به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

هر خال ترا زیر نگین ملک جمی هست

در هر شکن زلف تو بیت الصنمی هست

در هر چه کند صرف به جز آه، حرام است

چون صبح، ز آفاق کسی را که دمی هست

در دایره قسمت بیشی طلبان است

در مهره افلاک اگر نقش کمی هست

گنج است، اگر هست به ویرانه خراجی

تیغ است، اگر بر سر مجنون قلمی هست

چون لاله درین دامن صحراست فروزان

از گرمروانی که نشان قدمی هست

زان است که بر خویش نمودی تو ستمها

از لشکر بیگانه ترا گر ستمی هست

آن را که ز حرفش نتوان سربدر آورد

در پرده دل، زلف پریشان رقمی هست

از گرد خودی چهره جان پاک بشویید

تا در جگر شیشه و پیمانه نمی هست

زندان عدم، رخنه امید نداد

در عالم ایجاد، امید عدمی هست

چون سرو درین باغچه دست طلب ما

شد خشک و ندانست که صاحب کرمی هست

صائب دل جمعی است که خرسند به فقرند

گر زان که در آفاق دل محتشمی هست

ادامه مطلب
دوشنبه 24 خرداد 1395  - 6:24 PM

با ما سبب کینه گردون دغا چیست؟

تقصیر چه و جرم کدام است و خطا چیست؟

امید خطا نیست چو در شست کماندار

اندیشه جستن ز سر تیر قضا چیست؟

آن غنچه اگر چاک گریبان نگشاید

در جیب نسیم سحر و باد صبا چیست؟

چون وعده سست تو به امید خلاف است

چندین گره سخت بر آن بند قبا چیست؟

در دست دوا چاره هر درد نهان است

دردی که دوا باعث آن است دوا چیست؟

شد ریگ زمین گیر درین وادی پر خار

ای راهروان چاره این آبله پا چیست؟

عسی به یکی سوزن ازین راه فرو ماند

مسواک و عصا، شانه و تسبیح و ردا چیست؟

بی درد طلب، همرهی خضر وبال است

گر درد طلب هست، غم راهنما چیست؟

رسم است که از جوش ثمر شاخ شود خم

ای پیر، ترا حاصل ازین قد دو تا چیست؟

چون بوسه حرام است به کیش تو ستمگر

ای دشمن دین این دو لب بوسه ربا چیست؟

کاهی که بود در ته دیوار، چه داند

کاندازه بیطاقتی کاهربا چیست؟

صائب ز گل و خار جهان دست نگه دار

در دامن این دشت به جز زهرگیا چیست؟

ادامه مطلب
دوشنبه 24 خرداد 1395  - 6:24 PM

در نقطه خاک است نهان، گر خبری هست

در پرده این گرد یتیمی گهری هست

ابلیس ز آدم قد افراخته ای دید

غافل که درین پای علم، تاجوری هست

جز رخنه دل نیست، اگر راه شناسی

گرزان که درین خانه تاریک، دری هست

در هر شرری دوزخ نقدی است مهیا

ایمن نتوان شد، ز خودی تا اثری هست

پرگار ترا نقطه بود گوهر مقصود

در خویش چو گرداب ترا تا سفری هست

هر موج خطرناک، کلید در فیضی است

زین بحر منه پای برون، تا خطری هست

چون نخل برومند ز خود رزق ندارم

مهر دگران است مرا گر ثمری هست

زینسان که منم محو حضور قفس و دام

صیاد چه داند که مرا بال و پری هست؟

صد چشم بد از قطره شبنم به کمین است

آن را که درین باغ چو گل مشت زری هست

در کوفتن آهن سردست گشادش

در سینه هر سنگ که پنهان شرری هست

بر طوطی ما شکر اگر کار کند تنگ

چون خوش سخنی، طوطی ما را شکری هست

گر سنگ ببارد، نتوان قطع طمع کرد

صائب ز نهالی که امید ثمری هست

ادامه مطلب
دوشنبه 24 خرداد 1395  - 6:24 PM

در زیر فلک نیست اگر همنفسی هست

در پرده غیب است اگر دادرسی هست

بیرون چه کشی دلو تهی از چه کنعان؟

غافل مشو از یاد خدا تا نفسی هست

زخمی است که الماس در او ریشه دوانده است

تا در دل مجروح، هوا و هوسی هست

زنهار چو صید حرم از کوی خرابات

مگذار برون پای طلب تا عسسی هست

بر مرغ گرفتار، فضای قفس تنگ

گلزار بهشت است اگر هم قفسی هست

بر سیل سبکسیر شود خار پر و بال

سهل است اگر در ره ما خار و خسی هست

در ترک تمنا بود آسودگی دل

تلخ است شکر خواب به هر جا مگسی هست

بی جذبه محال است ز دل ناله برآید

فریاد، دلیل است که فریادرسی هست

چون مهلت اوراق خزان دیده دو روزی است

در قافله عمر اگر پیش و پسی هست

این است که گاهی به دعا یاد نمایند

از مستمعان صائب اگر ملتمسی هست

ادامه مطلب
دوشنبه 24 خرداد 1395  - 6:24 PM

در هر جگری شوری ازین گرم نفس هست

چون صبح، مرا حق نفس بر همه کس هست

اندیشه آزاد شدن فال غریبی است

آن را که خیابان گل از چاک قفس هست

گلبانگ نشاط از دل مجنون نشود کم

چندان که درین بادیه آواز جرس هست

گر نیست مرا در حرم تنگ شکر، بار

سامان به سر دست زدن همچو مگس هست

صائب نشود پخته به خورشید قیامت

در میوه هر دل که رگ خام هوس هست

ادامه مطلب
دوشنبه 24 خرداد 1395  - 6:24 PM

بی دادرس آن کس که فغان چون جرسش هست

خاموش نگردد ز فغان تا نفسش هست

چون رشته محال است کند راست نفس را

آن دانه گوهر که گره پیش و پسش هست

آن کس که کسش نیست، کس اوست خداوند

بیکس بود آن کس که درین خانه کسش هست

غافل نشود یک نفس از بال رساندن

هر مرغ که امید نجات از قفسش هست

در گردن خورشید کند دست حمایل

چون صبح هر آن کس که اثر در نفسش هست

تا هیچ نگردی، نتوانی همه گردید

کز بحر حباب است جدا تا نفسش هست

صائب چه خیال است کند خواب فراغت

چون نفس کسی را که سگی در مرسش هست

ادامه مطلب
دوشنبه 24 خرداد 1395  - 6:24 PM

خام است شرابی که در او غلغله ای هست

پوچ است زمینی که در او زلزله ای هست

گل می شکفد از مژه خار مغیلان

تا در قدم گرمروان آبله ای هست

با گل همه شب دست و گریبان وصال است

چون خار کسی را که زبان گله ای هست

چون معنی بیتیم یکی، از ره معنی

در صورت اگر ما و ترا فاصله ای هست

ارباب جنون را ز کشاکش خبری نیست

در گردن عقل است اگر سلسله ای هست

همره چه ضرورست، که از سنگ ملامت

در هر قدم راه جنون قافله ای هست

صائب برد از صحبت گل فیض چو بلبل

آن را که درین باغ زبان گله ای هست

ادامه مطلب
دوشنبه 24 خرداد 1395  - 6:24 PM

بی روی تو چشم از همه خوبان نتوان بست

یوسف چو نباشد در کنعان نتوان بست

تا بوی گلی سلسله جنبان نسیم است

بر ما ره آمد شد بستان نتوان بست

هر چند که چون دل گهری رفته ز دستم

تهمت به سر زلف پریشان نتوان بست

امروز که دست ستم ناز درازست

بر سینه ره کاوش مژگان نتوان بست

در کیش سر زلف که هم عهد شکست است

زنار توان بستن و پیمان نتوان بست

در آتشم از محرمی آینه تو

هر چند در خلد به رضوان نتوان بست

صائب پر و بالی بگشا موسم هندست

دل را به تماشای صفاهان نتوان بست

ادامه مطلب
دوشنبه 24 خرداد 1395  - 6:24 PM

در عالم بالاست تماشایی اگر هست

بیرون ز مکان است و زمان جایی اگر هست

چیزی که بجا مانده همین ترک تمناست

در خاطر عشاق تمنایی اگر هست

در غیبت خلق است اگر هست حضوری

در ترک تماشاست تماشایی اگر هست

اشکی است که در ماتم امید فشانند

در روی زمین آب گوارایی اگر هست

آهی است که از سینه افسوس برآید

در باغ جهان نخل تمنایی اگر هست

از ساده دلی چون گذری عالم مستی است

در زیر فلک دامن صحرایی اگر هست

بر گرد جهان دور زدن بر تو حلال است

خورشید صفت دیده بینایی اگر هست

در آینه تار، پری دیو نمایند

صاف است جهان جان مصفایی اگر هست

بر طوطی جان، تلخی غربت ننماید

در خانه دل آینه سیمایی اگر هست

گردست فشاندن به دو عالم نتوانی

در دامن عزلت بشکن پایی اگر هست

زنهار که غافل مشو از خامه نقاش

در مد نظر صورت زیبایی اگر هست

صائب دل پر خون بود و دیده خونبار

در مجلس ما ساغر و مینایی اگر هست

ادامه مطلب
دوشنبه 24 خرداد 1395  - 6:24 PM

آن نرگس بیمار، عجب هوش ربایی است

این ظالم مظلوم نما طرفه بلایی است

در چشم تو گل پرده نشین است، وگرنه

هر موجه ای از ریگ روان قبله نمایی است

زنهار ز ما بار مجویید که چون سرو

از باغ جهان حاصل ما دست دعایی است

حسنی که به صورت بود انجام پذیرد

بیچاره اسیری که گرفتار ادایی است

چون قطره باران نکشم رنج غریبی

هر گوشه مرا همچو صدف خانه خدایی است

از اطلس گردون گذرد راست چو سوزن

از راستی آن را که درین راه عصایی است

رندی است که اسباب وی آسان ندهد دست

سرمایه تزویر، عصایی و ردایی است

همچشم حبابم که درین قلزم خونخوار

کسب من سرگشته همین کسب هوایی است

هر بند گرانی که کند عقل سرانجام

در پیش سبکدستی می، بند قبایی است

صائب نتواند ز نظر اشک نریزد

آن را که نظر بر رخ خورشید لقایی است

ادامه مطلب
دوشنبه 24 خرداد 1395  - 6:24 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 394

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4443693
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث