون هما رزقش استخوان سازند

به سعادت کسی که مغرورست

زخم در تیغ می شود ناسور

بس که آفاق پر شر و شورست

چه کنم تن به عاجزی ندهم؟

که زمین سخت و آسمان دورست

ره مده حرص و آز را در دل

که پر و بال دشمن مورست

تلخ شیرین لبان گوارنده است

باده صائب ز آب انگورست

ادامه مطلب
سه شنبه 25 خرداد 1395  - 12:02 PM

تا سپهر کبود سیارست

سینه آیینه دار زنگارست

گوشه امن، سینه هدف است

پله عافیت سر دارست

سبزه در دست و پای افتاده است

خار، بالانشین دیوارست

خر عیسی به گل فرو رفته است

دور دجال برق رفتارست

خاکساری حصار عافیت است

کوتهی پشتبان دیوارست

اعتبار از میان چو برخیزد

بیضه مور، مهره مارست

از تف آه آسمان سیرم

کهکشان همچو نبض بیمارست

دهن صبح پر ز خون شفق

چون نگردد، که راست گفتارست

دام گردون به خاک پوسیده است

یک رم آهوانه در کارست

تو ملایم نگشته ای صائب

ورنه سیر سپهر هموارست

ادامه مطلب
سه شنبه 25 خرداد 1395  - 12:02 PM

سبزه جوی شهد، نیشترست

حقه سبز زهر، پرشکرست

چشم پوشیده پرده دار دل است

لب خامش نگاهبان سرست

زهر چشمش میان خندیدن

همچو بادام تلخ در شکرست

هر چه غیر از شراب، بار دل است

هر چه جز نغمه است دردسرست

موشکافی هنر نمی باشد

چشم از عیب دوختن هنرست

میوه ای نیست به ز آزادی

نتوان گفت سرو بی ثمرست

(حقه سر به مهر آبله ام

خونی صد کلید نیشترست)

(نگه سیر چشم غواصم

آبخوردم ز چشمه گهرست)

(در دیاری که ما ضعیفانیم

شعله راچشم همت از شررست)

(خنده صبح حشر با آن شور

شب ما را نمکچش سحرست)

از رگ ابر کلک من صائب

دامن روزگار پرگهرست

ادامه مطلب
سه شنبه 25 خرداد 1395  - 12:02 PM

این چه خط است و این چه رخسارست

این چه آیینه، این چه زنگارست

این چه خال، این چه گوشه ابرو

این چه مار، این چه مهره مارست

این چه ابروی سخت پیشانی

این چه لبهای نرم گفتارست

این چه چشم همیشه در خواب است

این چه شرم همیشه بیدارست

این چه تیغ زبان زهرآلود

این چه لعل لب شکربارست

این چه مژگان رخنه در دل کن

این چه چشم همیشه بیمارست

خانه هوش را به آب رساند

این چه پیشانی گهربارست

چشم بد دور ازان چمن که در او

مژه شوخ، خار دیوارست

به سخن های آتشین صائب

سوختی عالم، این چه گفتارست

ادامه مطلب
سه شنبه 25 خرداد 1395  - 12:02 PM

 

در وطن جوهر سخن خوارست

در نگین نام رو به دیوارست

در غریبی کند سخن شهرست

گل نمایان به طرف دستارست

نیست از جذب کهربا نومید

کاه هر چند زیر دیوارست

بر ندارد کسی که بار از دل

دیدنش بر دل جهان بارست

پاس رخسار گلعذاران را

عرق شرم، چشم بیدارست

بیکسان را غمی نمی باشد

غم عالم به قدر غمخوارست

دل عاشق کجا و کعبه و دیر؟

کودک شوخ، خانه بیزارست

هر بلندی که آخرش پستی است

پیش صاحب بصیرتان دارست

مور تلخی نمی کشد صائب

خاک بر قانعان شکرزارست

ادامه مطلب
سه شنبه 25 خرداد 1395  - 12:02 PM

ای هر دو جهان خاک ره سرو روانت

گردون مطوق یکی از فاختگانت

بر کوتهی بینش خود داد گواهی

آن کس که نشان داد برون از دو جهانت

پنهانتر ازانی که توانت به نشان یافت

پیداتر ازانی که بپرسند نشانت

گردون که به گردش نرسد فکر جهانگرد

گردی است که برخاسته از راهروانت

جوشیدن آب از جگر سنگ به تعجیل

یک چشمه سهل است ز فرمان روانت

فرعون که می زد لمن الملک ز نخوت

در بحر عدم غوطه زد از چوب شبانت

عمری است فلک می خورد از جام شفق خون

شاید که شمارند ز خونابه کشانت

هر حلقه زلف تو پریخانه چینی است

رحم است به چشمی که نگردد نگرانت

چون حرف مکرر، سخن قند بود تلخ

آن را که شنیده است حدیثی ز دهانت

تا حشر فراموش کند شیوه رفتار

آبی که شود آینه سرو روانت

سر حلقه باریک خیالان جهان شد

پیچید به هر که غم موی میانت

گر آب شود، موج بود بند زبانش

هر دل که شود مخزن اسرار نهانت

این سرکشی نخل تو با خاک نشینان

زان است که در خواب بهارست خزانت

جولان سمند تو برون از دو جهان است

چون دست زند صائب مسکین به عنانت؟

ادامه مطلب
سه شنبه 25 خرداد 1395  - 12:02 PM

چرخ در تاب از تحمل ماست

تیغ در آتش از تغافل ماست

سر شبنم به آفتاب رسید

در ترقی همین تنزل ماست

می رسیم از شکستگی به کنار

همچو موج از شکستگی پل ماست

شکوه تا چند از کشاکش دام؟

این کشاکش نسیم سنبل ماست

حلقه چشم دام در نظرست

بیضه ماتم سرای بلبل ماست

صائب از فکر ماست رنگین شعر

این چمن سرخ رو ز بلبل ماست

ادامه مطلب
سه شنبه 25 خرداد 1395  - 12:02 PM

دلبستگی خلق به عمر گذران چیست؟

استادگی عکس درین آب روان چیست؟

پیش و پس اوراق خزان نیم نفس نیست

آسودگی خلق ز مرگ دگران چیست؟

آسوده شود سیل چو پیوست به دریا

از بیم اجل این همه فریاد و فغان چیست؟

جز خواهش الوان که کشیده است به خونت

دیگر ثمر نعمت الوان جهان چیست؟

تخمی بفشان، توشه راهی به کف آور

حاصل ز دل و دیده خونابه فشان چیست؟

چون دیده ارباب هوس، روز قیامت

در پله اعمال تو جز خواب گران چیست؟

ای سرو که عمری به رعونت گذراندی

جز دست تهی، حاصلت از باغ جهان چیست؟

مردم همه مهمان لب کشته خویشند

از گردش چرخ این همه فریاد و فغان چیست؟

حق رزق تو بر سفره افلاک نوشته است

ای سست یقین این همه اندیشه نان چیست؟

تا چند به گرد سخن خلق برآیی؟

جز ذکر خدا صیقل شمشیر زبان چیست؟

صائب قدم از دایره چرخ برون نه

جز نیش درین کارگه شیشه گران چیست؟

ادامه مطلب
دوشنبه 24 خرداد 1395  - 6:37 PM

ای زلف تو شیرازه دیوان قیامت

هم سلسله، هم سلسله جنبان قیامت

خاموشی و گفتار دهان تو دهد یاد

از بست و گشاد در دکان قیامت

چشم تو سیه خانه صحرای تجلی

خال دهنت مهر نمکدان قیامت

مژگان صف آرای تو همدوش صف حشر

ابروی تو هم پله میزان قیامت

دامان قیامت بود آن زلف پریشان

روی تو چراغ ته دامان قیامت

مانند در گوش تو شده تازه و سیراب

از صبح بناگوش تو ایمان قیامت

وقت است که در دیده خفاش گریزد

از شرم تو خورشید درخشان قیامت

شد صبح قیامت ز لب لعل تو پرشور

می خواست نمکدان چنین خوان قیامت

چون جلوه کنی از دو جهان گرد برآید

بسته است به دامان تو دامان قیامت

رسوایی معشوق نه جرمی است که بخشند

عاشق نبرد شکوه به دیوان قیامت

از راه خطرناک تو ای کعبه امید

یک منزل کوتاه، بیابان قیامت

صائب چه گشایی گره از طره دلدار؟

نگشوده کسی فال ز دیوان قیامت

ادامه مطلب
دوشنبه 24 خرداد 1395  - 6:36 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 394

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4443715
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث