به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

نظر بر آن رخ چون آفتاب نتوان کرد

به یک نگاه دل خویش آب نتوان کرد

کمال حسن ترا نقص اگر بود این است

که شیوه های ترا انتخاب نتوان کرد

ازان ز روز حساب ایمنی که می دانی

که بیحساب تو ظالم، حساب نتوان کرد

ظهور معنی نازک بود ز پرده لفظ

نظاره رخ او بی نقاب نتوان کرد

نکرده آب دل خویش را چو شبنم گل

تهیه سفر آفتاب نتوان کرد

علاج غفلت خود کن که پای خواب آلود

سفر چو تنگ شود، در رکاب نتوان کرد

کجا به سینه دل عاشقان قرار کند؟

به روی بستر بیگانه خواب نتوان کرد

به روزگار کهنسالی این فراموشی

عطیه ای است که یاد شباب نتوان کرد

فریب عشق به آه دروغ نتوان داد

شکار خضر به دام سراب نتوان کرد

درین محیط که طوفان نوح ابجد اوست

به هر نسیم چو موج اضطراب نتوان کرد

به یک نظر که ترا داده اند حیران باش

که سیر بحر به چشم حباب نتوان کرد

به فکر خلق چه نسبت خیال صائب را؟

چرا تمیز خطا از صواب نتوان کرد؟

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 7:19 PM

علاج غم به می خوشگوار نتوان کرد

به آب، آینه را بی غبار نتوان کرد

اگرچه تشنه فریب است موجهای سراب

مرا به جلوه دنیا شکار نتوان کرد

کنار بام حوادث مقام راحت نیست

تلاش مرتبه اعتبار نتوان کرد

چو آب و آینه از سادگی درین گلزار

نظر سیاه به نقش و نگار نتوان کرد

فریب شمع چو پروانه خورده ام بسیار

مرا به چرب زبانی شکار نتوان کرد

اگر به حال جگر تشنگان نپردازد

ملامت گهر آبدار نتوان کرد

ز آب گوهر نیکی به ابر برگردد

به جان مضایقه با تیغ یار نتوان کرد

مشو به دیدن خشک از سمنبران قانع

که از بهار قناعت به خار نتوان کرد

چنین که تیغ مکافات در زبان بازی است

صدا بلند درین کوهسار نتوان کرد

خضاب، پرده پیری نمی شود صائب

به مکر و حیله خزان را بهار نتوان کرد

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 7:19 PM

تلاش بیخبری با شعور نتوان کرد

سفر ز خود به پر و بال مور نتوان کرد

خوشم به ضعف تن خود که همچو خط غبار

مرا ز حاشیه بزم دور نتوان کرد

شکسته رنگی من عشق را به رحم آورد

به زر هر آنچه برآید به زور نتوان کرد

ز خال یار خجالت کشم ز سوختگی

که تخم سوخته در کار مور نتوان کرد

حضور روی زمین در بهشت خاموشی است

به حرف، ترک بهشت حضور نتوان کرد

مصیبت دگرست این که مرده دل را

چو مرده تن خاکی به گور نتوان کرد

توان گرفت رگ خواب برق را صائب

دل رمیده ما را صبور نتوان کرد

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 7:19 PM

شکوفه مغز شعور مرا پریشان کرد

فروغ لاله سر توبه را چراغان کرد

گسسته بود اگر عقد خوشدلی یک چند

بهار، منتظم از رشته های باران کرد

ز غصه هر گره مشکلی که دلها داشت

شکوفه باز به دندان گوهرافشان کرد

ز ابر چتر پریزاد جلوه گر گردید

چو گل به تخت هوا تکیه چون سلیمان کرد

ز لاله شد در و دیوار، جامه فانوس

فروغ گل جگر خاک را بدخشان کرد

میانه چمن و خانه هیچ فرقی نیست

که جوش گل در و دیوار را گلستان کرد

چو داغ لاله، سیه خیمه های صحرا را

بهار در جگر لاله زار پنهان کرد

ز برگ سبز، چمن جلوه گاه طوطی شد

شکوفه روی زمین را چو شکرستان کرد

عجب که داغ به درمان شود دگر پیدا

که جوش لاله درین نوبهار طوفان کرد

شده است رشته گلدسته جاده ها یکسر

ز بس که لاله و گل جوش در بیابان کرد

به روی سیل توان همچو پل سراسر رفت

ز بس که خانه تقوی به خاک یکسان کرد

به خنده های جگرسوز، سبز تلخ بهار

نمک ز شور قیامت درین نمکدان کرد

دگر که پای تواند کشید در دامن؟

که ذوق سیر چمن سرو را خرامان کرد

چنین که گل ز رکاب سوار می گذرد

پیاده سیر درین نوبهار نتوان کرد

ز فیض مقدم عباس شاه ثانی بود

که نوبهار جهان روی در صفاهان کرد

چو گل ز باده گلرنگ وقت او خوش باد

که روی تازه اش آفاق را گلستان کرد

به بلبلان بگذار این ترانه را صائب

که وصف گل به زبان شکسته نتوان کرد

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 7:19 PM

نمی توان ز کرم منع باده خواران کرد

به دست بسته سبو هرچه داشت احسان کرد

امید هست ترا مهربان ما سازد

همان که آتش سوزنده را گلستان کرد

خط تو بر ورق آفتاب حکم نوشت

شکوه حسن تو این مور را سلیمان کرد

ز ذوق درد تو بالید مغز من چندان

که استخوان مرا همچو پسته خندان کرد

کرم به اهل کرم کن از رعایت ابر

محیط، روی زمین را رهین احسان کرد

به هر طرف که روی موج می زند مجنون

به نیم جلوه که لیلی درین بیابان کرد

لب تو سوخت دل عالمی، مگر ایزد

نمک ز شور قیامت درین نمکدان کرد؟

مباد روز خوش آن خط بی مروت را

که چشم شوخ ترا از ستم پشیمان کرد

همان درست ازو شد شکسته اش صائب

اگر ز صحبت خورشید، ماه نقصان کرد

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 7:19 PM

ز خویشتن سفری اختیار خواهم کرد

دل پیاده خود را سوار خواهم کرد

میان راه چو عیسی نمی کنم منزل

ازین گریوه به همت گذار خواهم کرد

لباس عاریت نوبهار ریختنی است

چو عنبر از نفس خود بهار خواهم کرد

ز اشک روی زمین را چو دامن افلاک

پر از ستاره شب زنده دار خواهم کرد

اگر حیات بود، نقد هستی خود را

نثار سوختگان چون شرار خواهم کرد

مرا به همت مردان دستگیر شوید!

که دست در کمر کوهسار خواهم کرد

اگر کند خرد شیشه دل گرانجانی

به رطلهای گران سنگسار خواهم کرد

رسد به دامن آن آفتاب اگر دستم

چو صبح، زندگی خود دوبار خواهم کرد

همین قدر که سرم زین شراب گرم شود

نگاه کن که چه با روزگار خواهم کرد!

چو صبح یک دو نفس کز حیات من باقی است

به آفتاب جبینان نثار خواهم کرد

اگر دهند به من باغ خلد را صائب

حضور گوشه دل اختیار خواهم کرد

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 7:19 PM

ز بس که سنگ ملامت فلک به کارم کرد

نهفته در جگر سنگ چون شرارم کرد

برس به داد من ای ساقی گران تمکین

که توبه منفعل از روی نوبهارم کرد

ز آب من جگر تشنه ای نشد سیراب

چه سود ازین که فلک لعل آبدارم کرد؟

ز برگریز مرا چون شکوفه باکی نیست

که پیشتر ز خزان خرج نوبهارم کرد

چه کرده بود دل شیشه جان من، که قضا

ز روی سخت فلک آهنین حصارم کرد

ازان محیط گرامی همین خبر دارم

که همچو سیل سبکسیر بیقرارم کرد

دویده بود به عالم سبک عنانی من

گران رکابی درد تو پایدارم کرد

لبش به یک سخن تلخ ساخت بیدارم

ز تلخی این می پر زور هوشیارم کرد

ز حرف شکوه لبم بود تیغ زهرآلود

به یک تبسم دزدیده شرمسارم کرد

ز کم عیاری من سکه روی می تابید

گداز بوته عشق تو خوش عیارم کرد

مرا به حال خود ای عشق بیش ازین مگذار

که بیغمی یکی از اهل روزگارم کرد!

همان ز پرده دل گشت جلوه گر صائب

کسی که خون به دل از درد انتظارم کرد

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 7:19 PM

رسید موسم گل ترک کار باید کرد

نظاره گل روی بهار باید کرد

شکوفه وار اگر خرده زری داری

نکرده سکه نثار بهار باید کرد

اگر ضرور شود صید بهر دفع ملال

تذرو جام و بط می شکار باید کرد

به یاد عمر سبکرو که همچو آب گذشت

نظر در آینه جویبار باید کرد

وصال سوختگان تازه می کند دل را

شبی به روز درین لاله زار باید کرد

شمار مهره گل نیست کار زنده دلان

به جای سبحه نفس را شمار باید کرد

می است قافله سالار عیشهای جهان

به می ز عیش جهان اختصار باید کرد

چو هیچ کار به اندیشه بر نمی آید

چه بر دل اینهمه اندیشه بار باید کرد؟

کجاست فرصت تعمیر این جهان خراب؟

مرا که رخنه دل استوار باید کرد

جنون و عقل مکرر شده است، راه دگر

میان عقل و جنون اختیار باید کرد

ز دوستان موافق جدا شدن سخت است

مشایعت به نسیم بهار باید کرد

چو خصم سفله ز نرمی درشت می گردد

ملایمت ز چه با روزگار باید کرد؟

غزال عیش اگر سرکشی کند صائب

کمندش از سر زلف نگار باید کرد

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 7:19 PM

وصال با من خونین جگر چه خواهد کرد؟

به تلخکامی دریا شکر چه خواهد کرد؟

ازان فسرده ترم کز ملامت اندیشم

به خون مرده من نیشتر چه خواهد کرد؟

به من که پای به دامن کشیده ام چون کوه

درازدستی موج خطر چه خواهد کرد؟

چه صرفه می برد از انتقام من دوزخ؟

به دامن تر من یک شرر چه خواهد کرد؟

نشد ز بی پر و بالی گشاد کار مرا

به من مساعدت بال و پر چه خواهد کرد؟

ز آفتاب قیامت کباب بود دلم

فروغ عشق به این بوم و بر چه خواهد کرد؟

مرا ز یاد تو برد و ترا ز خاطر من

ستم زمانه ازین بیشتر چه خواهد کرد؟

ز پای تا به سرش ناز و عشوه می جوشد

به آن نهال هجوم ثمر چه خواهد کرد!

به ابر همت من چشم و دل نکرد وفا

به باد دستی من بحر و بر چه خواهد کرد؟

به غنچه ای که ز پیکان فسرده تر شده است

گرهگشایی باد سحر چه خواهد کرد؟

به طوطیی که ز زهر فراق سبز شده است

ز دور دیدن تنگ شکر چه خواهد کرد؟

ز خشکسال نگردد دهان گوهر خشک

فلک به مردم روشن گهر چه خواهد کرد؟

گرفتم این که شود روزگار رویین تن

به تیغ بازی آه سحر چه خواهد کرد؟

نشسته است به مرگ امید، خواهش من

شکست با من بی بال و پر چه خواهد کرد؟

چو برق پیرهن ابر را قبا می کرد

به تنگنای صدف این گهر چه خواهد کرد؟

ز عقل یک تنه صائب دلم شکایت داشت

سپاه عشق به این بوم و بر چه خواهد کرد!

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 7:19 PM

دمید صبح، هوای شراب باید کرد

سری برون ز گریبان خواب باید کرد

ز هر نسیم نگردد چو غنچه خندان دل

نفس ز سینه صبح انتخاب باید کرد

برای کسب هوا، گرچه یک نفس باشد

سری ز بحر برون چون حباب باید کرد

ز باده شفقی، رنگ ماهتابی را

جهان فروزتر از آفتاب باید کرد

چو گل گلاب شود ایمن از خزان گردد

به آه گرم دل خویش آب باید کرد

میان شبنم و گل نیست پرده ای در کار

چرا ز چشم تر ما حجاب باید کرد؟

به آه سرد شود هرچه صرف چون دم صبح

ز عمر خویش همان را حساب باید کرد

چو مو سفید شد استادگی گرانجانی است

سفر به روشنی ماهتاب باید کرد

چو نافه صائب اگر خون کنند در جگرت

به کیمیای رضا مشک ناب باید کرد

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 7:19 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 394

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4338594
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث