به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

خلقند جمله آلت شطرنج، زنده کیست؟

هر کس که هست باخته اینجا برنده کیست؟

از حیرت است در جگر سنگ پای من

هر دم مرا به عالم دیگر برنده کیست؟

در غور قطره ای نتواند رسید فکر

در بحر بیکنار حقیقت رسنده کیست؟

بر سنگ خاره نیست روان حکم آدمی

از سنگ، آبهای روان را کشنده کیست؟

این رهروان که روی زمین را گرفته اند

خرج رهند، راه به منزل برنده کیست؟

از حیرتند سنگ نشان سالکان راه

غیر از دل گداخته اینجا رونده کیست؟

از همت است هر که به هر جا رسیده است

بی بال پر به عالم بالا پرنده کیست؟

گر آفتاب عشق کشد روی در نقاب

این میوه های خام جهان را پزنده کیست؟

خالیست دست هر که به این نشأه آمده است

دست تهی است بهر گرفتن، دهنده کیست؟

فریاد چون سپند به جایی نمی رسد

از بحر آتشین حوادث، جهنده کیست؟

این سرو قامتان که درین سبز گلشنند

تیغ کشیده اند سراسر، کشنده کیست؟

امروز غیر طبع سخن آفرین تو

صائب به داد لفظ و معانی رسنده کیست؟

ادامه مطلب
شنبه 22 خرداد 1395  - 6:07 PM

این آهوی رمیده ز مردم، نگاه کیست؟

این فتنه پیشخدمت چشم سیاه کیست؟

با شمع آفتاب چه می جوید آسمان؟

شب تا به روز، دیده اجم به راه کیست؟

در آتش است نعل مه نو ز آفتاب

تا نعل آفتاب در آتش ز ماه کیست؟

بیش است از پیاله خورشید، این شراب

مستانه جلوه های فلک از نگاه کیست؟

تخم امید، روی زمین را گرفته است

تا روی گرم برق، نصیب گیاه کیست؟

شور قیامت از دل مرغان بلند شد

تا شاخ گل، نمونه طرف کلاه کیست؟

گردون به گرد دیده ما می کند طواف

تا این سیاه خانه، شبستان ماه کیست؟

خود را نکرد جمع فلک با هزار چشم

خرمن به باد داده برق نگاه کیست؟

ای کوه طور، گردن دعوی مکن بلند

آخر دل شکسته ما جلوه گاه کیست؟

معمور شد ز لطف تو هر ملک دل که بود

صائب خراب کرده چشم سیاه کیست؟

ادامه مطلب
شنبه 22 خرداد 1395  - 6:07 PM

ای بوالفضول شکوه ز جور زمانه چیست؟

ای اسب خام، سرکشی از تازیانه چیست؟

چون هر چه می رسد به تو از کرده های توست

جرم فلک کدام و گناه زمانه چیست؟

در گلشنی که خرمن گل می رود به باد

دلبستگی به خار و خس آشیانه چیست؟

ای خضر، غیر داغ عزیزان و دوستان

حاصل ترا ز زندگی جاودانه چیست؟

خاک مراد نیست به جز آستان عشق

رفتن به طوف کعبه ازین آستانه چیست؟

چون در میان کنار گرفتن میسرست

از حسرت کنار، غم بیکرانه چیست؟

بس نیست رطل خواب گران، مستی ترا؟

دیگر می صبوح و شراب شبانه چیست؟

دام است ریشه دانه این پر فریب را

از خرمن سپهر تمنای دانه چیست؟

پهلو به خاک تیره نهادی و از غرور

نشناختی چو تیر هوایی نشانه چیست

چشم تو فارغ است ز عرض نیاز ما

در خواب ناز رفته چه داند فسانه چیست؟

صائب مجو کدورت خاطر ز عارفان

غیر از صفای وقت در آیینه خانه چیست؟

ادامه مطلب
شنبه 22 خرداد 1395  - 6:07 PM

ای صبح، آه سرد تو در انتظار کیست؟

زخم دو تیغه باز تو از ذوالفقار کیست؟

آه تو پرده سوز و سرشک تو دلفروز

جان تو زخمی که، دلت داغدار کیست؟

چشم جهان ز پرتو او خیره می شود

داغ جگر گداز تو از لاله زار کیست؟

خون در رگ تو شیر ز مهر که می شود؟

خمیازه تو بر قدح بی خمار کیست

خورشید را زشوق تو در آتش است نعل

چشم ستاره بار تو در انتظار کیست؟

بر پشت نامه تو بود مهر آفتاب

تا روی نامه تو به سوی عذار کیست؟

از انفعال، خون ز شفق می کنی عرق

رخساره منیر تو تا شرمسار کیست؟

خون می خوری و آینه را پاک می کنی

تا سینه گشاد تو آیینه دار کیست؟

شستی به اشک، سرمه شب را ز چشم خویش

ای آفتاب روی، دلت سوکوار کیست؟

گردون ز نوشخند تو یک تنگ شکرست

این چاشنی ز کنج لب بوسه بار کیست؟

نیلوفر سپهر ز آب تو تازه است

شاخ گل تو تشنه لب جویبار کیست؟

جان را نسیم لطف تو از هوش می برد

این بوی روح بخش ز باغ و بهار کیست؟

بی سکه رایج است زر آفتاب تو

این نقد خوش عیار ز دارالعیار کیست؟

تیغ و سپر نمی کنی از خویشتن جدا

اندیشه ات ز غمزه مردم شکار کیست؟

در وصف صبح، این سخنان چو آفتاب

جز کلک صائب از قلم مشکبار کیست؟

ادامه مطلب
شنبه 22 خرداد 1395  - 6:07 PM

در حفظ جسم این همه فکر محال چیست؟

غیر از شکست، عاقبت این سفال چیست؟

عمر دوباره مهر ز صبح از زوال یافت

لرزیدن تو این همه بهر زوال چیست؟

آیینه بی مثال نماند چو باصفاست

ای جان، پی خرابی جسم این ملال چیست؟

در زیر آسمان چه بود جز مثال چند؟

در پرده های خواب بغیر از خیال چیست؟

انگار عید آمد و نوروز هم رسید

جز طی عمر در گره ماه و سال چیست؟

عزم درست، کار پر و بال می کند

ای مرغ پر شکسته تمنای بال چیست؟

آب گهر برای گهر ترجمان بس است

گر در تو هست حالتی، اظهار حال چیست؟

آن شاخ گل اگر نگذشته است از چمن

بر جبهه گل این عرق انفعال چیست؟

از قیل و قال چون نشود کس ز اهل حال

صائب بگو که حاصل این قیل و قال چیست؟

ادامه مطلب
شنبه 22 خرداد 1395  - 6:07 PM

دلبستگی است مادر هر ماتمی که هست

می زاید از تعلق ما، هر غمی که هست

خود را ز واصلان دیار فنا شمار

تا بر دل تو سور شود ماتمی که هست

با تشنگی باز که در زیر آسمان

دلهای آب کرده بود، شبنمی که هست

از خود رمیده ای است که خود را نیافته است

امروز در بساط جهان بیغمی که هست

هر چند در دهان تو خاک سیه زنند

چون نقش، خوش برآی بر هر خاتمی که هست

زخم تو بی نیاز ز مرهم نمی شود

تا صرف دیگران نکنی مرهمی که هست

آتش ز سنگ و لعل ز خارا گرفته اند

محکم بگیر دامن کوه غمی که هست

بر مهلت زمانه دون اعتماد نیست

چون صبح در خوشی به سر آور دمی که هست

سالک اگر به دامن خود پای بشکند

در دل کند مشاهده هر عالمی که هست

هرگز سری ز روزن دل برنکرده اند

جمعی که قانعند به این عالمی که هست

با خامشی بساز که در خاکدان دهر

چاه فرامشی است همین محرمی که هست

صائب دو شش زدند درین عالم سپنج

آنها که ساختند به نقش کسی که هست

ادامه مطلب
شنبه 22 خرداد 1395  - 6:07 PM

دردست، صبح شیب، می خوشگوار چیست؟

در پیری این سیاه درون این نگار چیست؟

زیر پل شکسته نه جای اقامت است

خم شد قدت ز بار گنه، انتظار چیست؟

آخر به غیر موی سفید و دل سیاه

حاصل ترا ز گردش لیل و نهار چیست؟

در پرده حباب هوا نیست پایدار

دلبستگی به این نفس متسعار چیست؟

با عمر خضر، فال تبسم ز غفلت است

با این حیات خنده زدن چون شرار چیست؟

قد خمیده حلقه دروازه فناست

ایمن شدن ز حادثه روزگار چیست؟

تابوت وار بر لب گورست پای تو

افتادن از شراب چو سنگ مزار چیست؟

کم تلخیی ز عمر کشیدی درین دو روز؟

صائب تلاش زندگی پایدار چیست؟

ادامه مطلب
شنبه 22 خرداد 1395  - 6:07 PM

رزق دهن تیغ بود هر گلو که هست

قالب تهی ز سنگ کند هر سبو که هست

نتوان به هر دو دست سر خود نگاهداشت

بازیچه محیط شود هر کدو که هست

واصل به بحر می شود این جویبارها

در پای خم شکسته شود هر سبو که هست

چون غنچه هر قدر که گره سخت تر کنی

آخر به باد می رود این رنگ و بو که هست

چندان که می برند فرورفتگان به خاک

یک ذره کم نمی شود این آرزو که هست

از بحر، بی طلب صدفت پر گهر شود

گردآوری اگر کنی این آبرو که هست

ما از وضو به شستن دست از جهان خوشیم

پیوسته تازه روی بود این وضو که هست

چندان که مردمان به سخن دل نمی دهند

ما بس نمی کنیم ازین گفتگو که هست

صائب ز ناز و نعمت دنیای پر فریب

ما را بس است این دل بی آرزو که هست

ادامه مطلب
شنبه 22 خرداد 1395  - 6:07 PM

از فیض نوبهار، زمین بزم چیده ای است

دست نگار کرده، رخ می کشیده ای است

باغ از شکوفه، لیلی چادر گرفته ای

از لاله کوه، عاشق در خون تپیده ای است

عالم ز ابر، موج پریزاد می زند

مهد زمین سفینه طوفان رسیده ای است

هر موج سبز، طرف کلاه شکسته ای

هر داغ لاله، چشم غزال رمیده ای است

از لاله، بوستان لب لعلی است می چکان

از جوش گل، چمن رخ ساغر کشیده ای است

هر زلف سنبلی، شب قدری است فیض بخش

هر شاخ پر شکوفه، صباح دمیده ای است

هر برگ سبز، طوطی شیرین تکلمی

هر شبنم گلی، نظر پاک دیده ای است

شیرینی نشاط جهان را گرفته است

صبح از هوای تر، شکر آب دیده ای است

این قامت خمیده و عمر سبک عنان

تیر گشاده ای و کمان کشیده ای است

صائب همین بود دل بی آرزوی ما

امروز زیر چرخ اگر آرمیده ای است

ادامه مطلب
شنبه 22 خرداد 1395  - 6:01 PM

 

از شش جهت به کعبه مقصد سبیل هست

در هر زمین که جاده نباشد دلیل هست

دل را ز دوستان گرانجان نگاه دار

بر گرد کعبه تو هم اصحاب فیل هست

بی شمع آه، راه طلب طی نمی شود

چون آفتاب و ماهت اگر صد دلیل هست

در خون دل مضایقه با غم نمی کنیم

دایم درین پیاله شراب سبیل هست

غیر از دل گرامی ارباب عشق نیست

گر بیضه ای به زیر پر جبرئیل هست

در حشر، کار تشنه دیدار مشکل است

ورنه برای تشنه لبان سلسبیل هست

افکار مولوی و سنایی است، بی سخن

گر زان که فکر صائب ما را عدیل هست

ادامه مطلب
شنبه 22 خرداد 1395  - 6:01 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 394

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4447421
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث