به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

جوهر غبار دیده حیران آینه است

نقش و نگار، خواب پریشان آینه است

داغ است از طراوت آن خط پشت لب

طوطی که خضر چشمه حیوان آینه است

در عهد حسن شوخ تو سیماب جلوه شد

حیرانیی که لنگر طوفان آینه است

چون آفتاب، خط شعاعی است جوهرش

تا پرتو جمال تو مهمان آینه است

تسخیر مشکل است پریزاد حسن را

این نقش در نگین سلیمان آینه است

هر صبح نیکوان به در خانه اش روند

این منزلت ز پاکی دامان آینه است

معشوق را حمایت عاشق بود حصار

طوطی چو موم سبز، نگهبان آینه است

بازار حسن او ز خط سبز گرم شد

زنگار اگر چه تخته دکان آینه است

در روزگار حسن تو شد خارخار شوق

هر جوهر نهفته که در کان آینه است

خاکش به چشم اگر به دو عالم نظر کند

آن را که چاک سینه خیابان آینه است

صائب مگر به مرهم زنگار به شود

داغی که از صفا به دل و جان آینه است

ادامه مطلب
شنبه 22 خرداد 1395  - 5:55 PM

غم را اگر برون ندهد سینه آینه است

گر زنگ را فرو خورد آیینه آینه است

مشاطه جهان، نظر پاک بین توست

عالم منورست اگر سینه آینه است

روشندلان ز پرتو مهرند بی نیاز

شمع و چراغ خانه آیینه آینه است

صافی دلان میکده را پاک دیده ایم

در دل نگیرد آن که ز کس کینه آینه است

از اهل دل حضور لباس نمد بپرس

قیمت شناس خرقه پشمینه آینه است

اخفای راز عشق تو در سینه چون کنم؟

سیماب، گوهر من و گنجینه آینه است

در روزگار خط تو چون آب و سبزه شد

با زنگ اگر چه دشمن دیرینه آینه است

از بس که صیقلی شده است از فروغ حسن

دیوار جلوگاه ترا پینه آینه است

با تیر غمزه تو کز آهن گذر کند

آن پر دلی که کرد سپر سینه آینه است

این آن غزل که گفت فصیحی پاکدل

گر زشت را نکو کند آیینه آینه است

ادامه مطلب
شنبه 22 خرداد 1395  - 5:55 PM

 

ابر بهار گلشن رخسار، آینه است

آتش فروز شعله دیدار، آینه است

از دل توان به انجمن حسن راه برد

سنگ نشان کعبه دیدار آینه است

آنجا توان به زور نفس کار پیش برد

افسانه ای است این که دل یار آینه است

نتوان به کنه چرخ رسیدن به سعی فکر

اندیشه مور و این در و دیوار آینه است

با روی یار چهره شدن نیست کار گل

دارد کسی که جوهر این کار، آینه است

گر دل بجاست، وضع جهان آرمیده است

گر چشم روشن است، گل و خار آینه است

عاشق چو محو گشت، دو عالم دو عینک است

طوطی چو مست شد، در و دیوار آینه است

امروز دیده ای که نرفته است آب ازو

صائب درین زمانه غدار آینه است

ادامه مطلب
شنبه 22 خرداد 1395  - 5:55 PM

 

با عارض تو چهره شدن کار آینه است

دولت نصیب دیده بیدار آینه است

خودبینی از سرشت بزرگان نمی رود

گر خود سکندرست گرفتار آینه است

بشکن طلسم صورت و جاوید زنده باش

آب حیات در پس دیوار آینه است

هر صبحدم به روی تو از خواب می جهد

حسرت مرا به دولت بیدار آینه است

زنگ کدورت از دل تاریک ما نبرد

صیقل که داس سبزه زنگار آینه است

حد کسی است بر رخ او حرف خط زند؟

این نقش را بر آب زدن کار آینه است

بی پرده می دهد به نظر جلوه عیب را

صائب رهین منت سرشار آینه است

ادامه مطلب
شنبه 22 خرداد 1395  - 5:55 PM

ما را ز عشق درد و غم بیکرانه است

دریای بیکنار سراسر میانه است

غفلت نگشت مانع تعجیل عمر را

در خواب نیز قافله ما روانه است

غافل مشو ز پاس نفس تا حیات هست

کاین شمع در کمین نسیم بهانه است

شد سنگ آب و سختی دل همچنان بجاست

با آن که سالهاست درین شیشه خانه است

هر چند روزگار کند شور بیشتر

خواب گران غفلت ما را فسانه است

از حرف سخن، روی نتابند مبرمان

مرغ حریص را گره دام دانه است

بر توسن سبکرو پا در رکاب عمر

موی سفید گشته ما تازیانه است

از دلبران طلب خبر دل رمیدگان

چون تیر در کمان نبود بر نشانه است

در گوشه قفس مگر از دل برآورم

این خارها که در دلم از آشیانه است

گردید از نظاره ما حس شوخ چشم

بر آهوی رمیده، نگه تازیانه است

در خاکساری آن که چو صائب تمام شد

بر صدر اگر قرار کند آستانه است

ادامه مطلب
شنبه 22 خرداد 1395  - 5:55 PM

تا در ترددست نفس، جان روانه است

بر باد پای عمر، نفس تازیانه است

عاشق کجا به فکر سرانجام خانه است؟

مرغ ملول را ته بال آشیانه است

گشتیم پیر از غم دنیا و آخرت

پشت کمان خمیده ز فکر دو خانه است

آوازه رحیل کز او خوابهاست تلخ

پای به خواب رفته ما را فسانه است

کوتاه دیدگی است نفس راست ساختن

بر توسنی که موج نفس تازیانه است

حیرت امان نمی دهدم تا نفس کشم

بیچاره طوطیی که در آیینه خانه است

زین سرکشان که گردن دعوی کشیده اند

از هر که عشق گرد برآرد نشانه است

روی شکفته خرده جان را دهد به باد

کم عمری گل از نفس بیغمانه است

دل می برد به چین جبین دلربای من

این صید پیشه را گره دام دانه است

پروانه ها فسرده، خموشند شمعها

در محفلی که پای ادب در میانه است

روشندلان ز هر دو جهانند بی نیاز

خورشید را ز چهره زرین خزانه است

روی زمین ز شکوه گردون لبالب است

هر کس که هست زخمی ازین شیشه خانه است

آبی که زندگانی جاوید می دهد

دارد اگر وجود، شراب شبانه است

آغوش بحر بی گهر شاهوار نیست

دل چون دو نیم شد صدف آن یگانه است

تسلیم می کند به ستم ظلم را دلیر

جرم زمانه ساز فزون از زمانه است

هر کس به قدر هوش خود آزار می کشد

در بحر پر کنار، خطر بیکرانه است

صائب ز کوی عشق به جایی نمی روم

چون کعبه قتلگاه من این آستانه است

ادامه مطلب
شنبه 22 خرداد 1395  - 5:55 PM

آب حیات ما ز شراب شبانه است

عیش مدام، زندگی جاودانه است

عاشق کجا به فکر سرانجام خانه است؟

پروانه را همین بال و پر آشیانه است

بر گوهرست دیده غواص از صدف

ما را غرض ز دیر و حرم آن یگانه است

چون کاروان ریگ روان عمر خاکیان

هر چند ایستاده نماید روانه است

سد سکندرش سپر کاغذین بود

بیچاره ای که تیر فضا را نشانه است

این کوره ای که چرخ ستمکار تافته است

بر سنگ جای رحم درین شیشه خانه است

عشاق را لب از طمع بوسه بسته است

از بس دهان تنگ تو شیرین بهانه است

روشنگر وجود بود گرمی طلب

چون خار و خس رسید به آتش زبانه است

صائب ز هر سخن که به آن تر زبان شوند

جز گفتگوی عشق سراسر فسانه است

ادامه مطلب
شنبه 22 خرداد 1395  - 5:55 PM

چشم ترم که مشرق چندین ستاره است

بر آفتاب روی که گرم نظاره است؟

از داغ تازه ای که به دست تو دیده ام

چون لاله در کفم جگر پاره پاره است

ما می رویم در دهن شعله چون نسیم

چنگ گریز، کار سپند و شراره است

از دست و پا زدن نیم آزاد زیر چرخ

یک دم، چو طفل شوخ که در گاهواره است

از ره عنان بتاب که کارت به خیر نیست

دامن کش توکل اگر استخاره است

بر نقش پای مور به آهستگی خرام

زنجیر فیل مست مکافات، پاره است

شور حوادثم نجهاند ز خواب خوش

چندان که نازبالشم از سنگ خاره است

صد کاروان اشک گذشت و خبر نیافت

صائب ز بس به روی تو گرم نظاره است

ادامه مطلب
شنبه 22 خرداد 1395  - 5:55 PM

خون در دلم ز غیرت آن گوشواره است

عالم سیاه در نظرم زان ستاره است

چون کودک یتیم درین تیره خاکدان

پهلوی خشک خویش مرا گاهواره است

بر من چنین که سخت گرفته است روزگار

آزاده آن شرار که در سنگ خاره است

تیغ دو دم ندیده چه بیداد می کند

آن ساده دل که طالب عمر دوباره است

صائب کسی که عاقبت اندیش اوفتاد

هر چند در ره است به منزل سواره است

ادامه مطلب
شنبه 22 خرداد 1395  - 5:55 PM

نور شکوه حق ز مقابل رسیده است

وقت شکست آینه دل رسیده است

آب ستاده آینه زنگ بسته است

بیچاره رهروی که به منزل رسیده است

با جذبه محیط همان در کشاکش است

هر چند موج بر لب ساحل رسیده است

ما را به عیب لاغری از صیدگه مران

کز تار سبحه فیض به صد دل رسیده است

تا شعله می زند به میان دامن سفر

صد کاروان شرار به منزل رسیده است

تا گوهر وجود ترا نقش بسته است

جان محیط بر لب ساحل رسیده است

صد پیرهن عرق گل خورشید کرده است

تا میوه وجود تو کامل رسیده است

این خوش غزل ز فیض سعیدای نقشبند

صائب ز بحر دل به انامل رسیده است

ادامه مطلب
شنبه 22 خرداد 1395  - 5:55 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 394

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4447661
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث