به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

دل را ز ما به حسن ادا می توان گرفت

زاندک توجهی دل ما می توان گرفت

خود را چو شبنم گل اگر جمع کرده ای

از خاکدان دهر هوا می توان گرفت

در کشوری که حکم قناعت بود روان

از خاک، فیض آب بقا می توان گرفت

چون ماه نو تواضع اگر خوی خود کنی

آفاق را به قد دو تا می توان گرفت

قانع شوی به عبرت اگر همچو عاقلان

از روزگار سفله چها می توان گرفت

زاهد به جوی شیر دهد زهد خشک را

آسان ز دست کور عصا می توان گرفت

چون سایه بس که دولت دنیاست هیچ و پوچ

با مشتی استخوان ز هما می توان گرفت

صائب تلاش کن گروی از حیات گیر

ورنه عنان عمر کجا می توان گرفت؟

ادامه مطلب
دوشنبه 24 خرداد 1395  - 5:55 PM

کام از جهان دون به هوس می توان گرفت

این شهد ریزه را به مگس می توان گرفت

در عشق، فیض چاک گریبان غنچه را

از رخنه های دام و قفس می توان گرفت

غیرت اگر قرار به عاجز کشی دهد

دامان گل ز پنجه خس می توان گرفت

دست از فروغ باده اگر در حنا بود

تیغ برهنه را ز عسس می توان گرفت

امروز نیست غیر دل بی غبار ما

آیینه ای که پیش نفس می توان گرفت

دوران خط رسید و تو از حرص دلبری

نشناختی که دل ز چه کس می توان گرفت

چون صبح اگر عزیمت صادق مدد کند

آفاق را به یک دو نفس می توان گرفت

با هرزه گو درآی ز راه ملایمت

صائب به پنبه حلق جرس می توان گرفت

ادامه مطلب
دوشنبه 24 خرداد 1395  - 5:55 PM

چون گوشه کلاه به پروانه نشکنم؟

داغ از میان سوختگان دست من گرفت

از چاک پیرهن چه قدر وا شود دلش؟

دستی که فال عیش ز چاک کفن گرفت

در نار باغ سینه حلاوت نمانده است

امروز دست ازوست که سیب ذقن گرفت

در سنگلاخ دهر چه پاسخت کرده ای؟

آیینه روشنی ز جلای وطن گرفت

صائب همین بس است که در سلک شاعران

طالب نمی کند به سخن های من گرفت

کلکم به یک صریر سواد سخن گرفت

بلبل به زور ناله سراسر چمن گرفت

ادامه مطلب
دوشنبه 24 خرداد 1395  - 5:55 PM

دل راه اشک گرم به مژگان تر گرفت

افسوس کاین گره سر راه گهر گرفت

چشمم سفید ناشده، آمد نسیم وصل

پیش از شکوفه نخل امیدم ثمر گرفت

تا سایه کرد بر سر من آفتاب عشق

بر هر زمین که سایه ام افتاد، در گرفت

عشق از طواف کعبه مرا بی نیاز کرد

این سیل تندرو، ز رهم سنگ بر گرفت

روی ترا به لانه حمرا چه نسبت است؟

نظاره تو شم مرا در گهر گرفت

بی پختگی ز عمر حلاوت مدار چشم

بادام سبز را نتوان در شکر گرفت

صائب جریده شو که سکندر ز آب خضر

زان ناامید شد که پی راهبر گرفت

ادامه مطلب
دوشنبه 24 خرداد 1395  - 5:55 PM

بتوان به آه کام دل از آسمان گرفت

زور کمان به گرمی آتش توان گرفت

می بایدش ز حاصل ایام دست شست

سروی که جای بر لب آب روان گرفت

از ترکتاز عشق شکایت چسان کنم؟

کاین لشکر از سپاه من اول زبان گرفت

از وعده دروغ دل از دست می دهیم

یوسف به سیم قلب ز ما می توان گرفت

دندان به دل فشار که آب حیات رفت

هر تشنه کاین عقیق به زیر زبان گرفت

چون صبح هر که سینه خود را نمود صاف

عالم چو آفتاب به تیغ زبان گرفت

صائب ز خود برآی که چون تیغ آبدار

هر کس برون ز خویشتن آمد جهان گرفت

ادامه مطلب
دوشنبه 24 خرداد 1395  - 5:55 PM

نتوان به دستگیری اخوان ز راه یافت

یوسف به ریسمان برادر به چاه رفت

من بودم و دلی که مرا غمگسار بود

آن نیز رفته رفته به خرج نگاه رفت

رویت ز آفتاب کشید انتقام ما

گر ز آفتاب رنگ ز رخسار ماه رفت

از جوش مشتری به دلارام من رسید

بر ماه مصر آنچه ز زندان و چاه رفت

بگذر ز عزم هند که بهر زر سفید

نتوان به پای خود به زمین سیاه رفت

از حرف سرد بر من آتش زبان گذشت

بر شمع آنچه از نفس صبحگاه رفت

از ظلمت گنه به دل پاک من رسید

بر چشم روشن آنچه ز آب سیاه رفت

در محفل وجود مرا زندگی چو شمع

گاهی به اشک صائب و گاهی به آه رفت

ادامه مطلب
دوشنبه 24 خرداد 1395  - 5:55 PM

هر زنده دل که جا به مقام رضا گرفت

از تیغ، فیض سایه بال هما گرفت

شد وحشتم ز عالم صورت زیادتر

چندان که بیش آینه من جلا گرفت

با بی بصیرتی به دلیل اعتماد نیست

طفلی ز دست کور تواند عصا گرفت

از سیم و زر به هر چه فشاندیم آستین

در وقت احتیاج، همان دست ما گرفت

سهل است پاک ساختن ره ز رهزنان

آسان نمی توان سر راه از گدا گرفت

عشق غیور، عقل ما هیچکاره کرد

طوفان عنان کشتیم از ناخدا گرفت

بعد از هزار سال که شد چرخ مهربان

پای به خواب رفته ما را حنا گرفت

خود را به آستان کس بیکسان رساند

هر کس به بیکسی ز کسان التجا گرفت

چون نخل میوه دار، دل بردبار ما

سنگی ز هر طرف که رسید از هوا گرفت

شد دست کوتهم به رسایی امیدوار

روزی که شانه دامن آن زلف را گرفت

شوخی که ریخت خون من بیگناه را

اول به مزد دست ز من خونبها گرفت

خواب سبک، گران شود از خوابگاه نرم

شبنم ز روی بستر گل چون هوا گرفت؟

از بخت سبز شیشه پر باده است داغ

سروی که جای بر لب آب بقا گرفت

خون امیدوار مرا پایمال کرد

مشاطه ای که دست ترا در حنا گرفت

فرش است در سرای فقیران حضور دل

نتوان شکستگی ز نی بوریا گرفت

صائب ز توتیا ندهد آب، چشم خویش

هر دیده ای که سرمه ازان خاک پا گرفت

ادامه مطلب
دوشنبه 24 خرداد 1395  - 5:55 PM

چشمی که از غبار خطش توتیا گرفت

از اشک خویش دامن آب بقا گرفت

در زیر تیغ، قهقهه کبک می زند

کوه غم تو در دل هر کس که جا گرفت

چون سنگ بر دلش سخن ما گران شده است

طوطی خطی که آینه از دست ما گرفت

خون امیدوار مرا پایمال ساخت

سنگین دلی که دست ترا در حنا گرفت

از زاهدان حلاوت طاعت طمع مدار

شکر نمی توان ز نی بوریا گرفت

آسوده شد ز کشمکش آرزوی خام

دستی که دامن دل بی مدعا گرفت

آن قاتلی کز اوست مرا چشم خونبها

خواهد به مزد دست ز من خونبها گرفت

بر هر چه بی نیازی ما آستین فشاند

در روز بازخواست همان دست ما گرفت

آید مگر به لنگر تسلیم برقرار

بحری که شورش از نفس ناخدا گرفت

صائب به آشنایی بحر اعتماد نیست

این ناشناخت دست کدام آشنا گرفت؟

صائب بهشت نسیه خود را نمود نقد

امروز هر که جا به مقام رضا گرفت

ادامه مطلب
دوشنبه 24 خرداد 1395  - 5:55 PM

هر عاشق از رهی به حریم وصال رفت

مجنون پی سیاهی چشم غزال رفت

چشم و دهان یار تلافی کند مگر

عمر عزیز را که به خواب و خیال رفت

خالش به خط سپرد دل خون گرفته را

از دزد آنچه ماند به تاراج فال رفت

روشن بود که چیست سرانجام ناقصان

در عالمی که بدر ازو چون هلال رفت

خاکش به سر، که بیضه درین آشیان نهد

مرغی که بر فلک بتواند به بال رفت

حاشا که گردد آتش دوزخ به گرد من

زآنهاکه بر من از عرق انفعال رفت

صائب به موم از آتش سوزان نرفته است

از فکر آنچه بر من نازک خیال رفت

ادامه مطلب
دوشنبه 24 خرداد 1395  - 5:55 PM

از خط دل سیه ز رخش آب و تاب رفت

مظلوم ظالمی که به پای حساب رفت

مشت زری که غنچه ز بلبل دریغ داشت

در یک نفس تمام به خرج گلاب رفت

آورد نبض دولت بیدار را به دست

در سایه نهال تو هر کس به خواب رفت

شد رشته ام گره ز خیال دهان یار

عمر دراز در سر این پیچ و تاب رفت

از قرب گلرخان لب خندان کسی نبرد

شبنم برون ز باغ به چشم پر آب رفت

خواهد گرفت دامن آتش به خون من

خوناب حسرتی که مرا از کباب رفت

خود را چو شبنم آن که درین باغ جمع کرد

از خود برون به یک نظر آفتاب رفت

صائب به این خوشم که شدم محو در محیط

هر چند سر به باد مرا چون حباب رفت

ادامه مطلب
دوشنبه 24 خرداد 1395  - 5:55 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 394

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4445589
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث