به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

دماغ سوختگان را شراب تازه کند

زمین تشنه جگر را سحاب تازه کند

ستاره سوختگان باغ دلگشای همند

که مغز سوخته بوی کباب تازه کند

اگر بهار کند سبز تخم سوخته را

دماغ خشک مرا هم شراب تازه کند

ازان خموش نگردد چراغ در شب تار

که داغ روشنی آفتاب تازه کند

ز یادگار شود زخم ماتمی ناسور

که داغ رفتن گل را گلاب تازه کند

نقاب تشنه دیدار را کند بیتاب

که داغ تشنه لبان را سراب تازه کند

نسوخته است ز سودای او چنان صائب

که مغز خشک مرا ماهتاب تازه کن

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 8:06 PM

کجا مرا می گلگون دماغ تازه کند

که تخم سوخته را ابر داغ تازه کن

کجاست سوختگان را دماغ خودسازی

به ناخن دگران لاله داغ تازه کند

درین بهار که صد جامه خار گردانید

نشد که جامه خودسروباغ تازه کند

دماغ سافی ما می خورد ز جیحون آب

مگر به خون جگر، دل دماغ تازه کند

ز خط سیه نشودروز آتشین رویی

که داغ کهنه ما را به داغ تازه کند

دلی که داغ نهان نیست مجلس افروزش

دماغ خود به کدامین ایاغ تازه کند

ز داغ سینه من آب وتاب دیگر یافت

که تازه رویی گل جان باغ تازه کند

درین صحیفه من آن خامه سیه روزم

که مغز خشک به دودچراغ تازه کند

دمی که صائب ازوبوی صدق می آید

چوباد صبح جهان را دماغ تازه کند

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 8:06 PM

سخن به مردم افسرده دل اثر چه کند

به خون مرده تقاضای نیشتر چه کند

جز این که خون خورد وبر جگر نهد دندان

به این گهر نشناسان دگر گهر چه کند

نکرد تربیت نوح در پسر تأثیر

به سرنوشت قضا کوشش پدر چه کند

عبث به سوختن ماست چشم دوزخ را

به دامن تر ما عاصیان شرر چه کند

چو پشت پای ز آزادگی به حاصل زد

جز این که دست زند سروبرکمر چه کند

قضا چو دست به تیغ جگر شکاف برد

به روی هم ننهد دست خودسپرچه کند

ز سنگ حادثه شد توتیا سفینه من

دگر به کشتی من موجه خطر چه کند

هدایت من سرگشته نیست کار دلیل

به ریگ هرزه مرس سعی راهبر چه کند

ز آفتاب چه گل می توان به شبنم چید

به دستگاه جمال تو چشم تر چه کند

کم است عمر ابدفکرزادعقبی را

کسی تهیه به این عمر مختصر چه کند

جز این که سر ز خجالت به زیر پا فکند

به طفل خام طمع نخل بی ثمر چه کند

در آن ریاض که صائب نواشناسی نیست

صفیر ما نکشد سر به زیر پر چه کند

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 8:06 PM

بهار و باغ به دلهای آتشین چه کند

به تخم سوخته دلسوزی زمین چه کند

گل پیاده اوسرورا خجل دارد

اگر سوار شود در میان زین چه کند

اگر نه فکر عقیق دهان او باشد

کسی علاج جگرهای آتشین چه کند

چه مرده اید که رحمت به ما چه خواهد کرد

جز این لطف کند یار نازنین چه کند

ز وصف ذره بودبی نیاز پرتومهر

سخن بلند چو افتاد آفرین چه کند

یکی است نسبت برق فنا به آهن و موم

حصار عافیت خودکس آهنین چه کند

خیالش از دل تنگم چه می کشد صائب

به تنگنای صدف گوهر ثمین چه کند

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 8:06 PM

اگر به قامت رعنای او نظاره کند

ز طوق فاخته زنجیر سروپاره کند

من و نظاره ابروی او که چون مه عید

تمام عیش جهان را به یک اشاره کند

نصیب صبح ز خورشید داغ حسرت شد

دگر کسی به چه امید سینه پاره کند

نفس شمرده زند هر که در بساط وجود

چوصبح زندگی خویش را دوباره کند

گرفتم این که بود موج در شنا تردست

چه دست وپای درین بحر بی کناره کند

عجب که فرصت دیدن به عیب خلق رسد

به عیب خویش اگر آدمی نظاره کند

چهابه چشم تماشاییان کند یا رب

رخی که دیده خورشید پرستاره کند

نهان چگونه کنم عشق را که زور شراب

به شیشه های تنک کار سنگ خاره کند

چو شمع گریه هرکس که آتشین باشد

جز این که دست بشوید ز جان چه چاره کند

کسی که چون دل صد پاره مصحفی دارد

چرا به مهره گل صائب استخاره کند

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 8:06 PM

لبش به خنده دل غنچه را دونیم کن

نگاه را گل رخسار او شمیم کند

من ومضایقه دل به آنچنان چشمی

بخیل را نگه گرم او کریم کند

ز مکر طره شبگرد یار می آید

که در دو هفته در گوش را یتیم کند

نهال طور به آغوش در نمی آید

کسی چرا دل خود را عبث دونیم کند

گرفت روی زمین را تمام گوساله

چگونه گاوفلک را کسی عقیم کند

ز دست سامری روزگار می آید

که جای تنگ ز گوساله بر کلیم کند

به سایه ات کند ای تاک اگر بخیل گذار

به یک مصافحه دست تواش کریم کند

به بزم باده او پسته را شکسته مساز

که زور رشک دل پسته را دونیم کند

به نیم آه ز هم غنچه دلم پاشید

چو شمع صبح که سردرسر نسیم کند

چو صائب آن که به لخت جگر قناعت کرد

عجب نباشد اگر ناز برنعیم کند

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 8:06 PM

نسیم صبح به آن طره دوتا چه کند

به صدهزار گره یک گرهگشا چه کند

ز تیغ برق دل ابر چاک چاک شده است

به حسن شوخ سپرداری حیا چه کند

طلا ز صحبت اکسیر بی نیاز یود

سعادت ازلی سایه هما چه کند

نمی توان به دو بیگانه بود زیر فلک

دل رمیده به یک شهر آشنا چه کند

عنان کشتی دل را به دست غم دادیم

به چار موجه تقدیر ناخدا چه کند

درین زمانه که زاغان شکرشکن شده اند

به استخوان نکند زندگی هما چه کند

ز سنگ ناوک ابرام برنمیگردد

صلابت سخن سخت با گدا چه کند

گره ز غنچه پیکان شود به آتش باز

به عقده دل ماناخن صبا چه کند

نوشت روزی مارا به پاره دل ما

سپهر سفله دگر بیش ازین سخا چه کند

ز چشم منتظران ره سفید گردیده است

نسیم پیرهن مصر رهنما چه کند

نشد حریف فلک چون به دشمنی صائب

نهاد بردل خوددست تاخداچه کند

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 8:06 PM

به هر چمن قد موزون او خرام کند

ز طوق فاختگان سرو چشم وام کند

نوشته نام مرا بر کنار نامه غیر

کس این توجه بیجای را چه نام کند

خط سیاه دل از تیغ رو نگرداند

بگو به غمزه که شمشیر در نیام کند

غزال قابل اقبال نیست مجنون را

مگر به یاد سگ لیلی احترام کند

نگین پیاده نماند به جوهری چو رسید

سخن شناس سخن را بلند نام کند

غرور او ندهد در نماز تن به سلام

مگر ز جانب او دیگری سلام کند

چو شمع در دل هرکس که سوز عشقی هست

به گریه زندگی خویش را تمام کند

چه طرف بندد از ایام عمر تیره دلی

که روز روشن خودشب ز فکر شام کند

هلاک جیفه دنیا نفسهای خسیس

حلال خوار چه اندیشه از حرام کند

چو هست فعل بدو نیک را جزا لازم

چه لازم است کسی فکر انتقام کند

حریص را نگرانی شود ز یاد از مرگ

که خاک سرمه بینش به چشم دام کند

ز موج حادثه سردر کنار حورنهد

اگر خاک کسی به مقام رضا مقام کند

اگر چو تیر قلم پر برآوردصائب

عجب که نامه شوق مرا تمام کند

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 8:06 PM

نقاب چهره چو آن زلف مشکفام کند

صباح آینه را تیره تر ز شام کند

مرا ز دام رهاکن که آن شکسته پرم

که کار ناخنه بالم به چشم دام کند

ز بال فاخته سرو تو سایبان دارد

به هر طرف که چو آب روان خرام کند

امیدوار چنانم که عشق زخم مرا

رفو به رشته آن زلف مشکفام کند

بلند بخت حریفی که همچو شیشه می

سر اطاعت خود وقف خط جام کند

چو شانه گر دل صد چاک صد زبان گردد

به زلف او نتواند سخن تمام کند

توان به شب رخ راز نهان در او دیدن

جلای آینه خاطری که جام کند

فسون غیر زبان تواضعش بسته است

مگر به گوشه ابروبه من سلام کند

فتاده ام به زبانها چوشعر عام پسند

سزای آن که چو عنقا تلاش نام کند

تن چو سیم ازان چاک پیرهن منما

مباد بوالهوسی آرزوی خام کند

به خوان عفو نه آن شکرین مذاقم من

که تلخ کام مرا زهر انتقام کند

سترد نام مرا صائب از صحیفه دل

خدای را کسی این ظلم را چه نام کند

تلاش نام کند هر که در این جهان صائب

سخن ز مدح ظفرخان نیکنام کند

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 8:06 PM

 

جمال را نگه تلخ او جلال کند

حرام را لب میگون او حلال کند

زبان برگ گل از خون گرم بلبل سوخت

نه خون ماست که هر خار پایمال کند

خم سپهر نیاورد تاب باده عشق

دل شکسته چه مقدار احتمال کند

بر آن نهال رعونت به برگ کاهی نیست

گداز غیرت اگر سرو را خلال کند

شکسته است ز بس استخوان من ترسم

که همچو سایه هما را شکسته بال کند

سراب تشنه لبی را غبار منت نیست

فرو رود به زمین به که کس سؤال کند

سماع اختر وچرخ فلک ز ناله ماست

ز جوش فاختگان سرو وجد و حال کند

روان تیره من آب خویش را صائب

مگر به لنگر استادگی زلال کند

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 8:06 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 394

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4290817
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث