به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

خوش آن که چون گل ازین باغ خنده رو گذرد

چو برق بر خس و خاشاک آرزو گذرد

گره ز غنچه پیکان به عطسه بگشاید

اگر نسیم بر آن زلف مشکبو گذرد

ملایمت سپر سیل حادثات بود

شراب شیشه شکن مشکل از کدو گذرد

به سرعتی که کند سیر، ماه در ته ابر

ز پیش چشم من آن آفتاب رو گذرد

کسی که حفظ کند آبروی غیرت را

تمام مدت عمرش به یک وضو گذرد

سیاهروی بود پیش اهل حال کسی

که همچو خامه مدارش به گفتگو گذرد

به آفتاب جهانتاب می رسد صائب

سبکروی که چو شبنم ز رنگ و بو گذرد

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 7:19 PM

بیاض گردن او دست من ز کار برد

بیاض خوش قلم از دست اختیار برد

بجز خط تو کز او چشمها شود روشن

که دیده گرد که از دیده ها غبار برد؟

به خون کسی که تواند خمار خویش شکست

چرا به میکده دردسر خمار برد؟

نشسته است به خون گرچه هیچ کس خون را

مرا غبار ز دل سیر لاله زار برد

ز ضعف تن به زمین نقش بسته ام صائب

مگر مرا تپش دل به کوی یار برد

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 7:19 PM

ز زیر تیغ تغافل شکیب من جان برد

مرا به رنجش بیجا ز جای نتوان برد

ز بوی پیرهن مصر بی دماغ شود

صبا که راه به آن غنچه گریبان برد

من آن زمان ز دل چاک چاک شستم دست

که شانه راه به آن زلف عنبرافشان برد

ز مور خط تو در حیرتم که از لب تو

چگونه چاشنی خنده های پنهان برد

اگر چه خامه ام آتش به زیر پا دارد

حدیث شوق به پایان نیارد آسان برد

فغان که غنچه مشکل گشای دل امروز

مرا برای نسیمی به صد گلستان برد

لب تو زیر خط سبز چون نهان گردید؟

چگونه مورچه ای خاتم سلیمان برد؟

به جای طوطی شکرشکن، که جز صائب

ز هند بخت سیه جانب صفاهان برد؟

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 7:19 PM

تو آن نه ای که ره از خود بدر توانی برد

نمرده از سر خود دردسر توانی برد

کمر نبسته به قصد هلاک خود چون شمع

کجا ز بزم جهان تاج زر توانی برد؟

ز شاخ خشک تو آن روز گل توانی چید

که در بهار سری زیر پر توانی برد

ترا ستیزه به گردون خوش است در وقتی

که التجا به سپهر دگر توانی برد

به داغ عشق اگر آشنا شوی امروز

در آفتاب قیامت بسر توانی برد

گره نکرده نفس را به سینه چون غواص

کجا ز بحر حقیقت گهر توانی برد؟

نه آنچنان ز خود افتاده ای تو غافل دور

که ره به منزل اصلی دگر توانی برد

اگر به خشک لبی چون صدف شوی قانع

به خانه نهر ز آب گهر توانی برد

تو کز صفای دل خویش عاجزی صائب

کلف چگونه ز روی قمر توانی برد؟

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 7:19 PM

چگونه جان ز تنم هجر سینه تاب برد؟

من آن نیم که مرا در فراق خواب برد

ز روی کاتب اعمال شرم کن، تا کی

به نامه عملت حرف خورد و خواب برد؟

زمان دولت تر دامنان سبکسیرست

کسی چه شکوه شبنم به آفتاب برد؟

من و جدایی ازان آستان، خدا نکند!

مگر ز بزم تو بیرون مرا شراب برد

بغیر آه نداریم سینه پردازی

غبار تفرقه جغد از دل خراب برد

فتاده است مرا کار با خودآرایی

کز آب آینه، از چشم، گرد خواب برد

کجاست قاصد از سرگذشته ای صائب؟

کز این غبار سجودی به آن جناب برد

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 7:19 PM

عذار نوخط دلدار دیدنی دارد

گلی که می رود از دست چیدنی دارد

اگر چه خشک شد از خط عقیق سیرابش

به بوی می لب ساغر مکیدنی دارد

دهان تنگدل او به هیچ می رنجد

وگرنه آن لب میگون گزیدنی دارد

هنوز گل ز رخش دسته می توان بستن

هنوز سبزه خطش چریدنی دارد

هنوز سیب ذقن رنگ را نباخته است

هنوز میوه این باغ چیدنی دارد

هنوز نرگس فتان او جنون فرماست

هنوز کوچه زلفش دویدنی دارد

ز خط گزیده شد آن شکرین دهان و بجاست

لبی که خیر ندارد گزیدنی دارد

ترا دماغ پریشان شود ز نکهت گل

وگرنه ناله صائب شنیدنی دارد

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 7:19 PM

قدم به چشم من خاکسار نگذارد

ز ناز پا به زمین آن نگار نگذارد

امیدوار چنانم که جذب عشق مرا

میان اهل هوس شرمسار نگذارد

رسید نوبت خط، بیش ازین مروت نیست

که دست بر دل من آن نگار نگذارد

چها کند به دل بیقرار من شوخی

که آب آینه را برقرار نگذارد

به آه و ناله من ره که می تواند بست؟

مرا به خلوت اگر پرده دار نگذارد

کسی که بار ز دل بر نمی تواند داشت

به دوش خلق همان به که بار نگذارد

به نامرادی و بی حاصلی خوشم، ترسم

به حال خویش مرا روزگار نگذارد

توقعی که مرا از سپهر هست این است

که آرزوی مرا در کنار نگذارد

به خار خار محبت امیدها دارم

که زیر خاک مرا برقرار نگذارد

به خون خویش زند غوطه راه پیمایی

که پا شمرده درین خارزار نگذارد

رسد به آب بقا پاک طینتی صائب

که دل به هستی ناپایدار نگذارد

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 7:19 PM

به گرد تربت روشندلان دلیر مگرد

که ابر، سینه خورشید را نسازد سرد

جریده شو که رسد پیشتر به صید مراد

شود چو تیر ز همصحبتان ترکش فرد

به خوردن دل خود از نصیب قانع شو

که آب و نان جهان مرد را کند نامرد

ز خار راه پر و بال می دهد سامان

چو گردباد شود رهروی که تنهاگرد

به جای خون ز رگ و ریشه اش برآید دود

اگر چنین دل پرخون من فشارد درد

چه حاجت است به شمشیر، تیزدستان را؟

که هست در کف دشمن مرا سلاح نبرد

ز اهل درد مس من طلای خالص شد

که کیمیای وجودست دیدن رخ زرد

به سرکشی مشو از خصم خاکسار ایمن

که خط برآورد از روی همچو آتش گرد

اگر چه دیر به جوش آمدم به این شادم

که هرچه دیر شود گرم، دیر گردد سرد

ز ماه چهره آفاق گشت مهتابی

که از طمع نشود رنگ هیچ کافر زرد!

عجب که رخنه کند عیش در دل صائب

که داغ بر سر داغ است و درد بر سر درد

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 7:19 PM

ز بیم خار خورد در لباس دایم خون

چو گل کسی که درین باغ دامنی دارد

ز دوستان گرامی که می رود به سفر؟

که دل تهیه از خویش رفتنی دارد

هزار عقد گهر را به نیم جو نخرد

دلی کز آبله هر گوشه خرمنی دارد

گذشتن از سر مطلب رساتر افتاده است

وگرنه کعبه مقصد رسیدنی دارد

شکوه عشق به زنجیر بسته است مرا

خوش آن که رخصت در خون تپیدنی دارد

صدای شهپر جبریل از صبا شنود

چو غنچه هر که دماغ شکفتنی دارد

به یک قرار دو شب نیست روشنایی ماه

خوش آن چراغ که از خویش روغنی دارد

دل شکسته عشاق می شود پامال

وگرنه کوچه زلفش دویدنی دارد

به فکر خویش نباشند صاحبان نظر

دلش دو نیم بود هرکه سوزنی دارد

ز یاد روی تو صائب درین خراب آباد

همیشه پیش نظر باغ و گلشنی دارد

ز عشق هرکه به دل داغ روشنی دارد

ازین خرابه به فردوس روزنی دارد

اگر به خلد رود روی بر قفا باشد

ز گوشه دل خود هر که مأمنی دارد

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 7:19 PM

 

درین بهار به گلزار رفتنی دارد

به پای بوی گل از خود گذشتنی دارد

کنون که نرگس شهلا گشود چشم از خواب

به چشم روشنی باغ رفتنی دارد

ز نوبهار برومند گردد امیدش

به توبه هرکه امید شکستنی دارد

ز برگریز خزان، بلبلی است فارغبال

که زیر بال و پر خویش گلشنی دارد

به چار موجه وحشت فتد ز یاد بهشت

ز گوشه دل خود هر که مأمنی دارد

مرا به گوهر شب تاب رشک می آید

که در چراغ خود از آب روغنی دارد

ز بس که چشم من از چشم شور ترسیده است

به خانه ای ننهد پا که روزنی دارد

برون ز اطلس گردون نمی رود صائب

علاقه هرکه چو عیسی به سوزنی دارد

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 7:19 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 394

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4333793
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث