به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

در عالم فانی که بقا پا به رکاب است

گر زندگی خضر بود نقش بر آب است

از مردم دنیا طمع هوش مدارید

بیداری این طایفه خمیازه آب است

چون کوه، بزرگان جهان آنچه به سایل

بی منت و بی فاصله بخشند، جواب است!

در مشرب ما خاک نشینان قناعت

در آب رگ تلخی اگر هست گلاب است

در چشم گرانخواب، کتاب است کم از خشت

در دیده بیداردلان خشت کتاب است

مستی که ز خونابه دلهاست شرابش

دود دل ما در نظرش دود کباب است

زان در نظر خلق عزیزست، که گوهر

قانع شده از بحر به یک قطره آب است

آن را که ز کیفیت دیدار خبر یافت

هر شسته عذاری به نظر عالم آب است

هر چند که در خانه ز آب است خرابی

در دیده ما خانه بی آب خراب است

چون ریگ روان نرم روان مانده نگردند

وامانده کسی راهنوردان ز شتاب است

صائب به اثر زنده ز مرده است نکوتر

دستی که عطایی نکند پای به خواب است

ادامه مطلب
دوشنبه 24 خرداد 1395  - 6:05 PM

جمعیت جسم از نفس پا به رکاب است

شیرازه مجموعه ما موج سراب است

جایی که بود عمر خضر نقش بر آبی

این هستی ده روزه ما در چه حساب است؟

این هستی پوچی که تو دلبسته آنی

موقوف به یک چشم زدن همچو حباب است

از قطره اشکش جگر سنگ شود داغ

هر دل که ازان حسن گلوسوز کباب است

سیری ز تماشا نبود اهل نظر را

دریای گهر پر ز تهی چشم حباب است

حسنش شده در بردن دل گرم عنانتر

هر چند که از حلقه خط پا به رکاب است

ناشستگی من بود از سر به هوایی

چون سرو، مرا پای به گل در لب آب است

امید من از نامه نوشتن نکشد دست

هر چند که مکتوب مرا جنگ جواب است

از مردم خاموش طلب سر حقیقت

کاین کوزه سربسته پر از باده ناب است

ادامه مطلب
دوشنبه 24 خرداد 1395  - 6:05 PM

در پاس نفس می گذرد عمر عزیزش

هر سوخته جانی که دلش همدم غیب است

هر کس کهخبر می دهد از راز حقیقت

زنهار مکن گوش که نامحرم غیب است

این زخم که از تیغ قضا بر جگر ماست

موقوف به روی دلی از مرهم غیب است

در چشم سیه خانه نشینان شهادت

دیدار بتان روزنه عالم غیب است

یک مو خبر از راز دهان تو ندارد

صائب که دلش آینه عالم غیب است

روشنگر آیینه دلها دم غیب است

میراب جگرسوختگان شبنم غیب است

شیرازه مجموعه دلهای پریشان

تاری ز سر زلف خم اندر خم غیب است

فیضی که دهد همچو مسیحا به نفس جان

در پرده عصمتکده مریم غیب است

ادامه مطلب
دوشنبه 24 خرداد 1395  - 6:05 PM

بر هر که نظر می فکنم مست و خراب است

بیداری این طایفه خمیازه خواب است

بی اشک ندامت نبود عشرت این باغ

از خنده گل آنچه بجامانده گلاب است

چون اخگرسوزان، دل ما سوختگان را

گر قطره آبی است همین اشک کباب است

دیوان مکافات به ظالم نکند رحم

خط حسن ستمکار ترا پای حساب است

چون ماه نو از دیدن ما چشم مپوشید

کز قامت خم هستی ما پا به رکاب است

هر خیره نگاهی نتواند ز تو گل چید

آتش ز تماشای تو یک چشم پر آب است

با جنگ، بدآموز مرا خوی تو کرده است

مقصود من از نامه نه امید جواب است

دیوار خرابی که عمارت نپذیرد

مستی است که در پای خم باده خراب است

کیفیت می می برم از چهره محجوب

رخسار عرقناک، مرا عالم آب است

در مشت گلی نیست که صد نکته نهان نیست

در دیده صاحب نظران خشت کتاب است

هر کس که خموش است درین میکده صائب

چون کوزه لب بسته پر از باده ناب است

ادامه مطلب
دوشنبه 24 خرداد 1395  - 6:05 PM

خمخانه افلاک تهی ساخته ماست

دیری است که این میکده پرداخته ماست

آن گوهر نایاب که در بحر نگنجد

در سینه غواص نفس باخته ماست

سیلاب خس و خار وجودست جهان را

رازی که نهان در دل بگداخته ماست

یک سرو به آزادی ما نیست درین باغ

از صبح ازل این علم افراخته ماست

بس چشمه که از دیده خورشید گشاید

نوری که در آیینه پرداخته ماست

با همت ما روی زمین دامن خالی است

برداشته نه فلک انداخته ماست

رنگینی دارست ز بیباکی منصور

رعنایی سرو از نظر فاخته ماست

صبحی که ازو شور در آفاق فتاده است

فردی ز بیاض نفس باخته ماست

هر چند کسی نیست به افتادگی ما

از چرخ مگویید، که انداخته ماست

صائب که بر او نغمه طرازی است مسلم

خون در دلش از ناله بگداخته ماست

ادامه مطلب
دوشنبه 24 خرداد 1395  - 6:05 PM

تمکین خرام تو ز بسیاری دلهاست

این سیل، بلنگر ز گرانباری دلهاست

هر حلقه ای از زلف تو، چون حلقه ماتم

از نوحه و از گریه و از زاری دلهاست

بی جلوه انجم، دل شب پرده خواب است

فیض شب آن زلف ز بیداری دلهاست

از شورش جانهاست پریشانی آن زلف

بیماری چشمش ز پرستاری دلهاست

از جلوه او، کیست ز دل دست نشوید؟

خار و خس این سیل، عنانداری دلهاست

مشکل که کند گوش، امان نامه خط را

خال تو که مشغول جگرخواری دلهاست

تا دل نشود بیخبر، آسوده نگردد

مستی عرق صحت بیماری دلهاست

صائب دو جهان سوزد اگر روی نماید

آن نور که در پرده زنگاری دلهاست

ادامه مطلب
دوشنبه 24 خرداد 1395  - 6:05 PM

چشم تو عجب نیست اگر مست و خراب است

کز روی عرقناک تو در عالم آب است

در دل فکند شور جزا گریه تلخش

از آتش رخسار تو هر دل که کباب است

چشمی که چو مژگان نکند هر دو جهان را

در هر نگهی زیر و زبر، پرده خواب است

از عشق محال است که دلها نشود آب

هر گل که درین باغ بود خرج گلاب است

مژگان تو از کج قلمی دست ندارد

هر چند ز خط حسن تو در پای حساب است

بالاتر از ادراک بود مرتبه حسن

هر چهره که بتوان به نظر دید، نقاب است

از نرگس بیمار بود تازگی حسن

معموری آفاق ز دلهای خراب است

هر خاک نهادی که خموش است درین بزم

چون کوزه لب بسته پر از باده ناب است

مجنون چه کند مست نگردد که درین دشت

هر موج سرایی که بود موج شراب است

دارد خط پاکی به کف از ساده دلی ها

دیوانه ما را چه غم از روز حساب است؟

این عالم پر شور که آرام ندارد

از دامن صحرای تو یک موج سراب است

زنهار که خود را مکن از توشه گرانبار

بشتاب که زادره سیلاب، شتاب است

نشمرده نفس سر نزند از جگر صبح

هر روز به بیداردلان روز حساب است

صائب مطلب روی دل از کس، که درین عهد

رویی که نگردد ز کسی روی کتاب است

ادامه مطلب
دوشنبه 24 خرداد 1395  - 6:05 PM

مستوری حسن از نظر بوالهوس ماست

این آینه رو پرده نشین از نفس ماست

بال و پر ما تیر جگردوز خزان است

پیراهن گل چاک ز شوق قفس ماست

اندیشه نداریم چو شمع از دهن گاز

سر پیش فکندن ثمر پیشرس ماست

از حسن گلوسوز شکر باج ستانیم

پروانه ناکام، کباب مگس ماست

بی برگی ما برگ و نوای دگران است

شیرازه گلهای چمن خار و خس ماست

هر چند درین قافله پامال غباریم

هر کس که به راه آمده است از جرس ماست

صائب مگر ایام خزان پاک نماید

گردی که بر آیینه گل از نفس ماست

ادامه مطلب
دوشنبه 24 خرداد 1395  - 6:04 PM

آیینه خورشید دل بی هوس ماست

بیداری آفاق چو صبح از نفس ماست

هر چند نفس آینه را تار نماید

روشنگر آیینه دلها نفس ماست

لیلی که گران است بر او ناله مجنون

از حلقه به گوشان نوای جرس ماست

چون شاخ پر از گل ز سر خویش گذشتن

با چهره خندان، ثمر پیشرس ماست

گرگی که کشیده است به خون شیردلان را

امروز به صد خواری سگ، در مرس ماست

تا هست بجا رشته ای از خرقه هستی

هر خار درین دامن صحرا عسس ماست

هر چند چو نی هستی ما قالب خشکی است

بیداری این مرده دلان از نفس ماست

دود از جگر طور به یک جلوه برآرد

این برق جهانسوز که در خار و خس ماست

امروز حریصی که به اقبال قناعت

در ناخن شکر شکند نی، مگس ماست

آن زنده دلانیم که دلهای گرانخواب

آسوده به امید صدای جرس ماست

هست از می گلرنگ بهار طرب ما

هر جا که بود زاهد خشکی قفس ماست

زنار رگ خامی ما چون رگ سنگ است

خورشید کباب ثمر دیررس ماست

از بی ادبی نعمت آن حسن خداداد

درمانده تدبیر دل بوالهوس ماست

صائب صله ای چشم نداریم ز خوبان

انصافی ازین سنگدلان ملتمس ماست

ادامه مطلب
دوشنبه 24 خرداد 1395  - 6:04 PM

جمعیت اسباب، حجاب نظر ماست

هر کس که شود رهزن ما، راهبر ماست

در ظاهر اگر شهپر پرواز نداریم

افشاندن دست از دو جهان بال و پر ماست

با همت مردانه گذشتن ز دو عالم

یک منزل کوتاه دل نوسفر ماست

هر جا که شود چاشنی عشق پدیدار

گردیده مورست، که تنگ شکر ماست

روی نگه ماست به صد راه چو مژگان

هر چند که آن پاک گهر در نظر ماست

سرمایه عیشی که به آن فخر توان کرد

خشتی است که از کوی تو در زیر سر ماست

گر بر جگر کوه گذارند شود آب

داغی که ز عشق تو نهان در جگر ماست

روشن شود از ریختن اشک، دل ما

ابریم که روشنگر ما در جگر ماست

صائب کند از جلوه دل اهل نظر خون

بر چهره هر لاله که داغ نظر ماست

ادامه مطلب
دوشنبه 24 خرداد 1395  - 6:04 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 394

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4444983
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث